نویسنده: محمود محمدی عراقی و دیگران
در بینش قرآنی و روایی این نکته مسلم است که پیدایش بشر در روی کره زمین با یک زن و مرد به نامهای آدم و حوا به صورت زندگی خانوادگی آغاز شده است. در آیات متعددی نیز بر این نکته تکیه شده است که این دو از یک جنس بوده و برخی از آیات شریفه متذکر این موضوع است که آفرینش نخستین زن از جنس یا طینت نخستین مرد به منظور آرامش و سکونت یافتن مرد به زن بوده است. خداوند همین عامل را در آیتی دیگر در مورد آفرینش زن به طور کلی (اعم از زن نخستین و دیگر زنان در طول تاریخ بشر) مطرح کرده چنین می فرماید:« وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذ?لِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ » و از نشانه های خداوند آنکه برای شما از جنس و طینت خودتان همسرانی آفرید تا به آنان آرامش یافته (و با هم انس گیرید) براستی که در این امر برای مردم با فکرت نشانه های بزرگی است (روم/۲۱).
بنابراین می توان از یک جنس بودن دو انسان اولیه و احساس آرامش و سکون یکی به دیگری را نخستین عامل یا از نخستین عوامل زندگی اجتماعی دانست. زندگی خانوادگی که از احساس نیاز مشترک زن و مرد نسبت به یکدیگر سرچشمه گرفته است، با تولد فرزندان، برقراری روابط سببی و نسبی(۱) و مودت و شفقت و دلسوزی اعضای خانواده نسبت به یکدیگر، دوام و استقرار می یابد.
نکته شایان توجه اینکه نباید تصور شود منظور از احساس نیاز مشترک زن و مرد تنها غریزه جنسی به عنوان یک غریزه حیوانی است، هر چند تأثیر آن بویژه در انسانهایی که گرایشهای متعالی در آنان رشد نیافته انکار ناپذیر است. اما از آیات قرآن چنین استفاده می شود که علاوه بر آن، نیاز به سکون و آرامشی که در سایه پیوند زناشویی برای زوجین حاصل می گردد نیز مورد نظر است، بلکه می توان عواطف خانوادگی و اجتماعی را یک عامل مستقل دیگر در کنار غریزه جنسی دانست که در پیدایش و استقرار زندگی اجتماعی نقش بسیار مهمی دارد.
بنابراین از دیدگاه قرآن مجید سائقه جنسی و آرامش و سکون (علقه خانوادگی) و عامل عاطفی و روانی (مودت و رحمت) نخستین حلقه های ارتباط انسانها و تشکیل زیربنای جامعه انسانی یعنی خانواد است. خداوند در آیات شریفه ۲۰ و ۲۱ سوره روم چنین می فرماید:
وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ، وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».
(و از نشانه های خداوند اینکه شما را از خاک آفرید. پس ناگهان انسان شدید و اینک (در نقاط مختلف زمین) پراکنده هستید و از نشانه های خداوندگار اینکه از جنس شما برایتان همسرانی بیافریند تا در بر او آرامش یافته با هم انس بگیرید و بین شما مهرورزی، شفقت و دلسوزی بر قرار فرمود. راستی که در این امر نشانه هایی برای اندیشمندان است).
گسترش خانواده اولیه به پیدایش خانواده بزرگی در حد یک قبیله می انجامد که هنوز، روابط سببی و نسبی و روابط عاطفی (مودت و رحمت) وحدت و گردهم زیستن آنها را تضمین می کند ولی با گسترش بیشتر خانواده، تأثیر عوامل فطری و عاطفی به سبب واسطه های بسیار، رو به ضعف گذاشته، بتدریج کاهش می یابد تا آنجا که گاه بکلی فراموش می شود؛ آن طور که در انسانهای کنونی شاهد آنیم. افراد انسان با آنکه همه از یک پدر و مادر به وجود آمده اند، احساس خویشاوندی (علقه خانوادگی) یا مودت و شفقت نمی کنند.(۲)
عوامل طبیعی و نیازهای مختلف بشر و یکسان نبودن مناطق زمین موجب پراکنده شده انسانها می گردد. در عین حال روابط سببی و نسبی بین نزدیکان و عوامل دیگر موجب یک نوع پیوستگی و پیدایش قبایل مختلف و شعوب گوناگون است و این امر از یک سو باعث بازشناسی اجتماعات انسانی از یکدیگر می شود و از سوی دیگر تضمین کننده وحدت و پیوستگی قبایل و به تعبیر دیگر دوام و نفی از هم گسیختگی زندگی دسته جمعی است.
