هـمـان گـونـه كـه گفته شد دوره پس از درگذشت پيامبر(ص ) دوره جمع آورى قرآن به شمار آمـده اسـت بـزرگـان صـحابه بر حسب دانش و شايستگى خود به جمع آورى آيات و مرتب كردن سـوره هـاى قـرآن دست زدند و هر يك آن را در مصحف خاص خود گرد آوردند برخى كه خود از عـهده اين كار برنمى آمدند, از ديگران مى خواستندتا مصحفى براى آنان استنساخ كنند و يا آيات و سـوره هـاى قرآن را در مصحفى براى آنان گرد آورند به اين ترتيب و با گسترش قلمرو حكومت اسـلامـى , تـعداد مصحف ها رو به فزونى گذاشت با افزايش تعداد مسلمانان نياز به نسخه هايى از قـرآن نـيـز بـيـش تـرمـى شـد چـه اين كتاب تنها دستور آسمانى بود كه مسلمانان , تمام جوانب زنـدگى خود را بر اساس آن تنظيم مى كردند و براى آنان منبع احكام و قانون گذارى وتشكيلات نيز به شمار مى آمد.
برخى از اين مصحف ها به تبع موقع و پايگاه جمع كننده آن در جهان اسلام آن روز, مقام والايى را كسب كرد مثلا مصحف عبداللّه بن مسعود, صحابى بزرگوار كه مرجع اهل كوفه[۱] به شمار مـى آمـد و مـصحف ابى بن كعب مورد توجه مردم مدينه بود و مصحف ابو موسى اشعرى در بصره و مصحف مقدادبن اسود در دمشق مورد توجه مردم بود.
اختلاف مصحف ها
جـمـع كـنـنـدگان مصحف ها متعدد بودند و در اين جهت با يكديگر رابطه اى نداشتند و از نظر صـلاحـيـت و استعداد و توانايى انجام اين كار يك سان نبودندبنابراين نسخه هركدام از نظر روش , ترتيب , قرائت و با ديگرى يكسان نبود.
اخـتـلاف در مـصحف ها و قرائت ها, اختلاف ميان مردم را ايجاب مى كرد چه بسامسلمانان ساكن مـنـاطـق دور دست , كه به مناسبت شركت در جنگ و يا مناسبات ديگر گرد هم مى آمدند, بر اثر تـعصبى كه نسبت به مذهب , عقيده و راى خودداشتند, به محكوم كردن يكديگر دست مى زدند همين امر به نزاع و جدال ميان آنان مى كشيد.
نـمـونـه هـايى از اختلافات مردم درباره مصحف ها و تعصب آنان نسبت به قرائت هاى صاحبان اين مصحف ها بدين شرح است :
۱. در بـازگـشـت از جـنـگ سرزمين ارمنستان , حذيفه به سعيدبن عاص گفت : ((دراين سفر به موضوعى برخورد كردم كه اگر ناديده گرفته شود موجب اختلاف مردم در مورد قرآن خواهد شد و هـيـچ گـاه نمى توان آن را چاره كرد)) سعيد پرسيد: ((موضوع چيست ؟
)) گفت : ((مردمى را از حـمـص ديـدم كـه تصور مى كردند قرائت آنان بهتر ازقرائت ديگران است و آنان قرآن را از مقداد فـراگرفته اند مردم دمشق را ديدم كه مى گفتند: قرائت آنان بهتر از ديگر قرائت هاست اهل كوفه را ديـدم كـه قـرائت ابـن مـسـعود را پذيرفته اند و همين عقيده را درباره قرائت او دارند هم چنين مـردم بـصـره كه قرآن را طبق قرائت ابو موسى اشعرى قرائت مى كنند و مصحف او را لباب القلوب مى نامند)).
چـون حـذيفه و سعيد به كوفه رسيدند, حذيفه اين موضوع را با مردم در ميان گذاشت و از آن چه بيم داشت به آنان هشدار داد صحابه پيامبر(ص ) و بسيارى ازتابعين با وى موافقت كردند اصحاب ابـن مسعود به وى اعتراض كردند كه چه ايرادى به ما دارى , مگر جز اين است كه ما قرآن را مطابق قـرائت ابـن مسعود قرائت مى كنيم ؟
حذيفه و موافقان او به خشم آمدند و به آنان گفتند: ((ساكت بـاشـيـد كـه بـه خـطـا مـى رويـد)) او گفت : ((به خدا سوگند اگر زنده باشم اين موضوع را با خليفه مسلمين (عثمان ) در ميان مى گذارم تا چاره اى بينديشد)) حذيفه وقتى با ابن مسعودرو به رو شـد مـطـلب را با او در ميان گذاشت , ولى ابن مسعود با حذيفه به درشتى سخن گفت سعيد سـخـت عـصـبـانـى شد و مجلس را ترك كرد مردم نيز پراكنده شدند و حذيفه با عصبانيت براى ملاقات با عثمان حركت كرد.[۲]
۲. يزيد نخعى مى گويد: ((در زمان ولايت وليدبن عقبه كه از جانب عثمان والى كوفه بود به مسجد كوفه رفتم در آن جاگروهى جمع بودند و حذيفة بن يمان در ميان آن جمع بود در آن وقت مسجد گـمـاشـتـه اى نداشت و كسى فرياد برآورد: آنان كه پيروقرائت ابوموسى اشعرى هستند به زاويه نـزديك باب كنده و آنان كه پيرو قرائت ابن مسعودند به زاويه نزديك خانه عبداللّه بيايند دو گروه دربـاره آيـه اى از سـوره بـقـره اختلاف داشتند يكى مى گفت : ((واتموا الحج و العمرة للبيت )) و ديـگرى مى گفت : ((وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ))[۳] حذيفه سخت برآشفت و گفت : ((همين اختلافات پيش از شما نيز وجود داشت و موضوع مراجعه به عثمان را مطرح كرد)).
در روايت ابن ابى الشعثا آمده است كه حذيفه گفت : ((قرائت ابن ام عبد! وقرائت ابوموسى اشعرى ! قـسـم بـه خـدا! اگـر باقى بمانم تا خليفه مسلمين (عثمان ) راببينم , او را برآن خواهم داشت كه قـرائت واحـدى تـرتيب دهد عبداللّه به خشم آمد وگفت : اين سخن سختى است و حذيفه سكوت كرد)).
