حضرت لوط(علیهالسلام) یكی از پیامبران بزرگی است كه هم عصر ابراهیم (علیهالسلام) بود و نام مباركش در هفده سوره ، بیست و هفت بار در قرآن مجید ذكر شده است. [۱]
وی فرزند «هاران بن نارخ» و برادر زاده حضرت ابراهیم(علیهالسلام) است، و نام مادرش ورقه بنت لاحج بوده.[۲]
وی سه هزار و چهار صد و بیست و دو سال بعد از هبوط آدم(علیهالسلام) در شهر بابل به دنیا آمد.
وقتی كه حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در سرزمین بابل(عراق) مردم را به یكتاپرستی دعوت نمود، لوط(علیهالسلام) نخستین مردی بود كه در آن شرایط سخت به وی ایمان آورد و همواره در كنار او بود.[۳] و همراه او از سرزمین بابل به فلسطین مهاجرت كرد و بعداً از ابراهیم(علیهالسلام) جدا شد و به شهر سدوم (در سرزمین اردن) آمد.
چرا كه مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصاً انحرافات جنسی بودند.
در میان قوم خود سی سال سكونت كرد و آنها را به سوی خدا دعوت نمود و از عذاب الهی بر حذر داشت، اما كمتر در آن كوردلان اثر گذاشت.
لوط(علیهالسلام) سرانجام در هشتاد سالگی وفات یافت.[۴] و مرقد مطهرش در قریه كفربریك در یك فرسخی مسجد الخلیل (واقع در كشور فلسطین) كنار مرقد شصت نفر از پیامبران است. [۵]
رسالت حضرت لوط(علیهالسلام)
قبلاً یادآور شدیم هنگامی كه حضرت ابراهیم(علیهالسلام) از سرزمین بابل(عراق) به سوی فلسطین هجرت كرد، همسرش ساره و حضرت لوط(علیهالسلام) و كسانی كه به او گرویده بودند همراه او آمدند، بعد از آنكه قحطی و خشكسالی، فلسطین را فرا گرفت، ابراهیم به همراهی لوط(علیهالسلام) رهسپار مصر گردیدند و پس از آن كه فشار قحطی فروكش نمود از مصر بازگشتند، در حالی كه گوسفندان زیادی را كه پادشاه مصر به آنها داده بود به همراه داشتند و از آنجا كه چراگاهها برای گوسفندان فراوان آنها، گنجایش نداشت و سبب اختلاف میان چوپانهای ابراهیم و لوط(علیهماالسلام) شده بود، ابراهیم (علیهالسلام) مصلحت دید كه برای رفع اختلاف، زمینها را با لوط(علیهالسلام) تقسیم كند. و به وی پیشنهاد كرد جایی كه مورد پسند اوست انتخاب كند.[۶]
وی سرزمین اردن كه شهرهای (سدوم و عموره و ادمه و صوغر و صبوییم) در آن قرار داشتند انتخاب كرد[۷] و در شهر سدوم اقامت گزید.
مردم شهر سدوم از تبهكارترین و خدانشناسترین انسانها بوده و از نظر اخلاقی بدترین مردم به شمار میآمدند. آنها وقتی كه لوط(علیهالسلام) را دیدند گفتند: تو كیستی؟
فرمود: من پسر خاله ابراهیم(علیهالسلام) هستم، همان ابراهیمی كه نمرود او را به آتش افكند. آتش نه تنها او را نسوزاند، بلكه برای او سرد و گوارا شد و او در چند فرسخی نزدیك شماست.
لوط(علیهالسلام) قوم خود را به سوی ایمان به خدا دعوت كرد و آنها را از عذاب او برحذر داشت[۸] و گفت: من فرستاده خدا به سوی شما بوده و در تبلیغ رسالت او امین هستم، از عذاب خدا بترسید و به آنچه شما را بدان دعوت میكنم، گردن نهید و پسندیده نیست، كه شما طبیعت و سرشت خویش را به تباهی كشانده و با نظام طبیعی زندگی مخالفت ورزیده و با مردان عمل ناروا انجام دهید و از زنان كه خداوند آنان را همسران شما آفریده، دست بردارید. شما با انجام این گناه از حدود الهی تجاوز كردهاید.
