حقوق زناشویی و مبانی آن از منظر قرآن
پیشگفتار
حمد و سپاس پروردگاری را سزاست که انسان و همه موجودات عالم را از نیستی و عدم به هستی و وجود آورد و ازدواج را وسیله و ابزاری برای رسیدن به کمال قرار داد و احکام و دستوراتش را از طریق کتاب مقدسش «قرآن» وسیله ای برای ارشاد بندگانش قرار داد و بهترین تحیت و درود بر روان پاک پیامبر عالی قدر اسلام (ص) که وظیفه خود را در قبال ارشاد بندگان خدا به نحو احسن انجام داد. و سلام خدا و رسولش بر ائمه اطهار که در راه گسترش حق و عدالت که از قرآن سرچشمه گرفته است از هیچ کوششی فروگذار ننمودند.
نخستین سنگ بنای جامعه بشری نظام خانواده است که یکی از آیات روشن الهی است بر این اساس استحکام نظام خانواده جامعه را پویایی و استواری می بخشد و این استحکام به دست نمی آید مگر با رعایت حقوق زوجین در قبال یکدیگر. بهترین منبعی که در این باب می توان یافت قرآن کریم می باشد که راهکار شناخت حقوق و تکالیف زوجین را بیان می سازد.
لذا سعی اینجانب بر آن بوده که مطالب این پژوهش را با استناد به آیات قرآن کریم و روایات ائمه اطهار پیرامون حقوق زن و مرد جمع آوری نمایم.
تبیین موضوع:
انسان موجودی است اجتماعی که به صورت اجتماعی زندگی می کند و از لحاظ اجتماعی نیاز به قانون دارد؛ قانون نیز نحوه ارتباط معین افراد جامعه بشری با یکدیگر را مشخص می کند که از آن قوانین حقوق استخراج می گردد. این حقوق در کنار تکالیف در واقع دو روی یک سکه اند. بدین معنی که هر شخص نسبت به شخص مقابل خود حقوقی دارد و در کنار این حقوق به طور حتم تکالیفی هم بر عهده دارد که حقوق طرف مقابل را تامین می نماید. پس رابطه بین حق و تکلیف رابطه ای متقابل است لذا هر شخص در هر جامعه بشری هم دارای حقوقی است و هم تکالیفی را بر عهده دارد.
در این میان یکی از مسائلی که بحث حقوق و تکالیف در آن مطرح می گردد مساله ازدواج است. ازدواج نوعی ارتباط خاص است که بر اساس قرارداد و عقد لازم بین یک زن و مرد ایجاد می گردد.
از سوی دیگر هر نظام فکری و هر مکتب دارای یک نظام حقوقی است؛ اسلام نیز به عنوان کاملترین دین و مکتب الهی دارای نظام حقوقی خاص و ویژه ای می¬باشد؛ خالق هستی این نظام حقوقی را در قرآن بیان نموده است؛ یکی از موضوعات این نظام حقوقی «حقوق زوجین» می باشد که در قرآن مورد بررسی قرار گرفته است. در توضیح و تبیین این مساله در کنار آیات قرآن کریم، روایات مهم قابل توجهی از پیامبر (ص) و ائمه اطهار (س) آمده که با بررسی و شناخت آن ها مطالب ارزنده ای در این راستا به دست می آید که هر یک راهگشای مناسب جهت بهبود وضع فردی و اجتماعی بویژه در دایره نظام خانواده و احکام و تکالیف آن خواهد بود.
اهمیت، ضرورت و هدف از بحث:
خانواده اولین و مهمترین نهاد اجتماعی است که همواره بخش قابل توجهی از اشتغالات فکری انسان را تشکیل می دهد؛ در دین مبین اسلام نیز خانواده دارای جایگاه والا و اصل و پایه و اساس جامعه است و خانواده را مهمترین وسیله جهت اصلاح جامعه معرفی می نماید. لذا استحکام هر چه بیشتر این نهاد مقدس امری لازم و ضروری است و این امر مهم فقط با تلاش دو رکن اصلی این نهاد یعنی زن و شوهر به دست می آید که با رعایت حقوق یکدیگر نسبت به هم می توانند پایه این نهاد را مستحکم بنا نهاده و به پیش برند.
لذا جهت آشنایی با ارتباط زن و مرد از حیث حقوق مختلف با یکدیگر و نیز پی بردن به مقام واقعی زن و درک حقایق و اهمیت ازدواج باید دست به دامان قوانین محکم آسمانی اسلام شد؛ زیرا هیچ چیز از جزئیات و کلیات این امر مهم حیاتی در آن فرو گذار نشده است.
موضوعی که شارع مقدس در امر ازدواج بیشتر به آن پرداخته حفظ حدود و جوانب زنان و رعایت حقوق زن و مرد می باشد. آئین مقدس اسلام شخصیت انسانی واقعی زن را در پاره ای از موارد در صورت داشتن تقوا و علم و دانش از مرد هم برتر و بالاتر می داند. پس این موضوع با دقتی در خور تشریع الهی مورد لحاظ شارع مقدس قرار گرفته و به همین جهت باید با اقتباس از آیات الهی در قرآن این موضوع مورد بررسی قرار گرفته و دستورات و احکام الهی در این زمینه استخراج گردد و در زندگی اجتماعی جامعه بشری مورد استفاده قرار گیرد.
بخش اول :
مبانی حقوق زناشویی :
الف ـ برابری زن و مرد در ارزش های انسانی
انسان از نفسی واحد آفریده شده است :
« الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها[۱] »
( کسی که آفرید شما را از یک تن و آفرید از آن جفت او را )
واژه زوج در لغت هم شامل مرد است و هم زن، نفسی واحد وجود دارد که زوجیت در همان دایره معنا و تجسم می یابد و پدید آورنده وحدت د رعین کثرت است . این نفس واحد همانطور که زن و مرد را در جلوه های جسمانی متفاوت ظاهر ساخته و این خود نشان دهنده قابلیت تنوع آن نفس است . همچنین می تواند سلوک و رفتارهای متفاوتی را به نمایش بگذارد .
عبارت «خلق منهازوجها» در آیه شریفه به روشنی نشان می دهد که جفت حضرت آدم ( حوا) از جنس خود او بوده[۲] و زن و مرد هر دو در کنار هم حضور داشته و شیطان ، آنان را بالسویه فریفته است : « انی لکما لمن الناصحین [۳]» ( من از خیر خواهان شما هستم )
فاکلامنها [۴] (آنگاه از آن میوه ممنوعه خوردند.) مشکل از آدم سرچشمه نگرفته بود که حواء را بفریبد یا حوا سبب از راه به شدن آدم گردد. بلکه صفت درونی بشر باعث شد که در این کژراهه با هم همراه شوند : (و خلق الانسان ضعیفا[۵] و این ضعف، ضعف زن نیست بلکه ضعف نوع انسان است که گاه سبب دچار شدن او به اشتباه می شود ) .
قرآن کریم پس از طرح مسأله آفرینش زن و مرد اولیه، خطاب به تمام انسان¬ها می¬فرماید :
« یا ایها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلنکم شعربا و قبائل لتعارفوآ إن اکرمکم عندالـله أتقکم [۶]»
( ای مردم بدرستیکه ما آفریدیم شما را از مذکر و مؤنثی و گردانیدیم شما را شعبه¬ها و قبیله ها تا یکدیگر را بشناسید بدرستیکه گرامی ترین شما نزد خدا پرهیز کارترین شماست )
قرآن کریم با بیان این اصل اساسی و محوری همه نظریه هایی را که تا آن زمان زن را از لحاظ ارزش انسانی پست تلقی می کردند و حتی در انسان بودن آن نیز تردید داشتند باطل می سازد و تنها ملاک برتری را داشتن تقوای بیشتر ذکر می کند[۷] .
در آیات دگر قرآن نیز این یکسانی زن و مرد به وضوح مشاهده می شود .
« أنی لآأضیع عمل عمل منکم من ذکرأو أنثی [۸]»
( همانا من ضایع نمی کنم کار کارکننده را از شما از مردی یا زنی )
با توجه به این آیه کوشش و عمل هیچ کس نزد خداوند ضایع نمی شود که بعد از ذکر این که چون بعضی از بعضی دیگر هستند و صریحا نتیجه آیه قبلی را که می¬فرمود ( إنا خلقنکم من ذکر و أنثی) بیان می کند و آن این است که مرد و زن هر دو از یک نوع هستند و هیچ فرقی بین آنان نیست . آنگاه در توضیح این معنی می گوید عمل هیچ یک از دو صنف نزد خدا باطل نمی شود .
علاوه بر آیاتی که صریحا تساوی زن و مرد را مطرح می کند. آیاتی هم بی اعتنایی به امر زنان را نکوهش می کند مثل آیات ۵۸ و ۵۹ سوره نحل.
در بسیاری از آیات قرآن می بینیم خداوند ضمایر را به صورت مذکر بیان فرموده است . این امر به معنای آن نیست که تنها جنس مذکر مخاطب خداوند است بلکه مراد تمام انسان هاست چه زن و چه مرد مثلا می فرماید : الصابرین و الصادقین[۹] ...
و در جای دیگر می فرماید : إن المسلمین و المسلمات [۱۰]پس اگر در جایی از این آیات ضمیر مذکر استفاده می شود منظور تمام انسان هاست.
پس قرآن آن جایی که صحبت از ارزش های انسانی است هیچ تفاوتی میان زن و مرد قائل نمی شود اما نگاهی دیگر به زن برحسب تکالیف اوست که او درمحیط خانواده و اجتماع دارد که قرآن حکم به تساوی حقوقی زن و مرد می دهد و یا اینکه حکم به تشابه حقوقی می دهد؟
ب ـ تساوی یا تشابه حقوقی ؟
اسلام در مورد حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه خاصی دارد که با آنچه در چهارده قرن پیش می گذشته و با آنچه د رجهان امروز می گذرد مغایرت دارد . اسلام برای زن و مرد در همه موارد یک نوع حقوق و یک نوع وظیفه و یک نوع مجازات قائل نشده است . پاره ای از حقوق وتکالیف و مجازات ها را برای مرد مناسبتر دانسته و پاره ای از آن ها را برای زن و در نتیجه در مواردی برای زن و مرد وضع مشابه و در موارد دیگر وضع نامشابهی در نظر گرفته است[۱۱].
یکی از اشکالاتی که دنیای غرب به اسلام وارد می کند این است که اسلام دین مردان است و زن را انسان تمام عیار نشناخته است. اگر اسلام زن را انسان تمام عیار می¬دانست تعدد زوجات را تجویز نمی کرد، حق طلاق را به مرد نمی داد ، شهادت دو زن را با یک مرد برابر نمی کرد ، ریاست خانواده را به شوهر نمی داد ، ارث زن را مساوی با نصف ارث مرد نمی کرد .
و نیز می گویند اسلام برای مردان امتیاز حقوقی و ترجیح حقوقی قائل شده است و اگر امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان قائل نبود مقررات بالا را وضع نمی کرد .
اصلی که در این استدلال به کار رفته این است که لازمه اشتراک زن و مرد در حیثیت و شرافت انسانی، یکسانی و تشابه آن هادر حقوق است .
در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که تساوی غیر از تشابه است، تساوی برابری است و تشابه یکنواختی.
کمیت غیر از کیفیت است ، برابری غیر از یکنواختی است . آنچه مسلم است این است که اسلام حقوق یک نواختی برای زن و مرد قائل نشده است ولی اسلام هرگز امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان نسبت به زنان قائل نیست ، اسلام اصل مساوات انسانها را درباره زن و مرد نیز رعایت کرده است . اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست بلکه با تشابه آن مخالف است . اسلام در همه جا برای زن و مرد حقوق مشابهی وضع نکرده است همچنانکه در همه موارد برای آن هاتکالیف و مجازات مشابهی نیز وضع نکرده است . آنچه از نظر اسلام مطرح است این است که زن و مرد بدلیل اینکه یکی زن است و دیگری مرد در جهات زیادی مشابه یکدیگر نیستند ، خلقت و طبیعت آن ها را یکنواخت نخواسته است . و همین جهت ایجاب می کند که از لحاظ بسیاری از حقوق و تکالیف ومجازاتها وضع مشابهی نداشته باشند . [۱۲]
زن و مرد دو انسانند و در انسانیت متساوی و متشابه یعنی در آنچه که به انسانیت انسان مربوط می شود برابر و همانند یکدیگرند ولی در عین حال مرد انسان مذکر است و زن انسان مؤنث. در خود طبیعت میان مرد و زن تفاوتهایی هست. زن چیزهایی از احساسات ،عواطف، طرز تفکر، طرز برداشت ها، تواناییها و استعدادهای بدنی دارد که مرد ندارد و مرد خصوصیاتی دارد که زن ندارد . در عین حال که در انسانیت با یکدیگر متشابه و متساوی هستند این جهت را هم نباید فراموش کنیم که در متن خلقت و فطرت مدار زن و مدار مرد تفاوتهایی دارند.
زن و مرد از نظر حقوق متساویند ولی متشابه نیستند . تساوی توجه به کمیت است . ارزش کمی حقوق زن و مرد برابر با یکدیگر است بلکه حتی از نظر شهید مطهری ارزش کمی حقوق زن بیشتر از مرد است[۱۳] اما از نظر کیفی اینطور نیست وظایف و حقوق این دو از نظر کیفیت از یک جنبه هایی متفاوت است . یکی از افتخارات حقوق اسلامی این است که حقوق زن و مرد را متساوی می داند ولی متشابه نمی داند.