در روايـت ديـگـر آمده است كه حذيفه گفت : ((مردم كوفه مى گويند قرائت عبداللّه و اهل بصره مـى گويند قرائت ابوموسى به خدا سوگند اگر نزد عثمان رفتم او را به غرق اين مصحف ها وادار خـواهم كرد)) عبداللّه به او گفت : ((قسم به خدا كه اگر چنين كنى خداوند تو را در جايى غير از آب (جهنم ) غرق خواهدكرد)).[۴]
ابـن حـجـر گفته است : ((ابن مسعود, به حذيفه گفت : به من خبر داده اند كه تو چنين گفته اى حذيفه گفت : آرى , من دوست ندارم كه بگويند قرائت فلان و قرائت فلان همانند اهل كتاب , دچار اختلاف شوند)).[۵]
۳. ابـن اشـتـه از انـس بن مالك روايت كرده است كه مردم در زمان عثمان در كوفه نسبت به قرآن اخـتـلاف داشـتـند معلمى قرآن را طبق قرائت يكى از صاحبان مصحف ها تعليم مى كرد و معلمى ديـگـر طـبـق قـرائت ديـگر و اين به اختلاف بين جوانان كشيده مى شد اين اختلافات به معلمان مى رسيد و هر يك قرائت ديگرى راغلط مى شمرد اين خبر به عثمان بن عفان رسيد و گفت : ((در اين جا (مدينه ) قرآن رامورد اختلاف قرار مى دهيد و آن را به غلط مى خوانيد پس آن كه دورتر است بيش تربه بيراهه مى رود و قرآن را دست خوش اختلاف قرار مى دهد!)).[۶]
۴.از مـحـمـدبـن سـيرين نقل شده كه گفته است : ((برخى قرآن را قرائت مى كردند وبرخى ديگر قرائت آنان را غلط مى دانستند اين خبر به عثمان رسيد و آن را اهميت داد و ۱۲ تن از قريش و انصار را جمع آورد)).[۷]
۵.از بـكير اشج روايت شده است كه در عراق كسى از ديگرى قرائت آيه اى رامى پرسيد و چون آيه را قـرائت مى كرد مى گفت : اين قرائت را نمى پذيرم و مردود مى شمارم اين موضوع ميان مردم شايع شد تا آن كه در اين باره با عثمان مذاكره كردند.[۸]
حوادثى از اين قبيل در مورد قرائت قرآن و اختلاف درباره آن اگر به وسيله مردانى آگاه هم چون حـذيـفة بن يمان ـ كه خدايش رحمت كند ـ پيش بينى نمى شد, به حوادثى ناخوشايند و فتنه هايى بدفرجام منتهى مى گرديد.
ورود حذيفه به مدينه
وقـتى حذيفه از جنگ ارمنستان بازگشت , و در حالى كه از اختلاف مردم در باره قرآن ناخوشنود بـود, بـا آن عـده از اصـحـاب پيامبر(ص ) كه در كوفه بودند, درباره حل اين مشكل پيش از آن كه جـاهـاى ديـگر را فراگيرد, به مشورت پرداخت نظر حذيفه اين بود كه عثمان را برآن دارد كه به يكسان نمودن مصاحف و الزام مردم به قرائت واحد اقدام كند كه همه اصحاب به درستى اين نظر اتـفـاق كـردنـد جـزعـبـداللّه بن مسعود[۹] لذا حذيفه با شتاب هرچه تمام تر, به سوى مدينه شـتـافـت تـا عثمان را برانگيزد كه امت محمد(ص ) را پيش از پراكندگى دريابد. حذيفه به عثمان گـفـت : ((اى خـلـيفه مسلمين ! من بدون پرده پوشى هشدار مى دهم , اين امت رادرياب پيش از آن كـه گـرفـتـار هـمـان اخـتلافى شوند كه يهود و نصارى به آن گرفتارشدند))عثمان پرسيد: ((مـوضوع چيست ؟)) حذيفه گفت : ((در جنگ ارمنستان شركت داشتم در آن جامردم شام , قرآن را به قرائت ابى بن كعب مى خواندند كه مواردى ازآن را مردم عراق نشنيده اند مردم عراق از قرائت ابـن مـسـعود تبعيت مى كردند كه درمواردى مردم شام از آن بى اطلاع بودند و هر گروه , گروه ديگر را تكفيرمى كرد)).[۱۰]
مشورت عثمان با صحابه
ايـن حـوادث و نـظاير آن سرانجام نامطلوبى داشت بدين لحاظ عثمان به طور جددر فكر يكسان كردن مصاحف برآمد در آن هنگام يكسان نمودن مصاحف كارى بس بزرگ و پديده اى جديد بود و هـيچ يك از پيشينيان به چنين كارى دست نزده بود به علاوه مشكلات و موانعى در اجراى اين كار ديـده مـى شد زيرا نسخه هاى متعددى از اين مصحف ها در اطراف و اكناف منتشر شده و در وراى هـر يك , رجالى از بزرگان صحابه ايستاده بودند كه ناديده گرفتن شئون آنان در جامعه اسلامى آن روزبسى دشوار بود چه بسا ممكن بود كه اينان به حمايت و دفاع از مصحف خود قيام كرده و در اين راه موانعى بزرگ به وجود آورند به همين دليل عثمان آن عده ازاصحاب پيامبر(ص ) را كه در مدينه بودند گرد آورد و در اين كار با آنان مشورت نمودو همگى بر ضرورت قيام به اين كار, به هر قـيـمتى كه تمام شود, اتفاق نظرداشتندابن اثير مى گويد: ((عثمان اصحاب پيامبر(ص ) را گرد آورد و موضوع را با آنان در ميان گذاشت و همگى نظر حذيفه را تاييد كردند)).[۱۱]
كميته يكسان كردن مصاحف
عـثـمـان به سرعت به يكسان كردن مصاحف اقدام كرد نخست در پيامى عام ,خطاب به اصحاب پـيـامبر(ص ) آنان را به مساعدت در انجام اين عمل دعوت نمود[۱۲] سپس چهار تن از خواص خود را براى اجراى اين كار برگزيد كه عبارت بودند از: زيدبن ثابت كه از انصار بود و سعيدبن عاص و عـبـداللّه بـن زبـير وعبدالرحمان بن حارث بن هشام كه از قريش بودند اين چهار تن اعضاى اوليه كميته يكسان كردن مصحف ها به شمار مى روند[۱۳] كه زيد بر آنان رياست داشت ,چنان كه از اعـتـراض و مـخـالـفت ابن مسعود نسبت به انتخاب زيد برمى آيد,او(ابن مسعود) گفت : ((مرا از اين كار كنار مى زنند و آن را به كسى (زيد) مى سپارند كه قسم به خدا, آن گاه كه او در صلب مردى كـافـر بـود, من اسلام را پذيرفته بودم ))[۱۴] عثمان خود مسؤوليت سرپرستى اين چهار تن را بـرعـهده گرفت[۱۵] ولى آنان از عهده انجام اين كار برنيامدند, و براى انجام كارى دراين حد مـهم , به افرادى كاردان و با كفايت نياز داشتند لذا از ابى بن كعب ,مالك بن ابى عامر, كثيربن افلح , انـس بن مالك , عبداللّه بن عباس ,مصعب بن سعد[۱۶], عبداللّه بن فطيمه[۱۷] و به روايت ابن سـيرين و ابن سعدو ديگران از پنج تن ديگر كه جمعا ۱۲ نفر شدند كمك گرفتند[۱۸] در اين دوره ريـاسـت بـا ابـى بـن كـعـب بـود كـه او آيـات قـرآن را امـلا مى كرد و ديگران مى نوشتند به نـقـل ابـوالعاليه , اينان قرآن را از مصحف ابى بن كعب گرد آوردند, ابى بن كعب خود املا مى كرد و ديگران مى نوشتند[۱۹].
