شبهه: مخالفان و رقبای مذهب شیعه برای اینکه عصمت اهل بیت را زیر سوال ببرند، می گویند که امت اسلام به وسیله کتاب و سنت رسول خدا(ص) معصوم است؛ زیرا هرگاه امتی از دین خدا بر می گشت خداوند نبی دیگری مبعوث می کرد واما بعد از نبی ما صلی الله علیه وسلم پیامبر نمی آید پس امت قرآن وسنت را دارد تا وقتی با آن دو است بر حق است همانطور که الله تعالی می فرماید«وَمَن یشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُ الْهُدَى وَیتَّبِعْ غَیرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا» (النّساء:۱۱۵)
پاسخ:
درپاسخ به این شبهه باید گفت: آنچه که در این شبهه طرح شده کاملا بی پایه است؛ زیرا وجود قرآن و سنت کسی را معصوم نمی کند و الا اگر چنین ملازمه ای وجود می داشت تمام مسلمانان باید معصوم باشند در حالی که واقعیت خلاف آن را نشان داده و برای همگان روشن و عیان است که حتی یکر فرد از مسلمانان به این علت معصوم نیست تا چه رسد که همه امت معصوم باشند. و اینکه بعد از پیامبر خاتم پیامبر دیگری نمی آید دلیل آن عصمت امت نیست؛ بلکه دلیل آن این است که دین مبین اسلام به خاطر عدم تحریف قرآن کریم تا روز قیامت پایدار و ماندگار است بر خلاف ادیان گذشته که مورد تحریف قرار گرفته و از بین رفته اند.
ولی از طرف دیگر این مطلب، اجماعی و مسلم است كه شریعت پیامبر اكرم (ص) ابدی و براى همه افراد بشر از عصر رسالت تا پایان دنیا، حجت و پیروی از آن بر همگان واجب است و در تعبد و عمل به شریعت اسلام ، میان افراد عصر رسالت و افرادى كه پس از آن آمده و خواهند آمد، تفاوتى وجود ندارد و تحقق این امر در گرو محفوظ ماندن دین و شریعت از دگرگونی ها است، در غیر این صورت، اگر نسل های بعد به همه شریعت مكلف شوند، تكلیف مالایطاق و قبیح است و اگر به تمام شریعت، مكلف نباشند، در این صورت، میان مردم عصر رسالت و مردم عصرهاى دیگر، در تعبد به شریعت اسلام تفاوت خواهد بود که بطلان این مطلب نیز مورد اتفاق است. بنابراین، از وجود شخص معصوم براى صیانت شریعت، هدایت امت و جلو گیری از لغزش مسلمانان گریزى نیست. اكنون باید دید، این مهم، با چه چیزی یا چه کسی جامه عمل می پوشد؟ دو طرز فکر در این زمینه هست:
الف: براساس اعتقاد اهل سنت مسلمانان و دین آنان، با «اجماع امت» حفظ می شود. اینان چون یگانه دلیل شان برای توجیه مجلس سقیفه بنی ساعده «اجماع» است، اجماعی که به فرموده شیخ انصاری«اساس اهل سنت و اهل سنت اساس آن است»[۱]خواسته اند با استناد به برخی از روایات نظیر روایت« إن امتی لاتجتمع علی ضلالة فإذا رأیتم اختلافا فعلیکم بالسواد الاعظم[۲] و نیز آیه ۱۱۵ نساء، مبنای كلامی برای آن ارائه دهند و بگویند امت اسلامی معصوم اند و اجماع با قطع نظر از شخص معصوم، حجت است و با عصمت اجتماع امت، دیگر نیازی نخواهد بود تا امام و خلیفه مسلمین معصوم باشد بلکه امت اسلامی از طریق نظارت و اتفاق خویش، از تحریف شریعت جلوگیری و از دین صیانت خواهد كرد و با داشتن قرآن و سنت به دینداری خود ادامه خواهند داد. بر اساس ادعای اهل سنت حدیث فوق مىخواهد بگوید كه خداوند متعال هرگز نظام عالم را این طور قرار نداده كه یك وقت در یك مسئله همه افراد بشر اشتباه كنند. ذکر این نکته نیز لازم است که اهل سنت چون دیده اند که اتفاق و اجماع تمام امت اسلامی عادتا تحقق خارجی ندارد لذا گفته اند مراد اجماع تمام امت نیست برخی گفته اجماع خصوص اهل حدیث است، برخی گفته مراد اجماع اهل حرمین (مکه و مدینه) است برخی گفته اجماع اهل کوفه و بصره است .فخررازی می گوید مراد اتفاق تمام امت در قالب اتفاق اهل حل و عقد است.[۳] پس آنچه در کتب فقه یا کلام و غیره «اجماع» خوانده شده، اجماع برخی از امت است.
