آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن

واژه "نصح" و "نصيحت" در زبان روزمرّه فارسي معمولاً به معناي اندرز به كار مي رود؛ ولي در لغت عرب چنين نيست و مفهوم وسيع و گسترده اي دارد.

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به اصحابش فرمود: "اَلدِّينُ النَّصِيحَةُ قُلْنا لِمَنْ قالَ لِلَّهِ وَلِكِتابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِاَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَعامَّتِهِمْ؛(۱) دين، نصيحت و خيرخواهي است. [اصحاب مي گويند: ]پرسيديم: [خيرخواهي ] براي چه كسي؟ فرمود: براي خدا و كتابش و براي رسول خدا و پيشوايان مسلمين و تمام مسلمانان." روشن است كه نصيحت به معناي اندرز در مورد خدا و رسول اوصلي الله عليه وآله معني ندارد و معلوم مي شود مراد از آن خيرخواهي است.

راغب مي گويد: "نصح و نصيحت، هر كار يا هر سخني است كه در آن مصلحت صاحب عمل و سخن باشد... و اين واژه يا در اصل به معناي خلوص و اخلاص است؛ لذا به عمل خالص "ناصح" مي گويند و يا به معناي اصلاح نمودن و محكم كاري است كه به كار خياط "نُصح" مي گويند؛ به خاطر اصلاح و محكم كاري كه بر روي پارچه انجام مي دهد... و توبه نصوح هم يا به معناي توبه خالص است و يا توبه محكم و پايدار." (۲)

از آنجا كه شخص خيرخواه از روي خلوص و اخلاص در كار ديگران مي كوشد و يا دنبال اصلاح و محكم كاري در امور ديگران است، واژه نصح و نصيحت درباره او به كار مي رود.
وهر گاه اين واژه در بحث اخلاقي به كار رود، درست نقطه مقابل حَسَدْ قرار دارد. نُصح در اخلاق يعني خيرخواهي و اينكه انسان نه تنها خواهان زوال نعمت از ديگران نباشد، بلكه خواهان بقاي نعمت و فزوني آن براي همگان باشد و خلاصه هر آنچه از خير و خوبي و سعادت براي خود مي خواهد، براي ديگران نيز بخواهد. (۳)
پيامبراكرم صلي الله عليه وآله فرمود: "لِيَنْصَحْ الرَّجُلُ مِنْكُمْ اَخاهُ كَنَصِيحَتِهِ لِنَفْسِهِ؛(۴)بايد مردي [و انساني ] از شما خيرخواه برادرش باشد؛ آن گونه كه خيرخواه خويش است."

در قرآن كريم آيات متعددي درباره خيرخواهي آمده كه غالب آنها از زبان پيامبران الهي است كه حقيقةً خيرخواه مردم بوده اند. در اينجا به نمونه هايي اشاره مي شود:

۱. خيرخواهي حضرت نوح عليه السلام
قرآن كريم از زبان حضرت نوح عليه السلام، شيخ الانبياء كه ۹۵۰ سال امّت خويش را به راه حق دعوت نمود و دلسوزانه در پي خيرخواهي آنان بود، چنين نقل مي كند: "أُبَلِّغُكُمْ رِسَلَتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ "؛(۵) "رسالتهاي پروردگارم را به شما ابلاغ مي كنم و خيرخواه شما هستم و از خداوند چيزهايي [از لطف و رحمت ]مي دانم كه شما نمي دانيد."

از خيرخواهي نوح عليه السلام بود كه در مرحله اوّل سيصد سال مردم را به خير و نيكي دعوت كرد و كسي از مردم دعوت او را اجابت نكرد. حضرت نوح عليه السلام به آنها سيصد سال ديگر مهلت داد و در اين مدّت باز آنها را به خير و صلاح دعوت نمود و آنها باز اجابت نكردند. مي خواست نفرين كند، ولي باز هم از سر خيرخواهي سيصد سال ديگر به آنها مهلت داد كه مجموعاً نهصد سال شد و در اين مدّت طولاني فقط هشتاد نفر ايمان آوردند(۶) و خداوند به نوح عليه السلام خبر داد كه: "از قوم تو هرگز ايمان نمي آورند مگر همانهايي كه ايمان آورده اند. پس غمگين مباش به آنچه ايشان مي كنند." (۷)

