امنیت عقیده
یکی دیگر از صورتهای امنیت فردی امنیت اندیشه است، که بر اساس آن، انسانها از جهت باورها در امنیت هستند و نمی توان ایشان را برای باورهایی که دارند تهدید کرد و در ناامنی قرارداد؛ چه اینکه باورها و اندیشه ها خاستگاه زندگی اجتماعی است و بیشترین نقش را در بروز رفتارهای فردی و اجتماعی دارد؛ به گونه ای که می توان هر کنشی را استوار بر باورها و اندیشه هایی خاص دانست؛ چنان که درصد قابل توجهی از واکنش ها نیز برخاسته، برگرفته و تحت تأثیر باورها است. بر این اساس در اسلام باورها و عقاید، بسیار پرارزش و سودمندند و صاحبان عقیده در امنیت کامل قرار دارند و نمی توان ایشان را به پذیرش باوری جدید و به یک سو نهادن عقیده خود وادار ساخت. و آیات جهاد و قتال نیز درباره مخالفانی است که برای مسلمانان ناامنی ایجاد می کنند. قرآن تهدید و ارعاب صاحبان عقیده را بر نمی تابد و با هر شکل تهدید مخالفت می کند؛ چه اینکه: یک. از انسان رهایی از تقلید به عنوان یک عامل درونی بر اکراه را می طلبد و تقلید کنندگان را نکوهش می کند: «و إذا قیل لهم اتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا أو لو کان آباؤهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون» بقره/۱۷۰ دو. انسان را به بهره گیری از عقل فرا می خواند و از ایشان تأمل و تدبّر در آفرینش و آفریدگار را خواستار است: سه. عقیده را امری درونی و اختیاری و جبرناپذیر معرفی می کند: «لاإکراه فی الدین» بقره/۲۵۶ «قل یا أیها الناس قد جاءکم الحقّ من ربّکم فمن اهتدی فإنّما یهتدی لنفسه و من ضلّ فإنّما یضلّ علیها و ما أنا علیکم بوکیل» یونس/۱۰۸ بگو ای مردم حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده هر کس(در پرتو آن) هدایت یابد برای خود هدایت شده، و هر کس گمراه گردد به زیان خود گمراه می گردد و من مأمور (به اجبار) شما نیستم. «إنّا هدیناه السبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً» انسان/۳ ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس. «و قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر» کهف/۲۹ بگو: این حق است از سوی پروردگارتان؛ هر که می خواهد ایمان بیاورد و این حقیقت را پذیرا گردد وهر که می خواهد کافر گردد. چهار. ناسازگاری های عقیدتی و دینی را خواست خداوند می شناساند: «و لو شاء ربّک لآمن من فی الأرض کلّهم جمیعاً أفأنت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین» یونس/۹۹ و اگر پروردگار تو می خواست تمام کسانی که روی زمین هستند همگی (به اجبار) ایمان می آوردند، آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان آورند . «و لو شاء لهداکم أجمعین» انعام/۱۴۹ و اگر او بخواهد همه شما را (به اجبار) هدایت می کند. «و لو شاء الله لجمعهم علی الهدی فلاتکوننّ من الجاهلین» انعام/۳۵ اما اگر خدا بخواهد آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد (ولی هدایت اجباری چه سودی دارد) پس هرگز از جاهلان مباش. «و لو شاء ربّک لجعل الناس امّة واحدة و لایزالون مختلفین» و اگر پروردگارت می خواست همه مردم را یک امت (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار می داد؛ ولی آنها همواره مختلفند. پنج. وظیفه پیامبران را تنها تبلیغ، انذار و تبشیر را می شناسد و اجبار مردم بر پذیرش دین جدید را وظیفه ایشان نمی خواند: «و قل للذین أوتوا الکتاب و الاُمّیین ءأسلمتم فإن أسلموا فقد اهتدوا و إن تولّوا فإنّما علیک البلاغ» آل عمران/۲۰ و به آنها که اهل کتاب هستند (یهودی و نصارا) و بی سوادان (مشرکان) بگو: آیا شما هم تسلیم شده اید؟ اگر (در برابر فرمان و منطق حق) تسلیم شوند، هدایت می یابند و اگر سرپیچی کنند (نگران مباش زیرا) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است. «فإن تولّیتم فاعلموا أنّما علی رسولنا البلاغ المبین» مائده/۹۲ و اگر روی برگردانید (سزاوار مجازات خواهید بود و) بدانید بر پیامبر ما جز ابلاغ آشکار چیز دیگری نیست. «و إن کذّبوک فقل لی عملی و لکم عملکم أنتم بریئون ممّا أعمل و أنا بریء ممّا تعملون» یونس/۴۱ و اگر تو را تکذیب کردند بگو: عمل من برای من و عمل شما برای شماست، شما از آنچه من انجام می دهم بیزارید و من از آنچه شما انجام می دهید بیزارم. «ما علی الرسول الاّ البلاغ» مائده/۹۹ پیامبر وظیفه ای جز رساندن پیام الهی ندارد. شش. مسلمانان را به سازش با مخالفان دعوت می کند، ایشان را از درگیری با کافران باز می دارد و مخالفان را به شرط عدم تعرض به مسلمانان و اعلام بی طرفی در امنیت می خواند: «و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکّل علی الله إنّه هو السمیع العلیم» انفال/۶۱ و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی، و بر خدا توکل کن که او شنوا و داناست. «فإن اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و ألقوا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلاً» نساء/۹۰ پس اگر از شما کناره گیری کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند برای شما راهی بر آنان قرار نداده است. «ستجدون آخرین یریدون أن یأمنوکم و یأمنوا قومهم کلّ ما ردّوا إلی الفتنة أرکسوا فیها فإن لم یعتزلوکم و یلقوا إلیکم السلم و یکفّوا أیدیهم فخذوهم و اقتلوهم حیث ثقفتموهم و أولئکم جعلنا لکم علیهم سلطاناً مبیناً» نساء/۹۱ بزودی جمعیت دیگری را می یابید که می خواهند هم از ناحیه شما در امان باشند و هم از ناحیه قوم خودشان (که مشرکند. لذا نزد شما ادعای ایمان می کنند، ولی) هر زمان آنان را به سوی فتنه (و بت پرستی) باز گردانند با سر در آن فرو می روند، اگر از درگیری با شما کنار نرفتند و پیشنهاد صلح نکردند و دست از شما نکشیدند آنها را هر جا یافتید اسیر کنید و (یا) به قتل برسانید آنها کسانی هستند که برای شما تسلط آشکاری نسبت به آنان قرار داده ایم. «و إن أحد من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام الله ثمّ أبلغه مأمنه ذلک بأنّهم قوم لایعلمون» توبه/۶ و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بیندیشد) سپس او را به جایگاه امنش برسان، چرا که آنها گروهی ناآگاهند! چنان که بر اساس آیات قرآن، دینداران از امنیت برخوردارند و نباید ایشان را به زور وادار به پذیرش باوری جدید کرد. سیاستمداران، اقتصاددانان، جامعه شناسان و تمامی صاحبان اندیشه نیز به طریق اولی از امنیت برخوردارند و نمی توان بر ایشان عقیده ای را تحمیل کرد و یا آنها را از باورشان جدا ساخت؛ چه اینکه این عقیده، اعم از دینی، مذهبی، سیاسی و… امری اختیاری و قلبی است و به هیچ روی اجبار و اکراه نمی پذیرد. چه بسیارند اندیشمندان و دانشمندانی که وقتی در فشار قرار می گیرند و امنیت خویش را در خطر می بینند از باورها و عقاید خود چشم می پوشند و تظاهر به پذیرش عقاید مخالف می کنند اما همین که در فضای دیگری قرار گرفتند و امنیت نسبی یافتند به باورهای پیشین خود باز می گردنند. وقتی گالیله زیر فشارهای سخت کلیسا و دادگاه های تفتیش عقاید قرار گرفت برای رهایی از مجازات و تأمین امنیت خود توبه کرد، اما گفت: من توبه می کنم، ولی زمین از حرکت خود نمی ایستد.