در پیش نویس قانون اساسی آمده است : « از ویژگی های جمهوری اسلامی در آینده این است که زن و مرد دارای حقوق متساوی و نه دارای حقوق متشابه هستند[۱۴] .
یکی از عواملی که باعث می شود تشابه حقوقی زن و مرد رد شود این است که این دو موجود از لحاظ استعدادهای جسمی و روحی با یکدیگر متفاوتند . قانون خلقت این تفاوت¬ها را برای این بوجود آورده است که پیوند خانوادگی¬زن و مرد را محکم¬تر کند¬.
ارسطو معتقد است که تفاوت زن و مرد تنها از جنبه کمی نیست بلکه از جنبه کیفی نیز متفاوتند . او می گوید : نوع استعدادهای زن و مرد متفاوت است و وظایفی که قانون خلقت به عهده هر یک از آن ها گذاشته وحقوقی که برای آن ها خواسته در قسمت های زیادی با هم تفاوت دارد[۱۵] .
لذا تفاوتهای طبیعی باعث می شود که زن و مرد از تساوی حقوقی برخوردار باشند اما در وضع نامتشابهی از لحاظ حقوقی قرار بگیرند .
همه افراد در وظایف و آنچه برعهده آنهاست و در منافع برابرند . این تساوی به نحو احسن برقرار نخواهد شد جز با حفظ آنچه که برای هر فردی از افراد جامعه از خصوصیات فطری و آثار لازمه خلقت و شئون مختلف حیات وجود دارد.
پس در مدینه فاضله انسانی باید مراعات حال ضعیف و قوی ، جاهل و عالم ، نیازمند و بی نیاز بشود و هر فطرتی براساس بنای اولیه و اصلی آن مورد نظر و ملاحظه قرار گیرد و مواد حیاتی لازم برحسب احتیاج و درجه نیازمندی به آن اعطا شود و این همان مساوات صحیح و واقعی است و براین پایه و اساس اسلام احکامش را در مورد سود و زیان زن جاری کرده است و چیزهایی را که به نفع او و یا برعهده اوست همانند و برابر قرار داده است البته با حساب دقیق و حفظ موقعیت فطرتی که خداوند تبارک و تعالی د ردایره اجتماع همراه مرد به او اعطاء کرده است.
مساوات به این نیست که هریک مانند دیگری حقوق ووظایف داشته باشد بلکه معنی مساوات ، تعدیل است[۱۶] .
عدل ، دادن حق هر صاحب حقی است به اندازه و در خور استحقاق[۱۷] .
اقتضای تساوی آن است که به هر صاحب حقی حقش به اندازه ظرفیت داده شود . لذا تساوی به این نیست که در مقدار و چگونگی با هم برابر باشند.
آنچه عدل اجتماعی اقتضا می کند تساوی بین افراد به میزان حقوق فطری ( ظرفیت وجودی ) و استحقاق اکتسابی آنهاست.
ج ـ بررسی چند شبهه از برتری مرد بر زن در قرآن :
۱ـ آیه ۳۴ سوره نساء :
یکی از آیات قرآن کریم که برای بعضی القا کننده شبهه برتری مرد نسبت به زن است آیه ۳۴ سوره نساء می باشد :
« الرجال قومون علی النساء بما فضل الـله بعضهم علی بعض و بما أنفقوا من أموالهم ... »
راغب در مفردات ، برای واژه قوام چند معنی متذکر شده است : ریشه قوام از قام است و قام سه معنی دارد .
۱ـ به معنی عزم ( اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم[۱۸] )
۲ـ به معنی برپای داشتن و قوام بخشیدن ( أقیموا الصلاه [۱۹])
۳ـ به معنی حفظ و نگهداری ( الـله لا اله الا هو الحی القیوم[۲۰] )
اما بهترین ترجمه برای آیه فوق این است که بگوییم مردان تکیه گاه و حافظ منافع زنان و در نتیجه سرپرست آنانند بدلیل فضیلت ها و برتری هایی که خداوند بعضی از ایشان را بربعضی دیگر داده است[۲۱].
برخی گمان برند این قوامیت چندان فراگیر است که همه چیز را در چتر خود می پوشاند و در نتیجه همیشه مرد در مرتبه نخستین می نشیند و سرپرست و ناظر بر امر زن است و زن همیشه انسان درجه دوم است . تلقی ما اینگونه نیست بلکه برآنیم که قوامیت مطرح درآیه صرفا به حوزه مسائل زناشویی و خانوادگی اختصاص دارد زیرا در ادامه می خوانیم ، « بما فضل الـله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم ..» تنها جایی که وظیفه مرد است که به لحاظ مرد بودن مسئولیت خرجی دادن زن را به لحاظ زن بودن برگردن بگیرد در دایره زوجیت است . قوامیت نیز اساسا به شخصیت شخص قوام ارتباطی ندارد بلکه صرفا به شخصی بر می گردد که مسئولیت اداره خانواده برعهده اوست زیرا در هرحال این مسئولیت فقط باید به یکی از زن ومرد محول گردد و اصولا معقول نیست که بر عهده هر دو نفر آنان گذاشته شود. براین اساس و نظر به پاره ای خصوصیت ها که اختلاف جنسیت میان زن و مرد پدید آورده است قوامیت مسئولیت مرد قلمداد شده است[۲۲] .
راستی اگر پذیرش مدیریت و اداره امور فرد دیگر نشانه کمبود انسانیت طرف مقابل باشد بطور کلی زیر بار مدیریت هیچ کس می توان رفت ؟
علامه نیز در تفسیر خود می نویسد :
کلمه قیم به معنای کسی است که مسئول به قیام به امر شخص دیگری است و کلمه قوام و نیز قیام مبالغه در همین قیام است و مراد از جمله « بما فضل الـله بعضهم علی بعض » آن زیادت هایی است که خداوند به مردان داده به حسب طاقتی که براعمال دشوار و امثال آن دارند چون زندگی زنان یک زندگی احساسی و عاطفی است که اساس و سرمایه اش رقت و لطافت است و مراد از جمله « بما انفقوا » مهریه ای است که مردان به زنان می دهند و نفقه ای که همواره به آنان می پردازند[۲۳] .
در نتیجه خداوند در این آیه برای قیمومیت مرد دو دلیل بیان می فرماید : یکی فضیلت ذاتی مرد که نیروی بدنی و فکری و تجربی او از زن است و دیگری آنکه متکفل مخارج زن و خانه خویش است و همین دو امر باعث می شود سرپرستی به دست او باشد[۲۴] .
پس مسأله قوامت را هیچ گاه نمی توان دلیل بر برتری مرد نسبت به زن دانست زیرا قوامت مرد در واقع همان مسئولیت بیشتر در قبال زن است و وظیفه ای است که به عهده مرد قرار داده شده که به واسطه نوع آفرینشی که دارند کار سرپرستی را برعهده دارند[۲۵].
۲ـ آیه ۲۲۸ سوره بقره :
و اما آیه دیگری که در آن شبهه برتری مرد بر زن وجود دارد آیه ۲۲۸ سوره بقره می باشد : « .... و للرجال علیهن درجه ...» ( و برای مردان است برایشان پایه افزونی ...»
در پاسخ به این شبهه باید گفت که «درجه » که در این آیه از آن سخن رفته است صرفا به برخی حقوق اشاره دارد که در دایره مسائل زوجیت ، حق اختصاصی مرد است . حق طلاق سر آغاز همه این حقوق است .
ناگفته پیداست که از این درجه ارجحیت مقام و ارج انسانی اراده نشده است بلکه مراد از آن حقی است که در جنبه اجرایی مسائل درون خانوادگی به مرد اختصاص دارد[۲۶] .
و البته برخی مفسران آن را مطلق در نظر می گیرند و معتقدند به همان درجه قوامت و ولایت مرد بر زن به واسطه برتری ساختار جسمانی مرد به او واگذار شده است[۲۷] .
بنابراین این آیه نمی تواند دلیلی بر برتری مردان نسبت به زنان باشد .
بسیاری از مردم که تنها به ظواهر اکتفا می کنند . تصور می کنند که معنی مساوات در حقوق مرد و زن این است که برای هر یک از آنها درست مانند دیگری احکام و وظایف وجود داشته باشد و این گفته سخنی دور از حق است زیرا اینان در نیافته اند که معنی تساوی تعدیل است و عدل، دادن حق هر صاحب حقی است به اندازه در خور استحقاق نه بیشتر و نه کمتر[۲۸] .
و آنچه که اقتضای فطرت در تساوی وظایف و حقوق اجتماعی بین افراد است این است که به هر صاحب حقی حقش ( به اندازه ظرفیت ) داده شود و تساوی این نیست که در مقدار و چگونگی و قدرت ومکان و سایر جهات با هم برابر باشند .
آنچه که عدل اجتماعی اقتضا می کند تساوی بین افراد به میزان حقوق فطری ( ظرفیت وجودی) و استحقاق اکتسابی آنهاست.
« لا یکلف الـله نفسا الا وسعها [۲۹]»
( .. تکلیف نمی کند خدا نفسی را مگر به اندازه طاقتش ..)
ولیکن باوجود تساوی حقوقی، زنان از جهت دیگری با مردان اختلاف دارند و آن اینکه : در علم فیزیولوژی ثابت شده است که در جهات کمالیه از بنیه جسمانی مانند مغز و قلب و رگها و اعصاب و قامت و وزن حد متوسط زنان از حد متوسط مردان عقب تر اند و بدین دلیل جنس زن لطیف تر و ظریف تر است همانطور که جنس مرد خشن تر و سخت تر است.
و منظور از درجه برتری مردان بر زنان در این آیه از همین جهت است و همین علت موجب شده که اسلام بین آنها در وظایف تکالیف عمومی اجتماعی که قوام آن تکالیف به یکی از دو امر تعقل و احساس مربوط می شود فرق بگذارد.
بخش دوم :
حقوق زناشویی در قرآن :
پس از بررسی مبنای حقوقی زوجین و روشن شدن این اصل که تساوی حقوق زوجین لازمه عدالت است نه تشابه آن ، در این بخش به بررسی حقوق زوجین با توجه به این اصل اساسی می پردازیم :
بعد از عقد و تشکیل خانواده حقوق و تکالیف متقابلی بین زوجین برقرار می گردد که هر یک ملزم به رعایت حقوق دیگری می گردند. این حقوق عموما به دو دسته کلی تقسیم می گردد . دسته اول حقوق عام یعنی حقوقی که بین زن و مرد مشترک است و هر یک از زوجین باید در قبال همسر خود آن ها را رعایت نمایند . دسته دوم حقوق خاص که آن هم به دو بخش تقسیم می گردد :
۱ـ حقوق خاص زن که امتیازی برای زن در مقابل مرد محسوب می گردد
۲ـ حقوق خاص مرد که زن ملزم به رعایت آن ها می باشد .
در این فصل این حقوق مورد بررسی قرار می گیرد .
الف ـ حقوق مشترک زوجین در قرآن :
۱ـ حق مالکیت اقتصادی :
اسلام علی رغم عقیده مردم زمان ظهور خود ، استقلال زن را همچون مرد در تملک و تصرف وتمتع از اموالش به رسمیت شناخته و حق مالکیت را از جمله حقوقی می داند که مشترک بین زن و مرد می باشد و همانگونه که مرد اختیار اموال و دارایی های خودش را دارد، اختیار اموال و دارایی های زن هم به عهده خود اوست و هیچ کس نمی تواند در تصرف و تملک دارایی های زن دخالت نماید .
قرآن مجید می فرماید :
« للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن ...[۳۰]»
( مردان را بهره ای است از آنچه حاصل کرده اند و زنان را بهره ای است از آنچه حاصل کرده اند )
با آوردن دو جمله جدا و مستقل هیچ جای تردیدی نمی ماند که زن کاملا در اموالی که کسب کرده یا اموالی که به ارث به او رسیده است حق مسلم و اختیار تام دارد و این حقوقی است که اسلام یکهزار و چهارصد سال پیش به او عطا کرده است . در حالی که هنوز در اروپای باصطلاح آزاد شده هنوز زنان آنطور که باید و شاید حق اداده اموال خود را بعد از ازدواج ندارند و حتی در بعضی موارد حقوق دریافتی در مقابل کار یکسان به زنان مبلغ کمتری پرداخت می گردد[۳۱] .
اسلام در حالی حق مالکیت را به طور مساوی به زن و مرد می دهد که این حتی در طول تاریخ برای زنان نادیده گرفته می شد بلکه خود زن به دیده یک مال و ملک برای دیگران نگریسته می شد . در مواردی هم که زن مالک شناخته می شد اهلیت تصرف و تمتع آن را نداشت .
