خداوند متعال در آیه كریمه ۲۵۶ بقره می فرماید:
لا اِكْراه فِی الدّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یكْفُر بِالطاّغُوتِ وَ یؤمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لاَنْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ.
ترجمه: در قبول دین، اكراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابراین, كسی كه به طاغوت (= بت و شیطان، و هر موجود طغیان گر) كافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محكمی چنگ زده است كه گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست.(۱)
در مورد این آیه شریفه چند سؤال مطرح است:
۱- مقصود از نبود اكراه در دین چیست؟
لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد مِنَ الْغَی...
«اكراه» به معنی وادار كردن انسان بر كاری كه ناپسند می شمارد و مورد رضایتش نیست می باشد.(۲) «رشد» از نظر لغت عبارت است از «راه یابی و رسیدن به واقع» در برابر «غی» كه به معنی انحراف پیدا كردن از حقیقت و دور شدن از واقع است.(۳)
مفاد این قسمت از آیه شریفه این است كه اكراه و اجباری در دین نیست و امور مذهب بر قدرت و اختیار مبتنی است نه بر اجبار، مانند آیه شریفه: وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لاَمَنَ مَنْ فِی الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمیعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حتّی یكُونُوا مُؤمِنینَ(۴) (و اگر پروردگار تو می خواست، تمام كسانی كه روی زمین هستند، همگی (به اجبار) ایمان می آورند، آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی كه ایمان بیاورند؟ (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!)
از آن جا كه دین و مذهب با روح و فكر مردم سر و كار دارد و اساس و شالوده آن بر اساس ایمان و یقین استوار است خواه و ناخواه راهی جز منطق و استدلال نمی تواند داشته باشد. ولی همان طور كه از شأن نزول آیه(۵) استفاده می شود بعضی از افراد از پیغمبر(صلی الله علیه وآله) می خواسته اند كه او همچون حكام جبّار با زور اقدام به تغییر عقیده مردم كند. آیه فوق صریحاً به آن ها پاسخ گفت كه دین و آئین چیزی نیست كه با اكراه و اجبار تبلیغ گردد.
جمله «قد تبین الرشد من الغی» تعلیل برای «لا اكراه فی الدین» است كه چرا در دین اكراه نیست؟ حاصل تعلیل این است كه دین حقائقش روشن، و راهش با بیانات الهیه واضح است و هم چنین سنّت نبویه آن بیانات را روشن تر كرده است . پس رشد و غی و صلاح و انحراف آن روشن شده كه رشد در پیروی دین (كه مایه نجات انسان هاست) و غی در ترك دین و روگردانی از آن است و بنابراین دیگر علت ندارد كه كسی را بر دین اكراه كنند.(۶)
پس راه راست از بیراهه آشكار شده و دیگر نیازی به تحمیل و اجبار در پذیرش دین نیست. افزون بر این كه دین و ایمان قلبی چیزی نیست كه بتوان با زور و اكراه بر كسی تحمیل كرد و مسلمانان با این اصل قرآنی با آن همه پیشروی و فتوحاتی كه داشتند، دینشان را بر غیر مسلمانان تحمیل نكردند و همین امر مهم ترین رمز موفقیت آنان بود.(۷)
لذا آیه شریفه پاسخ مناسبی است به آن ها كه تصور می كنند اسلام در بعضی از موارد جنبه تحمیلی و اجباری داشته و با زور شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است.