امنیت بیان
در آیات قرآن بیان از الطاف الهی است: «الرحمن. علّم القرآن. خلق الإنسان. علّمه البیان» الرحمن/۱ـ۴ قلم به عنوان وسیله ای برای بیان افکار و اندیشه ها به اندازه ای ارزش و اهمیت دارد که خداوند بدان سوگند می خورد: «ن و القلم و ما یسطرون» قلم/۱ هرچند قلم و بیان در آیات، قرب و منزلت یافته و جایگاهی بس بلند داشته اما هر نوشتاری و گفتاری پسندیده نیست. سخنی شایسته است که ویژگی های زیر را در خود داشته باشد: ۱. حق باشد؛ «یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله وقولوا قولاً سدیداً» احزاب/۷۰ «ولاتقولوا علی الله إلاّ الحقّ» نساء/۱۷۱ ۲. حسن خوانده شود؛ «ادع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن» نحل/۱۲۵ «ولکن لاتواعدوهن سرّاً إلاّ أن تقولوا قولاً معروفاً» بقره/۲۳۵ ۳. نسبت دروغ به خدا نباشد؛ «قل إنّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الإثم والبغی بغیر الحقّ و أن تشرکوا بالله ما لم ینزّل به سلطاناً و أن تقولوا علی الله ما لاتعلمون» اعراف/۳۳ «وقالوا لن تمسّنا النار إلاّ أیاماً معدودة قل أتخذتم عندالله عهداً فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله ما لاتعلمون» بقره/۸۰ «ومن أظلم ممن افتری علی الله کذباً أو قال أوحی إلی و لم یوح إلیه شیء و من قال سأنزل مثل ما أنزل الله الیوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تقولون علی الله غیر الحقّ و کنتم عن آیاته تستکبرون» انعام/۹۳ هرچند بر اساس آیات یاد شده، بیان باید حق، عدل، حسن و… باشد، وگرنه ارزشی نخواهد داشت و چه بسا مستوجب کیفر اخروی نیز خواهد بود؛ اما اگر گفتار و نوشته ای این ویژگیها را نداشت آیا می توان گوینده و نویسنده آن را بازخواست کرده زیر فشار قرار داد و امنیت او را خدشه دار ساخت؟ آیات قرآن ما را به این حقیقت رهنمون می سازد که نظریه پردازان در امنیت کاملند و افراد و گروه ها وحکومت ها حق تهدید، اعمال فشار و تحریم بر آنها را ندارند. آیات قرآن نشان از آن دارد که خداوند نسبت به آفریده های خود بنده نوازی می کند و صاحبان عقیده و آنان را که سخنانی ناشایست و شرک گونه و کفر مانند می گفتند کیفر نمی دهد و بازخواست نمی کند. وقتی خداوند از آفرینش انسان خبر می دهد فرشتگان با خاطری آسوده و با احساس امنیت کامل ابراز عقیده می کنند که انسان را فاسد و خونریز معرفی نموده و آفرینش خدا را به پرسش می گیرند. آنها از طرح این عقیده هیچ هراسی به خود راه نمی دهند و خداوند نیز ایشان را تهدید نمی کند، بلکه به زیباترین شکل به آنها پاسخ می گوید که: «قال إنّی أعلم ما لاتعلمون. و علّم آدم الأسماء کلّها ثمّ عرضهم علی الملائکة فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین. قالوا سبحانک لاعلم لنا إلاّ ما علّمتنا إنّک أنت العلیم الحکیم» بقره/۳۰ـ۳۲ آنان که خدا را صاحب فرزند (کهف/۴)، فقیر (آل عمران/۱۸ و ۱۸۵)، ناتوان (مائده/۶۴) و قابل دیده شدن می خواندند (نساء/۱۵۳)، و گفتار و نوشتار خویش را به خدا نسبت می دادند (بقره/۸۰ ، آل عمران /۵۷ و ۱۶۹ و اعراف/۳۳) و تثلیث را باور داشته و تبلیغ می کردند (نساء/۱۷۱)، در امنیت کامل قرار داشتند و خداوند ایشان را عذاب دنیوی نکرده و نشانی از عذاب دنیوی این عده در قرآن دیده نمی شود، بلی کیفر ایشان در آخرت محفوظ خواهد بود. اگر در برخی آیات نیز نشانه ای از عذاب پیشینیان دیده می شود، به نظر می رسد به دلیل ایجاد ناامنی برای پیامبران و پیروان ایشان بوده است، نه فقط بیان باورها و عقایدی که خوشایند پیامبران و پیروان ایشان نبوده است. دلیل درستی این برداشت، وجود آیاتی است که نشان می دهد عذاب امتهای پیشین به علت آزارها و شکنجه ها و قتل و غارتهایی است که انجام می