آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

شيوه‏ هاي تبيين جامعيت قرآن

سيد ابوالفضل موسويان
مقدمه:
نوع تلقي و برداشت از قرآن در نحوه استفاده از اين كتاب عظيم، نقش تعيين كننده‏اي دارد. كمال قرآن به اين است كه نيازهاي ديني انسان را كاملا برآورده كند نه اينكه پاسخگوي همه مشكلات بشر باشد. بديهي است كه همه نيازهاي انسان ديني نيست؛ بنابراين روشن كردن حدودي كه قرآن در صدد بيان آن است، اين فايده را دارد كه درقرآن دنبال مسايل ديگر نگرديم و چنانچه قرآن به مسايل ديگر پرداخته است آن را اصيل ندانسته به آن وجهه ديني ندهيم و پسوند اسلامي نزنيم؛ چون اين مسايل خارج از حيطه اصلي دين است.
مسأله جامعيت قرآن كريم از ديدگاه استادان فن، ضمن مصاحبه‏هايي كه با آنان در شماره‏هاي قبلي به عمل آمده، تا حدودي تبيين شده است. در اين شماره ابتدائا جامعيت قرآن كريم از ديدگاه آيات و روايات مورد بررسي قرار گرفته و سپس نظريات عمده‏اي كه در اين زمينه وجود دارد، مطرح گرديده و داوري در مورد آنها به خوانندگان واگذار شده است.
جامعيت در آيات و روايات
بي ترديد از آيات قرآن و روايات معصومين عليهم‏السلام چنين استفاده مي‏شود كه دين اسلام ديني كامل و جامع است؛ و شارع مقدس از بيان مطلبي كه لازم بوده، فرو گذار نكرده است؛ البته
كليات و اصول در قرآن و فروع و جزئيات هم بر اساس آيه كريمه «ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا»۱ (و آنچه رسول دستور دهد بگيريد و هر چه نهي كند واگذاريد) در روايات ذكر شده است.
به طور اجمال به بعضي از آيات و روايات در اين زمينه اشاره مي‏كنيم:
آيات:
۱. «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا»۲
«امروز دين شما را به حد كمال رسانيدم و بر شما نعمت را تمام كردم و بهترين آيين را كه اسلام است برايتان برگزيدم»؛
۲.«ما فرطنا في الكتاب من شي‏ء»۳
«ما در كتاب بيان هيچ چيز را فروگذار نكرديم»؛
۳.«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي‏ء و هدي و رحمة و بشري للمسلمين»۴
«و ما بر تو اين قرآن را فرستاديم تا حقيقت هر چيز را روشن كند و براي مسلمانان هدايت و رحمت و بشارت باشد».
روايات:
۱. عن ابيعبدالله عليه‏السلام قال: ان الله تبارك و تعالي انزل في القرآن تبيان كل شي‏ء حتي و الله ما ترك الله شيئا يحتاج اليه العباد حتي لا يستطيع عبد يقول لو كان هذا انزل في القرآن، الا و قد انزله الله فيه۵
«خداي تبارك و تعالي در قرآن بيان هر چيز را فرو فرستاده تا آنجا كه به خدا سوگند چيزي را از احتياجات بندگان فروگذار نفرموده و تا آنجا كه هيچ بنده‏اي نتواند بگويد اي كاش اين در قرآن آمده بود جز آنكه خدا آن را در قرآن فرو فرستاده است»؛
۲. عن ابي جعفر عليه‏السلام قال: سمعته يقول: ان الله تبارك و تعالي لم يدع شيئا يحتاج اليه الامة الا انزله في كتابه و بينه لرسوله و جعل لكل شي‏ء حدا و جعل عليه دليلاً يدل عليه و جعل علي من تعدي ذلك الحد حدا۶
«خداي تبارك و تعالي چيزي از احتياجات امت را وا نگذاشت جز آنكه آن را در قرآنش فرو فرستاد و براي رسولش بيان فرمود و براي هر چيز اندازه و مرزي قرار داد و براي آن راهنمايي گماشت و براي كسي كه از آن مرز تجاوز كند كيفري قرار داد»؛
۳. قال امير المؤمنين عليه‏السلام ... ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق لكم اخبركم عنه ان فيه علم ما مضي و علم ما يأتي الي يوم القيمه و حكم ما بينكم و بيان ما اصبحتم فيه تختلفون فلو سألتموني عنه لعلّمتكم۷
«اين نسخه‏هاي قرآن است از او بخواهيد تا با شما سخن بگويد؛ (او هرگز سخن نگويد) ولي من از او به شما خبر مي‏دهم؛ در قرآن است علم گذشته و علم آينده تا روز قيامت ميان شما حكم مي‏كند و اختلافات شما را بيان مي‏كند، اگر از من قرآن را بپرسيد به شما مي‏آموزم»؛
۴. قال ابو عبدالله عليه‏السلام : ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل في كتاب الله عزوجل و لكن لا تبلغه عقول الرجال۸
«هيچ امري نيست كه دو نفر در آن اختلاف داشته باشند جز آنكه براي آن در كتاب خدا ريشه و بنيادي است؛ ولي عقلهاي مردم به آن نمي‏رسد»؛
۵. قال علي عليه‏السلام (في ذم اختلاف العلماء في الفتيا): ...ام انزل الله دينا ناقصا فاستعان بهم علي اتمامه‏ام‏كانواشركاء فلهم ان يقولوا وعليه ان يرضي ام انزل الله دينا تاما فقصر الرسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم عن تبليغه و ادائه و الله سبحانه يقول: «ما فرطنا في الكتاب من شي‏ء، و فيه تبيان كل شي‏ء»۹
«... يا خداوند سبحان دين ناقص فرستاد، از اين عالمان در تكميل آن ياري خواسته؟ يا اينان شركاي اويند، و صدور اين رأيهاي متضاد، شايسته شان است و پذيرفتن آن بر خداوند بايسته؟ يا خداوند دين كاملي فرو فرستاده اما پيامبر ـ كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد ـ در تبليغ و اداي آن كوتاهي روا داشته؟ و خود به صراحت مي‏فرمايد: «ما در اين كتاب چيزي را فروگذار نكرديم، در اين كتاب براي هر چيزي بياني روشن است»؛
۶. قال علي عليه‏السلام و انزل عليكم الكتاب تبيانا لكل شي‏ء و عمر فيكم نبيه ازمانا حتي اكمل له و لكم فيما انزل من كتابه دينه الذي رضي لنفسه و انهي اليكم علي لسانه محابه من الاعمال و مكارهه و نواهيه و اوامره۱۰
«و قرآن را كه بيان دارنده هر چيز است بر شما فرو فرستاد و پيامبر خويش را روزگاري ميان شما زندگاني داد تا با آيه‏ها كه در كتاب خود نازل فرمود ديني را كه پسنديد براي او و شما كامل نمود و به زبان او خبر داد كه چه را مي‏پسندد و چه او را خوش نيايد، از چه باز مي‏دارد و كردن چه كار را فرمايد»؛
۷. عن ابي الحسن الرضا عليه‏السلام قال: يا عبد العزيز! جهل القوم و خدعوا عن اديانهم ان الله تعالي لم يقبض نبيه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم حتي اكمل له الدين و انزل عليه القرآن و فيه تفصيل كل شي‏ء بين فيه الحلال و الحرام و الحدود و الاحكام و جميع ما يحتاج اليه كملا فقال عزوجل «ما فرطنا في الكتاب من شي‏ء»... و ما ترك شيئا يحتاج اليه الامة الا بينه فمن زعم ان الله عزوجل لم يكمل دينه فقد رد كتاب الله و من رد كتاب الله فهو كافر به۱۱
«اي عبد العزيز! اين قوم نادانند و به دينشان نيرنگ مي‏زنند، خداوند متعال پيامبرش را از ميان مردم نبرد تا وقتي كه دين را براي او كامل كرد و قرآن را بر او فرو فرستاد و بيان همه چيز در آن هست، حلال و حرام و حدود و احكام و تمام آنچه مردم به آن نياز دارند به نحو كمال بيان داشت، پس خداوند عزوجل فرمود: «ما در اين كتاب چيزي را فرو گذار نكرديم» ... و چيزي كه امت به آن نياز داشته باشند نيست مگر آنكه آنرا بيان نمود پس هر كس گمان كند كه خداوند عزوجل دينش را كامل نكرده پس كتاب خدا را ردّ كرده است و هر كس كتاب خدا را ردّ كند، پس او كافر به خداست»؛
۸. عن ابي الحسن موسي عليه‏السلام في حديث ... فقلت اصلحك الله اتي رسول الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم الناس بما يكتفون به في عهده؟ قال نعم و ما يحتاجون اليه الي يوم القيامة۱۲ 
«پس گفتم اصلحك الله آيا پيامبر احتياجات مردم زمان خويش را كامل آورد؟ فرمود: آري و آنچه تا روز قيامت به آن نياز پيدا كنند».
