پيدايش خط عربى
اثرى به دست نيامده است كه بر آشنايى عرب حجاز به كتابت و خط در گذشتهدور دلالت داشته باشد.آنان اندكى پيش از ظهور اسلام با خط و كتابت آشنا شدند.
علت آن كه كتابت و خط در ميان عرب حجاز رايج نبوده،زندگى بدوى آنانبوده است.آنان همواره در حال كوچ كردن و رفت و آمد و يا جنگ و غارت به سر مىبردهاند.اين قبيل اشتغالات،آنان را از تفكر درباره صنايع و از جمله كتابت كه ازصنايع مدنيت و شهر نشينى است،باز مىداشت.جز برخى از آنان كه به منظورتجارت به شام و عراق سفر مىكردند،رفته رفته تحت تاثير مردم متمدن آن مناطققرار گرفتند و متخلق به اخلاق آنان شدند،و خط و كتابت را به عاريت از آنانگرفتند.از اينرو با خط نبطى و يا سريانى آشنا شدند،و اين دو نوع خط تا پس ازفتوحات اسلامى در عرب باقى و معروف بود.
از خط نبطى خط نسخ به وجود آمد كه امروز نيز شناخته شده و باقى است و ازخط سريانى خط كوفى پيدا شد كه خط حيرى ناميده مىشد.يعنى به«حيره»كهشهرى قديمى و عربى در مجاورت كوفه است،منسوب بود،زيرا تغيير و تحول درخط سريانى در حيره رخ داد و پس از بناى كوفه و انتقال تمدن عرب به اين شهر،اسم آن به خط كوفى تغيير كرد.اين خط،زمانى طولانى ميان عرب معروف ومتداول بود.
خط نبطى را كه به خط نسخ تبديل شد،عربها در اثناى سفر تجارت خود بهشام، از«حوران»آموختند.اما خط حيرى و يا كوفى را از عراق گرفتند.عربها هردو خط را نخست در نامهها و نوشتههاى عادى و سپس در نوشتههاى مهم،مانندقرآن و حديثبه كار گرفتند.
يك دليل بر آن كه خط كوفى تحول يافته خط سريانى است،آن كه عرب به جاى«كتاب»مىنوشتند«كتب»بدون الف،و نيز به جاى«رحمان»مىنوشتند«رحمن».
اين از ويژگىهاى خط سريانى است كه الف ممدود را در اثناى كلمات،نمىآورند.
موقع ظهور اسلام خط و كتابت ميان عرب حجاز رايج نبود.تنها معدودى كمتراز بيست نفر با خط و نوشتن آشنا بودند.پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را براى كتابت وحىاستخدام كرد و مسلمانان را به آموختن خط و كتابت تشويق نمود.و روز به روز،تعداد كسانى كه كتابت را مىآموختند،رو به فزونى نهاد.
دو خط نسخ و كوفى ميان مسلمانان باقى مانده و رواج يافت.مسلمانان نسبتبه دگرگونى و تحسين و تزيين آن دو خط كوشيدند،تا آن كه ابن مقله،در آغاز قرنچهارم هجرى،در زيبايى خط نسخ كوشيد و خط نسخ را به حد اعلاى كمال خود به گونهاى كه هم اكنون متداول است، رسانيد.
با گذشت زمان خط كوفى-بر خلاف خط نسخ-سير قهقرايى داشت.اين خط حدود دو قرن رواج داشت.سپس از ميان رفت و از آن پس مصحفها با خط زيباىنسخ نوشته مىشد. [۱]
اول كسى كه نقطه را در مصحف به كار برد
خطى را كه عربها از سريانى و نبطى اقتباس كردند بدون نقطه بود و خطوط سريانى تا امروز نيز بدون نقطه است.عربها تا نيمه قرن اول،خطوط اقتباسى رابدون نقطه مىنوشتند.از اين پس خط عربى دوره جديد خود را آغاز مىكند.
