۷. نيك رفتارى
هر چيز خوشحال كننده اى را كه انسان به آن رغبت كند حُسن مى گويند. احسان به دو صورت است: يا انعام به ديگرى و يا احسان در فعل خود شخص. دومى در صورتى است كه يا چيز نيكويى را بداند يا كار نيكويى را انجام دهد. براى نمونه، الناس ابناء ما يحسنون (كلينى، ۱۳۶۵، ج ۱، ص ۵۱)؛ يعنى مردم به خوبى هايى كه مى دانند و انجام مى دهند منسوبند. البته از منظر صفات فردى، احسان برتر از انعام و فوق عدل است؛ چراكه عدل اعطاى به اندازه حق است و احسان اعطاى بيش از حق. بنابراين، احسان يعنى خوبى كردن به ديگرى بيش از آنچه مستحق آن است (راغب اصفهانى، ۱۴۱۲ق، ص ۲۳۵).
در آيه ۱۲۸ سوره نساء ابتدا خداوند به برخى از عوامل بروز ناسازگارى اشاره مى كند در ادامه، همسران را دعوت به صلح و سازگارى مى كند و دوباره نسبت به بروز عاملى ديگر از عوامل ناسازگارى هشدار مى دهد. در انتهاى آيه، آنها را به احسان و تقوا دعوت مى كند: وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزا أَوْ إِعْرَاضا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرا (نساء: ۱۲۸)؛ و اگر زنى، از طغيان و سركشى يا اعراضِ شوهرش، بيم داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند (و زن يا مرد، از برخى از حقوق خود، به خاطر صلح، صرف نظر نمايد). و صلح، بهتر است اگرچه مردم (طبق غريزه حبّ ذات، در اين گونه موارد) بخل مى ورزند. و اگر نيكى كنيد و پرهيزگارى پيشه سازيد (و به خاطر صلح، گذشت نماييد)، خداوند به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است (و پاداش شايسته به شما خواهد داد).
اين آيه شريفه در فرازهاى مختلف، دعوت به سازگارى و برحذر داشتن از موانع آن مى كند. در ابتدا مى فرمايد: اگر خوف بروز رفتارهاى ناسازگارانه از مرد وجود داشت و نشانه هاى بروز چنين رفتارى مشاهده شد، سريع اقدام كرده، از بروز آن جلوگيرى كنند. در ادامه، نسبت به بخل كه ممكن است مانع اين اقدام شود هشدار داده، آنها را از بروز آن برحذر مى دارد. سپس در همين زمينه، زن و شوهر را توصيه به تقوا و احسان به يكديگر مى كند. از اينكه خداوند بعد از دعوت به سازگارى، آنها را به اين امور توصيه مى كند مى توان دريافت كه تقوا و احسان در تحقق سازگارى مؤثرند.
از همين روست كه مفسران در بيان معناى تقوا و احسان در ذيل اين آيه شريفه به سراغ مصاديقى از آن رفته اند كه در تحقق سازگارى بين همسران نقش ايفا مى كند. برخى مراد از احسان را صبر مردان بر آنچه از رفتار زنان ناپسند مى دارند دانسته اند (طبرسى، ۱۳۷۲، ج ۳، ص ۱۸۴). برخى معتقدند: يعنى با اينكه از آنها خوشتان نمى آيد كنارشان بمانيد (زمخشرى، ۱۴۰۷ق، ج ۱، ص ۵۷۱).
البته با توجه به توسعه معنايى احسان روشن مى شود آنچه مفسران در تفسير اين كلمه بيان كرده اند تنها بيان مصاديقى از آن است و هرگز محصور به آنها نيست.
نيكى كردن به ديگران نقش بسزايى در ايجاد الفت و از بين رفتن كدورت ها ايفا مى كند. ازاين رو، در روايات بسيار به آن سفارش شده است(ر.ك:تميمى آمدى،۱۳۶۶،ص۳۸۸).
