مصحف هاى عثمانى از نظر ترتيب سوره ها, نزديك به مصحف هايى است كه صحابه نوشته بودند و بـر هـمـان شـيـوه , سـوره هاى بزرگ مقدم بر سوره هاى كوچك ترتيب يافت حروف مصحف هاى عـثـمـانـى خالى از نقطه و علايمى بوده است كه اعراب كلمات را نشان مى دهد اين مصحف ها به احـزاب و اعـشـار و اخـمـاس ,تـقسيم بندى نشده بود و مملو از غلط هاى املايى و تناقض هايى در رسـم الـخط بوده است كه علت آن , ابتدايى بودن خطى است كه صحابه در آن زمان مى شناخته اند مشخصات كلى مصحف ها به شرح ذيل است :
۱.ترتيب :
قبلا گفته شد كه ترتيب مصحف عثمانى , همان ترتيبى است كه درمصحف كنونى وجود دارد و با ترتيبى كه در مصحف هاى صحابه در آن وقت به كاربرده شده بود و به خصوص با مصحف ابـى بـن كـعـب , تطبيق مى كرد تنها در مواردى اندك با آن ها مطابقت نداشت , از جمله اين كه در مـصحف هاى صحابه , سوره يونس در زمره هفت سوره بزرگ به شمار مى آمد و هفتمين[۱] يا هـشـتمين[۲]اين سوره ها بود اما عثمان , سوره انفال و سوره برائت را به عنوان يك سوره , در مرتبه هفتم از سوره هاى بلند (طوال ) قرار داد و سوره يونس را در شمار سوره هاى مئين درآورد و محل آن را تغيير داد ابن عباس به اين عمل عثمان اعتراض كرد و گفت : ((به چه علت سوره انفال را كـه از سـوره هـاى مـثانى است [۳] و سوره برائت را كه ازسوره هاى مئين است , يك سوره بـه حـسـاب آورده و ((بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ)) را از اول سوره برائت حذف كرده ايد و در شمار سوره هاى بزرگ قرار داده
ايد؟))
عثمان درپاسخ گفت : ((سوره هايى بر پيامبر(ص ) نازل مى شد و پـس از نزول آن ها, آياتى نازل مى گرديد پيامبر كاتبان وحى را احضار مى كرد و به آنان مى فرمود: ايـن آيـه هـا را درفـلان مـحـل از فلان سوره بنويسيد سوره انفال از سوره هايى است كه در اوايل هـجـرت در مدينه نازل شد و سوره برائت از نظر نزول , از آخرين سوره هاست ولى مضمون اين دو سـوره بـا يـكديـگـر شبيه است و من گمان مى كردم اين دو سوره , يكى است پيامبر(ص ) نيز در گـذشـت و بيان نكرد كه برائت دنباله سوره انفال است از اين جهت من آن دو را به هم پيوستم و ((بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ )) را بـيـن آن دو ننوشتم وآن را در شمار هفت سوره بزرگ قرار دادم )).[۴]
اين امر بر اجتهاد صحابه در ترتيب مصحف دلالت دارد عثمان مى دانست كه گاهى آيه هايى از يك سـوره , بـعـدا نازل مى شد و پيامبر(ص ) امر مى كرد كه آن ها را درمحل خودش ثبت كنند عثمان گـمـان كـرد كـه به مناسبت وجود تشابه بين سياق كلى سوره برائت و سوره انفال , سوره برائت دنـبـالـه سوره انفال است[۵] اين تشابه درسياق , از اين جهت است كه مضمون هر دو سوره تـشـديـد در نـكوهش دشمنان اسلام , كافران و منافقان , و تشويق مؤمنان بر پايدارى و مبارزه در جهت تثبيت كلمه اللّه در زمين است در هر صورت با توجه به اين كه مطلبى از اين جهت در مورد ايـن دو سـوره نـقـل نـشـده اسـت , عثمان آن دو را به هم پيوست و آن را يك سوره به شمارآورد و هفتمين سوره از سوره هاى بزرگ قرار داد شايد عثمان توجه نكرده است كه سوره برائت , به عنوان هـشـدار و وعـده عـذاب بـه كـافـران نازل شد ازاين رو با نام خداوند كه رحمت محض است نازل نگرديده است , زيرا متناسب نيست كه هشدارو وعده عذاب با رحمت آغاز گردد از اين جهت است كـه امـيـرمؤمنان (ع ) فرموده :((بسم اللّه براى امان است , در حالى كه سوره برائت تكيه بر شمشير دارد)).[۶]
با اين كيفيت , مصحف عثمانى با ديگر مصحف ها اختلافاتى دارد, ولى اين اختلافات جزئى است , و فقط از نظر تقدم و تاخر برخى سوره هاست.