در تفسیر شریف المیزان آمده است : (۸)
در جمله لا اكراه فی الدین دین اجباری نفی شده است. چون دین از یك سلسله معارف علمی كه معارف عملی به دنبال دارد و جامع همه آن معارف یك كلمه است و آن عبارت است از اعتقادات و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است. و اكراه و اجبار در آن حكومت ندارد، چون كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهری است كه عبارت است از حركاتی مادی و بدنی، و در جمله لا اكراه فی الدین دو احتمال است. الف) قضیه خبری می باشد و بخواهد از حال تكوین خبر دهد، و بفرماید خدا در دین اكراه قرار نداده، نتیجه اش این می شود كه حكم خدا درباره ی دین این است كه اكراه بر دین و اعتقاد نباشد. ب) اگر قضیه ای باشد انشائی و بخواهد بفرماید كه نباید مردم را بر اعتقاد و ایمان مجبور كنید در این صورت هم آ ن نهی متكی بر یك حقیقت تكوینی است كه بیان گردید.(۹) (یعنی ایمان و اعتقاد از امور قلبی است و اكراه بردار نیست.)
فَمَنْ یكْفُرْ بالطاغوت و یؤمن بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُروَةِ الْوُثْقی لاَانْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمْ «طاغوت» در اصل از ماده طغیان به معنی تعدّی و تجاوز از حدّ و مرز است.(۱۰) و «عروه» هم به معنی دستگیره و دستاویز است(۱۱) و «انفصام», قطع شدن است.(۱۲) در این جمله قرآن می گوید: «هر كس به «طاغوت» كافر شود و از آن روی گرداند و به خدا ایمان آورد به دستگیره ی محكمی دست زده است كه هرگز گسسته نمی شود.
۲- منظور از طاغوت در آیه شریفه و تمسك به عروة الوثقی چیست؟
در این كه منظور از «طاغوت» در آیه چیست؟ مفسران سخنان بسیاری گفته اند بعضی آن را به معنی بت و بعضی به معنی شیطان و بعضی به معنی كاهنان و بعضی به معنی ساحران تفسیر كرده اند.(۱۳) ولی چنین به نظر می رسد كه منظور همه آن ها بلكه وسیع تر از آن ها بوده باشد، یعنی همان مفهوم عامی كه از كلمه طاغوت استفاده می شود كه هر موجود طغیان گر و هر آیین و مسیر انحرافی و نادرست را در برمی گیرد. آیه در حقیقت دلیلی است برای جمله های سابق كه در دین و مذهب نیازی به اكراه نیست زیرا دین دعوت به سوی خدا است كه منبع هر خیر و بركت و هر سعادتی است. در حالی كه دیگران دعوت به سوی ویرانگری و انحراف و فساد می نمایند. به هر حال، دست زدن به دامن ایمان به خدا، همانند دست زدن به یك دستگیره محكم نجات است كه هرگز امكان گسستن ندارد.(۱۴) آن گاه می فرماید: «خدا شنوا و داناست» تا به این حقیقت اشاره كند كه كفر و ایمان تظاهر بردار نیست و امر قلبی و درونی است زیرا, خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشكارا و یا در خفاء می گویند می شنود و از ضمائر مردم آگاه است.(۱۵)
نقل یك حدیث:
به گفته برخی از احادیث , یكی از مصادیق تمسك به «عروة الوثقی، و ریسمان محكم الهی، اتصال با اولیاء خدا و امامان اهل بیت(علیهم السلام) است. رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) فرمود: «انت العروة الوثقی»(۱۶)
بیان چند نكته و پیام:
الف) هر كس كه برهان و منطق دارد، نیازی به اكراه و اجبار ندارد.
ب) راه حق از باطل جد است، تا حجت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حق، با عقل و بیان و معجزات انبیاء است.
ج) تكیه به طاغوت ها و هر آنچه غیر خداست، گسستنی و از بین رفتنی است. تنها رشته ای كه گسسته نمی گردد. ایمان به خداست.
د) تا طاغوت ها محو نشوند، توحید جلوه نمی كند. اوّل كفر به طاغوت بعد ایمان به خدا.
