قرائت[۱] آیات مبارکه سوره کهف(۹-۱۳)
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً * إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً * فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ * ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً * نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى*
موضوع بحث : عوامل و موانع بازدارنده گناه در نگاه قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیرُموفق و معین؛ ثم الصلاة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین، حبیب إله العالمین، أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی أهل بیته الطاهرین المعصومین، من الآن إلی قیام یوم الدین؛ سیّما بقیة الله فی الأرضین.
هواپرستی مانع تکامل روحانی انسان
وقتی پروردگار متعال برنامه زندگی انسانها را منظم کرد، پایههای دین را فراهم کرد و به انبیاء وحی کرد و آنها به امتها رساندند یک مانع بزرگی سر راه پیاده کردن این وحی پیدا شد، آن مانع بزرگ خواستِ مردم بود. هواپرستی مردم بود. مردم علاقه دارند آزاد باشند، هر کاری دلشان خواست بکنند، این مانع بزرگی بود که حرف خدا در جامعه پیاده شود، از همان روز اوّل هم تا به امروز کاملاً پیاده نشد. اکثر مردم دچار آن هواپرستی که طالب آزادی بود شدند، عده کمی از افراد گوش به حرف خدا دادند.
ناظر بودن خدا و اعتقاد به قیامت دو عامل عمده ترک گناه
لذا پروردگار متعال برای آسان شدن اطاعت فرمان خودش دو چیز به مردم ارائه کرد. یک؛ خدا حاضر و ناظر بر اعمال شما است، این را گفت اگر مردم باور می کردند دیگر گناه نمیکردند. چون گناهکار اگر باور داشته باشد گناه که می کند خدا او را می بیند چون ایمان دارد این باور او را به ترک معصیت دعوت می کند. دوّم؛ باورکردن اینکه بعد از مردن، خدا مردههای مکلّف را زنده می کند و به حساب کارشان رسیدگی می کند. خدا می پرسد گوش به حرف دادی یا نه!؟ اگر داده بود بهشت می رود؛ و اگر نداده بود جهنم، خداوند متعال این دو عامل بزرگ را برای بازدارندگی از معصیت در اختیار مردم قرار داد. عامل اوّل ضعیفتر از دوّمی بود یعنی مردم حضور پروردگار متعال را چون ماده نیست درک نمی کردند، این خیلی اثر نکرد، اما دومی مؤثرتر است چون از جنس خود آدمها است. نظیر زندگی انسانهای مادی است، روز قیامت هم همینگونه، انسانهای مکلّف را زنده می کنند، یعنی به ارواح اَبدان میدهند می شود مثل همین دنیا، آنوقت می گویند چرا گناه کردی؟ عذاب مادیاش می کنند، این چون مادی بیان شده اثرش بیشتر است.
