آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

فطرت در قرآن و احادیث با رویکردی به نظر امام خمینی(ره) (۱)

مرجانه مهدي زاده

چکیده:

فطرت يا به عبارت دقيق‌تر فطرت انساني از جمله مباحث قرآن کریم است که توجه و شناخت آن نه تنها به خودشناسي كه نهايتاً به خداشناسي منجر مي‌شود. وجود فطرت خدادادي و غير اكتسابي در انسان باعث ایجاد معرفت و گرایش خاصی نسبت به خداوند متعال در وجود انسان می‌گردد.
در این مقاله، ابتدا به مفهوم فطرت از نظر قرآن کریم و روایات پرداخته شده و سپس نظر امام خمینی، که از استاد ایشان آیت الله شاه آبادی نشأت گرفته، مورد برسی قرار مي‌گيرد. از نظر امام خمینی فطرت به معنای آگاهیها و گرایشهایی است كه در بشر نهادینه شده است. ایشان فطرتها و گرایشات مختلفی برای انسان ذکر می‌کنند که عبارتند از: فطرت بر اصل وجود مبدأ، بر توحید، بر استجماع ذات مقدس به جمیع کمالات، بر معاد ، وجود ملائکه و انزال کتب. ايشان بعضی از اين موارد را از احکام فطرت دانسته‌اند و بعضی دیگر را از لوازم فطرت می‌دانند. امام همچنین از فطرتي كه محکوم به احکام طبیعت نشده باشد و وجهة روحانیت و نورانیت خود را حفظ کرده باشد به فطرت مخمورة غیر محجوبه یاد می‌کند که در این شرایط در حالت «خیر» بوده و از جنود عقل محسوب می‌شود، و در صورت توجه فطرت به طبیعت و محکوم شدن به احکام آن، از آن به فطرت مخمورة محجوبه یاد می‌کند که از جنود جهل بوده و منشأ شرور محسوب می‌گردد.
کلیدواژه‌ها:

فطرت، جنود عقل و جهل، خیر، شر.
مقدمه

باید توجه داشت بیان تعریف حقیقی از فطرت با در نظر گرفتن تمام حدود و ذاتیات آن برای شناخت مفهوم فطرت امکان پذیر نیست ولی می‌توان با بیان ویژگیها و احکام آن با مفهوم فطرت آشنا شد. در تعریف فطرت از چند زاویه می‌توان آن را مورد توجه قرار داد: در منطق به ادراکات بدیهی، اعم از تصور و تصدیق، فطرت اطلاق مي‌شود. در فلسفه، جوهر و ماهیت انسان و آنچه را كه انسان با آن بالفعل می‌شود فطرت يا عقل می‌‌نامند. چنانکه فیض کاشانی کلمه فطرت را به معنای عقل گرفته است. از زاویه‌ای دیگر علم حضوری انسان به بعضی از حقایق که بشر به صورت تکوینی (غیر اکتسابی) آن را دارا است (و به تعبیر معنوی از آن به حالت قدسی یاد می‌شود) فطرت اطلاق می‌گردد. در قرآن کریم به این جنبه توجه شده است.
چنانکه حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: «جابل القلوب علی فطرتها» و با در نظر گرفتن این روایت «لا تدرکه العیون بمشاهده الابصار و لکن رأته القلوب بحقایق الایمان» خداوند با مشاهدۀ چشم سر درک نمی شود، بلکه قلوب با حقایق ایمان او را مشاهده می‌کنند. در اينجا فطرت به معنای مشاهدة قلبی و بینش شهودی است و از این جهت آگاهانه‌تر و والاتر از غریزه است. در این مقاله برآنیم تا از این دیدگاه مفهوم «فطرت» را مورد توجه قرار دهیم.