هـ) محكم بودن ریسمان كافی نیست. محكم گرفتن هم شرط است.(۱۷)
۳- مراد از آزادی ایمان و عقیده در دین اسلام چیست؟
از نظرگاه اسلامی، دینی مقبول و پذیرفته است كه از روی رغبت و دانایی و شناخت پذیرفته شده باشد، نه از روی اجبار و اكراه. خداوند متعال هیچ گونه اكراه و اجباری را در پذیرش دین به رسمیت نمی شناسد و برای چنین پذیرشی، اهمیت و ارزشی قایل نیست. و انسان ها در انتخاب دین و آیین آزادند و در قرآن كریم با جمله «لا اكراه فی الدین» براین حقیقت تأكید می گذارد. و شاهد دیگری كه گواه اختیار و انتخاب بشر در دین است این آیه شریفه است: وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ َربِّكُمْ فَمَنْ شآءَ فَلْیؤمِن و من شآءَ فَلْیكْفُر...(۱۸) (بگو: این حق است از سوی پروردگارتان! هر كس می خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود) و هر كس می خواهد كافر گردد.)
و اسلام با آن همه دلائل روشن و استدلالات منطقی و معجزات آشكار نیازی به اجبار و تحمیل در پذیریش ندارد افزون بر این اصولا دین از یك سلسله اعتقادات قلبی ریشه و مایه می گیرد و نمی تواند تحمیلی باشد و ایمان قلبی هرگز با اجبار پیدا نمی شود بلكه با برهان، اخلاق و موعظه می توان در دل ها نفوذ كرد.
ولی این آزادی در عقیده و ایمان به آن معنا نیست كه هر كس در عمل بتواند هر منكری را انجام دهد و بگوید من آزادم و كسی حق ندارد مرا از راهی كه انتخاب كرده ام باز دارد. بت شكنی ها، جنگ ها، نهی از منكرها، تبعیدها و حبس ها نشانه آن است كه اگر چه انسان قلباً اعتقادی ندارد ولی حق ندارد برای جامعه یك فرد موذی باشد. در اینجا لازم است به نكته دیگری اشاره نمائیم كه تشریع جهاد و فرمان آن در اسلام نه برای تحمیل دین بلكه برای رفع فتنه و فساد است وَ لَوْلا دَفْعُ اللّهِ الناسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَفَسَدَتِ الأَرضُ...(۱۹) (و اگر خداوند، بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی كرد، زمین را فساد فرا می گرفت.)
نتیجه این كه اسلام دین آزادی است. جهاد و مبارزه به خاطر شكستن نظام های جباری است كه اجازه تفكر به ملت ها را نمی دهند، و یا برای محوشرك است كه در حقیقت مذهب نیست بلكه بیماری است. و سكوت در برابر خرافات، ظلم به انسانیت است.
و شاهد گویای این سخن كه جهاد و مبارزه در اسلام برای تحمیل دین نبوده است و دشمنان اسلام كه از این روزنه اسلام را دین شمشیر زور معرفی كرده اند به بی راهه رفته اند این است كه در تاریخ اسلام، فراوان دیده می شود كه مسلمانان هنگامی كه شهرهائی را فتح می كردند پیروان مذهب دیگر را همانند مسلمانها آزادی می دادند. در كتاب «تمدن اسلام و عرب» می خوانیم: «رفتار مسلمانان با جمعیتهای دیگر بقدری ملایم بود كه رؤسای مذهبی آنان اجازه داشتند برای خود مجالس مذهبی تشكیل دهند.» و در پاره ای از تواریخ نقل شده كه جمعی از مسیحیان كه برای گزارش ها و تحقیقاتی خدمت پیامبر رسیده بودند مراسم نیایش مذهبی خود را آزادانه در مسجد پیامبر در مدینه انجام دادند.(۲۰)
۴-آیا اعدام مرتد فطری(۲۱) با آیه شریفه لا اكراه فی الدین تنافی ندارد چون آیه شریفه می فرماید در دین اجبار و اكراهی نیست و حال آنكه یكی از احكام فقهی، این است كه اگر شخصی مسلمان زاده باشد و از اسلام عدول كرده و به آئینی غیر اسلام رو آورد و در دادگاه اسلامی به اثبات برسد كه مرتد شده است، به اعدام محكوم خواهد شد؟
چنانكه قبلا در تفسیر آیه شریفه «لا اكره فی الدین»گذشت، مراد از این كه در دین اجبار و اكراه نیست این است كه دین عبارت است از اعتقاد و عمل، اعتقاد و ایمان از امور قلبی است كه اكراه بردارنیست و آیه شریفه خبر از حال تكوین می دهد كه دین اكراه بردار نیست به این معنی كه اشخاصی كه مسلمان نیستند و صاحبان ادیان دیگری هستند مانند اهل كتاب، این ها را نمی شود به پذیرش دین اسلام اكراه و اجبار كرد، به بیان دیگر اسلام با دعوت و تبلیغ مستمر آن ها را دعوت به اسلام می نماید اگر نپذیرفتند هیچ گاه اسلام متعرض آن ها نمی شود كه با زور آیین اسلام را بپذیرند.
