تفسير مرحوم حاج آقا مصطفى خمينى رحمة اللّه عليه دستاورد حوزه پر رونق درس تفسير ايشان در نجف اشرف است كه همراه با تدريس و مباحثه، مطالب را خود، به رشته تحرير درآورده اند.
ثبت بعضى تاريخها، حاكى از آن است كه اين دوره تدريس و تحرير تفسير از اواخر سال ۱۳۸۹ هجرى قمرى آغاز گرديده و تا اوائل سال ۱۳۹۷ هجرى قمرى ادامه داشته است. نام كتاب از سوى شاگردان وى انتخاب شده است و نويسنده در يك عبارت از آن به عنوان« مفتاح احسن الخزائن الالهية» ياد كرده است.( ج ۲ ص ۹۷)
تفسير وى شامل سوره حمد و ۴۶ آيه از سوره بقره مىباشد، كه به زبان عربى و شيوه اى استدلالى ارائه شده است.
ايشان تفسير خود را طرح جامعى در نظر داشت كه دنبال تحقق آن بود، تفسيرى ترتيبى و در عين حال موضوعى، كه به تناسب آيات، موضوع مورد بحث در آن را بطور اجمال مطرح مىكند.
مفسر در تفسير آيات مباحث و عناوين گستردهاى بدين شكل مطرح مىكند: لغت، صرف، نحو قرائت، رسم الخط، علم اسماء و حروف و اعداد و اوفاق، حكمت و فلسفه، عرفان، فصاحت، بلاغت، فقه، اصول، اخلاق و موعظه شأن نزول، كلام، مباحث اجتماعى و تفسير آيات از ديدگاههاى گوناگون.
تفسير در ديدگاه مؤلف
مؤلف علم به مواد و مقصود نهفته در قرآن كريم را تفسير خوانده، و به تأسى از پدر و استاد بزرگوارشان چنين علمى را جز براى خداوند ممكن نمىداند.( جلد ۲ صفحه ۲۳۳ چاپ وزارت ارشاد)
ايشان معتقدند:« هر مفسرى به قدر طاقت خويش مىتواند به اين مقصود دست يابد و نبايد از اين مقصود تجاوز كرده به بررسى علوم و فنون مختلف در ضمن كتاب تفسير بپردازد.»( جلد ۱ ص ۱۱ چاپ وزارت ارشاد)
بنابراين كار عمده مفسر آن است كه مردمان را از گير و دار كلمات و تركيبات و كشاكش مفاهيم و تعبيرات، برهاند و راه سير و سفر به سوى روح و حقيقت كتاب را روياروى آنان هموار سازد، و به مقصد اصلى قرآن كريم نزديك گرداند.( جلد ۲ صفحه ۲۲۸ چاپ وزارت ارشاد)
مباحث تفسير
مؤلف به روشهاى گوناگون به بررسى آيات قرآن پرداخته، و جامع بودن و روشمند بودن اين تفسير، موجب امتياز آن از ديگر تفاسير است.
در مجموع وى از چهار ديدگاه به بررسى آيات پرداخته است:
۱) مباحثى كه موضوع آن قرآن است
وى در هر آيه به بحث قرائت آيه مىپردازد و قراآت گوناگون را نقل مىكند، اگر چه با شدت به آن اعتراض مىكند، وى با تأسى به استاد و پدر بزرگوار خود، علم قرائت را يكى از توطئههاى سلاطين جور مىداند كه به اين وسيله مسلمين را از دقت در معانى و مقاصد قرآن كريم منحرف كردهاند.
ايشان تنها قرائت معتبر را، قرائت قرآن موجود مىداند و در جاهاى مختلف از جمله در ارتباط با اختلاف قرائتهاى كلمه« ربهم» در آيه ۵ سوره بقره مىگويد: اين اختلافات پايه و مايهاى ندارند. عدول كردن از قرائت قطعى و دقيق متن قرآن به اين قرائات، حتى قرائات مشهور كه از قاريان معروف روايت شده است، جايز نيست. گرچه مجرد موافقت قرائت با ادبيات عرب در صحت قرائت كافى است.( جلد ۲ صفحه ۳۴۷ چاپ وزارت ارشاد.)