مفهوم فطرت از نظر لغوی و اصطلاحی

کلمة «فطر» در لغت به معنی شکافتن (ابن منظور ۱۴۱۴ ج۵: ۵۵) و شکافتن چیزی از طول است (راغب اصفهانی ۱۴۲۵ ج۱: ۵۵). در استعمال بعدی به معنای آفرینش و خلقت به کار گرفته شده است. چنانکه دراین قول خداوند متعال «فَاطِرَ السَّموَاتِ» (انعام: ۱۴) کلمة فاطر به معنای خالق به کار برده شده است (طریحی ۱۳۷۵ ج ۳: ۴۸۳؛ فراهیدی ۱۴۱۰ ج ۷: ۴۱۸). بعضی از کتب لغت برای این کلمه مفهوم ابداع ، اختراع و ایجاد ابتکاری را نیز ذکر کرده‌اند (شرتونی ۱۹۹۲ ج ۱: ۹۳۲ ).
اینکه چرا کلمه «فطرت» را به معنای آفرینش نیز به کار برده‌اند به درستی روشن نیست، شاید مقصود این بوده که مثلاً لازمة آفرینش این است که پرده عدم دریده و شکافته می‌شود. (مکارم شيرازي ۱۳۸۷ ج ۱۶: ۴۴۲؛ قرشی ۱۳۸۷ ج۵: ۱۹۳). مرحوم امام نیز در مورد معنای این کلمه می فرمایند:
اهل لغت و تفسیر گویند «فطرت» به معنای «خلقت» است. در صحاح است: «الفطرة، بالکسر، الخلقة.»
نیز ایشان در بیان قرابت معنای فطر «شکافتن» با خلقت اشاره می‌کنند:
تواند بود که این «فطرت» مأخوذ باشد از «فطر» به معنای شق و پاره نمودن، زیرا که «خلقت»، گویی پاره نمودن پردة عدم و حجاب غیب است. و به همین معني نیز «افطار» صائم است (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۷۹) .
در معنای اصطلاحی آن باید گفت: منظور از فطرت الله همان ابداع و آفرینشی است که خدای‌تعالی در وجود مردم از گرایش به شناخت خدای تعالی متمرکز ساخته و آن همان نیرو و توانایی است که در انسان برای شناخت خدا نهاده شده که در بعضی آیات نیز به آن اشاره شده است: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللهُ» (زخرف: ۸۷)، «رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمَواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَ» (انبیاء: ۵۶).
مفهوم فطرت در قرآن کریم

در قرآن کریم کلمه «فَطَرَ» هم در مورد موجودات به کار رفته است و هم در مورد انسان: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (فاطر: ۱). از برجسته‌ترین آیاتی که فطرت را دربارة انسان مطرح می‌سازد و متکفل مفهوم عمیق فطرت است آیة «فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیْفَاً فِطْرَتَ اللهَ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیْلَ لِخَلْقَ اللهِ ذَلِکَ الدِّینُ القَیِّمْ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (روم: ۳۰) می‌باشد.
پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خدادادي است. فطرتی که خدا بشر را بر آن آفریده و در آفرینش خدا دگرگونی نیست. این است دین قیم، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند.
در ابتدای آیه «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ» تمثیلی برای اثبات و پایداری در دین و اهتمام و توجه کامل به مسائل آن به کار رفته است؛ زیرا کسی که به چیزی اهمیت می‌دهد، با تمام وجود و با توجه کامل به آن رو می‌کند (طبرسی ۱۳۷۷ ج ۳ : ۲۶۶). در نتیجه، مراد از اقامة وجه برای دین، روی آوردن به سوی دین و توجه بدان بدون غفلت از آن است؛ مانند کسی که به سوی چیزی روی می‌آورد و همه حواس و توجهش را معطوف بدان می‌کند به طوری که دیگر به هیچ طرف (راست و چپ) رو نمی‌گرداند (طباطبایی ۱۴۱۷ ج ۱۶: ۱۷۸).
«فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیَها» منظور از فطرت الله و منصوب خواندن آن، دلالت بر «الزام» (طباطبایی۱۴۱۷ ج۱۶: ۱۷۸؛ زحیلی ۱۴۱۸ ج ۲۱: ۸۳) و «اغراء» (صافي ۱۴۱۸ ج ۲۱: ۴۱) و «توجه» به فطرت است. بر شما لازم است بر فطرت خدايي باشید. بنابراین جمله مزبور اشاره است به اینکه: ملازم فطرت باش و این دینی که گفتیم واجب است تا برای او اقامه وجه کنی، همان دینی است که خلقت بدان دعوت و فطرت الهی به سویش هدایت می‌کند. آن فطرتی که تبدیل پذیر نیست (طباطبایی ۱۴۱۷ ج ۱۶: ۳۷۴).
بنابراین فطرت، خلقتی است که مردم بر آن آفریده شده‌اند، و به قولی، ولایت تکوینی است که در همه موجودات سریان دارد و ولایت تکلیفی که همة مردم به آن مکلف شده‌اند مطابق ولایت تکوینی است (گنابادي ۱۳۷۲ ج ۱۱: ۳۲۷).
علاوه بر آنچه گفته شد ویژگیهای دیگری نیز از آیه برای فهم بهتر مفهوم فطرت می‌توان به دست آورد كه عبارتند از:
۱)عمومیت فطرت

باتوجه به آیه مشخص می‌شود که فاعل در عبارت، خداوند متعال بوده و مفعول، الناس است و از اینجا می‌توان نتیجه گرفت فطرت نسبت به همة بشر عمومیت دارد و آن را نمی‌توان به گروه، صنف یا تیره خاصی نسبت داد. این خلقت شامل حال جمیع انسانها بوده و در همه عمومیت دارد.
۲)ذاتی و غیر قابل تبدیل بودن فطرت

ازآنجا که فطرت از جانب خدا به مردم داده شده بنابراین اکتسابی نيست. پس آنچه مردم با زحمت آن را به دست می‌آورند فطری نیست. فطرت، ذاتی انسانها است و خداوند مردم را بر فطرت آفریده است. عبارت بعدی نیز «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ الله» این مطلب را تأیید می نماید. این فطرت که دین انسانها مطابق با آن یا عین آن است قابل تبدیل نیست، زیرا انسان در کسب آن دخالتی ندارد.
با نظر به روایات وارد شده در مورد فطرت این نتیجه بدست می‌آید که در لسان معصومین(ع) از فطرت به تعابیر مختلفی یاد شده است که می‌توان از آنها به مفهوم مشترکی رسید و آنها را جمع نمود. در روایتی ابوبصیر از امام صادق(ع) در مورد آیة «فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیِفاَ» پرسش می‌کند و امام از آن تعبیر به ولایت می‌نمایند (کلینی ۱۳۷۰ ج ۳: ۳۴۶).
در روایتی دیگر زراره از امام صادق(ع) در مورد معنای «فَطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» سؤال می‌کند و امام در پاسخ وی می‌فرمایند: «فطرهم جمیعاً علی التوحید» (حویزی ۱۴۱۵ ج۴: ۱۸۲). در حدیث دیگر امام در جواب هشام در مورد این قسمت از آیه می فرمایند: «التوحید» (بحرانی ۱۴۱۶ ج ۴: ۳۴۱). در بعضی از روایات ، منقول از امام صادق(ع) در ذیل این آیه، ایشان اشاره به اسلام و جریان أخذ میثاق خداوند متعال در زمینه توحید از مردم می‌نمایند.
عن عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله(ع) قال: سألته عن قول الله عز وجل «فَطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» ماتلک الفطره؟ قال: هی الاسلام فطرهم الله حین أخذ میثاقهم علی التوحید، قال ألست بربکم و فیهم المؤمن و الکافر (بحرانی ۱۴۱۶ ج ۴: ۳۴۱).