ابـن حـجـر مـى گـويـد: ((گـويـا در ابـتدا, كار با زيد و سعيد بود, چه عثمان پرسيد: كدام بهتر مى نويسند؟
گفتند: زيد سپس پرسيد: كدام فصيح ترند؟
گفتند: سعيد آن گاه گفت : سعيد املا كند و زيد بنويسد[۲۰] سپس اضافه مى كند: به افرادى نيازداشتند كه مصحف ها را به تعدادى كـه بـايـد بـه مناطق مختلف فرستاده شود,بنويسند و افراد مذكور را اضافه كردند و براى املا از ابى بن كعب كمك گرفتند)).[۲۱]
موضع صحابه درباره يكسان شدن مصحف ها
هـمـان گونه كه در گذشته گفته شد, حذيفة بن يمان اولين كسى بود كه درباره يكسان شدن مـصـحف ها سخن گفت و سوگند ياد كرد كه به نزد خليفه خواهدرفت و از او خواهد خواست كه فـقـط يـك قـرائت بـيـن مـسلمانان معمول باشد[۲۲] او بودكه در كوفه در اين باره با صحابه پـيـامبر(ص ) مشورت كرد و همه آنان , به جزابن مسعود, با پيشنهاد او موافقت كردند با طرح اين پـيـش نـهـاد عـثـمان با آن موافقت نمود سپس آن گروه از اصحاب پيامبر را كه در مدينه بودند فراخواند و در اين باره باآنان مشورت كرد, همه با پيشنهاد يكسان كردن مصاحف موافقت كردند.
هم چنين امام اميرالمؤمنين (ع ) راى موافق خود را با اين برنامه به گونه اصولى اظهار نمود ابن ابى داود از سـويـدبـن غـفله روايت كرده است كه على (ع ) فرمود:((سوگند به خدا كه عثمان درباره مـصـاحـف (قـرآن ) هـيـچ عملى را انجام نداد مگراين كه با مشورت ما بود او درباره قرائت ها با ما مـشورت كرد و گفت : به من گفته اندكه برخى مى گويند قرائت من بهتر از قرائت توست و اين چيزى نزديك به كفراست به او(عثمان ) گفتم نظرت چيست ؟
گفت : نظرم اين است كه فقط يك مـصـحـف در اخـتـيـار مـردم بـاشـد و در ايـن زمينه تفرقه و اختلاف نداشته باشند گفتم نظر خـوبى است ))[۲۳] در روايت ديگرى آمده است كه على (ع ) فرمود: ((اگر امر مصحف ها به من نيز واگذار مى شد, من همان مى كردم كه عثمان كرد)).[۲۴]
پس از آن كه على (ع ) به خلافت رسيد, مردم را برآن داشت تا به همان مصحف عثمان ملتزم باشند و تغييرى در آن ندهند, گرچه در آن غلط هاى املايى وجودداشته باشد اين از آن نظر بود كه از آن پس هيچ كس , به عنوان اصلاح قرآن , تغيير وتحريفى در آن به وجود نياورد ازاين رو حضرتش تاكيد فرمود كه از امروز هيچ كس نبايد به قرآن دست بزند و دستور ((ان القرآن لا يهاج اليوم و لا يحول )) را قاطعانه صادر نمود.[۲۵]
موضع امامان در حفظ مصحف مرسوم
كـسـى در حضور امام صادق (ع ) عبارتى از قرآن را برخلاف آن چه ديگران قرائت مى كردند, قرائت كـرد امـام (ع ) بـه او فرمود: ((ديگر اين گونه قرائت مكن وهمان گونه كه همگان قرائت مى كنند قـرائت نـمـا)) و نـيـز در پاسخ كسى كه از نحوه تلاوت قرآن سؤال كرده بود, فرمود: ((قرآن را به همان گونه كه آموخته ايد تلاوت كنيد)).[۲۶]
ازاين رو اجماع علماى شيعه بر اين مى باشد آن چه امروزه در دست است , همان قرآن كامل و جامع اسـت[۲۷] و هـرگـز دچـار تـحريف و تغيير نشده است و قرائت معروف ميان مسلمانان همان قـرائت صـحـيح و درستى است كه خواندن آن در نمازصحيح است استناد به نص موجود در تمام موارد, درست است و همان است كه برپيامبر(ص ) وحى شده و چيزى جز اين نيست .
تصور نمى رود كه مخالفت عبداللّه بن مسعود نيز مخالفتى اصولى بوده است او ازاين جهت ناراضى و نـاراحـت بـوده كه افرادى را براى انجام اين امر مهم انتخاب كرده بودند كه صلاحيت اين كار را نـداشـتـه انـد كـارى كـه خود ابن مسعود براى انجام آن شايستگى كامل داشته است او مى گفت : ((ايـنان كسانى هستند كه حق نداشتند خوددر قرآن دخالتى كنند))[۲۸] و ازاين رو از تسليم نمودن مصحف خود به فرستاده خليفه به شدت امتناع ورزيد.