نكته كليدى در اين توصيه آن است كه قرآن كريم براى ايجاد يك سازگارى مستمر، به همسران توصيه مى كند كه مصرانه بر حق و تكليف خود پافشارى نكنند، بلكه همواره با احسان با يكديگر رفتار كنند؛ يعنى در قبال همسرشان بيش از آنچه مستحق آن است بدو نيكى كنند. با توجه به توسعه زياد معناى احسان، اين عنوان شامل بسيارى از كارها مى شود كه مى توان به استناد اين آيه آنها را از عوامل سازگارى برشمرد.
۸. صبر
صبر به معناى خويشتن دارى و حبس نفس بر طبق حكم شرع و عقل است (ر.ك: راغب اصفهانى، ۱۴۱۲ق، ص ۴۷۴؛ ابن فارس، ۱۴۰۴ق، ج ۳، ص ۳۲۹) كه گاهى در برابر بدى ديگران و خوددارى از انتقام است (ر.ك: ابن اثير، ۱۳۶۴، ج ۳، ص ۷). گاهى در برابر مصيبت است و به معناى خوددارى از بى تابى (ر.ك: جوهرى، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص ۷۰۶) و گاهى خوددارى در برابر امور ديگر.
يكى از مهم ترين توصيه هاى اخلاقى قرآن كريم به انسان ها صبر است. قرآن كريم در آيات فراوانى صابران را ستوده و نتايج بسيار گران بهايى براى صبر بيان كرده است. به صابران وعده همراهى خدا با آنان داده شده (انفال: ۴۶)، خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهفرموده به آنان بشارت دهد (بقره: ۱۵۵)، وعده درود و رحمت الهى به آنها داده شده (بقره: ۱۵۷)، به مؤمنان توصيه شده كه از صبر كمك بخواهند (بقره: ۴۵) و... . يكى از ثمرات صبر پيشه كردن، ايجاد سازگارى ميان همسران است.
خداوند در ذيل آيه ۱۹ سوره نساء خطاب به مردانى كه قصد جدا شدن از همسرشان را دارند مى فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاء كَرْها وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئا وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْرا كَثِيرا؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، براى شما حلال نيست كه زنان را به اكراه ارث بريد و آنان را زير فشار مگذاريد تا بخشى از آنچه را به آنان داده ايد [از چنگشان به در ]بَريد، مگر آنكه مرتكب زشت كارى آشكارى شوند، و با آنها به شايستگى رفتار كنيد و اگر از آنان خوشتان نيامد، پس چه بسا چيزى را خوش نمى داريد و خدا در آن خير فراوان قرار مى دهد.
اولين مفهوم اين كلام اين است كه در طلاق دادن همسرتان عجله نكنيد. اندكى تأمل كنيد؛ شايد تصميمتان اشتباه باشد، شايد اميدى به بهتر شدن اوضاع باشد، و شايد آينده اى روشن در انتظار شما باشد. يعنى قرآن كريم به انسان اميد مى دهد كه شايد در اثر صبر اوضاع به گونه اى پيش برود كه اين ناسازگارى كاهش يابد و همسران بتوانند در كنار هم به زندگى ادامه دهند.
ممكن است گفته شود: خداوند در آيه شريفه نفرموده است كه اگر صبر كنيد با هم سازگار مى شويد، بلكه فرموده: خدا به شما خير كثير عطا خواهد كرد، و معلوم نيست اين خير كثير ربطى به سازگارى داشته باشد، بلكه اساسا ممكن است مراد از اين خير كثير پاداش اخروى باشد و اصلاً ناظر به امور دنيوى نباشد؛ يعنى همسران به آرامش در زندگى هم نرسند، ولى خير كثير به آنها داده شود.
در پاسخ به اين سخن بايد گفت: طبق تعريف، سازگارى شامل طيف وسيعى مى شود. سازگارى هر نوع صلح، آشتى، همنوايى و دورى از تنش است كه براى رسيدن به يك هدف برتر كه همان رضايت خداوند است انجام مى گيرد و هدف هاى ميانى و ابتدايى نيز در راستاى آن هدف قرار مى گيرد. در محل بحث هم سرانجام، همسران هرچند براى رسيدن به پاداش اخروى به جاى جدايى، با يكديگر صلح مى كنند و ضمنا از تنش دورى مى گزينند. و اين كار، دقيقا مصداقى از سازگارى خواهد بود. و خير بى شمارى كه در آيه بدان اشاره شده است، همان حراست از كيان خانواده است (ر.ك: جوادى آملى، ۱۳۷۵، ص ۲۵و۲۶).