ديدگاههاي مختلف در مورد جامعيت قرآن
همانگونه كه گذشت، جامعيت قرآن امري بديهي و غير قابل انكار است. و كسي در باره آن ترديد به خود راه نداده است؛ اما آنچه مورد بحث قرار گرفته اين است كه جامعيت قرآن به چه معناست؟ آيا اين جامعيت در محدوده دين است يا فراتر از آن مي‏باشد؟
به بيان ديگر آيا اين جامعيت را بايد در راستاي اهداف دين جستجو كرد يا حتي آنچه به ظاهر مربوط به علوم بشري است نيز در قرآن مطرح است؟ و اهداف دين را بايد گسترده‏تر فرض كرد تا همه علوم را در بر گيرد؟
در اين زمينه نظريات مختلفي وجود دارد كه ذيلاً به بيان آنها مي‏پردازيم:
۱. نظريه جامعيت مطلق قرآن
از كلمات جمعي چنين برداشت مي‏شود كه در قرآن تمام آنچه كه مي‏توان نوعي ادراك و فهم به آن پيدا نمود، آمده است؛ هر چند عقل و درك ما از شناختن آن قاصر است.
سيوطي پس از شمردن جمعي از علوم ديني كه از قرآن استنباط مي‏شود، مي‏نويسد:
«و علوم ديگري را نيز در بر دارد از جمله: طب، مناظره، هيئت و هندسه، جبر و مقابله، نجوم و غير اينها».۱۳
وي پس از ذكر چگونگي استفاده اين علوم از قرآن، مدعي است اصول صنايع و حرف نيز از آيات استفاده مي‏شود؛۱۴ در دنباله مطلب از قول شيدلة مي‏نويسد:
«قرآن در بر دارنده همه چيز است حتي انواع علوم؛ پس بابي و مسأله‏اي كه اصل باشد نمي‏يابيد مگر اينكه در قرآن چيزي است كه بر آن دلالت مي‏كند».۱۵
بعضي خلاف اين مطلب را در قالب توهم ذكر كرده‏اند۱۶ و برخي يافتن تمام علوم را در قرآن به صورت رمز و ايما جستجو مي‏كنند۱۷ و گروهي اين جامعيت علوم را از دلايل اعجاز قرآن شمرده‏اند.۱۸
شاطبي اين ادعا را كه تمام علوم در قرآن وجود دارد نقل كرده و آن را به عامه نسبت داده و در جواب گفته است كه هيچ يك از صحابه و تابعين و كسان ديگر، كه به علوم قرآن آشنا بوده‏اند، چنين ادعايي نكرده‏اند.۱۹
اين نظريه طرفداران اندكي دارد و اكثر قريب به اتفاق مفسران و عالمان به علوم قرآني جامعيت قرآن را در راستاي اهداف دين مي‏دانند؛ گرچه از ميان اين عده نيز كساني يافت مي‏شوند كه به مناسبتهاي مختلف، آيات قرآن را ناظر بر علوم تجربي تفسير كرده‏اند.
۲. نظريه جامعيت قرآن در راستاي هدف دين (هدايت)
از نظريه اول كه بگذريم، ديدگاههاي ديگر جامعيت قرآن را امري اضافي و نسبي دانسته‏اند. و عمدتا جامعيت را در راستاي اهداف دين تلقي كرده‏اند.
اساسا بين علوم تفاوت كلي وجود دارد و در يك تقسيم بندي مي‏توان آنها را به علوم نظري و عملي تقسيم كرد؛ زيرا قسمتي از علوم ادراكاتي است كه مستقيما از فعل و انفعال ماده خارجي و از طريق حواس و ادوات ادراكي به دست مي‏آيد؛ مانند مفهوم زمين، آسمان، آب، هوا و ساير تصورات و همچنين تصديقاتي مانند عدد چهار زوج است، آب، جسم مايعي است و امثال اينها. حاصل شدن اين ادراكات موجب پيدايش اراده و حدود فعلي از انسان نمي‏شود و كار آنها نمايش دادن خارج است.
دسته ديگر ادراكاتي است كه برخلاف دسته سابق، بين انسان و افعال اراديش واقع مي‏شود و حكايت از خارج ندارد؛ مانند اينكه بعضي از كارها خوب است و بايد انجام گيرد، پاره‏اي از اعمال بد است و بايد ترك شود، عدالت خوب است و ظلم و ستم بد است و امثال اين تصديقات. اينها يك سلسله افكار و ادراكاتي است كه با افعال و اعمال انسان سر و كار دارد و هيچ فعلي بدون وساطت آنها از او سر نمي‏زند و اصولاً انسان به وسيله اينهاست كه كمالات را به خود جلب مي‏كند و جنبه ارزشي پيدا مي‏كند؛۲۰ بنابراين دين عهده‏دار بيان علومي است كه محرك اراده انسان مي باشد و او را به سوي عمل مي‏كشاند. اگر دين احيانا به علوم نظري پرداخته است بنوعي به عمل مكلفان مربوط مي‏شود.
هدف قرآن هدايت به سوي رشد، شكوفاندن نور ايمان، تقوي و احسان و حركت در شاهراه عبوديت الهي و رسيدن به قله معرفت و بندگي او مي‏باشد. اين هدفها به طور مستقيم به قوانين تجربي نيازي ندارد و بدون آن مي‏تواند به خوبي حاصل شود؛ بنابراين اگر در مواردي، قرآن به حقيقتي، علمي و تجربي اشاره دارد چون با يك حقيقت هدايتي و ارشادي پيوند نزديكي داشته و با آن گره خورده است؛ مانند پيش گويي نهايت عالم هستي كه با امر قيامت و سرنوشت بشر مرتبط است. در غير اين موارد، قرآن كريم به قوانين تجربي اشاره‏اي نكرده ، به راه خود ادامه مي‏دهد.
پس اگر در قرآن آياتي درباره كيهان شناسي، انسان شناسي و ساير مسايل علمي مشاهده مي‏شود در راستاي هدفهايي است كه قرآن آنها را دنبال مي‏كند و دلايلي بر اثبات اعجاز قرآن نيز مي‏باشد تا بتواند از اين رهگذر ارتباط خود و آورنده خود را با مبدأ آفرينش اثبات كند.۲۱
بنابراين دين در تبيين علوم تجربي هيچ اقدامي نكرده است.۲۲ علامه طباطبايي در اين باره مي‏فرمايد:
«و چون قرآن كريم، كتاب هدايت براي عموم مردم است و جز اين كاري ندارد، لذا ظاهرا مراد به كل شي‏ء همه آن چيزهايي است كه برگشتش به هدايت است؛ از معارف حقيقيه مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهيه و قصص و مواعظي كه مردم در اهتدا و راه يافتنشان به آن محتاجند و قرآن تبيان همه اينهاست،۲۳
در اين ديدگاه هدايت خود داراي محدوده و چارچوب مختلفي است كه ذيلاً مورد بررسي قرار مي‏گيرد:
محدوده هدايت
در مرحله بعد اين بحث مطرح مي شود كه دين در چه چارچوبي قرار دارد و هدايت به چه چيز مي‏كند تا در همان دايره از آن توقع داشته باشيم و در مسايل ديگر به عقل و بناي عقلا مراجعه كنيم و آنچه در قرآن در اين باره آمده است به قضاياي شخصيه حمل كرده و اطلاقي براي آن قايل نشويم.
قايلان به جامعيت قرآن در راستاي اهداف دين (هدايت) با توجه به اختلافاتي كه در چگونگي برداشت از دين و محدوده اين هدايت وجود دارد، به گروههاي زير تقسيم شده‏اند:
الف: سعادت اخروي
گروهي بر اين عقيده‏اند كه بر آورده ساختن نيازهاي بشر در حد بسيار زيادي در گرو برنامه ريزي عقلي و محاسبات تجربي و تكنولوژيك بشر است؛ مردمي در جهان وجود دارند كه دين در ميان آنها نقش اساسي بازي نمي‏كند و بدون مراجعه به دين نيازهاي خويش را تأمين مي‏كنند. پس نيازهاي دنيوي چيزهايي نيستند كه عقل از بر آورده ساختن آن ناتوان باشد و مسلما دين در صدد از كار انداختن اين استعدادهاي بشري نيست؛ چرا كه لازمه‏اش عبث بودن خلقت حواس و عقل و تجربه بشر است، بنابراين دين آمده است آن چيزهايي را در اختيار مردم قرار دهد كه مردم با پاي خويش نمي‏توانند به آن برسند.۲۴
آنچه از عقل و تجربه ساخته نيست، امور مربوط به ماوراي عقل و حس و تجربه، يعني برآورده كردن نياز انسان در تقرب به كمال مطلق و سعادت جاودانه يعني حيات سعادتمندانه پس از مرگ مي باشد.