خداوند با بیان این آیه مسلم ساخت که دستاورد و درآمد زن ملک خود اوست و شوهر یا مرد دیگری نمی تواند خود را مالک آن یا شریک درآن بداند[۳۲] . در قوانین مقدس اسلام زن شوهردار مانند زنان بی¬شوهر در اداره اموال و امور مالی مخصوص به خود کاملا مختار بوده و حق خرید و فروش و تمام معاملات را در مورد دارائی خود داشته و در انجام معاملات نسبت به اموال خود آزاد و مستقل بوده و به هیچ وجه اجازه شوهر در آن مدخلیتی نخواهد داشت . زیرا مالکیت حقی است مستقل كه هر کس درباره اموال خود دارد . همچنانکه حق تسلط مردان در اموال خودشان محرز است و حق هر گونه اختیار در مصارف آن دارند زنان نیز چنین تسلطی را در اموال و دارائی خویش دارا هستند[۳۳] .
۲ـ حق توارث :
از قواعد اصلی و اولیه ارث در اسلام این است که زنان نیز مانند مردان سهم مشخص از ارث می برند ارث بردن نیز فرعی از حق مالکیت است و زن در بسیاری از تمدنها به خصوص در عهد طلوع اسلام از ارث محروم بود و ارث دادن به زن چیزی قابل طرح محسوب نمی شد. اسلام این رسم جاهلیت را شکست و برای زن نیز مانند مرد حقی مسلم از ارث گذاشت .
خداوند در قرآن کریم می فرماید :
« للرجال نصیب مما ترک الولدان و الأقربون و للنساء نصیب مما ترک الوالدان و الأقربون[۳۴] ... »
( برای مردان سهم است از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بگزارند و برای زنان سهم است از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بگزارند )
خداوند در قرآن با این آیه زن رادر کنار مردو همانند او و ذیحق در دریافت ارث معرفی کرد و استقلال او را نشان داد . در شرایطی که در جامعه عرب آن روز و حتی در سایر ملل معاصر زن نه ارث می برد ونه حق مالکیت داشت .
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد :
این قسمت از آیه نیز مانند قسمت قبلی عام بوده و شامل همه زنان می شود و تخصیص و تقیدی در آن نیست . نکته ای که تذکرش لازم است این است که در جمله اول عبارت « مما ترک الوالدان و الاقربون » را آورده و جا داشت که در جمله دوم به آوردن ضمیر اکتفا نموده و بفرماید « و للنساء نصیب منه » و اینطور نفرموده بلکه دوباره عبارت را به صورت کامل آورده و این به خاطر آن بوده که با صراحت این مسأله را اعلام کرده و جای هیچ تردیدی باقی نمی گذارد[۳۵] .
آیه دیگری که در مورد حق ارث زن و مرد می توان به آن اشاره نمود آیه ۱۱ سوره نساء می باشد :
« یوصیکم الـله فی أولادکم للذکر مثل حظ الأنثیین ...»
(خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش می کند سهم پسر ، چون سهم دو دختر است) .
با بیان آیه این سؤال به ذهن متبادر می گردد که چرا سهم زن نصف سهم مرد می باشد و آیا این تقسیم ارث عادلانه است یا خیر .
سید قطب در تقسیم ارث میان زن و مرد چنین می نویسد :
« آیین تقسیم ارث در اسلام عادلانه ترین آیینی است که بشریت از آن آگاه است و این مسأله آنگاه آشکارتر می شود که آیین های دیگر را در نظر بیاوریم که در آن ها تمام ارث به پسر بزرگتر می رسد یا ارث تنها به مردان می رسد و زنان رادر این آیین طبق تکالیف ووظایف هر کدام سهم داده می شود و هرگز نظر آن نیست که از جنسی در مقابل جنس دیگری طرفداری شود بلکه مرد ناچار با زنی همسر می شود و باید آن را نگهداری کند ولی زن یا تنها به کار خود بر می خیزد یا این که پس از زناشویی مرد دیگری به نفع نیازمندی های وی اقدام می کند. پس مرد بیش از دو برابر زن در زندگی تکلیف و خرج دارد[۳۶] .»
شهید مطهری نیز در این مورد می نویسد :
اسلام مهر و نفقه را اموری لازم و مؤثر در استحکام زناشویی و تأمین آسایش خانوادگی و ایجاد وحدت میان زن و شوهر می شناسد و چون مهر و نفقه را لازم می داند و به این سبب قهرا از بودجه زندگی زن کاسته شده است و تحمیلی از این نظر برمرد شده است ، اسلام می خواهد این تحمیل از طریق ارث جبران بشود لهذا برای مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است. پس مهر و نفقه است که سهم-الارث زن را تنزل داده است[۳۷] .
علامه طباطبایی در تفسیر گرانبهای خود[۳۸] درباره این اختلاف می گوید : « نتیجه این گونه تقسیم ارث بین مردو زن آن است که در مرحله « تملک» مرد دو برابر زن مالک می شود ولی در مرحله « مصرف» همیشه زن دو برابر مرد بهره می برد زیرا زن سهم و دارایی خود را برای خود نگه می دارد ولی مرد باید نفقه زن را نیز بپردازد و در واقع نیمی از سهم و دارایی خود را صرف زن می کند.
و در روایتی از امام صادق (ع) در مورد ارث زن چنین آمده است :
ابن ابی العوجاء گوید : چرا زن بینوا و ناتوان یک سهم ارث برده و مرد دو سهم ؟ این پرسش را به امام صادق گفتند . حضرت فرمودند : بر زن جهاد ، نفقه و دیه عاقله واجب نیست بلکه این امور به عهده مردان است از این رو مردان دو سهم و زنان یک سهم دارند[۳۹] .
اما سؤال دیگری که در این مورد وجود دارد این است که آیا اختصاص نصف حق¬¬الارث مرد به زن از این مقوله ناشی نمی شود که زن نصف مرد است و کمال انسانی را فقط می توان در وجود مرد نظاره کرد؟
طبعا این گمان پندار ناصحیحی بیش نیست زیرا تمام مسئولیت هایی که مرد به عهده دارد بر دوش زن نیز سنگینی می کند از این رو می توان گفت زن به مثابه انسانی کامل در قبال اعمال و رفتار خویش درست به اندازه مرد در برابر اعمال خویش مسئول است[۴۰] .
۳ـ حسن معاشرت :
یکی از حقوق و وظایف متقابل و مشترک زوجین حسن معاشرت نسبت به یکدیگر است. در زندگی زناشویی یکی از دستورات اخلاقی که بسیار مورد تأکید قرآن و پیشوایان دین می باشد تا جائیکه این دستور اخلاقی جنبه حقوقی و تکلیفی پیدا نموده همین مسأله حسن معاشرت و خوشرفتاری با یکدیگر است. اهمیت ونقش حیاتی حسن معاشرت در زندگی تا آنجاست که در قانون مدنی ماده ۱۱۰۳ آمده « زن و شوهر مکلف به حسن معاشرت بایکدیگرند.[۴۱]»
حسن معاشرت و دوستی با یکدیگر و گذشت و اغماض از لغزش های یکدیگر را می¬توان از اصول پیشگیری و بهداشتی زندگی زناشویی دانست که با اجرای درست و دقیق آنها زندگی زن و شوهر را از آلوده شدن به بیماری های « نشوز و شقاق »و از مرگ و انهدام کانون زندگی مشترک یعنی طلاق مصونیت می بخشد[۴۲].
اینجاست که می بینیم قرآن کریم با بکار بردن کنایات و استعارات زیبا و لطیف این وظیفه اخلاقی مهم را متذکر می شود. در سوره نساء به مردان توصیه می کند که با همسرانتان به نیکویی معاشرت کنید
« وعاشروهن بالمعروف[۴۳] »
(و با همسرانتان با اخلاق نیکو معاشرت کنید )
و به دنبال آن اضافه می کند « فإن کرهتموهن فعسی أن تکرهوا شیئا و یجعل الـله فیه خیرا کثیرا » یعنی اگر به جهاتی از همسران خود رضایت کامل نداشته باشید و براثر اموری آنها در نظر شما ناخوشایند باشند فورا تصمیم به جدایی ویا بدرفتاری نگیرید و تا آنجا که قدرت دارید مدارا کنید بنابراین تا کارد به استخوان شما نرسد سزاوار است معاشرت به معروف و رفتار شایسته را ترک نکنید [۴۴].
ضمنا باید توجه داشت تعبیر به « خیرا کثیرا» که در آیه به همسرانی که مدارا می کنند نوید داده شده مفهوم وسیعی دارد که یکی از مصادیق روشن آن فرزندان صالح و با لیاقت و ارزشمند است [۴۵].
قرآن کریم در فرازی دیگر از آیات شریفه اش زن و شوهر را به منزله لباس یکدیگر می داند که تعبیر بسیار لطیفی است :
« احل لکم لیله الصیام الرفث إلی نسائکم هن لباس لکم و أنتم لباس لهن[۴۶] ... »
( حلال شد برای شما شب روزه جماع با زنانتان آن ها لباسند برای شما و شما لباسید برای آنها )
چون هر یک از زن و شوهر دیگری را از عمل نامشروع حفظ کرده و مانع شیوع آن بین افراد نوع می شود گویا پوشاکی است که عورت و زشتیهای او را می پوشاند و این تعبیر خود استعاره لطیفی است و انضمام جمله اول ( احل لکم ) برلطف آن می¬افزاید زیرا عورت انسان بوسیله لباس ازدیگران پوشیده می شود ولی از خود لباس مستور نمی گردد همچنین هر کدام از زن و شوهر دیگری را از آمیزش با دیگران نگاه می دارد ولی مانع از آمیزش با خودش نمی شود چون لباس اوست و به تنش چسبیده است[۴۷].
آری ، اگر هر یک از زن و شوهر در روابط خویش با دیگری از قانون فطرت و خلقت پیروی کند و از آلوده شدن وجدان پاکش به رزایل اخلاقی جلوگیری کند جز حسن معاشرت و عشق به طرف مقابل نخواهد داشت.
بنابراین حسن معاشرت حق و و وظیفه طرفین است. اسلام به احسان به خانواده دعوت می کند و هر چه را به بنیان خانواده زیان برساند حرام می کند.
خداوند می فرماید : « و عاشروهن بالمعروف[۴۸] »
و نیز می فرماید :« و لا تضروهن لتضیقوا علیهن[۴۹] »
ب ـ حقوق اختصاصی زن بر مرد در قرآن :
۱ـ مهریه :
اولین حقی که زن بر مرد دارد حق گرفتن مهریه است. مهریه یعنی کابین ، صداق ، پول یا چیز دیگر که هنگام عقد بر ذمه مرد مقرر می شود[۵۰] . در قرآن در چندین مورد از این حق زنان سخن به میان آمده و با بیانات مختلف ولی مترادف درباره مهریه زنان سفارشهای اکیدی شده است .
در قرآن واژه مهر به کار نرفته بلکه از لغات معادل آن استفاده شده . آیات ذیل مبنای فقهی مهر در قرآن می باشد : « و ءاتوا النساء صدقتهن نحله[۵۱] » که واژه صداق و نحله از این آیه اتخاذ شده است . « و إن طلقتموهن من قبل أن تمسوهن[۵۲] ...»
مهریه یک پشتوانه اجتماعی و اقتصادی برای زن است زیرا در صورت جدایی از یکدیگر لطماتی که بر مرد وارد می شود ازنظر روحی ، اجتماعی و مالی کمتر از زن است زیرا مرد با استعداد و توان بدنی خود در جامعه بهتر می تواند به کار و تلاش بپردازد . و مهریه کمکی است به زن در تأمین معاش و حافظ عفت و احترام اوست. ازآن گذشته امکان تشکیل زندگی مجدد برای مرد بیشتر فراهم است تا زن مطلقه ، پس مهـریه در واقع جبران خسارات و لطمــات وارده بر زن را تاحد کمی انجــام می¬دهد. [۵۳]مهریه زنی هم که در قید همسری است دلگرمی و اندوخته ای است که موجب می¬شود که او بهتر در خانه به کار و تلاش بپردازد . مهر با حیا و عفاف زن یک ریشه دارد . زن به الهام فطری دریافته است که عزت و احترام او به این است که خود را رایگان در اختیار مرد قرار ندهد . همین ها سبب شد که زن توانسته با همه ناتوانی جسمی مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بکشاند، مرد ها را به رقابت با یکدیگر وادار کند ،با خارج کردن خود از دسترس مرد عشق رمانتیک به وجود آورد و آنگاه که تن به ازدواج با مرد می دهد عطیه و پیشکشی از او به عنوان نشانه ای از صداقت او دریافت دارد[۵۴] .
قرآن کریم با لطافت و ظرافت بی نظیری می گوید:«وءاتواالنساء صدقاتهن¬نحله[۵۵] » قرآن کریم در این جمله کوتاه به سه نکته اساسی اشاره کرده است :
اولا بانام« صدقه »یاد کرده است نه با نام مهر ، صدقه از ماده صدق است و بدانجهت به مهر صداق یا صدقه گفته می شود که نشانه راستین بودن علاقه مرد است ، بعضی مفسرین مانند صاحب کشاف به این نکته تصریح کرده اند.
همچنانکه بنا بگفته راغب اصفهانی در مفردات غریب القرآن علت اینکه صدقه را صدقه گفته اند اینست که نشانه صدق ایمان است .
دیگر اینکه با ملحق کردن ضمیر ( هن ) به این کلمه می خواهد بفرماید که مهریه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر ،مهر مزد بزرگ کردن و شیر دادن و نان دادن به او نیست .