ولی قوم او به جای این كه به سخن پیامبر خود حضرت لوط(علیهالسلام) گوش فرا دهند، وی را تهدید كرده گفتند: اگر از نكوهش ما دست برنداری، تو را از شهرمان بیرون خواهیم كرد.
لوط(علیهالسلام) در پاسخ آنها گفت: من از این عمل زشت و ناپسندی كه شما انجام میدهید، بیزار و خشمگین هستم. [۹]
ازدواج حضرت لوط(علیهالسلام)
لوط(علیهالسلام) در همان محل مأموریت (شهر سدوم در جنوب غربی دریای لوط) ازدواج كرد.[۱۰] تا بلكه قومش از این روش پیروی كنند و از انحراف جنسی دست بردارند. ثمره این ازدواج این شد كه لوط(علیهالسلام) پس از مدتی دارای چند دختر گردید.[۱۱]
ولی این برنامههای لوط(علیهالسلام) هیچ تأثیری در میان قوم نگذاشت، آنها همچنان به كار خود ادامه میدادند و این جریانها سالها طول كشید.
حضرت لوط(علیهالسلام) به آنها گفت: شما مرتكب علمی میشوید، كه هیچ یك از جهانیان قبل از شما، دست به چنین عملی نزده است و در مجالس خود كارهای زشت انجام انجام میدهید.
ولی قومش بدو پاسخ دادند: اگر در تهدید ما به عذاب راست میگویی، پس شتاب كن و عذاب را بر ما بفرست.[۱۲]
در این وقت بود كه دیگر امیدی به اصلاح آنها نبود و آنها مستحق هیچ چیز جز عذاب سخت الهی نبودند، از این رو دل حضرت لوط(علیهالسلام) كه سالها نسبت به آنها مهربان بود، تا بلكه به سوی حق برگردند ناراحت شد و سرانجام با قلبی آكنده از اندوه آنها را نفرین كرد و گفت: پروردگارا! مرا بر این قوم مفسد پیروز گردان.[۱۳]
كارهای زشت قوم لوط(علیهالسلام)
قوم لوط(علیهالسلام) در مجالس خویش بدون هیچ گونه حیا و شرمی باد معده و صدا خارج میساختند، آنها با یكدیگر در انظار عمومی به لواط میپرداختند.[۱۴]
حتی به كسانی كه از دیار آنها عبور میكرد،[۱۵] نیز رحم ننموده و با پرتاب سنگ، آنها را مورد هدف قرار میدادند و سنگ هر كس به هدف اصابت میكرد، صاحب آن رهگذر گردیده و با او به لواط میپرداخت. آنگاه سه درهم به عنوان غرامت به او میداد. آنها برای این عمل زشت در میان خویش، قضاتی داشتند كه در موقع ضرورت به دادرسی میپرداخت.
همچنین از كارهای زشت آنها، پرتاب سنگریزه به وسیله انگشت سبابه و آدامس جویدن در معابر عمومی برای جذب افراد به خاطر شهوترانی و باز گذاردن دكمههای كت و پیراهن، بالا كشیدن پیراهن به هنگام تخلی و گلوله پرانی با كمان و خیلی كارهای زشت دیگر.[۱۶]
سرنوشت دردناك قوم لوط(علیهالسلام)[۱۷]
همانطور كه قبلاً گفتیم (در شرح حال حضرت ابراهیم(علیهالسلام)) به دستور خداوند،نه نفر یا یازده نفر،[۱۸] از ملائكه كه جبرئیل(علیهالسلام) نیز در بین آنها بود، برای انجام دو مأموریت به زمین آمدند:
نخست: برای بشارت دادن به ابراهیم(علیهالسلام) كه بزودی از ساره دارای پسری به نام اسحاق خواهد شد.
