نویسندگان حوزهی اعجاز قرآن، به جنبههای زیادی اشاره كردهاند، مثل قاضی عیاض (۱) (درگذشتهی ۵۴۴هـ) و ابن قیم جوزیه (۲) (درگذشتهی ۵۷۱هـ) و زركشی (۳) (درگذشتهی ۷۹۴هـ). اما سیوطی (درگذشتهی ۹۱۱هـ) تلاش تمام پیشینیان را گردآوری نموده و آن را به سی و پنج وجه رسانده است كه قبل از وی تا این حد نبوده است. البته وی میان این گونهها خلط نموده و خود اشاره كرده است كه هر چند برخی از آنها جنبهی اعجازی ندارند اما تنها به خاطر آگاهی از برخی معانی آن آورده شده است. (۴)
این جنبهها را میتوان به دو قسم تقسیم نمود:
۱. قسمی دربردارندهی موضوعهای پراكندهی قرآنی است كه به اعجاز بلاغی مربوطاند، مثل دانشهای استنباط شده از قرآن كه از كاستیها و اضافات محفوظ ماندهاند و آیات متشابه كه گاه رنگ و بوی تعارض دارد و وقوع ناسخ و منسوخ و تقسیم آن به محكم و متشابه و دیگر موارد كه در حوزهی علوم قرانی جای میگیرد (۵) و نیز گونههای تازهای كه در دوران معاصر به آن توجه شده است، مثل اعجاز روان شناختی و گرایش علمی، اعجاز عددی- آماری و جنبهی تاریخی اعجاز.(۶)
۲. اعجاز بلاغی. این از جنبههای آشكار قرآن است و تا زمانی كه معجزهی قرآن باقی است، به آن پیوسته است و از همان ابتدای نزول قرآن ویژگی بارز آن بوده است. گفتیم كه اعجازْ خرق عادت است و عدم توانایی دیگران را در آوردن آگاهانهی بدیلی برای آن، نمایان میسازد. از آنجایی كه اعجاز در قرآن به عنوان كلام باری است، پس اعجاز در كلام یعنی ادای روشن معنا به نحوی كه از تمام روشها بلیغتر باشد (۷). یعنی اعجاز قرآن، ویژگی عالی در كلام است و خارق عادت و برتری از دیگر گونههای كلامی كه در مقام و مرتبهی بین خالق و مخلوق قرار میگیرد. این مصداق سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است كه فرمود: «برتری كلام خداوند بر دیگر سخنان مثل برتری خداوند بر آفریدهها است.» (۸)
عرب، به سرشت خود، این برتری را دریافت و میان كلام خداوند با كلام خود تمایز افكند. درك و احساس عرب را میتوان در عبارات ولید بن مغیره دریافت كه به برتری قرآن شهادت داد. میگفت: «به خدا سوگند سخن او شیرینی دارد و اصل و ریشهی آن زیاد و فراوان است و شاخههای بسیار دارد. نزدیكترین سخن دربارهی آن این است كه بگوییم جادوگری آن را آورده و جادویی است كه میان پدر و فرزند، زن و مرد، میان برادران و میان انسان با قبیلهاش جدایی میافكند.» (۹) یا ماجرای اجتماع ناهماهنگ ابوسفیان و ابوجهل و اُخنس كه هر یك بیخبر از دیگری به تلاوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گوش میدادند (۱۰)، كه نشانهی درك عرب از جادو و اعجاز آن در دل و جانشان است.