۲. نـقطه و علامت :
مصحف هاى عثمانى به مقتضاى شيوه نگارش كه در آن دوره ميان مردم عرب رايـج بود از هر نشانه و علامتى كه حروف نقطه دار و بى نقطه رامشخص كند, خالى بود و لذا بين ب و ت و يا و ثا تفاوتى نبود و نيز ج و ح و خ ازيكديگر تشخيص داده نمى شدند هم چنين حركت و اعراب كلمات , به وسيله فتحه , كسره , ضمه و تنوين نشان داده نمى شد خواننده خود بايد به هنگام قرائت باتوجه به قرائن , آن ها را از يك ديگر تميز مى داد, و وزن كلمه و چگونگى اعراب آن راشخصا مى شناخت .
ازايـن رو در صـدر اول , قـرائت قرآن فقط به سماع و نقل موكول بود و جز از طريق شنيدن , قرائت قـرآن تـقـريبا ممتنع بود مثلا بين كلمه هاى ((تبلو)), ((نبلو)), ((نتلو)), ((تتلو))و ((يتلو)) هيچ فـرقى وجود نداشت هم چنين كلمه ((يعلمه )) از ((تعلمه )), ((نعلمه )) و((بعلمه )) تشخيص داده نـمى شد ازاين رو چه بسا آيه ((لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً))[۷] به صورت ((لمن خلقك )) خوانده مى شد.
ذيـلا نمونه هايى از قرائت هاى مختلف كه بر اثر خالى بودن مصحف ها از نقطه رخ داده است , آورده مى شود:.
سوره بقره , آيه ۲۵۹: ((ننشزها)), ((ننشرها)), ((تنشرها))[۸] .
سوره آل عمران , آيه ۴۸: ((يعلمه )), ((نعلمه )).[۹]
سوره يونس , آيه ۳۰: ((تبلو)), ((تتلو)).[۱۰]
سوره يونس , آيه ۹۲: ((ننجيك )), ((ننحيك )).[۱۱]
سوره عنكبوت , آيه ۵۸: ((لنبوئنهم )), ((لنثوينهم )), ((لنبوينهم )).[۱۲]
سوره سبا, آيه ۱۷: ((نجازي )), ((يجازي )).[۱۳]
سوره حجرات , آيه ۶: ((فتبينوا)), ((فتثبتوا)).[۱۴]
در هـر صـورت خـالـى بـودن مصحف ها از علايم و نشانه ها علت عمده پيدايش اختلاف قرائت در زمان هاى بعد بود, زيرا مردم به شنيدن و حفظ كردن قرآن اتكاداشتند و در طول زمان اشتباهاتى در نـقـل و يـا شنيدن آيه اى رخ مى داد, زيرا اين يك واقعيت است كه انسان هر اندازه كه در حفظ كـردن مـطلبى دقت كند, بالاخره درمعرض فراموشى و اشتباه قرار دارد مگر آن كه مطلب مورد نـظر را به وسيله كتابت ضبط كند, ازاين رو گفته شده است : ((ما حفظ فر و ما كتب قر)) به علاوه نـفـوذ و رخـنـه اقـوام غـيـر عرب در جزيرة العرب و گسترش تعداد و جمعيت آنان با گسترش قلمرواسلام , خود موجب وجود اختلاف در قرائت مى شد بنابراين ايجاب مى كرد كه اعضاى كميته يـكـى كـردن مـصـاحـف , در وقـت خود, نسبت به آينده امت اسلامى توجه كنند و راه حلى براى جلوگيرى از ايجاد اختلاف و خلل در قرائت قرآن بيابندولى روحيه اهمال و سهل انگارى كه در آن وقت بر مسؤولان غالب بود, مانع از انجام چنين كارى شد.
