آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

شاخصه های قرآنی حکومت ازدیدگاه شهید مطهری

استاد شهید مطهری از زوایای گوناگونی به مسائل و موضوعات دینی و قرآنی پرداخته است. موضوعاتی همچون ساختار و شاکله دین، منشأ الهی دین، علل گرایش به دین یا اعراض از آن و رابطه دین و حکومت از جمله موضوعاتی است که می توان در مباحث ایشان مورد مطالعه و بررسی قرار داد، ولی دراین نوشتار نگارنده می کوشد رویکرد شهید مطهری به حکومت دینی و خاستگاه قرآنی آن را مورد بررسی و کنکاش قرار دهد.

 تعریف حکومت

حکومت از واژه حکم برگرفته شده است و حکم در زبان عربی به معنای منع و جلوگیری از اصلاح۱ وجلوگیری از ظلم و ستم است. ۲

در کتاب لسان العرب با توجه به واژه شناسی آن آمده است: «به حاکم از آن رو حاکم گفته می شود که ستمگر را از ستمگری باز می دارد و جلوی ظلم وی را می گیرد.» ۳

در اصطلاح علوم سیاسی و اجتماعی حکومت عبارت است از: «پیوند بین رعایا و هیئت حاکمه که آنها را به همدیگر مربوط می کند و عهده دار حفظ قانون و آزادی سیاسی و مدنی است.» ۴ حاکمیت نیز به معنی: قدرت برتری است که وضع کننده قانون و اجرا کننده آن بوده و قدرتی فراتر از آن نباشد.

قرآن برای بیان مفهوم اخیر که ارتباط تنگاتنگی به حوزه علوم سیاسی دارد از واژگانی چون حکم و ملک و خلف و ولی استفاده و بهره برده است. ۵

اهداف حکومت دینی

اسلام اهداف حکومت را دربرقراری رفاه و امنیت خلاصه نمی کند ومقولات مربوط به سعادت و معنویت جامعه اسلامی را نیز در دستور کار حاکمیت قرار می دهد حکومت قرآنی باید بستر جامعه رابرای زندگی مطلوب ایمانی و اخلاقی مهیا سازد و علاوه بر تامین رفاه عمومی به ویژه برای اقشار نیازمند، جانب فرهنگ دینی و نشانه های الهی را نیز تبیین نماید؛ از جمله اهداف حاکمان مؤمن این است که هم در فکر ارتقای روحی و رشد امور معنوی هستند و هم به دنبال رفاه و حل مشکلات اقتصادی و فقرزدایی و اصلاح جامعه۶، چنان که بیان می کند حکومت الهی است که درآن امنیت، صنعت، مدیریت و امکانات طبیعی همراه با مقام معنوی باشد. ۷

اقامه واجبات

از مهم ترین اهداف حکومت می توان به اقامه واجبات اشاره کرد؛ چنان که در قرآن می فرماید: «الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوه و ءاتوا الزکوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عقبه الامور؛ همان کسانی که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا می دارند، و زکات می دهند، و امر به معروف و نهی از منکر می کنند.» (حج.۱۴)

گسترش عدالت

دیگر هدف حکومت گسترش قسط و عدل است. خداوند در قرآن تلاش برای تحقق و برپایی عدالت را وظیفه دینی یکتاپرستان دانسته ۸، به رسول خدا(ص) فرمان می دهد که به مردم بگوید: «وامرت لأعدل بینکم. (شوری. ۵۱) و مامور شدم که میان شما به عدالت رفتار کنم.» همچنین اجرای عدالت راوظیفه حاکمان می داند ۹؛ و می فرماید: «واذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل(نساء ۸۵)؛ و چون میان مردم حکم می کنید، به عدالت حکم کنید.»

