آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

پاسخ به چند شبهه درباره مجازات اخروى

چكيده: 
مهمترين ويژگى قيامت در متون دينى ما «يوم الجزاء» بودن آن است. آنچه كه از قيامت در اذهان ما پيش از هر چيز متبادر مى‏شود نيز همين ويژگى است. در ارتباط با اين ويژگى اصلى قيامت شبهاتى مطرح شده است كه برخى از آنها در مورد اصل نظام مجازات اخروى و برخى از آنها در مورد نوع مجازات و يا آموزه‏هاى ديگر دينى در اين رابطه است. در اين مقاله به مهمترين اشكالات وارده در اين زمينه‏ها با رعايت اختصار پاسخ داده شده است.
مقدمه
ايمان به معاد و روز جزا از مسلمات و ضروريات دينى ما مسلمانان است. قرآن كريم در صدها مورد در آيات و سوره‏هاى گوناگون و با نامهاى مختلف از روز جزا سخن گفته است. قرآن كريم در آيات مختلف، ايمان به روز آخرت را همطراز ايمان به خدا و كفر به آن را همطراز كفر به خدا قلمداد كرده است. عجيب اين است كه قرآن كريم تنها كتابى است كه از روز جزا و رستاخيز به تفصيل و تأكيد سخن رانده است. در توراتى كه فعلاً در دسترس است نامى از اين روز به ميان نيامده است و در انجيل هم جز اشاره مختصر در اين باره، چيز ديگرى نيامده است. 
قيامت در قرآن كريم با نامها و عنوانهاى مختلف خوانده شده است كه هر كدام نشان دهنده وضع مخصوص و نظام مخصوص حاكم بر آن است؛ مثلاً از آن جهت كه همه اولين و آخرين در يك سطح قرار مى‏گيرند و ترتيب زمانى آنها از بين مى‏رود «روز حشر» يا «روز تلاقى» خوانده شده است و از آن جهت كه باطنها آشكار و حقايق بسته و پيچيده، باز مى‏شوند «يوم تبلى السّرائر» يا «روز نشور» ناميده شده است و از آن نظر كه فناناپذير و جاويد است، «يوم الخلود» و از آن لحاظ كه انسانهايى سخت در حسرت و ندامت فرو مى‏روند و احساس غبن مى‏كنند كه چرا خود را براى چنين مرحله‏اى آماده نكرده‏اند، «يوم الحسرة» يا «يوم التغابن» و از آن حيث كه بزرگترين خبرها و عظيم‏ترين حادثه‏هاست «نبأ عظيم» خوانده شده است.(۲) 
مهمترين ويژگى كه در مورد قيامت به ذهنها تبادر مى‏كند اين است كه آخرت روز جزا و پاداش است. در حقيقت اگر نظام جزا و پاداشى از جانب خدا در كار نباشد بعثت انبيا و دعوت دينى خاصيت و اثرى نخواهد داشت. بنابراين، ايمان به روز جزا اهميتى معادل اهميت ايمان به اصل دعوت دينى دارد. ايمان به روز جزا مهمترين عاملى است كه انسان را به پاى‏بندى به تقوا و كارهاى خير و اجتناب از رذايل اخلاقى و گناهان وا مى‏دارد. چنان‏كه فراموشى يا انكار آن ريشه اصلى هر گناه و خلاف و ظلمى است. 
در ارتباط با همين ويژگى اصلى قيامت (روز جزا بودن) پرسشها و شبهات مهمى مطرح شده است كه پاسخگويى به آنها لازم و ضرورى است. برخى از اين اشكالات در مورد اصل نظام مجازات در عالم آخرت و برخى از آنها در ارتباط با نوع مجازات در آن عالم و برخى از آنها درباره برخى از آموزه‏هاى دينى در اين باره است. 
در اين مقاله به ده شبهه در اين باره پرداخته و پاسخ داده مى‏شود هر چند برخى از آنها از نوع پرسش است نه شبهه، البته پاسخى كه به هر يك داده مى‏شود در حد مجال و حوصله مقاله است نه بيشتر.
شبهه اوّل
فلسفه مجازات اخروى چيست؟
توضيح شبهه اين است كه فلسفه و فايده عقوبتها و مجازاتها، يا تنبيه متجاوز و مجرم است و يا عبرت گرفتن ديگران و يا تشفّى خاطر و تسلّى قلب ستمديده. ولى هيچيك از اين فلسفه‏ها و يا فايده‏ها در باب مجازات اخروى مطرح نيست زيرا آنجا جاى تكرار جرم از جانب مجرم و يا انجام جرم از ناحيه ديگران نيست، به دليل اين كه آنجا جاى حساب و پاداش است نه جاى عمل. انگيزه تشفى و تسلى خاطر هم در مورد خدا صادق نيست زيرا خداوند ـ العياذ بالله ـ مانند انسان نيست كه دچار عقده و حس انتقام‏جويى شود تا بخواهد از راه عقوبت مجرم، خاطر خود را تسكين دهد. 
اگر گفته شود كه هر چند حس انتقام‏جويى و تشفّى قلب در مورد خدا مطرح نيست اما در مورد بندگان خدا كه مورد ستم و تجاوز واقع شده‏اند مطرح است، در پاسخ مى‏توان گفت اولاً همه جرمها و گناهان كه از قبيل حق الناس نيست، فلسفه عقوبت در حق الله چيست؟ ثانيا حتى در حق الناس، بنده‏اى كه بر او ستم شده است يا از اولياى خداست و يا غير اولياى خدا؛ اولياى الهى مظهر رحمت واسعه الهيه مى‏باشند و غير اولياى الهى هم در جهان وانفسا، اندكى خير و رحمت و مغفرت الهى و يا دريافت حسنات از فرد متجاوز را بر انتقام از آنها ترجيح مى‏دهند.(۳)
پاسخ: پاسخهايى كه به اين شبهه داده‏اند به قرار زير است:
الف) خداوند بر اساس حكمت و رحمت خود، براى هدايت و نجات بشر شريعت و آيينى فرستاده است و در آن تكاليفى را براى بشر مقرر فرمود و انبيا و اوصياى انبيا را مأمور ابلاغ آن كرده است و با توجه به اين كه مى‏دانست همه افراد به راحتى و بدون انگيزه خارجى به اطاعت و تسليم تن نخواهند داد، بر اساس حكمت خود به مطيعان و مؤمنان وعده ثواب و به عاصيان و كافران وعده عذاب داده است. اگر اين وعده و وعيد الهى نبود ارسال رسل و انزال كتب و شرايع آسمانى لغو و بيهوده بود. با توجه به اين كه تخلّف از وعده عقلاً و شرعا قبيح و نارواست چاره‏اى نيست جز اين كه خداوند در عالم آخرت به اين وعده‏ها و وعيدها جامه عمل بپوشاند. از اين گذشته آيات الهى از عذاب كفار و مشركان و ظالمان خبر داد اگر خداوند بكلى از عذاب صرف نظر كند لازمه‏اش كذب است كه خداوند از آن مبرّاست. بنابراين، به تعبير مرحوم علامه طباطبايى: 
«خداوند از اين روى كه به ايمان و اطاعت، وعده ثواب و پاداش نيك داده و به كفر و معصيت وعيد عقاب و سزاى بد داده چنان كه فرموده، خلف وعده نخواهد نمود.»(۴) 