اهل سنت به این آیه که می فرماید:«كسى كه بعد از آشكار شدن حق، با پیامبر(ص) مخالفت كند، و از راهى جز راه مؤمنان پیروى نماید، ما او را به همان راه كه مىرود مىبریم و به دوزخ داخل مىكنیم و جایگاه بدى دارد» براعتبار اجماع استدلال کرده و گفته اند: آیه می رساند که تبعیت کردن از«سبیل غیر مؤمنین» حرام است پس تبعیت از سبیل مؤمنین لازم است و اجماع اهل حل و عقد که اجماع امت می باشد معصوم است.[۴] روی این جهت است که امثال ابن حجر نیز می گوید: إن الاجماع معصوم من الخطاء، اجماع معصوم است و از خطا حفظ می کند و نهی از تفرقه موجب وحدت می شود لذا اجماع هیچ گاه بر باطل نخواهد بود.[۵]
فخر رازى می گوید از اطلاق فرمان خدا به لزوم اطاعت از «اولوا الامر» در آیه اولی الامر [۶] عصمت آنان فهمیده می شود ولی چون راه برای تشخیص معصوم نداریم و از سویی پیامبر فرموده امتم بر خطاء اجتماع نمی کند، لابد مراد از «اولی الامر» اهل حل و عقدند كه ولى امر را انتخاب مىنمایند و به وسیله اجماع آنان عصمت و مصونیت از خطا حاصل مىشود یعنی هر یك از افراد اهل حل و عقد هرچند معصوم و مصون از گناه نیست ولى از تبادل افكار و اجتماع آنان این مصونیت پیدا مىشود و در نتیجه عصمت زائیده شده ی اجتماع اهل حل و عقد است[۷]
در پاسخ به این شبهه باید گفت اولا: اجماع، حجت است به اعتبار کشف آن از قول معصوم و به خودى خود و بدون استناد به رأى معصوم، دلیل بر حجیت و اعتبارش وجود ندارد زیرا عقلا احتمال خطا از اجتماع افرادی که معصوم نیستند، بر طرف نمی شود. و از مجموع «نا معصوم ها» معصوم تشکیل نمی گردد همانطوری که از مجموع صفر ها عدد تشکیل نمی شود، رأی تک تک افراد وقتی مصون از خطا نباشد از جمع آراء آنان رأی مصون از خطا به وجود نخواهد آمد. و آیه و روایتی که به آن اشاره شد بر اعتبار اجماع با قطع نظر از رأی معصوم دلالتی ندارد. اما آیه شریفه که می فرماید «هرکس با رسول خدا مخالفت و از سبیل غیر مؤمنین تبعیت کند...» اولا الف و لام «المؤمنین» احتمال دارد برای عموم نباشد بلکه دسته خاصی از مؤمنین که به حیقتیت مؤمن اند یعنی ائمه معصومین(ع)، منظور باشد.[۸] ثانیا آیه هر چند به دلالت التزامی می رساند که تبعیت از«سبیل» مؤمنین لازم است اما این سبیل اطلاق ندارد زیرا به قرینه صدر آیه که از مخالفت با رسول خدا سخن می گوید و تبعیت ازغیر«سبیل مؤمنین» را با «واو» بر آن عطف کرده ،فهمیده می شود که این دو امر توأما در یک جهت بوده و وعید خدا متوجه کسانی است مخالفت پیامبر و از غیر سبیل مؤمنین پیروی کنند لذا اگر کسی با رسول الله بود ولی با عامه مسلمان ها نبود هرگز وعید خدا از این ناحیه متوجه او نیست.[۹] به بیان دیگر مردم در مواجه با رسول خدا سه طبقه اند: عده ی با رسول خدا مخالفت می کند و عده ی بی تفاوت است و عده ی یاور رسول خدا است. تبعیت از مؤمنین( با توجه به عدم عصمت شان) فقط در «سبیل خاص» که یاری نمودن رسول خدا باشد لازم است نه در هر «سبیل» و هر تصمیمی و هر کاری هر چند معصیت باشد.[۱۰] زیرا إن الله لا یأمر بالفحشا[۱۱] و رسول خدا می فرماید: لا طاعة لمخلوق فى معصیة الخالق[۱۲] و نیز می فرماید: انما الطاعة فى المعروف[۱۳] اما چه بسا انسان های غیر معصوم مثل اموی ها بر قتل فرزند رسول خدا اجتماع کنند آیا این جا تبعیت از «سبیل» مسلمین لازم است؟!