در حدیثی دیگر زراره می‌گوید در مورد «فَطْرَتَ اللهِ الَّتِی...» از امام صادق(ع) سؤال کردم حضرت فرمود: «فطرهم علی التوحید عند المیثاق و علی معرفته أنه ربهم قلت و خاطبوه؟ قال فطأطأ رأسه ثم قال: لولا ذلک لم یعلموا من ربهم و لا من رازقهم» (بحرانی ۱۴۱۶ ج۴: ۳۴۴). در مجموعه‌ای دیگر از احادیث، از اين آیه علاوه بر توحید، اعتقاد به نبوت و ولایت امیرالمؤمنین تعبیر شده است.
حضرت امام رضا(ع) از جدّ بزرگوارشان امام محمد باقر(ع) در مورد این آیه نقل می فرمایند: «هی لا إله إلا الله، محمد رسول الله(ص)، علی أمیرالمومنین ولی الله ها هنا التوحید» (قمی ۱۳۶۷ ج۲: ۱۵۵) .
از عبدالله بن‌کثیر نیز از امام صادق(ع) نقل شده است که: «فی قول الله عزوجل «فِطْرَتَ الله...» قال التوحید، و محمد رسول الله و علی أمیرالمومنین ــ صلی الله علیهما و آلهما» (بحرانی ۱۴۱۶ ج ۴: ۳۴۳).
آنچه از روایات وارد شده در این زمینه به نظر می‌آید این است که معرفت و شناخت خداوند متعال در وجود انسان نهادینه و سرشته شده است و موجودات بدین سبب خداوند متعال را می‌شناسند. به بياني، شناخت در عالم ذر و یوم الست (بنا بر آنچه قائلین به عالم ذر به آن معتقدند) بوده است. علامه مجلسی در بحارالانوار می فرمایند: آنچه از اخبار ظاهر می‌شود این است که خداوند عالم عقول خلق را بر توحید و اقرار به صانع عالم در وقت میثاق گرفتن از ایشان قرار داده که به آن یوم «الست» مي‌گويند. پس قلوب جمیع خلق مَقِّر و معترفند به آنچه گفته‌اند و اگر آن را انکار کنند از روی عناد و تکبر و ضلال چنين كرده‌اند (حسینی ۱۳۶۳ ج ۱۰: ۲۹۴) .
در روایاتی هم که از فطرت تعبیر به توحید و نبوت و ولایت شده، از آنجا که خلقت انسان به گونه‌ای است که فهم این معانی در او مفطور شده است قابلیت درک این مفاهیم را دارد:
زیرا انسان با وجدان خود در می‌یابد که به اسبابی احتیاج دارد که آن اسباب نیز سبب می‌خواهند، و این همان توحید است و نیز مفطور به اعتراف بر نبوت نیز هست، زیرا به وجدان خود احساس می‌کند که ناقص است و این نقص او را نیازمند به دینی کرده که تکمیلش کند و این همان نبوت است، و نیز مفطور به ولایت و اعتراف به آن نیز هست، برای اینکه به وجدان خود احساس می‌کند که اگر بخواهد عمل خود را بر طبق دین تنظیم کند، جز در سایۀ سرپرستی و ولایت خداوند نمی‌تواند و فاتح این ولایت در اسلام همان علی بن ابی‌طالب است و برگشت روایتی که آیه را به ولایت تفسیر می‌کرد به همین معنا است، چون ولایت مستلزم توحید و نبوت است و معقول نیست کسی ولایت داشته باشد و به آن معترف باشد ولی نبوت را قبول نداشته باشد، همچنین روایت دیگری که فطرت را به توحید تفسیر کرد، همین معنا را افاده می‌کند، چون معنای توحید این است که انسان معتقد به وحدانیت خدای تعالی باشد خدایی که مستجمع تمامی صفات کمال است، که مستلزم به معاد و نبوت و ولایت است. پس بنابر این برگشت تفسیر آیه در روایتی به شهادتهای سه‌گانه و در روایتی دیگر به ولایت و توحید به یک معنا است (طباطبایی ۱۴۱۷ ج ۱۶: ۲۸۰).