قرآن خود به بیان مواضع پریشان عرب نسبت به قرآن و سخنان نادرست آنان میپردازد و درونشان را برملا میسازد. میفرماید: «و كافران دربارهی حق، چون فراز آیدشان، گویند این جز جادویی آشكار نیست.» (۱۱) و «وگفتند افسانههای پیشینیان است كه برای خود نسخه برداشته است و بامداد و شامگاه بر او خوانده میشود» (۱۲). و «یا این كه گویند [قرآن] خوابهای پریشان است یا [گویند] آن را برساخته است. یا [گویند] او شاعری است.» (۱۳)
مفهوم اعجاز بلاغی ناشی از تأثیر آن بر جان و روان است اما مسئلهای است كه بر پژوهشگران آن و همچنین از گذشته بر اهلش مشكل جلوه نموده است. اشكال در كیفیت عرضه بر آنان بوده كه جدایی از آن برایشان دشوار بوده است. لذا به طرح پرسش در تعریف بلاغتِ ویژهی قرآن كه بر دیگر بلاغتها برتری یافته و معانی دیگر انواع كلام بلیغ پرداختند. میگفتند: «تصویر و تعریف آن به آشكارا ممكن نیست. فقط این را میدانیم كه از دیگر كلامها متفاوت است و تنها آگاهان با شنیدن آن به گونهای از شناخت آن میرسند كه تعریف و تبیین آن ممكن نیست.» (۱۴)
بنابراین، در وجود آدمی قدرت تمیز بین كلام خدا و غیرخدا (شعر و نثر)، و بین قرآن و غیرقرآن، وجود دارد. هر چند كه این توانایی میتواند وجه تمایز دقیق و قابل قبولی باشد، اما به تنهایی عهدهدار چنین كاری نیست بلكه معرفتی است مبهم كه در جان آدمی ریشهدار است و به وصفی توصیف نمیشود كه آن را تحلیل یا تعلیل نماید. (۱۵) به همین جهت تأثیر اعجاز بلاغی را به استواری وزن، ملاحت یا نغمهی خوش تشبیه كردهاند. سكاكی میگوید: «اعجاز قرآن امری است درك شدنی نه وصف شدنی، مثل استواری وزن [در شعر] كه قابل درك است نه قابل وصف، یا هم چون ملاحت، یا هم چون درك نغمهی خوش كه درك آن برای آنان كه از روان سالم برخوردار نیستند ممكن نیست؛ جز به آگاهی دقیق از دو علم معانی و بیان.» (۱۶)
اگر اعجاز بلاغی از جنس دیگر بلاغتها و سرآمد آنها باشد، میتوان مفهوم بلاغت را با اندك وضوح همان تأثیرگذاری جادوگرانه درونی یافتن تعریف نمود. قاموسهای زبان عربی واژهی «بلغ» را به رسیدن و پایان چیزی ارتباط میدهند، چون اصل این واژه همین دو معناست. در قاموس العین آمده است: بلغ بلاغة، بلغ الشیء یبلغ بلوغاً، و اُبلغتُهُ إبلاغاً و بلغته تبلیغاً فی الرساله. بلاغ و تبلیغ به معنای كفایت نیز میباشد. مبالغه هم یعنی این كه تلاشت را به كارگیری. (۱۷) در جمهرة اللغة هم چنین مطالبی آمده است. (۱۸) در صحاح آمده است: بلغت المكان بلوغاً، یعنی به آن رسیدم و بر آن مشرف گشتم. ابلاغ و تبلیغ هم یعنی رساندن. (۱۹)
دقت و ژرفكاوی در ریشهی لغوی آن در قرآن كریم و معانی مختلف آن بیانگر این مطلب است كه این ماده به معنی رسیدن و انتهاء در آیات قرآن فراوان به كار رفته است؛ چه ساختِ فعلی و چه ساخت اسمی آن. تنها در یك مورد به صورت «بلیغ» آمده است: فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً (۲۰).
این آیه در بافتی است كه به توصیف منافقانی میپردازد كه مأمورند به طاغوت كفر ورزند اما میخواهند به سوی او دادخواهی برند. آیات چنیناند: «و چون به آنان گفته شود به سوی [قرآن]، فروفرستادهی الهی و پیامبر، آیید، منافقان را میبینی كه به كلی از تو اعراض میكنند. چگونه باشد آنگاه كه به خاطر كار و كردار پیشینیان مصیبتی به آنان رسد، آنگاه به نزد تو میآیند و به خدا سوگند میخورند كه جز نیكی و همراهی قصدی نداشتیم. اینان كسانی هستند كه خداوند ما فی الضمیرشان را میداند، پس از ایشان روی بگردان و پندشان ده و به آنان سخنی رسا كه در دلشان مؤثر افتد بگو.» (۲۱)
زمخشری میگوید: «یعنی با آنان به گونهای شیوا سخن گو كه بر جان و دلشان كارگر افتد و به اندیشه فرو روند و احساس ترس نمایند. یعنی تهدید به قتل و از پای درآمدن اگر از آنان نفاق و دورویی سرزند. ولی آنان را آگاه كن كه نیرنگ و نفاقشان نزد خداوند معلوم است. یا با آنان سخن شیوا بگو كه بر آنان كارگر افتد.» (۲۲)
آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن مأمور شده از تبلیغ فراتر است. وی مأمور شده است كه سخنی تأثیرگذار بگوید، چون نفاق و پنهان كاری آنان چنین اقتضا میكند و تنها تبلیغ صِرف كفایت نمیكند، بلكه علاوه بر آن تأثیرگذاری بر دل و جانشان و ایجاد اندوه و هراس نیز نیاز میباشد.