اما «روایت لاتجتمع...» از نظر علمای رجال اهل سنت از حیث سند مرفوعه بوده و نیز عبدالله بن یزید در سند آن نا نشناخته است[۱۴] و ابن ماجه قزوینی سنی مذهب بعد از نقل روایت می گوید در مجمع الزواید گفته «ابو خلف الاعمی» که در سند روایت آمده، ضعیف است و سپس خودش می گوید این حدیث به طرق مختلف نقل شده که همه آن ها مورد خدشه است.[۱۵] اما از حیث دلالت ربطی به مدعای اهل سنت نداشته و دلالتی بر آن ندارد زیرا از یک سو ظاهر«اجماع امت» اجماع همه امت است نه اجماع اهل حل و عقد و... یعنی دلالت دارد بر آنكه امت اجتماع بر خطا نمیكنند، نه آنكه اهل حل و عقد یا اهل حدیث و... اجتماع بر خطا نمیكنند. و در هیچ آیه یا روایت یا كتاب لغت واژه «امت» به اهل حل و عقد معنی نشده است. ثانیا این روایت «اجتماع امت را بر خطا» نفی مینماید نه این که «خطا را از اجتماع امت» نفی کند و بین این دو معنی تفاوت بسیار است. در صورت اول مفاد روایت این می شود كه: تمام امت، اتفاق بر امری كه آن امر ضلالت باشد نخواهند نمود و باطل به گونه فرا گیر نخواهد شد که هیچ فردی از امت از حق تبعیت نکند چرا چون همیشه انسان معصوم وجود دارد لذا شیعه معتقد است که ملاک اعتباراجماع( ولو اجماع همه نباشد) کشف از رأی معصوم است. بر این اساس و این معنی، این حدیث، عقیده شیعه را ثابت می کند كه در همه زمان ها امام معصوم، وجود داشته و زمین هیچ گاه از حجت خدا خالی نبوده و نخواهد بود. بنابراین اگرامت برامری اجماع كنند، مسلما رأی معصوم هم با آنان است لذا نظریه اجماع کننده ها طبق نظریه معصوم خواهد بود. اما برفرض دوم معنی چنین میشود كه در اجتماع امت خطائی نیست و این معنی صحیح نیست زیرا در اجتماع آنان به نحو موجبه جزئیه ممكن است خطا باشد شاهدش هم این است که مکرر دیده شده که بسیاری از آراء اهل حل و عقد صد در صد خطا و اشتباه در آمد ه است. پس روشن شد که آیه و روایتی براعبتار اجماع با نادیده گرفتن انسان معصوم، وجود ندارد. لذا اولین سوالی که اهل سنت باید به آن پاسخ بدهد این است که با نبود امام معصوم بعد از پیامبر، ملاک اعتبار اجماع امت چیست؟ سه فرضیه این جا تصور دارد:
اول این که بگویند: سنت خدا بر آن قرار گرفته است كه نظریه«اهل حل و عقد» و در نتیجه امت را از خطا مصون نگه دارد. گرچه نظریهی هر یكی از آنان از خطاء مصون نیست. معلوم است كه این حرف عقلایی نیست چون اهل حل و عقد اختصاصی به مسلمین ندارد، بلكه در طول تاریخ در هر ناحیهای بلكه در هر شهر و قریهای اهل حل و عقد بوده و هستند و ریش سفیدان و كد خدایان محل در امور و حوادثی تبادل نظر نموده و می نماید و بسیار دیده شده و می شود كه بعد از تبادل آراء اشتباه كرده و به خطر افتادهانده تاریخ و تجربه دو گواه صادق این مدعا است مثلا مادیها برازلیت ماده و نفی امور غیر مادی اجماع دارند درحالی که صد درصد باطل است. بنابراین چگونه می توان عصمت اهل حل و عقد را سنت خدا دانست و ادعا نمود که خدا بندگانش را از ضلالت و دینش را از دست برد، با اجماع اهل حل وعقد حفظ می کند؟!