دورهاى كه نقطه و علايم حركات كلمه وارد خط مىشود.زمانى كه حجاج بنيوسف ثقفى از جانب عبد الملك بن مروان(۸۶-۷۵)حاكم عراق بود،مردم با كاربرد نقطه آشنا شدند و حروف نقطه دار را از بىنقطه مشخص ساختند.اين كاربه وسيله يحيى بن يعمر و نصر بن عاصم،شاگردان ابو الاسود دئلى متداول گرديد [۲].
علت اين عمل وجود«موالى»[۳]بود كه در اين زمان تعداد آنان رو به گسترش نهادهبود و سرزمين اسلامى پر بود از كسانى كه با لغت عرب بيگانه بودند.برخى از آناندر زمره دانش مندان و قراء به شمار مىآمدند،در حالى كه زبان آنان عربى نبود وناگزير انحرافاتى در تلفظ آنان وجود داشت.از اينرو تغييراتى در قرائت رخ مىدادكه جامعه اسلامى را نگران ساخت.
ابو احمد عسكرى [۴] گزارش مىدهد:مردم چهل و اندى سال تا زمان عبد الملكبن مروان با قرآن عثمانى سر و كار داشتند.سپس تغييرات فراوانى در قرائت قرآن رخ داد،اين تغييرات بيشتر در عراق گسترش يافت.حجاج بن يوسف،نگرانى خود رااز اين امر به كتاب و نويسندگان خود اظهار كرد و از آنان خواست كه براى حروف مشابه هم،علايم و نشانههايى وضع كنند تا تشخيص آنها از يك ديگر ممكن باشد.
گفته شده است كه نصر بن عاصم،اين امر را به عهده گرفت و نقطه گذارى را درحروف به كار برد [۵].
استاد زرقانى مىگويد:«اولين كسانى كه نقطه را در مصحف به كار بردند،يحيى بن يعمر و نصر بن عاصم،شاگردان ابو الاسود دئلى بودند» [۶] .
شكل حركات و نشانه گذارى
خط عربى علاوه بر آن كه در ابتدا از نقطه خالى بود،شكل(علايم حركاتحروف و كلمات)، نشانه و علامت نيز نداشت.و طبعا مصحف نيز از هر علامتى كهنشان دهنده حركت كلمه و اعراب آن باشد،عارى بود.در ابتداى صدر اسلام،مسلمانان قرآن را در حفظ داشتند و با توجه به كثرت و عرب بودن حافظان قرآن،بالطبع قرآن را كه به زبان آنان بود،صحيح مىخواندند. بنابر اين قرآن از خطا مامونو مصون بود.به خصوص كه مسلمانان به قرآن عنايت فراوان داشتند و آنان قرآن رااز بزرگانى كه به زمان پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك بودند،فرا مىگرفتند و امكانات حفظ وضبط قرآن به گونه صحيح،در آن زمان موجود بود.
اما در پايان قرن اول كه مسلمانان غير عرب جامعه اسلامى فزونى يافت و با زبانعربى بيگانه بودند،به وضع علايم و نشانههايى براى كلمات قرآن،نياز مبرم پيداشد.تا بدين وسيله از خطاها و اشتباهات در خواندن قرآن،جلوگيرى به عمل آيد.
مثلا هر عربى،طبعا كلمه كتب را در آيه((كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ))[۷] به صورتمعلوم و همين كلمه را در آيه)( كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ)) [۸] به صورت مجهول مىخواند.درحالى كه غير عرب تشخيص نمىداد كه اين كلمه معلوم استيا مجهول.كما اين كه ابو الاسود شنيد كه كسى كلمه«رسوله»در آيه ((ِ أَنَّ اللَّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُه)) [۹] به كسر لام مىخواند كه در اين صورت معناى آن اين است كه خداوند از مشركان وپيامبرش بيزار است.ابو الاسود با شنيدن اين غلط فاحش گفت:«تصور نمىكردم كهكار مردم به اين جا رسيده باشد»و لذا به زياد بن ابيه كه در آن زمان حاكم كوفه بود(۵۳-۵۰)مراجعه كرد و چگونگى جريان را با او در ميان گذاشت.زياد ابن ابيه،قبلااز ابو الاسود خواسته بود كه در اين باره چارهاى بينديشد،ولى او سر باز زده بود.تااين كه اين غلط فاحش را خود در تلاوت كلام خدا شنيد و آن گاه در بر آوردن خواستهزياد ابن ابيه تصميم گرفت [۱۰](۱۰) و گفت:«آن چه امير بدان امر كرده انجام مىدهم».