۹. پاى بندى به حقوق همسر
انسان به سبب زندگى كردن در اجتماع، ناگزير از ارتباط برقرار كردن با ديگران است. درباره مبناى اين ارتباطات و قوانين حاكم بر آن، بحث هاى فراوانى در فلسفه حقوق صورت گرفته است. براساس تعاليم اسلامى در روابط انسانى، هر انسانى كه داراى حق بر ديگران است، تكليفى نيز نسبت به آنها دارد، و چنين نيست كه يك انسان صرفا داراى حقوقى بر ديگران بوده و هيچ تكليفى نسبت به آنها نداشته باشد (ر.ك: نبويان، ۱۳۸۶). اين قوانين در تمام جوامع برقرار است؛ ازجمله در خانواده كه كوچك ترين واحد اجتماعى است. براساس قوانين اسلامى، زن و شوهر نسبت به يكديگر حقوق و تكاليفى دارند كه اين حقوق در نظام حقوقى و اخلاقى اسلام بيان شده است. در قرآن كريم يكى از اثرات پاى بندى به اين حقوق، ايجاد سازگارى ميان همسران و شكل گرفتن زندگى به دور از تنش شمرده شده است.
آيات ۲۲۳ تا ۲۳۲ سوره بقره راجع به همسرانى است كه قصد دارند از يكديگر جدا شوند. خداوند به صورت تلويحى در اين آيات، ابتدا آنان را ترغيب مى كند كه به زندگى شان ادامه دهند و آهنگ جدايى نكنند و بيان مى دارد كه ادامه زندگى مشترك بر جدا شدن ترجيح دارد. بيان مطلب بدين صورت است كه طبق دو آيه ۲۲۶و۲۲۷ كسانى كه راه بازگشت به زندگى زناشويى را برمى گزينند با خداى غفور و رحيم مواجه خواهند بود، ولى كسانى كه راه طلاق را برمى گزينند با خداى شنوا و دانا روبه رو خواهند بود. ضمن اينكه در همين آيات نه تنها در ايام عده، خداوند شوهر را اولاى از ديگران براى زندگى با همسرش دانسته، بعد از اتمام عده نيز با اينكه ديگران هم مى توانند به خواستگارى اين زن بيايند، اما قرآن به اطرافيان توصيه مى كند اگر همان زن و مرد قصد داشتند دوباره با هم زندگى كنند كارشكنى نكنيد. سپس براى برگشت به زندگى پيشنهادهايى به آنها ارائه مى كند كه با توجه به قرائنى، مى توان اين پيشنهادها را از عوامل مؤثر در رفع ناسازگارى آنها دانست؛ چراكه:
اولاً، سازگارى بين همسران يكى از هدف هاى زندگى زناشويى از منظر قرآن است.
ثانيا، قرآن كريم در اين آيات ضمن دعوت همسران به زندگى، به آنها توصيه هايى نيز مى كند.
با توجه به اينكه مشكل اصلى مطرح در اين آيات، همان ناسازگارى بين همسران است كه باعث شده تصميم به جدايى بگيرند، ناگزير توصيه هاى قرآنى ناظر به همين مشكل و براى حل همين مشكل بيان شده است. ازاين رو، با توجه به اين مطالب مى توان اين توصيه ها را در رفع ناسازگارى كارا دانست. از بيان علّامه طباطبائى نيز چنين برداشتى قابل استفاده است (ر.ك: طباطبائى، ۱۴۱۷ق، ج ۲، ص ۲۳۳).
يكى از اين توصيه ها اين است كه همواره به اين نكته كليدى در روابط زناشويى، يعنى تلازم حق و تكليف در خانواده توجه كنند. يعنى همان گونه كه مرد در خانه حقوق و امتيازاتى دارد، وظايفى هم بر عهده دارد و زن نيز داراى امتيازات و تكاليفى در زندگى زناشويى است.
وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ(بقره: ۲۲۸)؛ و زنانِ طلاق داده شده، بايد مدّتِ سه پاكى انتظار كشند، و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان دارند، براى آنان روا نيست كه آنچه را خداوند در رَحِم آنان آفريده، پوشيده دارند و شوهرانشان اگر سرِ آشتى دارند، به بازآوردن آنان در اين [مدّت] سزاوارترند. و مانندهمان[وظايفى] كه بر عهده زنان است، به طور شايسته، به نفع آنان [بر عهده مردان ]است، و مردان بر آنان درجه برترى دارند،وخداوندتواناوحكيم است.
با كمى دقت در موارد اختلاف همسران، روشن مى شود كه در بسيارى از موارد توجه نكردن به اين اصل قرآنى ريشه ايجاد مشكل است. هر كدام از همسران يا از وظيفه اى از وظايف خود در قبال همسر و خانواده كوتاهى كرده يا يكى از حقوق ديگرى را محترم نشمرده است. قرآن كريم به همسران توصيه مى كند در تمام رفتارهاى خود همواره حقوق يكديگر را محترم بشمارند و در انجام وظايفشان نيز كوتاهى نكنند.
۱۰. رعايت ارزش هاى اجتماعى در رفتار
مسلمانان در سراسر دنيا در جوامع گوناگونى زندگى مى كنند و محيط هاى مختلف اجتماعى داراى ضوابط مختلفى است. از جمله آنها آدابى است كه در زندگى زناشويى وجود دارد. قرآن كريم اين قوانين را به شرط مخالفت نداشتن با شريعت و عقل تأييد كرده، بر رعايت آن تأكيد دارد. ضمنا يكى از راه كارهايى كه قرآن كريم آن را براى ايجاد سازگارى همسران به آنها پيشنهاد مى كند احترام به همين قراردادهاى اجتماعى و عرفى است؛ البته مشروط به آنچه بيان شد؛ يعنى مخالفت نداشتن با عقل و شريعت.
همان گونه كه گذشت، خداوند در آيه ۲۲۸بقره همسران رابه امورى كه دررفع ناسازگارى مؤثرندتوصيه مى كند.
دومين مطلبى كه همسران در آن آيه بدان توصيه شده اند عمل بر طبق معروف است.
معروف يعنى آنچه عموم مردم آن را پسنديده مى شمارند (رشيدرضا، بى تا، ج ۲، ص ۳۷۵؛ طباطبائى، ۱۴۱۷ق، ج ۲، ص ۲۳۲؛ ابن اثير، ۱۳۶۴، ج ۳، ص ۲۱۶). علّامه طباطبائى آن را محصول هدايت عقل و شرع و مطابق خلق نيكو و ادب مى شمارد و در ادامه مى گويد: چون اسلام احكامش مبتنى بر فطرت انسانى است، بنابراين، معروف نيز آن رفتارهايى است كه مردم مبتنى بر فطرتشان آن را نيكو مى شمارند (طباطبائى، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص ۲۳۲).
بنابراين، پيشنهاد قرآن براى رفع ناسازگارى اين است كه همسران بايد به قواعد عرفى و اجتماعى كه مطابق با فطرت و عقل بشرى است پايبند باشند. اين توصيه، دامنه بسيار زيادى را شامل مى شود و درواقع، زن و شوهر را دعوت مى كند به دامان اخلاق و ادب بازگردند و رفتارشان را براساس آن سامانى دوباره ببخشند.
آيات ۲۲۳ تا ۲۳۷ سوره بقره درباره طلاق سخن مى گويد. واژه معروف ۱۲ بار در اين آيات تكرار شده است تا تذكرى باشد كه اين كار (طلاق) بايد بر طبق معروف به انجام برسد؛ چه آن انجام، برگشت دوباره به زندگى مشترك باشد و چه طلاق و جدايى. مى توان دو وجه زير را براى تكرار اين كلمه برشمرد:
اولاً، در اين آيات مراحل مختلفى ذكرمى شود؛ طلاق هاى رجعى و بائن، برگشت دوباره به زندگى و... . خداوند مى فرمايد: در تمام اين موارد بايد طبق معروف عمل شود.
