آیات موضوع عدل:
۱ - «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ وَالمَلائِکَةُ وَ اُولُوا العِلْمِ قائِما بِالقِسْطِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ»(آل عمران: ۱۸).
۲ - «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِیدِ»(آل عمران: ۱۸۲).
۳ - «إنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرا عَظِیما»(النساء: ۴۰).
ترجمه آیات:
۱ - «خداوند گواهی میدهد که خدائی جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش گواهی میدهند، درحالی که بهپا دارنده عدل است، خدائی جز او نیست او توانا و حکیم است».
۲ - این به خاطر چیزی است که دسته ای شما از پیش فرستاده (نتیجه کار شماست) و حقّا خدا به بندگان خود ستم نمیکند».
۳ - خداوند به اندازه سنگینی ذرّه ای بر کسی ستم نمیکند و اگر کار نیکی باشد، پاداش آن را دو برابر میکند و از فضل و کرم خود پاداش بزرگ میدهد».
تفسیر موضوعی آیات
مسأله عدل الهی را اعتقاد به توانائی خرد بر تشخیص «حسن و قبح افعال فاعل مختار» تشکیل میدهد و عقل عمل انسانی کارهای فاعل مختار را، به دو نوع تقسیم میکند فعل حسن و زیبا قابل ستایش، فعل قبح و نازیبا شایسته نکوهش. و در این داوری نه خصوصیت فاعل - جز فاعل مختار بودن- برای او مطرح است و نه نتایج و پیآمدهای فعل، بلکه خود فعل پیراسته از هر قید و شرطی، به یکی از دو صورت جلوه میکند، یا او را میپسندد، و فاعل را ستایش میکند و یا او را تقبیح کرده و فاعل را نکوهش مینماید و میگوید: حسن ذاتی یا قبح ذاتی فعل صادر از فاعل مختار از واقعیات غیر قابل تفکیک از فعل است، در این صورت آنچه را که زیبا و نازیبا تشخیص دادیم، نزد خدا نیز، چنین میباشد زیرا در غیر این صورت، «حسن و قبح»، ذاتیِ فعل نبوده و قابل انفکاک نخواهد بود.
و به دیگر سخن: همانطور که خرد تشخیص دهد سه زاویه مثلّث با دو زاویه قائمه برابر است، معنی آن این است که نزد خدا چنین است همچنین داوری او بر زیبایی و نازیبایی یک رشته افعال، از چنین گستردگی برخوردار است.
حسن عدل و قبح ظلم، از قضایای روشن و خودمعیار عقل عملی است. در برابر این واقعیت مانند سایر واقعیات، واجب و ممکن یکسان است و قضاء و داوری هر دوهماهنگ میباشند، اگر بنده خدا از عدل ستایش و از فعل قبح نکوهش میکند، خدا نیز از عدل ستایش کرده و از دومی نکوهش میکند.
با توجه به اصل، او باید عادل و عدالت پرور باشد، و از ظلم و ستم پروری دور باشد در غیر این صورت باید نکوهنده فعلِ خویش باشد.
گذشته از این، آن کس به ستم دست دراز میکند که یا از قبح و زشتی آن کار آگاه نباشد و یا به آن نیازمند باشد و هر دو عامل در خدا محکوم به عدم است.
و به عبارت دیگر: کسی که از همه چیز با خبر و آگاه است، میداند که ستم زشت و ناروا است، و از طرفی از هر چیزی مانند «انتقام و کینه توزی» بینیاز است، دیگر این که انگیزه ندارد دست به ظلم و ستم بزند.
گذشته از این، عدل در فعل یک نوع کمال است و خدای نامتناهی از نظر کمال باید چنین کمالی را در مقام فعل دارا باشد.