ب) از آيات قرآن استفاده مى‏شود كه جزا و سزاى اخروى مقتضاى عدل الهى است. اگر پاداش و كيفر اخروى نباشد، عدل الهى مخدوش خواهد بود؛ زيرا خداوند مردم را دعوت كرده است به ايمان و نيكوكارى و مردم از لحاظ پذيرش اين دعوت دو دسته شده‏اند، برخى اين دعوت را پذيرفته و نظام فكرى و اخلاقى خود را بر آن تطبيق داده‏اند و برخى ديگر نپذيرفته و به بدكارى و فساد پرداخته‏اند. از طرف ديگر مى‏بينيم كه نظام اين جهان بر اين نيست كه صددرصد نيكوكاران را پاداش و بدكاران را كيفر دهد، بلكه برخى نيكوكاريها هست كه حيات انسان با آن پايان پيدا مى‏كند و مجالى براى پاداش نيست چنان كه برخى از گناهان هست كه امكان عقوبت آن در دنيا نيست مانند كسى كه هزاران انسان را به ناحق مى‏كشد. پس مقتضاى عدل الهى آن است كه نشئه ديگرى وجود داشته باشد تا هر يك از اين دو دسته جزاى عمل خود را بيابند.(۵) 
ج) بهترين پاسخى كه مى‏توان به شبهه ياد شده داد اين است كه مجازات اخروى از نوع مجازاتهاى قراردادى و اعتبارى دنيوى نيست بلكه از نوع مجازاتهاى تكوينى و حقيقى است. از قرآن كريم و روايات فراوان استفاده مى‏شود كه هر چند چهره مُلكى اعمال نيك و بد انسان در اين دنيا از بين مى‏رود ولى صورتهاى ملكوتى افعال اختيارى انسان در باطن انسان مستقر مى‏شود و هر جا كه برود همراه اوست و سرمايه زندگى شيرين يا تلخ آينده او مى‏باشد. به تعبير ديگر اعمال خوب با صورتهاى بسيار زيبا و لذت بخش تجسم مى‏يابند و به صورت كانون بهجت و لذت در مى‏آيند و اما اعمال بد انسان با صورتهاى بسيار زشت و وحشت زا و آزاردهنده تجسم مى‏يابند و به صورت كانون درد و رنج و عذاب در مى‏آيند. بنابراين، هر كس در قيامت با همان اعمال و اخلاق و اعتقادى كه از دنيا به همراه خود برده است زندگى مى‏كند. اينها سرمايه‏هاى خوب و يا بد و مصاحبان نيك يا زشت هميشگى انسان در جهان جاودان است. بنابراين، مجازات اخروى از نوع مجازاتهاى قراردادى نيست كه بخواهيم آن را از راه تنبيه مجرم و يا عبرت ديگران و يا تشفّى دل توجيه كنيم.(۶)
شبهه دوم
چگونه مى‏توان باور كرد كه خداى عظيم و رحيم بنده ضعيف و حقير خود را عذاب كند؟ 
پاسخى كه در برابر شبهه قبلى داده شد در اينجا نيز قابل طرح است. در شبهه سابق گفته شد كه پاداش و كيفر اخروى از نوع مجازات قراردادى اعتبارى نيست بلكه از نوع مجازات حقيقى و تكوينى است. آنچه كه در آخرت نصيب انسانها مى‏گردد نتيجه عملكردهاى خود انسان است. در قيامت هر انسانى همان را درو مى‏كند كه در دنيا كاشته است. معنا ندارد كه انتظار داشته باشيم كسى كه در دنيا هيچ كشتى نكرده است و يا كشت خار و حنظل كرده است در آخرت ميوه‏ها و محصولات شيرين درو كند. 
مولوى در اين رابطه مى‏گويد: 
اى دريده پوستين يوسفان گرگ برخيزى از اين خواب گران 
گشته گرگان يك به يك خوهاى تو مى‏درانند از غضب اعضاى تو 
گر ز خارى خسته‏اى خود كشته‏اى ور حرير و قزدرى خود رشته‏اى 
چون ز دستت زخم بر مظلوم رُست آن درختى گشت ازو زقّوم رُست 
آن سخنهاى چو مار و كژ دمت مار و كژدم گشت و مى‏گيرد دُمت 
و يا سعدى مى‏گويد: 
خُرما نتوان خورد از ين خار كه كشتيم ديبا نتوان بافت از ين پشم كه رشتيم 
ما را عجب ار پشت و پناهى بود آن روز كامروز كسى را نه پناهيم و نه پشتيم 
گر خواجه شفاعت نكند روز قيامت شايد كه ز مشّاطه نرنجيم كه زشتيم 
آيا مى‏توان همين اشكال را در مورد مجازاتهاى تكوينى دنيا مطرح كرد؟ اگر كسى خود را به عمد از بلندى به پايين پرتاب كند و يا اين كه به عمد سم كشنده ميل كند و يا اين كه در درس خواندن خود تن‏پرورى و يا در رانندگى بى احتياطى كند و به مقررات راهنمايى و رانندگى اعتنا نكند و يا كسى كه بى‏پروا به توصيه‏هاى ايمنى و يا بهداشتى بى اعتنايى كند و... آيا مى‏توان در اين موارد با تكيه به عظمت و رحمت الهى اين گونه اشخاص را از نتايج و لوازم اعمالشان معاف كرد؟ مگر خداوند در دنيا داراى اين اوصاف كمالى نيست؟ 
از اين گذشته همانگونه كه قبلاً متذكر شديم مجازات اخروى مقتضاى عدل الهى و پاى‏بندى او به وعده‏هاست. نمى‏توان با استناد به عظمت و رحمت الهى، از خدا انتظار داشت كه كارى بر خلاف مقتضاى عدل انجام دهد و يا در گزارشهاى خود مرتكب دروغ گردد و يا در وعده‏هاى خود تخلف ورزد. البته معناى سخن ما اين نيست كه در عرصه قيامت از مغفرت و رحمت خداوند خبرى نيست. يقينا بر اساس آنچه كه در آيات و روايات فراوان آمده است مغفرت و رحمت الهى در قيامت نقش گسترده‏اى خواهد داشت. شفاعت شفيعان در آخرت جلوه روشنى از مغفرت و رحمت الهى است. آنچه كه در اينجا مورد نظر ماست اين است كه نبايد به بهانه رحمت و عظمت پروردگار اصل عقوبت اخروى مورد انكار و يا ترديد قرار گيرد.
شبهه سوم
با عنايت به اين كه تناسب ميان جرم و مجازات امر مسلم عقلى است چگونه خداوند براى گناهان كوچك و محدود، مجازاتهاى بزرگ و سنگين و گاه نامحدود وضع مى‏كند؟ 
پاسخ: اولاً تناسب ميان جرم و جريمه هر چند يك امر عقلى و عقلايى است اما بايد توجه داشت كه در اندازه‏گيرى اهميت جرم نمى‏توان تنها به كميت و تعداد آن و مقدار زمانى كه در انجام آن به كار رفته نگاه كرد بلكه بايد به ماهيت و كيفيت جرم نيز توجه داشت. گاه يك جرم كه در يك دقيقه و يا كمتر از آن انجام مى‏گيرد از صدها و هزارها جرم ديگر كه روزها و هفته‏ها در انجام آن صرف شده است، اهميت بيشترى دارد. آيا مى‏توان جرم كسى كه در يك دقيقه با بمبى هزاران نفر را قتل عام مى‏كند نسبت به جرم كسى كه در چندين فقره دزدى كه ماهها طول كشيده و چند كالاى نه چندان مهم را از افراد مختلف به سرقت برده كمتر و يا حتى برابر دانست؟ آيا در اين گونه موارد در مقام مجازات به تعداد و كميت گناه و جرم نگاه مى‏كنند؟ 
در مجازات اخروى يقينا تناسب ميان جرم و جريمه منظور مى‏شود اما اين كه چه جرمى از اهميت بيشترى برخوردار است و چه جريمه‏اى متناسب با جرمى كه شخص مرتكب شده است مى‏باشد از حد درك و معرفت ما خارج است و خداوند بر اساس علم و احاطه كامل خود عمل خواهد كرد. 