دوم آنكه بگویند: سنت خدا در مورد خصوص مسلمین چنین قرار گرفته است كه از باب لطف و منت بر امت خاتم پیامبران،آراء اهل حل و عقد را عاری از خطاء و فساد قرار بدهد. این فرضیه نیزصحیح نیست زیرا اگر این مزیت در خصوص مسلمین برخلاف سایر امم وجود می داشت قطعا یك معجزه قاهره و امر خارق العادهای بود كه بر خلاف ناموس خلقت، خداوند از آراء جایزالخطاء یك نتیجه معصوم تولید نماید كه همیشه برای حفظ امت مرحومه و بقای حیات آنان مفید باشد، و در حیات عملی امت به منزله قرآن كه حیات علمی آنان است، ایفای نقش نماید. اگر چنین بود مسلما رسول خدا خصوصیات آن را به اصحابش بیان نموده و حدود آن را معین می فرمود كه آیا این اجتماع اهل حل و عقد كه منتج چنین نتیجهای است به چه صورت و كیفیتی باید تحقق پذیرد افراد آن چه كسانی باشند؟ و به چه تعداد و در چه ظروفی اجتماع كنند؟ و آیا برای تمام امت اسلام یك اجتماع از آنان كافی است یا در هر ناحیهای یك اجتماع خاص برای خصوص آنها لازم است.؟ اگر چنین بود مسلما قرآن به آن تحدی مینمود و در كتب تاریخی و روایی نقل میشد و نیز لازم بود كه خود اصحاب خصوصیات آن را از رسول خدا سوال کنند. چرا؟ چون آنها از امور بسیار جزئی مانند حیض[۱۶]و اهلّه[۱۷]و انفاق[۱۸] و...سوال كردند. پس چرا از این موضوع مهم كه ملازم با حیات عملی مسلمین تا بقای عالم است هیچ سخنی به میان نیامد؟ معلوم می شود چنین مزیتی برای مسلمان ها وجود ندارد.
مسلما نمیتوان گفت كه از خصوصیات این مجلس حل و عقد سوال كرده اند، منتهی در اثر حوادث به ما نرسیده است، زیرا فرض بر این است که هم اجماع اهل حل و عقد، معصوم و عامل نگهدارنده امت و دین است و هم ارباب حل و عقد از افرادی هستند كه خواهان چنین اجتماعی بوده و هستند. و به علاوه لازم بود كه در فتنه ها و حوادثی كه بعد از رحلت حضرت رسول الله اتفاق افتاد كارگردانان سقیفه بنی ساعده و کسانی که خود را خلیفه رسول الله خواندند، در احتجاجات و مناظرات خود از اجتماع با چنین وصفی سخن می گفتند، و ادعای خود را بر اساس این معجزه عجیب پایه گذاری می نمودند.
سوم اینكه بگویند: عصمتی كه از اجماع اهل حل و عقد بر میخیزد روی عنوان معجزه نیست بلكه روی تربیت صالحهای است كه امت در اثر تعالیم قرآن و روش رسول الله پیدا نمودهاند لذا افرادی كه در این مكتب تربیت میشوند همیشه در اجتماع آنان نظریه پاك و منزه از خطا پدید میآید. این جهت نیز پذیرفتنی نیست چون در هر یكی از آراء احتمال خطاء بالفرض به جای خود باقی است و چگونه این تربیت صالحه، نتیجهی خارق زائیده و رأی حاصله را معصوم قرار داده است؟! به علاوه از صدر اسلام تا به حال مجالسی که به عنوان نشست اهل حل وعقد تشكیل شده همیشه حاصل آن، نتیجه مصون از ضلالت بوده است؟! پس این مشاجرات و منازعاتی كه از روز رحلت رسول خدا(ص) تا به حال در جامعه مسلمین وجود دارد و این مفاسد كه امت را به قعر ظلمات كشانیده، از كجا پیدا شده است؟ آیا اصلا ریشه در اجتماعات اهل حل وعقد نداشته؟! و آیا نمونه بارز این اجتماعات، سقیفه بنی ساعده نیست؟ و بر همان اساس تا امروز مجالسی تشكیل و اهل حل و عقد اجتماع و تبادل آراء و افكار نموده و نتیجهگیری نمیكنند؟ درحالی که یك قدم برای صلاح امت بر نداشته بلکه تخم ضلالت و شقاوت را در قلوب امت به جای سعادت و هدایت کاشته و می کارند.[۱۹]