دادند، نه صرف بیان عقیده و باور؛ برای نمونه، عذاب فرعونیان از آن جهت بود که فرعون و فرعونیان در پی نابودی بنی اسرائیل و کشتن موسی (ع) بودند (مؤمن /۲۹و۴۵، اعراف/۱۲۷) و بنی اسرائیل را اذیت و آزار می دادند (اعراف/۱۲۹و۱۴۱). عذاب قوم صالح به آن جهت بود که آنها ناقه صالح را پی کردند با اینکه صالح از آنها خواسته بود که ناقه را آزار نرسانند تا خدا آنها را عذاب نکند (هود/۶۴)، اما ایشان با پی کردن ناقه عذاب وعده داده شده را خواستار شدند (اعراف/۷۷). عذاب قوم شعیب نیز به دلیل تهدید و ستم ایشان و اخراج شعیب و پیروان وی از سوی ایشان بود (هود/۹۱ـ۹۲ و ۹۴، عنکبوت/۳۶ و اعراف/۸۸). و عذاب قوم عاد، ثمود، قارون، هامان و فرعون نیز به جهت رفتارهای زشت و ناروای ایشان فرود آمد (عنکبوت/۳۴،۳۶، ۳۸و۳۹، اعراف/۸۲). همچنین عذاب گروهی از منافقان به جهت اقدام ایشان به ترور پیامبر بود (توبه/۷۴). خویشتن داری در برابر حرمت شکنان و نظریه پردازان مشرک و کافر، مخصوص خداوند نیست؛ بلکه پیامبران نیز در برابر سخنان ناشایست دیگران درباره خدا خویشتن داری کرده و چنان که خدا از ایشان خواسته است تنها انذار می کنند و برخورد با نظریه پردازان را توصیه نمی نمایند و خشونت طلبان را پاداش نمی دهند. برای نمونه وقتی گروهی خدا را صاحب فرزند می خوانند، خداوند از پیامبر تنها انذار ایشان را می طلبد و چیزی بیش از آن نمی خواهد: «و ینذر الذین قالوا اتخذ الله ولداً» کهف/۴ عیسی (ع) نیز در برابر کسانی که تثلیث را تبلیغ می کردند، خویشتن داری می کرد و خود را تنها مراقب و گواه می دانست. آن حضرت عفو و گذشت مبلغان تثلیث را با وجود کافر بودن ایشان (ر ک: مائده/۱۷و۷۳) خواستار شد و عفو و بخشش آنها را نشانه قدرت و حکمت خدا می دانست؛ هر چند سلب امنیت مبلغان، تثلیث و فروفرستادن عذاب را به اعتبار رابطه مولا و عبد حق خدا می خواند: «إن تعذّبهم فإنّهم عبادک… أنت العزیز الحکیم»، اما با این حال روشن نیست که این عذاب تنها برای تبلیغ تثلیث باشد. خویشتن داری پیامبران الهی تنها در برابر سخنان ناشایست نسبت به خدا نبود، بلکه آنها در برابر نسبتهای ناروا به خود و ابراز عقاید ناسازگار با آورده های خویش نیز از انذار فراتر نمی رفتند و گویندگان و نویسندگان را گرفتار ناامنی نمی ساختند و از تبعید، زندان، اعدام و… سخن نمی گفتند. برای نمونه عیسی (ع) کسانی را که معجزات و دلایل روشن آن حضرت را سحر می خواندند اذیت و آزار نکرد و با آنها برخورد قهرآمیز و خشونت بار نکرد. (بقره/۱۱۰) حضرت شعیب نیز در برابر قومش که وی را افسون شده و دروغگو معرفی می کردند خشونت نشان نداد و تنها به پند و اندرز بسنده نمود (شعراء/۱۸۵ـ۱۸۶). و موسی (ع) نیز که قومش او را ساحر و گمراه گر و دیوانه معرفی می کردند خویشتن داری کرد و آنها را تهدید نکرد و در ناامنی قرار نداد (قصص/۳۶و۴۸ و دخان/۱۴). چنان که نوح(ع) در برابر مسخره کردن قومش به تهدید نپرداخت و تنها گفت: اگر ما را مسخره می کنید ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد (هود/۳۸)، و وقتی پیروان او را اراذل و ساده لوح خواندند نوح با مهربانی پاسخ گفت و تنها جمله تندی که به کاربرد این بود که شما را قومی جاهل می بینم(هود/۲۷ـ۲۹). پیامبر اسلام نیز در برابر مخالفان و آنان که سخنان ناشایست و کفرآمیز و شرک آلود می گفتند خویشتن داری می کرد و خواستار ناامنی مخالفان نبود. وقتی پیامبرستیزان، قرآن را منکر شدند و آن را سخن او معرفی کردند (هود/۱۳و۲۵ و یونس/۳۸و بقره/۲۳) و افسانه خواندند (انفال/۶۱) و خود را دنباله رو پیشینیان خویش دانستند (بقره/۱۷۰)، پیامبر ایشان را در ناامنی قرار نداد، بلکه آنها را به آوردن مانند قرآن فراخواند، خود را «اُذُن خیر» معرفی کرد و…. تا