دوم: برای عذاب و كیفر قوم نكبت بار و گناهكار لوط(علیهالسلام).
وقتی كه این فرشتگان نزد ابراهیم(علیهالسلام) آمدند، بر وی سلام كردند. آن حضرت نیز پاسخ آنان را داد و سپس به نزد ساره آمده و گفت: تعدادی مهمان داریم، اما شبیه انسانها نیستند.
همسرش گفت: در منزل جز این گوساله چیزی نداریم، بهتر است آنرا ذبح نموده و برای آنان كباب نمایی. ابراهیم(علیهالسلام) گوسالهای برشته شده، برای آنها آمده نمود هنگامی كه مشاهده كرد، آنها از غذای آماده شده نمیخورند، دچار وحشت شده، در این موقع ساره به آنها گفت: چرا از غذای خلیل خدا تناول نمیكنید.
آنها به ابراهیم(علیهالسلام) گفتند: نترس! ما به سوی قوم لوط(علیهالسلام) فرستاده شدهایم.(ساره از شنیدن این مطلب دچار ترس شدیدی گردید، به طوری كه در غیر عادت طبیعی خویش به حیض مبتلا گشت و حایض شد، در حالی كه سالها بود در اثر اثر پیری حیض نمیشد.) سپس او را بشارت به فرزندی به نام اسحاق و نوهای به نام یعقوب دادند.
ساره كه متعجب گشته بود گفت: آیا به هنگام پیری، ما صاحب فرزندی خواهیم شد؟[۱۹] گفتند: از فرمان خدا تعجب میكنی؟ این رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است، چرا كه ا و حمید و مجید است.[۲۰]
سپس ابراهیم(علیهالسلام) فرمود: برای چه آمدهاید؟ گفتند: «برای هلاك كردن قوم لوط (علیهالسلام)». ابراهیم(علیهالسلام) نگران شد، چون برادر زادهاش حضرت لوط(علیهالسلام) در میان آن قوم بود و احتمال میداد كه هنوز روزنه امیدی برای نجات این قوم باقی است.
لذا دل مهربان او برای اصلاح این قوم میتپید، خواستار تأخیر این مجازات و كیفر شد و با فرشتگان به گفتگو و مجادله پرداخت.
از این رو به فرشتگان گفت: اگر در میان قوم لوط(علیهالسلام) صد نفر از مؤمنان باشد آیا باز بر آنها عذاب میرسانید. فرشتگان در جواب گفتند: خیر. اگر پنجاه نفر باشند یا سی نفر یا بیست نفر یا ده نفر یا پنج نفر باشند. چطور؟ باز گفتند: خیر، ابراهیم(علیهالسلام) گفت: اگر یك نفر مؤمن باشد، آیا باز به عذاب آنها مبادرت خواهی ورزید؟ گفتند: نه. فرمود: لوط(علیهالسلام) آنجا است. گفتند: ما بهتر میدانیم كی آنجاست. او و اهلش نجات یافتگانند، غیر از زنش.
ابراهیم از جبرئیل(علیهالسلام) خواست، تا در حكم الهی تجدید نظری شود، اما وحی الهی به او، خبر از قطعی بودن عذاب آن قوم را میداد.
وقتی كه برای ابراهیم(علیهالسلام) عذاب قوم لوط(علیهالسلام) قطعی شد، دیگر هیچ نگفت و تسلیم فرمان خدای بزرگ بود. فرشتگان ابراهیم (علیهالسلام) را به قصد شهر سدوم (قوم لوط(علیهالسلام) ترك كردند، تا با لوط(علیهالسلام) نیز ملاقاتی داشته باشند. به حضور لوط(علیهالسلام) وارد شدند، لوط (علیهالسلام) به آنها گفت: شما كیستید؟ آنها گفتند: ما مسافر راه هستیم، امشب مایلیم مهمان تو باشیم.