برقراری امنیت

دیگر هدف تشکیل حکومت را می توان برقراری امنیت دانست، چنان که قرآن در سوره نور آیه ۵۵ معتقد است هدف از پیروزی و حکومت اهل ایمان، استقرار دین الهی در زمین و رسیدن به توحید و امنیت کامل است. ۰۱ و اگراز خداوند اطاعت شود نتیجه آن امنیت و آرامش است: «خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده می دهد که آنها را قطعا خلیفه روی زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید و دین و آئینی را که برای آنها پسندیده پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل می کند.» (نور.۵۵)

حفاظت از مرزها

هدف دیگر حکومت از دیدگاه قرآن تقویت بنیه دفاعی و حراست از مرزهای سرزمین اسلامی است چنان که قرآن می فرماید: «هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [ دشمنان]، آماده سازید! و [همچنین] اسب های ورزیده [ برای میدان نبرد]،تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و ]همچنین[ گروه دیگری غیر از اینها را، که شما نمی شناسید و خدا آنها را می شناسد! و هر چه در راه خدا ]و تقویت بنیه دفاعی اسلام[ انفاق کنید، بطور کامل به شما بازگردانده می شود، و به شما ستم نخواهد شد! (انفال۰۶)

اصلاحات

اصلاحات در شوون مختلف جامعه از دیگر اهداف حکومت است؛ قرآن اصلاح عقاید و رفتار انسان ها و نیز تعیین حد و مرز اختیار و آزادی آنان را رسالتی الهی برعهده پیامبران دانسته۱۱ و اصلاح جامعه و تقویت کشاورزی و حفظ نسل بشر را از ویژگی های حکومت صالحان می داند.۲۱

برقراری رفاه

از جمله اهداف دیگر حکومت می توان به برقراری رفاه۳۱ و ایجاد عمران و آبادانی، حراست از اموال عمومی و تقسیم عادلانه آنها در جامعه، گسترش تعلیم و تربیت، تأمین اجتماعی و حمایت از اقشار ستمدیده و مظلوم اشاره کرد.

علامه شهید مطهری با تعریفی از حکومت این گونه به موارد فوق اشاره می کند: «دولت و حکومت در حقیقت، یعنی مظهر قدرت جامعه در برابر هجوم خارجی و مظهر عدالت و امنیت داخلی و مظهر قانون برای داخل و مظهر تصمیم های اجتماعی در روابط خارجی.»۴۱

ضرورت حکومت

در منطق قرآن ضرورت قانون و حکومت، برای جامعه انسانی تأکید شده ۵۱ و فرموده است: «و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس؛ (بقره۳۱۲) و با آنان (پیامبران) کتاب را به حق فرستاد تا میان مردم حکم کند.»

و نیز بر ضرورت وجود حکومت برای تأمین هدایت بشر تأکید می کند. چنان که می فرماید: «ولو لا فضل الله علیکم و رحمته لاتبعتم الشیطان؛ و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از شیطان پیروی می کردید.» در این آیه در صورتی که مراد از «فضل» و «رحمه »، رسول خدا(ص) و اولوالامر (حاکمان صالح) باشد، خداوند هدایت اکثریت مردم را در گرو رسالت و حکومت صالح دانسته است. بنابراین برای تأمین هدایت بشر، چاره ای جز حکومت صالح نیست.۶۱

شهید مطهری نیز درباره لزوم و ضرورت حکومت بیانی روز آمد دارد. وی با رد دیدگاه مارکسیسم که حکومت را ساخته طبقه ثروتمند برای استثمار طبقه فقیر می داند، درباره ضرورت حکومت حتی در جامعه بی طبقه نوشته است:

«هم چنان که گفتیم آن جا که جامعه بی طبقه نیز باشد، عدالت داخلی، خود به خود اجرا نمی شود و جرم خود به خود از بین نمی رود که حفظ امنیت داخلی نیازمند به یک قدرت متمرکز نباشد، و همچنین یک جامعه اشتراکی نیز نیازمند به دفاع ملی و نیازمند به روابط خارجی است و نیازمند به فصل خصومت اجرای حدود و مجازات ها است. مگر این که فرض کنیم آینده بشریت یکپارچه است؛ پس دشمن خارجی وجود ندارد و رابطه با خارج وجود ندارد، پس نه وزارت دفاع لازم است و نه وزارت خارجه؛ چون ریشه همه تجاوزات و عصیان ها مالکیت است. پس نیازی به دادگستری و همچنین به شهربانی و ژاندارمری و بالاخره به حفظ امنیت نیست، پس نیاز به دولت نیست. ولی باز هم این سؤال پیش می آید که نیازهای ثانوی ناشی از توسعه تمدن ایجاب می کند ارشاد و هدایت و مدیریت را در عصر توسعه، پس نیاز به دولت و حکومت به عنوان این مظهر هست.»