ولی در مورد كسانی كه اسلام را پذیرا شوند سپس عدول كنند (مرتد فطری) فوق العاد سخت گیر است چرا كه این عمل موجب تزلزل جامعه اسلامی می گردد و یك نوع قیام بر ضدّ رژیم و حكومت اسلامی محسوب می شود و غالباً حاكی از سوء نیت است، و سبب می شود كه اسرار جامعه اسلامی به دست دشمنان اسلام افتد. اگر كسی به محتوای اسلام ایراداتی دارد و برایش شبهه به وجود آمده است باید از اهل نظر و علمای اسلام سؤال كند تا شبهه اش برطرف شود و راه آن عدول و برگشت نیست. و چنانچه محتوای اسلام را تشخیص داده و به حقانیت اسلام پی برده است و باز هم مرتد شود. چنین كسی مرتكب خیانت و توطئه علیه اسلام شده است و مستحقق چنین مجازاتی است و شبیه این قانون، در بسیاری از كشورهای شرق و غرب با تفاوت هایی وجود دارد. البته توجه به این نكته ضروری است كه این احكامی كه در فقه اسلامی برای مرتد فطری از قبیل اعدام و جدائی همسر و... مقرر گردیده است برای كسی است كه ارتدادش را ظاهر كند و علنی كند و یا به تبلیغ آن پردازد و مربوط به كسی كه اعتقادی در درون دارد و در مقام اظهار آن بر نیامده است نمی باشد.(۲۲)
۵- آیا آیه لاكراه فی الدین با تشریع جهاد ابتدایی تنافی ندارد ؟ از یك طرف آیه شریفه می فرماید اجباری در دین نیست و از طرف دیگر به آیات و روایات متعددی بر می خوریم كه مربوط به جهاد ابتدایی است كه با مشركان و كافران جهاد كنید .
خداوند دستورها و برنامه هایی برای سعادت و آزادی و تكامل انسان ها طرح كرده است و پیامبران خود را موظف ساخته كه این دستورها را به مردم ابلاغ كنند. حال اگر فرد یا جمعیتی ابلاغ این فرمان ها را مزاحم منافع پست خود بینند، و بر سر راه دعوت انبیاء موانعی ایجاد نمایند، آن ها حق دارند نخست از طرق مسالمت آمیز، و اگر ممكن نشد با توسل به زور این موانع را از سر راه خود بردارند، و آزادی تبلیغ را برای خود كسب كنند. و این حق مردم است كه بتوانند ندای منادیان راه حق را بشنوند و در قبول دعوت آزاد باشند. حال اگر كسانی بخواهند آن ها را از حق مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صدای منادیان راه خدا به گوش جان آن ها برسد. طرفداران این برنامه ها، حق دارند برای فراهم ساختن این آزادی از هر وسیله ای استفاده كنند و از اینجا ضرورت «جهادهای ابتدائی» در اسلام روشن می گردد.(۲۳)
پس جنگ با مشركین به خاطر این نیست كه توحید و دین را به آن ها تحمیل بكنیم. زیرا دین زور بردار نیست و این مفاد آیه شریفه «لا اكره فی الدین»است بلكه جنگ با مشركین و كفار حتی در صورت ابتدائی آن به خاطر رفع موانع تبلیغ دین و هم چنین ریشه كن كردن فساد و شرك است.(۲۴) وقتی از این دریچه به جهاد ابتدائی بنگریم تعارضی را میان آیه لا اكره فی الدین و جهاد ابتدائی مشاهده نمی كنیم.