ابو الاسود نويسندهاى خواست تا از عهده نوشتن آن چه او مىگويد،به خوبى بر آيد.
نويسندهاى از قبيله عبد قيس در اختيار او گذاشتند.ولى وى او را نپسنديد.نويسندهديگرى را انتخاب كردند كه زبردستبود و مورد قبول ابو الاسود واقع شد.
ابو الاسود به نويسنده مذكور گفت:«هر حرفى را كه من با گشودن دهان ادا كردم(مفتوح خواندم)،نقطهاى بر بالاى آن حرف بگذار و اگر دهان خود را جمع كردم(حرف را به ضمه خواندم)نقطهاى در جلوى آن حرف قرار بده و اگر حرفى را كسرهخواندم،نقطهاى در زير آن حرف بنويس» [۱۱] .ابن عياض اضافه مىكند كه ابو الاسودبه نويسنده گفت:«اگر حرفى را با غنه ادا كردم آن را با دو نقطه مشخص كن و اوهمين كار را انجام داد»[۱۲].
از اين پس،مردم اين نقطهها را به عنوان علايمى براى نشان دادن حركاتحروف و كلمات به كار بردند،ولى بيشتر اين نقطهها را با رنگى غير از رنگى كه خط مصحف با آن نوشته شده بود،مىنوشتند و غالبا اين رنگ قرمز بود.
پس از آن كه نصر بن عاصم نقطه را براى تشخيص حروف نقطه دار از حروف بىنقطه در مصحف به كار برد،نقطههاى سياه به نقطههاى رنگى تبديل شد تا نقطههايى كه علامت حركتبوده با نقطههايى كه علامت اعجام است،اشتباهنشود و اين دو نوع نقطه از يكديگر تميز داده شوند.
جرجى زيدان مصحف نقطهدارى را به همين كيفيت در دار الكتب مصر ديدهاست.او مىگويد: «اين مصحف نخست در مسجد عمرو بن عاص،در مجاورتقاهره بوده و از كهنترين مصحفهاى جهان است.ورقهاى آن بزرگ و خط آن بامركب سياه نوشته شده و نقطههاى آن به رنگ قرمز است و همان طور كه ابو الاسودتوصيف كرده،نقطههاى بالاى حروف علامت فتحه و نقطههاى زيرين علامتكسره و نقطههاى جلو حروف نشانه ضمه است»[۱۳].
در اندلس،مصحفها را با چهار رنگ مىنوشتند.رنگ سياه براى حروف رنگقرمز براى نقطههايى كه علامتحركتبوده،رنگ زرد براى همزهها و رنگ سبزبراى الفهاى وصل به كار مىرفته است[۱۴].
آخرين تغييرات تكميلى
جلال الدين سيوطى گفته است:«در صدر اول،نشانه حركات حروف به صورتنقطه بوده است.نقطه اول حروف علامت فتحه و نقطه آخر حروف علامت ضمه ونقطه زيرين حروف علامت كسره به شمار مىآمده است.
علايمى كه هم اكنون براى بيان حركات حروف متداول است و ماخوذ از حروفمىباشد،از ابتكارات خليل بن احمد است.در اين روش علامت فتحه عبارتاست از شكل مستطيلى كه در بالاى حروف گذارده مىشود و علامت كسره بههمين شكل و در ذيل حروف به كار مىرود. علامت ضمه واو كوچكى است دربالاى حرف و تنوين بر حسب مفتوح بودن و يا مكسور بودن و يا مضموم بودن،به وسيله دو علامت از نوع خود مشخص مىشود».سيوطى اضافه مىكند: «اولينكسى كه همزه و تشديد را وضع كرد،خليل بن احمد بود»[۱۵].