شهید مطهری در ارزش و لزوم حکومت به فرموده حضرت علی(ع) استناد می کند و می گوید: «علی (ع) مکرر لزوم یک حکومت مقتدر را تصریح کرده است و با فکر خوارج که در آغاز امر مدعی بودند با وجود قرآن از حکومت بی نیازیم، مبارزه کرده است.

خوارج، همچنان که می دانیم، شعارشان «لاحکم الالله» بود، این شعار از قرآن مجید اقتباس شده است و مفادش این است که فرمان (قانون) تنها از ناحیه خداوند و یا از ناحیه کسانی که خداوند به آنان اجازه قانونگذاری داده است باید وضع شود، ولی خوارج این جمله را در ابتدا طور دیگر تعبیر می کردند و به تعبیر امیرالمؤمنین، از این کلمه حق معنی باطلی را درنظر می گرفتند، حاصل تعبیر آن این بود که بشر حق حکومت ندارد، حکومت منحصرا از آن خداست. علی(ع) می فرماید، بلی من هم می گویم لاحکم الالله اما به این معنی که اختیار وضع قانون با خدا است، لکن اینها می گویند حکومت و زعامت هم با خدا است، و این معقول نیست، قانون خدا بایست بوسیله افراد بشر اجرا شود، مردم را از فرمانروائی «نیک» یا «بد» چاره ای نیست، در پرتو حکومت و در سایه حکومت است که مؤمن برای خدا کار می کند و کافر بهره دنیای خود را می برد و کارها به پایان خود می رسد به وسیله حکومت است که مالیات ها جمع آوری، و با دشمن نبرد، و راه ها امن، و حق ضعیف از قوی باز ستانده می شود، تا آن وقتی که نیکان راحت گردند و از شر بدان راحتی بدست آید. علی(ع) مانند هر مرد الهی و رجل ربانی دیگر، حکومت و زعامت را به عنوان یک پست و مقام دنیوی که اشباع کننده حس جاه طلبی بشر است و به عنوان هدف و ایده آل زندگی سخت تحقیر می کند و آنرا پشیزی نمی شمارد،آنرا مانند سایر مظاهر مادی دنیا از استخوان خوکی که در دست انسان خورده داری باشد بی مقدارتر می شمارد، اما همین حکومت و زعامت را در مسیر اصلی و واقعیتش یعنی به عنوان وسیله ای برای اجراء عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع فوق العاده مقدس می شمارد و مانع دست یافتن حریف و رقیب فرصت طلب و استفاده جو می گردد، از شمشیر زدن برای حفظ و نگهداریش از دستبرد چپاولگران دریغ نمی ورزد.» ۷۱

مبنای مشروعیت ولایت فقیه

پیامبر اعظم(ص) و امامان معصوم(ع) دارای سه شان و مسئولیت الهی یعنی مرجعیت دینی، قضاوت و حکومت بودند. درباره انتقال شأن مرجعیت دینی و علمی و منصب قضای پیامبر(ص) و امام(ع) به فقیهان جامع شرایط در فقه شیعه بحثی نیست و اجماع هم بر آن قائم است. بحث درباره انتقال منصب سوم پیامبر و امام به فقیه جامع شرایط است.

بحث در این است که آیا همان طور که مبنای مشروعیت حکومت پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را انتصاب تشکیل می داد، مبنای حکومت فقیه هم انتصاب از جانب خداوند متعال است یا انتخاب از جانب مردم؟

شهید مطهری درباره امکان انتقال این دو منصب از جانب خداوند به فقیه و امکان انتصاب فقیه نوشته است: «مطلب دوم این است که از این سه مقام، مقام پیغمبری یک مقام شخصی است؛ یعنی نمی تواند کلی باشد، ولی مقام قضاوت و حکومت می تواند کلی باشد. یعنی پیامبر(ص) نمی تواند مقام پیامبری و هم چنین مقام امامت را به طریق کلی بیان بکند. مثلا بگوید هر کس که دارای فلان صفات بود، پیغمبر یا امام است که در آن واحد، شاید صدنفر شایستگی آن را داشته باشند، ولی مقام قضاوت و مقام حکومت را به طور کلی می شود تعیین کرد. یعنی پیغمبر این طور می گوید که بعد از من هر کس دارای فلان صفات باشد می تواند قاضی باشد... آن وقت اگر کسی دارای این مقام بود می تواند بگوید مرا خدا معین کرده است، چون پیغمبر(ص) اصلی ذکر کرده است که مطابق آن اصل من می توانم قاضی باشم.» ۸۱

شرایط رهبر و حاکم

طبق اصل ۹۰۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی شرایط و صفات رهبر این گونه بیان شده است:

۱) صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه.