سال آغاز يكسان شدن مصحف ها
ابـن حـجـر گـفـته است : ((آغاز اين امر, در سال بيست و پنجم هجرى , سال دوم ياسوم[۲۹] خـلافت عثمان بود)) او اضافه كرده است كه برخى گمان كرده اند كه آغازاين كار در حوالى سال سى ام هجرى اتفاق افتاده و هيچ سندى بر اين ادعاى خودذكر نكرده اند.[۳۰]
ابـن اثـير و برخى ديگر نيز بدون ذكر سند, اين حادثه را از حوادث سال سى ام برشمرده اند ابن اثير مـى گـويد: ((در اين سال , حذيفه به كمك عبدالرحمان بن ربيعه به جنگ رفت و در آن جا متوجه اخـتـلافات فراوان مردم درباره قرآن شد و در بازگشت از عثمان خواست كه در اين باره چاره اى بـيـنـديـشد و عثمان نيز چنين كرد))[۳۱] تصور مى رود كه ابن اثير در تعيين اين سال اشتباه كرده است , زيرا:
اولا, بـه روايـت ابـومـخنف جنگ در سرزمين ارمنستان سال ۲۴ اتفاق افتاده كه طبرى آن را نقل كـرده اسـت[۳۲] ابـن حجر نيز گفته : ((ارمنستان در خلافت عثمان فتح شد و فرمانده لشكر سـلـمـان بـن ربيعه باهلى از مردم عراق بود و عثمان فرمان دادكه مردم شام و عراق در اين جنگ شركت كنند فرمانده لشكر شام , حبيب بن سلمه فهرى بود و حذيفه از جمله كسانى بود كه در اين جنگ شركت داشت )) ابن حجراضافه مى كند: ((به گونه اى كه مؤرخان نقل كرده اند ارمنستان به سـال بـيـسـت و پنجم ,در اوايل ولايت وليدبن عقبة بن ابى معيط بر كوفه , فتح شد و وليد از جانب عثمان به ولايت كوفه نصب شده بود)).[۳۳]
ثـانـيـا, جـنـگ عـبـدالـرحـمـان بـن ربـيعه در سال بيست و دوم واقع شده و كسى كه با اوبوده حذيفة بن اسيد غفارى بوده و نه حذيفة بن يمان عبسى[۳۴].
ثـالـثا, در سال سى ام , سعيد به جاى وليد به حكومت كوفه منصوب شد او در اين وقت , براى جنگ طبرستان آماده مى شد و ابن زبير و ابن عباس و حذيفه در اين جنگ همراه او بودند[۳۵] سعيد تـا سـال سـى و چهارم به مدينه باز نگشت و درسال بعد, عثمان به قتل رسيد[۳۶] بنابراين با توجه به اين كه سعيد, عضو كميته يكسان كردن مصحف ها بوده است , اگر آغاز كار كميته در سال سـى ام بوده باشد, باحوادث ذكر شده تطبيق نمى كند و نيز با عضويت ابن زبير و ابن عباس در آن كميته سازگار نيست .
رابـعا, ذهبى نقل كرده كه ابى بن كعب در سال سى ام درگذشته است او اضافه مى كند كه واقدى گـفـته است : ((اين موضوع مسلم است كه ابى بن كعب قرآن را براعضاى كميته املا مى كرده و او مرجع اوليه اعضاى كميته در مقابله نسخه هابوده است )).[۳۷]
خامسا, حديث يزيد نخعى كه قبلا نقل شد, حكايت مى كند كه اين موضوع پيش از سال سى ام اتفاق افـتـاده اسـت در كلام ابن حجر نيز آمده كه اين واقعه درابتداى ولايت وليد بر كوفه اتفاق افتاده اسـت [۳۸] و ولايـت ولـيـد بر كوفه در سال بيست و ششم و به روايت سيف , در سال بيست و پنجم بوده است.[۳۹]
سـادسا, استوارترين دليل بر اين كه تاريخ آغاز يكسان كردن مصاحف در سال بيست و پنجم بوده , روايـت ابـن ابـى داوود از مـصعب بن سعد است كه مى گويد:((عثمان هنگام اقدام به جمع آورى قـرآن , در خطبه اى اعلام كرد: پانزده سال است كه پيامبرتان در گذشته است و شما درباره قرآن دچـار اخـتـلاف شـده ايـد مـن تـصميم گرفته ام از تمام كسانى كه چيزى از قرآن از پيامبر(ص ) شنيده اند بخواهم كه بياورد ودر اختيار [ كميته ] بگذارند)).[۴۰]
بـا تـوجـه به درگذشت پيامبر(ص ) به سال دهم هجرى , خطبه عثمان به وضوح تاييد مى كند كه سال آغاز يك سان كردن مصاحف , سال بيست و پنجم هجرى بوده است موضوع ديگر آن كه تنها ابن اثـيـر پـيشنهاد حذيفه را براى يكسان كردن مصاحف , از حوادث سال سى ام هجرى شمرده است نقل او به گونه اى است كه نمى توان تاييد كرد كه از يك سند تاريخى اخذ كرده باشد.
از طرف ديگر, تعيين تاريخ رويدادهاى مهم بايد از روى تحقيق و بررسى انجام گيرد طبرى خود به تاريخ هايى كه ذكر شده , چندان اعتماد نمى كند و احيانا درتاريخ وقوع رويدادى ترديد مى كند, مانند جنگ نهاوند كه تاريخ وقوع آن را به گونه قطعى نقل نمى كند و آن را از حوادث سال هيجده و يا سال بيست و يك يادمى كند.[۴۱]
بنابراين براى شناخت دقيق تاريخ يك حادثه , نمى توان تنها به آن چه مورخان نقل كرده اند, اعتماد كرد لازمه اعتماد به تاريخ صحيح وقوع يك حادثه , تحقيق وبررسى از جوانب مختلف است .
مراحل انجام برنامه
كميته يكسان كردن مصاحف در انجام ماموريت خود سه مرحله اساسى را طى كرد:
۱.جمع آورى منابع و ماخذ صحيح براى تهيه مصحف واحد و انتشار آن بين مسلمانان .
۲. مقابله مصحف هاى آماده شده با يك ديگر, به منظور حصول اطمينان نسبت به صحت آن ها و عدم وجود اختلاف بين آن ها.
۳. جـمـع آورى مـصحف ها و يا صحيفه هايى كه قرآن در آن ها ثبت شده بود ازتمامى بلاد اسلامى و محو و نابود كردن آن ها.
و بـالاخـره الـزام همه مسلمانان به قرائت اين مصحف و منع آنان از تلاوت مصحف ها و قرائت هاى ديگر.
ولـى ايـن كـميته , در اين مراحل سه گانه , دقت لازم را به كار نبرد و در انجام وظايف خود اندكى تساهل ورزيد به خصوص در مرحله دوم (مقابله مصاحف ) كه نيازمنددقت و بررسى بيش ترى بود.
