شبهه:
برخی در فضای مجازی شبهه کرده اند که در قرآن کریم آموزه های مخالف علم وجود دارند مثلاً غروب خورشید در چشمه گلآلود، یا علت آفریده شدن کوهها جلوگیری از لرزیدن زمین، یا علت هلال ماه تعیین اوقات برای مردم و آفریده شدن زمین و آسمان در شش شبانهروز از اموری هستند که با علم روز قابل قبول نیستند. زمانی كه هنوز خورشیدی خلق نشده بود تا شب و روزی موجود باشد.
پاسخ شبهه:
قبل از پاسخ به این شبهه یادآوری میشود که بر طبق فرموده قرآن هیچ باطلی در قرآن راه ندارد: «لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ؛هیچگونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آيد چراکه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازلشده است»![۱] این نوع شبهات را کسانی القا می کنند که از علم بی بهره هستند و از محتوا و معانی این آیات چیزی نمی دانند.
در مورد غروب خورشید در چشمه گلآلود قرآن میفرماید: «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فيهِمْ حُسْناً؛ تا به غروبگاه آفتاب رسيد (در آنجا) احساس كرد (و در نظرش مجسّم شد) كه خورشيد در چشمه تيره و گلآلودى فرو مىرود و در آنجا قومى را يافت گفتيم: «اى ذو القرنين! آيا مى خواهى (آنان) را مجازات كنى، و يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب نمايى؟»[۲]. خداوند متعال در این آیه هرگز نفرموده که خورشید در چشمه گلآلود غروب میکند بلکه احساس ذوالقرنین را بیان نموده است. یعنی ذوالقرنین به سیرش ادامه داد تا به مغرب آفتاب رسید. طبق گفته مفسران منظور از«عين حمئة» چشمهاى داراى گل سياه يعنى لجن است، و بسيار مىشود كه اين كلمه به دريا هم اطلاق مى گردد. و مقصود از اينكه فرمود«آفتاب را يافت كه در دريايى لجندار غروب مى كرد» اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ماورای آن خشكى اميد نمىرفت، و چنين به نظر مىرسيد كه آفتاب در دريا غروب مى كند چون انتهاى افق بر دريا منطبق است.[۳] این آیه شریفه عین چیزی را که برای ذوالقرنین واقع شده بود، بیان نموده است و هیچ نوع مخالفتی با علم ندارد.
اینکه خداوند کوهها را بر زمین میخکوب نموده تا مانع لرزش آن شود، با هیچ دلیلی نمیتوان مخالفت آن را با علم ثابت نمود؛ زیرا این مخالفت زمانی ثابت میگردد که کوهها از روی زمین برداشته شود وانگهی باتجربه ثابت گردد که زمین بدون کوهها لرزش نداشته و ثابت میماند و چنین تجربهای امکانپذیر نیست؛ بنابراین غیرعلمی بودن این آموزه قرآن ادعای بدون دلیل است. چه اینکه علم فلسفه خلقت کوهها را همانگونه که قرآن فرموده ثابت میکند.
خداوند متعال در آیه«خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِكُم، میفرماید: خداوند آسمانها را بدون ستونى كه آن را ببينيد آفريد، و در زمين كوه هايى افكند تا شمارا نلرزاند»[۴]
اين آيه كه نظایر فراوانى در قرآن دارد نشان مى دهد كه کوهها وسيله ثبات زمیناند، امروز ازنظر علمى نيز اين حقيقت ثابتشده كه کوهها از جهات متعددى مايه ثبات زمين هستند.