امام علی(ع) در سخنی چند با اصحاب خود در مورد اتفاقات و رویدادهایی که بعد از ایشان خواهد افتاد می‌فرمایند:
... ألا و إنّه سیأمرکم بسِّبی و البرائة منی. فأما السَّبُّ فُسُّبوُّنی، فإنّه لی زکاة، و لکم نجاة؛ و أمّا البرائة فلا تتبرّأوا مّنّی؛ فإنی ولدت علی الفطرة، و سبقت إلی الایمان و الهجرة (دشتی ۱۳۷۹: ۱۰۸).
آگاه باشید به زودی معاویه شما را به بیزاری و بدگویی من وادار می‌کند. بدگویی را هنگام اجبار دشمن اجازه می‌دهم که مایة بلندی درجات من و نجات شماست، اماهرگز در دل از من بیزاری نجویید که من بر فطرت توحید تولد یافته‌ام و در ایمان و هجرت از همه پیش قدم‌تر بوده‌ام.
حضرت در اين بيان، نكاتي چند را متذكر شده‌اند: دليل بيزاري‌نجستن از ايشان اين است كه بر فطرت الهي متولد شده‌اند، يعني بر فطرت خدادادی که تمام مردم بر آن سرشته شده‌اند و خداوند با آن انسانها را به عالم جسمانی فروفرستاده و از آنها پیمان بندگی گرفته و آنها را به روش عدالت و پیمودن راه راست، استواری و استقامت رهنمون كرده است. حضرت ادامه مي‌دهند كه در تمام مراحل زندگي به فطرت خدادادی خود پایدار مانده و نفس خود را به هیچ یک از صفات پست، آلوده نساخته‌اند. مقصود ايشان بیان سابقه اسلامی خود، فرمانبرداری و اطاعت از رسول خدا(ص) در پذیرفتن دین و همراهی با پیامبر و هجرت با آن بزرگوار می‌باشد. اما در زمان خردسالی‌ بر فطرت الهي بوده‌اند به دلیل اينکه هر نوزادی بر فطرت خدايي متولد می‌شود اما پس از دوران خردسالی از فطرت خداشناسی خود دور نشدند، بدین دلیل که رسول خدا(ص) سرپرستی و تربیت و تزکیه نفسانی او را، در کسب دانش و وارستگی از دوران کودکی تا به هنگام رحلت بر عهده داشت. آمادگی لازم و پذیرش نفسانی آن بزرگوار برای انوار مقدس الهی، چیزی بود که با سرشت آن حضرت عجین و جزء واقعیت وجودی ايشان بود. بدان درجه که هیچ یک از صحابه رسول خدا(ص) به آن مقام و مرتبت ارتقا نيافته بود. با توجه به این حقیقت به خوبی روشن می‌شود که شخصیتی بدان مقام و منزلت، از خلفا و اولیای خداوند خواهد بود. بیزاری جستن از چنین شخصیتی به منزله بیزاری جستن از خدا و رسول اوست و لازم است از آن دوري كرد.
در جای دیگر، حضرت علی(ع) فلسفة بعثت پیامبران را اين مي‌دانند كه پیمان فطری مردم با خداوند متعال را يادآوري ‌كنند و مانع از لغزش و انحراف از این پیمان شوند:
واصطفی سبحانه من ولده أنبیاء أخذ علی الوحی میثاقهم، و علی تبلیغ الرسالة أمانتهم. لمّا بدَّل أکثر خلقهِ عهد الله إلیهم فجهلوا حقّهُ، و اتَّخذوا الانداد معه، و اجتالتهم الشَّیاطین عن معرفته، و اقتطعتهم عن عبادته، فبعث فیهم رسله و واتر إلیهم أنبیائه، لیستأدوهم میثاق فطرته. و یذکِّروهم منسیَّ نعمتهِ... (دشتی ۱۳۷۹: ۳۸).
خدا پیمان وحی را از پیامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند آنگاه که «در عصر جاهلیت» بیشتر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدایان دروغین ریا آوردند، و شیطان، مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا کرد، خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود، و هرچند گاه، متناسب با خواسته‌های انسانها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز جویند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آورند.