فخر رازی بر آن است كه در آیه دو قول است: ۱. مراد از وعظ، ترساندن از عذاب آخرت است و مراد از قول بلیغ، ترساندن از عذاب دنیا؛ ۲. قول بلیغ ویژگی وعظ است. خداوند به وعظ و سپس به قول بلیغ فرمان داده است. یعنی سخنی رسا و بلند و با واژگانی زیبا و معانی نیكو كه مشتمل بر تشویق و بیم و هراس و إنذار و پاداش و عقاب است. اگر سخن چنین باشد، بر قلب تأثیر بیشتری دارد و اگر كوتاه و با واژگان زشت و ناپسند باشد و معنای اندك داشته باشد، البته در قلب كارگر نمیافتد.» (۲۳)
این سخن مؤید آن است كه تأثیرگذاری بر جان و تحریك احساسات آن همان معنای بلاغت است نه صرفِ انتقال معنا.
این معنای بلاغت، تازه و بدیع نبوده است بلكه عربها با آن آشنا بوده و قبل از نزول قرآن در میانشان رواج داشته است. در روایت ابوحاتم سجستانی (درگذشتهی ۲۵۵هـ) آمده است كه میگفت: «ابوعبیده (در گذشتهی ۲۱۰هـ) برایم روایت كرده است كه افراد زیادی از قبیلهی هوازن- از دانایان كه برخی از آنان كه جاهلیت را درك نمودهاند- گفتهاند كه عمرو بن ظرب عدوانی و حمسة بن رافع دوسی نزد یكی از پادشاهان حیره گرد هم آمدند. پادشاه گفت: بپرسید تا گوش سپارم چه میگویید. عمرو به حمسه گفت: بلیغترین مردم كیست؟ گفت: آن كه معنای برتر را با واژهی اندك اظهار نماید و سخن مفصل را، قبل از قطع كردن، دسته بندی نماید. (۲۴) به همین خاطر است كه اصمعی (در گذشتهی ۲۱۶هـ) گفت: بلیغ كسی است كه سخن مفصّل را دسته بندی كند و تو را از مفسر بینیاز گرداند.» (۲۵)
بلیغ آن كسی است كه در كلام مهارت داشته باشد و كلامش در دل و جان شنوندگان كارگر افتد نه آن كس كه تنها معنا را منتقل كند.
واقع آن است كه زبان شناسان كلاسیك متوجه این نكته شده و دلالت واژگانی آن را ابراز نمودهاند ولی بر خوبی و زیبایی (۲۶) تصریح كردهاند؛ البته حسن و زیبایی خاستگاه تأثیرگذاری است، چون هیچ سخنی كارگر نمیافتد مگر آنكه خوب و زیبا باشد و سخن ناپسند هیچ تأثیری ندارد.
معنای تأثیرگذاری در بلاغت با طبیعت اعجاز بلاغی سازگار است، پس ناتوانی مردم در برابر خداوند به پیروی از حلال و دوری گزیدن از حرام نیست، بلكه ناتوانی ایشان در برابر ویژگی بلاغی است كه خداوند به قرآن اختصاص داده است. یعنی با تأثیرگذاری بر آنان ناتوان و خوارشان گردانید تا از اوامر او پیروی و از نواهی او پرهیز نمایند و حتی خاندان و ثروت را رها كنند و از لذتهای دنیوی در راه او كناره بگیرند.