ثانيا همانگونه كه گذشت مجازات اخروى از نوع مجازات تكوينى و حقيقى و از نوع تجسم صورتهاى غيبى و ملكوتى و اعمال و اخلاق و نيتهاى ماست و ربطى به مجازاتهاى قراردادى و اعتبارى ندارد. در مجازاتهاى قراردادى جاى اين است كه مجازاتى كه براى شخص مجرم مقرّر مى‏شود مورد سؤال و يا اعتراض قرار گيرد اما در مجازاتهاى تكوينى جايى براى اين گونه اعتراضها نيست. در اين گونه موارد گاهى يك لحظه بى احتياطى، عواقب سنگين و غيرقابل جبرانى دارد؛ مثلاً يك لحظه خواب رفتن در موقع رانندگى ممكن است باعث افتادن شخص به اعماق دره و نابودى و هلاكت دائمى شود و يا يك غفلت و بى توجهى باعث افتادن از ارتفاع بالا و يا خوردن سم كشنده به جاى آب گردد كه نابودى و يا معلوليت دائمى را به همراه دارد. 
شهيد مطهرى در اين رابطه مى‏گويد: 
«پاسخ اشكال «تناسب كيفر و گناه» به اين صورت خلاصه مى‏شود كه رعايت تناسب بحثى است كه در مورد كيفرهاى اجتماعى و قراردادى قابل طرح است. البته در اينگونه كيفرها، قانونگذار بايد متناسب بودن كيفر را با جرم در نظر بگيرد. اما در كيفرهايى كه رابطه تكوينى با عمل دارد؛ يعنى معلول واقعى و اثر حقيقى كردار است يا كيفرى كه با گناه رابطه عينيت و وحدت دارد؛ يعنى در حقيقت خود عمل است، ديگر مجالى از براى بحث تناسب داشتن و نداشتن نيست. كسى كه مى‏گويد چگونه ممكن است خدايى باشد و ما را در برابر جرمهاى بسيار كوچك مجازاتهاى بسيار بزرگ بكند اين معنا را درك نكرده است كه رابطه آخرت با دنيا از قبيل روابط قراردادى اجتماعى نيست...»(۷) 
در ارتباط با مسأله خلود در جهنم بايد گفت كه مسأله از همين قبيل است. زيرا خلود در آتش، كيفر همه كسانى نيست كه در دنيا مرتكب گناه شده‏اند. شايد بتوان گفت اكثريت اهل نار مشمول كيفر خلود نيستند. اصحاب آتش به حسب مقدار و مرتبه گناه و جرمى كه مرتكب شده‏اند در صورتى كه مشمول مغفرت واقع نشوند و صلاحيت شفاعت را از همان آغاز نداشته باشند پس از مدتى هر چند بسيار طولانى از آتش خارج خواهند شد. خلود در آتش شامل حال عده‏اى از گنهكاران و كيفر برخى از گناهان است. اين كه چه كسانى مشمول اين كيفر و چه گناهانى باعث خلود آتش است از دايره علم و اطلاع ما خارج است قرآن كريم مى‏فرمايد: 
«بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»(۸) 
يعنى: آرى! كسانى كه مرتكب گناه شوند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود و آنها كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دهند آنان اهل بهشتند و هميشه در آن خواهند بود. 
معيارى كه در اين آيه براى خلود در آتش داده شد اين است كه شخص، گناه و يا گناهانى انجام دهد كه آثار سوء گناه تمام وجود او را در بر گيرد و روزنه‏هاى نجات را بر او ببندد. در تفسير شريف الميزان در ذيل اين آيه آمده است: 
«كلمه خطيئه به معناى آن حالتى است كه بعد از ارتكاب كار زشت به دل انسان دست مى‏دهد... احاطه خطيئه باعث مى‏شود كه انسان محاط آن، دستش از هر راه نجاتى بريده شود گويا آنچنان خطيئه او را محاصره كرده كه هيچ راه و روزنه‏اى براى اين كه هدايت به وى روآورد باقى نگذاشته، در نتيجه چنين كسى جاودانه در آتش خواهد بود و اگر در قلب او مختصرى ايمان وجود داشت و يا از اخلاق و ملكات فاضله كه منافى با حق نيستند از قبيل انصاف و خضوع در برابر حق و نظير اين دو پرتوى مى‏بود قطعا امكان اين وجود داشت كه هدايت و سعادت در دلش رخنه يابد پس احاطه خطيئه در كسى فرض نمى‏شود مگر با شرك به خدا كه قرآن درباره‏اش مى‏گويد: «خداوند شرك را نمى‏آمرزد و پايين‏تر از آن را از هر كس كه بخواهد مى‏آمرزد»(۹) و مگر با كفر و تكذيب آيات خدا(۱۰) پس در حقيقت كسب سيئه و احاطه خطيئه به منزله معيار جامعى است براى هر فكر و عملى كه باعث خلود در آتش است.»(۱۱) 
آياتى كه بر مسأله خلود در نار براى عده‏اى از اهل نار دلالت دارد فراوان است. تعابير متعددى در قرآن به كار رفته است كه بر جاودانگى عذاب براى عده‏اى از اهل جهنم دلالت دارد تعبيراتى مانند: «خالدين فيها» «يخلد فيه» «دار الخلد» «عذاب الخلد» «عذاب مقيم» «لا يخفّف عنهم العذاب» «ما هم بخارجين من النّار» و ديگر تعابير مشابه كه در اين رابطه مى‏توان به سوره بقره / ۳۹، ۸۱ـ۸۰، ۱۶۲ـ۱۶۱، مائده / ۳۷ و يونس / ۵۲ مراجعه كرد. 
با اين همه تصريحات قرآنى، برخى از عرفا و فلاسفه براى فرار از اشكال، مسأله خلود در عذاب را به گونه‏اى منكر شده و يا مورد ترديد قرار داده‏اند. برخى از آنها خلود را به معناى زمان طولانى دانسته‏اند. و بعضى ديگر، بر اين عقيده‏اند كه آيات مزبور در حد وعيد است و چون عمل به وعيد لازم نيست نمى‏توان سرنوشت كفار را در جهنم پيش‏بينى كرد و برخى نيز بر اين باورند كه هر چند از صراحت قرآن فهميده مى‏شود كه عده‏اى از جهنميان از جهنم هرگز خارج نمى‏شوند اما اين آيات بر جاودانگى عذاب دلالت ندارد زيرا پس از مدتى طولانى اهل جهنم با آتش خو مى‏گيرند و عذاب به عذب و شيرينى بدل خواهد شد. 
ولى انصاف اين است كه همه اين توجيهات بر خلاف آيات و روايات فراوان است. تعريف خلود به زمان طولانى با آياتى كه به صراحت از عدم خروج اهل نار از آتش دلالت دارد منافى است. در مورد اين كه آيات خلود در حد وعيد است و تخلف از وعيد، قبيح نيست بايد گفت كه اولاً آيات قرآن درباره خلود، از حد وعيد بالاتر است. برخى از آيات، اِخبار از خلود در عذاب مى‏دهد و برخى از آيات از حال جهنميان كه خلود در آن دارند گزارش مى‏دهد و مى‏دانيم كذب در خبر قبيح است و خداوند از آن منزه است. 
در اين رابطه مى‏توان به سوره بقره / ۱۶۲ـ۱۶۱ ـ مائده / ۳۷ ـ آل‏عمران / ۸۸ ـ فاطر / ۳۶ و بيّنه / ۶ مراجعه كرد. ثانيا اين كه تخلف از وعيد قبيح نيست خصوصا آنجايى كه تخلّف فراگير باشد به اين معنا كه حتى يك مورد از آن تحقق پيدا نكند، مورد ترديد و اختلاف جدّى است. 