از آنجا كه شأن انسانها پیمان شکنی است، در حکمت الهی واجب شده است که دسته‌ای از انسانها به کمال والایی برسند و ابنای نوع بشر را از مسیرهای انحرافی باز دارند و افراد ناقص، یعنی فروتر از خودشان را کمال بخشند. این دسته، گروه انبیا(ع) می‌باشند و به نتیجه کار آنها در کلام امام(ع) چنین اشاره شده است: «لیستأدوهم میثاق فطرته» یعنی خدا انبیا را برای آن هدفی که آفریده شده و بر آن سرشته شده‌اند، بر انگیخت تا به عبودیت خداوند اقرار کنند و انسانها را که سرگرم به شهوات و لذات وهمی زودگذر شده‌اند باز دارند و به خدا هدایت کنند (بحرانی ۱۳۷۵ ج ۱: ۴۰۶).
از این سخن امام مي‌توان چنین برداشت کرد که معرفت توحیدی و گرایشهای الهی که در فطرت الهی نهاده شده ممکن است در انسانها کم رنگ شود. به همین خاطر در منابع تفسیری اهل سنت در ذیل آیة شریفه «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی...» اغلب اشاره به این حدیث پیامبر(ص) نموده‌اند: «رواه البخاری و مسلم «کل مولود یولد علی الفطرة» حتی یکون أبواهما اللذان یهودانه أو ینصرانه...» (زحيلی ۱۴۱۸ ج ۲۱: ۸۲؛ شوکانی ۱۴۱۴ ج ۴: ۲۵۸؛ زمخشري ۱۴۰۷ ج ۳: ۴۷۹). این حدیث در منابع شیعی نیز ذکر شده (طبرسی ۱۳۷۷ ج ۵: ۳۹؛ کاشانی ۱۳۳۶ ج ۷: ۱۷۷) و دلالت بر آن دارد که هر کودک و مولودی بر این معرفت که پروردگارش خداست آفریده شده و علت گرایش به ادیان دیگر که مظاهری از شرک به طور ثانوی با آن ادغام شده، به خاطر تربیت والدین کودک است.
در نتيجه، آنچه از لسان تفسیر و روایات به دست می‌آید این است که فطرت به معنای سرشته شدن انسان به خلقت و معرفتی خاص است و برای انسان از جنبۀ آگاهیها نیز شناختهای فطری قائلند.
اندیشه امام خمینی در مورد فطرت

حضرت امام بعد از توضیح کلمه «فطرت» به روایات مختلفی که در آن فطرت به معانی متعددی چون توحید، دین و اسلام ذکر شده اشاره نموده، ضمن قبول آنها معتقدند تفسیر فطرت به مفاهیم مختلف یا از باب تفسیر چیزی به اشرف اجزای آن است یا از باب بیان مصادیق، و دلالتی بر تعارض بین این مفاهیم نیست:
باید دانست که گرچه در این حدیث شریف و بعضی از احادیث دیگر «فطرت» را تفسیر به «توحید» فرمودند ، ولی این از قبیل بیان مصداق است؛ یا تفسیر به اشرف اجزاء شیء است؛ چنانچه نوعاً تفاسیر وارده از اهل عصمت، سلام الله علیهم، از این قبیل است؛ و در هر وقت به مناسبت مقامی، مصداقی، مثلاً ذکر شده و جاهل گمان تعارض کند (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۰).
ایشان در تعریف فطرت،آن را هیأت و حالتی دانسته‌اند که خداوند خلق را بر آن قرار داده است و فطرت را از الطاف الهی می‌دانند که خداوند متعال انسان را به آن اختصاص داده است و دیگر موجودات از آن بهره‌ای نبرده یا از حظ کمی بر‌خوردارند:
بدان که مقصود از فطرت الله، که خدای تعالی مردم را بر آن مفطور فرموده، حالت و هیئتی است که خلق را بر آن قرار داده، که از لوازم وجود آنها و از چیزهایی است که در اصل خلقت خمیرۀ آنها بر آن مخمّر شده است. و فطرتهای الهی، چنانچه پس از این معلوم شود، از الطافی است که خدای‌تعالی به آن اختصاص داده بنی الانسان را از بین جمیع مخلوقات؛ و دیگر موجودات یا اصلاً دارای این گونه فطرتهایی که ذکر می‌شود نیستند، یا ناقص‌اند و حظ کمی از آن دارند (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۰).