آنچه بیان گردید، یک تحلیل عقلی است و در آیات مورد بحث اشاراتی به برخی از این نکات هست که به توضیح آنها میپردازیم:
جمله «قائما بالقسط» در سوره آل عمران، حال از لفظ جلاله «اللّه» یا از ضمیر منفصل در جمله «الاّ هو» است و مقصود این است که بپا دارنده قسط و عدل در تمام شؤون یعنی اجراء کننده آن در قلمرو خلقت و تدبیر جهان آفرینش، در تشریع و تقنین، در پاداش و کیفر، که تفصیل هر سه در فصل آینده خواهد آمد. و هیچ جمله ای، رساتر و جامعتر از جمله «قائما بالقسط» نیست خود را بپا دارنده عدل و قسط به طور مطلق معرفی میکند، عرب درباره مدیر لایق میگوید: «قائما بالتدبّر».
نه تنها خدا بر این حالت خود گواهی میدهد، بلکه فرشتگان و صاحبان معرفت و دانش نیز، بر این گواهی میدهند و برای پرهیز از تکرار، جمله «قائما بالقسط» را در آخر آورده ولی در عین حال بر یگانگی و بپاداری قسط، هم خدا و هم فرشتگان و هم دانشمندان گواهی میدهند و تقدیر آیه چنین است:
۱ - «شَهِدَ اللّهُ أنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ قائِما بِالقِسْطِ».
۲ - «شَهِدَتِ المَلائِکَةُ أنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ قائما بِالقِسْطِ».
۳ - «شَهِدَ اُولُوا العِلْمِ انَّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ قائِما بِالقِسْطِ».
چگونگی شهادت خدا بر توحید و عدل
در این آیه، توحید و عدل، کنار هم آمده و خدا و دو گروه دیگر یکجا بر هر دو شهادت میدهند. مهم این است که بدانیم که چگونه، خدا بر توحید و یکتائی خود اوّلاً، و عدل و بپاداری قسط ثانیا گواهی میدهد، مسلما این شهادت، شهادت لفظی نیست، بلکه شهادت عملی است و از طریق انجام کاری بر این دو مطلب گواهی میدهد.
شهادت عملی او بر یکتائی وی ایجاد نظام واحد در جهان هستی است، نظامی که از وحدت و بهم پیوستگی آن، به یکتائی آفریدگار و مدبّر جهان پی میبریم، قانونی که بر ذرّهای به نام «اتم» حاکم است، همان قانونی که بر کهکشان و جهان بالاتر حکومت میکند.
شهادت او بر عدل و دادگری و اقامه قسط، جلوه های متعددی دارد:
۱ - اعتدال در خلقت بالاخص در آفرینش آسمانها و زمین، و جذب و دفع اجرام آسمانی را آنچنان معتدلانه تنظیم کرده که کاخ دلاویز خلقت پیوسته برافراشته میباشد چنانکه میگویند:«بالعدلِ قامَتِ السَّمواتِ وَالأَرْضِ» . و شاید آیه «وَالسَّماءِ رَفَعَها وَ وَضَعَالمِیْزان» ناظر به عدل تکوینی باشد که همان جعل سنجش در خلقت است(۱).
۲ - عدل در تقنین و تشریع.
۳ - عدل در جزاء و کیفر.
و ما درباره هریک به تفصیل سخن خواهیم گفت.
ظهور عدل و قسط در این سه مورد نشانه «قائما بالقسط» بودن او است.
«صاحب بن عباد» (۳۲۹ - ۳۸۶) مضمون آیه را که شعار عدلیه است، در قالب شعر ریخته و میگوید:
لو شُقَّ عن قلبِی یُری وُسْطَهُ *** سطران قد خطّا بلا کاتب
العدل و التوحید فی جانب *** و حبّ اهل البیت فی جانبٍ(۱)
«اگر قلب من شکافته گردد، در میانه آن دو سطر دیده میشود که وسیله کاتبی نوشته نشده است عدل و توحید در یک سو و دوستی خاندان رسول در سوی دیگر ».
و از روزگار دیرینه شعار پیروان علی علیه السلام توحید و عدل، و شعار امویان «جبر و تشبیه» خدا به ممکنات بوده است چنانکه میگویند: «العدل والتوحید علویان و الجبر و التشبیه امویان».