در مـرحـلـه جـمع آورى مصحف ها و محو آن ها, عثمان به اين نحو عمل كرد كه افرادى را به بلاد مـخـتـلـف فرستاد و مصحف ها و صحيفه هايى را كه قرآن در آن هاثبت شده بود جمع آورى كرد و دستور داد تا آن ها را بسوزانند.[۴۲]
يـعـقـوبـى مـى گويد: ((تمام مصحف ها را از تمام اطراف و اكناف جمع آورى كردند وآن ها را در مـخـلوطى از آب و سركه جوشاندند و شستند برخى نيز گفته اند: آن ها راسوزاندند تنها مصحف ابن مسعود محفوظ مانده بود كه وى از تسليم آن به عبداللّه بن عامر (والى كوفه ) خوددارى كرد بر اثـر همين خوددارى , عثمان او را به مدينه احضار كرد ابن مسعود به مسجد مدينه وارد شد عثمان در حـالى كه به ايرادخطبه مشغول بود, گفت : چهارپايى بدسگال بر شما وارد مى شود ابن مسعود نـيـز بـه درشـتى با او سخن گفت آن گاه عثمان دستور داد, پاى او را گرفته به زمين كشيدند تاآن كه پهلوى او شكسته شد, عايشه به صدا درآمد و سخنان بسيارى گفت )).[۴۳]
در ابتداى امر عثمان تصور مى كرد يكى كردن مصاحف كار آسانى است , لذاگروهى را براى انجام آن گـردآورد كـه شايستگى كافى نداشتند سرانجام به گروهى ديگر متوسل شد كه افراد لايق و بـاكـفايتى چون سيد قرا و صحابى بزرگ ابى بن كعب در ميان آنان بود[۴۴] صحيفه هايى را نيز كـه در عـهـد ابـوبـكر قرآن درآن ها ثبت شده و نزد حفصه بود طلب كرد حفصه در ابتداى امر از تسليم آن ها به عثمان خوددارى كرد و شايد نگران آن بود كه از بين برود تا آن كه عثمان تعهد كرد كـه آن هـا را بـه وى بـازگـرداند و او نيز پس از اين تعهد, صحيفه هاى مذكور را در اختيارعثمان گذاشت تا به عنوان سندى موثق , مورد مقابله با ديگر مصاحف و استنساخ قرار گيرد.[۴۵]
از طـرف ديـگـر, عـثـمـان بـه هـمه مسلمانان اعلام كرد كه هر كس , هر قسمت از قرآن را كه از پـيـامـبـر(ص ) شـنـيـده اسـت , در اخـتـيار كميته بگذارد[۴۶] بر اثر اين اعلام ,مردم الواح و اسـتخوان ها و چوب هايى را كه قرآن برآن نوشته شده بود, آوردندشايدكميته جمع آورى قرآن , اين انـتـظـار را داشـت كـسانى كه در آخرين عرضه قرآن برپيامبر(ص ) حاضر بودند, آيات قرآن را در اختيارشان قرار دهند ابن سيرين مى گويد: ((اگر آيه اى مورد اختلاف قرار مى گرفت , ثبت آن را بـه تاخير مى انداختندبرخى گفته اند كه منظور از تاخير در ثبت آن , اين بوده است كه نسخه هاى كسانى راكه در آخرين عرضه قرآن بر پيامبر(ص ) حاضر بوده اند, به دست آورند))[۴۷].
انس بن مالك گفته است : ((من از كسانى بودم كه آيات را بر نويسندگان املا مى كردچه بسا آيه اى مـورد اخـتـلاف واقـع مى شد, در اين صورت نظر كسانى را كه آيه مورد اختلاف را از پيامبر(ص ) شـنـيـده بودند مى خواستند اگر اين گونه افراد در مدينه نبودند, ماقبل و مابعد آيه را براى آنان مـى نوشتند و از آنان مى خواستند تا قسمت مورد اختلاف را آن گونه كه شنيده اند بنويسند يا خود حاضر شوند)).[۴۸]
ابى بن كعب نيز قرآن را بر آنان املا مى كرد و آنان به ثبت آن مى پرداختند يا اين كه آيه مورد اختلاف را براى وى مى فرستادند و او پس از تصحيح , آن را باز مى گرداند.
در حـديـث ابـوالـعـالـيـه آمـده است كه آنان قرآن را از مصحف ابى بن كعب جمع آورى مى كردند ابى بن كعب شخصا آيات را املا مى كرد و گروهى مى نوشتند.[۴۹]
عبداللّه بن هانى بربرى (غلام عثمان ) نقل مى كند: ((من نزد عثمان بودم و مى ديدم كه نسخه هاى مـخـتلف مصحف ها را با يك ديگر مقابله مى كردند عثمان استخوان كتف گوسفندى را به من داد كه در آن اين كلمات نوشته شده بود: ((لم يتسن )) و ((لاتبديل للخلق اللّه )) و ((فامهل الكافرين )), مـن آن را نـزد ابـى بـن كـعب بردم و او آن ها را به اين گونه تصحيح كرد: ((لَمْ يَتَسَنَّهْ))[۵۰] و ((لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ))[۵۱] و ((فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ)).[۵۲]
در مـرحـلـه مـقـابـلـه مـصحف ها با يكديگر سهل انگارى هاى آشكارى رخ دادبه گونه اى كه در مـصحف هاى عثمانى , اشتباهات و تناقض هاى املايى فاحشى وجود داشت تا آن جا كه مصحف هاى فـرسـتـاده شـده به اطراف با يكديگر كاملا تطبيق نمى كرد مسؤوليت اين امر بر اعضاى كميته و به خصوص عثمان است كه براين اشتباهات واقف شد, ولى چاره اى نينديشيد و مسامحه كرد.
ابن ابى داود نقل مى كند كه برخى از مردم شام مى گفتند: ((مصحف ما و مصحف بصره صحيح تر از مـصـحف كوفه است )) زيرا هنگامى كه عثمان دستور دادمصحف ها را بنويسند, مصحفى را كه بـراى كوفه تهيه كرده بودند بر مبناى قرائت عبداللّه بن مسعود بود و پيش از آن كه اين مصحف با ساير نسخه ها مقابله و تصحيح شود, براى آنان فرستاده شد اما مصحفى كه براى شام و نيز مصحفى كه براى بصره تهيه شده بود, پس از مقابله و تصحيح آن ها فرستاده گرديد.[۵۳]
ايـن امـر بـرآن دلالـت دارد كـه مصحف ها را پيش از مقابله دقيق آن ها با يكديگر به سرتاسر بلاد پهناور اسلامى فرستاده اند چنان كه وجود اختلاف ميان مصحف هاى شهرهاى مختلف ـ به نقل ابن ابـى داود[۵۴] ـ دلـيل بر سهل انگارى در امر مقابله نسخه ها و حصول اطمينان به صحت آن ها است .