ب: دین با امامت امام معصوم حفظ می شود: شیعه معتقد است که شریعت برای هدایت انسان آمده و از باب لطف الهی هم ابلاغ و هم حفظ آن لازم است و حکمت خدا اقتضا می کند که برای حفظ آن از تحریف، ورود خطا، وکاستی تدبیری بشود و یگانه فرض درست برای حفظ دین و سنت وجلوگیری ازگمراهی امت، این است که«امام معصوم» بعد از رسول خدا وجود داشته باشد، زیرا، رأى او، از هر گونه خطایى مصون است و مىتوان با آن، دیگر اقوال درباره تفسیر قرآن و تبیین شریعت را ارزیابى كرد زیرا اجماع امت همه شریعت را در بر نداشته و قران هم تفاصیل احكام شریعت را بیان نكرده است و نیز به خودى خود سخن نمىگوید. بلكه دیگران به عنوان فهم معارف و مفاهیم قرآن، از زبان آن سخن مىگویند و چه بسا آنان، در فهم قرآن كریم، دچار خطا شوند که تشخیص خطاى آنان، به معیار و میزان دیگرى نیاز دارد تا از تحریف معنوی قرآن جلوگیری شود و آن معیار و میزان، تبیین معصومانه امام معصوم است.[۲۰] روی همین جهت است که در روایات نبوی و غیر آن هدایت امت را در گرو تمسک به قرآن و عترت پیامبر(ص) قرار داده که به برخی اجمالا اشاره می شود.
۱.حدیث ثقلین به روشنى می رساند که حفظ دین، هدایت امت بعد از رسول خدا، در گرو تمسک به قرآن و عترت بوده و هدایت وضلالت امت اسلامی به نوع موضع گیری آنان در مورد قرآن و عترت پیامبر(ص) بستگی دارد و بدون تمسك به عترت، اخذ به کتاب الله و نیز اخذ به عترت و رها کردن قرآن، هدایت كامل نیست و خطر گمراهى امت را تهدید مىكند و لذا رسول خدا آن دو را تا قیامت قرین هم قرار داده است.و نیز دلالت دارد که «کتاب الله و عترت» الی الابد معصوم اند و به همین دلیل پیامبر(ص) همانند قرآن [۲۱] به صورت مطلق به تمسک به آن دو سفارش کرده نه «کتاب الله و سنتی» چرا چون تأمین سعادت و هدایت امت ازگمراهی با «کتاب الله وعترتی» که در اکثر قریب به اتفاق منابع اهل سنت آمده،[۲۲] تناسب بیشتر دارد چون «عترت » که خدا آنان را ازخطا و هرگونه رجس و پلیدی به اراده ی تکوینی خویش تطهیرکرده است[۲۳] هم می تواند کتاب الله را معصومانه تبیین و هم سنت پیامبر را به درستی حفظ کند. و درمورد عترت؛ تحریف وجهی ندارد اما احتما ل تحریف در سنت رسول الله منتفی نیست و شاهدش وجود روایات جعلی است. و حدیث ثقلین به صورت«کتاب الله وسنتی»که در برخی ازکتب اهل سنت آمده است از اعتبار سا قط است چون درسلسله سندش، کسانی قرارگرفته اند که از نظرعلمای رجال خود اهل سنت متهم به جعل و کذب اند.[۲۴]
۲. و لایزال الدین قائما حتى تقوم الساعة او یكون علیكم اثنا عشر خلیفة،[۲۵] پیوسته تا روز قیامت این دین استوار خواهد بود و دوازده خلیفه(یکی پس از دیگری) در بین مسلمانان وجود خواهند داشت و می دانیم این روایت نبوی جز امامان دواز دگانه شیعه، بر هیچ یک از خلفای راشدین، حکام اموی و عباسی تطبیق نمی کند.