لوط(علیهالسلام) با توجه به قوم منحرف و زشتكارش از یك سو، و ورود جوانان زیبا از سوی دیگر، در فشار روحی قرار گرفت كه چه كند؟ اگر این جوانان را مهمان كند، ترس آبروریزی است، این فكر چنان او را ناراحت كرد كه به خود گفت: امروز روز سخت و دشواری است.[۲۱]
اما لوط مهمان نواز، چارهای جز این نداشت كه مهمانان را به خانه خود ببرد، آنها را به سوی خانهاش راهنمایی كرد.[۲۲] ولی برای اینكه آنها را از ماجرا با خبر كرده باشد، در وسط راه به آنها گفت: این شهر مردم زشتكار و منحرفی دارد و به این ترتیب آنان را از برخورد زشت قوم خویش با مهمانان تازه وارد، آگاه ساخت. مهمانان وارد خانه لوط(علیهالسلام) شدند، لوط(علیهالسلام) نزد همسر خویش آمد و از او خواست كه ورود مهمانان را به منزلش، از قوم خویش پوشیده دارد و او نیز در عوض، كارهای زشت او و گذشته تاریكش را خواهد بخشید.
همسر لوط(علیهالسلام) این تقاضا را به ظاهر پذیرفت، اما در باطن در صدد خبر رساند به قوم خویش برآمد. [۲۳]
«والهه» زن لوط(علیهالسلام) كه همكیش دشمنان بود، به پشت بام خانهاش رفت و به نشانه رسیدن مهمانهای جوان و زیبا كه طعمه چربی برای قوم بود كف زد و هلهله میكرد،[۲۴] ولی قوم صدای او را نشنیده و به سراغ او نیامدند. لذا با روشن كردن آتش، اوباشان را با خبر ساخت و قوم شرور فهمیدند كه امشب در خانه لوط(علیهالسلام) چند نفر به مهمانی آمدهاند و از هر سو به سرعت به سوی خانه لوط(علیهالسلام) هجوم آوردند.
بر درب خانه او ایستاده و خواستار انجام عمل ناروا با مهمانان او شدند. لوط(علیهالسلام) به آنان التماس میكرد و میگفت: آیا در میان شما یك جوانمرد رشید نیست كه به من كمك كند؟ سرانجام گفت: ای قوم! از این بیماری و عمل زشت و كثیف دست بردارید، اینك من حاضرم، دخترانم را به شما تزویج كنم و شما به صورت مشروع و طبیعی از آنان بهرهمند گردید!
ولی جواب قوم این بود:كه تو میدانی ما دنبال زنان نیستیم و دختران تو را نمیخواهیم و تو خود خوب میدانی، كه هدف ما چیست؟
لوط(علیهالسلام) كه از قوم خویش به شدت مأیوس گشته بود گفت: اگر قدرت و نیروی بزرگی داشتم و یا تكیهگاه و پشتیبان محكمی داشتم، آنگاه میدانستم به شما پست فطرتان چكار كنم.[۲۵]
وقتی كه در مقابل خانه او هرج و مرج بالا گرفت و لوط(علیهالسلام) موفق نشد قومش را قانع كند، آنگاه جبرئیل به فرشتگان گفت: او نمیداند چه قدرتی را خداوند به او ارزانی داشته است، لوط(علیهالسلام) كه صحبت آنها را شنید خواست، كه آنان خود را معرفی كنند.