ايشان به مفسران قرآن كريم پيشنهاد مىكند، همه مسائل اختلاف قرائات را درهم نياميزند، آن دسته از مسائل را كه به مفردات قرآنى مربوط مىشوند، تحت عنوان اختلاف قرائت بياورند، امّا دسته ديگر از مسائل را كه به تركيبات قرآنى مىشوند، تحت عنوان« اعراب» به بحث بگذارند. و بيهوده به اختلافاتى كه جنبه معنايى ندارند، نپردازند، بر قرائت جمهور تكيه كنند و قرائات ديگر را با آن يكسان نگيرند و متساويا در كنار هم قرار ندهند.( ج ۲ صفحه ۶۴- ۶۱ چاپ وزارت ارشاد)
وى با دقت مباحثى از علوم قرآن را بررسى مىكند، مسائلى از قبيل قراءات، رسم الخط، علم وقف و ابتدا مكى، مدنى و ترتيب نزول، شأن نزول، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، وجوه و نظائر، تقسيمات قرآن، فواتح السور، خواص قرآن و فضائل سور.
مصنف رسم الخط مربوط به كلمات قرآن را با مقايسه املاى عربى مطرح كرده، معتقد است دهها اشتباه در رسم الخط قرآن وجود دارد كه مسلمين براى جلوگيرى از تغيير و تحريف قرآن از آن تبعيت كردهاند.
مفسر نگارش كلماتى از قبيل« ايّه الثقلان»« اللّيل»،« الذين»،« الملئكة»، و« الصلوة» را غلط مىداند، در عين حال معتقد است، التزام به ابقاى اين نگارشهاى غلط در كتابت نسخههاى قرآن مجيد، نوعى سختگيرى و انضباط شديد بوده كه قدماى مسلمين انجام مىدادهاند، و رعايت اين انضباط را لازم مىدانستهاند تا راه براى هر گونه تحريف در قرآن بسته شود، اين التزام همواره لازم خواهد بود.( ج ۲ ص ۶۵ و ۱۳۷، ج ۴ ص ۴۲۲ چاپ وزارت ارشاد.)
ايشان بعضى از مسائل فقهى مربوط به آيات را مانند حرمت مس كلمه اللّه و كلمه الرحمن، نامگذارى به اسم اللّه و اسم الرحمن، كتابت الرحمن، مورد بررسى قرار داده است، اما در طرح فقهى مباحث در تفسير، افراط نكرده است و براى تلفيق مباحث فقهى- تفسيرى حدّى محدود قائل است.
مصنف گاه استدلال فقهى بعضى مفسرين به بخشى از آيات قرآن را مورد نقد قرار مىدهد بعنوان نمونه، استنباط بعضى فقها از عبارت« الحمد لله رب العالمين» مبنى بر اينكه ملاك شرعى جايز نبودن حمد و ستايش غير خداوند، آن است كه نوعى تصرّف در مال غير، بدون اذن وى است، را ردّ مىكند( ج ۱ ص ۲۴۷). يا مطرح كردن مباحثى از قبيل« سكنى»،« رقبى»« عمرى» و امثال اين مباحث، ذيل آيه ۳۵ سوره بقرهو قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنةتوسط قرطبى را مورد نقد قرار مىدهد.( جلد ۴ صفحه ۴۲۰)
همچنين مؤلف، به عنوان نمونهاى ديگر از عملكرد مفسّران در مباحث فقهى- تفسيرى، يك سلسله فتاواى فقهى را كه امام فخر رازى و ديگران از آيات ۳ تا ۵ سوره بقره استنباط كردهاند، ذكر مىكند، و با تكيه بر نگرش دقيق فقهى، به دليل آنكه آيات مذكور در مقام ستايش و توصيف مؤمنانند و نه در مقام تشريع، انواع استدلالات فقهى از اين قبيل را به آيات قرآنى، مردود مىشمرد.( جلد ۲ صفحه ۳۱۹ چاپ وزارت ارشاد.)