اين گروه به گونه‏اي ديگر نيز استدلال كرده و گفته‏اند: اساسا قرآن كريم و همچنين دين شأنش اين نيست كه در اموري كه مربوط به يافته‏هاي خود بشر است دخالت كند. حتي راهنمايي كردن آن هم معنا ندارد؛ زيرا خداوند به انسان عقل و خرد و انديشه ارزاني داشته است؛۲۵
به عبارت ديگر اين عده مي‏گويند: «قرآن كه ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است نه تنها سفارش و دستوري براي دنيا به ما نمي‏دهد بلكه ما را ملامت مي‏كند كه چرا اين اندازه به دنيا مي‏پردازيد و آخرت را كه بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها مي‏كنيد«بل تؤثرون الحيوة الدنيا و الآخرة خير و ابقي، كلا بل تحبون العاجله و تذرون الآخرة»».۲۶
به طور ريزتر معتقدند «معاملات به معناي اعم يعني مجموعه عقود و ايقاعات، احوال شخصيه، سياسات مدني، بين المللي و خلاصه آنچه يك نظام حكومت در تشكيلات حكومتي خودش به آن نيازمند است ... شارع مردم را به خودشان موكول نموده است».۲۷
سؤالي كه در اينجا براي هر خواننده‏اي ممكن است مطرح شود، اين است كه پس چگونه مي‏توان آيات و رواياتي كه در باب سياست، اقتصاد، و ... وارد شده و به ويژه سيره رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را در كارهاي اجتماعي و سياسي توجيه نمود؟ اين گروه در پاسخ مي‏گويند:
۱. اگر شارع نفيا و اثباتا در مورد اصول عقلايي سخن دارد در واقع ارشاد به حكم عقلاست. نه اينكه شارع در معاملات تعبد داشته باشد؛۲۸
۲. اگر خداوند مي‏خواست كه پيامبر رهبري سياسي مسلمانان را نيز همانند رهبري دينيشان بپيذيرد بكرات به او هشدار نمي‏داد كه «وكيل» يا «حفيظ» يا «مصيطر» بر مسلمانان نيستي، ... قدرت و مرجعيت سياسي و حكومتي، هر قدر هم براي تحقق بخشيدن به آرمانهاي اسلامي ناگزير و لازم باشد، تعلق به جوهر اسلام ندارد؛۲۹
۳. گر چه شخص شارع از همه علوم داراست ولي وظيفه‏اش بيان نيست بلكه وظيفه او در محدوده شرع مقدس است كه بيان كند. اگر احيانا شارع محيط خود را ملاحظه فرموده و ببيند كه عقل انسانها به جهتي كه بايد برسد، نرسيده باشد آنها را تفضلاً آگاه مي‏كند ... اينها يك نوع ارشاداتي است كه شرع مقدس از باب دلسوزي براي جامعه خودش دارد و لذا اين قبيل دستورها را ما مثل ساير دستورهايي كه جنبه شرعيت دارد قايل نيستيم؛ يعني اگر چنين دستورهايي داد، اينها اطلاق و عموميت ندارد؛۳۰
در ادامه اين قايل معتقد است كه هفتاد درصد قضاياي قرآني قضاياي شخصيه است نه حقيقيه؛۳۱
۴. علاوه بر اين حكومت و تدبير امور مملكتي كه عبارت از تمشيت امور روزمره مردم و نظام اقتصادي و امنيتي آنان است، همه از شاخه‏هاي عقل عملي و از موضوعات جزئيه و متغيراتي به شمار مي‏روند كه پيوسته در حال نوسان و دگرگوني مي‏باشد و اين نوسانها و دگرگونيها كه در موضوعات حسي و تجربي دائما اتفاق مي‏افتد قهرا وضع و رابطه آنها را با كليات و فرامين وحي الهي متفاوت مي‏سازد و تشخيص صحيح موضوعات تجربي به عهده خود مردم است.۳۲
بنابراين ديدگاه، كاركردهاي اجتماعي و سياسي دين اصالتا ديني نيست.
ب: سعادت دنيوي و اخروي
شك نيست كه پيامبران براي هدايت مردم به راه راست و براي سعادت و نجات مردم و خير و صلاح آنان مبعوث شده‏اند. سخن در اين است كه اين راه راست به چه مقصود نهايي منتهي مي‏شود؟ سعادت مردم از نظر اين مكتب در چيست؟ در اين مكتب چه نوع اسارتها براي بشر وجود دارد كه مي‏خواهد مردم را از آنها نجات دهد؟ اين مكتب خير و صلاح و فلاح نهايي را در چه چيز مي‏داند؟
در قرآ ن كريم ضمن اينكه به همه اين معاني اشاره يا تصريح شده است، دو معنا و دو مفهوم مشخص ذكر شده كه نشان مي‏دهد هدف اصلي، اين دو امر است كه عبارتند از: شناختن خدا و نزديك شدن به او و ديگر برقراري عدل و قسط در جامعه بشري.
قرآن كريم از طرفي مي‏گويد:«يا ايها النبي انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا»۳۳
«اي پيامبر ما تو را گواه امت و نويد دهنده و اعلام خطر كننده و دعوت كننده به سوي خدا به اذن و رخصت خود او، و چراغي نوردهنده فرستاديم».
در ميان همه جنبه‏هايي كه در اين آيه آمده است، پيداست كه دعوت به سوي خدا تنها چيزي است كه مي‏تواند هدف اصلي به شمار آيد.۳۴
از طرف ديگر درباره همه پيغمبران مي‏گويد:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط»۳۵
«ما پيامبران خويش را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و معيار فرود آورديم تا مردم عدل و قسط را به پا دارند».
اين آيه صريحا بر پا داشتن عدل و قسط را هدف رسالت و بعثت پيامبران معرفي كرده است.
دعوت به خدا و شناختن او و نزديك شدن به او يعني دعوت به توحيد نظري و توحيد عملي فردي. اما اقامه عدل و قسط در جامعه يعني برقرار ساختن توحيد عملي اجتماعي.
با توجه به آنچه گفته شد مي‏توان سؤال را به گونه ديگري مطرح كرد و آن اينكه آيا هدف اصلي پيامبران خداشناسي و خداپرستي است و چيز هاي ديگر از جمله عدل و قسط اجتماعي مقدمه آن است؟ يا هدف اصلي بر پا شدن عدل و قسط است و شناختن خدا و پرستش او مقدمه و وسيله‏اي است براي تحقق اين ايده اجتماعي؟ به عبارت ديگر آيا هدف اصلي توحيد نظري و توحيد عملي فردي است يا هدف اصلي توحيد عملي اجتماعي است؟
گر چه در پاسخ به اين سؤالات ديدگاهها متفاوت بوده است، لكن به نظر مي‏رسد غايت انسان و كمال او بلكه غايت و كمال واقعي هر موجودي در حركت به سوي خدا خلاصه مي‏شود و بس. ادعاي اينكه پيامبران از نظر هدف ثنوي بوده‏اند شرك لايغفر است. همچنانكه ادعاي اينكه هدف نهايي پيامبران فلاح دنيوي است وفلاح دنيوي جز برخورداري از مواهب طبيعي زندگي در سايه عدل و آزادي و برابري و برادري نيست، ماده پرستي است . بر خلاف نظريه كساني كه اقامه عدل و قسط و نفي ظلم و تبعيض را داراي ارزش ذاتي ندانسته و براي آنها صرفا ارزش وسيله‏اي و مقدماتي قايل بوده و مي‏گويند، اگر بر جامعه نظامات متعادل اجتماعي حكمفرما نباشد، حركت خداجويانه انسان امكان پذير نيست.
بايد گفت ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي با اينكه مقدمه و وسيله وصول به ارزش اصيل و يگانه انسان يعني خداشناسي و خداپرستي است، فاقد ارزش ذاتي نيستند؛ با اين توضيح كه رابطه مقدمه و ذو المقدمه دو گونه است: در يك نوع تنها ارزش مقدمه اين است كه به ذي المقدمه مي‏رساند. پس از رسيدن به ذي المقدمه وجود و عدم آن علي السويه است؛ مثلاً انسان مي‏خواهد از نهر آبي بگذرد، سنگ بزرگي را در وسط نهر وسيله پريدن قرار مي‏دهد؛ اما در نوع دوم با اينكه مقدمه وسيله وصول به ذي المقدمه است، پس از وصول به ذي المقدمه وجود و عدمش علي السويه نيست؛ همان گونه كه قبل از وصول به ذي المقدمه لازم بود، پس از وصول هم ضروري است؛ مثلاً معلومات كلاسهاي اول و دوم مقدمه است براي معلومات كلاسهاي بالاتر، اما چنين نيست كه با رسيدن به كلاسهاي بالاتر نيازي به آن معلومات نباشد؛ و اگر بر فرض همه آنها را فراموش كند، زياني به جايي نرسد و دانش آموز بتواند كلاس بالاتري را ادامه دهد؛ سر مطلب اين است كه گاهي مقدمه مرتبه ضعيفي از ذي المقدمه است.
ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي نسبت به معرفت حق و پرستش حق از نوع دوم است. چنين نيست كه بگوييم وقتي انسان به معرفت كامل حق و پرستش حق رسيد، وجود و عدم راستي، درستي، عدالت، احسان، خيرخواهي، جود، عفو، علي السويه است.
اين عده در تبيين نظريه خويش چنين مي‏گويند:
قرآن مجيد متضمن كليات برنامه زندگي بشر است؛ زيرا آيين اسلام كه بهتر از هر آيين ديگري سعادت زندگي بشر را تأمين و تضمين مي‏كند از راه قرآن مجيد به دست مسلمانان رسيده است و مواد ديني اسلام كه يك سلسله معارف اعتقادي و قوانين اخلاقي و عملي است ريشه اصلي آنها در قرآن مجيد مي‏باشد.
خداي متعال مي‏فرمايد:
«ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم»۳۶
«بدرستي اين قرآن بسوي آييني كه بهتر از هر آيين ديگر جهاني بشريت را اداره مي‏نمايد، راهنمايي مي‏كند».
باز مي‏فرمايد:
«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي‏ء»۳۷
«و فرو فرستاديم بر تو اين كتاب را كه همه چيز را بيان مي‏نمايد و روشن مي‏سازد».
بديهي است كه در قرآن مجيد اصول عقايد ديني، فضايل اخلاقي و قوانين و احكام در آيات بسياري ذكر شده است.
با تأمل در چند مقدمه زير مي‏توان معناي واقعي اشتمال قرآن مجيد بر برنامه زندگي بشر را دريافت:
۱. انسان در زندگي خود هرگز هدفي جز سعادت و خوشبختي و كامروايي خود ندارد و خوشبختي و سعادت شكلي است از زندگي كه انسان آرزوي آن را داشته، شيفته آن است؛ مانند آزادي، رفاه، وسعت معاش و ...؛
۲. فعاليت زندگي انسان هرگز بدون برنامه صورت نمي‏گيرد؛ چه فعاليت‏هاي فردي چه فعاليتهاي اجتماعي. در هر حال از داشتن هدفي گريز ندارد و از تعقيب هدف خود از راه مناسب آن و به كار بستن مقرراتي كه برنامه كار است هرگز بي نياز نيست.
قرآن در همين زمينه مي‏فرمايد:
«و لكل وجهة هو موليها فاستبقوا الخيرات»۳۸
«براي هر كدامتان وجهه و هدفي است كه آنرا پيش مي‏گيرد پس در كارهاي نيك به همديگر پيشي و سبقت بگيريد، تا به هدفي عالي برسيد».
اساسا در عرف قرآن، دين به راه و رسم زندگي اطلاق مي‏شود و مؤمن و كافر و حتي كساني كه اصلاً صانع را منكرند بدون دين نيستند؛ زيرا زندگي انسان بدون داشتن راه و رسمي خواه از ناحيه نبوت و وحي باشد خواه از راه وضع و قرارداد بشري اصلاً صورت نمي‏گيرد؛
۳. بهترين و يا برجاترين راه و رسم زندگي آن است كه آفرينش انسان رابه سوي آن هدايت كند نه آنچه از عواطف و احساسات فرد يا جامعه سرچشمه گيرد؛ هر يك از اجزاي آفرينش را كه مورد بررسي دقيق و كنجكاوي قرار دهيم خواهيم ديد كه در هستي خود هدف و غايتي دارد كه از نخستين روز آفرينش خود بسوي آن متوجه است و از مناسبترين و نزديكترين راهي كه به آن هدف منتهي مي‏شود بسوي هدف خود سير مي‏كند.
قرآن مجيد با توجه به اين مقدمات، شالوده برنامه زندگي انسان را به شكل زير ترسيم نموده است:
اساس برنامه خود را خداشناسي قرار داده و اعتقاد به يگانگي خدا را اولين اساس دين شناخته است و پس از شناساندن خدا، معادشناسي رااز (اعتقاد به روز رستاخيز كه در آن پاداش و كيفر كردار نيك و بد انسان داده خواهد شد) نتيجه گرفته و اصل ديگر قرار داده است و پس از آن پيامبر شناسي را از معادشناسي نتيجه گرفته است؛ زيرا پاداش اعمال نيك و بد، بدون ابلاغ قبلي طاعت و معصيت و نيك و بد از راه وحي و نبوت، صورت نمي‏گيرد. و آن را نيز اصل ديگر قرار داده، و در نتيجه اعتقاد به يگانگي خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد به معاد را اصول دين اسلام شمرده است.
پس از آن، اصول اخلاق پسنديده و صفات حسنه مناسب اصول سه‏گانه را كه يك انسان واقع‏بين باايمان بايد واجد آنها و متصف به آنها باشد، بيان كرده و سپس قوانين عملي كه در حقيقت حافظ سعادت حقيقي و زاينده و پرورش دهنده اخلاق پسنديده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقي اعتقادات حقه و اصول اوليه مي‏باشد، تأسيس و بيان كرده است. اخلاق پسنديده هميشه با يك رشته اعمال و افعال مناسب زنده مي‏ماند. چنانكه اخلاق پسنديده نسبت به اعتقادات اصلي همين وضعيت را دارند؛ مثلاً كسي كه جز كبر و غرور و خودبيني و خودپسندي نمي‏شناسد اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبي را نبايد از وي توقع داشت و كسي كه يك عمر معناي انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهميده است، نمي‏تواند ايماني به روز رستاخيز و بازخواست داشته باشد.
خداي متعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه و اخلاق پسنديده با عمل مي‏فرمايد:
«اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه»۳۹
«سخن (اعتقاد) پاك به سوي خدا صعود مي‏كند و عمل صالح بلندش مي‏كند، يعني در صعود اعتقاد كمك مي‏كند».
همچنين در خصوص ارتباط اعتقاد به عمل مي‏فرمايد:
«ثم كان عاقبة الذين اساؤا السوآي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤن»۴۰
«پس از آن سرانجام كار كساني كه كار بد مي‏كردند باينجا كشيد كه آيات خداوند را تكذيب كردند و به آنها استهزاء مي‏كردند».
خلاصه قرآن مجيد بر ريشه‏هاي اصلي اسلام كه سه بخش كلي را تشكيل مي‏دهد مشتمل است:
۱. اصول عقايد اسلامي كه نوعي از آن اصول سه گانه دين است: توحيد و نبوت و معاد و نوعي عقايد متنوع بر آنها، مانند: لوح، قلم، قضا، قدر، ملائكه، عرش، كرسي، خلقت آسمان و زمين و نظاير آنها؛
۲. اخلاق پسنديده؛
۳. احكام شرعيه و قوانين عملي كه قرآن كريم كليات آنها را بيان فرموده و تفاصيل و جزئيات آنها را به بيان پيغمبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و ائمه اطهار عليهم‏السلام واگذار نموده است.
قرآن مجيد مشتمل است بر هدف كامل انسانيت و آن را به كاملترين وجهي بيان مي‏كند؛زيرا هدف انسانيت كه با واقع بيني سرشته شده‏است همان جهان بيني كامل مي باشد كه لازمه آن به كار بستن اصول اخلاقي و قوانين عملي مناسب با آن است كه قرآن مجيد تشريح كامل اين مقصد را به عهده دارد.
خداي متعال در وصف آن مي‏فرمايد:
«يهدي الي الحق و الي طريق مستقيم»۴۱
«هدايت مي‏كند قرآن مجيد به سوي حق (در اعتقاد) و به سوي راهي راست (در عمل)».
در جايي ديگر پس از ذكر تورات و انجيل مي‏فرمايد:
«و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه»۴۲
«و فرو فرستاديم اين كتاب را به سوي تو بحق در حالي كه كتاب آسماني را كه در برابر خود دارد تصديق مي‏نمايد و نسبت به آن مسلط و نگهبان است».
درباره اشتمال قرآن بر حقيقت شرايع انبياي گذشته مي‏فرمايد:
«شرع لكم من الدين ما وصي به نوحا و الذي اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي»۴۳
«تشريع كرد براي شما امت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم آنچه را كه به نوح سفارش كرد و آنچه را كه به تو وحي كرديم و آنچه را كه بر ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم».
به طور جامع مي‏فرمايد:
«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي‏ء»۴۴
«و تدريجا فرو فرستاديم به سوي تو اين كتاب را در حالي كه بيان كننده هر چيزي است».