داستان اصحاب کهف؛ نمونه بارز معاد جسمانی در قرآن
داستان اصحاب کهف هم همین بود، خدا می خواست اینها را یکی از دلایل وجود معاد جسمانی قرار دهد، که مردم باور کنند که خدا می تواند بعد از مردن انسانها، آنها را زنده کند، به دلیل اینکه اصحاب کهف را میراندیم سپس زندهشان کردیم معاد جسمانی ممکن است، لذا خدا از این آیات فقط معاد را نتیجه می گیرد، در آن زمان اینها آدمهایی دیندار بودند، شاه آن زمان می خواست به زور مردم را بیدین کند، لذا مردم را دعوت به بی دینی میکرد، خوب مردم تابع بودند. « النّاسُ علی دینِ مُلُوکِهم »، اینها عدّه کمی بودند که دیندار بودند و نمی خواستند دست از دینشان بردارند، از خدا خواستند که راهی نشانشان بدهد که فرار کنند و از ظلم این ظالم نجات پیدا کنند، و این راهی که پیش آمد را شروع کردند به رفتن تا رسیدند به بیرون شهر. شب شد و باید بخوابند. درون یک غاری رفتند، « فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ »[۲]، در احکام داریم که اگر چشم نبیند وضو باطل نمی شود، اما اگر چشم نبیند و گوش هم نشنود، وضو دیگر باطل است. این عبارت « فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ »[۳]یعنی دیگر هیچ، چون پیاده رفته بودند خسته شده بودند نیاز به خواب داشتند داخل غار رفتند مخفی شدند. خدا اینکه می گوید: « بَعَثْنَاهُمْ »[۴]یعنی زندهشان کرد، سیصد و خُردهای سال مُردند، اما خدا تدبیری اندیشید که اینها در این سیصد و خُردهای سال بدنشان نپوسید، از بین نرفته بود و سالم مانده بود، آفتاب به آن بدنها می تابید و آنها را چپ و راست می کرد، خلاصه در غار ماندند تا بعد از سالها زنده شدند. خلاصه حرف خدا این است که من آدمها را اینگونه زنده می کنم اگر گوش به حرف ندهی و بمیری کار تمام نمی شود، زندهات می کنم می گویم چرا به حرفم گوش ندادی؟.
معاد جسمانی بزرگترین مانع گناه
بنابراین این عامل معاد جسمانی بزرگترین عملی است که آدم می تواند از این استفاده کند و گناه را ترک کند، مخالفت فرمان خدا را نکند، آن اولی چون مجرد است دیده نمی شود آدم فراموش می کند، ولی دومی چون جنس خودش است بدن است باورش راحتتر است، وقتی بدن به روح رسید می شود مثل حاج محمد تقی که در دنیا بود، با او می شود صحبت کرد، او را می شود جهنم هم بُرد، اما وقتی روح بدن ندارد آتش نمی تواند آن را بسوزاند، لذا بدن به آن می دهند، وقتی بدن به او دادند مثل دنیا می شود، آنوقت می شود با او هر کاری کرد. این دوّمی به عنوان عامل بازدارنده معرفی شده است، چون آدمها اگر معاد را قبول کنند بیشتر به ترک گناه کمک می کند، اما اوّلی را نه دیدهاند نه شنیده اند نه لمس کرده اند، قوای پنجگانه به هیچ وجهی به آن راه ندارد، فقط عقل راه دارد، عقل هم وقتی گرفتار تدبیر در امور ماده میشود، اول چیزی که فراموش می کند ذات اقدس پروردگار متعال است. وقتی کار تمام میشود و می میرد به هوش می آید صبّحکم الله بالخیر!!، اما معاد این جور نیست، لذا امیرالمؤمنین علیه الصلاه و السلام در نهجالبلاغه از معاد زیاد استفاده کرده است، چون به مردم نزدیکتر است. اما اوّلی فاصله اش زیاد است، مگر انسان گناه نکند، با ترک گناه ایمانش زیاد بشود، فاصله ها کم و کمتر میشود، انشاء الله؛ بنابراین این داستان اصحاب کهف به منظور این است که من معاد را قبول کنم بترسم از اینکه اگر حرفی که خدا توسط انبیاء زده و به ما رسیده و ابلاغ شده را مراعات نکنم و عمل نکنم چنین روزی پیش می آید و آنجا دیگر نمی توانم جوابی بدهم و خودم را از عذاب نجات بدهم؛ لذا ایجاد ترس می کند و آدم گناه را راحتتر ترک می کند، تمام کارهایی که خدای متعال در قرآن کریم به عنوان شگرد بازدارنده از گناه بیان کرده هدفش همین است که منِانسان وقتی فرمان خدا به من می رسد که این کار را بکن یا آن کار را نکن این دو تا را انجام بدهم. اثر فرمایشات پروردگار متعال فقط در صورت انجام دادن و عمل کردن پیاده می شود، اگر من عمل نکنم فایده ندارد.