ابن جزرى تصور كرده است كه مسؤولان آن روز, به عمد و از روى حكمتى , ازبه كار بردن علايم و نـشـانه ها خوددارى كرده اند مى گويد: ((از اين جهت بوده است تانوشتار قرآن هرگونه قرائتى را كه از پيامبر(ص ) رسيده است پذيرا باشد, زيرا در آن روزگار, بر حفظ و سماع اتكا مى شد نه بر خط و نوشتار)).[۱۵]
زرقانى نيز با اين توجيه غير مقبول موافقت كرده گويد: ((در آن دوره كلمات قرآن را بدون نقطه و علامت كتابت كردند تا قرائت هاى گوناگون را پذيرا باشد))[۱۶] باآن كه روشن است كه در آن زمـان خـط عـربـى بـدون نـقـطـه و عـلامـت بـوده و عـرب درآغاز آموختن و كتابت بوده و نـقطه گذارى و علامت گذارى را نمى دانسته است , لذاتصور ابن جزرى و زرقانى خالى از وجه و سخنى بى مورد است .
۳. ناهنجارى نوشتارى :
وضع خط براى رساندن معنايى است كه به وسيله الفاظ درموقع تكلم اراده مـى شـود در واقع كتابت و نوشتن , نمايان گر لفظى است كه بيان كننده معنا و مفهوم مورد نظر است بنابراين لازم است كتابت به طور كامل با لفظى كه بدان تكلم مى شود, مطابقت داشته باشد, و عين آن چه گفته مى شود نوشته شود, تابدين ترتيب خط بدون هيچ كاستى و زيادت , مقياس براى لفظ باشد.
از طرف ديگر, روش هاى انشا و شيوه نوشتن و كتابت , با اين قاعده كاملا منطبق نيست ولى مادام كه اين موارد اختلاف بين عموم مصطلح است و همگان بر وفق آن عمل مى كنند, اشكالى به وجود نـمـى آورد و خـلـلى در بيان مقصود ايجاد نمى كند,زيرا ((قرآن )) به قرائت آن بستگى دارد نه به كتابت .
امـا رسـم الخط مصحف عثمانى , در مقايسه با رسم الخط عمومى و متداول ,داراى ناهنجارى هاى امـلايـى فـراوان و تـناقض هاى بسيار در نحوه نوشتن كلمات مى باشد به گونه اى كه اگر قرآن از طـريـق سـمـاع و تـواتر در قرائت ضبط نمى شد ومسلمانان اين روش را از پيشينيان خود به ارث نـمـى گـرفتند و با دقت و توجه تمام به حفظ آن نمى كوشيدند, امروزه قرائت صحيح بسيارى از كلمات محال مى نمودعلت اين امر, عدم آشنايى عرب به فنون خط و روش هاى كتابت , در آن زمان بـوده اسـت بلكه جز تعداد كمى از آنان نوشتن و كتابت را نمى دانستند و خطى را هم كه اين عده انـدك بـدان مـى نوشته اند, خطى ابتدايى و در حد بسيار پايين واوليه بوده است آثار باقى مانده از صـدر اول , ايـن مـوضـوع را نـشان مى دهد[۱۷] علاوه بر اين كسانى را كه عثمان براى كتابت مـصـحـف انـتـخاب كرده بود, افرادى بودند كه به غايت نسبت به شيوه كتابت بى اطلاع بودند و هرچند كه در آن وقت , خط در مرحله ابتدايى بود, ولى آنان بسيار بد خط بودند همان گونه كه ابن ابى داوود نقل مى كند:
پس از تكميل نسخه هاى مصاحف , مصحفى را نزد عثمان بردند, وى پس ازديدن آن گفت : ((چه نـيـكو و زيبا تهيه كرده ايد ولى در آن ناهنجارى هايى رخ داده كه عرب خود مى توانند آن را به نحو صحيح تلفظ كنند)) سپس گفت : ((اگر املا كننده ازقبيله هذيل و نويسنده از قبيله ثقيف بود, چنين اشتباهاتى در آن پيدانمى شد)).[۱۸]
از ايـن گـفـتار بر مى آيد كه عثمان مى دانسته است كه قبيله هذيل در آن وقت به روش هاى انشا آشنايى كامل داشته و قبيله ثقيف به حسن كتابت و خوبى خط معروف بوده اند در حالى كه مصحف ارائه شده به او فاقد چنين مزايايى بوده است ازاين رو بر عثمان اين ايراد وارد است كه چرا افرادى از دو قـبـيـلـه هـذيـل وثقيف را براى اين امر مهم انتخاب نكرد تا بدين گونه بى دقتى و بى توجهى صورت نگيرد؟!.