در طول زمان،عنايت و توجه مسلمانان به قرآن بيشتر مىشد و مسلمانانتغييراتى در خط و رسم آن ايجاد مىكردند و در پايان قرن سوم بود كه رسم الخط قرآن به حد اعلاى زيبايى خود رسيد،مردم در نوشتن قرآن با خطوط زيبا و به كاربردن علايم و نشانهها بر يكديگر پيشى مىگرفتند.تا آن جا كه سر حرف«خ»را به عنوان علامتسكون حرف به كار بردند.اين عمل اشاره به آن داشت كه حرفساكن،اخف از حرف متحرك است.و برخى سر حرف«م»را براى علامتساكنانتخاب كردند.براى حروف مشدد،علامتسه دندانه و براى الفهاى وصل، سرحرف«ص»معين شد.هم چنين صنعتخط و حاشيه نگارى رو به پيشرفتگذاشت و با ظرافت خاصى در مصحفها به كار برده شد [۱۶].
گفته شده است كه تقسيم قرآن به قسمتهاى ده گانه و پنجگانه و حزب و جزء وتعيين علامت و نشانه براى آنها،به موجب امر مامون عباسى انجام گرفته است.
برخى گفتهاند كه حجاج به اين كار دست زد.احمد بن الحسين گفته است:«حجاج،قراء بصره را گرد آورده و گروهى از ميان آنان انتخاب كرد و از آنان خواست كهحروف قرآن را شمارش كنند.آنان در طى چهار ماه اين كار را به پايان رساندند ونشان دادند كه قرآن داراى ۷۷۴۳۹ كلمه و ۳۲۳۰۱۵ و به قولى ۳۴۰۷۴۰ حروفاست.نيمه قرآن با كلمه« وَلْيَتَلَطَّفْ » [۱۷] در سوره كهف مشخص شده است.تعداد آياتقرآن ۶۲۳۶ آيه مىباشد».
معروف است كه تقسيم قرآن به ۱۲۰ حزب و سى جزء،براى تسهيل قرائت آندر مكتب خانهها و غيره بوده است [۱۸].
ولى ابو الحسن على بن محمد سخاوى(متوفاى ۶۴۳)از دانش مندان بزرگ درادب و فقه و قرائات كه در دمشق مىزيست،در كتاب «جمال القراء»تقسيم بندىقرآن را به ۳۰ جزء و هر جزئى را به ۱۲ قسمت،كه مجموعا ۳۶۰ قسمتباشد،بهدانشمند نامى ابو عثمان عمرو بن عبيد(متوفاى ۱۴۴)كه از شيوخ معتزله و مردىزاهد پيشه بود،نسبت مىدهد و مىگويد كه او با در خواست منصور(خليفه عباسى) (متوفاى ۱۵۸)اين كار را انجام داده است.
منصور دوانيقى از وى خواست تا قرآن را بر حسب ايام سال تقسيم بندى كند وبراى تنظيم حفظ و قرائت روزانه قرآن آماده گردد.او به درخواست منصور پاسخمثبت داد و با نظمى استوار اين تقسيم بندى را انجام داد و در پايان هر جزء با خط زرين نشانه گذارى كرد.
منصور آن را به فرزند خود مهدى تعليم داد و سپس ديگران پيروى كرده،و كم كماين تقسيمبندى ميان مسلمانان رواج يافت[۱۹].
بلندترين سورههاى قرآن،بقره و كوتاهترين سوره كوثر است.طولانىترين آيهقرآن، آيه«دين»يعنى آيه ۲۸۲ سوره بقره است كه داراى ۱۲۸ كلمه و ۵۴۰ حرفاست و كوتاهترين آيه(( وَالضُّحَى))[۲۰] و پس از آن ((وَالْفَجْرِ ))[۲۱] است.