آنچه از تعریف امام به دست می‌آید این است که با آنکه امام به طور اشاره در ابتدا فطرت را نوعی هیأت و حالتی دانسته‌اند که خداوند خلق را بر آن قرار داده است، اما ایشان در توضیح امر فطرت در جای جای مطالب خویش از فطرت به عنوان نوعی گرایش و تمایلات در وجود انسان یاد می‌کنند و امام بر این اساس از جمله اندیشورانی هستند که به فطرت از این دیدگاه می‌نگرند.
به طور اجمال باید گفت مسأله «فطرت» و چگونگی علم انسان از مطالبی بوده است که از دیرباز همواره مورد توجه دانشمندان از هر دین و مسلکی بوده است و هر کدام بر اساس نوع تفکرات خویش به این مسأله معطوف شده و آن را توضیح داده‌اند، چنانکه افلاطون معتقد است:
روح انسان قبل از بدن در دنیای دیگری وجود داشته است. آن دنیا به قول او دنیای مثل است و روح انسان در دنیای مثل ــ که به عقیدۀ او حقایق موجودات این عالم هستند ــ مثل را درک کرده و به حقیقت اشیاء رسیده است، بعد که به بدن تعلق می‌گیرد یک نوع حجاب میان او و معلومات او برقرار می‌شود... (مطهری ۱۳۷۲: ۴۸).
در فلسفه‌های مختلف غربی، از فطرت سخن به میان آمده است. دکارت یکی از معروف‌ترین این فلاسفه‌ است که در زمینه ادراکات فطری مطالب و توضیحاتی دارد. وی معتقد است که انسان یک سلسله مفاهیم را به طور فطری درک می‌کند و اساساً خدا آدمی را به گونه‌ای خلق کرده که این مفاهیم را (مانند مفهوم خدا) خود به خود، بدون استفاده از حواس داراست. وقتی خدا آدمی را خلق می‌کند این مفاهیم را در سرشت او مي‌نهد.
در بین منابع دینی و دانشمندان اسلامی به طور کلی فطرت در دو مورد استعمال شده است:
۱ـ در مورد شناختها و ادراکهایی که به فطرت نسبت داده می شوند. (شناختهای فطری)؛
۲ـ در مورد غرایز ، تمایلات و کششها که منشأ رفتار خاصی در انسان هستند (تمایلات فطری).
بعضی از دانشمندان اسلامی معتقدند فطرت هم شامل ادراکات (آگاهی وعلم) و تمایلات و کششها است. اما همان‌طور که ذکر شد، حضرت امام معتقدند فطریات همه از جنس گرایشها و تمایلاتند و یکی از مهم‌ترین این گرایشات، گرایش به کمالات (عشق به کمال) است که باعث حرکت و تحولات و شناخت مبدأ و به وجود آورندۀ مخلوقات خواهد شد. ایشان حتی علم به معنای آگاهی (جمیع علوم جزئیه وکلیۀ مفهومیه) را مورد علاقه فطرت نمی‌دانند و تنها علم مطلق (که نقصی در آن موجود نیست) را بر اساس عشق به کمال مطلق که از گرایشهای فطری است، مورد توجه فطرت می‌دانند و بر اساس وجود این گرایش توجه به علم را توضیح می دهند:
غایت امر آن که در تشخیص علوم، خلاف بین آنها هست، و این خلاف نیز از احتجاب فطرت است، و الّا علم مطلق مورد عشق و علاقه فطرت است. و باید دانست که علم به این معنی مشهور پیش عامّه که عبارت از علم به مفاهیم و عناوین و علم ارتسامی است، مورد عشق فطرت نیست؛ زیرا که اینها گر چه یک وجهه‌[ای] در آن نیز باشد، ولی از جهاتی ناقص هستند، و هر چه در او نقص باشد از حدود عشق فطرت خارج است. پس جمیع علوم جزئیه و کلیۀ مفهومیه، مورد عشق فطرت نخواهد بود، حتی علم بالله و شؤون ذاتیّه و صفاتیّه و افعالیه. بلکه مورد علاقه و عشق فطرت، معرفت، به طور مشاهدۀ حضوریه است که به رفع حجب حاصل شود... (امام خمینی ۱۳۸۲ :۲۶۲).