ابن ابى داود موضوع ديگرى را نيز نقل مى كند كه حاكى از سهل انگارى عجيب ترى در اين امر مهم است او مى گويد: ((هنگامى كه نسخه هاى مصحف هاآماده شد, يكى از آن ها را نزد عثمان بردند او آن را مـشاهده كرد و گفت : چه خوب وزيبا تهيه كرده ايد ولى اشتباهاتى در آن ديد و گفت اگر املا كننده از قبيله ((هذيل )) ونويسنده از قبيله ((ثقيف )) بود, اين اشتباهات رخ نمى داد و افزود: ولى عرب طبق زبان مادرى , آن را درست مى خواند)).[۵۵]
آيا بايد گفت : اين چه بى تفاوتى بى موردى است , كتاب خدا شايسته عنايت واهتمام بيش ترى نبود تـا ايـن كـه از اشـتـبـاه املايى و خطاى نوشتارى خالى باشد؟
علاوه بر اين , اين آرزوى عثمان چه مـعـنـايى دارد؟
آيا او نمى توانست از اول املاكنندگانى از هذيل و نويسندگانى از ثقيف انتخاب كـند, در حالى كه صلاحيت وشايستگى آنان را براى انجام اين كار مهم مى دانست ؟
ولى او به جاى ايـن افـرادشـايـسـته , كسانى را از اطرافيان خود انتخاب كرد و سرانجام اين انتخاب نابه جا,سبب پيدايش اختلاف در قرائت قرآن در زمان هاى بعد گرديد.
تعداد مصحف هاى عثمانى
مؤرخان در شماره مصحف هاى تهيه شده همآهنگ كه به اطراف بلاد اسلامى فرستاده شده است , اخـتلاف دارند ابن ابى داود تعداد آن ها را شش نسخه مى داند كه هر يك به يكى از شش مركز مهم اسـلامـى آن روز ارسـال شـد اين شش مركز عبارتنداز مكه , كوفه , بصره , شام , بحرين و يمن وى اضـافـه مى كند كه علاوه بر اين شش نسخه , يك نسخه نيز در مدينه نگه داشته شد كه آن را به نام ((ام )) و يـا ((امـام ))مى ناميدند[۵۶] يعقوبى دو نسخه ديگر را بر اين تعداد اضافه كرده كه به مصر والجزيره فرستاده شده است .[۵۷]
مصحفى كه به هر منطقه اى فرستاده شده بود, درمركز مـنـطـقـه حـفـظ مـى شد و از روى آن , نسخه هاى ديگرى استنساخ مى شد تا دردسترس مردم قـرارگيرد و تنها قرائت اين مصحف ها رسميت داشت و هر نسخه ويا قرائت كه با اين مصحف هاى همآهنگ , مخالف بود, غير رسمى و ممنوع شناخته مى شد و استفاده از آن ها موجب مجازات بود.
مـصـحـف مدينه مرجع عمومى بود و اگر ميان مصحف هاى فرستاده شده در بلادديگر, اختلافى پيدا مى شد, براى رفع اختلاف و تصحيح آن ها مصحف مدينه ملاك قرار مى گرفت و مطابق با آن , مصحف هاى ديگر تصحيح مى شد.
گفته شده است عثمان همراه هر مصحف , يك قارى قرآن نيز به منطقه مورد نظراعزام مى كرد, تا قرائت قرآن را مطابق با آن مصحف به مردم بياموزد, از جمله عبداللّه بن سائب همراه با قرآن مكه و مغيرة بن شهاب همراه با مصحف شام وابوعبدالرحمان سلمى با مصحف كوفه و عامربن عبدالقيس بـا مـصـحـف بـصـره بـه مناطق مذكور اعزام شدند افراد ديگرى به همين ترتيب به مناطق ديگر فرستاده شدند زيدبن ثابت نيز از جانب خليفه به عنوان قارى مدينه تعيين گرديد.[۵۸]
مقامات حكومت و عمال خليفه , عنايت و توجه خاصى به اين مصحف ها وحفاظت از آن ها داشتند, و هـمـيـن عـلاقـه و تـوجه زياد مردم نسبت به حفظ آن ها,موجب بقا و دوام آن ها گرديد پس از گـذشـت زمـانـى طـولانـى , تـغـيـيـرات ودگـرگونى هايى در اين مصحف ها به وجود آمد كه نقطه گذارى و علامت گذارى وتقسيم آن به حزب ها از آن جمله اند آخرالامر, خط اين مصحف ها كـه خـط كـوفـى ابـتدايى بود, به خط كوفى متعارف تبديل شد در زمان هاى بعد, نوشتن قرآن با خط نسخ زيباى عربى و ديگر خطوط متداول گرديد اين تغييرات به تدريج مصحف هاى اوليه را كه در زمان عثمان نوشته شده بود, به دست فراموشى سپرد و رفته رفته اثرى از آن ها باقى نماند.
يـاقـوت حـموى (متوفاى ۶۲۶) نقل مى كند كه مصحف عثمان بن عفان در مسجددمشق است كه مـى گـويـنـد به خط خود اوست[۵۹] اين مصحف رافضل اللّه العمرى (متوفاى ۷۴۹) ديده و مـى گـويـد: ((مـصـحـف عـثـمـانـى بـه خط عثمان بن عفان در سمت چپ مسجد دمشق باقى است ))[۶۰] البته در جايى ذكرنشده است كه عثمان به خط خود مصحفى نوشته باشد و شايد مصحف يادشده ,همان مصحف شام بوده كه تا آن زمان باقى بوده است .
ابـن كثير(متوفاى ۷۷۴) نيز از اين مصحف ياد كرده , ولى نوشتن آن را به عثمان نسبت نداده است او گـفته است : ((مشهورترين مصحف عثمانى در روزگار مامصحفى است در شام كه در نزديكى ركن شرقى مقصوره مسجد دمشق محفوظ است اين مصحف در گذشته در شهر ((طبريه )) بوده و در حدود سال ۵۱۸ هجرى ازآن جا به دمشق منتقل شده است من آن را ديده ام , كتابى است قطور بـا خـطى زيـبـا وروشـن و پخته و با مركبى خوب در ورق هايى نوشته شده بود كه به گمان من ازپوست شتر بود))[۶۱].