قرآن برای بیان پیراستگی خدا از هر نوع ظلم و ستم، از لفظ «ظلاّم» بهره گرفته و میفرماید:«لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِیدِ»(آل عمران: ۱۸). و این نوع صیغه در دو مورد به کار میرود، گاهی برای بیان کثرت، و به اصطلاح مبالغه مانند: لفظ «علاّم» و «علاّمه» و گاهی برای بیان نسبت مانند: عطّار. و مقصود از آن در آیه، معنی دوم است و هدف آیه این است که هیچ نوع نسبتی میان خدا و ستم وجود ندارد، چنانکه عرب در مقام نکوهش تیراندازی میگوید: «و لیس نبّال» یعنی فلانی تیرانداز نیست یعنی هیچ نوع آگاهی از فنّ ندارد.
در دید حسّی بشر، چیزی کوچکتر از «ذرّه» نیست، قرآن برای تقریب پیراستگی خدا، به ذهن مخاطبان از این واژه بهره میگیرد و میفرماید: «انَّ اللّه لا یظلم مثقالَ ذَرَّةٍ» به اندازه سنگینی ذرّهای ستم نمیکند، نه تنها ستم نمیکند، بلکه پاداش نیکو را دوبرابر میدهد.» چنانکه میفرماید: «وَ اِنْ یَکُ حَسَنَةً یُضاعفها» «و اگر کار نیکی صورت دهد، دوبرابرش میکند».
آنگاه برای روشن کردن مؤاخذه های الهی یادآور میگردد که همه آنها واکنش کارهای خود آنان است، «...فَما کانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(توبه:۷۰).
«خدا برای آنان ستم نمیکند بلکه آنان خودشان هستند که بر خویش ستم مینمایند».
در آیه مؤاخذه ها را واقعیت بد اعمال خود آنان دانسته و میفرماید: «فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا» «بدیهای کردارهای خود به آنان میرسد» که گوئی اعمال انسان دو رویه است: ظاهری در این جهان دارد به نام دروغ، غیبت، خیانت. و باطنی در آن جهان، به نام: عذاب الهی که باطن عمل انسان است.
در آیه دیگر نه تنها میرساند که او ستم نمیکند، بلکه یادآور میشود که حتی آن را اراده هم نمیکند و به تعبیر ما، اندیشه ستم نیز در او راه ندارد.
جلوه های گوناگون عدل الهی
عدل الهی در تکوین و تشریع، جلوه هائی دارد: جلوه ای در آفرینش جهان، جلوه دیگری در تقنین و تشریع قوانین. اینک درباره عدل الهی در تکوین به بحث و گفتگو میپردازیم:
جلوه عدل تکوین، در آفرینش آسمانها
مقصود از «تکوین» آفرینش جهان اعم از فلکی و طبیعی است، آیات قرآن حاکی است که جهان بر اساس سنجش خاص آفریده شده است چنانکه میفرماید:
«وَالسَّماءِ رَفَعَها وَ وَضَعَ المِیزان»(الرحمن: ۹)؛ «آسمانها را برافراشت و میزان و قانون(در آن) گذاشت».
وجود تعادل در جهان بالا و در وجود گیاهان و جانداران، از مظاهر عدل الهی در تکوین است. آیاتی که بیانگر تعادل در خلقت است، بیش از آن است که اینجا مورد بحث و بررسی قرار گیرند، و ما تنها به تشریح یک آیه میپردازیم که در چند مرحله، پرده از «عدل تکوین» برمیدارد آنجا که میفرماید:
«خَلَقَ السَّمواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقی فِی الأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ، وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ».
«آسمانها را بدون ستون آفرید که میبینید، و در زمین کوههائی پدید آورد، تا حرکات ناموزون آن،شما را مضطرب نسازد و در آن انواع جنبندگان منتشر ساخت و از آسمان آب نازل کردیم از هر نوع گیاه زیبائی رویانیدیم».