در مورد توجيه سوم (دوام در نار غير از دوام عذاب است) بايد گفت كه با صراحتهاى آيات و روايات منافات دارد؛ زيرا آيات مزبور تنها بر خلود در نار دلالت ندارند بلكه بر خلود در عذاب و درد و رنج دلالت دارند. شاهد اين معنا آن است كه در برخى از آيات براى عذاب، وصف اليم (دردناك) آورده شد. در اين رابطه مى‏توان به برخى از آيات پيشين مراجعه كرد. 
به نظر مى‏رسد كه دلالت و صراحت آيات و روايات در مورد خلود در عذاب به همان معنايى كه همگان از آن مى‏فهمند به هيچ وجه قابل انكار نيست. صدرالمتألهين از كسانى است كه در برخى از كتب خود مانند «اسفار» و «الشواهد الربوبيّة» و كتب تفسيرى، طريقه برخى از عرفا مانند ابن عربى مبنى بر اين كه عذاب جهنم پس از مدتى طولانى به عذب و شيرينى تبديل مى‏شود را مى‏پذيرد(۱۲) امّا در كتاب عرشيه خود پس از بيان همين نظريه، جملاتى مى‏آورد كه ظاهرا بيانگر تجديد نظر او ـ خصوصا با توجه به اين كه گفته‏اند اين كتاب آخرين اثر تأليفى اوست ـ در اين زمينه مى‏باشد. وى مى‏نويسد: 
«صاحب فتوحات مكيه (ابن عربى) در اين زمينه (توجيه خلود به معنايى كه گذشت) امعان نظر كرده و بر اين نظريه در آن كتاب تأكيد كرده است و در فصوص گفته است كه فرجام اهل نار به نعيم است... اما آنچه كه بر من كه به رياضتهاى علمى و عملى اشتغال دارم آشكار شده است اين است كه دار جحيم، دار نعيم نخواهد بود بلكه آنجا جايگاه درد و رنج و عذاب دائم است اما بايد دانست كه رنجهاى آنجا همواره و پيوسته در حال نو شدن و تجدّد است و پوستها در آنجا در حال تبدل است آنجا هرگز جايگاه راحتى و آسايش و امنيّت نيست زيرا دار جحيم در آن عالم همانند عالم كون و فساد در اين عالم دنياست.»(۱۳)
شبهه چهارم
با توجه به وعده‏هايى كه در قرآن كريم جهت مغفرت گناه‏كاران داده شده است چگونه مى‏توان به عقوبت اخروى يقين كرد و از ترس آن از انجام گناه دست كشيد؟ 
پاسخ: اولاً: هر چند آياتى كه بر مغفرت و رحمت الهى در جهان آخرت دلالت دارد فراوان است و يقينا بسيارى از گناه‏كاران مشمول مغفرت پروردگار و شفاعت شفيعان واقع مى‏شوند اما از طرف ديگر آياتى كه بر عذاب و عقوبت اخروى دلالت دارد كمتر از آنها نيست. قرآن در بسيارى از آيات از حالات جهنميان به گونه‏اى گزارش مى‏كند كه شكّى براى انسان در اصل وقوع عقوبت باقى نمى‏گذارد علاوه بر اين از افرادى سخن مى‏گويد كه شفاعت شفعا كه تجلى كامل مغفرت الهى در آخرت است شامل حال آنها نخواهد شد و به همين دليل به عذاب دوزخ گرفتار آمده‏اند. مثلاً در سوره مدّثر آمده است: 
هر كس در گرو اعمال خويش است مگر اصحاب يمين كه در باغهاى بهشت‏اند و از مجرمان مى‏پرسند كه چه چيز شما را به دوزخ وارد ساخت؟ مى‏گويند ما از نمازگزاران نبوديم و اطعام مستمند نمى‏كرديم و پيوسته با اهل باطل همنشين و همصدا بوديم و همواره روز جزا را انكار مى‏كرديم تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد. از اين رو شفاعت شفاعت كنندگان به حال آنها سودى نمى‏بخشد.(۱۴) 
در جاى ديگر آمده است: 
خداوند به آنها مى‏گويد: در صف گروههاى مشابه خود از جن و انس در آتش وارد شويد هر زمان كه گروهى وارد مى‏شوند گروه ديگر را لعن مى‏كنند تا همگى در آن قرار گيرند. گروه پيروان درباره پيشوايان خود مى‏گويند: خداوندا اينها بودند كه ما را گمراه ساختند پس كيفر آنها را از آتش دو برابر كن... و پيشوايان آنها به پيروان خود مى‏گويند: شما امتيازى بر ما نداشتيد پس بچشيد عذاب را در برابر آنچه انجام مى‏داديد. كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبر ورزيدند هرگز درهاى آسمان به رويشان گشوده نمى‏شود و هيچگاه داخل بهشت نخواهند شد مگر اين كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد اين گونه گنهكاران را جزا مى‏دهيم براى آنها بسترى از آتش دوزخ و روى آنها پوششهايى است... بهشتيان، دوزخيان را ندا مى‏دهند كه آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود همه را حق يافتيم آيا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق يافتيد؟ گفتند بلى... دوزخيان، بهشتيان را صدا مى‏زنند كه مقدارى آب يا از آنچه خدا به شما روزى داده به ما ببخشيد آنها مى‏گويند: خداوند اينها را بر كافران حرام كرده است...(۱۵) 
اينگونه آيات كه در قرآن كم نيست نه تنها بر امكان عقوبت بلكه بر فعليت و وقوع آن به وضوح هر چه تمامتر دلالت دارد. 
ثانيا: هر چند نسبت به وقوع عقوبت در آخرت يقين پيدا نكنيم اما مى‏دانيم انجام گناه به حكم عقل و شرع موجب استحقاق عقوبت است و احتمال وقوع عقوبت ـ آن هم عقوبت سخت و سنگين اخروى با توجه به استحقاق آن ـ كافى است كه انسان را دچار بيم و هراس ساخته و از ارتكاب گناه باز دارد.
شبهه پنجم
نوع عقاب مقرّر در آيات و روايات براى مجرمان، به دليل شدت زياد، از حد توان و ظرفيت وجودى بشر خارج است. مسأله مورد نظر در اين شبهه اين است كه مجازات شديدى كه براى گنهكاران ذكر شده است چيزى نيست كه در حد طاقت و تحمل و ظرفيت وجودى هيچ انسانى باشد قهرا عقل نمى‏تواند وجود اين گونه عقوبتها را بپذيرد. 
پاسخ: اولاً: درست است درك و تصور شدت اين عقوبتها براى ما كه در اين دنيا در چارچوب عالم طبيعت و ماده قرار داريم مقدور نيست چنان كه درك ثوابها و خوشيها و برخورداريهاى آنجا نيز در توان ما نيست؛ اما هيچگاه نمى‏توان اين امر را بهانه‏اى براى انكار و يا ترديد عقوبت اخروى قرار دهيم؛ زيرا بسيارى از چيزهاست كه فوق حد ادراك ماست، ولى با توجه به اين كه اين امور به وسيله مخبر صادق (خدا، پيامبران و اولياى الهى) به صراحت و تأكيد به ما گزارش شده است، جايى براى انكار باقى نمى‏گذارد. 