افراد هم «قبیله» و «شعب» یک نوع دلبستگی و وابستگی به گروه در خود احساس می کنند و نوعاً این احساس وابستگی به فلان گروه را ملاک امتیاز و برتری خود قرار می دهند. قرآن مجید، ضمن بیان این نکته هشدار می دهد که پیدایش قبایل و شعوب وسیله ای برای شناسایی یکدیگر است و آنچه ملاک امتیاز و برتری انسانهاست، تقوی الهی است.
پس از آن زندگی اجتماعی انسان از حد قبایل هم فراتر می رود وروابطی از نوع دیگر افراد انسان را به هم پیوند می دهد و اجتماعات بشری را استحکام و استمرار می بخشد. در این مرحله ملیتها و رنگها و به تعبیر قرآن اختلاف السنه و الوان (زبانها و رنگها) مطرح می شود و این دو امر موجب نوعی وحدت بین اعضای هر یک از گروهها و اجتماعات می شود.(۳)
در کنار عوامل یاد شده، عوامل دیگری که جنبه فطری و طبیعی دارند و یا در اثر همزیستی و کسب تجارب پدید آمده اند نیز در استحکام و دوام زندگی اجتماعی مؤثر بوده اند.
تفاوت انسانها از جهت استعدادها و مواهب جسمی، روحی، عقلی و عاطفی که بر اساس قوانین جهان آفرینش پایه ریزی شده، امری طبیعی است. این امر افراد انسان را به یکدیگر نیازمند ساخته، آنان را به زندگی اجتماعی دعوت می کند و ضرورت آن را بیش از پیش برایشان نمایان می سازد. همچنین نیازهای مختلف انسان که روز به روز افزایش می یابد و بشر بتدریج به صورت مشخص از آنها مطلع می شود، به طور طبیعی، اجتماع پدید آمده را استقرار و استحکام می بخشد و موجب می گردد که افراد- گر چه از روابط سببی و نسبی واحد برخوردار نباشند و یا از ملیتها و نژادهای گوناگون منشعب شوند- نه تنها به اجتماعی زیستن تن در دهند، بلکه به آن استحکام بخشند و از متلاشی شدن آن جلوگیری کنند. قرآن مجید در این مورد می فرماید:
«أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیّاً وَ رَحْمَةُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ». (آیا آنان، رحمت خداوندگارت را تقسیم می کنند. ما خود وسایل معاش آنان را در زندگی دنیا بینشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی دیگر در مراتبی برتری دادیم تا برخی، برخی دیگر را مسخر خود قرار دهند و ( در هر حال) رحمت پروردگارت (موهبت نبوت) از آنچه اینان جمع می کنند بهتر است. زخرف/۳۲).