۱ - کاخ بدون ستون مرئی
برافراشته شدن کاخ دلاویز بدون ستون مرئی خالی از وجود سنجش دقیق در خلقت آنها است، و اگر چنین سنجشی نبود، نظام با عظمت جهان بالا فرو میریخت، این میزان و سنجش، در نظر دانشمندان در پرتو تعادل میان دو قوّه جاذبه و دافعه است که آنها را از اصطکاک و فروریزی، حفظ میکند، قانون «جاذبه عمومی و قانون گریز از مرکز»گردش ستارگان را تحت یک قانون کلی گنجانیده و میرساند که جاذبه عمومی به ضمیمه قوّه گریز از مرکز، بر تمام اجرام آسمانی حکمفرما است و این دو قوه در تمام اجرام بالا به طور متعادل وجود دارد.
منظور از جاذبه عمومی این است که در تمام اجسام قوه جذب وجود دارد و میخواهد همه را به خود جذب کند، و هیچ موجودی از جاندار و غیره از این قانون مستثنی نیست. و نیروی جاذبه با فاصله دو جسم نسبت معکوس دارد، یعنی هرچه فاصله اجسام کمتر باشد، جاذبه آنها بیشتر میشود و اگر فاصله آنها بیشتر باشد، جاذبه آنها کمتر میگردد.
اگر تنها در اجسام نیروی جاذبه بود، در این صورت اجسام و اجرام آسمانی بهم میخوردند و انتظام از بین میرفت، ولی در پرتو قانون گریز از مرکز، تعادلی به وجود آمده است. قوه گریز از مرکز در تمام اجسامی که حرکت دَوَرانی دارند، موجود است. هنگامی که آتشگردان را میچرخانیم احساس مینمائیم که دست ما را میکشد، این همان نیروی گریز از مرکز است.
در سایه این دو قانون، میلیونها منظومه شمسی و کهکشان و سحابی در فضا به طور معلّق تحقق پذیرفته و بدون ستون از سقوط و اصطکاک آنها جلوگیری به عمل آورده است.
قرآن مجید متجاوز از ده قرن قبل از «نیوتن» به این حقیقت علمی در دو جای قرآن(۱). تصریح کرده و میفرماید:
«أَللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها». «خداوندی که آسمانها را بدون ستون مرئی برافراشته است».
توضیح این که : مفسران جمله «بغیر عمد ترونها» را چنین تفسیر میکند:
جمله «ترونها» صفت «عَمَد» که جمع «عمود» است، میباشد. و ضمیر در «ترونها» به «عَمَد» برمیگردد نه به «سماوات». در این صورت معنای جمله چنین خواهد بود: «خداوندی که آسمانها را برافراشت بدون ستونی که دیده شود». و در حقیقت آیه، ستون مرئی را نفی میکند نه اصل ستون را. این نظر را بسیاری از مفسران مانند «ابن عباس» و غیره اختیار کرده اند(۲). و احادیثی که از پیشوایان ما رسیده، کاملاً آن را تأیید میکند.
«حسین بن خالد» از امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل میکند که آن حضرت فرمود: «أَلَیْسَ اللّهُ یَقُولُ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ فَقُلْتُ بَلی. قالَ ثمَّ عُمدَ لکِنْ لا تَرَوْنَها»(۳).«آیا خداوند نمیفرماید که بدون ستونی که دیده شود؟، گفتم آری چنین است. فرمود: در آسمانها ستونهائی وجود دارد ولی دیده نمیشوند».
مؤیّد این نظر روایتی است که از امام امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که فرموده است:
«هذه النجوم الّتی فی السماء مدائن مثل المدائن الّتی فی الأرض مربوطة کل مدینةٍ الی عمودٍ من نور»(۴).
«این ستارگان شهرهائی هستند مانند شهرهای روی زمین و هر شهری با شهر دیگر، با ستونی از نور مربوط میباشد».