سوم اینکه با کلمه « نحله » کاملا تصریح می کند که مهر هیچ عنوانی جز عنوان تقدیمی و پیشکشی و عطیه و هدیه ندارد [۵۶].
در تفسیر مجمع البیان مهریه به عنوان یک عطیه الهی از طرف خداوند بیان شده می¬گوید :« مهر زنان را که بخشش از جانب خداوند است به آن ها بدهید . بدیهی است که زن و مرد و هر دو از یکدیگر تمتع می برند و زن در برابر تمتعی که به شوهر می¬رساند خود نیز متمتع می شود بنابراین حق مهر ندارد لیکن خداوند متعال مهر را برای زن قرار داد تا از این عطیه الهی برخوردار گردد [۵۷].
در شرع مقدس اسلام برای مهر میزان مقرر و حد معینی تعیین نگردیده است بلکه میزان و حد آن را به رضایت زن و شوهر قرار داده اند که به هر اندازه اگر توافق کردند و راضی شدند درست خواهد بود اگر چه مقدار آن خیلی کم باشد[۵۸] .
و اما بهترین مهریه و صداق همانا تعلیم علوم الهی و آموختن تعالیم دین است که خداوند آن را به عنوان مهر حضرت حوا برآدم قرار داده است[۵۹] .
قیاس نکاح به بیع غیر موجه است . زیرا همانطور که مکررا گفته شده مهر در مقابل بضع قرار نمی گیرد و نکاح معاوضه ای عادی نمی باشد و لذا به هیچ وجه مانعی ندارد که در عقد، نکاح مهر را شخص ثالثی غیر از زوج و زوجه بعهده گیرد[۶۰] .
در آداب و رسوم جاهلیت ،مبلغی به عنوان شیر بها به پدر دختر پرداخت می شد و تصور براین بود که شوهر، آن دختر را در مقابل شیربها از پدر خریداری می کند و مالک او می شود این سنت و فکر جاهلی موجب رابطه حقوقی غلطی بین زن و شوهر می شد که نتیجه اش اسارت دائمی زن و بی حرمتی به او می گردید ولی در اسلام مهریه براساس چند چیز است :
اول ـ براساس شخصیت و استقلال زن ، نه بابت بهای او و پرداخت به بستگانش . دوم ـ براساس عزت و حرمت زن ،زیرا که مهریه هدیه است و هدیه و پیشکش را نزد بزرگان یا کسی می برند که دل به او سپرده باشند و برای او قدرو مقامی و حرمت وعزتی قائل باشند .
سوم ـ براساس استقلال اقتصادی زن که او را لایق تملک و تصرف در اموال می دانند
چهارم ـ براساس اینکه رابطه زن و شوهر که بالاتر از یک معادله ساده است و در آن عاطفه و مهر نقش مهمی دارد زیرا زن با مهریه ملک شوهر نمی شود ولی قلب او باید به تسخیر مرد در آید و کلمه «نحله» در قرآن باکمال ظرافت به این نکته اشاره دارد[۶۱] .
۲ـ نفقه :
نفقه نیز یکی دیگر از حقوق اختصاصی زن و از تکالیف مرد است . نفقه عبارت است از پرداخت هزینه های عمومی و عادی زن در خانواده مانند خوراک و پوشاک و مسکن و دیگر مایحتاج ضروری زندگی فردی زن در حدود متوسط قابل قبول[۶۲] .
از نظر اسلام تأمین هزینه خانواده و ازجمله مخارج شخصی زن بعهده مرد است و زن از این نظر هیچگونه مسئولیتی ندارد . البته تأمین هزینه های شخصی زن توسط شوهر اختصاص به موردی ندارد که زن از تأمین آن عاجز باشد بلکه حتی اگر وی دارای ثروت کلانی هم باشد الزامی ندارد که از اموال شخصی خود مخارج و مایحتاج خویشتن را تأمین نماید . وجود نفقه از مسلمات فقه و حقوق اسلامی است و این از آیات قرآن استنباط می شود : ... و علی المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف [۶۳]..
و نیز می فرماید : ... فإن أرضعن لکم فأتوهن أجورهن[۶۴] ...
از نظر اسلام با اینکه بودجه زندگی زن جزء بودجه خانوادگی و برعهده مرد است مرد هیچگونه تسلط اقتصادی وحق بهره برداری از نیرو و کار زن را ندارد .
اسلام نخواسته بنفع زن و علیه مرد یا بنفع مرد و علیه زن قانونی وضع کند . اسلام در قوانین خود سعادت مرد و زن و سعادت جامعه بشریت را در نظر گرفته است. اسلام راه وصول زن و مرد و جامعه بشریت را به سعادت ، در این می بیند که قواعد و قوانین طبیعت و اوضاع و احوالی که بدست توانا و مدبر خلقت بوجود آمده نادیده گرفته نشود.
اسلام در قوانین خود این قاعده راهمواره رعایت کرده که مرد مظهر نیاز و احتیاج وزن مظهر بی نیازی باشد، از نظر اسلام در وصال و زندگی مشترک زن و مرد، این مرد است که باید خود را بعنوان بهره گیر بشناسد و هزینه این کار را تحمل کند .
علت دیگر که برای لزوم نفقه زن بر مرد در کار است اینست که مسئولیت و رنج و زحمات طاقت فرسای تولید نسل از لحاظ طبیعت بعهده زن گذاشته شده است ، آنچه در این کار از نظر طبیعی بعهده مرد است یک عمل لذت بخش آنی بیش نیست ، این زن است که باید این بیماری ماهانه را تحمل کند ، سنگینی دوره بارداری و بیماری مخصوص این دوره را بعهده بگیرد، کودک را شیر دهد و پرستاری کند. اینها همه از نیروی بدنی و عضلانی زن می کاهد ، توانایی او را در کار و کسب کاهش می دهد، اینهاست که اگر بنا بشود قانون زن و مرد را از لحاظ تأمین بودجه زندگی در وضع مشابهی قرار دهد زن وضع رقت باری پیدا خواهد کرد .
بعلاوه زن و مرد از لحاظ نیروی کار و فعالیت خشن تولیدی و اقتصادی مشابه و مساوی آفریده نشده اند . به همین دلیل است که خداوند در قرآن می فرماید :
« الرجال قوامون علی النساء[۶۵] » اگر بنای بیگانگی باشد و مرد در مقابل زن قد علم کند و بگوید ذره ای از درآمد خودم را خرج تو نمی کنم هرگز زن قادر نیست خود را به پای مرد برساند .
بعلاوه باقی ماندن جمال و نشاط و غرور در زن مستلزم آسایش بیشتر و تلاش کمتر و فراغ خاطر زیادتری است . اگر زن مجبور باشد مانند مرد دائما در تلاش و کوشش باشد چین ها و گره هایی که گرفتاریهای مالی به چهره و ابروی مرد اندوخته است در چهره و ابروی او پیدا خواهد شد . بدیهی است زنی که آسایش خاطر ندارد فرصتی نخواهد یافت که بخود برسد و مایه سرور و بهجت مرد نیز واقع شود لذا نه تنها مصلحت زن بلکه مصلحت مرد و کانون خانوادگی نیز در این است که زن از تلاشهای اجباری جهت تأمین معاش معاف باشد .
خداوند زن را مایه آسایش وآرامش روح مرد قرار داده است . ( و جعل منها زوجها لیسکن الیها[۶۶]) پس هر اندازه مرد موجبات آسایش خاطر همسر خود را فراهم کند غیر مستقیم به سعادت خود خدمت کرده است . زن از جنبه مالی و مادی نیازمند بمرد آفریده شده است و مرد از جنبه روحی ، این دو نیاز مختلف بیشتر آنها را به یکدیگر نزدیک می کند زن بدون اتکا بمرد نمی تواند نیازهای فراوان مادی خود را که چندین برابر مرد است رفع کند . از اینرو اسلام همسر قانونی زن را نقطه اتکاء او معین کرده است. مرد هم بدون اتکا به زن نمی تواند نیازهای روحی خود را رفع کند . از اینرو اسلام از جنبه آسایش روحی زن را نقطه اتکا مرد قرار داده است .
و اما اهمیت پرداخت نفقه همسر تا آنجاست که بر نفقه پدر و مادر تقدم دارد و وجوب پرداخت نفقه چون دینی همیشگی برگردن مرد است که اگر زن د رحال حیات خویش موفق به دریافت نفقه خویش از شوهر نگردید واز دنیا رفت مرد به زن بدهکار است و آن مال به عهده ورثه و فرزندان زن تعلق می گیرد[۶۷] .
در کیفیت و مقدار نفقه باید حالت و وضعیت زوجه از لحاظ خانوادگی و حسب و نسب و نیز وضع اجتماعی و عمومی زمان تا آن اندازه ای که موافق با امور شرعی باشد مورد ملاحظه قرارگیرد[۶۸].
در پایان بحث نفقه زوجه باید متذکر گردید که اگر کسی استطاعت مالی نداشته باشد و نتواند در صورت زن گرفتن نفقه و مخارج وی را بپردازد، می تواند کنیزی را با اجازه صاحبش برای خود عقد نماید تا تمتع و بهره ای از زندگی زناشویی برده باشد و هم در رفاه و آسایش از حیث عدم پرداخت نفقه زیاد قرار گیرد چنانچه خداوند در سوره نساء می فرماید :
«و من لم یستطع منکم طولا أن ینکح المحصنت المومنت فمن ما ملکت ایمنکم من فتیتکم المومنت ... فانکحوهن[۶۹] ...
( و آنکه استطاعت ندارد از شما بتوانگری ، که زنان آزاد ایماندار را به زنی خواهد، پس بزنی بخواهید آنچه مالک شد یمینهاتان از کنیزانتان که ایمان دارند . )
و یا اینکه اقدام به ازدواج موقت نماید که بحث تفصیلی آن در فصل قبل گذشت .
۳ـ خوشرفتاری مرد نسبت به زن :
اگر چه از نظر اخلاقی داشتن رفتاری خوش هم وظیفه مرد است و هم زن ، و عقلا هم رعایت این قاعده برای کیان خانواده و حسن جریان روند تکامل روحی و معنوی آن دو ضروری است ولیکن قانون اسلام آن را وظیفه خاص مرد و حق اختصاصی زن قرار داده است، مشروط برآنکه خود زن نیز به آن علاقمند باشد و اسباب و امکانات ظاهری آن را برای مرد فراهم و به وی کمک کند، نه اینکه با روشهای مختلف، دانسته یا ندانسته انجام این وظیفه را بر مرد مشکل سازد و زندگی را برای هر دو تلخ.
قرآن و حدیث هر گونه سوء رفتار و فشار را نسبت به زن شدیدا نهی و منع کرده است و تخلف از آن گاهی ضمانت اجرای مجازات دارد .
اسلام رفتار خوش و نیک خواهانه مرد را نسبت به زن حتی در هنگام عدم امکان ادامه زندگی و لزوم طلاق نیز واجب می داند .
از این حق اختصاصی زن در قرآن با تعبیر «تسریح به احسان» یاد شده است.[۷۰]
الطلق مرتان فامساک بمعروف او تسریح باحسن[۷۱] ...
... فامسکوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف[۷۲] ....
... و سرحوهن سراحا جمیلا.[۷۳]
یعنی مرد هنگامی که قادر به نگهداری زن نباشد باید او را رها کند، نیز لازم است که این رهایی به صورت احسان و محبت و باقی گذاشتن خاطره ای خوب باشد نه آنکه بابت جدایی از زن مالی مطالبه کند و نه به او شکنجه و آزاری برساند.
۴ـ حق المضاجعه:
یکی از حقوقی که زن بر شوهر دارد حق المضاجعه یا حق همخوابی است. هر زنی حق دارد هر چهار شب یک شب شوهرش با او بیتوته کند یعنی شب را تا صبح با او به سر برد.[۷۴]
خداوند در قرآن می فرماید: «فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقه»[۷۵]
نظرات فقهای عظام در این زمینه متفاوت است برخی از آن ها هم خوابی را عبارت از این می دانند که زن و شوهر در یک اتاق بخوابند و یا نزد هم باشند.[۷۶] و برخی دیگر از فقها مانند هر چهار شب یک شب را تا صبح واجب نمی دانند و تنها مرد را این اندازه موظف می دانند که زن را رها نکند که نه مثل مطلقه و نه مانند زنان شوهر دار باشد.[۷۷]
مفسرین معلقه را به زنی که نه طلاق داده شده و نه شوهر دار است معنا می کنند.[۷۸]
فقهای اسلام می فرمایند: مرد چه چهار زن داشته باشد و چه یک زن باید هر چهار شب یک شب را در کنار همسر دائمی بسر ببرد ولی در گذراندن سه شب دیگر اختیار با مرد است که چگونه آن شب ها را بگذراند.[۷۹]
ج) حقوق اختصاصی مرد بر زن در قرآن:
چون میان حق و تکلیف ملازمه است زن در مقابل حقوق خود بر مرد، تکالیفی نیز دارد که حقوق خاص مرد محسوب می شوند. عمده این تکالیف اختصاصی زن یا به تعبیر دیگر، حقوق اختصاصی مرد عبارتند از:
۱ـ تمکین جنسی:
تمکین به معنی حاضر بودن زوجه در بهره مند شدن زوج از اوست.[۸۰]
خداوند در قرآن می فرماید: نساء کم حرث لکم فاتوا حرثکم...[۸۱]
« زنان شما کشتزار شمایند پس بیابید کشتزار خود را هر جا خواسته باشید» در این آیه نه تنها لحن خطاب متوجه مرد است و نه تنها با کلمه «أنی شئتم» موضوع در اختیار مرد گذاشته شده بلکه خداوند عمل مقاربت را یا به اعتبار اصل آن که یادآوری نعمت های الهی است و یا به اعتبار کشتزار بودن و فرزند درست کردن عمل خیری دانسته که ثوابش برای آخرت انسان ذخیره می شود و قطعا ذخیره کردن اعمال نیکو برای آخرت مقید به تعداد کم یا محدودیت های دیگر نیست. درست نیست فکر کنیم خدای تعالی برای انجام عملی پاداش قرار دهد و خیری در آن گذارد و بعد آن را به عدد محدود نماید و یا اجازه دهد اختیارش در دست دیگری قرار گیرد.