محصل آيات قبلي اين است كه قرآن مجيد حقيقت مقاصد همه كتب آسماني را در بر دارد و هر چيزي كه بشر در پيمودن راه سعادت و خوشبختي درزمينه اعتقاد و عمل به آن نيازمند است؛ به طور تمام و كامل بيان كرده است.۴۵
ج. ايجاد حكومت در راستاي هدايت
همانگونه كه اشاره شد از نصوص شرعي به دست مي‏آيد كه علاوه بر تقرب الي الله يكي ديگر از هدفها كه در طول آن هدف قرار دارد، ايجاد قسط است. و مسلما اين امر بدون ايجاد حكومت ميسر نخواهد بود.
ترديدي نيست كه پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از نخستين روزهاي پس از هجرت زمينه‏هاي ايجاد قدرت سياسي و تشكيل حكومت را در مدينه فراهم آورد و تشكيلات و تأسيسات لازم را براي تحقق يك دولت مقتدر اسلامي پي ريزي كرد.
«تاريخ گواهي مي‏دهد كه پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم تشكيل حكومت داد و به اجراي قوانين و برقراري نظامات اسلام و اداره جامعه اسلامي پرداخت. والي به شهرها فرستاد و به قضاوت نشست و قاضي نصب نمود؛ سفرايي به خارج و نزد رؤساي قبايل و پادشاهان روانه كرد، معاهده و پيمان بست، جنگ‏ها را فرماندهي نمود، احكام حكومتي را به جريان انداخت و به فرمان خدا براي بعد از خود حاكم تعيين كرد.
سيره عملي پيامبر به اين ترتيب ضرورت تشكيل حكومت را به اثبات مي‏رساند همانطور كه قبول خلافت از طرف امير المؤمنين علي عليه‏السلام نيز مبين همين حقيقت است و اصولاً پس از رحلت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم هيچ يك از مسلمانان در اين مورد كه حكومت يك ضرورت اسلامي است ابراز ترديد ننمود و همه مسلمانان در اين امر اتفاق نظر داشتند و اختلاف تنها در مورد كسي بود كه مي‏بايست عهده‏دار خلافت و امر حكومت باشد».۴۶
اين ديدگاه نظر شرع را راجع به زمانهاي بعد چنين بيان مي‏كند:
«اعتقاد به اينكه اجراي احكام اسلام محدود به زمان پيامبر بوده و يا به دوران حضور امام معصوم اختصاص دارد، بدتر از اعتقاد به منسوخ شدن اسلام است و انكار ضرورت تشكيل حكومت اسلامي در حقيقت انكار ضرورت اجراي احكام و جامعيت و جاودانگي دين مبين اسلام است».۴۷
به بيان ديگر «مسأله امامت از مسايل مهم اجتماعي و سياسي است وچگونگي اداره امت و جامعه اسلامي بدان مربوط است؛ اگر موضوع امامت در اسلام مسأله‏اي سياسي نبود و وظيفه امام تنها بيان احكام فردي فقهي و مسايل عبادي بود آن همه نزاع در باره آن نمي‏شد و آن همه شمشير براي آن از نيام بيرون كشيده نمي‏شد».
شهرستاني در كتاب الملل و النحل، ضمن شمارش اختلافاتي كه در ميان مسلمانان رخ داده است، به اختلاف درباره امامت پرداخته و گفته است:
اعظم خلاف بين الامة خلاف الامامه؛ اذ ما سلّ سيف في الاسلام علي قاعدة دينيه مثل ما سلّ علي الامامة في كل زمان.۴۸
«بيشترين اختلاف در ميان مسلمانان اختلاف درباره امامت است. زيرا آن اندازه كه براي امامت در هر دوره شمشير كشيده شد، درباره هيچ موضوع ديني شمشير كشيده نشد».
اينكه شيعه در تاريخ، مطرود و محكوم به زندان بوده و در سياهچالها به سر برده و شكنجه ديده و منكوب شده و مغضوب حاكمان بوده است، بدين علت نبوده كه در احكام و مسايل فقهي با ديگر مسلمانان اختلاف داشته است. زيرا فرقه‏هاي اهل سنت نيز در اين مسايل با يكديگر اختلاف داشته‏اند و گاه اختلافشان با يكديگر بيش از اختلافي بوده كه با شيعه داشته‏اند. علت مطرود و مغضوب بودن شيعه اين بوده كه در يك مسأله حاد و مهم اجتماعي و سياسي، كه به كيان جامعه اسلامي و چگونگي اداره آن مربوط بوده، يعني مسأله امامت، با ديگر مسلمانان و همه حاكمان اختلاف نظر داشته است.۴۹
اين عده براي دخالت دين در امر سياست علاوه بر سيره عملي دليل ديگري نيز به شرح زير اقامه كرده‏اند:
«دليل ديگر براي لزوم تشكيل حكومت، ماهيت و كيفيت قوانين اسلام، احكام شرع است. ماهيت و كيفيت اين قوانين مي‏رساند كه براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه تشريع گشته است».۵۰
لذا اسلام به عنوان يك دين كامل و آخرين وحي الهي به انسان، عين سياست و سياستش نيز عين اسلام است. و تصور هر گونه مرزبندي ميان اين دو پنداري ياوه و پوچ و خلاف حقيقت است؛ چرا كه اين ائمه هستند كه «ساسة العبادند» و در زمان پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و حضرت امير عليه‏السلام سياست از ديانت جدا نبود.
اساسا اجتماعي بودن انسان اقتضا مي‏كند كه دين كه عهده‏دار هدايت انسان است، نيز اجتماعي باشد و اين بعد از وجود انسان را تحت پوشش هدايت و برنامه‏هاي خود قرار دهد و نسبت به آن ساكت و بي تفاوت نباشد؛ زيرا همانگونه كه انسان در بعد فردي زندگي خويش نيازمند هدايت است، در بعد اجتماعي نيز به هدايت نياز دارد. مضافا اينكه بعد اجتماعي زندگي انسان بس پيچيده و نقطه تضاد منافع و كشمكشهاست و انسان در اين بعد سخت به هدايت دين و برنامه‏هاي آن نيازمند است. پس اگر ديني تنها به بعد فردي انسان عنايت داشته باشد و فقط عهده‏دار هدايت او در اين جنبه باشد به هدف خود، كه هدايت كامل انسان است، نمي‏رسد. به تعبيري:
«هدايت اسلامي، شامل «تربيت» است و «سياست». تربيت از ساختن فرد آغاز مي‏شود به منظور ساختن جامعه؛ و سياست از ساختن جامعه آغاز مي‏شود به منظور ساختن فرد. بنابراين دو امر ياد شده، دو واقعيت توأمانند و دو روي يك سكه... تربيت صحيح فردي، بدون سياست صحيح اجتماعي تحقق پذير نيست، چنانكه سياست صحيح اجتماعي نيز بدون تربيت صحيح فردي تحقق پذير، نيست.»۵۱
بنابراين اگر ديني تنها عهده‏دار تربيت انسان باشد و فقط به بعد فردي او عنايت داشته باشد در اين بعد هم به توفيق دست نمي‏يازد؛ زيرا آنچه اين دين در بعد فردي توصيه مي‏كند، اجتماع مي‏تواند به راحتي آن را خنثي و نفي و با آن مبارزه كند و مانع تحقق اين بعد دين شود. (الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم يعني مردم به حاكمان خويش شبيه‏ترند تا به پدرانشان)، بنابراين توفيق دين در بعد فردي انسان نيز در گرو توفيقش در بعد اجتماعي است.
اما اشكال چگونگي ارتباط دين ثابت با مسايل متغير و مقتضيات زمان را اينگونه پاسخ داده‏اند: شرع بيشتر اصول و احكام كلي تشكيلات سياسي و حكومتي را بيان داشته است و جزئيات آن را در هر اصل برحسب احتياجات مسلمانان و شرايط زمان و مكان به ولي امر آن زمان واگذار كرده است.۵۲
بنابراين لب دين دو چيز است: ۱. تحصيل رضاي كامل خداوند و قرب به او كه جز با حضور قلب و خضوع و خشوع امكان پذير نخواهد بود ۲. توجه به مصالح جامعه اسلامي و اقامه حكومت عدل اسلامي با گسترش دادن آن و حفظ وظايف اجتماعي و سياسي اسلامي.
چون اختلافي در بعد اول مسأله نيست بيشتر به بعد دوم يعني عدالت اجتماعي مي‏پردازيم: آنچه از متون ديني استفاده مي‏شود اين است كه اين بعد مورد تأييد و تشويق خود دين نيز مي باشد و به آن به ديده عبادت نگريسته شده است؛ نمونه‏هاي زير مؤيد اين امر است:
۱. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مي‏فرمايد: «عدل ساعة خير من عبادة سبعين سنة قيام ليلها و صيام نهارها»؛۵۳ 
ساعتي عدالت از هفتاد سال عبادتي كه شبهايش به نماز و روزهايش به روزه بگذرد بهتر است.
۲. «العدل رأس الايمان و جماع الاحسان»؛۵۴
عدالت رأس ايمان و گردآورنده نيكي است.