آنها از حقیقت خود برای لوط(علیهالسلام) پرده برداشتند، وی وقتی متوجه حضور جبرئیل(علیهالسلام) شد، از علت حضور آنان جویا شد. جبرئیل(علیهالسلام) گفت: ما برای هلاكت و نابودی قوم تو مأموریت یافتهایم و چیزی نگذشت كه قوم لوط(علیهالسلام) درب خانه را شكسته و وارد منزل او شدند، جبرئیل(علیهالسلام) كه در منزل حضور داشت با به حركت درآمدن بالهایش و كوبیدن در سر و صورت آن عده، باعث شد كه چشمشان كور و نابینا شود.[۲۶]
قوم لوط(علیهالسلام) وقتی امن صحنه را مشاهده كردند دریافتند كه عذاب آنها فرا رسیده است. پس فرشتگان به لوط(علیهالسلام) گفتند: این مردم هرگز نخواهند توانست آسیبی به تو رسانند و یا آبرویت را در نزد ما بریزند، اینك تو شبانه با خانوادهات از این شهر خارج شو، و هیچ كدام از شما پشت سر خود را ننگرد، تا هراس و وحشت عذاب را نبیند، مبادا به تو آسیبی برسد، ولی همسرت را كه به تو خیانت ورزید، با خود بیرون مبر، زیرا او نیز مانند قومت باید به هلاكت برسد و زمان هلاكت آنها صبح است و صبح نزدیك است.
در میان قوم لوط(علیهالسلام) دانشمندی وجود داشت، به آنها گفت: عذاب فرا رسیده، نگذارید لوط(علیهالسلام) و خانوادهاش از شهر بیرون روند، چرا كه وجود او مانع نزول عذاب الهی است، آنها خانه لوط(علیهالسلام) را محاصره كردند تا نگذارند، وی از خانهاش بیرون رود.
ولی جبرئیل(علیهالسلام) ستونی از نور را در جلو لوط(علیهالسلام) قرار داد و به او گفت: در میان نور بیا، كسی متوجه نخواهد شد، لوط(علیهالسلام) و خانوادهاش به این ترتیب از درون نور از شهر بیرون رفتند.
همسر لوط(علیهالسلام) كه از جریان آگاه گشته بود، در صدد خبر چینی بود كه خداوند سنگی به سوی او فرستاد و او هماندم به هلاكت رسید.
وقتی كه طلوع فجر شد، چهار فرشته، هر یك در یك ناحیه شهر قرار گرفتند، آن سرزمین را از ریشه بركنده و به آسمان بردند و سپس آن را بر سر قوم شرور لوط (علیهالسلام) وارونه و زیر و رو كردند و در همان بین، سنگ پارههایی از گل، چون سنگ سخت به صورت پی در پی و منظم بر آنها باریدن گرفت، كه خود شكنجه و عذابی از ناحیه خداوند بر آنها بود.
به این ترتیب شهر قوم لوط(علیهالسلام) زیر و رو شد و خودشان با بدترین وضع هلاك و نابود شدند.[۲۷]
حضرت لوط(علیهالسلام) پس از این ماجرا مدتی زنده بود، سرانجام از دنیا رفت و در نزدیك مسجد الخلیل به خاك سپرده شد.
پی نوشتها:
[۱] - قاموس قرآن: ج ۶م ص ۲۱۵ – سور و آیاتی كه نام لوط(علیهالسلام) در آنها ذكر شده است عبارتند از:
انعام: آیه ۸۶ – اعراف، آیه ۸۰ – هود، آیات ۷۰، ۷۴،۷۷، ۸۲، ۸۹ – حجر، آیات ۵۸،۵۸ – انبیاء، آیات ۷۱، ۷۴ – حج، آیه ۴۳ – شعراء، آیات ۱۶۰، ۱۶۱، ۱۶۷ – نمل، آیات ۵۴، ۵۶ – عنكبوت، آیات ۲۶، ۲۸، ۳۲، ۳۳ – صافات، آیه ۱۳۲ – ق، آیه ۱۲ – قمر، آیات ۳۲، ۳۴ – تحریم، آیه ۱۰.
[۲] - دائرة الفرائد: ص ۱۸ – قصص قرآن: ص ۷۴ – ریاحین الشریعه: ج ۵، ص ۱۹۰ – ولی بعضی گویند لوط(علیهالسلام) پسرخاله ابراهیم(علیهالسلام) و برادر ساره همسر ابراهیم (علیهالسلام) بوده است. (ریاحین الشریعه: ج ۵، ص ۱۱۶ – روضه كافی: ج ۸، ص ۳۷۰ – حیوة القلوب: ج ۱، ص ۱۴۹).