۲) عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام.

۳) بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری.

در تبیین شرایط رهبری، شهید مطهری شرایطی را برای رهبر و حاکم اسلامی ذکر کرده است که در این مختصر به سه شرط اصلی از شرایط رهبر از دیدگاه ایشان اشاره می شود:

اسلام شناسی

رئیس حکومت جامعه اسلامی باید اسلام شناس و آگاه به مسائل زمان باشد. «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون؛ پس آیا کسی که به سوی حق رهبری می کند سزاوارتر است مورد پیروی قرار گیرد یا کسی که راه نمی یابد مگر آن که هدایت شود؟ شما را چه شده؟ چگونه داوری می کنید؟» (یونس۵۳) با توجه به این آیه باید گفت: ولی فقیه از آن رو که مجری احکام الهی است، به سوی حق هدایت می کند و هر کس که به حق هدایت کند، برای رهبری جامعه اسلامی از همه افراد شایسته تر است؛ پس ولی فقیه برای رهبری جامعه اسلامی از همه افراد شایسته تر است.

به نظر شهید مطهری فقدان این شرط یعنی فقدان اسلام شناس حقیقی در راس حکومت، انحراف اسلام و منع اسلام را در پی خواهد داشت؛ لذا ایشان معتقدند که رهبران جامعه می باید از متخصصان در دین که روحانیت مظهر آنان است، انتخاب گردد و می گوید: «یک نهضت که ماهیت اسلامی دارد و اهدافش همه اسلامی است، وسیله چه کسانی و چه گروهی می تواند رهبری شود و باید رهبری شود؟ بدیهی است که وسیله افرادی که علاوه بر شرائط عمومی رهبری، واقعا اسلام شناس باشند و با اهداف و فلسفه اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و معنوی اسلام کاملا آشنا باشند، به جهان بینی اسلام، یعنی بینش و نوع دید اسلام درباره هستی و خلقت و مبدا و خالق هستی و جهت و ضرورت هستی، و دید و بینش اسلام درباره انسان و جامعه انسانی کاملا آگاه باشند، ایدئولوژی اسلام را یعنی طرح اسلام را درباره اینکه انسان چگونه باید باشد و چگونه باید زیست نماید و چگونه باید خود را و جامعه خود را بسازد و چگونه به حرکت خود ادامه دهد و با چه چیزها باید نبرد کند و بستیزد و خلاصه چه راهی را انتخاب کند و چگونه برود و چگونه بسازد و چگونه زیست نماید و... درک نماید. بدیهی است، افرادی می توانند عهده دار چنین رهبری بشوند که در متن فرهنگ اسلامی پرورش یافته باشند، و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامی آشنائی کامل داشته باشند و از این رو تنها روحانیت است که می تواند نهضت اسلامی را رهبری نماید.»۹۱

توانایی و حسن تدبیر

در آیه ۲۴۷ بقره که مربوط به داستان فرماندهی طالوت بر قوم بنی اسرائیل است، می خوانیم: «وقال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا... قال ان الله اصطفئه علیکم وزاده بسطه فی العلم والجسم؛ و پیامبرشان به آنان گفت: در حقیقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهی گماشته است... پیامبرشان گفت: در حقیقت خدا او را بر شما برتری داده و او را در دانش و (نیروی) بدن بر شما برتری بخشیده است.» با توجه به این آیه، توانایی علمی و حسن تدبیر از شرایط حاکم مطلوب در فرهنگ قرآن است. شهید مطهری یکی از شرایط خبرگی در دین را، توانایی دانسته و لذا معتقد است که علمای اسلام متخصص در این فرهنگ عظیم و آگاه به زمان هستند که می توانند و هم باید نهضت را رهبری نمایند. ۲۰

