آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

آیاتی از قرآن پیرامون وجود روح و نفس

قرآن بر وجود گوهری غیر از بدن گواهی می دهد! که تصدیق این مطلب، نیاز به دقت در مفاد آنها دارد. در ادامه با ذکر عناوینی که بیانگر کیفیت دلالت آنها است، به نقل آنها می پردازیم:

۱. دمیدن روح پس از تسویه

مفاد قسمتی از آیات این است که خدا پس از تکمیل آفرینش او (انسان)، روحی از خود بر آن دمید چنانکه می فرماید:
الف: «ثم سواه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الأ فئده قلیلا ما تشکرون» (سوره سجده/ آیه ۹)، «سپس به آفرینش او (انسان) پرداخت و در او روحی از خود دمیده و برای شما گوش و چشم و دل آفرید، کمتر سپاس می گزارید». مقصود از تسو یه در جمله «ثم سواه»، همان خلقت اعضای او است که او را به حد اعتدال دور از افراط و تفریط آفرید، و این معنی، از آیات دیگر نیز به روشنی استفاده می شود مانند «الذی خلقک فســواک...» (سوره انفطار/ آیه ۷)، «تو را آفریده و خلقت تو را طبق مقتضای حکمت دور از نقض و افراط قرار داد.» «الذی خلق فســـوی» (سوره اعلی/ آیه۲)، «خدایی که آفریده و به تسویه و تکمیل آن پرداخت.» در لغت عرب به شخصی که از نظر سیرت و صورت در حد اعتدال قرار گیرد، می گویند: «رجل سوی». خلاصه: مقصود از "سوی" در این آیه و آیه های بعد، تکمیل خلقت جسمانی و پرداخت به آفرینش ظاهری او است. آنگاه خدا آفرینش روح را که از نظر شرافت در حد والایی قرار دارد به خود نسبت می دهد و می گوید: «و نفخ فیه من روحه»، «از روح مربوط خود در او دمید». مسلما این روح غیر از بدن و غیر ار روح حیوانی است که از لحظه نخستین با جنین در مراتب مختلف همراه می باشد، زیرا انسان بر خلاف اندیشه پیشینیان، از موجود جاندار پدید می آید و حیات حیوانی او، از نخستین لحظه هستی با او همراه بوده و آثار این نوع از حیات که همان احساس، حرکت و تولید مثل  است، از او جدا نبوده است، بلکه مقصود، حیات انسانی است که پس از طی مراحلی و پس از شکل گیری کامل در رحم، در او دمیده می شود، در حالی که قبلا از چنین روحی خبری نبود. روی این اساس پس از مسئله نفخ روح، موضوع شنیدن، دیدن، تدبیر و تفکر را یادآور می شود و می گوید: «و جعل لکم السمع و الابصار و الأ فئده». هر چند در این جمله از اعضای آنها نام می برد، ولی مقصود آثار آنها است که همان شنیدن، دیدن و تفکر کردن است. در هر حال این آیه و آیات دیگر به روشنی بر وجود جوهر اصیلی به نام روح که غیر از بدن است، گواهی می دهد. اینک آیات دیگر:

ب: آفرینش دیگر

قرآن پس از بیان آفرینش مراتب خلقت انسان در رحم مادر، به این نقطه می رسد و می فرماید: «..... فکسونا العظام لحما ثم أنشاناه خلقا آخر فتبارک الله أحسن الخالقین» (سوره مومنون/ آیه ۱۴)، «پس استخوان ها را با گوشت پوشانیدیم، سپس به او خلقت دیگری دادیم، بزرگ است خدایی که بهترین آفریدگاران است.» مرحله پوشش استخوان با گوشت، آخرین مرحله تکامل جسمی او است، پس از آن انسان آفرینش دیگری پیدا می کند. این آفرینش دیگر، همان مرحله تعلق روح و دمیدن روان انسانی در کالبد او است که در آیات دیگر آن را با «نفخ روح» بیان کرده است.

ج: قبض روح ستمگران

«و لو تری إذا الظالمون فی غمرات الموت و الملائکه باسطو أیدیهم أخرجوا أنفسکم...» (سوره انعام/ آیه ۹۳)، «اگر ببینی که ستمگران در گرداب های مرگ قرار دارند و فرشتگان دستهای خویش را گشوده اند (و به آنان می گویند) جان خویش را بیرون کنید». این آیه به روشنی می رساند که جان، گوهری است که گاهی با بدن، همراه است و گاهی از آن بیرون می رود، و ذیل آیه حاکی است که هدف از گرفتن روح، عذاب کردن آن است. آنجا که می فرماید: «..... ا لیوم تجزون عذاب الهون...»، «امروز به سزای خود که عذاب با خفت و خواری است، می رسید.»

۴. خودفراموشی

«و لاتکونوا کالذین نسوا الله فــأنساهم أنفسهم أولئک هم الفاسقون» (سوره حشر/آیه ۱۹)، «مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا آنها را به نسیان خویشتن و «خودفراموشی» مبتلا ساخت، آنان گروه فاسق هستند.» آیا می توان گفت که مقصود از «انفس» همان بدن های انسان است، به طور مسلم نه، زیرا آنچه که گروه عصیان گر هیچ گاه آن را فراموش نمی کنند همان بدن و لذایذ زودگذر آن است، بلکه مقصود از یاد بردن «انفس» روح انسانی است که به سعادت و خوشبختی نیاز کامل دارد، و چون به نیازهای واقعی روح خود توجه ندارند مثل این است که آن را فراموش کرده اند.

۵. الهام بدی ها و خوبی ها

«و نفس و ما سواها* فألهمها فجورها و تقواها» (سوره شمس/ آیات ۷-۸)، «سوگند به جان و آن را که به طور کامل آفرید، بدکاری و پرهیزکار بودن را به او الهام کرد.» آیه حاکی است که انسان دارای گوهری دانا و تواناست. دانا است زیرا به او الهام می شود، توانا است زیرا مبدأ یک رشته کارهایی است که مایه  پرهیزگاری و با تبهکاری است. این گوهر آگاه و توانا چیست؟ هیچ عضوی از بدن ما دارای چنین مقام و موقعیت نیست، ناچار موجود اصیلی است که با بدن همراه می باشد. مفاد این نوع آیات، با انکار روح و انحصار شخصیت انسان در بدن و پیکر، سازگار نیست و تعبیر «أخرجوا أنفسکم» یا «فــأنساهم أنفسهم» یا «فألهمها فجورها و تقواها» با انحصار شخصیت انسان در بدن که بسان یک ماشین کار می کند، قابل جمع نمی باشد. آیاتی که گواهی می دهند که روح جوهر مستقلی است که با بدن همراه می باشد، به آنچه که منعکس کردیم، منحصر نیست، بلکه آن گروه از آیاتی که به روشنی گواهی می دهند که روح پس از مفارقت از بدن، زنده و آثار حیات دارد، رزق و روزی می خورد، شادمان و خوشحال می باشد، بشارت می دهد و یا در انتظار وصول بشارت به سر می برد و...  همگی از دلایل این بخش از بحث نیز می باشند.

منبـع: جعفر سبحانی – اصالت روح از نظر قرآن – از صفحه ۲۰ تا ۲۴
 

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center