ثـعلبى در تفسير خود, ذيل آيه (( إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ))[۱۹] مى گويد: ((عثمان گفت :در اين مـصحف ناهنجارى هايى ديده مى شود كه هر عربى به زبان خود آن را صحيح ادا مى كند به عثمان گـفـتـند: آيا آن را تغيير نمى دهى ؟به عبارت ديگر آيا تصحيح نمى كنى ؟
او (از روى بى حالى يا سهل انگارى ) گفت : لزومى ندارد, نه حلالى راحرام مى كند و نه حرامى را حلال )).[۲۰]
ابن روزبهان در اين مورد كوششى ناروا دارد, مى گويد: ((عدم تصحيح لفظ قرآن به وسيله عثمان از اين جهت بود كه متابعت از شكل خط بر وى لازم بوده است اين لفظ به همان شكل در مصحف ها نـوشـتـه شـده بـود و تـغـيـيـر آن جـايز نبوده است و چون لغت برخى از عرب ها بوده , آن را تغيير نداد)).[۲۱]
مـفـهـوم ايـن گـفـتـار كه در مصاحف اين چنين نوشته بوده است , روشن نيست منظوراو كدام مـصاحف است و چگونه مى توان ميان اين گفته و آخرين قسمت آن مبنى براين كه ((لغت بعضى عرب است )) سازش داد؟.
در هـر حـال , سهل انگارى مسؤولان آن زمان از نظر وجود اشتباهات و تناقضات در مصحف , براى هـمـيـشـه مشكلاتى براى امت اسلامى ايجاد كرد البته عدم تصحيح اين اشتباهات در ادوار بعداز عـثـمـان , از آن جـهـت بوده كه در زمان هاى متاخر, ممكن بود دشمنان به عنوان تصحيح قرآن و اصلاح ناهنجارى هاى آن , قرآن رادست خوش تحريف سازند و كتاب خدا بازيچه دست مغرضان و هـواپـرسـتان قرارگيرد على (ع ) در اين باره فرموده است : ((ان القرآن لا يهاج اليوم ولا يحول )) و هـمين فرمان به عنوان يك اصل و پايه قانونى براى هميشه مورد پذيرش مسلمانان قرارگرفت لذا كسى را ياراى آن نبود كه قرآن را مورد دست برد قرار دهد.
بـايـد تـوجـه كرد كه بودن ناهنجارى هاى املايى در مصحف خللى در اساس وكرامت قرآن ايجاد نمى كند, زيرا:.
اولا, واقـع قـرآن آن اسـت كـه خوانده مى شود, نه آن چه نوشته مى شود كتابت به هر اسلوبى باشد, مـادام كـه قـرائت صحيح و منطبق بر نحوه متداول در زمان پيامبر(ص ) و صحابه او باشد, موجب هـيـچ ضـرر و زيانى نخواهد شد به طورى كه بيان شد, ترديدى نيست كه مسلمانان از صدر اول تا امروز, نص قرآن را به گونه صحيح , حفظ كرده اند.
ثـانـيـا, تخطئه كتابت قرآن ايرادى است به نويسندگان اوليه از نظر جهل و ياسهل انگارى آنان و ايـرادى بـه خـود كـتـاب نيست كه ((لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ)).[۲۲]
ثـالـثا, اشتباهات املايى كه در مصحف هم چنان باقى بوده و تغيير داده نشده ,خود حجتى است بر سـلامـت قـرآن از هرگونه دستبرد و تحريف , زيرا تصحيح اشتباهات املايى كه سزاوار بود انجام شـود ولـى بـراى حـفظ كرامت , سلف در باره آن اقدامى نكرده , دليل روشنى است كه در سرتاسر قرآن هيچ گونه تغييرى صورت نگرفته است و موجب شده كسى جرات نكند به آن دست بردى بزند .
اكنون نمونه هايى از مهم ترين اشتباهات رسم الخط موجود در قرآن را در ذيل مى آوريم :
سوره ـ آيه .