عدالت

یکی از مهمترین شاخصه های جامعه مطلوب قرآنی، عدالت محوری است که هدف اجتماعی بعثت پیامبران نیز همین اقامه قسط و عدل بوده است از این رو تحقق بخشیدن به این هدف محوری باید سرلوحه جامعه ایده آل قرآنی قرار بگیرد. قرآن برعدالت محوری انبیاء تاکید کرده، می فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتب والمیزان لیقوم الناس بالقسط، ما رسولان خودرا با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.» (حدید۵۹)

و به تحقیق رهبر این گونه جوامعی باید به زیور چنین خصوصیتی مزین باشد و به همین جهت بعد از آن که حضرت ابراهیم(ع)با پشت سرگذاشتن آزمایشهای متعدد به مقام امامت رسید، از خداوند خواست تا فرزندان او نیز دارای این مقام شوند. خداوند برای روشن شدن جایگاه امامت، به جای آن که بفرماید مقام امامت به افراد ظالم نمی رسد فرمود: «لاینال عهدی الظالمین» عهد من به ستمگران نمی رسد.» ۲۱ ازاین آیه استفاده می کنیم که اولا امامت عهد الهی و به جعل و نصب اوست و ثانیا خداوند آن را برای ستمگران معتبر نساخته؛ بنابراین ظالم نمی تواند رهبر جامعه اسلامی باشد.

استاد شهید مطهری نیز عدالت را شرط مهم رهبری می داند و اعتقاد دارد «عدم عدالت در رهبر منجر به عدم اجرای اسلام و تبدیل حکومت دینی به استبدادی می شود.»

و در مورد عدالت می گوید: «اسلام به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا تنها به اجراء آن قناعت نکرد، بلکه عمده این است که ارزش آن را بالا برد.» ۲۲ و برای تایید مطلب خود به حضرت علی(ع) استناد می کند. آن گاه که از امام سؤال می شود عدل بهتر است یا جود؟ در جواب عدل را بهتر دانسته، می فرماید: «العدل یضع الامور مواضع ها و الجود یخرجها من جهتها»۲۳ عدل، امور را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد اما جود آن را از مجرای طبیعی خود خارج می کند.» ۲۴

و در جای دیگر این نقل را می آورد که عثمان بن عفان قسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خلافتش تیول خویشاوندان و نزدیکانش قرار داد، بعد از عثمان، علی(ع) زمام امور را در دست گرفت. از آن حضرت خواستند که عطف به ماسبق نکند و کاری به گذشته نداشته باشد. کوشش خود را محدود کند به حوادثی که از این به بعد در زمان خلافت خودش پیش می آید، اما او جواب می دهد که: «الحق القدیم لایبطله شیء؛ حق کهن به هیچ وجه باطل نمی شود. فرمود به خدا قسم اگر با آن اموال برای خود زن گرفته باشند و یا کنیزکان خریده باشند بازهم آن را به بیت المال برمی گردانم. «فان فی العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق»؛ (یعنی) همانا در عدالت گنجایش خاصی است عدالت می تواند همه را دربرگیرد و در خود جای دهد و آنکس که بیمار است اندامش آماس کرده در عدالت نمی گنجد باید بداند که جایگاه ظلم و جور تنگتر است یعنی عدالت چیزی است که می توان به آن به عنوان یک مرز ایمان داشت و به حدود آن راضی و قانع بود، اما اگر این مرز شکسته و این ایمان گرفته شود و پای بشر به آن طرف مرز برسد دیگر حدی برای خود نمی شناسد. به هر حدی که برسد به مقتضای طبیعت و شهوت سیری ناپذیر خود تشنه حد دیگر می گردد و بیشتر احساس نارضائی می نماید.

مردم مداری و حاکمیت دین

استاد شهید مطهری مردم را از ارکان حاکمیت دینی می داند و هیچ گونه منافاتی بین دین و حاکمیت مردم نمی بیند و به صاحبان کلیسا می تازد که چرا اندیشه دینی را با حاکمیت مردم ناسازگار می دانند. به طوری که می نویسد: درست در مرحله ای که استبدادها و اختناق ها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه این اندیشه بودند که حق حاکمیت از آن مردم است، کلیسا یا طرفداران کلیسا و یا با اتکا به افکار کلیسا این فکر عرضه شد که مردم در زمینه حکومت فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق. همین کافی بود که تشنگان آزادی و دموکراسی و حکومت را بر ضد کلیسا بلکه بر ضد دین و خدا و مردم به طور ملی برانگیزد. ۲۵