وى مباحث كلامى مهمى مربوط به قرآن را مانند تحدّى قرآن، و وجوه اعجاز قرآن، با ابتكار زيادى تحقيق مىكند، به نظر ايشان، آوردن آياتى مثل قرآن از محالات نيست بلكه از ممكناتى است كه فقط قرآن قادر به انجام آن است، و تكرار آيات مشابه براى نقل يك حادثه در قرآن، شاهد اين مدعاست. وى معتقد است كه اعجاز قرآن را بايد با توجه به پيامبرى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و خاتميت او تبيين كرد و همه اين امور مستند به كمال ذات رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و منشأ حقيقى دارد، خاتميت همانا اخبار به نيامدن پيامبر است نه آنكه، محال باشد.( ج ۴ ص ۵۳- ۶۹)
وى به احاديثى كه در شرح آيات قرآن كريم مربوط مىشود، اشاره كرده، بعضى از آنها را توضيح مىدهد و در اين باب از تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام، تفسير قمى، عياشى و در المنثور و ديگر منابع روائى خاصه و عامه نقل مىنمايد و معتقدند بخشى از روايات مرسله و ضعيفند، و بخش عمدهاى نيز در صدد بيان مصداقى از معانى آيه هستند و قصد تبيين كامل و حصر معنا نمىباشند.( بطور نمونه ذيل« هدى للمتقين»)
۲) استفاده از علوم گوناگون در تفسير
نويسنده با استفاده از قواعدى كه در علوم گوناگون به اثبات رسيده است، به آيات قرآنى پرداخته و آن را تفسير مىكند. با استفاده از لغت و صرف به شرح كلمات و با كمك قواعد نحو، معانى و بيان به شرح جملات و با استفاده از علم كلام، فلسفه، عرفان، فقه، اصول، حروف و اعداد به بيان مقاصد قرآن مىپردازد. تفسير قرآن كه كشف مقاصد آن با كمك دانش بشرى است، از مرسومترين روشهاى تفسير است، و نويسنده با جامعيت علمى خويش و مراجعه به كتب علمى و تفسيرى مختلف به اين مهم پرداخته است. در اين قسمت، تسلط نويسنده بر علوم گوناگون و توان وى در ايجاد ارتباط ميان آيات و علوم به خوبى مشهود است. وى در انتهاى تفسير هر آيه بار ديگر به طور خلاصه، تفسير آيه را با استفاده از مشربهاى گوناگون تكرار مىكند.
۳- استفاده از قرآن در علوم مختلف
در علوم گوناگون مسائلى مطرح است كه دانشمندان با قطع نظر از قرآن كريم به نقد و بررسى آن مسائل پرداختهاند، و گاهى نيز از بعضى آيات جهت اثبات يا نفى آن بهره بردهاند، شهيد سيد مصطفى خمينى با دقتى بىنظير اين مسئله را دنبال كرده و در ذيل هر آيه به مسألههاى علمى مربوط به آن اشاره، دخالت آيه در آن مسأله بررسى مىكند، وى از آيات مورد بحث خود در مسائلى مانند مشروعيت عبادت مميز، و جواز تربيت انسانها، جواز استعانت از غير خدا، واسطه در عبادت، وجوب تكرار نماز و دهها مسأله فقهى ديگر، استفاده كرده است. در علم اصول فقه به مسائلى مانند شمول خطابات بر معدومين، دلالت امر بر مرة، و وجوب، استصحاب احكام شرائع سابق، استعمال لفظ در پيش از يك معنى، احتياج علوم به مقدمات حكمت و چندين مسئله ديگر اشاره كرده است.
در علوم ادبى نيز چند مسأله مانند جواز رجوع ضمير به محذوف و دخول عامل بر عامل را مورد توجه قرار داده است.
ايشان همچنين در فلسفه و كلام به اين مهم پرداخته است. براى مثال، وى ميان تركيب« رب العالمين» و هشت بحث فلسفى، ارتباط برقرار كرده كه عبارتند از: تدريجى بودن عالم، حصر ربوبيت در خدا، علّت مبقيه، ربوبيت بلا واسطه، استدلال بر وحدت خدا به وسيله وحدت عالم، قبول تربيت در مجردات و نفى عليت اعدادى، و در آيهالرحمن الرحيمبه مسأله فعليّت روز قيامت، حشر موجودات، فعليت جزاء و عدالت خدا، اشاره مىكند.