بقره ۱۶۴ ـ ((واختلف الليل و النهار)).مائده ۱۰۹ ـ ((علم الغيوب )).انعام ۵ ـ ((ياتيهم انبؤا)).انعام ۲۶ ـ ((وينؤن عنه )).انعام ۵۲ ـ ((بالغداوة )).انعام ۹۴ ـ ((فيكم شركؤا)).هود ۸۷ ـ ((مانشؤا)).يوسف ۸۷ ـ ((انه لا يايئس )).ابراهيم ۹ ـ ((الم ياتكم نبؤا)).ابراهيم ۲۱ ـ ((فقال الضعفؤا))كهف ۲۳ ـ ((و لا تقولن لشائ )).كهف ۷۷ ـ ((لو شئت لتخذت )).طه ۹۴ ـ ((قال يبنؤم )).نمل ۲۱ ـ ((اولا اذبحنه )).نمل ۲۹ ـ ((يا ايها الملؤا)).روم ۱۳ ـ ((شفعؤا)).صافات ۱۰۶ ـ ((لهو البلؤ المبين )).ص ۱۳ ـ ((و اصحاب لئيكة )).زمر ۶۹ ـ ((و جائ بالنبيين )).غافر ۵۰ ـ ((و مادعؤا الكافرين )).
املاصحيح
((واختلاف الليل والنهار)).((علام )).((انبا)).((يناون عنه )).((بالغداة )) است و ((و)) بدون هيچ علت شناخته شده اى زايد است .((شركا)).((مانشا)).((لا يياس )).((نبا)).((الضعفا)).
((لشي )).((لا تخذت )).((ياابن ام )).((لا ذبحنه )) است و الف بدون هيچ علت معقولى اضافه شده است .((الملا)).((شفعا)).((البلا)).((الايكة )).((وجي )).((و ما دعا)).
هـرگـاه در نـظـر بـگـيـريم كه مصحف هاى آن روز بدون نقطه و فاقد هرگونه علامت ونشانه بوده است , به خوبى در مى يابيم كه قرائت قرآن از روى مصاحف در آن روزگارتا چه حد با مشكل روبـرو بـوده اسـت مـثـلا خـوانـنـده مصحف از كجا بداند كه الف ((لااذبحنه )) زايد است و نبايد خـوانـده شـود و يـا چـگـونـه بـفـهـمـد كه يكى از دو ((يا)) ى ((باييد)) در آيه ((وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ))[۲۳] زايد مى باشد, و يا در كلمه ((نشؤا)) بدون هيچ علامتى از كجا خواننده مى فهمد كه واو زايد است و الف ممدوده است و تلفظ همزه بعد از الف است ؟.
مـوضـوع عـجـيب تر وجود تناقض در رسم الخط مصحف عثمانى است , به نحوى كه كلمه اى را در جايى به شكلى نوشته اند و همان كلمه را در جاى ديگر به شكلى ديگر و اين خود نشان مى دهد كه نـويـسـندگان اوليه تا چه حد از شناخت اصول كتابت به دور بوده اند تا آن جا كه حتى نتوانسته اند دسـت كـم روش واحدى در ثبت وضبط كلمات اتخاذ كنند چنان كه در آيه ۲۴۷ سوره بقره كلمه ((بـسـطـة )) بـا سـيـن و در آيـه۶۹ از سوره اعراف با صاد ((بصطة )) نوشته شده است و نيز كلمه ((يـبـسط)) در آيه ۲۶سوره رعد با سين و در آيه ۲۴۵ بقره با صاد ضبط گرديده است از اين قبيل تناقضات در مصحف عثمانى زياد وجود دارد.
اينك نمونه هايى از اين تناقضات را در زير مى آوريم :
سوره /آيه ـ املا قديم .
كهف ۷۷ ـ ۱ ((لو شئت لتخذت )).
شعرا۱۷۶ ـ ۲ ((اصحاب لئيكة )).
ابراهيم۲۱ ـ ۳ ((فقال الضعفؤا)).
يونس ۴۹ ـ ۴ ((فلا يستئخرون ساعة )).
غافر۵۰ ـ ۵ ((و مادعؤا الكافرين )).
حج۱۰ ـ ۶ ((ليس بظلم للعبيد)).
فرقان۹ ـ ۷ ((ضربؤا لك الا مثل )).
قمر۶ ـ ۸ ((يوم يدع الداع )).
بقره۲۸ ـ ۹ ((فاحيكم ثم يميتكم )).
قريش ۲ ـ ۱۰ ((اى لفهم رحلة )).
طه۹۴ ـ ۱۱ ((قال يبنؤم )).
هود۸۷ ـ ۱۲ ((في اموالنا ما نشؤا)).
