محمد رضا هفت تنانیان
خواص در عزّت بخشیدن به جامعه یا به ذلّت کشیدن آن، نقش بسیار مهمى دارند. اگر نخبگان و فرهیختگان جامعه به وظایف خود عمل کنند، جامعه اى ارزش مدار و حق گرا تشکیل خواهد شد و با دارا بودن جایگاه ویژه اى نزد خداوند، جامعه نیز به عزت خواهد رسید، خداوند مى فرماید:
(یَرْفَع اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتِ)[۱]
خداوند ایمان آورندگان و دانشمندان را به حسب درجات بلند گرداند.
در مقابل، اگر خواص به وظایف خود عمل نکنند، خود را خوار مى کنند و جامعه را نیز به ذلّت مى کشانند.
ویژگى هاى خواص
خواص به گروهى گفته مى شود که دانا و بینا هستند و مى توانند مسایل اجتماعى و سیاسى را به درستى ارزیابى کنند. تصمیم گیرى خواص براساس آگاهى و بصیرت است و در جامعه اثرگذار هستند. البتّه لازم نیست کسى که این ویژگى ها را دارد حتماً از قشر تحصیل کرده باشد.
۱ . پرهیزکارى
هر کس پرهیزکار باشد، خداوند نیز عنایت خود را شامل حال او خواهد کرد. خداوند در آیات بسیارى، پرهیزکارى را در شمار ویژگى هاى مؤمنان آورده است:
(یا ایُّهَا الَّذیِنَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ)[۲]
اى کسانى که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت خویش شما را دو بهره عطا کند و براى شما نورى قرار دهد که به (برکت) آن راه سپرید و بر شما ببخشاید... .
یا فرموده است:
(یا ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً)[۳]
اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر از خدا پروا دارید براى شما تشخیص (حق از باطل) قرار مى دهد.
۲ . بصیرت
خواص، اهل بصیرت، تحلیل و ژرف نگرى هستند. قرآن درباره ى کافران و دنیاپرستان ظاهربین مى فرماید:
(یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنیا وَ هُمْ عَنِ الآخرة هُمْ غافِلُونَ)[۴]
آنان تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى بینند و از آخرت غافلند.
امام صادق(علیه السلام) درباره ى عمویش، ابوالفضل العباس(علیه السلام) فرموده است:
کان عمنا العباس نافذ البصیرة.[۵]
عموى ما، ابوالفضل(علیه السلام)، بصیرتى ژرف داشت.
بصیرت ابوالفضل(علیه السلام)، او را واداشت تا هنگام یورش همه جانبه ى دشمن، از پشتیبانى امام خویش دست برندارد و بگوید:
من از امامم که به یقین راست گو و فرزند پیامبرامین(صلى الله علیه وآله وسلم) است، پشتیبانى مى کنم.[۶]
در مقابل، یکى از کاستى هاى عمر سعد، نداشتن تیزبینى و بصیرت بود. ابن زیاد با بهره بردارى از این کمبود فکرى، فردى فرومایه و هزار چهره; یعنى شبث بن ربعى را با او همراه ساخت تا او را توجیه کند. شبث کوشید به عمر سعد القا کند که حسین، کافر حربى است که قتلش واجب مى شود و به همین دلیل، قتل او در ماه حرام، اشکالى ندارد.[۷]
بدین ترتیب، در کربلا گروهى که داراى بصیرت و تیزبینى بودند، بهترین راه را برگزیدند و با عزت مندى، راه شهادت و آزادگى را پیمودند. در مقابل، گروهى دیگر چون این ویژگى را نداشتند، راه هوا و هوس را برگزیدند. پس خواصى که داراى این خصلت باشند، در مقابل، هم مى توانند خود را به اوج عزّت و سربلندى برسانند و هم جامعه را به سوى این راه بکشانند.
۳ . تصمیم گیرى بجا[۸]
تصمیم گیرى بى موقع هیچ اثر ندارد یا اثرى ناچیز خواهد داشت. در داستان موسى(علیه السلام)، هنگامى که عصاى موسى به صورت اژدهایى بزرگ درآمد و همه ى مارهاى جادوگران را بلعید، تازه باور کردند که کار موسى، معجزه اى خدایى است. بدین گونه بود که با شجاعت تصمیم گرفتند ایمان بیاورند:
(فَالْقِىَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَمُوسى)[۹]
پس ساحران به سجده افتادند و گفتند: به پروردگار هارون و موسى ایمان آوردیم... .