به اين ترتيب تعداد بسيار زيادى از بحثهاى فلسفى، كلامى و عرفانى در اين كتاب مورد توجه قرار گرفته است.
تذكّر يك نكته لازم است كه در تمام اين موارد نگارنده با اعتقاد راسخ به هدف تفسير هرگز به بحث كامل اين مسائل نپرداخته، بلكه فقط جهتى از بحث را كه با آيه تناسب دارد مورد توجه قرار داده است.
در اين راستا مصنف برخى مصطلحات قرآنى را مطرح و معنا و تفسير مىنمايد مانند« قلب»( ج ۲ ص ۳۹۷)« لا يشعرون»( ج ۳ ص ۱۱۶)،« ان كنتم صادقين».( ج ۴ ص ۳۶۲)
همچنين ايشان در مقام بررسى كاربرد كلمات و تعيين حوزههاى معنايى واژگان زبان قرآن، دقت نظرهايى اعمال مىكند، كه مبناى همه آنها حاكم ساختن كاربرد قرآنى، و حكم قرار دادن آن، و زدودن تاريكىها و غفلت و ترديدها از كاربرد آن واژگان در زبان و ادبيات عربى، در پرتو ساز و كار كلام خداست. براى نمونه ذيل آيه ۳۵ سوره بقره( جلد ۴ ص ۳۹۷- ۴۰۱)، ده نمونه ياد شده است. رغد- اكل- شجر- زلل، هبوط توبه و... و نيز كلمه شياطين( در ج ۳ ص ۱۸۵ و ۱۷۱) ذيل آيه ۱۴ سوره بقره.
۴- اخلاق و موعظه( جنبه عملى تفسير)
نويسنده در راستاى هدف والاى تفسير كه رسيدن به مقصود قرآن است، رسالت قرآن را كه همانا هدايت انسانها است، از ياد نبرده و در ذيل همه آيات به موعظه و نصيحت متناسب با آن پرداخته است. به نظر مىرسد كه به عقيده وى تفسير اگر بخواهد قرآن را به درستى بشناساند، لازم است، هدايت اجمالى قرآن را تفصيل داد. و خود كتابى هدايتگر باشد. ايشان معتقدند مفسر نيز مانند پيامبر( ص) بايد به انذار و تبشير مردمان بپردازد، انذار از اينكه مبادا به سير و سياحت در مفاهيم و تركيبات و خصوصيات كلام بسنده كنند و تشويق و ترغيب، نسبت به سفرى سالكانه و خالصانه در حقيقت و روح كتاب خدا و دقائق و شئون كلام الهى و تنها به اين وسيله است كه مفسران مىتوانند بندگان خدا را به منظور و مقصود از فرود آمدن كتاب كريم، از جانب خداوند رحمان و رحيم، نائل سازند.( ج ۲ ص ۲۲۸)
به اين دليل وى در پى معارفى كه از آيات به دست مىآورد، آنچه را در اخلاق و رفتار بشر مىتواند مؤثر باشد، انتخاب كرده و با شرح و بسط بيشترى،( با آگاه كردن خواننده نسبت به آن معارف و ارتباط آن با رفتار فردى و اجتماعى) به تربيت و هدايت مىپردازد، به اين ترتيب، به دنبال آيات مربوط به منافقين، به تذكرات لازم درباره خوددارى از نفاق و خصلتهاى منافقين و به دنبال آيه مربوط به سجده ملائكه، به مقامات انسان و لزوم حفظ و رسيدن به غايت بشرى اشاره مىكند. وى در اين قسمت از ادعيه پر مضمون ائمه اطهار« عليهم السلام» استفاده بسيار كرده است.
