آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

امكان وحى

وحـى در واقـع نـوعـى برقرارى رابطه ميان ملا اعلى و ماده سفلى است و از همين رو اين پرسش مطرح شده است كه چگونه اين رابطه برقرار مى شود, در حالى كه سنخيت (همتايى و تناسب ) بين رابط و مربوط شرط است ؟
به علاوه صعود و نزول و مقابله مستلزم تحيز (جهت داشتن ) است , حال آن كه جهان وراى ماده داراى تجرد محض (عارى از صفات جسمانى ) است .
برخى روشن فكران غرب زده كه به اصطلاح گرايش دينى پيدا كرده اند, با نگاهى نو به پديده وحى مـى گـويـند: آن چه پيامبران با نام وحى عرضه كرده اند, انعكاس افكار درونى آنان است پيامبران مـردانـى خـيـرانـديـش و اصـلاح طـلب بوده اند كه خيرانديشى درونشان به صورت وحى و گاه به صورت ملك تجسم يافته و گمان برده اند كه از جاى گاهى ديگر بر آنان الهام شده است و بدين سبب برخى نادرستى ها كه در گفته ها و نوشته هاى آنان يافت مى شود, بديهى و طبيعى است ,زيرا ساختار فكرى و انديشه چنين مردانى مولود محيط و جو حاكم بر افكار و عقايدمردم آن زمان است از هـمـيـن رو در گفتارشان برخى باورهاى زمان خويش راآورده اند كه سپس نادرستى آن ثابت شده است وگرنه , خداوند اعلى و اشرف از آن است كه نادرستى هايى در سخنش يافت شود[۱].
ارائه ايـن گـونه تفسير از جاى گاه پيامبران الهى در واقع انكار نبوت است , و گوياى اين است كه ارائه كـنندگان اين تفاسير يا پيامبران را افرادى ساده لوح فرض كرده اندكه واقعيت را از تخيلات تـشـخـيـص نـداده انـد, يا آنان را حيله گر و دروغ گوپنداشته انددر حالى كه درستى و صداقت , بزرگى و جلالت شان انبيا بر همگان روشن است اين روشن فكران دچار دو اشتباه شده اند:.
۱. براى تحقيق و بررسى نمونه هاى وحى آسمانى به كتاب هاى تحريف شده كه ترجمه هاى ناقص و آمـيخته با تصرفات ديگران است رجوع كرده اند در حالى كه قبلامى بايست از صحت اين نوشته ها اطمينان پيدا مى كردند.
۲. انسان را موجودى مادى فرض كرده اند حال آن كه انسان تركيبى از روح وجسد است كه روحش از سـنـخ مـلا اعلى است و سنخيت كه شرط برقرارى رابطه محسوب مى شود, وحى را امكان پذير مى كند.
در بيان بعد ملكوتى انسان , مولوى عارف بلندآوازه مى گويد:
((من ملك بودم و فردوس برين جايم بود ـــــ آدم آورد در اين دير خراب آبادم )).
مشابه بيت فوق به زبان عربى توسط دانش مند بزرگ ابن سينا نيز بيان شده است :.
 ((هبطت اليك من المحل الارفع ـــــ ورقا ذات تعزز و تمنع )).
و در اشعار منسوب به حضرت اميرالمؤمنين (ع ) آمده است :.
((اتزعم انك جرم صغير ـــــ و فيك انطوى العالم الاكبر)).
در ايـن بـيت به اين واقعيت اشاره شده است كه تمامى مراتب عالم وجودى دروجود انسان نهفته است .
مـسـالـه روحانيت انسان و سنخيت او با ملا اعلى در جاى خود به طور مفصل بحث شده است ولى براى اين كه بتوانيم بحث وحى و جاى گاه آن را به خوبى روشن سازيم , به توضيحاتى چند از قرآن و حديث اشاره مى كنيم .
روحانيت انسان 
روحـانـيت انسان يكى از مسائلى است كه از ديرباز فكر بشر را به خود مشغول ساخته است توجه به ايـن مـسـاله باعث شده كه موضوع روحانيت انسان در فلسفه ,فرهنگ و هنر نيز جاى گاه خاصى پـيـدا كـنـد هـم چنين در قرآن و حديث بارها بدان اشاره شده و در فلسفه اسلامى نيز اين مساله مـطـرح بـوده اسـت در ايـن جـا بـه گـوشـه اى از آن چـه در قرآن و حديث در اين باره آمده است , مى پردازيم:
انسان موجودى دوجانبه است كه در ميانه دو جهان ماده و مجردات قرار دارد وداراى روح و جسم اسـت از جـانـب روح متعالى است و دست بر آسمان دارد و ازسوى جسم متسافل است و بر زمين دست نهاده است قرآن پس از آن كه مراحل آفرينش انسان را ـ در دوران جنينى ـ وصف مى كند, در مـراحـل پـى درپـى او را به جايى مى رساند كه از جهان ماده فراتر رفته و روح متعالى در او دميده مـى شـود: ((وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا[۲] , و به يقين انسان را ازعصاره اى از گل آفريديم , سپس او را نطفه اى در جاى گاه استوارى [ رحم ] قرارداديم , سـپـس نطفه را به صورت علقه [ خون بسته ] و علقه را به صورت مضغه [ چيزى شبيه گوشت نرم شـده ] و مـضـغه را [ كه حالت غضروفى دارد] به صورت استخوان هايى در آورديم و بر استخوان ها گوشت پوشانيديم )).