۶- آیا آیه شریفه لا اكراه فی الدین با آیه ی ۱۹۳، بقره، كه می فرماید: و قاتلوهم حتی لاتكون فتنه و یكون الدین للّه فان انتهوا فلاعدوان الا علی الظالمین (و با آن ها پیكار كنید تا فتنه باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد، پس اگر دست برداشتند تعدّی جز بر ستمكاران روا نیست) منافات ندارد؟
كلمه «فتنه» در قرآن در معانی مختلفی به كار برده شده است كه یكی از آن معانی عبارت است از شرك و بت پرستی و سدّ راه مؤمنان نمودن كه نگذارند مردم به اسلام رو بیاورند. آیه شریفه و قاتلوهم حتی لاتكون فتنه...، فتنه در آن به این معناست. و مدلول آیه چنین است كه با آن ها، پیكار كنید تا فتنه كه بت پرستی و شرك و سلب آزادی از مردم در پذیرفتن دین اسلام است، باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد. چون طاغوت ها و سران بت پرست، با ترویج شرك و بت پرستی افكار مردم را اسیر خرافات و افسانه های نامعقول می كردند تا بتوانند این ها را وسیله استثمار قرار دهند و در نتیجه، شرك نوعی اسارت فكری و مانع آزادی است كه هدف اسلام نابودی آن می باشد پس كارزار با این افراد نه به خاطر اهداف بشری است كه كشورگشائی و ستم گری و بدست آوردن غنائم باشد بلكه هدف آن جلب خشنودی خداوند و برقرار ساختن عدالت اجتماعی و بر چیدن بساط شرك و بت پرستی از محیط جامعه انسانی، و پیاده كردن دستورات خدا است.(۲۵) به اضافه این كه شرك و بت پرستی یك سری خرافات و موهوماتی بیش نیست و پیكار با آن: برای این است كه فتنه ای در جامعه انسانی نباشد و آیین یكتاپرستی در سراسر اجتماع انسانها رواج پیدا كند و در ذیل آیه اضافه می كند كه در صورت بازگشت و دست برداشتن از روش نادرست خود كه همان كفر و بت پرستی باشد، مسلمانان می بایست متعرض آنان نشوند و در صدد انتقام از گذشته بر نیایند، زیرا پیكار و جنگ تنها در مقابل ستم كاران است.
۷ ـ حرمت كتب ضالّه:
آیا آیه لا اكره فی الدین با حرمت كتب ضالّه (گمراه كننده) منافات ندارد؟ كتب ضلال یا ضالّه كه گمراه كننده دین و فكر سالم بشری است مانند كتب بهائیت، و هر گونه كتاب یا مقاله ای كه اضلال آفرین باشد مانند كتاب آیات شیطانی در شرع مقدس اسلام حفظ و نگهداری و مطالعه و خرید و فروش آن حرام و ممنوع شده است. حال اگر كسی بخواهد آن ها را مطالعه كند تا تحقیق كند و با آزادی دینی را انتخاب كند، از یك طرف با حرمت كتب ضالّه مواجه است و از طرفی آیه شریفه لا اكره فی الدین می باشد كه تو در انتخاب دین آزادی، و این دو با هم تفاوت دارند.
پاسخی كه به این شبهه داده می شود این است كه، حرمت كتب ضالّه به صورت مطلق ثابت نشده است و عده ای از فقهاء در این باره تفصیل داده اند كه حرمت كتب ضالّه در سه صورت است.
۱- حفظ و مطالعه آن بقصد گمراه نمودن مردم باشد.
