(مقدمه)
در قرآن کریم در مورد مساله ی جنگ اشارات و تاکیدات بسیاری وجود دارد که این تاکیدات اهمیت موضوع جهاد و جنگ را بیان می کند و نیاز به بررسی این موضوع خطیر دست اندرکاران سایت کاف را بر آن داشت تا حرکتی تازه و بدیع در این زمینه را آغاز نماید که انشالله در مقالاتی که در زمان آتی منتشر خواهد شد، مفصلا به بررسی جنگ و جهاد و کیفیت و کمیت هر موضوع و ابعاد پیچیده و پنهان آن خواهیم پرداخت.
پیشگفتار
قرآن کریم در قسمتهای مختلف، جنگ در راه خدا را باعث حیات و حفظ جامعه اسلامی و وسیله ای برای رشد و سعادت مسلمانان خطاب فرموده است.
تصمیم داریم که طی چند مقاله در حد توان به بررسی جنگ و جهاد از دیدگاه قرآن بپردازیم در این مقدمه سعی می شود به مهمترین واژه هایی که در قرآن کریم به معنای جنگ به کار رفته است اشاره و به طور مختصر پیرامون برخی از آنها توضیح داده شود.
۱- حرب و محاربه:
کلمه حرب در قرآن چهاربار تکرار شده است که مفهوم آن در فارسی تقریبا مساوی جنگ است و از مصدر محاربه نیز دوبار در قرآن به کار رفته است. در آیات ۶۴ سوره مائده ، ۵۷ سوره انفال و ۴ سوره مائده کلمه حرب دقیقا به معنای جنگ در فارسی است اما در آیه ۲۷۹ سوره بقره واژه حرب در معنایی غیر از مفهوم مصطلح جنگ به کار رفته است:
«ای کسانی که ایمان آورده اید اگر مومنید آن چه را از ربا که تاکنون نگرفته اید رها کنید پس اگر چنین نکردید بدانید با خدا و فرستاده او به جنگ برخاسته اید»
در این آیه واژه حرب در معنای جنگ نظامی و واقعی به کار نرفته است و رباخواری را مانند اعلان جنگ با خدا و در حکم آن دانسته است.
دو بار هم از همین ریشه (حرب) در باب مفاعله استفاده شده است که یک مرتبه در رابطه با مسجد ضرار و پایگاه منافقان است که قصد داشتند در قالب مسجد توطئه کنند(توبه ۱۰۷) و بار دیگر هم در سوره مائده آیه ۳۳ کیفر کسانی را که در جنگ با خدا و رسولند را می شمرد.
۲- قتال:
ماده قتل به معنای جنگ است که در مجموع ۱۷۰ بار در قرآن استعمال شده است اما تنها واژه های قتال(مفاعله) و اقتتال(افتعال) که هریک از طرفین جنگ تصمیم و تلاش در کشتن طرف دیگر را دارند و دو طرف به یکدیگر هجوم می برند موضوع بحث ما خواهد بود.
۳- جهاد:
واژه جهاد و مشتقات آن ۳۵ بار در قرآن به کا رفته است. جهاد در لغت به معنای به کار گرفتن توان و نیروی خویش برای رسیدن به هدف است ، لکن چون از باب مفاعله است معمولا در مواردی به کار می رود که نوعی همکاری ، تقابل و رقابت در آن وجود دارد . بنابراین در جهاد معمولا دو صف در مقابل هم قرار می گیرند و صف آرائی می کنند و رقابت می پردازند تا بر یکدیگر پیروز شوند.
البته جهاد تنها شکل نظامی ندارد بلکه می تواند در پوشش های اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی همه را دربربگیرد. همچنین خوب است بدانیم که جهاد همیشه بار مثبت ندارد بلکه گاهی دارای بار منفی است. مانند آیات ۸ سوره عنکبوت و آیه ۱۵ سوره لقمان جز این دو آیه که در آن ها تلاش و کوشش پدر و مادر برای مشرک ساختن فرزندشان جهاد خوانده می شود که هیچ ارزش مثبتی ندارد باقی آیات جهاد دارای بار مثبت و اهداف خداپسندانه است مانند جهاد با نفس که همان جهاد اکبر است در آیه ۶۹ سوره عنکبوت :
« کسانی که در راه ما تلاش و جهاد کنند محققا به راه های خود راهنمایی شان می کنیم که خدا با نیکوکاران است»
۴- سفک دم (خون ریزی):
تعبیر دیگری که به مفهوم جنگ نزدیک است سفک دم است که به معنای خون ریزی است و دوبار در قرآن به کار رفته است اول در آیه ۳۰ سوره بقره« وقتی پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینی قرار داده ام فرشتگان گفتند آیا در زمین کسی را قرار می دهی که فساد و خون ریزی می کند که ما با ستایشت تسبیح گوی تو هستیم» و دوم در آیه ۸۴ سوره بقره است که خطاب به بنی اسرائیل است«هنگامی که از شما پیمان گرفتیم که خون های یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از خانه هایتان بیرون نکنید»
دراین مقاله قصد داریم به دو سوال کلیدی بپردازیم که اساس پیدایش جنگ برروی زمین است:
۱- آیا خداوند متعال وملائکه پیش از خلقت انسان هویت وماهیت او را میشناخته اند ومی دانسته اند که او جنگ طلب وخونریز خواهد بود؟
پاسخ ما به این سوال مثبت است! براساس آیه ۳۰ از سوره بقره:
«هنگامیکه پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمین جانشینی قرار می دهم، آنان گفتند آیا درآنجا کسی را که فساد وخونریزی می کند قرار میدهی وحال آنکه ما با حمد وستایش تو تسبیح گوییم و تو را پاک و منزه دانیم؟ (خدا) گفت من چیزی رامی دانم که شما ازآن بی خبرید»
براساس این آیه خداوند درپاسخ به اعتراض مؤدبانه فرشتگان برای خلق انسان پاسخ می دهد که چیزی را می داند که آنها نمی دانند. بزرگان تفسیر براین اعتقادند که این پاسخ اشاره ای به این حقیقت دارد که درمیان همین انسانهایی که فرشتگان آنها را سرکش و عصیانگر میدانستند کسانی پیدا خواهند شد که از فرشتگان برتر و برای جانشینی خدای متعال درروی زمین شایسته ترند.