روی این نظر باید دید منظور از ستونهائی که ستارگان را از سقوط و اصطکاک حفظ مینماید، چیست؟ آیا جز آن نیروی مرموز ناپیدائی است که نیوتن و دانشمندان دیگر نام آن را «جاذبه عمومی» نهاده اند؟ و عبارتی رساتر و همگانیتر از «ستون نامرئی» میتوان پیدا کرد؟
قرآن در رساندن این حقیقت علمی تعبیری را انتخاب نموده که در تمام ادوار، برای بشر قابل درک و فهم باشد، حتی در آن دورانی که بشر به واقعیت این ستون نامرئی پی نبرده بود، از این عبارت میفهمید که این کاخ بیستون، ستونهائی نامرئی دارد که بسان ستونهای عمارت، این کاخ برافراشته را حفظ مینماید.
قرآن مجید در آیات دیگر نیز به وضع آسمانها و زمین اشاره کرده آنجا که میفرماید:
«اِنَّ اللّهَ یُمْسِکُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ أَنْ تَزُولا..»(فاطر: ۴۱). «خداوند آسمانها و زمین را از این که از محل خود بیرون بروند، نگاه میدارد». و این که خداوند نگاهدارنده آسمانها و زمین است، مانع از آن نیست که یک رشته عوامل طبیعی، به فرمان خدا، در حفاظت آنها مؤثّر باشد.
امام امیرالمؤمنین علیه السلام در برخی از خطبه ها به این حقیقت علمی درباره زمین تصریح کرده و میفرماید:
«أرساها علی غیر قرار و اقامها بغیر قوام و رفعها بغیر دعائم» «زمین را بدون تکیه گاه استوار ساخت و آن را بدون پایه، بپا داشت، و بدون ستون برافراشت»(۱).
۲ - اسرار کوهها، جلوه دیگری از عدل تکوین
قرآن مجید، راز آفرینش کوهها را چنین بیان میکند: «وَ أَلْقی فِی الأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ»«کوهها بسان لنگرهای کشتی، شما را از حرکات ناموزون زمین حفظ میکند و مضمون همین قسمت از آیه در سوره نحل نیز وارد شده است(۱).
و در آیه دیگر کوهها را میخهای زمین معرفی کرده و میفرماید: «وَالجِبالَ أَوْتادا»(نبأ: ۷).
امیر مؤمنان علی علیه السلام در نخستین خطبه نهج البلاغه میفرماید: «و وتّد بالصُخور مَیَدان ارضه». «زمین را با کوه از لرزش باز داشت».
و در برخی از سخنان امیر مؤمنان کوهها به لنگر کشتی نیز تشبیه شده چنانکه میفرماید: «و عدل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها»(۲).«حرکات زمین را به وسیله لنگرهائی از سنگ تعدیل نمود».
و در آیه مورد بحث از کوهها به لفظ «رواسی» تعبیر آورده که جمع «راسیه» به معنی لنگر است.
در زبان عرب گفته میشود: «راست السفینة ای وقفت علی الانجَر». یعنی روی لنگر ایستاد و «انجر» همان معرّب «لنگر» است».
حالا مقصود از این حرکات ناموزون چیست که کوهها نقش تعدیل کننده آن را دارند، فعلاً برای ما مطرح نیست، مهم همان است که امیر مؤمنان علی علیه السلام در سخن گذشته خود بر آن اشاره کرد و فرمود: «و عدّل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها». «حرکات زمین را به وسیله لنگرهایی از سنگ تعدیل کرد».
۳ - وجود جاندار، جلوه سوم از عدل
یکی دیگر از مظاهر عدل تکوینی وجود جاندار در روی زمین است چنانکه میفرماید: «وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ» پیدایش حیات در روی زمین در گرو تعادل یک شرائط است که فقدان یکی از آنها، وجود حیات را در روی زمین به صورت امر ممتنع در میآورد.
از باب نمونه، استقرار حیات در روی زمین بر اثر گرمای متناسبی است که از خورشید به زمین میرسد اگر فاصله زمین تا خورشید دوبرابر مقدار کنونی بود، حرارتی که از خورشید به زمین میرسید، به ربع حرارت کنونی کاهش مییافت، و سرعت حرکت بر مدار آن نصف میشد، و طول مدت زمستانی دوبرابر میگردید و همه موجودات زنده یخ میزدند.