ابراهيم۳۴ ـ ۱۳ ((و ان تعدوا نعمت اللّه )).
فاطر۴۳ ـ ۱۴ ((فلن تجد لسنت اللّه )).
فاطر۴۰ ـ ۱۵ ((على بينت منه )).
اسرا۷۳ ـ ((اذا لا تخذوك )).
حجر۷۸ و ق۱۴ ـ ((اصحاب الا يكة )).
توبه۹۱ ـ ((ليس على الضعفا)).
اعراف ۳۴ ـ ((لا يستاخرون ساعة )).
رعد۱۴ ـ ((و مادعا الكافرين )).
آل عمران۱۸۲ ـ ((ليس بظلام للعبيد)).
اسرا۴۸ ـ ((ضربوا لك الا مثال )).
بقره۲۲۱ ـ ((واللّه يدعوا الى الجنة )).
حج۶۶ ـ ((احياكم ثم يميتكم )).
قريش ۱ ـ ((لايلف قريش )).
اعراف ۱۵۰ ـ ((قال ابن ام )).
حج۵ ـ ((في الارحام ما نشا)).
نحل۱۸ ـ ((و ان تعدوا نعمة اللّه )).
فتح۲۳ ـ ((و لن تجد لسنة اللّه )).
محمد۱۴ ـ ((على بينة من ربه )).
يوسف ۲۵ ـ ۱۶ ((لدا الباب )).
الحاقه۱۱ ـ ۱۷ ((طغا الما)).
كهف ۲۳ ـ ۱۸ ((و لا تقولن لشائ )).
مؤمنون۲۴ ـ ۱۹ ((فقال الملؤا)).
الرحمان۳۱ ـ ۲۰ ((ايه الثقلان )).
غافر۱۸ ـ ((لدى الحناجر)).
النازعات ۱۷ ـ ((انه طغى )).
كهف ۴۵ ـ ((و كان اللّه على كل شي )).
مؤمنون۳۳ ـ ((و قال الملا )).
يس ۵۹ ـ ((ايها المجرمون )).
محمد هادی معرفت-علوم قرآنى
---------------------------------------------------------
پاورقی :
۱. در مصحف ابن مسعود.
۲. در مصحف ابى بن كعب .
۳. سـوره انـفـال در مصحف ابن مسعود, از سوره هاى مثانى و در مصحف ابى بن كعب در زمره سوره هاى مئين است .
۴. المستدرك , ج۲ , ص ۲۲۱ و ۳۳۰.
۵. روايـتـى كـه عياشى در جلد دوم , صفحه۷۳ تفسير خود نقل كرده , حاكى است كه انفال و بـرائت يك سوره است در اين مورد ميان علما اختلاف است (ر ك : تفسير طبرسى , ج۵ , ص ۲) ولى عـياشى ترجيح مى دهد كه يك سوره به حساب آيد, زيرا پايان هر سوره با ((بسم اللّه )) كه آغاز سوره ديگرى است , معلوم مى شد(تفسيرعياشى , ج۱ , ص ۱۹).
۶. المستدرك , ج۲ , ص ۳۳۰ الاتقان , ج۱ , ص ۶۵ مجمع البيان ج۵ ص ۲.
۷. يونس ۱۰: ۹۲.
۸. ر ك : تفسير طبرسى , ج۲ , ص ۳۶۸.
۹. همان , ص ۴۴۴.
۱۰. همان , ج۵ , ص ۱۰۵.
۱۱. همان , ص ۱۳۰.
۱۲. همان , ج۸ , ص ۲۹۰.
۱۳. همان , ص ۳۸۴.
۱۴. همان , ج۳ , ص ۹۴ و ج۹ , ص ۱۳۱.
۱۵. النشر في القراات العشر, ج۱ , ص ۷.
۱۶. مناهل العرفان , ج۱ , ص ۲۵۱.
۱۷. ر ك : مقدمه ابن خلدون , ص ۴۱۹ و ۴۳۸.
۱۸. المصاحف ـ سجستانى ص ۳۳ ـ ۳۲.
۱۹. طه۲۰ : ۶۳ طبق قرائت تشديد ((ان )).
۲۰. محمد حسن مظفر, دلايل الصدق , ج۳ , ص ۱۹۶.
۲۱. همان , ص ۱۹۷.
۲۲. فصلت ۴۱: ۴۲.
۲۳. ذاريات ۵۱: ۴۷.