جـهـان گـرد معروف , ابن بطوطه (متوفاى ۷۷۹) مى گويد: ((در ركن شرقى مسجد ودر مقابل مـحـراب خزانه اى است بزرگ كه در آن مصحفى را كه عثمان بن عفان به شام فرستاده است , قرار داده اند اين خزانه را در هر جمعه , پس از نماز باز مى كنند ومردم براى بوسيدن آن هجوم مى آورند در هـمـين جا, مردم درباره حل اختلافات ودعاوى خود با يكديگر, قسم ياد مى كنند))[۶۲] گفته شده است كه اين مصحف هم چنان در مسجد دمشق باقى بود تا اين كه به سال ۱۳۱۰ هجرى دستخوش حريق گرديد.[۶۳]
دكـتـر صـبـحى صالح مى گويد: ((دوست من , استاد دكتر يوسف العش , به من گفت كه قاضى عبدالحسن الاسطوانى به او گفته كه مصحف شام را قبل از سوختن ديده وآن در مقصوره مسجد دمشق در محفظه اى چوبى نگهدارى مى شد)).[۶۴]
استاد زرقانى مى گويد: (هم اكنون دليل قاطعى بر وجود مصحف هاى عثمانى دردست نداريم تا چه رسد به آن كه محل وجود آن را تعيين كنيم).
دربـاره برخى از مصحف هاى تاريخى كه در كتاب خانه هاى مصر موجود است ,گفته مى شود كه از مـصـاحف عثمانى است ولى در صحت اين انتساب ترديد بسياراست , زيرا در اين مصاحف علايم و نـقوشى مانند نشانه ها و علايم فصل و جدايى بين سوره ها و علايمى براى تعيين اعشار قرآن وجود دارد در حالى كه مى دانيم مصحف هاى عثمانى از اين قبيل علايم و نشانه ها عارى بوده است .
در خـزانـه حـرم امـام حـسـيـن (ع ) مصحفى است منسوب به عثمان كه با خط كوفى كهن نوشته شـده اسـت با توجه به خالى بودن حروف آن از علايم و حجم بسيار بزرگ آن , با مصحف مدينه و يا مـصـحـف شـام هـمآهـنگ و همانند است به خصوص كه كلمه ((يرتد))[۶۵] از سوره مائده را بـه صـورت ((يـرتـدد)) ضـبـط كـرده است به احتمال قوى اين قرآن , از يكى از قرآن هاى عثمانى استنساخ شده و رونوشتى از يكى ازآن هاست.[۶۶]
هـم چـنـيـن مـصـحـفـى كـه بـرخى از اوراق آن در خزانه علوى در نجف اشرف موجوداست , به امـيـرمـؤمنان (ع ) نسبت داده شده و گفته اند كه به خط آن حضرت است اين قرآن به خط كوفى كهن نوشته شده و در آخر آن آمده كه آن را على بن ابوطالب به سال چهلم هجرى نوشته است .
اسـتـاد ابـوعـبداللّه زنجانى مى گويد: ((من ماه ذوحجه سال ۱۳۵۳ در كتاب خانه علوى در نجف مـصـحفى را به خط كوفى ديدم كه در پايان آن نوشته شده بود: ((كتبه علي بن ابي طالب في سنة اربعين من الهجرة )) و به علت تشابه بين ((ابي )) و ((ابو)) دررسم الخط كوفى , گمان مى رود كه ((كتبه على بن ابوطالب )) مى باشد.[۶۷]
در مـوزه مـسـجد امام حسين در قاهره نيز مصحفى است كه گفته مى شودعلى بن ابى طالب (ع ) آن را بـه خـط خود نوشته است اين قرآن به خط كوفى كهن است استاد زرقانى درباره اين مصحف گفته :(ممكن است نويسنده آن على (ع) بوده و يابه امر او در كوفه كتابت شده است).
ابـن بطوطه مى گويد: ((در مسجد اميرالمؤمنين على (ع ) در بصره مصحفى كه عثمان در هنگام كشته شدن آن را قرائت مى كرد, موجود است و آثار خون او برورقى كه در آن آيه ((فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ))[۶۸] نوشته شده باقى است ))[۶۹] كه البته بعيد است .
سـمـهـودى از مـحرز بن ثابت نقل كرده است كه او گفت : ((به من خبر رسيد كه مصحف عثمان به دست خالدبن عمرو بن عثمان رسيد وقتى كه مهدى (عباسى ) به حكومت رسيد, آن مصحف را به مـديـنه فرستاد و آن همان قرآنى است كه امروز درمدينه خوانده مى شود با رسيدن آن مصحف به مدينه مصحف حجاج كه در درون صندوقى در پايين منبر قرار داشت , كنار گذاشته شد.
ابن زباله گفته است : مالك بن انس به من گفت : حجاج به شهرهاى مهم مصحف هايى را فرستاده بـود بـه مدينه هم مصحفى بزرگ فرستاد اين مصحف درصندوقى كه در طرف راست ستونى كه نـشـانـه مقام پيامبر(ص ) است , قرار داشت وروزهاى پنجشنبه و جمعه صندوق باز مى شد پس از آن كـه مـهـدى عـبـاسى مصحف باارزشى به مدينه فرستاده و در صندوق گذاشته شد, مصحف حجاج برداشته شد)).
سـمهودى مى گويد: ((در مورد اين مصحفى كه امروز در قبه اى در وسط مسجداست و منسوب به عثمان مى باشد, كسى چيزى نگفته است )).
ابـن نـجـار اولـيـن كـسـى اسـت كه شرح حال مصحف هاى مساجد را نوشته است , اومى گويد: مصحف هاى اوليه به مرور زمان كهنه شده است و اوراق آن ها متفرق گرديده و چيزى از آن ها باقى نمانده است )).[۷۰]
محمد هادی معرفت-علوم قرآنى
---------------------------------------------------------
پاورقی :
۱. كوفه در آن روز مركز علم و درس و بحث معارف اسلامى در سطح جهانى بود.
۲. الكامل في التاريخ , ج۳ , ص ۱۱۱.
۳. بقره۲ : ۱۹۶.
۴. مصاحف سجستانى , ص ۱۴ ـ ۱۱.
۵. فتح الباري , ج۹ , ص ۱۵.
۶. الاتقان , ج۱ , ص ۵۹ مصاحف سجستانى , ص ۲۱.