۲- آیا وقوع جنگ اتفاقی است که در نظام آفرینش الهی مورد لحاظ است؟ و یا برخلاف خواست خداوند و خارج از تدبیر او پیش آمده است؟
از جمله آیاتی که می توان آن را گواهی روشن بر منطبق بودن وقوع جنگ با خواست خداوند دانست می توان به آیه ۲۵۳ سوره بقره اشاره نمود: (البته دقت داشته باشید که خواست و اراده ی خداوند به کاری نشان از رضایت او به آن نیست. برای مثال خداوند اراده می کند که شخصی که نیّت گناه دارد بتواند با پای خود به راه گناه برود؛ ولی این اراده بدان معنا نیست که خداوند به گناه کردن این بنده رضایت دارد! نه! بلکه بر اساس اختیاری که به او داده، او می تواند بخواهد گناه کند و خداوند هم اراده می کند که اعضا و جوارحش در کاری که می خواهد انجام دهد همراهی اش کنند!)
«آن فرستادگان بعضشان را بر بعضی دیگر برتری دادیم. بعضی از ایشان کسی است که با خدا سخن گفته و بعضی از آنان را مراتب برتری بخشید و به عیسی پسر مریم معجزات و نشانه هایی روشن دادیم و او را به وسیله روح القدس تایید کردیم و اگر خدا می خواست پس از ایشان مردم پس از آمدن بیّنات و معجزات به سویشان باهم نمی جنگیدند و لکن اختلاف کردند پس برخی از ایشان مومن و برخی دیگر کافر شدند و اگر خدا می خواست با هم نمی جنگیدند ولیکن خدا هر چه اراده کند انجام می دهد»
این آیه بر این دلالت دارد که اگر خداوند می خواست جنگی بر روی زمین و میان انسانها اتفاق نمی افتاد. این نکته بر این حقیقت تکیه دارد که خداوند هدایت و به راه راست آمدن انسان را به شکل جبری نمی خواهد که اگر چنین اراده می کرد قطعا چنین می شد “لو یشاء الله لهدی الناس جمیعا”
روشن شدن این مطلب توضیح بیشتری را می طلبد:
خداوند متعال انسان را برای مقام جانشینی خود بر روی زمین برگزید که این مقام از مقام ملائکه و فرشتگان الهی والاتر و ارزشمندتر است فرشتگان الهی گرچه دائما مطیع حضرت حق و ثناگوی اویند، اما از دسترسی به مقام خلیفه اللهی محرومند این بدان علت است که فرشتگان در نفس خود قدرتهایی را که امر به نافرمانی و معصیت خدا کنند ندارند و این تعارض و جنگ درونی را در وجود خود نمی بینند. پس تنها اعمال انسان مختار بین خیر و شر است که می تواند او را به چنان مقامی برساند که خداوند خطاب به او می فرماید«لولاک و ما خلقت الافلاک»
(پیشنهاد می شود برای بررسی بیشتر قوای نفسانی به کتاب معراج السعاده ملا احمد نراقی (اعلی الله مقامه) مراجعه شود.)
اختیار انسان دو سلسله اثرات و تبعات را برای او در پی دارد :
اول:خیر و کمال دوم: شرور و مفاسد
همه ی خیر و صلاح اصالتا متعلق به ذات و اراده خداوندی است(خیر مطلق)، اما آن جا که مستلزم شر و فساد شد بالتبع متعلق به اراده خداوند است(شر نسبی و نه مطلق) به بیان ساده تر تحقق همهی خیرات اولا مورد اراده خداست، اما آنجا که تحقق صلاح مستلزم برخی از مفاسد باشد پارهای از شرور هم به اراده خدا تعلق پیدا می کند. برای مثال همان فردی که پای در مسیر گناه می نهد، در حیطه ی اراده ی الهی گام بر می دارد و با اراده ی الهی است که گام می زند، و این به سبب آن است که انسان را مختار آفریده و این مختاریت مستلزم این است که اگر فرد مختار خواست، بتواند فعل گناه خود را انجام دهد! (که مورد رضایت الهی نیز نیست ولی با اراده ی الهی است!)
محراب جهان جمال و رخساره توست
سلطان فلک اسیر و بیچاره توست
شور و شر و شرک و زهد و توحید و یقین
در گوشه چشمهای خون خواره توست
(حکیم سنایی غزنوی)
(مطلب از ا.گ)
منبع: http://www.kaaf.ir