خصوصیات امور فطری و چگونگي تشخیص احکام آنها

بعد از بحث در مورد شناخت فطرت این مسأله مطرح می‌شود امور فطری چه خصوصیات و ویژگیهایی دارند و چگونه می‌توان آنها را از امور غیر فطری باز شناخت. حضرت امام با استناد به آیه فطرت «فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدینِ حَنِیفاً...» (روم: ۳۰) به این خصوصیات اشاره می نمایند:
- عمومیت فطرت: با استناد به «فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها...» امور فطری را اموری می‌دانند که در تمامی انسانها وجود دارد و احدی در آن اختلاف ندارد.
بباید دانست که آنچه از احکام فطرت است چون از لوازم وجود و هیآت مخمره در اصل طینت و خلقت است، احدی را در آن اختلاف نباشد ــ عالم و جاهل و وحشی ومتمدن و شهری و صحرا نشین در آن متفق‌اند (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۰).
- عدم تبدل و تغییر در امور فطری: با استناد به «لَا تَبْدِیْلَ لِخَلْقِ الله» امور فطری اموری نیستند که در طول زمان یا ادوار مختلف تغییر نمایند، چون اصولاً امور فطری امور اکتسابی نیستند که شخص در به دست آوردن آن دخیل باشد.
- بداهت احکام فطرت: ایشان در اين خصوص می‌فرمایند:
از آنچه ذکر شد، معلوم گردید که احکام فطرت از جمیع احکام بدیهیه بدیهیتر است، زیرا که در تمام احکام عقلیه حکمی که بدین مثابه باشد که احدی در آن خلاف نکند و نکرده باشد نداریم؛ و معلوم است چنین چیزی اوضح ضروریات و ابده بدیهیات است... (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۱) .
امام در عین حال به نکته ای در مورد امور فطری بر اساس آیه اشاره می‌نمایند و آن مسأله غفلت مردم در این اتفاق و هماهنگی است: «وَ لَکِنْ اَکْثَرَ النَّاسِ لایَعْلَمُون» که شاید بتوان به عنوان یک نوع سرزنش از آن یاد کرد. ایشان در این زمینه می نویسند:
ولی از امور معجبه آن است که با اینکه در فطريات احدی اختلاف ندارد ــ از صدر عالم گرفته تا آخر آن ــ ولی نوعاً مردم از آن غافل‌اند از اینکه با هم متفق‌اند؛ و خود گمان اختلاف می‌نمایند، مگر آنکه به آنها تنبه داده شود، آن وقت می‌فهمند موافق بودند در صورت مخالفت (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۱) .
استاد امام در این زمینه می‌فرمایند:
در این کلام توبیخ و سرزنش است برای کسانی که به احکام و مقتضیات فطرت آشنا نیستند و خود را در بدن خلاصه می‌کنند و در کتاب فطرت خود (وجود خود) که مکتوب به دست قدرت پروردگار است تفکر و تعقل نمی‌کنند و تمیز بین احکام فطرت و طبیعت نمی‌دهند. اگر آنها تدبیر در کتاب ذات خود نمایند و مدرک (الله) شوند، از خودبینی به خدابینی، از خودخواهی به خدا خواهی می‌رسند. حافظ حقوق فطرت می‌شوند، مانع از انحراف و اعوجاج آن می‌گردند (شاه آبادی ۱۳۶۰: ۵) .

ادامه دارد...

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center