خداوند در قرآن فرمود:
احل لکم لیله الصیام الرفث الی نسائکم هن لباس لکم و انتم لباس لهن...[۸۲]
این آیه کریم بتنهایی همه چیز را در موضوع مورد بحث بیان فرموده است خدای عزوجل از اینکه محدودیت مقاربت در ماه رمضان باعث گناه و نافرمانی مردان می¬¬شده حکم حرمت محدود کنندگی را به لطف و کرمش از بندگان برداشته است و فرمود: لا جناح علیکم ان طلقتم النساء[۸۳]
و فرمود اولا مستم النساء فلم تجدوا ماء...[۸۴]
در تمام این آیات که سخن از مباشرت و مقاربت دارد مخاطب خداوند مردان بوده اند و این آیات به درستی نشان می دهند که حق تمکین حق مسلم مردان است.[۸۵] با وجود این آیات چگونه می شود اختیار مقاربت را به زنان سپرد که مفهومش آن باشد که وقت بخواهند و مایل باشند نیاز جنسی شوهر را برآورده سازند؟
اسلام با توجه به روحیه مرد و نیاز جنسی او، به مرد حق می دهد که در هر زمان که بخواهد از همسرش بهره گیری نموده و خود را ارضا نماید و زن را موظف کرده در صورت نیاز شوهر به این امر پاسخگو باشد و تسلیم وی شود و تمکین نماید. در صورت تمکین نکردن، زن ناشزه (یعنی نافرمانبردار) شده و ممکن است در آخر منجر به از هم پاشیدگی زندگی زناشویی شود.[۸۶]
دکتر علی شریعتی تمکین را عامل دوام خانواده می داند و می نویسد:
تمکین زن در برابر مرد به عنوان قائم به امور خانواده، حامی خانواده (عامل) قوامت است.[۸۷]
به هر حال مهمترین وظیفه زوجه جلب رضایت شوهر مخصوصا از راه تمکین نسبت به وی بوده زیرا در صورت عدم تمکین نقض غرض حاصل گردیده و منظور واقعی ازدواج و نکاح عملی نخواهد گردید و نیز چه بسا از اثر عدم تمکین زوجه، نفقه وی قطع شود زیرا زوج می تواند در صورتیکه از ناحیه زوجه خود عدم تمکین ببیند نفقه او را قطع کند و تا علم و یقین حاصل نکند و قطعیت از برای او پیدا نشود که زوجه نسبت به خودش تمکین خواهد نمود یا نه، می تواند از دادن نفقه به زوجه امتناع ورزد. [۸۸]
اسلام در موارد خاصی به زن حق داده که از درخواست مرد امتناع کند که جواز این امتناع خود علل گوناگونی ممکن است داشته باشد. اینک چند مورد از آن موارد خاص ذکر می شود:
ـ در حالی که مهریه زن نقدی باشد و زن مهریه اش را هنوز دریافت نکرده و هنوز هم عمل زناشویی صورت نگرفته باشد.
ـ در حال حیض، قرآن در این زمینه می فرماید: و یسئلونک عن المحیض قل هو اذی فاعتزلوا النساء فی المحیض و لا تقربوهن حتی یطهرن
ـ در حال نفاس که حکم حرمت مانند حیض است.
ـ در حالیکه زن در حال احرام باشد.
ـ در حال اعتکاف
ـ در حال روزه
ـ در حالت بیماری مرد و مضر بودن برای زن و یا بیماری خود زن[۸۹]
تذکر لازم: گفتنی است اگر چه این حق، حق اختصاصی مردان است ولی اسلام به مردان سفارشهای لازم برای تامین نیاز جنسی زنان را ارائه نموده، از استحباب آن و توجه به خواست جنسی آنان در روایات سخن به میان آمده است.
۲ـ اطاعت زن از شوهر:
همانطور که در قرآن و تفاسیر آمده اولین وظیفه زن و حق مرد اطاعت کردن زن از همسر خویش است.[۹۰] آیه ذیل وظیفه زنان را بیان می کند:
... فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله و الاتی تخافون نشوزهن فعظوهن[۹۱]
... پس زنان درستکار فرمانبردارند به پاس آنچه خدا (برای آنان) حفظ کرده، اسرار (شوهران خود) را حفظ می کنند و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید (نخست) پندشان دهید.
علامه طباطبایی اطاعت در این آیه را به اطاعت زن در مورد استمتاع و هم خوابگی محدود کرده است.[۹۲] اما استاد مطهری تمکین را اطاعت کامل و تام زن از شوهر می¬داند و می گوید:« زن (غیر ناشزه) علاوه بر تمکین در مقابل استمتاعات، باید مطیع تام و تمام زوج باشد و بدون اجازه او حتی برای عیادت والدین خویش از خانه خارج نگردد.»[۹۳]
برخی از تفاسیر پیرامون معانی «صالحات قانتات، می فرمایند یعنی این زنان شایسته از خدا و شوهرانشان اطاعت می کنند.[۹۴]
دکتر علی شریعتی پیرامون آیه «فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله» می¬نویسد:
پس زنان صالح نیک اندیش و شایسته کار و واجد خصایص خدایی قانت هستند، صالح بودن لازمه اش قانت بودن است و قنوت، فرمان بردن از خداست. طاعتی که ثمره کار کرد عوامل درونی است نه روی جبر و فشار و زجر و آزار، به همان سان لازمه صلاح و پاسداری و حفاظت از «بما حفظ الله» است یعنی آنچه خدا حفظ کرده حدود و مرزهای خدایی و زن صالح مقررات و حدود خود را حفظ می کند و آن را پاس می دارد. این مقررات هم در محیط خانه بکار بسته می شود و هم در صحنه اجتماع.[۹۵]
۳ـ مجـــازات زنان:
از حقوقی که برای مردان توسط شارع مقدس در نظر گرفته شده مجازات زنان در برابر بعضی کردار ناشایست است که اساس خانواده و شرط اولیه ازدواج را مختل می نماید. چنانچه تخلف از موازین توسط زن رخ دهد و علیرغم تذکر شوهر راه درست انتخاب نشود و شوهرمجبور شود یکی از مجازات های تعیین شده را در حق زن اعمال نماید، آن وقت زن موظف است در مقابل آن نوع مجازات تحمل به خرج دهد. در آیه ۳۴ سوره نساء آمده: «والتی تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فی المضاجع واضربوهن فان اطعنکم فلاتبغوا علیهن سبیلا...»
حال به ترتیب بیان خداوند توجه می کنیم:
خداوند زن را موظف کرده در آنچه مربوط به حقوق شوهر می شود از رعایت، کوتاهی نکند، اسرار را فاش ننماید، عفت نفس پیش گیرد، اموال شوهر را در غیبت او حفظ کند و از تمکین جنسی کوتاهی نکند. حال اگر شوهر احساس کند زن از ایفای وظایف سرباز می زند پس از دوران کوتاهی عفو و بخشش و اغماض، او را موعظه می کند، شرایط ازدواجش را به یادش می آورد، عواقب نافرمانی را در آینده برایش توضیح می دهد و ...
اما اگر زوجه توجهی نکرد در این هنگام مرد یک قدم در مجازات جلو می رود و در بستر از او دوری می کند و اگر باز هم به رفتار ناشایست ادامه دهد مرد او را به نرمی که اثرات نامطلوب جسمی باقی نگذارد می زند و اگر باز هم ادامه دهد آنگاه کار به داور و میانجی می کشد.[۹۶]
۴ـ حفظ عفت زن:
یکی دیگر از حقوق مسلم شوهر آن است که زوجه عفت و سلامت خود را برای همسرش حفظ نماید و آنچه در محرمیت و انحصار اوست نزد احدی آشکار نسازد و خود را از جمیع ناپاکی ها و زشتی ها منزه دارد چنانکه دستور فرموده:
«والذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم»[۹۷]
و «والحافظین فروجهم والحافظات»
و «و یحفظن فروجهن»[۹۸]
از وظایف دیگر زنان آن است که از آرایش و زینت به خاطر جلب مردان بیگانه دوری جویند و نیز از آشکار ساختن مواضع زینت در انظار عمومی جلوگیری نمایند: «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن»[۹۹]
۵ـ حفظ منــافع و امــوال شوهر:
از دیگر حقوقی که مرد از آن برخوردار است حفظ منافع و اموالش می باشد که باید توسط زن رعایت گردد. در آیه ۳۴ از سوره مبارکه نساء به آن اشاره شده است:
«والحافظات للغیب بما حفظ الله»
در تفسیر این آیه موارد متعددی ذکر شده است از جمله:
ـ حفظ اموال شوهر در زمان غیبت وی
ـ حفظ اسراری که بین او و شوهرش بوده
ـ حفظ نفس و فروج از بیگانه
ـ حفظ اولاد شوهر[۱۰۰]
علامه نیز در تفسیر این آیه آورده: «بر زنان واجب است که جانب خود را در همه چیزهایی که متعلق حق شوهران است در غیاب آنان حفظ کنند.[۱۰۱]
در تفسیر آیه ۲۲۸ بقره نیز حفظ نفس و مال زوج و خارج نشدن از منزل بدون اذن شوهر[۱۰۲] از حقوق مرد شمرده شده است.
پس وقتی شوهر از خانه خارج می شود زن باید امانت دار و حافظ اموال او باشد و عملا شوهرش را در امنیت خانه مطمئن سازد.
۶ـ سـرپرستی خــانواده:
اگر چه به موجب تعلیمات اسلامی هر یک از زن و مرد حقوقی نسبت به یکدیگر دارند و هیچکدام مجاز به تجاوز به حق دیگری و یا خودداری از انجام وظایف و تکالیف خود و یا تعدی از حدود اختیارات شوهر خویش نیستند اما در عین حال برای خانواده که خود یک جامعه کوچکی است، رئیس و سرپرست معین گردیده که این سمت و عنوان به مرد اعطا شده است در قانون مدنی آمده است:
«در روابط زوجین ریاست خانواده از خصائص شوهر است»[۱۰۳]
منظور از ریاست، تصمیم گیری نهایی در امر خانواده و مراعات مصالح آن می¬باشد.[۱۰۴]
از آنجا که مسئولیت اداره خانواده فقط باید به یکی از زن و مرد محول گردد و اصولا معقول نیست که به عهده هر دو نفر آنان گذاشته شود بر این اساس و نظر به پاره ای خصوصیت ها که اختلاف جنسیت میان زن و مرد پدید آورده است این مسئولیت به مرد سپرده شده است.
ریاست و سرپرستی وظیفه اش کلیه تدبیرات خانواده، نفقه و تنظیم و هماهنگ ساختن شریانهای اصلی زندگی است و زن بدون هیچ گونه شک و شبهه ای تحت فرمان مرد بوده و نمی تواند از آن شانه خالی کند. مستند این بیان آیات مستقیم قرآن، خطاب های الهی، گواهی ارث می باشد.[۱۰۵]
الف) آیات قرآن عبارتند از:
«الرجال قوامون علی النساء...»
مردان بر زنان سرپرستی دارند.
که در قسمت اول آیه خداوند سرپرستی را به مرد داده بعد یکی از علت ها را که دادن نفقه است بیان می دارد. و در انتها مطیع بودن زن و حفظ حقوق شوهر را در غیاب او یعنی قبول سرپرستی مرد و زوج را از شرایط و مشخصات زن شایسته و صالحه دانسته است.
و آیه دیگر: «وللرجال علیهن درجه»[۱۰۶]
مردان نسبت به زنان رتبه ای دارند.
خداوند در این آیه نیز ابتدا زنان را متوجه نموده که در زندگی دارای حق و ادعا هستند، مردان نیز دارای حق و ادعا می باشند اما حق و ادعای مردان بواسطه افزونی و برتری که خداوند به ایشان در اداره زندگی قرار داده بیشتر است.
البته در مورد این دو آیه شبهه هایی وجود دارد که در بحث تساوی حقوق بیشتر بررسی خواهد شد.
ب) گفته شد دلیل دوم خطاب های الهی در قرآن است که خداوند بیشتر دستورات و احکام مربوط به خانواده و غیره را به مردان خطاب می کند. از جمله این آیات عبارتند از:
سوره نور آیه ۳۷/ سوره احزاب آیه ۲۳/ سوره فتح آیه ۴۸/ سوره نساء آیه ۱۷۶/ سوره بقره آیه ۲۸۲/ سوره توبه آیه ۲۴/ سوره نحل آیه ۷۲/ سوره تغابن آیه ۱۴/ سوره آل عمران آیه ۱۴/ سوره بقره آیه ۲۳۱/ سوره احزاب آیه ۴۹/ و...