ثانيا: اشتباه ما در اين قضاوت اين است كه صحنه جهان آخرت را با صحنه عالم دنيا يكسان و همانند فرض كرده‏ايم در حالى كه اين دو عالم تفاوت عميق و جوهرى با هم دارند. اين عالم، عالم حجاب و غفلت و تعلق به ماده است و همين امر باعث مى‏شود كه انسان نتواند حقيقت درون خود را ببيند و آتشى كه در درون او زبانه مى‏كشد را احساس كند و يا درد و رنج دور افتادگى از رحمت و لطف خدا را درك كند اما وقتى كه اين حجابها كنار رفت و حقيقتها به وضوح براى او مكشوف شد و دورافتادگى خود از رحمت خدا و مغفرت الهى را احساس كرد و شعله‏هاى آتش درون را با تمام وجود لمس كرد، قهرا عذاب و رنجى كه به او مى‏رسد به مراتب از عذاب و رنج دنيايى بيشتر خواهد بود. قرآن در وصف آتش جهنم مى‏فرمايد: 
«نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الأَْفْئِدَةِ»(۱۶) 
يعنى: آتش برافروخته الهى است آتشى كه بر دلها زبانه مى‏كشد. اين آتش بر آنها از هر سو احاطه كرده است در ستونهاى بلند و كشيده شده. 
در جاى ديگر در وصف آتش جهنم مى‏فرمايد: 
اى كاش كسانى كه كافرند از آن موقع خبر مى‏داشتند كه آتش را از چهره‏هاى خويش و پيشانى‏هاى خود باز نتوانند داشت و يارى نشوند ولى اين آتش ناگهان بيايد و مبهوتشان كند و بر دفع آن هم قدرت ندارند و كمك هم داده نمى‏شوند.(۱۷) 
در تفسير الميزان در ذيل اين دو آيه آمده است: 
«معلوم است آتشى كه چنين وصفى دارد باطن انسان را مانند ظاهرش فرا مى‏گيرد شمولش نسبت به باطن كمتر از ظاهر نيست و مانند آتش دنيا نيست كه متوجه تنها ظاهر بدن مى‏شود و در نتيجه از يك سو انسان متوجه آن مى‏شود و ظاهر را قبل از باطن مى‏سوزاند و در نتيجه مهلتى به انسان مى‏دهد كه از سوى ديگر فرار كند و يا چاره‏اى انديشد و يا جا خالى دهد و يا حائلى ميانه خود و آن به وجود آورد و يا بر كسى پناهنده شود، ولى آتش دوزخ چنين نيست، بلكه همان طور كه جان آدمى به همراه انسان است آن آتش هم همراه انسان است، همان طور كه نمى‏توان جان را به طرفى نهاد و خود به طرف ديگرى رفت، آتش دوزخ نيز چنين است و ميان آدمى و آن، اختلاف جهت نيست و مهلت هم نمى‏پذيرد و مسافتى ميان آدمى و آن نيست و وقتى كه فرا مى‏رسد جز افسوس و حسرت هيچ چاره‏اى ديگر براى كسى نمى‏ماند. 
پس معناى آيه اين است كه نمى‏توانند آتش را از پيش رو و نه از پشت سر خود دفع كنند بلكه وقتى مى‏رسد از جايى مى‏آيد كه خودشان هم نمى‏دانند و ناگهان هم مى‏رسد و ديگر نمى‏توانند آن را رد نموده و يا از آمدنش مهلت بگيرند.»(۱۸)
نكته قابل توجهى كه از قرآن فهميده مى‏شود اين است كه در برخى از آيات، اوصافى را براى آتش جهنم ذكر مى‏كند در حالى كه همان اوصاف را در آيات ديگر براى اهل جهنم ذكر مى‏كند. مثلاً در سوره مُلك درباره جهنم مى‏فرمايد: 
«زمانى كه كفار در آتش جهنم افكنده مى‏شوند از آتش، صدايى همانند صداى نفسى كه هوا را به درون سينه‏ها مى‏برد شنيده مى‏شود در حالى كه آتش فوران مى‏كند گويى از شدت غضب مى‏خواهد متلاشى شود و قطعه قطعه گردد.»(۱۹) 
و يا در جاى ديگر مى‏فرمايد: 
«آتشى كه چون از مكانى دور آنها را ببيند غليان و صفير هول‏انگيز آن را كه همانند تردّد و آمد و شد نفس در سينه‏هاست مى‏شنوند.»(۲۰) 
اما در جاى ديگر درباره جهنميان مى‏فرمايد: 
«اما كسانى كه بدبختند در آتشند براى آنها در درون آتش صداى هولناكى همانند صداى رفت و آمد نفس در سينه‏هاست.»(۲۱) 
و يا مى‏فرمايد: 
«براى جهنميان در جهنم صدايى است همانند صداى كشيدن نفس به درون سينه‏ها.»(۲۲) 
شايد بتوان از مجموع اين آيات چنين استفاده كرد ـ همانگونه كه برخى از مفسرين گفته‏اند ـ جهنم اخروى چيزى جز باطن و درون انسان نيست كه پرده از روى آن برداشته مى‏شود. وقتى كه در قيامت پرده‏ها از روى ملكوت و باطن عالم برداشته مى‏شود(۲۳) از روى چهره باطنى انسان نيز پرده‏ها برداشته مى‏شود(۲۴) در حقيقت براى اهل شقاوت پرده از روى جهنم آنها برداشته مى‏شود(۲۵) به تعبير علامه طباطبايى، ظاهرا منظور از آوردن جهنم در روز قيامت كه در سوره فجر، آيه ۲۳ بدان اشاره شده است همين پرده بردارى از روى جهنم است.(۲۶) 
بنابراين، عقلاً معنى ندارد كه چيزى نتواند لوازم ذات خود را تحمل كند؛ از اين رو، اين شبهه كه مجرم نمى‏تواند عقاب شديد را تحمل كند از اساس مرتفع مى‏شود.
شبهه ششم
قانون حبط و تكفير چگونه با عدل خدا در مجازات سازگار است؟ 
پاسخ:جا دارد در ابتدا تعريف‏اين‏دو واژه بيان‏گردد. حبط به اين معناست كه اعمال صالح انسان به وسيله عمل بدى كه بعدا انجام مى‏دهد پوچ و باطل گردد و تكفير به اين معناست كه عمل صالح بعدى انسان، عمل ناشايست پيشين او را بپوشاند و آن را از اثر بيندازد. در آيات متعدد قرآن از حبط و تكفير سخن به ميان آمده است. در ارتباط با حبط مى‏توان به سوره بقره / ۲۱۷، انعام / ۸، مائده / ۵، اعراف / ۱۴۷، توبه / ۱۷ و ۶۹، كهف / ۱۰۵، حجرات / ۲، زمر / ۶۵، احزاب / ۱۹ و محمد / ۹، ۲۸ و ۳۲ و در ارتباط با تكفير به سوره بقره/ ۲۷۱، مائده ۱۲ و ۶۵، نساء / ۳۱، انفال / ۲۹، طلاق / ۵، محمد / ۲ و تغابن / ۹ مراجعه كرد. 
منظور از اشكال ياد شده اين است كه اگر به خاطر اعمال بدى كه بعدا انجام مى‏شود اعمال نيك قبلى انسان باطل و پوچ گردد چگونه عدل الهى قابل توجيه است؟ 
در پاسخ اين اشكال بايد گفت هر عمل بدى كه انسان انجام مى‏دهد باعث حبط حسنات پيشين نمى‏شود بلكه تنها برخى از اعمال بد مانند كفر، شرك، تكذيب آيات الهى، ارتداد، قتل انبيا و اولياى الهى، وابستگى به دنيا و تعلق خاطر به زخارف دنيا و نفاق در ايمان باعث حبط مى‏گردند و اين امر با مراجعه به آيات و روايات باب روشن مى‏شود. 
حبط در اينگونه موارد نه با عقل انسانى منافات دارد و نه با عدل الهى؛ زيرا ارزش كار نيك به اثر مثبت و ماندگارى است كه در روح و جان انسان باقى مى‏گذارد اما اين گونه سيّئات، بكلّى اثرات مثبت كارهاى نيك پيشين را از بين مى‏برند. بنابراين، با وجود اين گناهان بزرگ، عمل صالحى در پرونده انسان باقى نمى‏ماند تا از خداوند پاداش آن را مطالبه كند. 
