وقتی ما كلمۀ «اسلام» را با معنای قرآنی آن در نظر میگیریم چنین در مییابیم كه این واژه، مجالی برای پرسش راجع به رابطۀ میان اسلام و سایر ادیان آسمانی باقی نمیگذارد. اسلام در زبان قرآن نام دین و آیین خاصّی نیست. بلكه اسم دین مشتركی است كه همۀ انبیاء، مردم را بدان فراخواندند، و تمام پیروان انبیاء بدان منسوب هستند:
حضرت نوح ـ علیه السّلام ـ به قومش فرمود: ... به من فرمان دادند كه از مسلمین باشم و آیین اسلام را پذیرا شوم.(۱)
حضرت یعقوب ـ علیه السّلام ـ به فرزندانش توصیه میكند كه: ... فرزندان من! خداوند این آیین پاك را برای شما برگزیده است. و شما جز به آیین اسلام از دنیا نروید.(۲)
حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر به خدا ایمان دارید بر او توكل كنید و كارها را بدو واسپارید، و به راستی اگر دارای روحیۀ اسلام و تسلیم هستید باید كارها را به خدا واگذار نمایید.(۳)
حواریون به عیسی ـ علیه السّلام ـ اظهار داشتند: به خدا ایمان آوردهایم و تو گواه باش كه آیین اسلام را با آغوش باز میپذیریم.(۴)
خلاصه آنكه ما واژۀ «اسلام» را به عنوان یك شعار عامّ و فراگیر در قرآن مییابیم كه بر زبان انبیاء و پیروان آنها از كهنترین عصرهای تاریخ تا عصر نبوّت حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ جاری میشد. آنگاه میبینیم قرآن كریم همۀ این قضایا را در یك قضیه فراهم آورد، قضیهای كه در آن به امّت آن حضرت خطاب و خاطر نشان میسازد كه برای آنها دین و آیین جدیدی را تشریع نكرده، بلكه این دین همان دین و آیین انبیاء و پیامبران پیش از آن حضرت میباشد.(۵) قرآن میفرماید: «خدا آیینی را برای شما تشریع كرد كه به نوح توصیه كرده بود، و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش كردیم این بود كه دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نكنید...».(۶)
با توجه به این معنی و مفهوم قرآنی كه ما گزارش كردیم موضوع برای این سؤال كه میان آن و سایر ادیان آسمانی چه رابطه و همبستگی و وجوه مشتركی وجود دارد. باقی نمیماند، زیرا درست نیست بپرسیم میان چیزی با خود آن چیز چه رابطهای وجود دارد. در اینجا وحدتی میان همۀ ادیان جلب نظر میكند كه دوگانگی و یا چندگانگی و اختلاف و تفاوت را نمیتوان ـ در آن مفهومی كه از اسلام یاد كردیم ـ میان این ادیان مطرح ساخت.(۷)
امّا باید یادآور شد كه كلمۀ «اسلام» در عُرف مردم دارای مدلول و معنای مشخص و جدای از سایر ادیان گردیده. و آن عبارت از مجموع قوانین و تعالیمی است كه حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ آن را به مردم ابلاغ كرد، یا قوانین و تعالیمی كه از آنچه آن حضرت ارائه فرمودند قابل استنباط میباشد.(۸)
بنابراین، سؤال ـ در این بخش ـ اختصاصاً راجع به اسلام با مفهوم عرفی آن، یعنی راجع به رابطۀ شریعت محمدی و یهودیت و نصرانیت مطرح است. كه در دو مرحله به پاسخ آن میپردازیم:
مرحلۀ اوّل: دربارۀ رابطۀ شریعت محمّدی با شرایع پیشین آسمانی است و این شرایع در چهرۀ نخستین و دست نخوردهاش، از منبع خود به دور و بیگانه نبوده و با مرور زمان و حوادثِ روزگار و به دست مردم در این شرایع دگرگونی پدید نیامده بود.
مرحلۀ دوم: دربارۀ رابطۀ اسلام با شرایع دیگر است، منتهی پس از آنكه روزگارانی را پشت سر نهادند و مقداری تطور و دگرگونی در آنها پدید آمد.