برخى مبانى تفسيرى مؤلف
تحقيق و اجتهاد
تحقيق و اجتهاد، يكى از مبانى مؤلف در تفسير قرآن است. وى با همان توان قاطع اجتهادى كه در فقه و اصول حركت كرده به وادى تفسير پاى نهاده است. و به كمتر از آن رضايت نداده است. وجه تمايز اين مبنا با شيوه معهود و معمول ديگر مفسران، اين است كه ديگران، غالبا، حتى اگر فقيه نيز بوده باشند، همينكه از حوزه فقه بيرون مىآيند، گويى آن شيوههاى دقيق استناد و استنباط را به دست فراموشى مىسپارند.
ايشان در سراسر تفسير خويش، بنا را بر اجتهاد مطلق نهاده است، راجع به هر چيز و هر كس و هر سخنى، همينكه در ارتباط با قسمتى از الفاظ قرآن مطرح شده باشد، وظيفه مفسر اجتهاد در آن است. به همين جهت هر گاه مطلبى خلاف تحقيق، شهرت يافته باشد، متعرض آن مىگردد و با دلائل قطعى، مطلب را روشن مىسازد. چنانكه در تفاسير خاصه و عامه يكى بودن معناى« شكر» با« حمد»، مشهور شده است. امّا ايشان، اين مطلب را« غريب» عنوان مىدهد، و به بررسى آن از زواياى مختلف، مىپردازد( ج ۱ ص ۲۱۶) در وادى اجتهاد، مصنف، على رغم احترام فراوانى كه براى شيخ طوسى« ره» و شيخ طبرسى« ره»، قائل است، همينكه به رأيى مخالف تحقيق در آثار شيخ الطائفه مىرسد، بىدرنگ با استدلال آن را رد مىكند( ج ۲ صفحه ۲۱۵)، همچنين، امين الاسلام طبرسى در چندين موضع، و به احتمال آنكه خلاف تحقيق نظر داده باشد، بى محابا مورد انتقاد قرار مىگيرد.( ج ۱ ص ۳۲۳)
حتى در مورد پدر، كه آنهمه به وى ارادت مىورزد، بمحض آنكه اختلاف نظر علمى پيش مىآيد، بدور از هر گونه تقليد، دلائل عقلى و نقلى را بر مسئله حاكم مىگرداند. تكيه كلام او اين است:« الحقّ احق ان يتبّع من عقول الرجال» حق و حقيقت براى پيروى كردن، بسى سزاوارتر از افكار و آراء بزرگان است.( ج ۱ ص ۱۵۹)
تعميم و توسعه
مرحوم حاج آقا مصطفى« ره» بر پايه شناختى كه از قرآن دارد، در روش تفسيرى نيز اين مبنا را پذيرفته است كه انواع معانى مختلفى كه درباره هر يك از عبارات يا آيات شريفه قرآن مطرح شود، همه درست و راست است، شأن قرآن كريم همين است كه از يك آيه با عبارت آن همه اين معانى مختلف برآيد، حتى اگر ميزان اختلاف اقوال در تفسير عبارت يا آيهاى از قرآن به دهها بلكه صدها برسد. ايشان هيچگونه تضييق و ايجاد محدوديت را در دايره معانى الفاظ قرآنى روا نمىدارد، و هيچگونه توجيهى را مجوز محدود كردن حكمرو معانى عبارات و تعبيرات قرآنى نمىداند.( ج ۲ ص ۴۴۷- ۴۴۸) بيان الگويى ايشان ذيل« اهدنا الصراط المستقيم» يك نمونه روشنگر از اين مبناى تفسيرى مىباشد.( ج ۲ ص ۵۰- ۵۱)
همچنين ذيل معانى« أنعمت عليهم» تحت عنوان مطلب سوم.( ج ۲ ص ۷۶- ۷۸) و نيز ذيل آيه ۳ سوره بقرهالذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلوة و مما رزقناهم ينفقونتحت عنوان« نكته هفتم».( ج ۲ ص ۲۶۰)
بر اين مبنا مصنف خطابهاى قرآنى را عام مىداند بطور نمونه، خطابهاى« يا بنى اسرائيل» را خطاب به همگان مىداند، و رهنمودهاى هدايتى اين آيات را متوجه همگى جوامع بشرى مىداند.( ج ۴ ص ۴۸۷- ۴۸۸)
مصنف در بيان معانى احتمالى از« استظهار» و« استحسان» گامى فراتر نهاده و باب« استشمام» را نيز در تفسير قرآن كريم مفتوح اعلام كرده است. براى نمونه، ذيل آيه ۱۸ سوره بقرهصم بكم عمى فهم لا يرجعونتحت عنوان نكته سوم از يك بحث مستقل فلسفى، ج ۳ صفحه ۲۹۶- ۲۹۷) علاوه بر اين تعبير« ابداع» نيز در عبارت ايشان مشاهده شده است.( ج ۴ صفحه ۴۲۵.