نقطه مقابل آن، برخى از كارهاى نيك به خاطر تأثيرات مثبت فوق العاده‏اى كه بر دل و روح انسان باقى مى‏گذارند اثرات سوء گناهان قبلى را شستشو و زنگارهاى دل را صيقل مى‏دهند (تكفير). 
بر اين اساس، حبط و تكفير با مضمون آيه: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»(۲۷) منافاتى نخواهد داشت؛ زيرا اين آيه درباره عمل خير و يا شرّى است كه در جان و روح انسان پايدار و ماندگار باشد. 
در تفسير شريف الميزان در ذيل آيه ۷ و ۸ زلزال آمده است: 
«در اينجا اين سؤال به ذهن مى‏رسد كه در آيات شريفه قرآن آياتى هست كه با اين ضابطه كلى (مضمون آيه ۷ و ۸ زلزال) سازگار نيست. از آن جمله آياتى كه دلالت دارد بر حبط و بى‏نتيجه شدن اعمال خير به خاطر پاره‏اى از كارها و آياتى كه بر انتقال اعمال خير و شر اشخاص به ديگران دلالت دارد مانند انتقال حسنات قاتل به مقتول و گناهان مقتول به قاتل و آياتى كه دلالت بر اين دارد كه در برخى از موارد توبه باعث تبديل گناه به ثواب مى‏شود و... 
پاسخ اين است كه آيات نامبرده حاكم بر اين دو آيه‏اند و بين دليل حاكم و محكوم منافاتى نيست؛ مثلاً آياتى كه دلالت بر حبط دارند دلالت بر اين دارند كه براى صاحب عمل خير، عمل خيرى باقى نمى‏ماند و يا قاتلى كه نگذاشت مقتول زنده بماند و عمل خير انجام دهد، اعمال خيرش را به مقتول مى‏دهند و خودش عمل خيرى ندارد، تا آن را ببيند و توبه كارى كه گناهش مبدل به حسنه مى‏شود براى اين است كه گناه موافق ميل او نبوده، عوامل خارجى باعث گنهكارى او شدند، و آن عوامل خارجى (اشخاصى كه باعث گناه اين شخص شدند) كار خير موافق طبعشان نبوده ولى چون مى‏خواستند در بين مردم نيكوكار موجّه باشند و بلكه رئيس و رهبر آنان باشند اين كارهاى خير را انجام دادند، لذا در قيامت بديهاى توبه‏كاران را به اين عوامل و اشخاص مى‏دهند و خوبيهاى آن اشخاص را به توبه‏كاران، و در نتيجه توبه‏كاران گناهى ندارند تا به حكم آيه مورد بحث در قيامت آن را ببينند و نيز عوامل شرّ كار خيرى ندارند تا به حكم آيه مذكور آن را ببينند.»(۲۸)
شبهه هفتم
شفاعت اخروى چگونه با قانون مجازات سازگار است؟ 
در باب شفاعت اشكالات متعددى شده است كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم: 
۱ـ شفاعت نوعى تبعيض ناروا و حاكميت روابط به جاى ضوابط است و با عدل الهى سازگار نيست. 
۲ـ در قرآن كريم شفاعت در آخرت مورد نفى و انكار واقع شده است. 
۳ـ شفاعت با قانون «ليس للأنسان الا ما سعى» منافات دارد. 
۴ـ لازمه شفاعت اين است كه رحمت شفيع بيشتر از رحمت خدا باشد. 
۵ـ اعتقاد به شفاعت موجب تجرّى نفوس و بلكه تشويق آنها نسبت به ارتكاب گناه است. 
۶ـ اعتقاد به شفاعت شفعا و درخواست شفاعت از آنها نوعى شرك است. 
در پاسخ اين اشكالات خوب است تعريف درستى از شفاعت در آخرت بيان شود. حقيقت اين است كه مسأله شفاعت در آخرت يك پديده استثنايى نيست بلكه طبق يك فرمول كلى در نظام هستى اعم از دنيا و آخرت و تكوين و تشريع است و آن اين كه مغفرت الهى در آخرت مانند هر رحمت ديگر الهى داراى نظام و قانون است. رحمت الهى اعم از خلق و رزق و هدايت و مغفرت و احيا و اماته و تعليم و وحى، بدون واسطه صورت نمى‏گيرد. در روايت آمده است كه خداوند ابا و امتناع دارد از اين كه كارها را به جز از راه اسبابش به جريان بيندازد. علوّ و شموخ و قدّوسيّت ذات حق ابا دارد از اين كه مستقيما و مباشرتا كار خويش را در عوالم پايين انجام دهد. وساطت فرشتگان در نظام تكوين و تشريع بر همين اساس است. هدايت الهى از طريق جبرئيل و پيامبران و اوليا انجام مى‏گيرد چنان كه احيا به وسيله اسرافيل و اماته بوسيله عزرائيل و وحى بوسيله جبرئيل انجام مى‏گيرد. بنابراين، امكان ندارد هيچيك از جريانهاى رحمت پروردگار بدون نظام انجام گيرد به همين دليل مغفرت الهى در آخرت نيز بايد از طريق نفوس كامل و ارواح بزرگ انبيا و اوليا به گناهكاران برسد.(۲۹) 
فرق اساسى ميان شفاعت حقيقى اخروى با شفاعتهاى باطل دنيوى اين است كه بر اساس قاعده مزبور شفاعت واقعى از خدا شروع مى‏شود و به گناهكار ختم مى‏گردد ولى در شفاعت باطل دنيوى جريان بر عكس است. به تعبير ديگر در شفاعت حقيقى خدا برانگيزاننده شفيع است. بنابراين، شفيع تحت تأثير خدا است اما در شفاعتهاى باطل، اين مجرم است كه شفيع را تحت تأثير قرار مى‏دهد و شفيع نيز شفاعت كننده را تحت تأثير قرار مى‏دهد.(۳۰) 
نكته ديگرى كه در شفاعت اخروى بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه همانگونه كه در بهره‏مندى از جريانهاى ديگر رحمت الهى قابليت و صلاحيت شرط است در بهره‏مندى از رحمت و مغفرت الهى در قيامت نيز، لياقت و قابليت شرط است. بنابراين، شفاعت شفعيان بر اساس قابليتهاى افراد صورت مى‏گيرد. به همين دليل در قرآن و روايات عدّه زيادى از انسانها فاقد قابليت براى شفاعت قلمداد شده‏اند.(۳۱) 
با عنايت به توضيحى كه در باب شفاعت داده شد پاسخ بسيارى از اشكالات روشن مى‏گردد. زيرا بيان شد كه شفاعت تبعيض باطل نيست؛ چرا كه بدون ضابطه و بدون داشتن قابليت انجام نمى‏گيرد و هر كس كه واجد قابليت باشد از اين جريان رحمت و مغفرت الهى برخوردار خواهد شد و نيز روشن شد كه با اصل «ليس للأنسان الا ما سعى» منافاتى ندارد زيرا قابليتى كه براى بهره‏مندى از شفاعت لازم است با كار و تلاش خود شخص حاصل مى‏شود و نيز روشن شد كه لازمه شفاعت اين نيست كه رحمت شفيع بيشتر از رحمت خدا باشد چنان كه لازمه‏اش اين نيست كه خدا تحت تأثير شفيع قرار گيرد؛ چون دستگاه شفاعت از جانب خدا و با انگيزه رساندن رحمت و مغفرت به بندگان مى‏باشد. اين شفيع است كه تحت تأثير خداست نه بالعكس و نيز روشن شد كه اعتقاد به شفاعت شرك نيست زيرا وجود نظام واسطه‏ها در تكوين و تشريع و دنيا و آخرت غير قابل انكار است. معناى شفاعت و يا توسل به انبيا و اوليا اين نيست كه آنها مى‏توانند در خارج از چارچوب نظام الهى نقش و تأثيرى داشته باشند، بلكه به اين معناست كه خداوند مقربان درگاه خويش را واسطه فيض خود قرار داده و از بندگان خواسته است با توسل به آنها و طلب شفاعت از آنها از رحمت و مغفرت الهى، خود را بهره‏مند سازند. 