۳. «و ما اعمال البر كلها و الجهاد في سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهي عن المنكر الا كنفثة في بحر لجي و ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر لا يقربان من اجل و لا ينقصان من رزق و افضل من ذلك كله كلمة عدل عند امام جائر»؛۵۵ 
تمام اعمال نيك و حتي جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهي از منكر همچون قطره‏اي است در مقابل يك درياي پهناور. امر به معروف و نهي از منكر نه مرگ كسي را نزديك مي‏كند و نه از روزي كسي مي‏كاهد و اما از همه اينها مهمتر سخني است كه براي دفاع از عدالت در برابر پيشواي ستمگري گفته مي‏شود.
۴. «اللهم صل علي محمد و آله و حلني بحلية الصالحين و البسني زينة المتقين في بسط العدل»؛۵۶ 
خدايا بر محمد و آلش رحمت فرست و مرا به زيور صالحان بياراي و با گستردن عدل و داد زينت پرهيزگاران را بر من به پوشان.
۵. «اما و الذي فلق الحبة و برأ النسمه لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء ان لا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها».۵۷
آگاه باشيد! به خدا سوگند، خدايي كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيت بسياري گرداگردم را گرفته، به ياريم قيام كرده‏اند و از اين جهت حجت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسؤوليتي كه خداوند از علما و دانشمندان گرفته كه در برابر شكمخواري ستمگران و گرسنگي ستمديدگان تاب نياورند و سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مي‏ساختم و از آن صرف نظر مي‏كردم.
اين نظريه موارد هدايتي قرآن را به صورت روشنتر و ريزتر چنين بيان نموده است: ۱. اصلاح فرد؛ ۲. اصلاح جامعه؛ ۳. اصلاح عقايد؛ ۴. اصلاح عبادات؛ ۵. اصلاح اخلاق؛ ۶. اصلاح قضاوت و سياست؛ ۷. اصلاح شؤون اقتصادي؛ ۸. اصلاح مسايل نظامي؛ ۹. اصلاح حركتهاي فكري و فرهنگي؛ ۱۰. نجات انسان از خرافات.۵۸
در جاي ديگر اينگونه تصريح نموده است: احكام عبادات، قوانين اخلاقي، قوانين اقتصادي، سياسي، مدني و قوانين اجتماعي را بر پايه مباني انساني كه مساوات و آزادي و عدالت مي باشد، پايه گذاري كرده‏است.۵۹
اين نظريه گرچه معتقد است دين بتدريج متناسب با تكامل انسان، تكامل يافته و مسايل لازم و ضروري را براي بشر طرح كرده است ولي منشاء پيدايش دين اختلافات اجتماعي و زندگي مادي بوده است. از آيه «كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين ...»۶۰
«مردم گروه واحدي بودند پس خدا پيامبراني فرستاد و با ايشان كتاب نازل كرد تا در اختلافات ايشان حكم كند».
چنين برداشت مي‏شود كه رفع اختلاف و ايجاد عدالت وظيفه اصلي دين و منشأ آن بوده است و روايتي كه در اول مقاله به آن اشاره شد، «ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل في كتاب الله عز و جل» ناظر به همين معناست.
شايد به صورت احتمال در تقويت اين نظريه بتوان گفت علت اكمال دين و اتمام نعمت در مسأله ولايت، هم به همين بعد سياسي و اجتماعي مسأله نظر دارد. زيرا دين بدون ولايت، دين بدون سياست است و دين بدون سياست، ناقص است.۶۱
۳. نظريه جامعيت قرآن نسبت به ديگر كتب آسماني
از نظر قرآن دين خدا از آدم تا خاتم يكي است؛ همه پيامبران اعم از پيامبران صاحب شريعت و پيامبران غير صاحب شريعت به يك مكتب دعوت مي‏كرده‏اند. تفاوت شرايع آسماني را مي‏توان در نكات ذيل بيان داشت:
۱. در يك سلسله مسايل فرعي و شاخه‏اي كه بر حسب مقتضيات زمان و خصوصيات محيط و ويژگيهاي مردم، مورد دعوت تفاوت داشته است. در حالي كه همه شكلهاي متفاوت و اندامهاي مختلف يك حقيقت و به سوي يك هدف و مقصود بوده است؛
۲. سطح تعليمات: پيامبران بعدي به موازات تكامل بشر از لحاظ عقلي، تعليمات خويش را كه همه در يك زمينه بوده،در سطح بالاتري القا كرده‏اند؛
اين تكامل دين است نه اختلاف اديان و لذا پيامبران پيشين مبشر پيامبران پسين بوده‏اند و پسينيان مؤيد و مصدق پيشينيان.
بنابراين پيامبران با همه اختلافات فرعي و شاخه‏اي حامل يك پيام و وابسته به يك مكتب بوده‏اند؛ اين مكتب بتدريج بر حسب استعداد جامعه انساني عرضه شده است تا به آنجا كه بشريت به حدي رسيد كه آن مكتب به صورت كامل و جامع عرضه شد. و چون بدين نقطه رسيد نبوت پايان پذيرفت. «و تمت كلمة ربك صدقا و عدلاً لا مبدل لكلماته»۶۲
«پيام راستين و موزون پروردگارت كامل گشت كسي را توانايي تغيير دادن آنها نيست».
تفاوتهاي اديان الهي صرفا در شريعت است؟
صرف نظر از اينكه «عهدين» از چندين كتاب تشكيل شده است كه هر كدام را يكي از انبياء يا جانشينان و حواريون نوشته‏اند علاوه برآن چند نامه از پولس، يعقوب، پطرس، يوحنا، مكاشفه در عهد قديم، پنج سفر تورات و كتب انبياء و پادشاهان وجود دارد.
اولا: نمي‏توان ادعا كرد كه كلام خداست و حتي استنادش به نويسندگان در بوته ترديد است. اين حكم نه از ديد يك مسلمان، كه از منظر محققان بي طرف است.
ثانيا: مشكل تعارضات آشكار و حل ناشدني فقرات كتاب مقدس با دستاوردهاي تقريبا مسلم علوم تجربي جديد كه موجب پيدايش مسأله مهم علم و دين در رشته فلسفه دين شد. موجب بي اعتباري هر چه بيشتر معارف كتاب مقدس شد.
با اين ديد كلي به اديان آسماني بايد ديد آيا فرق بين اين اديان صرفا در شريعت است؟ يا در مسايل اعتقادي نيز تفاوتهايي بين آنها وجود دارد؟ بعضي گمان كرده‏اند «كه به موجب اختلاف موقعيت زماني و مكاني است و شريعت دين خاتم به لحاظ كمال بشري و ريشه عقلي نسبت به شرايع گذشته كاملتر است و مي‏توان گفت شريعت اكمل ناسخ شريعت كامل است» و يا گفته‏اند «در مسايل اعتقادي و نظري سخن واحد با زبانهاي مختلف داشته‏اند».
در انجيل آمده است:
«گمان نبريد كه آمده‏ام تا تورات يا صحف انبياء را باطل سازم، نيامده‏ام تا باطل نمايم بلكه آمده‏ام تا تمام كنم.»۶۳
به ادعاي انجيل بحث بر سر شريعت نيست بلكه مسايل اعتقادي مورد نظر است كه انجيل آنها را تمام و در يك مقطع بالاتري مطرح كرده است.
در متون ديني ما نيز مطالبي آمده است كه مي فهماند اين دين از لحاظ اعتقادي نيز مكمل اديان سابق است. از جمله:
«و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه»۶۴
«و فرو فرستاديم اين كتاب را به سوي تو به حق در حالي كه كتاب آسماني را در برابر خود دارد تصديق مي‏نمايد و مسلط و نگهبان است نسبت به آن».