بزرگترين كلمه درقرآن ((فَأَسْقَيْنَاكُمُوهُ))مىباشد كه داراى ۱۱ حرف است [۲۲].
احمد در مسند خود از اوس بن حذيفه روايت مىكند كه«من در ميان گروهى ازبنى مالك بودم كه اسلام آورده و به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند.ما را در خيمهاىجاى داده و پيامبر صلى الله عليه و آله همه روزه در بازگشت از مسجد و پيش از رفتن به خانه خودنزد ما مىآمد.او شبها پس از نماز عشا نزد ما مىماند و از رفتارى كه قوم وى درمكه و پس از مهاجرت به مدينه با او داشتند،سخن مىگفت.پيامبر صلى الله عليه و آله شبى ديرتراز وقت هميشگى نزد ما آمد.علت تاخير را از حضرتش پرسيدم،فرمود:حزبى(قسمتى مشخص) از قرآن[كه مرسوم هر شب من بود تلاوت كنم]باقى مانده بود،خواستم آن را انجام داده به پايان برسانم،آن گاه از مسجد بيرون آيم.ما صبحگاه ازاصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيديم:قرآن را چگونه حزب بندى مىكنيد؟گفتند:آن را بهشش سوره،پنجسوره، هفتسوره،نه سوره،يازده سوره،سيزده سوره،تقسيم بندى مىكنيم و حزب بندى سورههاى مفصلات(سورههاى كوچك كهآيههاى كوتاه دارند)از سوره«ق»است تا پايان قرآن»[۲۳].
ظاهرا جمله اخير گفته خود اوس است كه در دنباله بيان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و بهمناسبت ذكر كرده است.زيرا در آن زمان قرآن به صورت مصحف و ترتيب يافته درنيامده بود،تنها سورهها كامل شده بود و آنها را براى آسانتر شدن قرائتبر حسبايام يا اوقات به قسمتهاى مساوى تقسيم مىنمودند.
قرآن در مراحل تكاملى خود
قرآن از صدر اول،به خصوص از ناحيه كتابت و زيبايى خط،با گذشت زمان سيرتكاملى داشته است.خطاطان بزرگ،در زيبايى قرآن و تكميل خط آن،سهمبه سزايى داشتهاند.نخستين كسى كه در راه تكميل كتابت مصحف و زيبايى خط آنقدم برداشت،خالد بن ابى الهياج از اصحاب امير المؤمنين عليه السلام بود كه در حدودسال صدم هجرى در گذشته است.او به خوشنويسى و داشتن خط زيبا معروف بود.
گفتهاند كه سعد،مولا و حاجب وليد،وى را براى كتابت مصحف و شعر و اخبار دردربار وليد بن عبد الملك(۹۶-۸۶)استخدام كرد.او كسى است كه پس از تجديد بناو توسعه مسجد نبوى در مدينه،به دست عمر بن عبد العزيز،سوره شمس را با طلا برمحراب آن مسجد نوشت.اين تجديد بنا به سال ۹۰ هجرى پايان يافت [۲۴] .
عمر بن عبد العزيز از خالد خواست كه مصحفى با همين خط براى او بنويسد و او مصحفى را با زيبايى تمام نوشت.عمر بن عبد العزيز آن را پذيرفت و بر او آفرينگفت.اما خالد مبلغ زيادى را براى انجام اين كار مىخواست،كه عمر از پرداخت آن خود دارى كرده و مصحف را به او پس داد.
محمد بن اسحاق(ابن النديم)مىگويد:«مصحفى را به خط خالد بن ابى الهياج ازاصحاب على عليه السلام ديدم.اين مصحف در مجموعه خطوط تاريخى محمد بن الحسينمعروف به ابن ابى بعره بود كه پس از او به عبد الله بن حانى رسيد» [۲۵].