سرانجام حضرت نوح عليه السلام مجبور شد كه نفرين كند و خداوند به او امر كرد كه درخت خرما بكارد. مردم و قوم او از كنارش رد مي شدند و او را استهزاء مي كردند كه بعد از پيري و بعد از اينكه نهصد سال از عمرش گذشته، تازه درخت خرما مي كارد و گاه حضرت را سنگباران مي كردند. با اين حال، پنجاه سال ديگر نيز به آنها مهلت داد. (۸)
رفتار حضرت نوح عليه السلام درس بزرگي است براي تمامي مبلّغان و واعظان كه تا آنجايي كه توان دارند، به دنبال نصيحت و خيرخواهي مردم باشند و زود احساس خستگي نكنند و سريع از هدايت مردم نااميد نشوند.

۲. خيرخواهي حضرت هودعليه السلام
قرآن از زبان حضرت هودعليه السلام نيز نقل مي كند كه: "أُبَلِّغُكُمْ رِسَلَتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ "؛(۹) "رسالتهاي پروردگارم را به شما ابلاغ مي كنم و من خيرخواه اميني براي شما هستم."
حضرت هودعليه السلام وقتي مبعوث شد مردم خويش را نصيحت و هدايت كرد؛ ولي آنها از سخنان هودعليه السلام به خشم آمدند و به او حمله كردند و گلوي او را آن قدر فشردند كه نزديك بود جان دهد و تا يك شبانه روز بيهوش افتاده بود. با اين حال، خدا به او خطاب فرمود كه مبادا از هدايت و خيرخواهي مردم ملول و خسته شوي و بايد به كار خويش ادامه دهي. (۱۰)
آن حضرت هفتصد و شصت سال مردم را دعوت به حق نمود و به دنبال خيرخواهي و نصيحت آنان بود تا آنجا كه خداوند اراده كرد با ريگهاي بيابان احقاف و سنگهاي آن، مردم را هلاك نمايد. هودعليه السلام از سر خيرخواهي به آنان فرمود: "مي ترسم كه اين تلها [ي ريگ و سنگ ] مأمور به عذاب شما گردند؛ ولي با اين وجود، مردم اجابت نكردند. (۱۱)
خداوند براي تنبيه مردم هفت سال خشكسالي را بر آنان مسلّط نمود. با دعاي حضرت خشكسالي برطرف شد و نعمتها فراوان گرديد؛ ولي باز هم هدايت نشدند و بر لجاجت خويش افزودند. سرانجام خداوند آنان را با باد بسيار سرد به هلاكت رساند. (۱۲)

در اين زمان كه چنين سختيهايي وجود ندارد و حقيقتاً بايد خدا را بر اين موضوع شكر گذاري كرد، كه يك مبلّغ با ماندن يكي دو سال در محلّي مي تواند تحوّل عظيمي در مردم ايجاد نمايد و بسياري از آنان را هدايت كند.
در سطح جهاني نيز اگر مبلّغ ناصح و خيرخواه در شهر و كشوري استقامت كند، در مدّت كمي مي تواند جمع زيادي را هدايت نمايد.

۳. خيرخواهي حضرت صالح عليه السلام
حضرت صالح عليه السلام نيز به قوم خود فرمود: "يَقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لَّاتُحِبُّونَ النَّصِحِينَ "؛(۱۳)"اي قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براي شما خيرخواهي را انجام دادم؛ ولي [چه كنم كه ] شما خيرخواهان را دوست نداريد."

نكته اي كه از اين آيه استفاده مي شود، اين است كه خيرخواهي آن گاه اثر مي گذارد كه انسان به خيرخواهان ارادت و محبّت داشته باشد.