جامع و مانع
ايشان مىفرمايد:« وظيفه اصحاب تفسير و ارباب تأويل عبارت است از انديشيدن پيرامون« مفاد» آيات شريفه و امورى كه به آنها مرتبط است، تصديقا و دلالة نه تصورا و خيالا و خطورا، و دقت در اين مرحله، به هر اندازه كه ممكن باشد، لازم است، زيرا كلام الهى دربردارنده مسائل گوناگون و وفور بسيار، در زمينههاى مختلف و علوم و ادبيات ظاهرى و باطنى و نقلى و عقلى و لبّى و قشرى است، و بطون قرآن بر خلاف روايات از ائمه وحى و تنزيل« عليهم السلام» بر ۷ يا ۷۰ بطن بالغ است.»( ج ۴ ص ۳۳۷)
در جاى ديگر مىفرمايد:« روش ما بر اين است كه به حدود مطالب و مسائل كه آيه بواسطه يكى از دلالتهاى وضعيه( مطابقت، تضمن و التزام) بر آنها دلالت دارد، اكتفا كنيم، و گرنه كتاب( تفسير) از پذيرش و تحمّل انام و انعام( خواص و عوام) خارج خواهد گرديد».( ج ۲ ص ۳۲۶)
ايشان دامنه استنتاج و استفاده مطالب و مسائل را از آيات قرآنى، به عقلانى بودن استناد و استفاده و استنتاج از آيات، موكول و محدود مىگرداند. يك سوى اين توصيه و تأكيد همان تكيه بر دلالات وضعى الفاظ آيات و خارج نشدن از آنهاست، و سوى ديگر آن، تأكيد بر لزوم حاكميت موازين عقلى و تصديق عقلانى بر حركت فكرى( تدبرى) مفسران در مقام دست يافتن به مفاد آيات شريفه است، و پرهيز دادن مفسران از گرايش به تصور و تخيّل و خطورات گوناگون ذهنى تحت تأثير عوامل گوناگون كه ناگزير منجر به صدور تفسير جسمانى و شيطانى از آيات روحانى و رحمانى قرآن خواهد گرديد.
در جاى ديگر، ايشان از بعضى مفسران كه غافل از زمينه مطلب و روح سخن، هر چه در چنته دارند، به عنوان تفسير مىآورند، بطور ضمنى انتقاد مىكند.( ج ۲ ص ۳۴۳ و ۲۵۱ ج ۴ ص ۸۸- ۸۹)
به همين جهت ايشان در بسيارى از موارد بعد از مطرح كردن خلاصهاى از بحثى كه به آيه مرتبط مىباشد، تفصيل آن را به كتب ديگر ارجاع مىدهد.( ج ۴ ص ۴۱۷).