۷. طبقات ابن سعد, ج۳ , ص ۶۲ مصاحف سجستانى , ص ۲۵.
۸. فتح الباري , ج۹ , ص ۱۶.
۹. الكامل في التاريخ , ج۳ , ص ۱۱۱.
۱۰. صحيح بخارى , ج۶ , ص ۲۲۵ مصاحف سجستانى , ص ۲۰ ـ ۱۹ الكامل في التاريخ , ج۳ , ص ۱۱۱.
۱۱. الكامل في التاريخ , ج۳ , ص ۱۱۱.
۱۲. الاتقان , ج۱ , ص ۵۹ مصاحف سجستانى , ص ۲۱.
۱۳. صحيح بخارى , ج۶ , ص ۲۲۶.
۱۴. فتح الباري , ج۹ , ص ۱۷ مصاحف سجستانى , ص ۱۵.
۱۵. مصاحف سجستانى , ص ۲۵.
۱۶. ارشاد الساري , ج۷ , ص ۴۴۹.
۱۷. مصاحف سجستانى , ص ۳۳.
۱۸. همان و رجوع كنيد به : طبقات ابن سعد, ج۳ , قسمت ۲, ص ۶۲.
۱۹. مصاحف سجستانى , ص ۳۰.
۲۰. فتح الباري , ج۹ , ص ۱۶.
۲۱. فـتـح الباري , ج۹ , ص ۱۶ طبقات ابن سعد, ج۳ , قسمت ۲, ص ۶۲ ابن حجر عسقلانى , تهذيب التهذيب في اسما الرجال , ج۱ , ص ۱۸۷.
۲۲. فتح الباري , ج۹ , ص ۱۵.
۲۳. الاتقان , ج۱ , ص ۵۹.
۲۴. ابن الجزرى , النشر في القراات العشر, ج۱ , ص ۸.
۲۵. تفسير طبرى ج۲۷ ص ۱۰۴ تفسير طبرسى ج۹ ص ۲۱۸.
۲۶. وسايل الشيعة , ج۴ , ابواب قراة القرآن .
۲۷. بحارالانوار, ج۹۲ , ص ۴۲ ـ ۴۱.
۲۸. طبقات ابن سعد, ج۳ , ص ۲۷۰.
۲۹. اين كه مى گويند اين واقعه در سال دوم يا سوم خلافت عثمان اتفاق افتاده از اين نظر است كه در تاريخ آغازخلافت عثمان اختلاف هست برخى گفته اند كه در دهه آخر ذى الحجه سال ۲۳ مـردم بـا عـثـمان بيعت كردند كه در اين صورت تشكيل كميته در آغاز سال سوم خلافت عثمان خـواهـد بود قولى ديگر حاكى است كه در دهه اول محرم سال ۲۴ با عثمان بيعت شده است كه در ايـن صـورت تشكيل كميته در اواخر سال دوم خلافت عثمان خواهد بود(ر ك : تاريخ طبرى , ج۳ , ص ۳۰۴ و ج۴ , ص ۲۴۲).
۳۰. فتح الباري , ج۹ , ص ۱۵.
۳۱. الكامل في التاريخ , ج۳ , ص ۱۱۱ الفتوحات الاسلامية , ج۱ , ص ۱۷۵.
۳۲. تاريخ طبرى , ج۴ , ص ۲۴۷ ـ ۲۴۶.
۳۳. فتح الباري , ج۹ , ص ۱۴ ـ ۱۳.
۳۴. تاريخ طبرى , ج۴ , ص ۱۵۵.
۳۵. همان ص ۲۷۱ ـ ۲۶۹.
۳۶. همان , ص ۳۳۰ و ۳۶۵.
۳۷. ذهبى , ميزان الاعتدال , ج۲ , ص ۸۴ و رجوع كنيدبه : طبقات ابن سعد, ج۳ , قسمت ۲, ص ۶۲.
۳۸. فتح الباري , ج۹ , ص ۱۴ ـ ۱۳.
۳۹. تاريخ طبرى , ج۴ , ص ۲۵۱.
۴۰. مصاحف سجستانى , ص ۲۴.
۴۱. تاريخ طبرى , ج۴ , ص ۱۱۴.
۴۲. صحيح بخارى , ج۶ , ص ۲۲۶.
۴۳. تاريخ يعقوبى , ج۲ , ص ۱۶۰ ـ ۱۵۹.
۴۴. تهذيب التهذيب , ج۱ , ص ۱۸۷ طبقات ابن سعد, ج۳ , قسمت ۲, ص ۶۲.
۴۵. مصاحف سجستانى , ص ۹ صحيح بخارى , ج۶ , ص ۲۲۶.
۴۶. مصاحف سجستانى , ص ۲۴.
۴۷. همان , ص ۲۵.
۴۸. همان , ص ۲۱.
۴۹. همان , ص ۳۰.
۵۰. بقره : ۲: ۲۵۹.
۵۱. روم۳۰ : ۳۰.
۵۲. طارق ۸۶: ۱۷ ر ك : الاتقان , ج۱ , ص ۱۸۳.
۵۳. مصاحف سجستانى , ص ۳۵.
۵۴. همان , ص ۴۹ ـ ۳۹.
۵۵. همان , ص ۳۳ ـ ۳۲.
۵۶. همان , ص ۳۴.
۵۷. تاريخ يعقوبى , ج۲ , ص ۱۶۰.
۵۸. مناهل العرفان , ج۱ , ص ۳۹۷ ـ ۳۹۶.
۵۹. ياقوت حموى , معجم البلدان , ج۲ , ص ۴۶۹.
۶۰. مسالك الابصار في ممالك الامصار, ج۱ , ص ۱۹۵.
۶۱. فضائل القرآن , ص ۴۹.
۶۲. رحله ابن بطوطه , ج۱ , ص ۵۴.
۶۳. احمد بن على مقريزى , الخطط, ج۵ , ص ۲۷۹.
۶۴. صبحى صالح , مباحث في علوم القرآن , پاورقى , ص ۸۹.
۶۵. مائده۵ : ۵۴.
۶۶. مناهل العرفان , ج۱ , ص ۳۹۸ ـ ۳۹۷.
۶۷. تاريخ القرآن , ص ۴۶.
۶۸. بقره۲ : ۱۳۷.
۶۹. رحله ابن بطوطه , ج۱ , ص ۱۱۶.
۷۰. سمهودى , وفا الوفا باخبار دارالمصطفى , ج۲ , ص ۶۶۸ ـ ۶۶۷.