در شماره گذشته درباره تبیین موقعیت خدایان دروغین و خدای حقیقی و هستی بخش جهان بحث نمودیم و اینک به بحث پیرامون تبیین موضع مؤمن و کافر از نظر قرآن می پردازیم:
«و ضرب الله مثلا رجلین احدهما ابکم لا یقدر علی شی ء و هو کل علی مولاه اینما یوجهه لا یات بخیر هل یستوی هو و من یامر بالعدل و هو علی صراط مستقیم » (۱) .
«خدا مثلی را زده است، دو نفر را که یکی از آن دو گنگ مادرزاد است و توانایی بر هیچ کاری ندارد و سر بار مالک خود می باشد، او را سراغ هر کاری بفرستد، کار خوبی انجام نمی دهد، در مقابل انسانی که به عدل و داد دعوت می کند و در راه راست گام بر می دارد، آیا این دو نفر با هم یکسانند؟» .
توضیح مفاد آیه
در مثل بیست و هفتم، انتقاد از معبودهای دروغین، در مقایسه با معبود حقیقی بود به گواه اینکه فرمود: «و یعبدون من دون الله ما لا یملک » ولی هدف در اینجا بیان حال کافر و مؤمن است و قرآن می خواهد با مثلی موقعیت این دو را روشن کند:
۱ . فرض کنید برده ای است گنگ و لال، بر چیزی توانایی ندارد، و به خاطر عجز، سربار مولای خود می باشد، او را به هر کاری روانه کند، نتیجه نمی گیرد .
۲ . فرض کنید انسانی است که جامعه را به عدل و داد، دعوت کرده و از نظر اندیشه و رفتار بر «صراط مستقیم » است .
آیا این دو نفر با هم یکسانند؟ .
اگر این دو نفر یکسان نیستند پس کافر و مؤمن نیز یکسان نمی باشند .
از نظر قرآن کافر بسان فرد نخست است که چهار ویژگی دارد که هر یک، نوعی نقص و کاستی است:
۱ . گنگ و لال است: «ضرب الله مثلا رجلین احدهما ابکم » و از آنجا که گنگ و لال است، ناشنوا هم خواهد بود چون دومی نتیجه اولی است، و غالبا لالی افراد به علت کر و ناشنوایی آنها است، چون سخنان پدر و مادر را نمی شنوند، طبعا قوه ناطقه، تحریک نمی شود .
۲ . بر چیزی توانایی ندارد: «لا یقدر علی شی ء» .
۳ . او سربار مولای خود و مصرف کننده است، نه تولیدکننده: «و هو کل علی مولاه » .
۴ . او را پی هر کاری بفرستد، نتیجه نمی گیرد: «اینما یوجهه لا یات بخیر» .
در حقیقت انسانی است انگل، جز خوردن و خوابیدن، کاری از او ساخته نیست، در مقابل، فردی که مؤمن را به او تشبیه می کند، با دو ویژگی از او یاد می کند، ویژگیهایی که دیگر کمالات را به دنبال دارد:
۱ . او به دادگری و عدالت دعوت می کند: «یامر بالعدل » و کسی که به چنین کاری قیام می کند، قهرا گویا و شنوا خواهد بود . دعوت جامعه به عدل، فرع آن است که از قدرت گویندگی و شنوایی برخوردار باشد و یک چنین فرد طبعا شجاع و دلیر خواهد بود، زیرا دعوت به عدل نوعی امر به معروف است که نیاز به شجاعت در فکر و اندیشه دارد و بدون یک سلسله قدرت روحی و جسمی امکان پذیر نیست .
۲ . او بر صراط مستقیم است چنان که می فرماید: «و هو علی صراط مستقیم » . مقصود از صراط مستقیم آن است که از نظر اندیشه و کار و برنامه، راه درستی را می پیماید و منحرف به چپ و راست نمی شود، بلکه در راهی گام برمی دارد که او را به مقصد برساند .
مثل نخست، مثل کافر است و مثل دوم، مثل مؤمن است، زیرا فرد نخست، از هدایت الهی بی بهره بوده، و طبعا کور و کر و دور از عدل و انصاف خواهد بود، در حالی که دومی در پرتو هدایت الهی با فساد و تبعیض مبارزه کرده، همگان را به اعتدال در زندگی دعوت می کند و خود نیز عامل است .
اکنون باید دید از کدام یک از این دو فرد باید پیروی کرد؟ مسلما دومی؛ چنان که می فرماید:
«افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی » (۲) .
«آیا آن کس که افراد را به حق و حقیقت هدایت می کند، شایسته پیروی است، یا آن کس که توان چنین هدایتی را ندارد» .
با این بیان روشن شد که تمثیل پیشین مربوط به تبیین موقعیت خدایان دروغین و خدای حقیقی است در حالی که این مثل، برای تبیین موضع مؤمن و کافر است .
پی نوشت:
۱) نحل، ۷۶ .
۲) یونس، ۳۵ .
منبع : مجله مکتب اسلام، شماره ۳ (سال ۸۲) ، سبحانی، جعفر