تفكيك مباحث
ايشان معتقدند، به آنكه قرآن بنا به طبيعت عرش- انفسىاش( آسمانى و آفاقى)، بر انواع علوم و فنون محيط است. و طبيعى است كه در مفاهيم و معارف آن همه مطالب و مسائل در هم مىآميزند، مفسران در مقام تفسير قرآن براى رعايت حال مردمان و مخاطبان، هرگز نبايد بحثهاى تفسيرى را كه هر يك به رشتهاى از علوم و متون و ادب و هنر مربوط است، با يكديگر خلط كند.( ج ۴ ص ۲۷۲). در يك بحث واحد نيز مفسر معتقد است كه بايد حيثيات و جهات مسئله( زاويههاى ديد مختلف در بحث) را از يكديگر تفكيك كنند.( ج ۴ ص ۲۹۹) و ج ۱ ص ۱۵۷، ج ۴ ص ۲۵۲- ۲۵۱)( ه)
حذف اسرائيليات
از مشخصههاى ديگر تفسير ايشان پيشنهاد حذف اسرائيليات مىباشد. على رغم آنكه در تفسير عملا به سرفصل موضوعى اسرائيليات نرسيده است، در يكى دو مناسبت كه به اسرائيليات اشاره كرده است، حذف اسرائيليات را پيشنهاد كرده است. ايشان در مسئله تحريف قرآن تصريح مىكنند كه اينان از آغاز بناى تحريف قران را داشتهاند و مىخواستهاند تجربه كتابهاى آسمانى پيشين را در مورد قرآن كريم تكرار كنند.( ج ۳ ص ۲۲۱)
در مورد« رعد» و« برق» ذيل آيه ۱۹ سوره بقره نيز چنين مىنويسد:« به نظر من، اين به هم بافتهها از دو حال خارج نيستند: يا روايات ساختگى اسرائيلياتاند و بدعتهاى ناشايست آنان، كه در احكام و حقايق پيشرو اسلامى كشت داده شدهاند و هدف عمده آنان همين است كه با اين تازيانههاى سياه، بنام قرآن، ملتها را از اين ديانت راستين و استوار دور گردانند، يا اينكه يك سلسله اجتهادات شخصىاند كه در اطراف كلمات نورانى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و احاديث شريف نبوى مطرح شده و به آنها ملحق شدهاند و ناپديد شدن و پنهان گرديدن آن كلمات و احاديث، و از دست رفتن آنها و مشتبه شدن امر بر صاحبان عقول پيراسته، و فهمهاى آراسته را باعث گرديده است.
در مورد اسرائيليات و امثال آن نيز، ناگزير بايد ابتدا اسناد اينگونه اخبار و روايات مورد فحص و بررسى قرار گيرند، آنگاه اين نكته لحاظ شود كه حجيّت خبر واحد در غير احكام شرعى و مسائل وابسته به آن نزد محققان ثابت نيست. بنابراين، بديهى است كه محض وجود يك روايت در يك كتاب تفسير يا مجرد وجود يك رأى و نظر در يك كتاب چاپى براى اثبات حجيت آن كافى نيست. گذشته از اينكه اغلب اين اخبار، در اينگونه موضوعات، از نظر سند و دلالت هر دو ضعيف و عليلاند و معمولا مسند و صحيح نيستند.( ج ۳ ص ۳۲۹- ۳۳۰)
تتبع آراء و اقوال و نقادى آن
نقد تفسيرى بخش عمدهاى از كار تفسيرى ايشان را تشكيل مىدهد، در اين ميان عنايت خاصى به تفسير كبير فخر رازى از حيث طراحى، تبويب و ساختار آن دارد، وى از تفاسير متعددى نقل مطلب مىنمايد، امّا همواره ابزار نقد را به كار مىگيرد، به همين جهت نقدهاى ايشان بر تفسير فخر رازى، المنار، جامع الاحكام قرطبى، البحر المحيط ابو حيان و حتى مجمع البيان و تبيان، كم و بيش نمايان است.
وى نظم و دقت را شالوده كار خويش نموده از هيچ نكته مثبت يا منفى، ناسنجيده و شتابزده نمىگذرد.
تبيين قرآن با قرآن
تاريخ تفسير، در هيچيك از دورانهايش، از تفسير قرآن به قرآن، بيگانه نبوده است، و در هر دوران، كسانى كه از اين مقوله سخن گفتهاند، پيشينه آن را به عهد رسالت و شخص رسول اكرم،« صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» مىرساندهاند. در عصر حاضر( قرن چهاردهم و پانزدهم) مىتوان گفت به مراتب بيش از آنچه در مجموع سيزده قرن پيش از آن، ذيل اين عنوان كار كرده بودند و سخن گفته بودند، در باب تفسير قرآن به قرآن گفتهاند و نوشتهاند و طرح دادهاند و كار كردهاند. ايشان نيز تفسير قرآن به قرآن را به عنوان يك مبنا در مجموعه مبانى نظرى و عملى روش خود در تفسير قرآن پذيرفته و تعريف دقيق خود از اين اصطلاح را نيز بيان كرده است.