هر چند برخى از آيات(۳۲) شفاعت را در آخرت نفى كرده است اما يك دسته ديگر از آيات، اصل شفاعت را پذيرفته است ولى آن را در انحصار خدا و به اذن او دانسته است(۳۳) دسته سوم از آيات بر وجود شفاعت در آخرت و يا عده‏اى به نام شفيع دلالت دارد.(۳۴) 
جمع بندى اين آيات اين است كه شفاعت خود سرانه و باطل و بى اذن خدا در قيامت وجود ندارد شفاعتى كه از ناحيه مقربان الهى صورت مى‏گيرد با اذن و اراده الهى است. 
در مورد اين اشكال كه اعتقاد به شفاعت باعث تجرى و تشويق انسانها به گناه است بايد گفت اولاً همين اشكال در مورد آياتى كه به صراحت مغفرت خدا را مطرح مى‏كند و يا آياتى كه بر آمرزيده شدن همه گناهان با توبه دلالت دارد مطرح است. ثانيا با عنايت به اين كه براى بهره‏مندى از شفاعت قابليت لازم است و هيچ‏كس هم نمى‏داند كه واجد اين قابليت است يا فاقد آن و نيز با عنايت به اين كه نه در مورد هيچ گناه خاصى وعده شفاعت داده شد و نه به هيچ گناهكار خاصى، قهرا اين اشكال مطرح نخواهد بود بلكه به عكس همين وعده به همراه شروطى كه دارد باعث قرار گرفتن انسان در ميان خوف و رجا مى‏گردد. به تعبير مرحوم شهيد مطهرى: 
«... هيچ كس نمى‏تواند جميع شرايط شفاعت را به صورت قطعى بيان كند خدا خودش مى‏داند و بس... گويى قرآن نخواسته است كه همه شرايط شمول شفاعت را به طور صريح بيان كند، خواسته است قلوب را در ميان خوف و رجا نگهدارد. از اينجا مى‏توان فهميد كه اشكالى كه مى‏گويد عقيده به شفاعت موجب تجرّى است وارد نيست.»(۳۵)
شبهه هشتم
چرا در پاداش كارهاى خير در آخرت، ايمان شرط شده است؟ چرا كارهاى خير از غيرمؤمنين پذيرفته نيست؟ 
پاسخ: خداوند يقينا عمل صالح را بى پاداش نخواهد گذاشت اما مهم اين است كه بدانيم عمل صالح كه مورد قبول خدا واقع مى‏شود چيست؟ معمولاً در نگاه ظاهر بينانه‏اى كه ما داريم حسن فعلى كار را براى صالح و خوب بودن آن كافى مى‏دانيم اما در نگاه قرآن عمل صالح عملى است كه هم برخوردار از حسن فعلى و هم حسن فاعلى باشد. در نگاه قرآن و روايات، روح و مغز عمل، همان نيت و انگيزه‏اى است كه در درون شخص فاعل تحقق پيدا مى‏كند. عملى كه به انگيزه شهرت، شهوت، ريا و يا فريب مردم صورت گيرد در نگاه قرآن عمل صالح نيست هرچند داراى حسن فعلى بالايى هم باشد. ممكن است عملى در نگاه ما كوهى جلوه كند اما در نگاه خدا به اندازه كاهى ارزش نداشته باشد. به عكس ممكن است عملى در نگاه ظاهر بينانه ما كاه جلوه كند اما در نگاه خدا كوه به حساب آيد. شرط ايمان در قبولى اعمال خير براى تأمين حسن فاعلى است. كسى كه به خدا عقيده ندارد نمى‏تواند عمل خود را به قصد قرب و رضاى الهى انجام دهد قهرا از حد نصاب مورد نظر شرع جهت قبولى برخوردار نيست. به تعبير ديگر كسى كه كارى را براى خدا انجام نداده باشد بلكه به قصدى انجام داده باشد كه نهايتا برگشت آن به دنيا و شؤون دنيوى است، قهرا عمل او بالا نمى‏رود و عروج و صعود نخواهد داشت و نمى‏تواند مزد كار خود را مطالبه كند. (ما عندكم ينفد و ما عند الله باق).(۳۶) 
به تعبير استاد شهيد مطهرى: 
«شرط اين كه يك عمل، وجهه ملكوتى خوب و «علّيينى» پيدا كند اين است كه با توجه به خدا و براى صعود به ملكوت خدا انجام گيرد، اگر كسى معتقد به قيامت نباشد و توجه به خدا نداشته باشد، عمل او وجهه ملكوتى نخواهد داشت و به تعبير ديگر صعود به «علّييّن» نخواهد كرد. تا عملى از راه نيت و از راه عقيده و ايمان، نورانيّت و صفا پيدا نكند به ملكوت عليا نمى‏رسد. عملى به ملكوت عليا مى‏رسد كه روح داشته باشد. روح عمل همان بهره اخروى و ملكوتى اوست. قرآن مى‏فرمايد: «اليه يصعد الكلم الطيّب و العمل الصالح يرفعه...» اگر به ما بگويند كه فلان كس از جاده شمال تهران خارج شد و در جهت شمال چند روز به سفر خود ادامه داد هرگز توقع نداريم كه چنين كسى به قم و اصفهان و شيراز برسد... محال است كسى به سوى تركستان برود ولى به كعبه برسد...»(۳۷)
شبهه نهم
خدمات بزرگ مخترعان و مكتشفان و انسانهاى خيّر غيرمسلمان چگونه پاداش داده مى‏شود؟ 
پاسخ اين شبهه از پاسخ شبهه قبل روشن شد اگر اينگونه افراد به خدا و قيامت ايمان داشته باشند و خدمات بزرگ خود را به انگيزه الهى و اخروى انجام دهند يقينا پاداش نيك الهى در انتظار آنهاست در غير اين صورت نمى‏توانند مطالبه‏اى از خدا داشته باشند مثلاً كسانى كه به قصد ريا و شهوت و شهرت و يا توقعات مادى آنگونه خدمات را انجام مى‏دهند انگيزه آنها جنبه دنيوى دارد اعم از اين كه در دنيا به اين انگيزه‏ها و مقاصد خود برسند يا نرسند، عمل آنها مقبول حق واقع نخواهد شد. بنابراين نمى‏توانند مطالبه‏اى هم در قيامت داشته باشند.