[۳] - سفینة البحار: ج ۲، ص ۵۱۶.
[۴] - دائرة المعارف اسلامی: ص ۲۳۱.
[۵] - بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۱۴۷ و ۱۵۸.
[۶] - ولی طبق نقل دیگر،عدهای از مردم آن سامان مرتكب عمل شنیع لواط میشدند و این كار زشت در بین مردم شایع و عادی شده بود، بعضی از این وضع بسیار ناراحت بودند، به حضور ابراهیم(علیهالسلام) آمدند و به او شكایت كردند، ابراهیم(علیهالسلام) حضرت لوط(علیهالسلام) را به عنوام مبلغ به سوی آنها فرستاد، تا آنها را نصیحت كند و از عواقب شوم این اعمال زشت بر حذر دارد، لوط(علیهالسلام) به سوی این قوم در سرزمین اردن روانه شد. (تفسیر قمی:ج ۱، ص ۳۳۲ – بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۱۵۵ به بعد – ریاحین الشریعه: ج ۵، ص ۲۸۴).
[۷] - شهرهای قوم لوط در سورههای حاقه، آیه ۹ و توبه، آیه ۷۱ بنام مؤتفكات نامیده شده، جمع مؤتفكه از ماده «ائتفاك» به معنی انقلاب و زیر و رو شدن است و از آن جهت این شهرها مؤتفكات نامیده شده، چون به وسیله زلزله شدید زیر و رو گردیدند، قوم لوط در پنج شهر مذكور، مجاور با هم، در كرانه بحرالمیت (دریاچه لوط) زندگی میكردند.(قصص قرآن: ص ۴۰۵، - تفسیر نمونه: ج ۸، ص ۳۴) ولی مسعودی آن شهرها را (سدوم، عمورا، دوما، صاعورا و صابو) میداند. مروج الذهب: ج ۱، ص ۴۵.
[۸] - مدرك سابق بحارالانوار.
[۹] - سورههای شعراء، آیات ۱۶۰ و ۱۶۹ – انبیاء، آیات ۱۶۰ و ۱۷۵.
[۱۰] - تفسیر قمی: ج ۱، ص ۳۳۲ – حیوة القلوب: ج ۱، ص ۱۵۰ – نام همسر لوط «واهله» یا «والهه» یا «والفه» بوده كه در سورههای اعراف، آیه ۸۳ – هود، آیه ۸۱ – حجر،آیه ۶۰ – نمل، آیه ۵۷ – عنكبوت، آیه ۳۲ – شعراء، آیه ۱۷۰ – صافات ، آیه ۱۳۴ – تحریم، آیه ۱۰. با عناوین مختلف به او اشاره شده است. زن لوط(علیهالسلام) هر چند همسر پیامبر بود و از نعمتهای الهی در خانه او بهرهمند بود، ولی با قوم لوط هم كیش بود و آیین شوهر را نپذیرفت و در افشای رازهای دینی و اجتماعی كه در خانه نبوت صورت میگرفت، مضایقه نكرد و از این طریق به آیین و اهداف مقدس شوهر صدمه زد و از گسترش آن جلوگیری نمود. قرآن مجید در آیات مزبور او را با تعبیرهای «عجوز، گرفتار در عذاب، خائن به دین هلاك شده، پس مانده و امثال آن ذكر نموده است. (ریاحین الشریعه: ج ۵، ص ۲۸۳ به بعد).
[۱۱] - تعداد دختران لوط(علیهالسلام) را بین سه تا دوازده نفر به اختلاف نقل كردهاند و از جمله نام دو نفر آنان «زعوراء» و «رتیاء» آمده است در دو سوره قرآن «هود و حجر» به آنها اشاره شده است. (مجمع البیان: ج ۵، ص ۱۸۴).
[۱۲] - عنكبوت، آیات ۲۸ و ۲۹.