در ذیل همین آیه از امام حسن عسکری علیه السلام نقل شده که فرمودند: به پدر بزرگوارم امام علی النقی علیه السلام عرض کردم آیا پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با مخالفین بحث آزاد داشت و با آنان به مناظره می پرداخت؟ فرمود: آری... هنگامی که مخالفین گفتند چرا قرآن بر یکی از سران دو قبیله بزرگ آن روز نازل نگردید؟ خداوند متعال به پیامبرش فرمود ای محمد (ص) آیا ایشان رحمت خدا را تقسیم می کنند؟ ما معیشت آنان را در زندگی دنیا بینشان قسمت کردیم. در نتیجه برخی را نیازمند برخی دیگر قرار دادیم؛ این را به مال آن دیگری و آن دیگری را به کالای این و خدمات او، به طوری که برترین پادشاهان و ثروتمندترین ثروتمندان نیازمند فقیرترین فقرا می باشند... سپس امام علیه السلام جنبه های مختلف نیازمندی را یادآور شدند؛ نیازمندی فقیر به مال، نیازمندی ثروتمند به علم و دانش فقیر و مدیریت و تدبیر او، نیازمندی دیگری به خدمات یا کارهایی که در توان او نیست و... .(۴)
امر دیگری که در زندگی اجتماعی انسان مؤثر بوده، پی بردن به فواید همکاری و تعاون است که طی زندگی اجتماعی، از طریق تجربه عملی بشر از آن آگاه شده است؛ گر چه اصل این اندیشه ولو به صورت نیمه آگاهانه و فطری از همان آغاز در ذهن بشر وجود داشت؛ به این معنی که به سادگی درک می کرد که تأمین نیازمندیهای او و دفع خطرهایی که تهدیدش می کرد تنها با کمک دیگران امکان پذیر است و یا با همکاری دیگران به آسانی بهتر انجام می گیرد. این امر نیز او را به اجتماعی زیستن و بویژه به سوی تقویت و استحکام بخشیدن به زندگی اجتماعی سوق داده است.(۵)
آنچه تاکنون آوردیم مربوط به همبستگی افراد در جنبه مادی و صوری زندگی و نزدیک شدن آنان به یکدیگر و تشکیل زندگی دسته جمعی بر اساس روابط و منافع مادی بود.(۶) ولی نوعی دیگر از همبستگی در بعد معنوی حیات بشر وجود دارد که کم و بیش مورد توجه اندیشمندان اجتماعی بویژه فلاسفه اجتماعی نیز بوده است، هر چند این امر از سوی جامعه شناسان مورد دقت کامل و اهمیت لازم قرار نگرفته و گاه حتی به عنوان عنصر نامطلوبی که وحدت جامعه را به مخاطره می اندازد از آن یاد کرده اند.(۷)
به نظر ما، نادیده انگاشتن بعد معنوی انسان و وحدتی که در این جنبه برای افراد انسان پدید می آید، به معنی نفی حقیقت وجود انسان و جامعه انسانی و تنزل دادن او تا حد یک حیوان است؛ حیوانی که فقط اندکی کاملتر از سایر جانوران است.(۸)
این نوع همبستگی افراد انسان که از عامل ایدئولوژی نشأت می گیرد، در اسلام و سایر ادیان آسمانی بیش از هر چیز به آن اهمیت داده شده است. افرادی که بر اساس این عامل به هم می پیوندند تشکیل خانواده ای را می دهند که رهبران به منزله پدران(۹) و هر یک از اعضا نسبت به دیگری حکم برادر و خواهر را دارند.(۱۰) در اثر این عامل الفتی بین اعضا پدید می آید که در سایه هیچ عامل دیگری محقق نمی گردد و نظیری برای آن نمی توان یافت.(۱۱) این وحدت، مرزهای جغرافیایی، زمانی، خویشاوندی، نژادی و... را در می نوردد و همه را تحت الشعاع خویش قرار می دهد.(۱۲)
بر اساس بینش اسلامی، وحدت معنوی تنها می تواند در سایه ایدئولوژی صحیح یعنی جهان بینی توحیدی تحقق یابد. هر چند کلیه اجتماعاتی که منکر جهان بینی توحیدی هستند از یک وحدت ظاهری و صوری برخوردارند(۱۳) و نیز هر گروه از آنها نیز ممکن است در ظاهر دارای نوعی پیوستگی باشد ولی این پیوستگی عمقی نیست و از لایه رویین حیات اجتماعی فراتر نمی رود، مگر آنکه شخص فریب خورده یا ناآگاهانه به گروه پیوسته باشد که با روشن شدن حقیقت، پیوستگی و وحدت به جدایی می گراید و گر نه جز پیوند ظاهری چیزی وجود ندارد. قرآن مجید می فرماید:«تَحسَبُهم جَمیعاً و قُلوبُهم شَتی» آنان [منافقان] را مجتمع و بهم پیوسته می پندارید در صورتی که دلهاشان سخت متفرق و پراکنده است (۱۴/حشر).
پی نوشت ها :
۱-ر.ک:کتب تفسیر از جمله المیزان فی تفسیر القرآن؛ج۱۲، ص ۳۱۷ و ۳۱۸ ذیل آیه شریفه«و اللهُ جَعلَ لَکُم مِن انفُسِکُم اَزواجاًَ و جَعلَ لَکُم مِن ازَواجِکُم بَنینَ و حَفدهً و رَزقَکُم مِنَ الطَیباتِ اَفبِالباطِل یُومِنُونَ و بَنعمَتِ اللِه هُم یَکفُرونَ» (و خداوند از جنس خودتان برای شما همسرانی آفرید و از همسران شما برایتان فرزندان و نوادگانی قرار داد و از نعمتهای پاک روزی نصیبتان نمود. آیا مردم باز به باطل می گروند و کفران نعمت الهی می کنند).