امیرالمؤمنین على(علیه السلام) درباره ى تصمیم گیرى بجا و مناسب مى فرماید:
من الخُرق المعالجةُ قبل الامکان و الاناهُ بعد الفرصة.[۱۰]
اقدام کردن پیش از امکان و کوتاهى ورزیدن هنگام فرصت، نادانى است.
در جریان کربلا، گروهى از خواص نتوانستند به درستى و بجا تصمیم بگیرند. آنان، مسلم بن عقیل را در محاصره کردن کاخ عبیدالله بن زیاد یارى نرساندند و در کربلا نیز حاضر نشدند. اینان که پس از پایان حادثه ى کربلا، به اشتباه خود پى برده بودند، جنبش توابین را تشکیل دادند و قیام کردند. با این حال، اثرگذارى قیام توابین در تاریخ به مراتب از قیام کربلا کم تر بود; زیرا بهنگام تصمیم نگرفتند. چون در این زمان، فرزند پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)شهید شده، تاریخ به سراشیبى افتاده و قیام آنان بسیار کم اثرتر از قیام عاشورا بود. قیام عاشورا در طول تاریخ، سرمشق همه ى جنبش هاى آزادى بخش است و مردم به قیام امام حسین(علیه السلام) و یاران او، عشق مىورزند، ولى قیام توابین از چنین جایگاهى برخوردار نیست.
۴ . حق گویى بدون هراسیدن از سرزنش دیگران
گاهى خواص، حق را تشخیص مى دهند، ولى به دلیل ترس از رسوایى ظاهرى دنیا، راه سکوت را در پیش مى گیرند. خواص نباید، از هیچ چیز و هیچ کس، هراس داشته باشند، بلکه در تصمیم گیرى هاى خود باید رضاى خدا را در نظر بگیرند و از تن دردادن به خوارى بپرهیزند. چون جامعه پیرو خواص است، ذلت پذیرى خواص نیز جامعه را به ذلت مى کشاند. بنابراین، خواص باید در برابر انحراف هاى موجود در جامعه، بایستند و از گسترش آن، پیش گیرى کنند: «ولا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمِ».[۱۱]
در تاریخ آمده است که گروهى از بنى اسراییل در مخالفت با فرمان الهى، با حیله گرى به ماهى گیرى مشغول شدند. گروهى از مردم در مقابل آنان ایستادند و مخالفت کردند، ولى گروهى دیگر ساکت ماندند. خداوند نیز بر پایمال کنندگان فرمان الهى و گروهى که آنان را نهى نکردند، عذاب فرستاد:
(وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذاب بَئِیس بِما کانُوا یَفْسُقُونَ فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عُنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ).[۱۲]
و کسانى را که ستم کردند، به سزاى نافرمانى شان، به عذابى شدید گرفتار کردیم. چون از آن چه نهى شده بودند، سرپیچى کردند، به آنان گفتیم: بوزینگانى باشید رانده شده.
امیرالمؤمنین على(علیه السلام) درباره ى پرهیزکاران مى فرماید:
و لا یدخل فى الباطل و لا یخرج من الحق.[۱۳]
پرهیزکاران به دایره ى باطل ، گام نمى نهند و از حق، بیرون نمى روند.
به نمونه ى دیگرى بنگرید: شریح قاضى، حق را مى شناخت و از جایگاه اجتماعى بالایى برخوردار بود. هنگامى که هانى بن عروة با تن مجروح به زندان عبیدالله بن زیاد افتاد، جنگ جویان قبیله اش، کاخ عبیدالله بن زیاد را محاصره کردند. ابن زیاد ترسید و به شریح گفت: به اینان بگو که هانى زنده است. شریح دید هانى مجروح است. هانى به شریح گفت: «این چه وضعى است؟ پس قوم من کجایند؟ چرا به سراغ من نمى آیند؟» شریح گفت: «مى خواستم بروم و این حرف ها را به مردم بزنم، ولى افسوس که جاسوس عبیدالله آن جا ایستاده بود و من جرأت نکردم. به همین دلیل به مردم گفتم: هانى زنده است.» با این کار، مردم پراکنده شدند و تاریخ دگرگون شد.[۱۴]
۵ . آموزش عوام
یکى از رسالت هاى خواص، مبارزه با نادانى و عوام زدگى مردم است. چون گروهى، بقاى خود را در نادانى مردم مى بینند، خواص باید در راه آموزش مردم بکوشند:
(وَ اِذْ اخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکتُمُونَهُ)[۱۵]
و ]یاد کن[ هنگامى را که خداوند از کسانى که به آنان کتاب داده شده، پیمان گرفت که حتماً باید آن را براى مردم بگویید و کتمان مکنید.