خطاطان تا اواخر قرن سوم هجرى مصحفها را با خط كوفى مىنوشتند.از اينپس،در اوايل قرن چهارم،خط زيباى نسخ جاى خط كوفى را گرفت.اولين مصحف به خط نسخ،به خط خطاط معروف محمد بن على بن الحسين بنمقله(۳۲۸-۲۷۲)نوشته شد.گفته شده است:وى اولين كسى است كه به خط ثلثو نسخ نوشت.او كه در علم هندسه تخصص داشت،با رسم حروف هندسى و بنانهادن قواعد و اصول آن،خط عربى اسلامى را تغيير داد و بدان زيبايى بخشيد.
اين كار منحصر به اوست و تا كنون در ميان امت اسلامى خطاطى با اين مهارتيافت نشده است.تعدادى از مخطوطات تاريخى،مانند مصحف موجود در موزههرات در افغانستان منسوب به اوست و گفتهاند كه او دو بار قرآن را نوشت [۲۶] .
خط نسخ عربى در قرن هفتم هجرى،به دستياقوت بن عبد اللهموصلى(متوفاى ۶۸۹)به حد اعلاى كمال خود رسيد.او با خط زيباى خود هفتمصحف نوشت.اين مصحفها با انواع خطوط نوشته شده بود و پيشواى ديگرنويسندگان قرار گرفت. [۲۷] كليه مصحفها تا قرن يازدهم هجرى بر شيوه خط ياقوتنوشته مىشد.در اول قرن دوازدهم تركهاى عثمانى،به خصوص پس از فتح مصربه دستسلطان سليم،خط عربى اسلامى را مورد توجه قرار دادند و به دستخطاطان فارسى كه در امپراتورى عثمانى خدمت مىكردند در پيشبرد و تكميلاين خط كوشيدند.سلطان سليم تمام خطاطان،نقاشان و هنرمندان را در پايتختخود گرد آورد.اينان انواع جديدى از خطوط عربى،مانند خط رقعى،خط ديوانى،خط طغرايى و خط اسلامبولى را پديد آوردند،كه هم چنان در نوشتهها متداولاست.
برخى از خطاطان عثمانى كه شهرت بسيار يافتند عبارتند از:حافظعثمان(متوفاى ۱۱۱۰)و سيد عبد الله افندى(متوفاى ۱۱۴۴)و استادراسم(متوفاى ۱۱۶۹)و ابوبكر ممتاز بك مصطفى افندى،كه خط رقعى را اختراعكرد.اين خط از سهلترين و سادهترين خطوط عربى است.او قواعد اين خط راوضع نمود و اولين بار با اين خط كتابت كرد.ابو بكر ممتاز بك در زمان سلطانعبد المجيد خان و به سال ۱۲۸۰ هجرى اين خط را عرضه كرد.
چاپ مصحفها نيز مانند كتابت آن،در دورههاى مختلف رو به كمال داشتهاست.نخستين بار در حدود سال ۹۵۰ هجرى مطابق ۱۵۴۳ ميلادى،قرآن دربندقيه به چاپ رسيد.ولى پس از چاپ،مقامات كليسا به معدوم كردن آن دستوردادند.پس از آن در سال ۱۱۰۴ هجرى مطابق با ۱۶۹۲ ميلادى هنكلمان [۲۸] در شهرهامبورگ به چاپ قرآن همت گماشت.پس از وى در سال ۱۱۰۸ هجرى مطابق با۱۶۹۶ ميلادى ماراكى[۲۹] در«پادو» [۳۰] به چاپ قرآن دست زد.
به سال ۱۲۰۰ هجرى مطابق با ۱۷۸۵ ميلادى،مولا عثمان در«پطرزبورگ» روسيه،قرآن را چاپ كرد و اين اولين چاپ اسلامى قرآن بود.نظير آن در«قازان»نيزبه چاپ رسيد.