۲-مقصود آن نیست که تنها عامل فراموش شدن علقه خویشاوندی و از بین رفتن عواطف خانوادگی را گسترش بیش از حد خانواده و وجود واسطه های بسیار بدانیم، بلکه گاه ممکن است عوامل دیگری نیز در این امر مؤثر باشند. ولی ما در صدد بیان جریان طبیعی پیوستگی یا انشعاب انسانها هستیم.
۳-ر.ک: آیه ۲۲ از سوره روم (توضیح مختصر این آیه و آیه قبل در قسمت های بعد خواهد آمد).
۴-السید هاشم البحرانی؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ المجلد الرابع، ص ۱۴۱ و ۱۴۲.
۵-بخشهای مختلف یک جامعه چنان به هم پیوسته اند و با همکاری و همیاری یکدیگر در تأمین نیازهای اجتماعی نقش خود را ایفا می کنند که اختلال، فساد و زوال هر یک می تواند در دیگر بخشها مؤثر افتد و موجب ظهور آشفتگی، رکود و یا نابودی آنها شود. تأمین نیازها به صورت متبادل که در بین قشرهای مختلف جامعه و ارگانهای گوناگون آن وجود دارد، نوعی انسجام و وحدت را در هر جامعه به ارمغان می آورد. همان گونه که در روایات نیز آمده، می توان جامعه انسانی را به یک ارگانیسم تشبیه کرد که هر عضوی در سایه دیگر اعضا می تواند به صلاح و تأمین نیازمندیهایش به طور کامل دست یابد. علی علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر می فرماید:
«و اعلَم اَنَّ الرَعیهَ طبَقاتُ لا یَصلَحُ بعَضُها الا ببَعضٍ و لا غِنی لبَعضِها عَن بَعضٍ» «بدان (ای مالک) که مردم طبقات مختلفی هستند که برخی جز با برخی دیگر به صلاح دست نیابند و هیچ گروه و جمعی را از گروههای دیگر بی نیازی نیست؛(نهج البلاغه، صبحی صالح کتاب ۵۳).
از آنجا که این مسأله ارتباط مستقیم با منشأ زندگی اجتماعی ندارد، از توضیح و تفصیل آن در اینجا خودداری می شود.
۶-به همین دلیل بیشتر عوامل یاد شده در زمینه زندگی اجتماعی را می توان در مورد برخی از حیوانات دیگر نظیر مورچه و زنبورعسل مشاهده کرد، با این تفاوت که در حیوانات جنبه غریزی غلبه دارد ولی انسان در پرتو آگاهی و شعور عمل می کند.
۷-در مبحث دین از دیدگاه جامعه شناسی این مسأله مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
۸-قرآن مجید انسانهایی را که از این بعد وجودی خویش غفلت کرده و در نتیجه از پذیرش خدا، معاد، و... سرباز می زنند همانند چهارپایان بلکه گمراهتر می داند چه آنکه چنین کسانی بر خلاف حیوانات خود با اختیار خویش مسیر حیوانیت را برگزیده اند. (ر.ک: آیه ۱۷۹ سوره اعراف)
۹-از پیامبر گرامی اسلام، صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمودند:« انَا و عَلیُِ اَبوَا هذِه الامهِ»،«من و علی پدران این امت (امت اسلام) هستیم» (السید هاشم البحرانی، همان کتاب؛ ج۵، ص ۳۶۹ و ۱۲۱).
۱۰-«وَ اعتَصموُا بحَبلِ اللهِ جمیعاً و لا تفَرقُوا و اذکُرُوا نِعمَتَ اللهِ عَلیَکُم اذ کُنتُم اَعداءً فَالفَّ بَینَ قُلوبِکُم فَاصَبحتُم بنِعمتَه اخواناً (۱۰۳/آل عمران)».