نويسنده قاموس قرآن «مهيمن» را به معناي مراقب و حافظ و حاضر معنا كرده و در مورد علت اينكه در اين آيه قرآن «مهمين» بر كتب ديگر آسماني گفته شده چنين مي‏نويسد: «مي‏توان گفت قرآن با «مهمين» و مراقب بودن دو كار انجام مي‏دهد يكي اينكه حافظ آنهاست و وجود آنها (كتب آسماني) را تثبيت و تصديق مي‏كند ديگر آنكه مراقب و مسلط بر آنهاست و آنچه از اغلاط و تحريف و نسيان بر آنها راه يافته بيان مي‏كند.۶۵
فقيه نامدار شيعه، مرحوم كاشف الغطاء در اين مورد مي‏گويد: اگر رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و قرآن نمي‏بود، هرگز نامي از مسيحيت و يهود باقي نمي‏ماند؛ زيرا تورات و انجيل تحريف شده، كه خدا را در مصاف و كشتي با يعقوب عليه‏السلام توصيف و انبيا عليهم‏السلام را ميگسار معرفي مي كنند و زنان پاكدامن را در معرض اتهام قرار مي‏دهند هرگز توان بقا و دوام ندارند. قرآن كريم همراه با نشر توحيد، دامن تمام انبيا را از اين گونه اتهامها مبرا نمود و ابراهيم خليل و ساير انبيا عليهم‏السلام را به عزت و عظمت ستود و مريم عذرا را به طهارت و پاكي ياد كرد. قرآن كريم كتب انبيا سلف را نيز از تحريفهايي كه در آنها واقع شده است تنزيه نمود ... علاوه بر تنزيه كتابهاي آسماني از تحريفهاي اصولي، ساحت آنها را از تحريفهاي فروع دين نيز منزه دانسته است.۶۶
در روايات نيز چنين آمده است:
قال رسول الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم «اعطيت السور الطول مكان التوراة و اعطيت المئين مكان الانجيل و اعطيت المثاني مكان الزبور و فضلت بالمفصل ثمان و ستون سورة و هو مهمين علي ساير الكتب و التوراة لموسي و الانجيل لعيسي و الزبور لداود».۶۷
«به من سوره‏هاي طولاني داده شده بجاي تورات، وسوره‏هاي صد آيه‏اي به جاي انجيل و سوره‏هاي مثاني به جاي زبور و سوره‏هاي مفصل را كه شصت و هشت سوره است افزون به من دادند و اين قرآن نگهبان و گواه است بر كتابهاي ديگر و تورات موسي عليه‏السلام و انجيل عيسي عليه‏السلام و زبور داود».
مسلم از ابن عباس نقل مي‏كند:
«ملكي بر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وارد شد و گفت: بشارت باد بر تو به دو نوري كه به شما داده شده و به پيامبري پيش از تو ندادند يكي فاتحه الكتاب و ديگر آخر سوره بقره».۶۸
مسلما در دو مورد مذكور، بحث شريعت مطرح نيست بلكه مسايل كلي اعتقادي مي‏باشد. رواياتي از اين قبيل در متون شيعه زياد نقل شده است.
در روايتي آمده است «اوتيت جوامع الكلم»۶۹ در شرح اين روايت در فصوص الحكم چنين آمده است:
«تمام حقايق و معارف [به پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم داده شده است] و به همين دليل قرآن تمام معاني كتب انبياي سابق را جمع كرده است».۷۰
امام خميني قدس‏سره در توضيح اين روايت مي‏گويند: مراد از «جوامع الكلم» بودن قرآن، يا كلام آن سرور [پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ]،آن نيست كه كليات و ضوابط جامعه را بيان فرمودند ـ گرچه به يك معنا نيز احاديث آن بزرگوار از جوامع و ضوابط است، چنانچه در علم فقه معلوم است ـ بلكه جامعيت به اين معناست كه چون براي جميع طبقات انسان در تمام ادوار عمر بشر نازل شده و رافع تمام احتياجات آن است و حقيقت اين نوع چون حقيقت جامعه است واجد تمام منازل است از منزل اسفل ملكي تا اعلا مراتب روحانيت و ملكوت و جبروت و از اين جهت افراد اين نوع در اين عالم اسفل ملكي اختلاف تامه دارد و آن قدر تفاوت و اختلافي كه در افراد اين نوع است در هيچ يك از افراد موجودات نيست ـ اين نوع است كه شقي در كمال و شقاوت و سعيد در كمال و سعادت دارد. اين نوع است كه بعضي از افراد آن از جميع انواع حيوانات پست تر و بعضي از افراد آن از جميع ملائكه مقربين اشرف است ـ بالجمله، چون افراد اين نوع در مدارك و معارف مختلف و متفاوت‏اند قرآن به طوري نازل شده كه هر كس به حسب كمال و ضعف ادراك و معارف و به حسب درجه‏اي كه از علم دارد از آن استفاده مي‏كند.۷۱
اين گروه در تبيين جامعيت قرآن نسبت به كتب انبياي پيشين به سه شكل مطلب را تقرير كرده‏اند:
۱. سرّ اينكه انبيا ـ عليهم‏السلام ـ جامعيت وجودي حضرت ختمي مرتبت را ندارند آن است كه مظهر اسم الله و متحقق باسم اعظم نيستند و به اعتبار فعليت و ظهور فعلي، مظهر برخي از اسماي حق مي‏باشند و مخصوص به تجلي اسمايي حقند، بر خلاف حقيقت انسان ختمي كه مظهر اسم الله است۷۲
به بيان ديگر: و چون ذات مقدس حق جل و علا به حسب «كل يوم هو في شأن» در كسوه اسماء و صفات تجلي به قلوب انبياء و اولياء كند و به حسب اختلاف قلوب آنها تجليات مختلف شود و كتب سماويه كه به نعت ايحاء به توسط ملك وحي، جناب جبرئيل بر قلوب آنها نازل شده، به حسب اختلاف اين تجليات و اختلاف اسمائي كه مبدئيت براي آن دارد مختلف شود ـ چنانچه اختلاف انبياء و شرايع آنها نيز به اختلاف دول اسمائيه است ـ پس هر اسمي كه محيطتر و جامع‏تر است، دولت او محيطتر و نبوت تابعه او محيطتر و كتاب نازل از او محيطتر و جامعتر است و شريعت تابعه او محيطتر و با دوامتر است. و چون نبوت ختميه و قرآن شريف و شريعت آن سرور از مظاهر و مجالي يا از تجليات و ظهورات، مقام جامع احدي و حضرت اسم الله الاعظم است، از اين جهت محيطترين نبوات و كتب و شرايع و جامعترين آنها است... و كتاب نازل به او نيز از مرتبه غيب به تجلي اسم اعظم نازل شده و از اين جهت از براي اين كتاب شريف احديت جمع و تفصيل است و از «جوامع كلم» است.۷۳
صدر المتألهين در راستاي برداشتي كه عرفا از كتب آسماني و وحي دارند، كه صرفا معرفت حق و صفات و اسماء و افعال او و نحوه وصول به آن مي‏باشد، اين معنا را اينگونه بيان كرده است:
«در نتيجه علوم مورد نظر به طور كامل در افعال و صفات الهي تجلي يافته اند و در قرآن ذات حق و صفات و افعال او شرح داده شده است و اين علوم بي نهايت است و در قرآن كليات آمده و تعمق در جزئيات مقاماتش به فهم و استنباط واگذار شده»؛۷۴
۲. «نوع بشر نيز مانند يك فرد آن، در تكامل سه مرحله كلي را مي‏پيمايد: مرحله اول بشر عالم حس و محسوسات است كه در مراتب ادركات حسي يعني مدرسه ابتدايي سير تكاملي كرده تا سرحد تخيل و وهم مي‏رسد؛ مرحله دوم عالم خيال و وهم كه انسان در ادراكات وهم و خيال يعني در مدرسه متوسطه به راه تكامل سير كرده تا به حد كمال مرتبه ادراكات تخيلي مي‏رسد؛ مرحله سوم عالم عقل و ادراك حقايق كلي است كه مدرسه عالي و نهايي بشر است و خداوند در هر يك از اين مراحل مناسب حال مردم رسولي براي تكميل و تربيت و توحيد و خداپرستي فرستاده تا به پيشوايي آن رسول طي آن مراحل را به قدم سريع و خط مستقيم كرده و تا حدي كه لايق هستند به معرفت خداي يكتا و معرفت او هدايت شوند ... لذا حضرت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را خداي متعال خاتم رسولان قرار داد و پس از تعاليم عالي نهايي او كه پايان تكميل سير انسان بود ديگر بشر با مدد كتاب آسماني او در آنچه بايد به وحي به او رسد محتاج پيغمبري نخواهد بود و قرآن او نيز چون خاتم كتب آسماني است كامل و جامع‏ترين كتب وحي است»؛۷۵
۳. «موسي عليه‏السلام براي تكميل مطلق ظواهر به علاوه تكميل بعضي از بواطن آمد و اين مطلب از نحوه ترتيب تورات شناخته مي‏شود و عيسي عليه‏السلام به تكميل مطلق باطن مأمور شد به اضافه تكميل بعضي از ظواهر و اين امر از ترتيب انجيل شناخته مي‏شود. و پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم هر دو طرف [ظاهر و باطن] را تكميل كرد و بين هر دو مرتبه جمع نمود؛ به گفته آن حضرت: «قبله من مابين مشرق و مغرب است» و اين مطلب را از نوع ترتيب قرآن مي‏توان فهميد. در حقيقت نامگذاري اين كتاب به «قرآن» جز اينكه بين اين دو مرتبه بلكه تمام مراتب را جمع كرده، نيست؛ زيرا كلمه «قرء» به معناي جمع است و قرآن مشتق از «قرء» است همانگونه كه در نزد اهل لغت معلوم مي‏باشد.۷۶
اين نظريه بصراحت در مورد مسايل جديد نفيا و اثباتا نظر نمي‏دهد. صرفا به اسماء و صفات و افعال حق پرداخته و نحوه وصول به آن را در مقامات خاص معين نموده است. ولي آيا در صفات و اسماء حق و يا در سير الي الله چيزي وجود دارد كه به مسايل اجتماعي، سياسي و علوم تجربي و ... ربط پيدا كند؟ در اين باره بحثي نشده است.