قرآن تا اين جا مراحل وجود مادى انسان را مطرح مى كند, آن گاه مى فرمايد: ((ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ [۳] , سپس آن را آفرينش تازه اى داديم ,پس گرامى باد خدايى كه بهترين آفرينندگان است )) اين آفرينش ديگر, همان روح انسان است كه پس از گذشت چهار ماه ـ دوران جـنين ـ بر او دميده مى شود در آيه ديگرى نيز به اين دو مرحله آفرينش اشاره شده است : ((وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ [۴] , و آفرينش انسان رااز گل آغاز كرد, سپس نسل او را از چكيده آبى پست آفريد سپس [ اندام ] او راموزون ساخت و از روح خويش در وى دميد)).
نـكته جالب در اين آيه آن است كه روح دميده شده در انسان از سنخ عالم ملكوت معرفى مى شود (من روحه ) و به خود پروردگار نسبت داده مى شود و نشان مى دهد كه روح فراتر از سنخ ماديات اسـت امـام صـادق (ع ) در ايـن زمينه مى فرمايد:((ان اللّه خلق خلقا و خلق روحا ثم امر ملكا فنفخ فـيـه[۵] , خـداونـد آفـريده اى آفريدو روحى آفريد سپس فرشته اى را دستور داد تا روح را در آفـريـده بدمد)) انسان ازديدگاه قرآن , آفريده اى است كه از جسم و روح به وجود آمده است , ابتدا كالبدى آفريده شده و سپس روان جاويد در آن دميده شده است .
از ديـدگاه فلسفه , انسان يك موجود مادى محض نيست يعنى انسان به همين پديده جسمانى كه از گـوشت و پوست و استخوان و عضلات تشكيل يافته است منحصر نمى شود بلكه وجودى والاتر دارد كـه او را در مـرتـبه اى فراتر از جهان ماده قرار مى دهد, و از چارچوپ جسمانى محض خارج مى كند.[۶]
بر اساس توضيحات فوق , انسان در وجود خود داراى دو جنبه است : جنبه جسمانى و روحانى پس عجيب نيست كه احيانا با عالم ماوراى ماده ارتباط برقراركند زيرا چنين ارتباطى مربوط به جنبه روحى و باطنى اوست , كه ارتباطى پوشيده است , و همين امر پديده وحى را تشكيل مىدهد.
وحى يك پديده روحانى است و در افرادى يافت مى شود كه داراى خصايص روحى والا هستند اين خـصـايـص در وجـود آن ها صلاحيت ارتباط با عالم بالا رابه وجود مى آورد لذا مكاشفاتى در باطن بـراى آن ها رخ مى دهد, يا مطالبى به آنان الهام مى شود, كه از خارج وجودشان نشات گرفته است ايـن الهامات و مطالب ازخارج بر آنان القا مى شود نه اين كه از داخل ضمير آنان بر ايشان جلوه گر شود,چنان كه منكران وحى تصور كرده اند.
بنابراين وحى يك پديده فكرى يا انعكاس حالت درونى نيست كه براى پيامبران رخ داده باشد, بلكه يـك الـقـاى روحـانـى اسـت كـه از عـالـم بالا انجام گرفته است منتهادر اين ميان چيزى كه ما نـمـى تـوانـيـم آن را درك كـنـيم , اگرچه يك واقعيت بوده وايمانى استوار بدان داريم , چگونگى برقرارى اين ارتباط روحانى است ما وقتى تلاش مى كنيم آن را درك كنيم , مى خواهيم با معيارهاى مـادى كيفيت اين ارتباط رادريابيم يا موقعى كه مى خواهيم آن را توصيف كنيم , با الفاظ و كلماتى اين ارتباط را وصف مى كنيم كه براى مفاهيمى وضع شده كه از دايره محسوسات فراتر نرفته است بنابراين موضوع هم چنان بر ما پنهان مى ماند تعبيرات در اين باره جنبه استعاره و تشبيه داشته و به مـجـاز و كـنايه مى ماند, و هرگز اين تعبيرات حقيقى و واقع نمانيستند پس گرچه پديده وحى قابل قبول بوده و پايه ايمان را تشكيل مى دهد, ولى قابل وصف و درك حقيقى نيست در واقع وحى صرفا يك پديده روحى است كه فقط براى كسانى قابل درك است كه اهليت و شايستگى آن را دارند .

محمد هادی معرفت-علوم قرآنى

---------------------------------------------------------
پاورقی :
۱. محمد فريد وجدى , دائرة معارف القرن العشرين , ج۱۰, ص۷۱۵
۲. مؤمنون۲۳ : ۱۴ ـ ۱۲.
۳. مؤمنون۲۳ : ۱۴.
۴. سجده۳۲ : ۷ ـ ۹.
۵. بحارالانوار, ج۶۱ , ص ۳۲, حديث ۵.
۶. براى توضيح و تفصيل بيش تر رجوع كنيد به : صدرالدين شيرازى , اسفار اربعه , فصل۲ , ص ۵۲ ـ ۲۸ فخرالدين رازى , مفاتيح الغيب (تفسير كبير), ج۲۱ , ص ۴۳ ـ ۱۵ ذيل آيه ويسالونك عن الروح محمدحسين طباطبايى , الميزان , ج۱ , ص ۳۶۹ ـ ۳۶۵ و ج۱۰ , ص ۱۱۸.

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center