فلوگل [۳۱] نيز در سال ۱۲۵۲ هجرى مطابق با ۱۸۳۶ ميلادى در شهر«ليپزيك»[۳۲] بهچاپى مخصوص از قرآن دست زد.اين چاپ از قرآن به علت املاى ساده آن بااستقبال بىنظير اروپاييان رو به رو شد.اما مانند ديگر چاپهاى اورپايى در جهاناسلام توفيقى به دست نياورد.
اولين دولت اسلامى كه به چاپ قرآن اقدام كرد و اقدام آن با موفقيت رو برو شد،«ايران»بود. اين دولت اسلامى دو چاپ سنگى زيبا و منقح از قرآن تهيه كرد.
اين چاپها كه در حجمى بزرگ ارائه شده و داراى ترجمه در ذيل هر سطر بود وبرخوردار از فهرستهاى متعدد بود.اولين نسخه به سال ۱۲۴۳ هجرى مطابق با۱۸۲۷ ميلادى در تهران و دومين نسخه در سال ۱۲۴۸ هجرى مطابق با ۱۸۳۲ميلادى در تبريز به چاپ رسيد.در اين زمان در هند نيز قرآن چاپ و منتشر شد.
به دنبال آن،از سال ۱۲۹۴ هجرى مطابق با ۱۸۷۷ ميلادى،تركيه عثمانىبه چاپهاى مختلفى از قرآن دست زد كه در نهايت زيبايى و استوارى قرار داشت.
در سال ۱۳۲۳ هجرى مطابق با ۱۹۰۵ ميلادى،روسيه تزارى به چاپ قرآنى بهخط كوفى و به حجمى بزرگ همت گماشت،كه تصور مىرفتيكى از مصحفهاى اوليه عثمانى است.اين قرآن خالى از نقطه و علايم فتحه و كسره بود.چند ورق ازاول آن افتاده و آخر آن نيز ناقص بود.اين قرآن از آيه هشتم سوره بقره: ((وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ)) آغاز و به آيه چهارم از سوره زخرف: ((وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ))پايان مىيافت.اين قرآن در سمرقند پيداشده بود و در اختيار كتاب خانه سلطنتى در پطرزبورگ بود و انستيتوى آثار در«تاشكند»آن را با همان حجم اصلى و خصوصيات ديگر در پنجاه نسخه فتوگرافىكرده،به مهمترين دانشگاههاى كشورهاى اسلامى هديه نمود.نسخهاى از اين قرآندر كتاب خانه دانشگاه تهران(با شماره ۱۴۴۰۳DSS )موجود است.
در سال ۱۳۴۲ هجرى مطابق با ۱۹۲۳ ميلادى،كشور مصر به چاپ قرآن اقدامنمود.چاپ اين قرآن به وسيله كميتهاى با تعيين وزارت اوقاف آن كشور و بهسرپرستى مشايخ الازهر انجام شد.اين نسخه از قرآن با پذيرش جهان اسلامرو به رو شد و چاپهاى بسيارى بر اساس آن انجام گرفت.
در سال ۱۳۷۰ هجرى مطابق با ۱۹۵۰،عراق نيز به چاپ نفيسى از قرآن دستزد.هم چنين سراسر جهان اسلام به چاپ و نشر قرآن به بهترين صور و زيباترين انواعچاپ همت گماشتند. اين روش هم چنان در جهان اسلام ادامه دارد.
هم چنين قرآن ديگرى از خطاطى سورى به نام«عثمان طه»رواج يافت.اين قرآندر كشورهاى سوريه،عربستان،ايران،لبنان و ديگر كشورهاى اسلامى چاپ شد.
ويژگى اين چاپ تنظيم آيات در صفحه و تقسيم منظم حزبها و جزءهاى سىگانهقرآن است [۳۳] .