ثانيا، ازآنجاكه معمولاً در اين ماجرا، به دليل شدت اختلافات و ناراحتى ها، اخلاق و ادب رعايت نمى شود، قرآن كريم دايم به همسران تذكر مى دهد كه در تمام مدت مراقبت كنند رفتار ناشايستى از آنان سر نزند.
مشارٌاليه تلك در تلك حدوداللّه در آيه شريفه مجموع مطالب گفته شده در دو آيه قبل است كه يكى از آنها اين است كه يا بايد امساك به معروف كنيد يا تسريح به معروف (ر.ك: طباطبائى، ۱۴۱۷ق، ج ۲، ص ۲۳۵؛ طبرسى، ۱۳۷۲، ج ۲، ص ۵۷۹؛ فخررازى، ۱۴۲۰ق، ج ۶، ص ۴۴۸). اين حد و حريم الهى است؛ مرد تنها در صورتى حق رجوع دارد كه قصد اصلاح و سازش داشته باشد.
۱۱. درست و زيبا سخن گفتن
سخن گفتن مهارتى است كه در بيشتر ارتباطات اجتماعى نقشى كليدى ايفا مى كند. قرآن كريم عنايت ويژه اى به اين مهارت داشته، براى به دست آوردن آن توصيه هاى فراوانى دارد. به نيكى سخن گفتن (بقره: ۸۳)، استفاده نكردن از القاب ناشايست براى ديگران (حجرات: ۱۱)، مسخره نكردن ديگران (حجرات: ۱۱)، دورى از سخنان بيهوده، اظهارنظر نكردن درباره موضوعى كه از آن اطلاعى ندارد (اسراء: ۳۷) و... از جمله اين توصيه هاست.
قرآن كريم در دو آيه ۷۰ و ۷۱ سوره احزاب ابتدا مؤمنان را به رعايت تقوا و گفتار متقن دعوت مى كند، سپس دو نتيجه را بر آن مترتب مى كند: يكى اصلاح اعمال و ديگرى بخشش گناهان: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِيدا يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزا عَظِيما؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! تقواى الهى پيشه كنيد و سخن حق بگوييد... تا خدا كارهاى شما را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد و هر كس اطاعت خدا و رسولش كند، به رستگارى (و پيروزى) عظيمى دست يافته است!
از اين آيه به روشنى مى توان تأثير تقوا و قول سديد را در سازگارى استفاده كرد.
خداوند در اين آيه كريمهقول سديدرا مؤثر در اصلاح اعمال انسان مى شمارد. اعمال در آيه شريفه به صورت عام استعمال شده و شامل تمام اعمال انسان مى شود؛ اعم از گفتن، شنيدن، ديدن و... . از طرفى، در بسيارى از موارد ناسازگارى پيش آمده ريشه در رفتار ناشايست يكى از همسران يا هر دوى آنها دارد. گفتار نيكو با اصلاح اين رفتارهاى ناشايست، ريشه ناسازگارى را مى خشكاند.
قول سديد: آنچه در اينجا بايد بررسى شود معناى كلمه سديد است. قول سديد كه قرآن آن را از عوامل سازگارى مى شمارد به چه معناست؟
اصل معناى سدّ پوشاندن شكاف يك چيز (ابن فارس، ۱۴۰۴ق، ج ۳، ص ۶۶؛ فراهيدى، ۱۴۱۰ق، ج ۷، ص ۱۸۳) و محكم كردن آن(جوهرى،۱۴۰۷ق،ج۲،ص۴۸۵)مى باشد.
سپس به همين مناسبت در موارد مشابهى به كار رفته؛ مثلاً، به معناى محكم و نفوذناپذير و يا به معناى استوار. سداد من العيش يعنى: آنچه حاجت انسان را برآورده كند و سِداد عين يعنى: هرچه با آن كمبودى را جبران كنند (ابن اثير، ۱۳۶۴، ج ۲، ص ۳۵۲و۳۵۳). به سايبان در سده مى گويند؛ چون مانع نفوذ باران به در مى شود. به خود در هم سده مى گويند؛ چون مانع ورود باران به خانه است (راغب اصفهانى، ۱۴۱۲ق، ص ۴۰۳).