[۱۳] - سوره عنكبوت، آیه ۳۰ – مدرك سابق بحارالانوار – حیوة القلوب:ج ۱، ص ۱۵۰.
[۱۴] - قرآن مجید قوم لوط را نخستین گروه متخلف و بیمار جنسی میداند، كه به سراغ این عمل ننگین و ضد طبیعت رفتهاند. (اعراف، آیه ۸۰ – عنكبوت،آیه ۲۸).
[۱۵] - شهر سدوم در مسیر راه شام به مصر قرار گرفته بود و مسافرین بیشتر در رفت و آمد، مهمان این قوم قرار میگرفتند و در نتیجه در پذیرایی از آنها متحمل زحمات و هزینه های ناخواسته میشدند، این مردم پست فطرت و بخیل برای فرار از پذیرش مهمان در اثر تحریكات شیطان به مهمانان خود تجاوز نموده و بیشرمانه آنان را مفتضح میساختند، هر چند آنان در آغاز انگیزه شهوترانی نداشتند، ولی این عمل و بیماری در اثر گذشت زمان و تكرار عمل به حالت عادت و یك نوع بیماری روانی و اجتماعی تبدیل شد و مردم معتاد به این كار،زنان را ترك نموده. (تفسیر المیزان:ج ۱۰، ص ۳۵۹ – بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۱۶۱ به بعد – تفسیر نمونه:ج ۱۶، ص ۲۵۴).
[۱۶] - خصال: ج ۱، ص ۳۳۱ – مجمع البیان: ج ۸، ص ۴۴۰ – بحار:ج ۱۲، ص ۱۵۱ – حیوة القلوب: ج ۱،ص ۱۵۳ – سفینة البحار: ج ۲، ص ۵۱۷.
[۱۷] - ر.ك: حیوة القلوب: ج ۱، ص ۱۵۰ به بعد – تفسیر قمی: ج ۱، ص ۳۳۲ به بعد – تفسیر نمونه :ج ۹، ص ۱۷۵ – تفسیر برهان: ج ۲، ص ۲۲۶ – بحارالانوار: ج ۱۱، ص ۱۶۸.
[۱۸] - تفسیر برهان:ج ۲، ص ۲۲۶ . ولی طبق برخی روآیات خداوند چهار ملك فرستاد، برای هلاك كردن قوم لوط (جبرئیل، میكائیل، اسرافیل و كروبیل) حیوة الفلوب: ج ۱، ص ۱۵۶ – تفسیر قمی: ج ۱،ص ۳۳۶.
[۱۹] - در آن وقت ساره نود سال و ابراهیم صد و بیست سالش بود.
[۲۰] - اقتباس از سوره هود، آیه ۶۹ و ۷۳.
[۲۱] - اقتباس از سورههای هود، آیات ۷۴-۷۷ – عنكبوت، آیات ۳۱،۳۲.
[۲۲] - در بعضی روآیات آمده: كه لوط آنقدر مهمانهای خود را معطل كرد تا شب فرا رسید، شاید در تاریكی دور از چشم آن قوم شرور و آلوده، بتواند با حفظ آبرو از آنان پذیرایی كند (تفسیر المیزان: ج ۱۰، ص ۳۶۲).
[۲۳] - علامت و رمز میان زن لوط و قومش در این بود، كه هرگاه گروهی به مهمانی لوط (علیهالسلام) میآمدند، چنانچه در روز بود، بر فراز پشت بام خانهاش دودی را به هوا بلند میكرد و در شب نیز با افروختن آتش، خبر از وجود اشخاصی در خانه خویش میداد. (تفسیر قمی: ج ۱، ص ۳۳۲ به بعد).
[۲۴] - علل الشرایع: ص ۵۶۴.
[۲۵] - اقتباس از سورههای هود، آیات ۷۸-۸۰- قمر، آیات ۳۳-۳۹.
[۲۶] - سوره قمر، آیه ۳۷.
[۲۷] - سوره هود، آیه ۸۱.
منبع: موسسه جهانی سبطین.