۲- می داند یا گمان دارد كه منشاء اضلال می شود گرچه قاصد هم نباشد.
۳- گمان ندارد و احتمال می دهد كه مردم گمراه می شوند، با توجه به این سه قید، حكم به حرمت كتب ضالّه می شود امّا اگر هیچ یك از این سه مورد مترتب نباشد دلیلی بر حرمت آن نیست.(۲۶) و برخی از فقهاء عدم حرمت آن را تابع اغراض صحیح كرده اند كه اگر مطالعه كتب ضالّه برای نقض و ابطال آن باشد مانعی ندارد. اما اگر به نحوه ای باشد كه با مطالعه آن منحرف می شود یا به شبهاتی بر می خورد كه نمی تواند به آن پاسخ گو باشد، حرام می دانند.(۲۷)
و برای حرمت كتب ضالّه به آیات متعددی نیز استدلال شده است.(۲۸) و هم چنین نشر این كتب و مطالعه آن موجب اشاعه فحشاء و اعانه و كمك بر گناه و اثم است، و اسلام، با هر چه كه فساد برانگیز باشد مبارزه می كند و از موجبات وهن مذهب و هر آنچه كه برای روح سم باشد جلوگیری می كند و این منافات با «لا اكراه فی الدین» ندارد .
۸- ارتباط آیه لا اكراه فی الدین» با آیه «وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرِ الأِسْلام دیناً فَلَنْ یقبَلْ مِنْهُ و َهُوَ فِی الآخرة من الخاسرین كسی كه غیر از اسلام آیینی برای خود انتخاب نماید از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانكاران است.( آیه ۸۵ سوره آل عمران) و هم چنین با آیه شریفه ۱۹، آل عمران ان الدین عنداللّه الاسلام... (دین در نزد خدا اسلام است)چگونه است؟
مراد از اسلام در آیه شریفه تسلیم در مقابل خدا است. و مفاد آیه این است كه آیین حقیقی در پیشگاه خدا همان تسلیم شدن در برابر فرمان او است و در واقع روح دین در همه زمان ها، چیزی جز تسلیم در برابر حقیقت نبوده است منتهی از آن جا كه آیین پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) عالی ترین نمونه آن بوده است نام «اسلام» برای آن انتخاب شده است.(۲۹) پس حاق تمام ادیان همان روح تسلیم در برابر فرامین الهی است و شرایع از نظر حقیقت چیزی جز همان امر واحد نیست منتهی اختلافی كه در شریعت هاست از نظر كمال و نقص است. یعنی هر شریعتی نسبت به شریعت قبل از خود از تكامل بیشتری برخوردار است ولی جامعی كه در همه آن ها هست عبارت است از تسلیم شدن به خدا در انجام شرایعش و اطاعت او در آنچه كه در هر عصری با زبان پیامبرش از بندگانش می خواهد(۳۰) و چون پیامبر اسلام خاتم الانبیاء است و دین او كامل ترین دین است عمل به شرایع دیگر نسخ می شود و تنها باید به شریعت نبویه حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) تمسك جست تا به سعادت ابدی رسید آیه لا اكراه فی الدین در حوزه تكوینی است كه پیامبران نمی توانند با زور آن ها را تسلیم نمایند و اما این كه اگر دینی غیر از اسلام بپذیرند و قبول نمایند، مربوط به فرمان تشریعی الهی است و در حیطه حوزه تشریع است آیه لا اكراه فی الدین می فرماید مردم را به دین با اكراه و اجبار و ادار مكنید ولی آیه ی ۸۵، آل عمران و ۱۹ آل عمران می فرماید: «درست است كه تسلیم در برابر حق، جنبه اختیاری دارد اما بدان كه اگر می خواهی سعاتمند بشوی باید اسلام را بپذیری. و معنی این كه در دین اكراه نیست این نیست كه هر كس هم هر آئینی و دینی را انتخاب كرد در آخرت هم سعاتمند باشد. بلكه می فرماید: تو در دنیا اختیار داری و با زور كسی نمی تواند ترا به آئینی وادار كند اما این وظیفه اسلام است كه دین كامل را كه ضامن سعادت بشر است معرفی كند و به تبلیغ آن بپردازد و بگوید كه اگر كسی غیر از اسلام آئینی برای خود برگزیند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانكاران است.