عمل کردن به قرآن راه نجات
اگر قرآن روی طاقچه باشد اثری نمی کند، مثل مریضی که نسخه را نپیچد، نرود دارویش را بخرد و بخورد، بگذارد همان جا باشد، اثر نمی کند. اگر من نماز خواندم اثر می کند، اگر گناه پیش آمد ترک کردم، اثر می کند، ایمان بالا می رود، اما اگر من هم مثل دیگران گناه کردم آن ایمانی هم که اول دارم آن هم کمکم پایین می رود تا گاهی به سطح کفر می رسد؛ بنابراین اگر بخواهیم اثر قرآن در جامعه ظهور پیدا کند منوط و مشروط به عمل کردن به دستورات خداست، از این جهت در تمام آیات قرآن به استثنای دو سه تا آیه که اصل راه را بیان می کند، شگردهایی بیان میکند که من راحتتر بتوانم گناه را ترک کنم.
تقوی یعنی چه؟
وقتی فرمان خدا به انسان می رسد یک دوراهی تشکیل می شود، یک راه اطاعت فرمان است، که مثلاً می گوید نماز بخوان، آن راه تشکیل می شود، اگر من اطاعت کردم عمل می کنم آن اثر ظاهر می شود. اگر مخالفت کردم ظاهر نمی شود. از این دو تا یک کاری می خواهد خدا فراهم کند که من این طرف اطاعت را ترجیح بدهم، تقوا یعنی همین. وقتی این دوراهی تشکیل می شود نفس می گوید انجام نده، می گوید بخواب، شب کوتاه است کم خوابیدی، خدا میگوید بلند شو نماز بخوان و بعد بخواب. اگر من جانب حرف خدا را ترجیح دادم می شود تقوی، یعنی خودم را از مخالفت فرمان خدا نگه داشتم و طبق آن فرمان عمل کردم این را میگویند تقوا. اگر گرفتم خوابیدم نمازم را هم نخواندم معصیت می شود، قرآن کریم شش هزار و خُردهای آیه نازل کرده، همه اینها به استثنای سه چهار تا آیه که مربوط به اصل راه زندگی انسان است مابقیاش مال این است که وقتی فرمان رسید و دو راهی تشکیل شد من جانب اطاعت فرمان را بر معصیت ترجیح بدهم، خدا به کمک انسان آمده است، نفس اماره آزادی خواه است، می خواهد بگیرد بخوابد. نه می خواهد روزه بگیرد، نه می خواهد نماز بخواند، اما آن آیات باعث می شود که من جانب اطاعت فرمان خدا را ترجیح بدهم بگویم چشم، لذا این قدر مسأله چشم گفتن به فرمان خدا مهم است که خدا سه تا آیه چهار تا آیه برای بیان راه زندگی انسان بیشتر نازل نکرده است، ولی شش هزار و خُردهای همه در مقام اینکه چگونه من بتوانم وقتی فرمان می رسد زیر پا نگذارم و اطاعت کنم نازل کرده است، چگونگی این کمک باعث شده این آیات زیاد شود و الّا بیان اصل راه دو سه تا آیه بیشتر نمیخواهد.
اطاعت فرمان خدا برنامه تکامل انسانها
همین یک دانه آیه کافی است که ما بفهمیم راه زندگی و مرگ انسان از اول بلوغ تا آخر عمر چیست، همین آیه، روز قیامت پروردگار متعال خطاب به انسانهایی که مکلّف بودند و زنده شدهاند- همه انسانها زنده نمی شوند فقط مکلّفین از انسانها زنده می شوند- می گوید: « أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ »[۵]، عبادت یعنی اطاعت فرمان، گوش به حرف شیطان ندهیم، توسط انبیاء چقدر گفتم: « إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً »[۶]پس گوش به حرف شیطان ندهیم چه کار کنیم!؟، « أَنِ اعْبُدُونِی»[۷]، گوش به حرف من خدا بدهیم، « هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ »[۸]، صراط مستقیم که راه همه انسانهاست در زندگی با همین آیه تفسیر شد. اطاعت فرمان خدا یعنی صراط مستقیم، هر کسی گوش به حرف خدا داد واجب را انجام داد حرام را ترک کرد وارد صراط مستقیم است اگر انجام نداد از صراط خارج است. چپ و راست صراط مستقیم هم جنگل حیوانات است، همه چیز در آن است. اما اینجا هیچ چیز مُضرّی وجود ندارد، فقط آدمهای خوب و کارهای خوب است.