اینها، جز برای پروردگار جهانیان، امور دشواری هستند و او بهتر میداند كه رسالت را در كجا قرار دهد. بلاغت قرآن، معجزه است و تأثیر آن بر روح و روان ایشان امری است كه هیچ آشنایی با آن نداشتهاند. خداوند به پیامبرش فرمان داد تا مشركان را به خودشان واگذارد تا به قرآن گوش دهند. میفرماید: «و اگر كسی از مشركان از تو پناه خواست به او پناه بده، تا آن كه كلام الهی را بشنود، سپس او را به جای امنش برسان. این از آن است كه ایشان قومی ناآگاهاند.» (۲۷) عبارت «تا كلام الهی را بشنود» یعنی در آن تدبر نماید و از حقیقت امر آگاه گردد. (۲۸) فخر رازی میگوید: «اقتضای آن این است كه اگر یكی از مشركان در پی دلیل و برهان باشد به آن توجهی ندارد بلكه به صلح در پیِ آن است یا جنگ. اما وقتی این عبارت «كلام خداوند» بر قلب تأثیرگذار باشد، ناگزیر خداوند این آیه را برای رفع شبهه ذكر كرده است.» (۲۹)
مراد از اعجاز بلاغی همین تأثیرگذاری شگرف بر جان است. لذا خطّابی گفته است: «اعجاز قرآن جنبهی دیگری هم دارد كه مردم از آن غافلند جز اندكی از آنان؛ و آن تأثیر آن بر دل و جان است. در میان تمامی سخنان، چه نظم و چه نثر، تنها قرآن است كه وقتی به گوش برسد لذت و شیرینی و در عین حال شكوه و عظمت در دل میافكند. جان و دل از آن شادمان میگردد و چون بهرهاش را از آن برد، بیمناك میگردد. بیم و هراس آن انسان را فرامی گیرد و پوستها را به لرزه درمیآورد. دلها را بیقرار میكند و میان جان و رازها و عقاید راسخش مانع میگردد.» (۳۰) میگوید: «گاه تأثیر بر دلها و جانها را در آن مییافتند كه متحیرشان مینمود ولی توان نوعی اعتراف را نداشتند. » (۳۱)
در پایان به دو نكته در باب اصطلاح اعجاز بلاغی اشاره میكنیم:
۱. این اصطلاح در پژوهشهای گذشته چندان رواج نداشته؛ هر چند دلالتی را كه تبیین نمودیم، به وضوح در آن پژوهشها وجود داشته است. خطابی (درگذشتهی ۳۳۸هـ) میگفت: «بیشتر دانشمندان اهل فن، بر این پندارند كه اعجاز قرآن از جنبهی بلاغی آن است.» (۳۲) ابوهلال عسكری میگفت: «بدان، شایستهترین دانشها برای فراگیری پس از شناخت خداوند، دانش بلاغت و شناخت فصاحت است كه اعجاز قرآن كریم به آن شناخته میشود. » (۳۳)
پس این اصطلاح با اصطلاحات دیگر تداخل یافته و این در روزگاری كه هنوز اصطلاحات استقرار نیافته و حد و مرز ثابتی نداشتهاند، امری است طبیعی.
این بدان معناست كه «بلاغت» یعنی «بیان»، و «اعجاز بلاغی» یعنی «اعجاز بیانی. » عبدالقاهر جرجانی كه منزلت علم بیان را، از پسِ كژی و خطایی كه به آن راه یافت، بالا برد، به اعجاز بیانی اشاره نمود. این دانش ویژگیهایی دارد كه علت مزیت كلام است تا اینكه به اعجاز منتهی شد و از توانایی بشر هم خارج گشت (۳۴) و بیان را به فصاحت و بلاغت مقرون كرد. (۳۵) گویی همگی یك دلالت دارند، او كتابش را اسرارالبلاغه نامید كه تنها به مباحث بیان و دوگونه بدیع لفظی- بنا بر تقسیم بلاغت به سه علم- اختصاص داد. پیداست كه وی علوم بلاغی را یك علم میدانست. (۳۶)
ابن خلدون بر آن است كه ثمرهی علم بیان، فهمِ اعجاز قرآن است و علم بیان و بلاغت را یكسان میداند. (۳۷)
برخی از دانشمندان در دورهی جدید كتابهای خود را براساس ترادف بین بلاغت و بیان نام گذاری نمودهاند، مثل الاعجاز البیانی للقرآن الكریم از عائشه عبدالرحمن و اعجاز القرآن البیانی از دكتر حفنی محمد شرف. (۳۸) برخی هم مثل عمر محمد السلامی اصطلاح اعجاز هنری قرآن را برگزیدند و برخی مثل محمد ابوموسی هم چنان اصطلاح اعجاز بلاغی را حفظ كردند. این نشانهی تعدد اصطلاحات و تداخل آنها با یكدیگر است كه همگی بر یك مفهوم دلالت دارند.