ج) گفته شد دلیل سوم گواهی وارث است که گواهی هر دو زن برابر یک مرد و سهم الارث برای هر مرد دو برابر زن خواهد بود که آیات آن در قرآن آمده است مثل آیه:
واستشهدوا شهیدین من رجالکم فان لم یکونا رجلین فرجل وامرأتان ممن ترضون من الشهداء...[۱۰۷]
و چگونه ممکن است مرد در خانواده تحت سرپرستی و ریاست زن قرار گیرد در حالیکه خداوند متعال نه زمینه و توان مدیریت در زن قرار داده و نه فرمانبری را در مرد، این تهمت و افترایی به ذات اقدس احدیت است.
با توجه به مجموعه دلایل و قراین این بحث تحت هیچ شرایطی نمی توان سرپرستی و مدیریت خانواده را بدست زن سپرد.
اما اینکه خداوند سرپرستی خانواده را به مردان داده دلایل مختلفی دارد که در تفسیر آیه ۳۴ سوره مبارکه نساء مفسران بیشتر به آن پرداخته اند. از جمله استاد مکارم در تفسیر این آیه چنین می گوید:
خداوند در واقع با توجه به این آیه مقام سرپرستی زنان را به مردان محول می سازد که آن هم به خاطر وجود خصوصیاتی است که در مردان وجود دارد نظیر ترجیح قدرت تفکر او بر نیروی عاطفه و احساسات که با آن می توان بیندیشد و نقشه طرح کند و نیز نیروی جسمی بیشتر که با آن می تواند از حریم خانواده خود دفاع کند. بعلاوه تعهد او برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزینه های زندگی و پرداخت مهریه و تامین زندگی آبرومندانه ی همسر و فرزند این حق را به او می دهد که وظیفه سرپرستی به عهده او باشد.[۱۰۸]
علامه نیز در تفسیر این آیه می نویسد:
و مراد از جمله «بما فضل الله بعضهم علی بعض»[۱۰۹] آن زیادت هایی است که خداوند به مردان داده بر حسب طاقتی که بر اعمال دشوار و امثال آن دارند چون زندگی زنان یک زندگی احساسی و عاطفی است که اساس و سرمایه اش رقت و لطافت است.[۱۱۰]
۷ـ تعدد زوجات:
یکی دیگر از حقوق اختصاصی مرد حق چند زنی می باشد. اسلام چند زنی را، بر خلاف چند شوهری بکلی نسخ و لغو نکرد بلکه آن را تحدید و تقیید کرد یعنی از طرفی نامحدودی را از میان برد و برای آن حداکثر قائل شد که چهار تاست و از طرف دیگر برای آن قیود و شرایطی قرار داد و به هر کس اجازه نداد که همسران متعدد انتخاب کند.[۱۱۱]
موضوع تعدد زوجات قطع نظر از منافع و لزوم آن در پاره ای از موارد در زمانی تشریع شده که طبقات بالای عرب جاهلیت زنان بی حد و حصری در نکاح خود در می آورند و آنها را مورد آزار و اذیت قرار می دادند و احیانا گاهی به کشتن و از بین بردن آن ها می پرداختند و طبقات پایین آن ها هم از ترس فقر و بدبختی و به قول خودشان به جهت رفع عار و ننگ دست به زنده به گور کردن و خفه نمودن آن¬ها می¬زدند و اسلام برای محصور نمودن آن نابکاریهای سابق جاهلیت تعداد زنان را برای نکاح آن ها به چهار نفر منحصر و امکان آن را هم به شرط اجرای عدالت مابین زنان موکول نمود[۱۱۲] و اباحه ترویج چهار زن را مشروط به تمکن مادی و اجرای عدالت واقعی و مروت بین زنان قرار داد و در صورت عدم تمکن مالی و عدم قدرت بر اجرای عدالت گرفتن چهار زن بسیار مذموم شمرده شد.
فرمان خداوند در قرآن در خصوص تعدد زوجات چنین است:
«فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلث و ربع ...»[۱۱۳]
«پس نکاح کنید آنچه خوش آید شما را از زنان دو و سه و چهار »
همانگونه که اشاره شد از گذشته های بسیار دور مردان زنهای متعدد می گرفتند. تعدد آنها در بعضی موارد از ده نفر هم تجاوز می کرد. بعدها وقتی آفتاب جهان افروز اسلام روشنی بخش عالم شد خداوند این تعدد انتخاب همسر را به چهار نفر محدود کرد. در وقت نزول آیه کریمه «فانکحوا ما طاب لکم ...» پیامبر (ص) بیش از آن تعداد زن داشتند و با نزول آیه «لا یحل لک النساء من بعد ...»[۱۱۴] در گزینش همسر جدید توقف کردند. پس از نزول این آیات بعضی مردان زنان مازاد را رها کردند و رسول خدا (ص) بعد از نزول این آیه مازاد بر چهار نفر زنان خود را رها نکردند. این امر دارای دو علت است: یکی آنکه طبق آیه «وازواجه امهاتهم» زنان آن حضرت پس از ایشان نمی توانستند بمردان دیگران شوهر کنند و رسول خدا (ص) این زنان را تنها برای بهره جنسی به عقد خود درنیاورده بود بلکه مقاصد دینی و تالیف قلوب و نزدیک کردن پدران و برادران ایشان به مرکز اسلامی نیز منظور نظر آن حضرت قرار داشت و طلاق دادن آن ها با توجه به اینکه نمی توانستند مجددا شوهر کنند موجب کدورت می گردید[۱۱۵].
روشن است که هدف اسلام از تشریع قانون تعدد زوجات شهوترانی و یا تشکیل حرمسرا به معنایی که در میان ما معروف است نمی باشد و نیز آن را بدون قید و شرط تجویز نمی کند. بلکه طبق متن قرآن شرط اساسی و صعت العمل آن، رعایت و اجرای عدالت است و منظور از عدالت هم عدالت در خوراک و غذا، لباس و پوشاک، منزل و مسکن و نیز اجرای عدالت در حقوق آمیزشی و زناشویی و سایر بهره¬جویی¬ها و تمتعات می باشد همانطور که پیشوایان بزرگ اسلام بدان عمل می کردند. بنابراین ازدواج با چهار زن بطور دائم از نظر قرآن با رعایت شرط عدالت جایز و بدون مانع است.
شبهه ای در مورد تعدد زوجات و پاسخ به آن:
در این میان شبهه ای مطرح است و آن این است که درست است که قرآن کریم در آیه ۳ سوره نساء تعدد زوجات را با رعایت عدالت اجازه داده است اما وقتی به آیه ۱۲۹ از همین سوره می رسیم می بینیم همان عدالتی که شرط و قید تعدد زوجات بود به طور کلی غیر ممکن معرفی می شود:
«و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء ولوحرصتم...»
یعنی هر قدر کوشش کنید نمی توانید میان زنها به عدالت رفتار کنید. بنابراین نتیجه ای که بدست می آید این است که بگوییم یا در قرآن، ضد و نقیض شده! و یا اینکه آیه ۱۲۹ با توجه به محال بودن رعایت عدالت حکم آیه قبلی که تعدد زوجات است نسخ و تعطیل می کند و باید بگوییم قرآن هم ازدواج با بیشتر از یک زن را اجازه نمی دهد !!!
پاسخ: در تفسیر آیه ۳ نساء مفسرین بزرگ قرآن می گویند این آیه توجه به عدالت در مخارج و نفقه دارد و چنانچه افرادی بتوانند در مخارج و نفقه و سایر حقوق زناشویی عدالت را رعایت کنند می توانند بیشتر از یک زن اختیار نمایند و در صورت ناتوانی از عدالت فقط باید به یک زن اکتفا کنند. اما منظور از عدالتی که در آیه ۱۲۹ آمده عدالت در میل و دوستی است که کار دل می باشد و از عهده انسان خارج است. و این مطلب را ما به خوبی از قسمت آخر آیه استفاده می کنیم زیرا می فرماید:
«فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقه»
یعنی حال که نمی توانید از جهت علاقه قلبی و دوست داشتن میان آنان با عدالت رفتار کنید پس تمام میل و علاقه خود را هم متوجه یکی از زنان نکنید و دیگری را به طور کلی از نظر محبت ترک ننمایید.
و طبیعی است چنانچه شخصی دو زن داشته باشد یکی پیرو دیگری جوان، یکی بچه آور و دیگری عقیم، حتما زن جوان و زیبا و بچه آور را بیشتر دوست دارد و این یک عمل طبیعی است و خدا هم کسی را که نتوانست این عدالت را رعایت کند هیچ گونه مواخذه نخواهد کرد.[۱۱۶]
سرانجام به این نتیجه می رسیم که آیه ۳ نساء توجه به عدالت در لباس، مسکن، خوراک و حقوق ظاهری است و آیه ۱۲۹ منظورش عدالت در محبت و میل باطنی است پس هیچ تناقضی بین دو آیه وجود ندارد. به همین جهت بود که از امام صادق(ع) روایت گردیده که فرمودند: «پیغمبر (ص) اوقات خود را مابین زنان خود تقسیم می فرمود و مساوات را بین آنان برقرار می داشت سپس می فرمود خدایا این است تقسیم من تا آنجا که قادر به حفظ آن بودم و می توانستم پس مرا مواخذه مکن در انجام کاری که خودت قادر هستی و من قادر نیستم»
در تفسیر عیاشی هشام بن سلام از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمودند مراد از (لن تستطیعوا) که مردم قادر به اجرای آن نیستند همانا برابری و مساوات در دوستی و محبت و مودت بین زنان است.[۱۱۷]
۸ـ طــــلاق:
واژه طلاق در پارسی به معنای بیزاری و جدایی کامل است و در اصطلاح علم حقوق، طلاق عبارت است از ایقاعی تشریفاتی که به موجب آن واگذاری حق طلاق در شرایط طبیعی به مرد با توجه به مصالح خانواده و در راستای دیگر ضوابط فقهی است[۱۱۸] .
از نظر دین مبین اسلام طلاق مبغوض ترین حلال معرفی شده است.
در مورد موضوع طلاق در قرآن کریم در سوره های بقره و نساء سخن گفته شده است و اهمیت مساله تا حدی است که یک سوره قرآن به عنوان سوره طلاق نامگذاری شده است.
اسلام که به نص قرآن دینی وسط و خالی از هر گونه افراط و تفریط است با مسائل زناشویی و مساله طلاق برخوردی متعادلانه و خالی از افراط و تفریط دارد.
اسلام از یک طرف طلاق را مذموم و زشت دانسته و برای پیشگیری از وقوع طلاق هزاران مانع بر سر راه طلاق به وجود می آورد تا از این رهگذر بنیان خانواده را مستحکم ساخته و از طلاق های غیر منطقی و ناشی از هوای نفس جلوگیری به عمل آورد و از طرفی دیگر طلاق را بطور کلی ممنوع نمی داند تا اگر در موارد خاصی دلیلی موجه برای طلاق وجود داشت کسی به خاطر ممنوعیت قانونی طلاق دچار خسران نگردد.
«یا ایها النبی اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و احصوا العده[۱۱۹]...»
« ای پیامبر (ص) چون طلاق دادید زنان را پس طلاق دهید با وقت عده شان و ضبط نمایید عده را»
مهمترین برداشت حقوقی از آیه فوق این است که حکم طلاق در مرحله اول به دست مردهاست. بنابراین یکی از حقوق مرد این است که هر گاه بخواهد همسر خویش را طلاق دهد. (با رعایت حقوق زن) می تواند اقدام به طلاق نماید.[۱۲۰]
قانون مدنی نیز طلاق را در اختیار مرد قرار داده و می گوید:
مرد می تواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد. [۱۲۱]
در مورد علت اینکه حق طلاق به مرد داده شده است باید گفت:
طبیعت، کلید محبت طرفین را در اختیار مرد قرارداده است، مرد است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند زن نیز او را دوست می دارد و نسبت به او وفادار می ماند. بطور قطع زن طبعا از مرد وفادارتر است، و بی وفائی زن عکس¬العمل بی وفایی مرد است. طبیعت، کلید فسخ طبیعی ازدواج را بدست مرد داده است یعنی این مرد است که با بی علاقگی و بی وفایی خود نسبت به زن او را نیز سرد و بی علاقه می کند. بر خلاف زن که اگر بی علاقگی از او شروع شود تاثیری در علاقه مرد ندارد بلکه احیانا آنرا تیزتر می کند.
از این رو بی علاقگی مرد منجر به بی علاقگی طرفین می شود ولی بی علاقگی زن منجر به بی علاقگی طرفین نمی شود. سردی و خاموشی علاقه مرد، مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی است، اما سردی و خاموشی علاقه زن آن را به صورت مریضی نیمه جان در می آورد که امید بهبود و شفا دارد. در صورتی که بی علاقگی از زن شروع شود مرد اگر عاقل و وفادار باشد می تواند از ابراز محبت و مهربانی علاقه زن را باز گرداند و این کار برای مرد اهانت نیست که محبوب رمیده خود را بزور قانون نگه دارد تا تدریجا او را رام کند ولی برای زن اهانت و غیر قابل تحمل است که برای حفظ حامی و دلباخته خود به زور و اجبار قانون متوسل شود.