بیمه کردن اجتماع در برابر انحراف ها تنها با آگاهى بخشیدن به مردم امکان پذیر است. هر اندازه مردم آگاه تر باشند، احتمال انحراف جامعه، کمتر خواهد شد. پس خواص باید معیارهاى حق را براى مردم بازگو کنند.
آسیب شناسى خواص
در طول تاریخ، برخى خواص با فراموش کردن وظیفه ى خود، از حق دورى گزیدند. قرآن در این باره مى فرماید:
(الَمْ تَرَ اِلَى الَّذِینَ اوُتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ اِلى کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ)[۱۶]
آیا ندیدى کسانى که بهره اى از کتاب (آسمانى) داشتند، به سوى کتاب الهى فراخوانده شدند تا در میان آنان داورى کنند. پس گروهى از آنان (با آگاهى داشتن از پذیرش حق) روى گردان هستند.
اینک به آفت هاى دورى خواص از حق مى پردازیم. این آفت ها بدین قرار است:
۱ . دنیاگرایى
خواص نباید دنیاگرا و دنیا زده باشند. این ویژگى باید در همه ى دوره هاى زندگى آنان تبلور داشته باشد. دورى از دنیا به ویژه در لحظه هاى حساس تاریخ بسیار با اهمیت تر است.
(قُلْ مَتاعُ الدُّنیا قَلِیلٌ وَالاخرةُ خَیْرُ لِمَنِ اتَّقى وَلا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً)[۱۷]
اى پیامبر! به مردم بگو: کام یابى دنیا اندک است و آخرت براى پرهیزکاران بهتر است و به اندازه هسته ى خرمایى به شما ستم نمى شود.
دنیا وسیله است، ولى گاهى برخى افراد، آن را هدف و معبود خود قرار مى دهند. در چنین حالتى، همه ى خوبى ها و ارزش هاى الهى از بین مى رود و ضد ارزش ها جاى گزین آن مى شود. روى گردانى از حق در همین دل بستگى به دنیا ریشه دارد و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) آن را اساس و اصل همه ى نافرمانى ها نامیده است.[۱۸] پیامبر نیز از پیدایش همین معضل در میان امتش نگران بود:
اَخْوَفُ ما اَخافُ عَلى اُمَّتى زَهْرَةُ الدُنیا وَ کَثْرَتُها.[۱۹]
بیشتر ترس من براى امتم، جلوه هاى دنیا و زیاده خواهى آن است.
پى آمدهاى دنیاگرایى
الف ـ ریاست طلبى
ریاست طلبى یکى از پى آمدهاى دنیاطلبى و دور شدن از حق است. براى نمونه، جاه و مقام و ریاست چنان عمر سعد را مست کرده بود که حتى در دیدار خویش با امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا، از آن حضرت روى گردانید. هنگامى که امام حسین(علیه السلام) دید سخنان ایشان در قلب سنگى او اثر نمى کند، در برگشت به خیمه گاه فرمود:
چه شد تو را؟ خدا تو را در رختخواب بکشد و در روز رستاخیز تو را نیامرزد. به خدا سوگند امیدوارم جز اندکى از گندم عراق نصیب تو نشود. عمر سعد از روى تمسخر گفت: جو به جاى گندم براى من کفایت مى کند.[۲۰]
ب ـ ثروت اندوزى
گاهى ثروت دنیایى آن چنان انسان را اسیر مى کند که به قتل امام معصوم(علیه السلام) دست مى زند. براى نمونه، شمربن ذى الجوشن براى رسیدن به پاداش یزید، امام حسین(علیه السلام) را به شهادت مى رساند. شریح قاضى نیز از جمله بزرگان کوفه بود که براى امام نامه نوشت. او و دیگر بزرگان کوفه سوگند خورده بودند که حسین را یارى کنند. شریح با وعده ى ۱۰۰ هزار دینار نپذیرفت که به حلال بودن ریختن خون امام حسین(علیه السلام) فتوا دهد. با این حال، ابن زیاد با ترفند شوم خود، وى را فریفت. او دستور داد ۵۰ هزار دینار به خانه ى شریح ببرند. خود نیز به خانه ى او رفت و پول ها را در برابر چشمان شریح به نمایش درآورد. بدین گونه، ابن زیاد، روح شریح را تسخیر کرد. شریح با دیدن پول ها، تسلیم شد و فتواى قتل امام را صادر کرد.[۲۱]
۲ . بى طرفى در برابر جریان حق و باطل
خواص نباید در برابر انحراف ها و منکرهاى موجود در جامعه، بى تفاوت باشند. جامعه اى عزیز خواهد ماند که شهروندان آن در برابر جریان حق و باطل، احساس وظیفه کنند. در این میان، وظیفه ى خواص سنگین تر است:
(کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّة اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ)[۲۲]
شما بهترین امتى هستید که از میان مردم پدید آمده و امر به معروف و نهى از منکر کرده اید و به خدا ایمان دارید.