آنجا که وقتی گروهی گناه می نمایند و پیامبر را نافرمانی می کنند و عذاب خویشتن را خواستار می شوند خداوند بر آنان عذاب نمی فرستد بلکه می فرماید: جهنم برای ایشان کافی است (مجادله/۸). سیره معصومین (ع) نیز که برگرفته از قرآن است نشان از درستی این برداشت دارد و امنیت نظریه پردازان را نتیجه می دهد. وقتی پیامبر در برابر کسانی قرار می گیرد که خود را ناسازگار با او نشان می دهند، بر خلاف او ابراز عقیده می کنند، افکار و باورهای خود را ترویج می دهند و در مناظره با مسلمانان شرکت می کنند خویشتن داری می نماید و اعدام، زندان، تبعید و شلاق آنان را خواستار نمی شود، بلکه در برابر خشونت طلبان امت خود موضع می گیرد و آنها را از برخورد تند با مخالفان بازمی دارد. امام علی(ع) نیز در برابر مخالفان صبر و تأمل می کند و ایشان را تهدید و ارعاب نمی کند و از زندان تبعید اعدام و… سخن نمی گوید. سخنان ناشایست و دشنامهای خوارج را می شنود و کوشش خوارج در گسترش و ترویج مخالفت با خودش را می بیند، اما در برابر ایشان مدارا می کند و فرستادگان چندی در چند نوبت برای بازگرداندن خوارج به نهروان می فرستد. اما وقتی خوارج امنیت داخلی را خدشه دار و راه ها را ناامن می سازند و دوستان و فرستادگان امام را شهید می کنند و تسلیم جنایت کاران را نمی پذیرند، امام دیگر تحمل نمی کند و با سپاهی بزرگ به جنگ با آنان روانه می شود. دیگر معصومین(ع) نیز در برابر ابراز عقیده مخالفان به تهدید و ارعاب نمی پردازند و آنها را تحمل می کنند و از مدارا و تسامح با ایشان سخن می گویند. امام صادق(ع) در برابر سخنان نادرست و ناشایست ابن ابی العوجاء درباره خدا، انکار قرآن، طعن قرآن، تحدی به آیات، انکار حج و طواف، ساخت حدیث و… تنها به پاسخ گویی می پرداخت و در برابر او شدت عمل و خشونت نشان نمی داد و در خور توجه آن که ابن ابی العوجاء نیز از امام جز این انتظار ندارد. وقتی یکی از اصحاب امام(ع) با او به تندی برخورد می کند ابن ابی العوجاء از برخورد شایسته امام سخن می گوید و اینکه بعید می نماید آن فرد از درس آموختگان امام باشد.۱۴ از آنچه تاکنون گذشت نتیجه می گیریم که در نگاه قرآن، تمامی نظریه پردازان در امنیتند و نمی توان ایشان را ارعاب یا تهدید کرد. بنابراین اولاً: آیاتی که از عذاب سخن می گوید در قالب تفسیر موضوعی و با توجه به روح حاکم بر آیات قرآن و توجه به زمینه های تاریخی نزول و نظرداشت رویدادهای پیشین، ناظر به عذاب اخروی است و اگر در مواردی نشان از عذاب دنیوی در آیات دیده می شود گویا این عذاب به جهت رفتارهای زشت و امنیت ستیز است نه بیان عقاید و باورهای ناسازگار با ادیان. ثانیاً: اگر فهم برخی آیات قرآن با امنیت بیان سازگار نماید باید چنین فهمی را نادرست خواند، زیرا: ۱. این فهم از مقدماتی شکل گرفته است که یقین آور نیست و ما را به فهم قطعی و یقینی رهنمون نمی سازد. ۲. این فهم در تجربه و آزمون نمره منفی گرفته، اما دیدگاه امنیت بیان، در عرصه آزمون و خطا نمره مثبت گرفته است. ۳. فهم ناسازگار با امنیت بیان، سیره را ناسازگار با خود می بیند، اما نظریه امنیت بیان، همخوان با سیره است و امضای معصوم را با خود دارد. لزوم تأمین امنیت برای تمام نظریه پردازان دیندار و بی دین، به قیاس اولویت نشان از ایمنی نظریه پردازان حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ و… دارد، چه اینکه وقتی قرآن و سیره، نشان از امنیت نظریه پردازان مخالف دین اسلام دارد و از امنیت ایشان سخن می گوید و آنها را در صورت عناد نورزیدن با مسلمانان و شمشیر نکشیدن در امان معرفی می کند، بنابراین سیاستمداران، اقتصاددانان، جامعه شناسان و… نیز که سر ستیز با اسلام ندارند به طریق اولی باید از امنیت برخوردار باشند