نفس أماره و شیطان دو مانع اصلی تکامل انسان
اما چرا خدا این همه آیه اضافه کرده است؟ اینها انواع و اقسام و اسلوبهای مختلف فرار از اطاعت حرف نفس أماره و شیطان است. چون این دو معارض هستند. سرّ اینکه خدای متعال فرمود: « فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»[۹]، این است که چون وقتی ما قرآن می خوانیم خدا به ما چه می گوید؟ می گوید نماز بخوان، روزه بگیر، اما شیطان می گوید نه نگیر، خدا می گوید وقتی خواستی قرآن بخوانی حرفهای مرا بشنوی، او می آید نمی گذارد، از شرّش پناه به من خدا ببر، اول این را بگو بخوان ان شاء الله که اثر نکند. چون آیات فرمان خداست، انواع مختلف واجبات، انواع مختلف محرمات، این دو تا را می خواهد بگوید، می خواهد ما را محدود کند. نفس هم می گوید نه من راضی نیستم محدود شوم، شیطان هم به معصیت خدا کمک می کند؛ بنابراین استعاذه کنیم از شرّ شیطان به خدای متعال بعد ان شاء الله فرمان خدا را بخوانیم، این اقرب به اطاعت فرمان است تا معصیت؛ بنابراین نسخه تربیت ما خیلی ساده و آسان است. اما این همه آیات مال این است که مرا دعوت کنند گرایش بدهند به اطاعت فرمان خدا، یعنی عمل کردن به نسخه، اگر عمل نکنیم هیچ اثری ظاهر نمی شود. الآن ببینید ما مسلمانیم قرآن هم هست. علماء هم هستند حوزه هم هست. اما این همه فساد داریم، این همه گناهان کبیره داریم، درست هم نمی شود، کسی هم نمی تواند درست کند این قدر زیاد است، چرا؟ چون عمل نشده است، اگر عمل می شد این جور نمی شد. قرآن هست می خوانند اما عمل نمی کنند، رساله هم هست می خوانند اما عمل نمی کنند، کم هستند کسانی که اطاعت فرمان می کنند. امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام فرمودند اینها کم هستند، بیشتر عمل نکردند و تا امروز و از امروز تا مدتهای زیاد عمل نخواهند کرد باز آن آثار ظاهر نمیشود، آن آثار عبارت است از اینکه هیچ گناه کبیره ای پیدا نشود.
آدم کشی به ناحق، ظلم، اینها هیچ دیده نخواهد شد. اگر صد هزار تا پیغمبر در یک شهری زندگی کنند چقدر ظلم آنجا انجام می گیرد؟ چقدر آدمکشی ناحق پیدا می شود؟ هیچ چیز، تمام این بدی هایی که آدم می بیند، زندانها پر شده اند و آدمها کشته می شوند و نوامیس هتک می شوند مال این است که مردم اکثراً گوش به حرف خدا نمی دهند.