کوهها از اين نظر كه ريشه هاى آنها بههمپیوسته و همچون زره محكمى، كره زمين را در برابر فشارهايى كه از حرارت درونى ناشى مىشود حفظ مى كند، و اگر آنها نبودند زلزله هاى ويرانگر آنقدر زياد بود كه شايد مجالى به انسان براى زندگى نمى داد. همچنین اين قشر محكم در برابر فشار جاذبه ماه و خورشيد مقاومت مىكند كه اگر کوهها نبود، جزر و مد عظيمى در پوسته خاكى زمين به وجود مىآمد كه بیشباهت به جزر و مد درياها نبودند وزندگی را بر انسان ناممكن مىساخت. و نیز از اين نظر كه فشار طوفانها را در هم مى شكند، و تماس هواى مجاور زمين را به هنگام حركت وضعى زمين به حداقل مى رساند و اگر آنها نبودند صفحه زمين همچون كويرهاى خشك در تمام طول شب و روز صحنه طوفانهای مرگبار و بادهاى در هم كوبنده بود.[۵]
قرآن درباره هلال و تغییر آن در طول یک ماه چنین فرموده است: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ؛ یعنی در باره «هلالهاى ماه» از تو سؤال مى كنند بگو: «آنها، بيان اوقات (و تقويم طبيعى) براى (نظامِ زندگىِ) مردم و (تعيينِ وقتِ) حج است».[۶]
اینکه پرسش كنندگان از هلال ماه هدفشان سؤال از فايده اين تغييرات بوده يا سؤال از چگونگى پيدايش هلال و دگرگونیهای هلال تا بدر كامل، بعضى از مفسران احتمال اول را پذيرفته اند و بعضى احتمال دوم را، و افزوده اند چون سؤال از علل پيدايش آن فايده اى براى آنان در برنداشته و شايد فهم جواب آن براى آنها بسيار مشكل بوده قرآن به بيان نتايج آن پرداخته تا به مردم بياموزد همهجا به دنبال نتيجه ها بروند.[۷]
بههرحال قرآن کریم به اینکه چه چیزی باعث هلال میشود پاسخ نداده است و نیز قرآن از علت تغییر ماه سخنی نگفته است بلکه فائده تغییرات ماه را بهعنوان یک تقویم طبیعی مطرح نموده است و این یک پاسخ غیرعلمی و غیرمعقول نیست. خداوند به پیامبر(ص) دستور داده که بگوید هلالهای ماه بيان اوقات (طبيعى) براى مردم و حج است که هم در زندگى روزانه از آن استفاده مى كنند و هم در عبادتهایی كه وقت معينى در سال دارد؛ در حقيقت ماه يك تقويم طبيعى براى افراد بشر محسوب مىشود كه مردم اعم از باسواد و بیسواد و در هر نقطه اى از جهان باشند مىتوانند از اين تقويم طبيعى استفاده كنند. بديهى است نظام زندگى اجتماعى بشر بدون تقويم يعنى يك وسيله دقيق و عمومى براى تعيين تاريخ امكانپذير نيست به همين دليل خداوند بزرگ براى نظام زندگى اين تقويم جهانى را در اختيار همگان قرار داده است.[۸]
در خلقت هستی در شش شبانهروز نیز هیچ تضادی با علم و عقل وجود ندارد. بحث از آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از آيات قرآن مجيد آمده است. در اینجا ممکن است این سؤال به ذهن بیاید كه قبل از آفرينش زمين و آسمان، شب و روزى وجود نداشت؛ زیرا شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مى آيد. بهعلاوه پيدايش مجموعه جهان در شش روز، يعنى كمتر از يك هفته چيزى برخلاف علم است؛ زيرا علم مى گويد: ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنونى درآمد.
ولى با توجه به مفهوم وسيع كلمه«يوم» (روز) در آیات قرآن کریم: «في سِتَّةِ أَيَّام» و معادل آن در زبانهای ديگر، پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا بسيار مى شود كه«يوم» به معنى«يك دوران»به كار مى رود، خواه اين دوران يك سال باشد يا صدسال يا یکمیلیون سال و يا ميلياردها سال، شواهدى زیادی در قرآن بر این معنا وجود دارد که يكى از معانى«يوم» همان«دوران» است:
۱. در قرآن صدها بار كلمه«يوم» و«ايام» بهکاررفته است، و در بسيارى از موارد به معنى شبانهروزى معمول نيست، مثلاً از عالم رستاخيز به«يَوْمَ الْقِيامَةِ» تعبیر شده است در حالی که رستاخيز كه دورانى است بسيار طولانى و از آن به«روز قيامت» تعبیر شده است. از پاره اى از آيات قرآن استفاده مى شود كه روز رستاخيز و محاسبه اعمال مردم پنجاههزار سال[۹] طول مى كشد.[۱۰]
۲. در کتابهای لغت نيز آمده است که «يوم» گاهى به مقدار زمان ميان طلوع و غروب آفتاب گفته مى شود و گاهى به مدتى از زمان، هر مقدار که باشد اطلاق میگردد.[۱۱]
نویسنده: حمیدالله رفیعی
پی نوشت:
[۱] . فصلت، ۴۲.
[۲] . کهف، ۸۶.
[۳] . طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳۳، ص۴۹۹، ترجمه: موسوى همدانى سيد محمد باقر، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين ، چ۵، ۱۳۷۴ش.
[۴] لقمان، ۱۰.
[۵] . مكارم شيرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۰، تهران، دار الكتب الإسلامية، چ۱، ۱۳۷۴ش.
[۶] . بقره، ۱۸۹.
[۷] . تفسیر نمونه، ج۲، ص۱۱.
[۸] همان، ج۲، ص۱۰
[۹] . معارج، ۴.
[۱۰] . تفسير نمونه، ج۶، ص۲۰۱.
[۱۱] . راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن، ج۱، ص۸۹۴، دمشق بیروت، دارالعلم الدار الشامية، ۱۴۱۲ش.