و به جرم بیان باور و اندیشه خویش گرفتار ناامنی نشوند. البته این امنیت به میزان پایبندی فرد به حقوق و حیثیت افراد دیگر اجتماع، حفظ نظم عمومی و امنیت ملی، سلامت اخلاق عمومی بستگی دارد. افزون بر این، حکومت نیز در شرایط اضطراری و خاص می تواند بر پایه مصالح مشخص شده و با رعایت موازین مقرر این امنیت را محدود سازد و هر سخنی را بر نتابد و نویسندگان و گویندگان را بازخواست کند. هر چند در بیشتر موارد حکومتها از این امتیاز و موارد خاص سوء استفاده می کنند و امنیت بیان را بسیار محدود می کنند.
امنیت آبرو
شخصیت، اعتبار و منزلت افراد از مهم ترین عوامل زندگی شرافت مندانه و رشد و بالندگی و پویایی زندگی اجتماعی است. بر این اساس حفظ آبرو و عِرض افراد در اسلام بسیار پراهمیت است و برخی از آیات نشان از اهمیت این امنیت دارد؛ برای نمونه: ۱. آیاتی که مسلمانان را از تجسّس در امور دیگران و ورود بدون اجازه به خانه ایشان باز می دارد: «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظنّ إنّ بعض الظنّ اثم و لاتجسّسوا» حجرات/۱۲ «یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتاً غیر بیوتکم حتی تستأنسوا» نور/۲۷ «فإن لم تجدوا فیها أحداً فلاتدخلوا حتی یؤذن لکم و إن قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو أزکی لکم» نور/۲۸ «و لیس البرّ بأن تأتوا البیوت من ظهورها و لکن البرّ من اتقی و أتوا البیوت من أبوابها» بقره/۱۸۹ «و الله جعل لکم من بیوتکم سکناً» نحل/۸۰ فلسفه این احکام هر چند متعدد و گوناگون است، اما یکی از آنها حفظ پوششی است که افراد نسبت به آبرو و عرض خود دارند، تا ازاین جهت زمینه تهمت فراهم نشود و افراد هتک حرمت نشوند. اهمیت این امنیت، فقها را بر آن داشته تا اذن دخول خواستن را حتی نسبت به خانه ای که مالک در خانه نیست لازم دانند؛ تا آنجا که می گویند: اگر شخصی بدون اجازه وارد خانه شود و توسط صاحب خانه کور گردد حق قصاص و دیه نخواهد داشت. ۲. آیاتی از قرآن که در شمار احکام جزایی اسلام قرار دارند. برای نمونه: «والذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة» نور/۴ «الزانیة و الزانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مائة جلدة» نور/۲ ۳. آیاتی که از غیبت، استهزا، عیب جویی، طعن و به کاربردن القاب زشت و ناپسند برای دیگران نهی می کند: «ولایغتب بعضکم بعضاً أیحبّ أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتاً فکرهتموه» حجرات/۱۲ و کسی از شما کسی دیگر را غیبت نکند، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد. «یا أیها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسی أن یکونوا خیراً منهم و لانساء من نساء عسی أن یکنّ خیراً منهنّ و لاتلمزوا أنفسکم و لاتنابزوا بالألقاب» حجرات/۱۱ ای کسانی که ایمان آورده اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینان بهتر باشند؛ و نه زنی زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند؛ و یکدیگر را مورد طعن و عیب جویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید. «الذین یلمزون المطّوّعین من المؤمنین فی الصدقات و الذین لایجدون إلاّ جهدهم فیسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب ألیم» توبه/۷۹ آنها که از مؤمنان فرمان پذیر، در صدقاتشان عیب جویی می کنند، و کسانی را که (برای انفاق در راه خدا) جز به مقدار (ناچیز) توانایی خود دسترسی ندارند، مسخره می نمایند، خدا آنها را مسخره می کند؛ (و کیفر استهزاکنندگان را به آنها می دهد؛) و برای آنها عذاب دردناکی است! این مجموعه از آیات نشان می دهد مسلمانان باید به امنیت آبرو و عِرض دیگران توجه داشته باشند و این امنیت ایشان را خدشه دار نسازند.