۳. لایزال الاسلام عزیزا الى اثنى عشر خلیفه، كلهم من قریش، تا زمانى كه دوازده جانشین در بین مسلمانان هستند كه همگى از قریش مىباشند پیوسته اسلام عزیز خواهد بود.[۲۶] از مجموع توصیه قران[۲۷] و سنت مبنی بر تمسک به «حبل الله» و عترت رسول الله و این که اعتصام باید به امری باشد که او خود نلغزد و معصوم باشد و انسان متمسک را هم نگه دارد، به این نتیجه می رسیم که مدار عصمت و عزت اسلام و مصونیت و نجات امت از گمراهی، وجود قرآن و امام معصوم است امامی که مسئولیت او فقط در برقرارى امنیت و دفاع از مسلمین و اجراى احكام اسلامى خلاصه نمىشود چون«الخلافة نیابة عن صاحب الشرع فى حفظ الدین و سیاسة الدنیا، امامت جانشینى صاحب شریعت در حفظ دین و تدبیر امور دنیوى مردم است[۲۸]
اصلا بخش مهم مسئولیت خلیفه رسول خدا به حفاظت از دین، عقاید، احکام و... بر می گردد.[۲۹] فضل بن شاذان در روایتی از امام رضا(ع) ار فلسفه جعل امامت و ضرروت اطاعت امت از امام سوال می کند امام ضرورت و جود امام را از زوایای مختلف بررسی می کند و وظیفه امام و حاکم اسلامی را منحصر در حفظ ناموس، خون، امنیت مردم و جلو گیری از هرج و مرج نمی داند زیرا این امور در کشور های غیر دینی نیز مطرح است مردم می توانند برای تأمین منافع مادی خود رئیس و یا رؤسایی و وکلایی را انتخاب کند. امام (ع) می فرماید: و منها انه لو لم یجعل لهم اماما قیّما امینا حافظا مستودعا لدرست الملة و ذهب الدین و غیّر السنة والاحکام، یعنی نبود امام معصوم بعد از پیامبر، برابر با نابودی دین و تغییر سنت و احکام است[۳۰]. محور استدلال امام در این پاسخ ضرورت حفظ دین از تحریف، وپاسداری از عقاید، احکام، اخلاق و... می باشد چون امام كارشناس مسائل معرفتى و بایدها و نبایدهاى دینى است و رأى و عمل او چون عین واقع و حقیقت است، معیار حق و باطل مىباشد و چون بشر نمی تواند از طریق عادی چنین کسی را بشناسد لذا جای انتخاب نیست، جای معرفی خدا و رسول خدا است یعنی راه شناخت باز است و آن مراجعه ی به دور از تعصب به آیات و روایات متواتر نبوی است بنابر این به بهانه این که ما نمی توانیم معصوم را بشناسیم نمی توان ره افسانه را در پیش گرفت و همانند پیشوایان اهل سنت گفت از مجموع آراء غیر معصوم اهل حل وعقد، رأی معصوم و مصون از خطا به دست میاید.! لذا آنان واجب الاطاعه هستند.
نویسنده: عبدالله لطفی
[۱] شیخ اعظم انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ج۱ ص ۷۹،دفتر انتشارات اسلامی.
[۲] ابن ماجه قزوینی،محمدبن یزید، سنن ابن ماجه، ج ۲ص۱۳۰۳، دارالفکر، بی تا.درکتب روایی اهل سنت روایت لاتجتمع امتی علی الخطاء یافت نشد هر چند در کتاب های استدلالی آمده است.( آیت الله منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه وفقه الدولة الاسلامیة ج۲ ص ۶۴)
[۳] اصول الفقه للخضری ص ۲۷۰ به نقل از : سبحانی ، جعفر، الانصاف،ج۲ ، ص ۵۹۱ ،مؤسسه امام صادق(ع)
[۴] فخررازی ، مفاتیح الغیب ج ۱۱ص ۲۱۹، بیروت، دار احیاء التراث العربی ه ق، زمخشری، الکشاف ج۱ ص ۵۶۶