ولایت فقیه؛ ابزار ترک گناه
اینکه اسلام گفت باید در رأس جامعه اسلامی یک فقیه عادل در زمان غیبت بنشیند مال این است که او هم فقیه است و احکام اسلام را بلد است و هم عادل است و تا حد توان اجراء می کند، این باعث می شود که جامعه، جامعه اسلامی شود و هیچ مشکلی پیش نیاید. وقتی شاه بیاید همین حرفها است دیگر. شاه دین ندارد، مطیع فرمان آمریکا است، هر چه او بگوید گوش می کند. می گوید عمامه را بردار، چشم، حجاب ها را بردار، چشم، همه را بریز به هم و با هم دشمن کن، چشم؛ بنابراین سرّ اینکه امروز و دیروز و تا مدت زیادی از آینده آثار قرآن در جامعه دیده نمی شود این است که دستورات قرآن پیاده نمی شود، افراد عمل نمی کنند. بی نماز زیاد است روزه خوار زیاد است بی حجاب زیاد است. بیدین زیاد است. همه جور آدمها هستند. اینها باعث شده اند که جامعه به این صورت دیده شود؛ و الّا اگر همه آنها گوش به حرف خدا می دادند و در رأسشان آنی که اسلام گفته قرار می گرفت و او می توانست احکام اسلام را پیاده کند این جور نمی شد.
عادت مانع سوم تکامل انسان
بنابراین خدا کمک کرد از روز اول می دانست این آدمی که خلق کرده ضعفش کجاست، این آدم از اول تا سنّ پانزده سالگی آزاد عمل کرده است، عادت به آزادی عمل کرده است، از اول بلوغ به بعدش هم همان آزادی را ادامه می دهد، می بینیم اوضاع خراب شد. چون نمی تواند او را برگرداند و عادتش را زیر پا بگذارد، ترک عادت کار مشکلی است، امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند کالمعجز است[۱۰]، مثل معتادان که نمی توانند ترک کنند، چون عادت ریشه دارد. چون عادت کرده اند سختشان است، همان عادت را ادامه می دهند لذا می بینی پنجاه سالش است باز نه نماز می خواند نه روزه می گیرد. غیبت می کند دروغ می گوید، مال مردم را می خورد و کارهای دیگر؛ بنابراین عمده پیاده کردن دستور خدا است؛ پیاده کردن. اگر خدا میخواست به زور همه را مسلمان کند عملی می کرد، اما او به اختیار واگذار کرده است؛ بنابراین باید با عمل ما مشکلات را حل کنیم. هم مشکلات اجتماعی را و هم مشکلات درونی فردی را؛ صفات بد و علایق زائد و مضر همه با اطاعت فرمان درست می شود. همین انجام واجب و ترک حرام ایمان را بالا می برد، ایمان که بالا رفت تمام آن بدیها ریشه اش خشک میشود و صفات خوب و مناسب با ایمان در مرحله بالا در انسان رشد و نمو پیدا می کند.
اطاعت پیامبران و امامان همان اطاعت خداست
بنابراین همه قرآن حرفش این است. همه نهجالبلاغه هم حرفش این است، همه روایات هم حرفشان همین است که آدم را دعوت به عمل به دستور خدا می کنند، خدا سه نوع دستور را اعلام کرده که اطاعت آنها واجب است، « أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ »[۱۱]، فرمان خدا در قرآن، نماز بخوان، روزه بگیر، هر چه فرمان آمده اطاعتش واجب است. فرمان رسول گرامی در بیانات خودشان واجب است، و اولی الامر هم فرمانشان واجب است. اولی الامر نه اینکه کسی فرمان بدهد، یک کسی کودتا می کند می گوید چنین کن چنین نکن، کسی حق ندارد اطاعت کند. چون از پیغمبراکرم مجوّز ندارد، اولی الامر کسانی هستند که از پیغمبراکرم مجوز دارند. پیغمبراکرم از خود خدا مجوّز دارد. چون خود خدا اعلام فرمود: « مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ »[۱۲]، اطاعت این برابر و مساوی با اطاعت فرمان خداست. مجوّز صادر شد لذا فرمانش واجب است. اولی الامر هم کسانی هستند که از پیغمبراکرم مجوز داشته باشند. روز غدیرخم پیغمبراکرم به یک نفر مجوز داد. این یک نفر به یازده نفر دیگر هم داد. همه شدند ولی امر مسلمین، چرا؟ چون قبلی اطاعتش واجب بود داد به بعدی و بعدی واجب شد. بعدی هم داد به بعد از خودش آن هم واجب شد تا آخرین نفر.