محمد هادی معرفت-علوم قرآنى
---------------------------------------------------------
پاورقی :
۱.ر.ك:دائرة المعارف القرن العشرين،ج ۳،ص ۶۲۱.جرجىزيدان،تاريخ تمدن اسلامى،ج ۳، ص ۶۰-۵۸.ابنخلدون،المقدمة،ص ۴۲۱-۴۱۷.خليل يحيى النامي،اصل الخط العربي،ج ۳تركى عطية،الخط العربيالاسلامي،ص ۲۲.عبد الفتاح عباده،انتشارالخط العربي،ص ۱۵-۱۳. ناجي المصرف،مصور الخط العربي،ص ۳۳۸.محمد طاهر الملكي الكردي،تاريخ الخط العربي وآدابه،ص ۵۴.
۲. دائرة المعارف القرن العشرين،ج ۳،ص ۷۲۲.مناهل العرفان،ج ۱،ص ۴۰۰-۳۹۹.تاريخ القرآن،ص ۶۸.
۳.موالى به كسانى مىگويند كه غير عرباند و در ميان عرب با آنان پيوند دارند.
۴. ابو احمد عسكرى،التصحيف و التحريف،ص ۱۳.
۵. ابن خلكان،وفيات الاعيان،ج ۲،ص ۳۲.
۶. مناهل العرفان،ج ۱،ص ۳۹۹.۳.انعام ۶:۵۴.
۷.انعام۶: ۵۴
۸. بقره۱۸۳:۲ .
۹. توبه:۳:۹.
۱۰. مىگويند:زياد بن ابيه كسى را بر سر راه ابو الاسود گماشت تا به عمد اين آيه را به غلط بخواند تا او را برانجام خواسته زياد تحريك كند(الخط العربي الاسلامي،ص ۲۶).
۱۱. الفهرست:ص ۴۶.فن اول از مقاله دوم.
۱۲. صدر،حسن،تاسيس الشيعة لعلوم الاسلام،ص ۵۲.
۱۳. تاريخ تمدن اسلامى،ج ۳،ص ۶۱.
۱۴. الخط العربي الاسلامي،ص ۲۷ به نقل از:ابو عمرو عثمان بن سعيد دانى در المقنع في رسم المصاحف و نيزرجوع كنيد به:تاريخ القرآن،ص ۶۸.
۱۵. الاتقان،ج ۲،ص ۱۷۱.ابو عمرو الداني،كتاب النقط،ص ۱۳۳
۱۶ تاسيس الشيعة لعلوم الاسلام،ص ۵۲،نقل از:سلامة بن عياض،المصباح.
۱۷. كهف ۱۸::۱۹.
۱۸. ر.ك:البرهان،ج ۱،ص ۲۵۲-۲۴۹.
۱۹. سخاوى،جمال القراء و كمال الاقراء،چاپ بيروت ۱۹۹۳ م،ج ۱،ص ۳۷۹-۱۷۸.
۲۰. ضحى۹۳: ۱.
۲۱. فجر۸۹: ۱.
۲۲ حجر ۱۵:۲۲.ر.ك:البرهان،ج ۱،ص ۲۴۹ و ۲۵۲.
۲۳. مسند احمد،ج ۴،ص ۳۴۳.
۲۴. تاريخ يعقوبى،ج ۳،ص ۳۰ و ۳۶. الفهرست،ص ۹ فن اول از مقاله اول و ص ۴۶ فن اول از مقاله دوم.
۲۵. الفهرست،ص ۹ فن اول از مقاله اول و ص ۴۶ فن اول از مقاله دوم.
۲۶ الخط العربي الاسلامي،ص ۱۵۵.الخطاط البغدادي،ص ۱۶.
۲۷. الخط العربي الاسلامي،ص ۱۷۱.مصور الخط العربي،ص ۹۲.
۲۸.Hncklemann شهرى بندرى است در شمال ايتاليا.
۲۹. Maracci.
۳۰. PaDoue
۳۱. FLugel.
۳۲. LeiPzig.
۳۳. براى اطلاع بيشتر از خط عثمان طه و ويژگىهاى آن رجوع كنيد به:خرمشاهى،بهاء الدين،قرآن پژوهشى،ص ۶۵۷.