بهر حال تفاوت زن و مرد در این است که مرد به شخص زن نیازمند است و زن به قلب مرد. حمایت و مهربانی قلبی مرد آنقدر برای زن ارزش دارد که ازدواج بدون آن برای زن قابل تحمل نیست.[۱۲۲]
پس درست است که طلاق دادن زن از حقوق مرد بشمار می رود اما این مطلب هرگز به این معنی نیست که اسلام با دادن اختیار به مرد به سرنوشت زن اهمیت چندانی نداده است زیرا با بررسی همه جانبه نسبت به قانون طلاق به این نتیجه می رسیم که:
اولا طلاق بطور کلی و همه وقت در اختیار مرد نیست و این حکم عام قابل تخصیص است زیرا زن می تواند به عنوان شرط ضمن عقد یا شرط خارج لازم عقد اختیار طلاق را در دست خود بگیرد.
ثانیا در طلاق خلع و مبارات زن حق درخواست طلاق را دارد.
ثالثا در مواردی چند مانند عدم پرداخت نفقه و ... می تواند مرد را موظف به طلاق نماید. [۱۲۳]
جمع بندی و نتیجه گیری:
در دین مبین اسلام، مساله ازدواج از اهمیت خاصی برخوردار است و قوانین مخصوصی برای آن از سوی شارع مقدس وضع گردیده است.
در آیات زیادی از قرآن کریم از ازدواج و مسائل مربوط به آن سخن به میان آمده و انسان را به تشکیل خانواده ترغیب نموده است که این امر اهمیت ازدواج در دین مبین اسلام را نشان می دهد.
با ازدواج و تشکیل خانواده حقوق و تکالیف متقابلی بین زوجین برقرار می گردد که هر یک از زوجین ملزم به رعایت آن ها می باشند.
اسلام در مورد حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه خاصی دارد و برای زن و مرد در همه موارد یک نوع حق و یک نوع تکلیف و مجازات قائل نشده است.
اسلام برای زن و مرد حقوق مشابهی وضع نکرده همچنانکه در همه موارد برای آن ها تکالیف مشابهی وضع نکرده است. پاره ای از حقوق و تکالیف را برای مرد مناسبتر دانسته و پاره ای از آن ها را برای زن و در نتیجه در مواردی برای زن و مرد وضع مشابه و در موارد دیگر وضع نامشابهی در نظر گرفته است که این امر هم به دلیل تفاوتهای طبیعی و فطری زن و مرد که قانون خلقت برای مستحکم تر کردن پیوند خانوادگی به وجود آورده می باشد.
تساوی و مساوات به این نیست که هر یک عینا مانند دیگری حقوق و وظایف داشته باشند، بلکه معنی مساوات تعدیل است.
عدل، دادن حق هر صاحب حقی است به اندازه استحقاقش. پس هر کس به اندازه ظرفیت خود حقوق و وظایفی دارد و بر اساس همان ظرفیت نیز مورد بازخواست قرار می گیرد نه کمتر و نه بیشتر.
اسلام حقوق یکنواختی برای زن و مرد قائل نشده اما هرگز ترجیح حقوقی برای مرد نسبت به زن قائل نمی باشد.
پس تساوی به این نیست که زن و مرد از حقوق یک نواختی برخوردار باشند بلکه تساوی این است که به هر کس در حد ظرفیت و توان وجودیش برخوردار از حقوقی شود و تکالیفش هم در حد وسع و توان وجودیش باشد.
لذا خداوند متعال که منشا عدل و عدالت است حقوق زن و شوهر را بر پایه این اصل بنا نهاده و حقوق و تکالیفی را برای زن و مرد ایجاد نموده و در قرآن مجید می فرماید:
لا یکلف الله نفسا الا وسعها
----------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع و ماخذ:
۱ـ قرآن مجید ـ ترجمه مهدی الهی قمشه ای .
۲ـ آشنایی با قرآن ـ شهید مرتضی مطهری ـ ج ۴ ـ چاپ پنجم ـ انتشارات صدرا ۱۳۷۴ ش
۳ـ ازدواج دائم، مجدد، موقت ـ حسن قاضی ـ انتشارات منیر ـ چاپ اول ۱۳۸۰ ش
۴ـ ازدواج موقت ـ ساچیکو موراتاـ انتشارات همدمی
۵ـ ازدواج موقت ـ محمد حسین زینلی ـ موسسه انتشارات سوره ـ چاپ اول ۱۳۷۷ ش
۶ـ ازدواج موقت، تعدد زوجات ـ ذبیح الله علی زاده اشکوری ـ انتشارات فردوس ـ چاپ اول ۱۳۸۲ ش
۷ـ ازدواج موقت در حقوق ایران ـ دکتر علی علامه حائری ـ انتشارات خاقانی ـ چاپ اول ۱۳۸۰ ش
۸ـ ازدواج موقت نیاز امروز ـ عباس عباس زاده ـ موسسه فرهنگی انتشاراتی شاکر ـ چاپ اول ۱۳۷۷ ش ـ قم
۹ـ اسلام و مسائل جنسی و زناشویی ـ احمد صادقی اردستانی ـ انتشارات زریاب ـ چاپ اول ۱۳۷۷ ش ـ تهران
۱۰ـ التبیان فی تفسیر القرآن ـ طوسی ـ مطلعه حیدریه نجف ۱۴۰۹ ق
۱۱ـ المتعه و اثرها فی الاصلاح الاجتماعی ـ ترفیق الفکیکی ـ المطبوعات النجاح بالقاهره
۱۲ـ المعجم الوسیط ـ دکتر ابراهیم انیس ، دکتر عبدالحلیم منتصر و ... دفتر نشر فرهنگ اسلامی ـ چاپ پنجم ۱۳۷۴ ش
۱۳ـ المنجد فی اللغه ـ لویس معلوف ـ انتشارات اسماعیلیان ـ چاپ اول ۱۳۶۲ ش
۱۴ـ المیزان ـ سید محمد حسین طباطبایی ـ منشورات موسسه الاعلمی ـ بیروت ۱۴۱۷ هـ.ق
۱۵ـ اینگونه ازدواج کنیم ـ سید ابراهیم سید علوی ـ انتشارات مفید چاپ اول ۱۳۷۷ ش
۱۶ـ بهشت خانواده ـ دکتر سید جواد مصطفوی ـ ج ۱ـ انتشارات آستان قدس ـ چاپ دوم ـ رجب ۱۴۰۵ ق
۱۷ـ پرتوی از قرآن ـ ایت الله سید محمود طالقانی ج ۲ چاپ چهارم ۱۳۶۲ ش
۱۸ـ پیرامون جمهوری اسلامی ـ شهید مرتضی مطهری ـ انتشارات صدرا ـ چاپ هشتم ـ ۱۳۷۳ ش
۱۹ـ تاج العروس من جواهر القاموس ـ محمد مرتضی الزبیدی ج ۲و۶ منشورات دارمکتبه الحیاه ـ بیروت
۲۰ـ تاریخ تمدن ویل دورانت ، ج ۱، ترجمه گروهی از مترجمان ـ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ـ چاپ پنجم ۱۳۷۳ ش
۲۱ـ ترجمه رساله بدیعه ـ سید محمد حسین طهرانی ـ انتشارات حکمت ـ چاپ اول ۱۴۰۴ ق
۲۲ـ ترجمه شرایع الاسلام محقق حلی، ترجمه ابوالقاسم ابن احمد یزدی ج ۲ـ انتشارات دانشگاه تهران چاپ ششم ۱۳۷۲ ش
۲۳ـ ترجمه تفسیر جوامع الجامع ـ حبیب روحانی و علی عبدالحمیدی ج ۴ ـ انتشارات آستان قدس ـ چاپ دوم ۱۳۷۷ ش
۲۴ـ ترجمه تفسیر المیزان علامه طباطبایی ترجمه استاد ناصر مکارم شیرازی ـ مرکز نشر فرهنگی رجا
۲۵ـ ترجمه مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی، دکتر سید غلامرضا خسروی حسینی ج ۱و۲ انتشارات مرتضوی چاپ دوم ۱۳۷۴ ش
۲۶ـ تفسیر کبیر ـ فخر رازی ـ مجلد ۵ (جزء ۹و۱۰) دارالکتب العلمیه ـ الطبعه الاولی ۱۴۲۱ ق ـ بیروت
۲۷ـ تفسیر گارز ـ ابوالمحاسن الحسین بن الحسن جرجانی ـ به تصحیح میر جلال¬الدین حسینی ارموی محدث ـ چاپ اول ۱۳۴۱ ش
۲۸ـ تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی ـ با همکاری جمعی از دانشمندان ـ انتشارات دارالکتب الاسلامیه ـ چاپ چهل و یکم ـ تهران ۱۳۸۰ ش
۲۹ـ ترمینولوژی حقوق ـ دکتر محمد جعفر جعفری لنگرودی ـ انتشارات ابن سینا ـ چاپ دوم ۱۳۴۶ ش
۳۰ـ حقوق اساسی در جمهوری اسلامی ایران ـ دکتر سید جلال الدین مدنی ـ ج ۱ ـ انتشارات سروش تهران ۱۳۶۲ ش
۳۱ـ حقوق الهی و بشری ـ ابوالحسن خلعتبری ـ انتشارات بو علی ـ تهران ـ چاپ اول ۱۳۵۲ ش
۳۲ـ حقوق خانواده ـ سید مصطفی محقق داماد ـ نشر علوم اسلامی ـ چاپ اول ۱۳۶۵ ش
۳۳ـ حقوق زن ـ محمد خامنه ای
۳۴ـ حقوق زن در قرآن ـ طاهره نور حسن فتیده ـ انتشارات فرهنگ گستر ۱۳۷۹ ش
۳۵ـ حقوق زن در قرآن ـ آیت الله مصباح یزدی ـ ج ۵ـ انتشارات آموزش و پژوهش امام خمینی ـ چاپ دوم ۱۳۸۲ ش
۳۶ـ حقوق زن و شوهر در اسلام ، سکینه نیک ، مرکز نشر طلیعه ـ چاپ اول ۱۳۷۵ ش
۳۷ـ حقوق مدنی ـ دکتر سید حسن امامی ـ ج ۵ـ انتشارات اسلامیه ـ چاپ چهاردهم ۱۳۸۳ ش
۳۸ـ حقوق مدنی زوجین ـ محمد باقر محقق ـ انتشارات بنیاد قرآن ـ چاپ سوم ـ ۱۳۶۰ش.
۳۹ـ حقوق مدنی ـ مصطفی عدل ـ انتشارات امیر کبیر ـ چاپ هفتم ۱۳۴۲ ش
۴۰ـ حقوق و سیاست در قرآن ـ درس های استاد محمد تقی مصباح یزدی ـ نگارش شهید محمد شهرابی ـ ج ۱ـ انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی چاپ دوم ۱۳۷۹ ش
۴۱ـ خیمه عفاف، حسین کریمی ـ مرکز پخش کتابفروشی علامه ـ قم ۱۳۷۸ ش
۴۲ـ دایره المعارف تشیع ـ خدیه بوترابی ـ ج ۸
۴۳ـ درآمدی بر حقوق اسلامی ـ تالیف دفتر همکاری حوزه و دانشگاه ـ دفتر انتشارات اسلامی ـ ج ۱ چاپ اول ۱۳۶۴ ش
۴۴ـ در آیینه حقوق ـ دکتر حسین حبیبی ـ انتشارات کیهان ـ چاپ اول تهران ۱۳۶۷ ش
۴۵ـ رساله توضیح المسائل ـ امام خمینی
۴۶ـ رساله توضیح المسائل ـ آیت الله فاضل لنکرانی ـ انتشارات هاتف ـ چاپ سی و دوم ۱۳۷۹ ش
۴۷ـ رساله توضیح المسائل ـ آیت الـله اراکی .