حضرت صالح عليه السلام در شانزده سالگي براي تبليغ دين خدا مبعوث شد و مردم را به خير و صلاح دعوت نمود تا اينكه سنش به ۱۲۰ سالگي رسيد؛ ولي آنان اجابت نكردند(۱۴) و بعد از مجادله زياد از صالح عليه السلام خواستند كه شتري از دل كوه بيرون آورد. به فرمان خداوند چنين كاري انجام گرفت و از هفتاد نفري كه صحنه را ديدند، جز شش نفر ايمان نياوردند و ششمي از آنها نيز دچار ترديد و شك شد و پنج نفر باقي ماندند. (۱۵)

۴. خيرخواهي حضرت شعيب عليه السلام
در قرآن كريم از زبان حضرت شعيب عليه السلام نيز مي خوانيم: "يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَلَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ ءَاسَي عَلَي قَوْمٍ كَفِرِينَ "؛(۱۶) "اي قوم من! من رسالتهاي پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براي شما خيرخواهي نمودم. با اين حال، چگونه بر حال قوم بي ايمان تأسف بخورم!"

حضرت شعيب عليه السلام دويست و چهل و دو سال عمر كرد و قوم خود را نصيحت كرد تا پير شد. مدّتي از قوم خود غايب گرديد و دوباره به صورت جوان برگشت و قوم خويش را به نيكي دعوت نمود؛ امّا آنها گفتند: آن گاه كه پير بودي، سخن تو را باور نداشتيم؛ چگونه امروز كه جواني باور كنيم؟(۱۷)

۵. لزوم مواظبت در برابر مدعيان خيرخواهي
هر شخصي كه زبان به نصيحت و خيرخواهي باز كرد، اين گونه نيست كه واقعاً خيرخواه و ناصح باشد. بايد ديد به چه چيزي انسان را راهنمايي مي كند و به كدام خير، انسان را مي خواند؟ بسيارند كساني كه قلم خيرخواهي به دست مي گيرند و زبان به نصيحت مي گشايند؛ ولي در واقع قصد انحراف و خيانت به مردم را دارند. نمونه بارز تاريخي آن جريان شيطان و حضرت آدم عليه السلام و حواعليها السلام مي باشد.

"سپس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشكار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت نهي نكرده، مگر به خاطر اينكه [اگر از آن بخوريد،] فرشته خواهيد شد يا جاودانه [در بهشت ]خواهيد ماند." (۱۸) و براي اينكه حرف خود را به باور آن دو برساند، به قسم و اينكه خيرخواه شما هستم، متوسل شد: "وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّصِحِينَ "؛(۱۹) "و براي آنها سوگند ياد كرد كه من براي شما از خيرخواهانم." و در ادامه اين آيات مي خوانيم: "و به اين ترتيب آنها را با فريب [از مقامشان ]فرود آورد." (۲۰)

 

پی نوشت:

۱) صحيح مسلم، ح ۵۵، به نقل از: منتخب ميزان الحكمة، محمدي ري شهري، دار الحديث، ۱۳۸۲، ص ۵۰۲، ح ۶۰۹۲.
۲) المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، تهران، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ق، ص ۴۹۴.
۳) ر.ك: پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازي، مدرسه امير المؤمنين عليه السلام، ج ۲، ص ۱۴۸؛ معراج السعادة، نراقي، هجرت، ص ۴۷۰.
۴) الكافي، كليني، ج ۲، ص ۲۰۸، ح ۵؛ منتخب ميزان الحكمة، ص ۵۰۲، ح ۶۰۹۴؛ بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۳۵۸، ح ۷.
۵) اعراف/۶۲.
۶) حيوة القلوب، علّامه مجلسي، انتشارات سرور، ۱۳۸۰ ش، ج ۱، صص ۲۵۴ - ۲۵۵.
۷) هود/ ۳۶.
۸) حيوة القلوب، ج ۱، ص ۲۵۵.
۹) اعراف/۶۸.
۱۰) حيوة القلوب، ج ۱، ص ۲۸۲.
۱۱) همان، ص ۲۸۳.
۱۲) همان، صص ۲۸۴ - ۲۸۵، با تلخيص.
۱۳) اعراف/۷۹.
۱۴) حيوة القلوب، ج ۱، ص ۳۱۱.
۱۵) همان، صص ۳۱۱ - ۳۱۳.
۱۶) اعراف/۹۳.
۱۷) حيوة القلوب، ج ۱، ص ۵۷۴.
۱۸) اعراف/ ۲۰.
۱۹) همان/ ۲۱.
۲۰) همان/ ۲۲.
ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره۹۶ .

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center