امّا مرحلۀ اول: قرآن كریم به ما تفهیم میكند هر رسولی كه به سوی مردم گسیل شده، و هر كتابی كه از آسمان نزول یافته، مؤید و مُصدِّق رسول و كتاب قبلی است. انجیل مؤید تورات. و قرآن كریم مصدق و مؤید تورات و انجیل و همۀ كتابهایی است كه از جانب خدا نازل شدهاند.(۹) و خداوند از هر پیامبری پیمان گرفت كه اگر رسولی مؤید و مصدق شریعتش سررسید به او ایمان آورده و به نصرت و یاری او برخیزد.(۱۰)
آنگاه میبینیم كه شریعت قرآن بر شریعت تورات و انجیل فصول جدیدی را افزوده است كه در لابلای آن قوانینی را طرح نموده و روشهای رفتار و كردار آبرومند را ـ در جوامع پیشرفته ـ در تحیت و سلام و درخواستِ اذن و رخصت برای ورود بر كسی و مجالست و خطاب و گفتگوی با دیگران و آدابی دیگر را ترسیم كرده است. كه ما شمهای از آنها را در سورههای نور و حجرات و مجادله میبینیم.(۱۱)
شریعت قرآن كریم، سیاست، تدبیر و كارساز فرزانهای است كه دستِ قدرت و عنایت الهی آن را برای تربیت بشریت ترسیم نموده. تربیتی تدریجی كه طفره، خلاء، رخنه، ركود، عقبنشینی، تناقض و تعارض در آن وجود ندارد. بلكه عناصر آن، دست در آغوش هم دارند، و دارای ثبات و استقرار و رشد و كمال و شكوفایی میباشند.
امّا مرحلۀ دوم: در مرحلۀ قبل دیدیم كه قرآن به عنوان مؤید و مصدق سایر كتب آسمانی آمده است. در این مرحله علاوه بر تأیید و تصدیق كتب پیشین، آشكارا اعلام كرده كه بر این كتب سماوی، مُهَیمِن میباشد.(۱۲) یعنی پاسدار و نگاهبانی امین برای كتب است. یكی از لوازم حراست و نگاهبانی توأم با امانت، این است كه نگاهبان صرفاً به تأیید آنچه كه تاریخ در این كتب، جاودانه ساخته ـ كه عبارت از حق و خیر است ـ بسنده نكند، بلكه علاوه بر آن باید از آن حمایت به عمل آورد تا مبادا عناصری نا به حق بدان راه یابند. و باید حقایقی را كه نیاز به آنها احساس میشود ـ و احیاناً در كتب سماوی دیگر ناگفته و نهفته مانده است ـ ابراز و اظهار نماید.(۱۳)
بدینسان یكی از وظایف قرآن كریم این است كه زوائد را از كتب آسمان بِستُرَد و با كسانی كه مدعی وجود این زوائد در آنها هستند به هماوردی روی آورد و قرآن میفرماید: (ای پیامبر) بگو: پس تورات را بیاورید، و اگر ادّعا میكنید آنچه را كه از تورات میپندارید راست و مطابق با واقع است آن را بخوانید.(۱۴)
یكی دیگر از وظایف قرآن، تبیین حقایقی است كه اهل كتب آسمانی، آنها را كتمان كردهاند و شایسته است كه تبیین گردد(۱۵): قرآن میفرماید: «ای اهل كتاب تحقیقاً رسول و فرستادۀ ما، شما را بیامد كه برای شما بسیاری از حقایقی را كه در كتاب (تورات و انجیل) وجود داشته، و شما آنها را مخفی و مكتوم میداشتید، بیان كند.»(۱۶)
خلاصۀ سخن آنكه: رابطه و پیوند خویشاوندی اسلام با دیانتهای آسمانی در شكل و چهرۀ نخستینش، رابطۀ تأیید و تصدیق كلی است، و علاقه پیوند اسلام با آنها در شكل و چهرۀ فعلی ( رؤیت شدهاش)، پیوند تصدیق و تأیید آن حقایقی است كه از اجزاء اصلی آن كتب، باقی مانده. و نیز تصحیح بدعتها و اضافات بیگانۀ از آنها است كه بر این كتب عارض شده است.
پی نوشتها:
۱. یونس:۷۲.
۲. بقره:۱۳۲.
۳. یونس:۸۴
۴. آل عمران:۵۲.
۵. عبدالله درّاز، محمد، تاریخ ادیان، ترجمۀ دكتر محمد باقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۷۷، ص ۲۹۲.
۶. شوری:۱۳.
۷. سبحانی، جعفر، مسائل جدید در علم كلام، ناشر مؤسسۀ امام صادق ـ علیه السّلام ـ، چاپ اول، ۷۹، ج۲، ص ۲۹۹.
۸. تاریخ ادیان، ص ۲۹۵، همان.
۹. مائده:۴۶، ۴۷، ۴۸.
۱۰. آل عمران:۸۱.
۱۱. تاریخ ادیان، ص ۳۰۱، همان.
۱۲. مائده:۴۷.
۱۳. طباطبایی، علاّمه سید محمد حسین، تفسیر المیزان، انتشارات جامعه مدرسین، ج۵، ص۵۷۰.
۱۴. آل عمران:۹۳.
۱۵. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالكتاب اسلامیه، چاپ ۱۷، ۱۳۷۳، ج۴، ص ۳۲۱.
۱۶. مائده:۱۵.
منبع: نرم افزار پاسخ۲ مرکز مطالعات حوزه علمیه قم.