مفاد سخن ايشان در اين باب اين است كه:
۱- درك صحيح تفسير قرآن به نظر، از حيث نظرى و عملى، يكى از شروط لازم براى احراز اهليّت تفسير قرآن كريم است.
۲- طبيعت اين تفسير در حقيقت« تبيين» است.
۳- كارآيى و كارسازى قاعده« القرآن تفسير بعضه بعضا» تنها در مواردى است كه مفسر با عبارتى مجمل در قرآن مواجه باشد.
۴- در جاهايى كه آيه شريفه قرآنى مورد نظر، خود واضح است و معناى ظاهر دارد، على الحساب حمل آيات قرآنى بر يكديگر، كارى نادرست و با شيوههاى متعارف در تخاطب و داد و ستدهاى كلامى و عرف اهل زبان و ادب در تناقض است.
۵- بسيارى از مطالب موجود در كتب تفسيرى، كه مستند ادعائى آنها تفسير قرآن به قرآن است و عبارتند از اينكه مفسر آن آيه با آيات ديگرى را از ديگر جاهاى قرآن آوردهاند تا يك معناى غير ظاهر را بر معناى ظاهر آيه ترجيح نهند، ناشايست و نارواست.( ج ۴ ص ۴۰)
نمونههايى از تفسير قرآن به قرآن يا نقد آن را مىتوانيد در ج ۲ ص ۵۱- ۵۰- ص ۳۱۸، ۲۲۱، ۲۴۵، ۳۸۲، ج ۴ ص ۴۰ مىتوانيد مشاهده نمائيد.
نسخ و چاپهاى تفسير
اين كتاب به قلم مصنف نوشته شده و نسخه اصل آن در ۴ مجلد در گنجينه كتب خطى كتابخانه آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى« ره» نگهدارى مىشود. از اين كتاب تاكنون ۳ چاپ منتشر شده است. ولى اضافاتى كه نويسنده پس از اتمام مطالب به آن ضميمه كرده، نظم كتاب را مختل كرده است.
چاپ انتشارات وزارت ارشاد اسلامى در سال ۱۳۶۲ شمسى در چهار جلد با تصحيح و تحقيق شاگرد ايشان آقاى محمد سجادى اصفهانى انجام گرفته است.
آخرين چاپ كتاب كه در بيستمين سالگرد شهادت وى از سوى مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خمينى« قدس سره» منتشر شده، فاقد اشتباهاتى است كه در چاپهاى قبل از آن مشاهده مىشود.
چاپ اول آن در آبان ۱۳۷۶ شمسى ۱۴۱۸ قمرى با تحقيق مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام« قدس سره» در ۵ جلد، عرضه شده است.
امورى كه در تحقيق اين چاپ انجام گرفته عبارتند از:
۱- تصحيح كتاب با مقابله آن با نسخه خطى
۲- عنوانگذارى در مواردى كه در چاپ وزارت ارشاد عنوان نداشتهاند.
۳- تصحيح موارد ضرورى عبارتها( در واقع يادداشتهاى ايشان چرك نويس را داشتهاند و از طرف ايشان اصلاح نهايى نگرديده بود.)
۴- استخراج منابع اقوال، آيات و احاديث به نظر مىآيد متن انتخابى در چاپ مؤسسه نشر حضرت امام، همان چاپ وزارت ارشاد مىباشد كه تحقيق اين مؤسسه، بر آن نسخه مىباشد. بنابراين تفاوتهاى جزيى بين نسخه مؤسسه با نسخه وزارت ارشاد وجود دارد، از قبيل اينكه، عنوانها در چاپ مؤسسه بيشتر از چاپ قبل است،
- منابع استخراج شده كه در پاورقى هر دو چاپ ذكر شده در چاپ مؤسسه بيشتر مىباشد.
تفسير القرآن الكريم(مصطفی خمینی)