پی نوشتها
۱. مكارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن كریم،.
۲. الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، ذوالقربی، ۱۴۱۶ هـ ق، ص ۷۰۸.
۳. مكارم شیرازی، ناصر و همكاران، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۲۰۴.
۴. یونس: ۹۹.
۵. در شأن نزول آیه آمده است: مردی بنام «حصین» دو پسر داشت كه به آئین مسیحیت وارد شده بودند و او از این جریان سخت ناراحت شد و جریان را به اطلاع پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ رسانید و از حضرت خواست كه آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال كرد آیا می توانم آنان را با اجبار به مذهب خویش بازگردانم؟ آیه فوق نازل گردید و این حقیقت را بیان داشت كه در گرایش به مذهب اجبار و اكراهی نیست. طبرسی، مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۶۳ و نیز تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۰۴.
۶. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۲، ص ۳۴۳.
۷. بی آزار شیرازی، عبدالكریم، ترجمه آوایی، تفسیر پیوسته و تاویل قرآن به قرآن ناطق، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، ج ۳، ص ۲۹۱.
۸. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۲، ص ۳۴۲.
۹. همان.
۱۰. قرشی، سیدعلی اكبر، قاموس قرآن، نشر دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۱، ج ۴، ص ۲۲۳. و نیز زمخشری، تفسیر كشاف، ج ۴، ص ۱۲۰.
۱۱. قرشی، سیدعلی اكبر، قاموس قرآن، ج ۴، ص ۳۳۶.
۱۲. همان، ج ۵، ص ۱۸۱.
۱۳. طبرسی، مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۶۴ و نیز تفسیر صافی، چاپ رحلی، ص ۷۴.
۱۴. تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۰۸.
۱۵. تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۰۸.
۱۶. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ناشر: مؤسسه در راه حق، چاپ دوّم، ۱۳۷۶، ج ۱، ص ۵۱۷.
۱۷. همان.
۱۸. كهف: ۲۹.
۱۹. بقره: ۲۵۱.
۲۰. تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۱۰۶.
۲۱. مرتد فطری كسی است كه از پدر یا مادر مسلمان تولد یافته و پس از قبول اسلام از اسلام بازگشته، ولی مرتد ملی به كسی گفته می شود كه پدر و مادر او هنگام انعقاد نطفه اش مسلمان نبوده اند، اما او بعداً اسلام را پذیرفته سپس از آن برگشته است. تفسیر نمونه، مكارم شیرازی، ناصر، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلامیه، ج ۱۱، ص ۴۲۲.
۲۲. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلامیه، همراه با تلخیص و اضافات، ج ۱۱، ص ۴۲۶.
۲۳. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۱۵.
۲۴. مطهری، مرتضی، جهاد، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ص ۴۹.
۲۵. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالكتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۱۴.
۲۶. مكارم شیرازی، ناصر، انوار الفقاهه (كتاب التجاره)، قم، انتشارات مطبوعاتی مذهب، شعبان المعظم، ۱۴۱۵ هـ ق، ص ۲۴۱.
۲۷. موسوی خمینی (ره)، روح الله، تحریر الوسیله، تهران، انتشارات مكتبه الاعتماد، ج ۱، ص ۴۲۹، مسأله ۱۵.
۲۸. لقمان: ۶، بقره: ۷۹.
۲۹. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالكتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۳۴۹.
۳۰. طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه المیزان، مترجم: سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات دارالعلم، ج ۵، ص ۲۳۸.
منبع: نرم افزار پاسخ ۲ مرکز مطالعات حوزه.