پاورقيها:
۱ ـ سوره حشر، آيه ۸. 
۲ ـ سوره مائده، آيه ۳. 
۳ ـ سوره انعام، آيه ۳۸. 
۴ ـ سوره نحل، آيه ۸۹. 
۵ ـ محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، (مكتبة الاسلاميه، ۱۳۸۸ ق.) كتاب فضل العلم، باب الرد الي الكتاب و السنة، ج ۱، ص ۴۸. 
۶ ـ همان. 
۷ ـ همان، ص ۴۹. 
۸ ـ همان، ص ۴۹. 
۹ ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۸ / نور الثقلين ۱ / ۷۱۴. 
۱۰ ـ نهج البلاغه، خطبه ۸۵. 
۱۱ ـ نور الثقلين ۱ / ۷۱۵. 
۱۲ ـ وسايل الشيعه، ۱۸ / ۲۳. 
۱۳ ـ السيوطي، الاتقان، (دار الكتب العلميه بيروت، الطبعة الثانية، ۱۴۱۱ ق) ج ۲ / ۲۷۵. 
۱۴ ـ همان. 
۱۵ ـ همان، ص ۲۷۷. 
۱۶ ـ آية الله محمد فاضل لنكراني، مدخل التفسير، (مطبعة حيدري، طهران، چاپ اول، ۱۳۹۶ ق) صص ۵۷ - ۵۶، «نعم ربما يمكن ان يتوهم ان القرآن لا يكون تبيانا لكل شي‏ء لانا نري عدم تعرضه لكثير من المسايل المهمة الدينة و الفروع الفقهيه العلميه فضلاً عما ليس له مساس بالدين». 
۱۷ ـ حجتي سيد محمد باقر، چهارده مقاله و گفتار، (بنياد قرآن، چاپ اول، ۱۳۶۱ ش) ص ۳۲۱. 
۱۸ ـ آية الله خوئي، البيان، ص ۶۸. 
۱۹ ـ ابو اسحاق شاطبي، الموافقات في اصول الشريعة (دار المعرفة، بي تا) ج ۲، ص ۸۱. 
۲۰ ـ الميزان، ج ۳، ص ۱۶۴. 
۲۱ ـ آية الله معرفت، نامه مفيد، ش ۷، ص ۶ - ۵. 
۲۲ ـ فخر رازي، التفسير الكبير، ج ۲۰، ص ۹۹. اما العلوم التي ليست دينه فلا تعلق لها بهذه الآية. 
۲۲ ـ فخر رازي، التفسير الكبير، ج ۲۰، ص ۹۹. اما العلوم التي ليست دينه فلا تعلق لها بهذه الآية. 
۲۳ ـ الميزان، ج ۱۲، ص ۳۴۷. 
۲۴ ـ سروش، مقاله باور ديني و داور ديني، در كتاب فربه‏تر از ايدئولوژي / ۴۸. 
۲۵ ـ آية الله معرفت، نامه مفيد، ش ۶، ص ۶. 
۲۶ ـ بازرگان، مهدي، خدا، آخرت هدف بعثت انبياء، كيان، ش ۲۸، ص ۵۲-۵۱. 
۲۷ ـ آية الله معرفت، نقد و نظر، ش ۱، ص ۶۴ - ۶۳. 
۲۸ ـ محمد مجتهد شبستري، نقد و نظر، ش ۱، ص ۲۴. 
۲۹ ـ حميد عنايت، سيري در انديشه سياسي عرب، انتشارات جيبي ، ص ۱۸۸. 
۳۰ ـ آية الله معرفت، نامه مفيد، ش ۶، ص ۱۲. 
۳۱ ـ همان. 
۳۲ ـ حائري، مهدي، حكمت و حكومت، ص ۱۴۱. 
۳۳ ـ سوره احزاب، آيه ۴۵ و ۴۶. 
۳۴ ـ آية الله مرعشي، مصاحبه با مجله نامه مفيد، ش ۷. 
۳۵ ـ سوره حديد، آيه ۲۶. 
۳۶ ـ سوره اسري، آيه ۹. 
۳۷ ـ سوره نحل، آيه ۸۹. 
۳۸ ـ سوره بقره، آيه ۱۴۴. 
۳۹ ـ سوره فاطر، آيه ۱۰. 
۴۰ ـ سوره روم، آيه ۱۰. 
۴۱ ـ سوره احقاف، آيه ۳۰. 
۴۲ ـ سوره مائده، آيه ۴۸. 
۴۳ ـ سوره شوري، آيه ۱۳. 
۴۴ ـ سوره نحل، آيه ۸۹. 
۴۵ ـ تفسير الميزان، ج ۱۵، ص ۴۷. 
۴۶ ـ امام خميني، ولايت فقيه، ص ۲۷. 
۴۷ ـ همان. 
۴۸ ـ ابوالفتح محمدبن عبد الكريم شهرستاني. الملل و النحل (چاپ سوم: قم، منشورات الرضا، ۱۳۶۴) ج۱، ص ۳۰. 
۴۹ ـ اسفندياري، محمد، بعد اجتماعي اسلام، صص ۵۱-۵۰ (نشر خرم، ۱۳۷۵) 
۵۰ ـ امام خميني، ولايت فقيه، ص ۳۲. 
۵۱ ـ حكيمي، محمد رضا؛ الحياة، گزارشي درباره جلد سوم تا ششم (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ۱۳۶۸)، ص ۱۵. 
۵۲ ـ آية‏الله حسينعلي منتظري؛ دراسات في ولاية الفقيه، ج ۲، ص ۷۶۷. 
۵۳ ـ جامع الاخبار ص ۱۸۰، بحار الانوار ج ۷۵ / ۳۵۲. 
۵۴ ـ شرح غرر الحكم، ج ۲ / ۳۰. 
۵۵ ـ نهج البلاغه، حكمت ۳۷۴. 
۵۶ ـ صحيفه سجاديه، ترجمه صدر بلاغي، دعاي بيستم، ص ۲۳۴. 
۵۷ ـ نهج البلاغه، خطبه ۳. 
۵۸ ـ محمد علي الصابوني، التبيان في علوم القرآن (الطبعة الثانية، ۱۴۰۰ ق) ص ۱۳۹. 
۵۹ ـ همان، ص ۱۱۵. 
۶۰ ـ سوره بقره، آيه ۲۱۳. 
۶۱ ـ آية‏الله جوادي آملي، عبدالله؛ شريعت در آينه معرفت؛ ص ۲۲۱. 
۶۲ ـ سوره انعام، آيه ۱۱۵. 
۶۳ ـ انجيل متي باب ۵، آيه ۱۷. 
۶۴ ـ سوره مائده، آيه ۴۸. 
۶۵ ـ قاموس قرآن، ج ۷، ص ۱۶۶. 
۶۶ ـ آية‏الله جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينه معرفت (مركز نشر فرهنگي رجاء، ۱۳۷۲)، ص ۱۰۶-۱۰۵. 
۶۷ ـ اصول كافي، كتاب فضل القرآن، ح ۱۰. 
۶۸ ـ سيوطي، الاتقان، ج ۱ / ۸۶. 
۶۹ ـ الخصال، باب ۵، حديث ۵۶، شيخ طوسي، امالي، ج ۲، ص ۹۹. يعني خدا به من كلمات جامعه داده است. 
۷۰ ـ «اي جميع الحقايق والمعارف ولهذا جمع القرآن جميع ما انزل من المعاني التي في كتب الانبياء عليهم‏السلام ». 
۷۱ ـ امام خميني، آداب الصلوة، (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ۱۳۷۰) ص ۳۱۰. 
۷۲ ـ سيد جلال الدين آشتياني، شرح مقدمه قيصري، ص ۷۵۷. 
۷۳ ـ امام خميني، آداب الصلوة، ص ۳۱۰. 
۷۴ ـ صدر المتألهين، مفاتيح الغيب، المفتاح الثاني / ۷۱. «والحاصل ان العلوم كلها داخلة في افعال الله و صفاته و في القرآن شرح ذاته و صفاته و افعاله و هذه العلوم لا نهاية لها و في القرآن ذكر مجامعها و التعمق في تفاصيل مقاماتها راجع الي الفهم و الاستنباط». 
۷۵ ـ الهي قمشه‏اي، مهدي، حكمت الهي، ج ۱، ص ۳۰۹-۳۰۸. 
۷۶ ـ آملي، سيد حيدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، (شركت انتشارات علمي و فرهنگي و انجمن ايران شناسي فرانسه، ۱۳۶۸) ص ۳۵۷. 

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center