«و همگان به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید و به خاطر آورید آنگاه را که دشمن یکدیگر بودید پس خدا بین دلهای شما الفت و پیوند دوستی و انس برقرار ساخت و در نتیجه برادران یکدیگر شدید.
اما باقر علیه السلام در حدیثی می فرمایند «المُومِنَ اخَو المُومنِ لابیهِ و امهِ»، « مؤمن برادر پدر و مادری مؤمن است. (محمد بن یعقوب کلینی اصول کافی؛ ج۲، ص ۱۶۶».
۱۱-«وَ الفَ بَینَ قُلوبِهم لَو انَفقت َما فیِ الارضِ جَمیعاً ما الفتَ بَینَ قُلوبِهم ولکنِ اللهَ الَّفَ بَینَهُم انُه عَزیزُ حَکیُم.(۶۳/ انفال)». و خدا بین قلبهاشان (قلبهای مسلمانان) پیوندی معنوی برقرار ساخت و اگر تمام آنچه را که در زمین است انفاق می کردی، نمی توانستی قلبهاشان را به هم پیوند دهی، ولی خدا آنان را پیوند داد و متحد ساخت، راستی که او شکست ناپذیر و فرزانه است.
۱۲-پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روزی فرمود:« یَا لَیتنَی قَد لقَیتُ اخوانَی» (کاش برادرانم را ملاقات می کردم). ابوبکر و عمر گفتند: آیا ما برادران تو نیستیم؟... آن حضرت باز جمله قبل را تکرار کردند و ابوبکر و عمر همان سخن را بازگو کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:« انتُم اصَحابی و لکِن اَخوانِیَ الذَینَ یَاتُونَ مِن بَعدِکُم یُومنُونَ بی و یُحبُّونی و یَنصُروُنی و یُصَدقُونی و مَا راَونی فَیالَیتنی قَد لقَیتُ اخوانی» شما اصحاب منید ولی برادران من کسانی هستند که پس از شما می آیند و به من می گروند و مرا دوست می دارند و به من یاری می رسانند و مرا تصدیق می کنند در حالی که مرا ندیده اند. پس ای کاش برادرانم را ملاقات می کردم (لطف الله صافی، منتخب الاثر؛ ص ۵۱۶ و ۵۱۷).
علی علیه السلام می فرماید:« فَلقَد کُنا مَع رسَولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و ان القَتلَ یَدُورُ عَلی الاباءِ و الابناءِ و الاخوانِ و القَراباتِ فَما نَزدادُ عَلی کُلَّ مُصیبهٍ و شِدَّه الا ایماناً و مُضیاً عَلی الحَق». همانا ما در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم و محور جنگ ما را پدران، پسران، برادران و خویشاوندان تشکیل می داد ولی هر مصیبت و سختی تنها بر ایمان و استمرار ما در راه حق می افزود (نهج البلاغه، کلام ۱۲۲).
نمونه عینی شکست مرزهای جغرافیایی و نژادی را در یاران و اصحاب پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مانند:« صهیب رومی»،«سلمان فارسی»، «بلال حبشی»، «اویس قرنی» و... مشاهده می کنیم. برخی از آنان چنان در این پیوند و وحدت پیش می رود که پیامبر گرامی او را از اهل بیت خویش می شمارد. در مورد «سلمان فارسی» رضوان الله تعالی علیه فرمود:« سلمان... منا اهل البیت (سلمان از خاندان ماست). کمکهای نظام جمهوری اسلامی ایران به مسلمانان در نقاط مختلف جهان و حمایت از آنان و پذیرفتن پناهندگان عراقی، افغانی و... که برخاسته از ایدئولوژی اسلام است نیز شاهد گویای درهم شکستن مرزهای نژادی و جغرافیایی است.
۱۳-لازم به تذکر است که در حقیقت این وحدت هم نوعی وحدت ایدئولوژیک است منتهی با ایدئولوژی غلط. بنابراین نادرست بودن ایدئولوژی منشأ عدم عمق وحدت و دوام و استقرار آن است.
منبع : محمدی عراقی، محمود و دیگران؛ (۱۳۷۳)، درآمدی به جامعه شناسی اسلامی(۲)، مبانی جامعه شناسی، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه؛ سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها( سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، چاپ سوم: ۱۳۸۸.