۲. مفهوم اعجاز بلاغی به معنای محدود شدن به مطالب بلاغت در حوزهی معانی، بیان و بدیع نیست بلكه فراتر از آن به علل تأثیرگذاری بر جان و روان كه در اختیار بشر نیست نیز میپردازد. پیش از این باقلانی به ردّ كسانی پرداخت كه تنها به جنبهی بلاغی یعنی بدیع آن روی آورده بودند. میگفت: «بدان آنچه كه قبل از این تبیین نمودیم، و سخن استواری است، این كه این امور تقسیماتی دارد. اماكن دست یافتن به برخی از آنها هست و به آموزش قابل درك است كه راهی به شناخت اعجاز قرآن بدین وسیله نیست. اما آنچه كه به آموزش و ممارست در امور بلاغی راهی بدان نیست، همان است كه بر اعجاز قرآن دلالت دارد.» (۳۹)
این همان تألیف نیكو و شكوه انسجام و استواری كامل و تأثیر آشكار آن در ریتم آوایی است یعنی آن هارمونی قرآنی كه هر شنونده آیات این كتاب ارجمند- چه عرب و چه غیر عرب- به وجود میآید و متأثر میگردد. (۴۰)
گسترش دلالت اعجاز بلاغی با طبیعت كتاب آسمانی كه نشانهی قدرت خداوندی است، تناسب دارد. البته شناخت تأثیر بلاغی شعر دشوار است؛ چون چه بسا شعری كه بر جان جایگاه شایستهای مییابد اما وجهی برای آن نمییابد. (۴۱) بدین ترتیب مفهوم اعجاز بلاغی از غیر آن در شمول و دلالت فراگیرتر است و بسیاری از جنبههای اعجاز مثل حسن تألیف، پیوستگی كلام، تناسب آیات و سور، آغاز و پایان سورهها، شكوه و عظمت آن را دربرمیگیرد. (۴۲)
پینوشتها
۱. الشفا، ص۱۶۶.
۲. الفوائد المشوق، ص۲۴۶.
۳. البرهان، زركشی، ج۲، ص۹۳.
۴. معترك الاقران، ج۱، ص۱۲.
۵. همان، صص۱۴، ۲۷، ۸۵، ۹۴، ۱۰۸ و ۱۳۶.
۶. مفهوم الاعجاز القرآنی، صص۲۶۰، ۳۳۷، ۳۴۶، ۳۱۰.
۷. التعریفات، ص۲۴.
۸. سنن الترمذی، ج۲، ص۴۴۱.
۹. السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷۰.
۱۰. همان، ص۳۱۵.
۱۱. سبأ: ۴۳.
۱۲. فرقان: ۵
۱۳. انبیاء: ۵.
۱۴. بیان اعجاز القرآن، صص۲۱-۲۲.
۱۵. الاعجاز البلاغی، ص۴۴.
۱۶. مفتاح العلوم، ص۱۹۶.
۱۷. العین، ج۴، ص۴۲۰.
۱۸. جمهرة اللغة، ج۱، ص۳۱۸.
۱۹. صحاح العربیة، مادهی «بلغ»؛ و مقاییس اللغه، ج۱، ص۳۰۲؛ و لسان العرب.
۲۰. نساء: ۶۳.
۲۱. نساء: ۶۱-۶۳.
۲۲. الكشاف، ج۱، ص ۵۳۷.
۲۳. التفسیر الكبیر، ج۱۰، ص ۱۵۹.
۲۴. العقد الفرید، ج۲، ص ۲۵۶.
۲۵. البیان و التبیین، ج۱، ص ۱۰۶.
۲۶. مفهوم البلاغه، ص۲۶۴.
۲۷. توبه: ۶.
۲۸. الكشاف، ج۲، ص۱۷۵.
۲۹. التفسیر الكبیر، ج۱۵، صص۲۲۶-۲۲۷.
۳۰. البیان فی اعجاز القرآن، ص۶۴.
۳۱. همان، ص۲۵.
۳۲. همان، ص۲۱.
۳۳. الصناعتین، ص۷.
۳۴. دلائل الاعجاز، ص۷.
۳۵. همان، ص۴۳.
۳۶. اسرارالبلاغه، ص۲۰؛ و البلاغه تطوّر... ، صص ۱۶۰-۱۶۱.
۳۷. مقدمه ابن خلدون، ج۴، ص۱۲۶۶.
۳۸. المعجزه الكبری، ص۷۹.
۳۹. اعجاز القران، باقلانی، ص۲۷۵.
۴۰. فنون البلاغه، ص۹.
۴۱. الاعجاز البلاغی، ص۴۵.
۴۲. معترك الاقران، ج۱، صص۲۷، ۷۴، ۲۴۲، ۲۴۴، ۲۴۶، ۲۶۹، ۲۸۶.
نویسنده: محمدكریم الكواز
مترجم: حسین سیدی
منبع: راسخون