ازآنجاكه در پوشاندن شكاف و ايجاد استحكام، نوعى برطرف كردن نقص و رسيدن به هدف لحاظ شده، به همين مناسبت، به اصابت تير به هدف هم تسديد اطلاق شده است (ابن اثير، ۱۳۶۴، ج ۲، ص ۳۵۲).
پس مى توان سديد را به نفوذناپذير و قول سديد را به سخنى محكم و غيرقابل خدشه معنا كرد (ابن اثير، ۱۳۶۴، ج ۲، ص ۳۵۲).
آيت اللّه جوادى آملى نيز سد را به همين معنا دانسته است: سد به معناى جلوگيرى همراه استحكام است. اين معنا در هر چيزى متناسب با آن است. قول سديد سخن محكم حق و مانع از تشابه و به هم آميختگى است و عمل سديد، كار صحيح و حق است كه باطل در آن راه نيابد (جوادى آملى، ۱۳۸۸، ج ۱۷، ص ۴۳۵).
پس سخن حق، سخنى محكم و غيرقابل خدشه يا به تعبير ديگر، سخنى است كه قابل دفاع باشد.
اما اين صفات براى سخن گاهى به لحاظ مضمون است و گاهى به لحاظ شكل و قالب آن. براى مثال، شخصى را فرض كنيد كه در مناظره اى در مقام اثبات توحيد است و بر ادعاى خود براهين بسيار متقنى ارائه مى كند، اما در اثناى مناظره بر سر رقيب داد بزند، پرخاش كند و از الفاظ نامناسب استفاده كند. اين سخن اگرچه به لحاظ محتوا سديد است (چراكه قابل دفاع است و محكم و غيرقابل خدشه)، اما به لحاظ شكلى هرگز قابل دفاع و غيرقابل خدشه نيست. اطلاق سديد به گفتار در آيه ۹ نساء نيز به لحاظ صورت و نحوه سخن گفتن است. در اين آيه، سخن از نوع برخورد با يتيمان است. خداوند مى فرمايد: وَ لْيخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيةً ضِعافا خافُوا عَلَيهِمْ فَلْيتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيقُولُوا قَوْلاً سَديدا؛ كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند از آينده آنان مى ترسند، بايد (از ستم درباره يتيمان مردم) بترسند! از (مخالفت) خدا بپرهيزند، (با آنها) با نرمى و محبت سخن بگويند.
شاهد اين برداشت هم نظر مفسرانى است كه قول سديد را در اين آيه ناظر به شكل و چگونگى اداى سخن دانسته اند (ر.ك: زمخشرى، ۱۴۰۷ق، ج ۱، ص ۴۷۸؛ بيضاوى، ۱۴۱۸ق، ج ۲، ص ۶۲؛ مكارم شيرازى و ديگران، ۱۳۷۴، ج ۳، ص ۲۷۸).
با توجه به مطالب گذشته و نيز اطلاق آيه شريفه، مى توان گفت: آنچه در اين آيه بدان دستور داده شده كلامى است كه هم از جهت محتوا و هم از جهت قالب، قابل دفاع باشد؛ يعنى انسان هم خوب سخن بگويد و هم سخن خوب و شايسته بگويد. قرآن كريم چنين سخن گفتنى را در اصلاح روابط اجتماعى و از جمله رابطه همسران و رسيدن آنها به سازگارى مؤثر مى شمارد.
نتيجه گيرى
با توجه به آنچه ذكر شد مى توان گفت:
ـ اعتماد به قدرت و تدبير الهى و توكل به او يكى از مهم ترين عوامل سازگارى همسران است.
ـ رعايت ضوابطى كه دين براى روابط همسران تعيين كرده است ديگر عامل سازگارى آنان است.
ـ رعايت مرزهاى عفاف و تجاوز نكردن از آنها نيز نقش بسزايى در اين امر دارد.
ـ صبر و پايبندى به حقوق همسر نيز ازجمله اين عوامل است.
ـ رعايت ارزش هاى اجتماعى در رفتار و درست و زيبا سخن گفتن با همسر هم در سازگارى زن و شوهر نقش ايفا مى كند.