شبهه دهم
با عنايت به اين كه ما معتقديم اكثريت قاطع مردم جهان اهل باطلند چگونه مى‏توان همه آنها را اهل دوزخ و محروم از رحمت الهى دانست؟ 
پاسخ: به نظر ما مسأله حق و باطل با مسأله نجات و عدم نجات در آخرت متفاوت است و همه جا با هم ملازمه ندارند. اينگونه نيست كه همه اهل باطل در آخرت مشمول عذاب و محروم از نجات باشند همان طور كه چنين نيست همه پيروان دين حق در هر شرايطى مصون از عذاب و غضب الهى باشند. چه بسيارند كسانى كه به دين حق نرسيدند اما به دليل اين كه اهل عناد و لجاج در برابر حق نيستند و نيز به دليل اين كه اهل دين حق نبودن آنها ناشى از تقصير آنها نيست در آخرت اهل نجات خواهند بود. قرآن كريم اين گونه افراد را ـ كه تعداد آنها كم نيست ـ مستضعف و «مرجون لأمر الله» دانسته و مغفرت و رحمت الهى را شامل حال آنها مى‏داند.(۳۸) 
در حقيقت كفرى كه باعث شقا و عذاب در آخرت مى‏شود، همان عناد و لجاج و حق‏پوشى است. هر كسى كه داراى روح تسليم و انقياد در برابر حقيقت باشد هر چند به حقيقت نرسد ـ البته به شرط اين كه اين نرسيدن از روى عمد و تقصير نباشد ـ مشمول نجات اخروى خواهد بود. اگر اينگونه افراد اعمال خيرى در پرونده اعمال خود داشته باشند و اين اعمال را به انگيزه الهى و اخروى انجام داده باشند ـ هر چند مسلمان نباشند ـ در پيشگاه خداوند در قيامت مأجور خواهند بود. 
شهيد مطهرى در اين رابطه مى‏فرمايد: 
«افرادى كه به خدا و آخرت ايمان دارند و اعمالى با انگيزه تقرب به خدا انجام مى‏دهند عمل آنها مقبول درگاه الهى است و استحقاق پاداش و بهشت دارند اعم از اين كه مسلمان باشند يا غير مسلمان. غير مسلمانان به موجب اين كه از نعمت اسلام بى بهره‏اند طبعا از مزاياى استفاده از اين برنامه الهى محروم مى‏مانند. عمل خير مقبول اعم از آن كه از مسلمان صادر شود يا غير مسلمان يك سلسله آفتها دارد كه ممكن است بعد از عمل عارض شود و آن را فاسد نمايد در رأس آن آفتها، جحود و عناد است.... اعمال خير افرادى كه به خدا و قيامت ايمان ندارند موجب تخفيف و احيانا رفع عذاب آنها خواهد بود... آيات و رواياتى كه دلالت مى‏كند اعمال منكران نبوت يا امامت مقبول نيست ناظر به آن است كه آن انكارها از روى عناد و لجاج و تعصب باشد اما انكارهايى كه صرفا عدم اعتراف است و منشأ آن هم قصور است نه تقصير، مورد نظر آيات و روايات نيست... به نظر حكماى اسلام از قبيل بوعلى و صدرالمتألهين اكثريت مردمى كه به حقيقت اعتراف ندارند قاصرند نه مقصّر. چنين اشخاصى اگر خداشناس نباشند معذب نخواهند بود. هر چند به بهشت هم نخواهند رفت ـ و اگر خداشناس باشند و به معاد هم اعتقاد داشته باشند و عملى خالص انجام دهند پاداش نيك خويش را خواهند گرفت. تنها كسانى به شقاوت كشيده مى‏شوند كه مقصر باشند نه قاصر.»(۳۹)
پی نوشت ها:
۱ مدرس حوزه و عضو هيأت علمى دانشگاه علوم پزشكى بابل، محقق و نويسنده. 
۲ ـ مرتضى مطهرى، زندگى جاويد يا حيات اخروى، انتشارات صدرا، اسفند ۱۳۷۶، ص ۲۸؛ مجموعه آثار، ج ۲، انتشارات صدرا، چاپ اول، ۱۳۶۹، صص ۵۲۰ ـ ۵۱۹. 
۳ ـ مرتضى مطهرى، عدل الهى، انتشارات صدرا، چاپ دهم، ۱۳۵۷، صص ۲۴۰ـ۲۳۹؛ مجموعه آثار، پيشين، ج ۱، صص ۲۲۶ـ۲۲۵. 
۴ ـ سيد محمدحسين طباطبايى، شيعه در اسلام، انتشارات اسلامى، چاپ هشتم، ۱۳۷۳، صص ۱۶۲ـ۱۶۱. 
۵ ـ مرتضى مطهرى، حيات اخروى، ص ۵۰؛ سيد محمدحسين طباطبايى، پيشين، ص ۱۶۰؛ محمدتقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، ج ۳، سازمان تبليغات اسلامى، سال ۷۴، ص ۶۳. 
۶ ـ مرتضى مطهرى: حيات اخروى، صص ۳۲ـ۳۰؛ عدل الهى، صص ۲۵۲ـ۲۴۳؛ سيد محمدحسين طباطبايى، پيشين، صص ۱۶۵ـ۱۶۲؛ محمدتقى مصباح يزدى، پيشين، صص ۱۲۱ـ۱۱۹. 
۷ ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، پيشين، ص ۲۳۷. 
۸ ـ بقره / ۸۱ـ۸۰. 
۹ ـ انبياء / ۴۸. 
۱۰ ـ بقره / ۳۹. 
۱۱ ـ سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان، ترجمه محمدباقر موسوى همدانى، انتشارات درالعلم، قم، ج ۱، ص ۳۹۹. 
۱۲ ـ صدرالمتألهين، الاسفار الاربعة العقلية، ج ۹، ص ۳۵۲؛ الشواهد الربوبيّة، مشهد رابع، اشراق سادس عشر، ص ۳۱۳؛ تفسير القرآن الكريم، ج ۴، ص ۳۱۷. 
۱۳ ـ صدرالمتألهين، عرشيه، انتشارات مولى، ۱۳۶۱، ص ۳۸۲. 
۱۴ ـ مدّثّر / ۴۸ـ۳۸. 
۱۵ ـ اعراف / ۵۱ـ۳۸. 
۱۶ ـ همزه / ۹ـ۶. 
۱۷ ـ انبياء / ۴۰ـ۳۹. 
۱۸ ـ سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان، پيشين، ج ۲۸، ص ۱۳۱. 
۱۹ ـ ملك / ۸ـ۷. 
۲۰ ـ فرقان / ۱۲. 
۲۱ ـ هود / ۱۰۶. 
۲۲ ـ انبياء / ۹۹. 
۲۳ ـ طارق / ۹: «يوم تبلى السّرائر». 
۲۴ ـ ق / ۲۲: «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ». 
۲۵ ـ نازعات / ۳۶: «برّزت الجحيم لمن يرى». 
۲۶ ـ سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان، پيشين، ج ۴۰، صص ۲۲۶ـ۲۲۵. 
۲۷ ـ زلزال / ۸ ـ ۷. 
۲۸ ـ سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان، پيشين، ج ۴۰، صص ۳۵۰ـ۳۵۱. 
۲۹ ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، پيشين، صص ۲۵۹ـ۲۵۸. 
۳۰ ـ همان. 
۳۱ ـ در اين رابطه مى‏توان به سوره مدّثر / ۴۸ـ۴۰، انبياء / ۲۸، طه / ۱۰۹ و مريم / ۸۷ مراجعه كرد. 
۳۲ ـ مانند سوره بقره / ۴۸، ۱۲۳ و ۲۵۴. 
۳۳ ـ مانند زمر / ۴۴، سبأ / ۲۳، طه / ۱۰۹، بقره / ۲۵۵، انعام / ۵۱، ۷۰ و يونس / ۳. 
۳۴ ـ مانند مدّثّر / ۴۸، انبياء / ۲۸ و مريم / ۸۷. 
۳۵ ـ مرتضى مطهرى، پيشين، ص ۲۶۱. 
۳۶ ـ نخل / ۹۶. 
۳۷ ـ مرتضى مطهرى، پيشين، ص ۳۰۴. 
۳۸ ـ نساء / ۹۹ـ۹۷ و توبه / ۱۰۶. 
۳۹ ـ مرتضى مطهرى، پيشين، صص ۳۴۲ـ۳۴۱. 
منبع:عباس نيكزاد؛فصلنامه رواق انديشه، شماره ۲۴

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center