۴۸ـ روح الجنان و روح الجنان ـ شیخ ابوالفتح رازی ـ تصحیح ابوالحسن شعرانی ـ کتابفروشی اسلامیه ۱۳۹۸ ش
۴۹ـ زن ـ مهدی مهریزی ـ نشر خرم ـ چاپ اول ۱۳۷۷ ش
۵۰ـ زن (فاطمه فاطمه است) دکتر علی شریعتی ـ انتشارات حسینیه ارشاد ـ ۱۳۵۰ هـ.ش
۵۱ـ زن در آیینه جمال و جلال ـ آیت الله جوادی آملی ـ دفتر نشر فرهنگ رجا ـ چاپ دوم ۱۳۸۱ ش تهران
۵۲ـ زن در قرآن مجید ـ فاطمه استاد ملک ـ انتشارات برگ زیتون ـ چاپ اول ۱۳۸۱ ش تهران
۵۳ـ شرح تبصره المتعلمین علامه حلی (ره)ـ علی محمدی ـ ج ۲ ـ انتشارات دارالفکر ـ قم ۱۳۷۱ ش
۵۴ـ شرح لمعه ـ ترجمه فیض
۵۵ـ فرهنگ جامع عربی فارسی مصور ـ احمد سیاح ـ ج ۱و۲ کتابفروشی اسلام بازار شیرازی
۵۶ـ فرهنگ دانشگاهی ترجمه المنجد الا بجدی ـ احمد سیاح ـ انتشارات اسلام ـ چاپ سوم ۱۳۷۵ ش
۵۷ـ فرهنگ عربی فارسی ترجمه منجد الطلاب ـ محمد بندر ریگی ـ انتشارات اسلامی ـ چاپ دوازدهم ۱۳۷۵ ش
۵۸ـ فرهنگ عمید ـ حسن عمید ج ۲ـ موسسه انتشارات امیر کبیر چاپ هفدهم ـ تهران ۱۳۶۱ ش
۵۹ـ فرهنگ لاروس ـ ترجمه کتاب المعجم العربی الحدیث تالیف دکتر خلیل جر ـ ترجمه سید حمید طبیبیان ـ ج ۱ـ انتشارات امیر کبیر ـ چاپ نهم ۱۳۷۷ ش ـ تهران
۶۰ـ فرهنگ معین ـ دکتر محمد معین ـ موسسه انتشارات امیر کبیر ـ چاپ چهارم ۱۳۶۰ ش ـ تهران
۶۱ ـ فصلنامه بینات ـ سال یازدهم ، ماره ۲ـ تابستان ۸۳ ـ مقاله جایگاه زن در قرآن و تورات ـ مرضیه صالحی
۶۲ـ فی ظلال القرآن ـ سید قطب ج ۲
۶۳ـ فقه القرآن ـ یزدی ـ ج ۲ ـ موسسه اسماعیلیان چاپ اول ۱۳۷۴ ش ـ قم
۶۴ـ قاموس قرآن ـ سید علی اکبر قرشی ـ ج ۲ـ دارالکتب الاسلامیه
۶۵ـ قانون اساسی اسلام ـ حسن فرید گلپایگانی ـ انتشارات فراهانی ـ چاپ دوم
۶۶ـ قرآن و مقام زن ـ استاد سید علی کمالی
۶۷ـ لسان العرب ـ ابن منظور محمد بن مکرم ـ ج ۲و۱۰ـ دار بیروت للطباعه و النشر
۶۸ـ لغت نامه دهخدا ـ ج ۱۸ و ۲۵ـ چاپ سیروس ۱۳۳۹ ش
۶۹ـ مبانی تفاوت حقوق زن و مرد در نظام حقوقی ایران ـ علی کاظم زاده ـ نشر میزان ـ چاپ اول ۱۳۸۲ ش
۷۰ـ مبانی و کلیات علم حقوق ـ دکتر سید جلال الدین مدنی ـ نشر همراه ـ چاپ سوم ۱۳۷۴ ش
۷۱ـ مجمع البیان ـ طبرسی
۷۲ـ معجم المفهرس لا لفاظ القرآن الکریم ـ محمد فواد عبدالباقی ـ مطبقه دارالکتاب المصریه ـ ۱۳۶۴ ق قاهره
۷۳ـ معجم متن اللغه ـ شیخ احمد رضا ـ دارالمکتبه الحیاه ـ بیروت
۷۴ـ معجم مقاییس اللغه ـ احمد بن فارس ـ ج ۳ـ دار احیاء الکتب العربیه ـ چاپ اول ۱۳۶۸ ق قاهره
۷۵ـ منهج الصادقین ـ ملا فتح الله کاشانی ـ کتابفروشی اسلامیه ـ چاپ چهارم ۱۳۴۷ تهران
۷۶ـ نظام حقوق زن در اسلام ـ شهید مرتضی مطهری ـ انتشارات صدرا ـ چاپ نوزدهم ۱۳۷۴ش
۷۷ـ نظام حیات خانواده در اسلام ـ دکتر علی قائمی ـ انتشارات انجمن اولیا و مربیان ـ چاپ ششم ۱۳۶۸ ش
۷۸ـ نقش و جایگاه زن در حقوق اسلامی ـ سید محمد حسین فضل الله.
________________________________________
[۱] سوره نساء آیه ۱
[۲] حقوق زن در قرآن ص ۱۲ـ و نیز مبانی تفاوت حقوق زن و مرد در نظام حقوق ایران ص ۲۷
[۳] اعراف ۲۱
[۴] طه ۱۲۱
[۵] مبانی تفاوت حقوق زن و مرد در نظام حقوقی ایران ص ۲۷ ـ و نیز حقوق زن در قرآن مصباح ص ۱۱
[۶] حجرات ۱۳
[۷] مبانی تفاوت حقوق زن و مرد در نظام حقوقی ایران ص ۲۷
[۸] آل عمران ۱۹۵
[۹] آل عمران ۲۷
[۱۰] احزاب ۳۵
[۱۱] نظام حقوق زن ـ شهید مطهری ـ ص ۱۴۱
[۱۲] نظام حقوق زن در اسلام ، ص ۱۶۰
[۱۳] ـ پیرامون جمهوری اسلامی ـ شهید مطهری ـ ص ۲۷
[۱۴] ـ پیرامون جمهوری اسلامی ـ ص ۶۷
[۱۵] ـ نظام حقوق زن در اسلام ـ ص ۲۰۴
[۱۶] ـ ترجمه رساله بدیعه ص ۹۲
[۱۷] ـ همان
[۱۸] مائده ۶
[۱۹] انعام ۷۱
[۲۰] بقره ۲۵۶
[۲۱] حقوق زن و شوهر در اسلام ص ۱۰۰ به نقل از مفردات راغب
[۲۲] ـ نقش و جایگاه زن در حقوق اسلامی ـ ص ۱۷
[۲۳] ـ المیزان ج ۴
[۲۴] ـ بهشت خانواده ج۱ ص ۱۶۲ـ و نیز ترجمه رساله بدیعه ص ۴۸
[۲۵] ـ پرتوی از قرآن ج ۲ ص ۱۴۵ـ و نیز تفسیر نمونه ج ۲ص ۱۱۰
[۲۶] نقش و جایگاه زن در حقوق اسلامی ص ۱۷
[۲۷] پرتوی از قرآن ج ۲ ص ۱۴۵ و نیز نمونه ج ۲ص ۱۱۰ و نیز بهشت خانوادهج۱ص۱۶۴
[۲۸] ترجمه رساله بدیعه ص ۹۲
[۲۹] سوره بقره آیه ۲۸۶
[۳۰] سوره مبارکه نساء آیه ۳۲
[۳۱] زن در قرآن مجید ( فاطمه استاد ملک) ص ۲۶۹
[۳۲] حقوق زن ( خامنه ای ) ص ۷۵
[۳۳] حقوق مدنی زوجین ـ ص ۳۶۶
[۳۴] سوره مبارکه نساء آیه ۷
[۳۵] ـ المیزان ج ۴ ص ۲۰۶
[۳۶] فی ظلال القرآن ، ج۴ص۱۱۲و ص۱۱۳
[۳۷] نظام حقوق زن شهید مطهری ص ۲۸۳
[۳۸] المیزان ج ۴ص۲۱۵
[۳۹] فصلنامه بینات ص ۳۲به نقل از وسایل الشیعه ج ۱۷ص۴۳۶
[۴۰] نقش و جایگاه زن در حقوق اسلامی ـ سید محمد حسین فضل ا...ص۱۷
[۴۱] ـ قانون مدنی ص۲۰۱
[۴۲] حقوق زن و شوهر در اسلام ، سکینه نیک ص ۱۵۷
[۴۳] سوره مبارکه نساء آیه ۱۹
[۴۴] حقوق زن و شوهر در اسلام ، سکینه نیک ص ۱۵۷
[۴۵] نمونه ج ۳ ص ۳۲۰ و ۳۲۱
[۴۶] بقره ۱۸۷
[۴۷] ترجمه المیزان ج ۲ ص ۵۹
[۴۸] نساء ۱۹
[۴۹] طلاق ۷
[۵۰] فرهنگ عمید ص ۱۱۸۱
[۵۱] نساء ۴
[۵۲] بقره ۲۳۷
[۵۳] ـ حقوق زن وشوهر در اسلام ( سکینه نیک ) ص۱۲۰
[۵۴] نظام حقوق زن ( شهید مطهری ) ص۲۳۳
[۵۵] ـ نساء ۴
[۵۶] نظام حقوق زن ص ۲۳۵و ص ۲۳۶
[۵۷]ـ مجمع البیان ج ۳ص۲۵
[۵۸] ـ حقوق مدنی زوجین ، ص ۳۱۵
[۵۹] زن در آیینه جلال و جمال ص ۳۶
[۶۰] حقوق خانواده ص۲۳۱
[۶۱] حقوق زن ( خامنه ای ) ص ۸۳
[۶۲] حقوق زن (خامنه ای ) ص ۸۳
[۶۳] سوره مبارکه بقره آیه ۲۳۳
[۶۴] سوره مبارکه طلاق آیه ۶
[۶۵] ـ سوره مبارکه نساء آیه ۳۴
[۶۶] ـ سوره مبارکه اعراف آیه ۱۸۹
[۶۷] حقوق زن و شوهر در اسلام ( سکینه نیک ) ص۱۵۲
[۶۸] حقوق مدنی زوجین ص۱۰۵
[۶۹] سوره مبارکه نساء آیه ۲۵
[۷۰] حقوق زن (محمد خامنه ای) ص ۸۶
[۷۱] سوره مبارکه بقره آیه ۲۲۹
[۷۲] سوره مبارکه احزاب آیه ۲۳۱
[۷۳] سوره مبارکه احزاب آیه ۴۹
[۷۴] حقوق زن و شوهر در اسلام (سکینه نیک) ص ۱۵۲
[۷۵] سوره مبارکه نساء آیه۱۲۹
[۷۶] رساله توضیح المسائل ایت ا... اراکی مساله ۲۴۳۱
[۷۷] رساله توضیح المسائل امام خمینی مساله ۲۴۱۷
[۷۸] مجمع البیان ج ۲ ص ۱۲۱
[۷۹] شرایع الاسلام ج ۲ ص ۳۳۴
[۸۰] لغت نامه دهخدا ج ۱۵ ص ۹۴۵
[۸۱] سوره مبارکه بقره آیه ۲۲۳
[۸۲] سوره مبارکه بقره ۱۸۷
[۸۳] سوره مبارکه بقره ۲۳۶
[۸۴] سوره مبارکه نساء ۴۳
[۸۵] ازدواج دائم، مجدد، موقت، ص ۱۴۰
[۸۶] فصلنامه بینات ص ۲۵
[۸۷] زن (فاطمه فاطمه است) دکتر علی شریعتی ص ۲۴۹
[۸۸] حقوق مدنی زوجین ص ۸۵
[۸۹] حقوق زن و شوهر در اسلام (سکینه نیک) ص ۱۰۶
[۹۰] فصلنامه بینات ص ۲۵
[۹۱] نساء ۳۴
[۹۲] المیزان ج ۴
[۹۳] نظام حقوق زن در اسلام ص ۲۹۷
[۹۴] مجمع البیان ج ۲ ص ۴۳
[۹۵] فصلنامه بینات ص ۲۶ به نقل از حرمت و حقوق زن در اسلام علی شریعتی و دیگران ص ۷۸
[۹۶] ازدواج دائم مجدد موقت ص ۱۸۴
[۹۷] مومنون آیه ۶
[۹۸] سوره مبارکه نور آیه ۳۱
[۹۹] سوره مبارکه نور آیه ۳۱
[۱۰۰] فقه القرآن یزدی ج ۲ ص ۴۲
[۱۰۱] المیزان ج ۴
[۱۰۲] فقه القرآن یزدی ج ۲ ص ۷۳
[۱۰۳] قانون مدنی ماده ۱۱۰۵
[۱۰۴] حقوق خانواده ص ۲۸۸
[۱۰۵] ازدواج دائم، مجدد، موقت ص ۱۳۶
[۱۰۶] بقره آیه ۲۲۸
[۱۰۷] بقره ۲۸۲
[۱۰۸] تفسیر نمونه ج ۳ ص ۳۷۰
[۱۰۹] نساء آیه ۳۹
[۱۱۰] المیزان ج ۴
[۱۱۱] نظام حقوق زن در اسلام ص ۳۶۹
[۱۱۲] حقوق مدنی زوجین ص ۲۲۴ و ۲۲۵
[۱۱۳] نساء آیه ۳
[۱۱۴] احزاب آیه ۵۲
[۱۱۵] ازدواج دائم، مجدد، موقت ص ۲۴۰
[۱۱۶] اسلام و مسائل جنسی و زناشویی ص ۲۷۸ تا ۲۸۱
[۱۱۷] حقوق مدنی زوجین ص ۲۳۸
[۱۱۸] دایره المعارف تشیع ج ۸ص۵۰۰
[۱۱۹] سوره طلاق آیه ۱
[۱۲۰]حقوق زن و شوهر در اسلام (سکینه نیک) ص ۲۷۰
[۱۲۱] قانون مدنی ماده ۱۱۳۳
[۱۲۲] نظام حقوق زن در اسلام ص ۳۱۷
[۱۲۳] حقوق زن و شوهر در اسلام ص ۲۷۰
نویسنده: روح الله باقری
کارشناس تشکل های دینی اداره تبلیغات اسلامی کاشان
markazdavari.com