[۵] بن حجر عسقلانی شافعی ،أحمد، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج ۱۳ ص ۱۷۴،دار المعرفة - بیروت ، ،۱۳۷۹ کتب و رسایل وفتاوی، ابن تیمیه ج ۱۹ ص۹۲، حاشیه ابن قیم ج ۶ ص ۲۰۰
[۶] اطیعوا الله ... واولی الامر(نساء/۵۹)
[۷] فخرراؤی ، مفاتیح الغیب ج ۱۰ ص ۱۴۶
[۸] شیخ طوسی، محمد، تلخیص الشافی، ج۱،ص۱۴۰-۱۷۷، قم، دارالكتب الاسلامیه،۱۳۹۴ ق،
[۹] حمصی رازی، سدید الدین، المنقذ من التقلید،ج۲ ص ۲۶۴، جامعه مدرسین.، بی تا
[۱۰] طبرسی،ترجمه مجمع البیان ج ۶ ص ۵۰، انتشارات فراهانی، ۱۳۶۰
[۱۱] اعراف ۲۸
[۱۲]سیوطی ، جلال الدین ،تفسیر الدر المنثور ج ۲، ص ۱۷۷ كتابخانه أیت الله مرعشی ۱۴۰۴
[۱۳] ابن حیون مغربی،نعمان، شرح الاخبار فی فضایل الائمة الاطهار، ج۱ ص۱۴۶،جامعه مدرسین،۱۴۰۹
[۱۴] ذهبی، شمس الدین محمد،میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۱ ص ۴۶۷، دارالکتب العلمیة، ۱۹۹۵
[۱۵] سنن ابن ماجه ج۲ ص ۱۳۰۳
[۱۶] بقره/۲۲۲
[۱۷] بقره/۱۸۹
[۱۸] بقره/۲۱۵
[۱۹] تلخیص و بر گرفته از: علامه طباطبایی ، محمد حسین ، المیزان ج ۴ص ۶۲۴ بعد، جامعه مدرسین ، ۱۳۷۴ و حسینی طهرانی، سید محمد حسین، امام شناسی ج ۲ ص ۳۰ به بعد
[۲۰] علم الهدی، سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج ۱ ص ۱۷۹، مؤسسه امام صادق، بی تا، بحرانی، ابن میثم، بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸، مکتبة آیة الله مرعشی، بی تا.علامه حلی، کشف المراد ص ۹۳،حمصی رازی، سدید الدین، المنقذ من التقلید،ج۲ ص ۲۶۱و دیگر کتب کلامی
[۲۱] نساء/۵۹ آل عمران/۱۰۳
[۲۲].الحاکم النیشا بوری، محمد،المستدرک علی الصحیحین،ج۳ص۱۰۹،بیروت،دارالمعرفة،۱۴۰۶،ابن کثیر،اسماعیل،البدایة والنهایة ،ج۵ص۲۲۸، فخررازی،محمد،تفسیرکبیر،ج۴ص۱۷۶، الهیثمی،نورالدین،مجمع الزوائد،ج۹ص۱۶۳، النسا ئی الشافعی،احمدبن شعیب،خصا ئص امیرالمؤمنین،ص۹۳،ابن سعد،الطبقا ت الکبری ،ج۲ص۱۹۴،الطبرانی،سلیمان بن احمد،المجعم الکبیر،ج۳ص۶۶،ابن ابی الحدید ،شرح نهج البلاغه،ج۶ص۳۷۵،هندی،متقی،کنزالعما ل ،ج۱ص۱۸۶،ابن عسا کر،تاریخ مد ینة دمشق،ج۴۲،ص۲۱۶،السیوطی جلال الدین،تفسیرالدارالمنثور،ج۲،ص۶۰،
[۲۳] احزا ب /۳۳
[۲۴] ذهبی ، شمس الدین ،میزان الاعتدال ،ج ۱،ص ۳۲۳،وج ۲ ص ۳۰۲وص ۲۵۵وج۳ص ۴۰۷ به نقل از:زکریا ،برکات ،علی درویش ،قرة العین بحدیث الثقلین ص ۱۰۴،مؤسسة الکوثر ،۱۴۲۲
[۲۵] النیشابوری، مسلم، صحیح مسلم ،ج۶ ص۴ ، دارالجبل، ج۹ ص۳۳۸، دار احیاء التراث العربی، ج ۳ ص ۱۴۵۳
[۲۶] النیشابوری، مسلم، صحیح مسلم ،ج۳ ص ۱۴۵۲،باب الناس تبع لقریش ، حدیث ۵و ۷،ج۶ ص ۳،۹ ص۳۳۵،بیروت، دار إحیاء التراث العربی، الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الكبیر،ج۲ص۱۹۵ ،مكتبة العلوم والحكم ،الطبعة الثانیة ، ۱۴۰۴ - ۱۹۸۳
[۲۷] آل عمران/۱۰۳
[۲۸]ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج ۱ ص ۲۱۸، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الطبعة الرابعة
[۲۹]. جوادی ، عبدالله، نسیم اندیشه، دفتر سوم ص ۱۱۱، اسرا ۱۳۸۹.
[۳۰] . شیخ صدوق، محمد ابن بایویه، عیون اخبار الرضا، ج۲ ص۱۰۱، انتشارات جهان،۱۳۷۸.