امنیت مالی
در آیات قرآن، مال، زینت زندگی دنیا است «المال و البنون زینة الحیوة الدنیا» کهف/۴۶ همچنین کمک خداوند به انسان، وسیله آزمایش اوست: «أیحسبون أنّما نمدّهم به من مال و بنین نسارع لهم فی الخیرات بل لایشعرون»(مؤمنون/۵۵ـ۵۶ و بقره/۱۵۵ و آل عمران/۱۹۶) نیز انسان مالک و مالکیت او اعتباری است. این مالکیت انسان را نسبت به اموال خود صاحب حق می کند؛ به گونه ای که فرد می تواند نسبت به اموال و ثروت خود تصمیم بگیرد و هرگونه تصرفی را در مال خود انجام دهد، مال خود را انفاق کند (بقره/۲۶۱ و ۲۶۵) یا به گونه ای ناشایست از اموالش بهره برد (انفال/۳۶) ـ البته این امنیت مالی در صورتی است که تصرف مالک در ملک خود دیگران را در ناامنی قرار ندهد ـ و در برابر، دیگران حق بازداشتن، محدود ساختن و ایجاد ناامنی برای وی را ندارند. مجموعه آیاتی که نشان از اهمیت و ارزش بسیار امنیت مالی در اسلام دارد عبارت است از: ۱. آیاتی که در شمار احکام جزایی اسلام قرار می گیرد؛ مانند آیاتی که بیانگر حدّ سرقت است: «والسارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما جزاء بما کسبا» مائده/۳۸ ۲. آیاتی که ادای امانت به صاحب آن را توصیه کرده خیانت در امانت را نکوهش می کند: «فإن أمن بعضکم بعضاً فلیؤدّ الذی اؤتمن أمانته» بقره/۲۸۳ «إنّ الله یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها» نساء/۵۸ «لاتخونوا الله و الرسول و تخونوا أماناتکم» انفال/۲۷ «و الذین هم لأماناتهم و عهدهم راعون» مؤمنون/۸ این آیات نشان دهنده امنیت مالی است، به خصوص با توجه به اینکه امانت از ریشه «امن» است و امانت گذار با سپردن مال خود به دیگران در پی دست یابی به امنیت مالی است. ۳. آیاتی که از تصرف باطل در مال دیگران منع می کند: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» بقره/۱۸۸ و نساء/۲۹
پی نوشت ها:
________________________________________
۱. فراهیدی، خلیل، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، ۸/۳۸۸. ۲. ابن منظور، لسان العرب، ۱۳/۲۱. ۳. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی التفسیر القرآن، ۴/۴۷۸ و ۸/۴۹. ۴. ابن منظور، لسان العرب، ۱۳/۲۱. ۵. آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، ۳۹. ۶. فصلنامه سیاست دفاعی، سال اول، شماره دوم، صفحه ۵۵. ۷. مزلو، ابراهام، انگیزش و شخصیت، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، ۷۴. ۸. یونکر، هلموت، روان شناسی ترس، ترجمه طوبا کیان بخت و جمشید مهرپویا، تهران، انتشارات منفرد، ۱۳۷۰، ۸. ۹. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ۱۹/۲۲۲. ۱۰. طباطبایی، منوچهر، آزادی های عموی و حقوق بشر، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۵، ۲۷۲. ۱۱. همان، ۶۳. ۱۲. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱/۹۱. ۱۳. همان، ۲/۱۳. ۱۴. سید مرتضی، الأمالی، ۸۸؛ لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ۹۱؛ طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج، ۲/۷۵؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ۵۰/۲۵۵.
منبع (نشریه): پژوهشهای قرآنی ۱۳۸۲ شماره ۳۴ ویژه نامه قرآن و حقوق
امنیت فردی در نظام حقوقی قرآن (۲)