هرثمه بن سلیم از یاران على(علیه السلام) بود که همراه لشکر عمر سعد به کربلا آمد، ولى در روز عاشورا از لشکر کفر جدا شد و به دیدار امام حسین رفت. هرثمه با بیان خاطره اى براى امام حسین (علیه السلام) گفت: «هنگامى که همراه على(علیه السلام) از صفین برمى گشتیم، در همین جا، امام پس از نماز صبح، مشتى از خاک برداشت و با صداى بلند فرمود: «واهاً لک ایتها التربة لیحشرن منک اقوام یدخلون الجنه بغیر حساب.» من آن روز چیزى نفهمیدم، ولى امروز آگاه شدم.»
امام حسین(علیه السلام) فرمود: «فرجام کار بر من پوشیده نیست. چه مى کنى؟ از هواداران عمر سعدى یا از یاران ما؟» هرثمه گفت: «هیچ کدام. اکنون در اندیشه ى اهل و عیال خود هستم.» امام فرمود: «پس با شتاب از این سرزمین بیرون برو; زیرا کسى که در این جا باشد و صداى ما را بشنود و ما را یارى نکند، در دوزخ است».[۲۳]
۳ . از یاد بردن خدا
فراموش کردن خدا به دورى از حق خواهد انجامید. خداوند، پى آمد خدا فراموشى را خود فراموشى قرار داده است:
(وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَانْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ)[۲۴]
شمامؤمنان مانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند. خدا نیز خود آنان را از یادشان برد.
مردم زمانه ى امام حسین(علیه السلام) چنان در زندگى دنیایى فرو رفته بودند که اهداف والاى دین، ارزش هاى متعالى مکتب و رسالت خود در برابر دین خدا را از یاد بردند. دشمن نیز با بهره گیرى از غفلت مردم، آنان را از گرد امام حسین(علیه السلام) پراکنده ساخت.
پی نوشتها
[۱]. مجادله، ۱۱.
[۲]. حدید، ۲۸.
[۳]. انفال، ۲۹.
[۴]. روم، ۷.
[۵]. نفس المهموم، شیخ عباس قمى، تهران، کتاب فروشى علمیه اسلامیه، ۱۳۷۴ هـ ، ص ۱۷۶.
[۶]. نفس المهموم، شیخ عباس قمى، تهران، کتاب فروشى علمیه اسلامیه، ۱۳۷۴ هـ ، ص ۱۷۷.
[۷]. جام عبرت، سیدحسین اسحاقى، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۳۸۱، چ ۲، ص ۱۰۴.
[۸]. همان، ص ۷۶.
[۹]. طه، ۷۰.
[۱۰]. نهج البلاغه، حکمت ۳۶۳.
[۱۱]. مائده، ۵۴.
[۱۲]. اعراف، ۱۶۵ ـ ۱۶۶.
[۱۳]. نهج البلاغه، خطبه ى ۱۹۳.
[۱۴]. جام عبرت، ص ۱۰۷.
[۱۵]. آل عمران، ۱۸۷.
[۱۶]. آل عمران، ۲۳.
[۱۷]. نساء، ۷۷.
[۱۸]. رسالت خواص و عبرت هاى عاشورا، سید احمد خاتمى، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۵، ص ۲۴۴.
[۱۹]. میزان الحکمه، محمد محمدى رى شهرى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، ۱۳۶۲ هـ ، ج ۱، ص ۱۵۵.
[۲۰]. زندگى خامس آل عبا، ابوالقاسم سحابى، انتشارات ابن سینا، ج ۲، ص ۱۲۹.
[۲۱]. ره توشه ى راهیان نور، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۶، چ ۱، ص ۲۲۶.
[۲۲]. آل عمران، ۱۱۰
[۲۳]. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه، ج ۲۳، ص ۱۶۹.
[۲۴]. حشر، ۱۹.
منبع: پورتال جامع علوم انسانی (صباح ۱۳۸۱ شماره ۴)