بدین ترتیب استاد شهید مطهری با تفکر کلیسایی در مورد مردم به شدت مخالفت ورزید و این ادعا را که حکمران درمقابل مردم مسئول نیست بلکه او فقط در برابر خدا مسئول است ولی مردم در مقابل حکمران مسئول اند و وظیفه دارند، کاملا ناسازگار با دین اسلام حتی همه ادیان دانسته اند و معتقدند در پرتو دین مداری می توان مردم دار بود و به خاطر ترس از خدا و عقوبت او کاملا حقوق مردم را رعایت کرد. ایشان با استناد به آیه رد امانت در قرآن که می فرماید: «ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ان الله نعما یعظکم به ان الله کان سمیعا بصیرا؛ خدا فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانشان برگردانید و هنگامی که میان مردم حکم می کنید، به عدالت حکم کنید. درحقیقت نیکو چیزی است که خدا شما را به آن پند می دهد. خدا شنوای بیناست. (نساء ۵۸)

و نیز با الهام از کلام نورانی امیرالمؤمنین(ع) دراین زمینه که به عامل آذربایجان فرمود: «و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه و انت مسترعی لمن فوقک لیس لک ان تفتات فی رعیته؛ مبادا گمان کنی حکومتی که به تو سپرده شده است یک شکار است که به چنگ تو افتاده، خیر، امانتی برگردنت گذاشته شده است و مافوق تو از رعایت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را می خواهد. تو را نرسد که با خودکامگی و دلخواه درمیان مردم عمل کنی. (نهج البلاغه .نامه۳۵)

نتیجه می گیرد: «قرآن کریم، حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان امین و نگهبان اجتماع می شناسد؛ حکومت عادلانه را نوعی امانت که به او سپرده شده است و باید آن را ادا نماید تلقی می کند. برداشت ائمه دین و بالخصوص شخص امیرالمؤمنین علی(ع) عینا همان چیزی است که از قرآن کریم استنباط می شود.» (سیری در نهج البلاغه ۱۲۹) بنابراین استاد شهید مطهری با استناد به متون اسلامی حاکمیت مردم را به دین مداری درتضاد نمی بیند بلکه درسایه تعالیم دینی حاکمان اسلامی را در برابر مردم مسئول می داند و از آنان به عنوان امین و نگهبان مردم یاد می کند و درمقابل برای مردم حق بازخواست از حکمران را قائل است.

پی نوشتها:

۱. المفردات فی غریب القرآن، چاپ اول، ص۸۴.۲

۲. معجم مقاییس اللغه، ج۲ص۱.۹

۳. لسان العرب ج۳، ص۰۷.۲

۴. قرارداد اجتماعی ص۹.۶

۵. فرهنگ قرآن ج۲۱، ص۸.۸

۶. تفسیر نور، قرائتی محسن، ج۸، ص۱.۵

۷. همان، ج۰۱، ص۲۱.۱

۸. تفسیر راهنما، ج۶۱، ص۵۰.۴

۹. همان، ج۳، ص۴۵.۳

۱۰. تفسیر نور، ج۸،ص ۵۰.۲

۱۱. تفسیر راهنما، ج۸، ص۴۸۱؛ هود.۸.۸

۱۲. همان، ج۲، ص۱۳؛ بقره.۵۰.۲

۱۳. همان، ج۱، ص ۶۹.۲

۱۴. پیرامون جمهوری اسلامی، قم ص۱۵.۱

۱۵. تفسر راهنما، ج۲،ص۹.۴

۱۶. تفسیر راهنما، ج۳، ص۵۰۴، نساء۳.۸

۱۷. سیری درنهج البلاغه، ص۴۰۱ و ۵۰.۱

۱۸. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۴۷.۱

۱۹. نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر، ص۰۷ و ۱۷.

۲۰. همان، ص.۷۵

۲۱ .تفسیر نور، ج۶، ص.۲۱۳

۲۲. سیری درنهج البلاغه، ص.۱۱۰

۲۳. نهج البلاغه حکمت .۴۳۷

۲۴. سیری در نهج البلاغه، ص.۱۱۱

۲۵. همان ص.۸۵

نویسنده: سید صمد موسوی

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center