به دستور امامان اطاعت از ولی فقیه واجب است
در زمان غیبت هم گفتند فقیه عادل باید در رأس قرار بگیرد. هم در همه جوانب آشنا به احکام اسلامی است، هم عادل و باتقوا است؛ تخلف نمی کند، منتهی تا به حال شاهها حکومت میکردند نتوانستند کارخانه تربیت کننده عالم عادل داشته باشند. شاهها آمریکا و اروپا میفرستادند، تازه کم کم دارد شروع می شود. تا ببینیم کی می توانند یک کاری کنند که تعداد زیادی از علماء و فقهای عادل تربیت شود که بعضیهایشان شایستگی اینکه در رأس قرار بگیرند و همه مشکلات مادی و معنوی جامعه اسلامی را تدبیر کنند و اصلاح کنند را داشته باشند ان شاء الله. امیدواریم پروردگار متعال این شایستگی را به ما بدهد ان شاء الله شاه دیگر نیاید. همین ولی فقیه بس است، تا ان شاء الله حضرت بیایند. غرض این است که بدون عمل هیچ اثر مثبتی در فرد و در جامعه پیاده نخواهد شد، هیچ، فرقی هم نمی کند اداره دولتی باشد، تهران، قم، حوزهها، هر کجا عمل شد اثر می دهد عمل نشد اثر منفی می دهد. امیدواریم پروردگار متعال به همه ما توفیق مرحمت کند به اندازه ای که فهمیدیم عمل کنیم ان شاء الله. « اتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ »[۱۳]، چنین توفیقی را اگر خدا به ما ندهد، تقوا نباشد هر چه علم جلو برود خرابی بیشتر می شود، تقواست که اصلاحات را پیاده می کند. تقوا را از علم جدا کنیم علم هم اسباب خرابی می شود. امیدواریم که خدای متعال به همه ما این توفیق را مرحمت کند چیزهایی که از واجبات و محرّمات بلد هستیم ان شاء الله به آن عمل کنیم و دیگران را هم تشویق کنیم شگردهایی که خدا با ما به کار بسته با همان شگردها به دیگران منتقل کنیم و آنها را آماده کنیم که اطاعت فرمان کنند و مخالفت نکنند ان شاء الله، در انتظار چنین روزی نثار ارواح طیبه کسانی که گناه نمی کردند و دیگران را هم دعوت می کردند به ترک گناه سه صلوات عنایت کنید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
پی نوشتها
[۱] - آیاتی که در ابتدای هر جلسه اخلاق توسط قاری قرائت میشود ضبط نشده است.
[۲] - سوره مبارکه کهف آیه ۱۱
[۳] - همان
[۴] - سوره مبارکه کهف آیه ۱۲
[۵] - سوره مبارکه یس آیه ۶۰
[۶] - سوره مبارکه فاطر آیه ۶
[۷] - سوره مبارکه یس آیه ۶۱
[۸] - همان
[۹] - سوره مبارکه نحل آیه ۹۸
[۱۰] - وَ قَالَ ع رِیَاضَةُ الْجَاهِلِ وَ رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ کَالْمُعْجِز تحف العقول ص ۴۸۶
[۱۱] - سوره مبارکه نساء آیه ۵۹
[۱۲] - سوره مبارکه نساء آیه ۸۰
[۱۳] - سوره مبارکه تغابن آیه۱۶
منبع: درس اخلاق عالم ربانی حضرت آیت الله خوشوقت تهرانی اعلی الله مقامه
مدرسه علمیه حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه ۰۳/۰۹/۱۳۹۰