آنچه که توانسته است، حیات را در روی زمین تحقق بخشد، تعادل فاصله زمین با مرکز خود(خورشید) میباشد.
۴ - وجود گیاهان نشانه عدل تکوینی
در آخر آیه، به فرو فرستادن باران از آسمان و پرورش جانداران در روی زمین اشاره میکند و میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ» «از آسمان آب بارانی نازل کردیم و از هرنوع گیاه زیبائی رویانیدیم».
گذشته از این که در ساختمان هر گیاهی، نظم و تعادل وجود دارد که حیات گیاهی را بیمه میکند، وجود گیاه در روی زمین در برابر جاندار، خود نشانه عدل در تکوین است زیرا موجود جاندار پیوسته اکسیژن تنفّس کرده، و گاز تولید میکند، درحالی که گیاهان مولّد اکسیژن بوده مصرف کننده گاز میباشند، اگر در عالم خلقت به یکی از آنها اکتفاء میشد، هیچیک توان بقاء نداشت.
یکی از براهین وجود تدبیر در آفرینش جهان، مسأله «موازنه و کنترل» در طبیعت است. مقصود از موازنه همان کنترلی است که در جانداران و گیاهان دیده میشود، به طوری که اگر به وضع طبیعی آنان دست بزنیم، موازنه بهم میخورد و تا حصول کنترل مجدد، چه آفات و امراضی که دامنگیر موجودات زنده میگردد(۱).
کنترل و موازنه، آشکارا دلالت میکند که این جهان روی یک حکمت بالغه ای آفریده شده و اگر آفریدگار دردی داده، درمان نیز داده و هر موجودی را در جای خویش نیکو قرار داده است و به گفته گوینده:
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست *** که هرچیزی به جای خویش نیکوست
نمونه ای از توازن و تعادل
در زمانهای سابق، دریانوردان در طول مسافرتهای ممتد به واسطه خوردن غذاهای ناسالم و کهنه دچار زخمهای شدید جلدی میشدند، بعدها معلوم شد که شیره لیمو و نارنج علاج این بیماریها است مسافرین پیش از این دوره، اطلاعی از علت بروز این مرض نداشتند و یک نفر در «ماداگاسگار» علاج قطعی آن را کشف کرد، و این در موقعی بود که ملاّحان از این بیماری به هلاکت میرسیدند، یک قرن طول کشید تا معالجه زخم بدن به وسیله آب لیمو کشف شد.
جای گفتگو نیست که بسیاری از بیماریها مولود کمبود ویتامینها در بدن است بشر در این کره خاکی قرنها زندگی کرده بود و هرگز اطلاعی از این ویتامینها که سرچشمه حیاتی او است، نداشت و نمی دانست که به زندگی او تعادل و توازن میبخشد.
پی نوشتها:
۱) مجمع البیان: ج۱، ص ۴۲۰ ط صیدا و در تفسیر صافی در ضمن تفسیر آیه: «والسماء رفعها و وضع المیزان» این جمله را از رسول گرامی نقل میکند.
۱) طبقات الفقهاء: ج۴، ص ۱۰۹.
۱) یکی سوره لقمان، آیه ۱۰ و دیگری سوره رعد، آیه ۲۰.
۲) تبیان: ج۶، ص ۲۱۳.
۳) برهان: ج۳، ص ۲۷۸.
۴) سفینةالبحار: ماده نجم، ج۲، ص ۵۷۴ و قریب به همین در مجمعالبحرین ماده کوکب وارد شده است و به جای جمله عمود من نور، عمودین من نور، و ممکن است منظور از عمودین (دو ستون) همان دو قانون نیروی جاذبه و گریز از مرکز باشد(مجمعالبحرین: ص ۱۳۲).
۱) نهج البلاغه: خطبه ۲۲۸.
۱) سوره نحل، آیه ۱۵.
۲) نهج البلاغه: خطبه ۸۷.
منبع:جعفر سبحانی؛ مجله درسهایی از مکتب اسلام - اردیبهشت ۱۳۷۸ - شماره ۴۵۸