ـ برخورد همسران با رفتارى نيكو با يكديگر نيز از عوامل سازگارى است.
ـ فرمان بردارى زن از مرد در حيطه اى كه اسلام مديريت آن را بر عهده مرد گذاشته، رعايت حقوق شوهر توسط همسر در غياب وى نيز از ديگر عوامل سازگارى است.
منابع
ابن اثير، مبارك بن محمد، ۱۳۶۴، النهاية فى غريب الحديث، چ چهارم، قم، اسماعيليان.
ابن فارس، ابوالحسين، ۱۴۰۴ق، معجم مقاييس اللغه، قم، مكتب الاعلام الاسلامى.
بيضاوى، عبدالله بن عمر، ۱۴۱۸ق، أنوار التنزيل و أسرارالتأويل، بيروت، دار احياء التراث العربى.
تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، ۱۳۶۶، تصنيف غررالحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامى.
جوادى آملى، عبداللّه، ۱۳۸۸، تفسير تسنيم، قم، اسراء.
جوادى آملى، عبداللّه، ۱۳۷۵، زن در آيينه جلال و جمال، قم، اسراء.
جوهرى، اسماعيل بن حماد، ۱۴۰۷ق، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، چ چهارم، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، بيروت، دارالعلم للملايين.
دهخدا، على اكبر، ۱۳۷۳، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران.
راغب اصفهانى، حسين بن محمد، ۱۴۱۲ق، المفردات فى غريب القرآن، بيروت، دارالعلم.
رشيدرضا، محمد، بى تا، تفسير القرآن الحكيم، بيروت، دارالمعرفه.
زمخشرى، محمودبن عمر، ۱۴۰۷ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ سوم، بيروت، دارالكتاب العربى.
سيدبن قطب، ۱۴۱۲ق، فى ظلال القرآن، چ هفدهم، بيروت، دارالشروق.
شعارى نژاد، على اكبر، ۱۳۷۵، فرهنگ علوم رفتارى، تهران، اميركبير.
صدوق، محمدبن على، بى تا، علل الشرائع، قم، كتابفروشى داورى.
طباطبائى، سيدمحمدحسين، ۱۴۱۷ق، الميزان فى تفسيرالقرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
طبرسى، فضل بن حسن، ۱۳۷۲، مجمع البيان فى تفسيرالقرآن، چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
طريحى، فخرالدين، ۱۳۷۵، مجمع البحرين، چ سوم، تهران، كتابفروشى مرتضوى.
فخررازى، محمدبن عمر، ۱۴۲۰ق، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربى.
فراهيدى، خليل بن احمد، ۱۴۱۰ق، العين، چ دوم، قم، هجرت.
فضل اللّه، سيدمحمدحسين، ۱۴۱۹ق، تفسير من وحى القرآن، چ دوم، بيروت، دارالملاك للطباعة و النشر.
فيروزآبادى، محمدبن يعقوب، بى تا، القاموس المحيط، بى جا، بى نا.
قرائتى، محسن، ۱۳۸۳، تفسير نور، چ يازدهم، تهران، مركز فرهنگى درس هايى از قرآن.
كلينى، محمدبن يعقوب، ۱۳۶۵، الكافى، تهران، دارالكتب الاسلامية.
مجتبوى، سيدجلال الدين، ۱۳۷۱، ترجمه قرآن، تهران، حكمت.
مدرسى، سيدمحمدتقى، ۱۴۱۹ق، من هدى القرآن، تهران، دار محبى الحسين.
مشكينى، على، ۱۳۸۱، ترجمه قرآن، چ دوم، قم، الهادى.
مطهرى، مرتضى، ۱۳۷۸، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
معين، محمد، ۱۳۷۸، فرهنگ فارسى، چ سيزدهم، تهران، اميركبير.
مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، ۱۳۷۴، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية.
نبويان، سيد محمود، ۱۳۸۶، حق و تكليف و تلازم آنها، معرفت فلسفى، ش ۱۸، ص ۲۱۷ـ۲۵۴.
منبع: معرفت شماره ۱۹۷-ارديبهشت ۱۳۹۳