قرآن، كتابى است كه از جانب خداى تعالى بر قلب پاك رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شده است؛ كتابى كه تمام آن حكمت و حق است و از جانب حكيم و حقّ مطلق فرود آمده است. بيانش در تمام موارد و موضوعات فضيلت و حتّى سخنش در نكوهش افراد بر معيار حكمت و حق است، و از هيچ طريقى، باطل به آن راه ندارد۱.
آياتى از قرآن، طبق احاديث وارد شده از نبى گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)، بر اهل بيت(عليهم السلام) تطبيق شده است و اين تطبيق دو صورت دارد: يا انطباق به لحاظ اينست كه آنها مصداق بارز و روشن آيه هستند و يا انطباق به لحاظ وجود يك ويژگى خاص در آنهاست. به عبارت ديگر، آيه منحصر به اهل بيت است و شامل غير آنها نمى شود.
از ابن مسعود روايت شده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «دعوت و رهبرى مردم به من و به على(عليه السلام) منتهى شد. هيچ كدام از ما بتى را نپرستيده و سجده نكرده است. به همين جهت، خداوند مرا پيامبر و على(عليه السلام) را وصى قرار داد۲.»
اين كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) دعوت ابراهيمى را منتهى به خود و علـى(عليه السلام)دانستند گوياى اينست كه شرايط امامت همان گونه كه در من جمع است در اميرالمؤمنين على(عليه السلام) جمع است.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ازفضايلى كه شرط امامت است برخوردار ميباشند. فضايلى كه از جمله آنها عصمت وخروج از ظلم وبت پرستى است. وجمله انتهاى دعوت به على واين كه او هرگزبتى را سجده وپرستش نكرده است، اين فضيلت رابراى على(عليه السلام)به عنوان مصداق بارز اهل بيت(عليهم السلام) به اثبات مى رساند.
اهل بيت، هدايت به حق مى كنند
«و ممن خلقنا أمةٌ يهدون بالحق و به يعدلون۳»؛ و از كسانى كه آفريديم، گروهى به حق هدايت مى كنند و مردم را به حق باز مى گردانند (و به حق عدالت مى كنند)
از ابن عباس نقل شده كه گفت: «مراد از امت، امت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)يعنى على بن ابى طالب(عليه السلام) است كه بعد از پيامبر به حق دعوت مى كنند و مردم را به حق بر مى گرداند۴».
سيد قطب در توصيف امت مى گويد: «اين امت، خود بر حق ثابت است و در هر زمان و فرصتى عامل به حق مى باشد و نگهبان امانت خدا در زمين است۵»
مسلّم است كه منظور مطلق امت نيست، زيرا تمام امت كه شامل همه مردم مسلمان مى شود، داراى ويژگى فوق كه سيد قطب بيان مى كند نيستند. بايد شخص يا گروهى خاص باشند كه عامل به حق و پاسدار امانت الهى در زمين باشند. و مناسب بود كه سيد قطب مصداق چنين امتى را بيان مى كرد.
فخر رازى در تفسيرش اين حديث را بيان داشته كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «إنَّ من أُمتي قوماً على الحق حتّى ينزل عيسى ابن مريم۶»؛ براستى از امت من گروهى بر حق هستند (و به حق هدايت مى كنند) تا آن گاه كه عيسى بن مريم از آسمان فرود آيد.
اين حديث، امت را اختصاص به گروهى خاص داده كه بر حق هستند. و آنها كسانى هستند كه اگر مردم به آنان چنگ بزنند و به افكار و اعمالشان روى آورند هرگز گمراه نخواهند شد. چنانكه در حديث ثقلين بيان شده است.
اهل بيت(عليهم السلام) صراط مستقيم هستند
صراط مستقيم، همان راه پاكى است كه هيچ رجس و پليدى از شرك و غيره در آن نيست. راهى است كه رهروان آن از گمراهى نجات يافته و سير معنوى و انسانى دارند. راهى كه فقط معبد خداست. و اين راه، اهل بيت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) هستند؛ كه عدل قرآن بوده و آيه تطهير درباره آنان نازل شده است؛ اهل بيتى كه به صراحت قرآن، پليدى به آنان راه ندارد و از هر رجسى پاك و منزه هستند.
از ابن بريده و ابن عباس روايت شده است كه «صراط مستقيم، محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت آن حضرت هستند۷.»
از جابربن عبدالله روايت شده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «خداوند على و همسر و فرزندانش را حجت خود بر خلق قرار داد و اينان درهاى علم، در ميان امت من هستند. كسى كه به وسيله اينها هدايت شود به صراط مستقيم هدايت شده است.۸»
امام باقر(عليه السلام) فرمود: «...نحن الطريق الواضح و الصراط المستقيم الى الله...۹»؛ ما راه روشن و صراط مستقيم به سوى خدا هستيم...
امت ميانه
«و كذلك جعلناكم امةً وسطاً لتكونوا شهداء على الناس۱۰»؛ ما شما را امت وسط قرار داديم تا اين كه گواهان و حجّت بر مردم باشيد.
... ابان بن عياش از سليم بن قيس نقل كرده كه گفت: اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: به راستى خداوند ما را در اين آيه «لتكونوا شهداء على الناس» قصد كرده است. پس، رسول خدا شاهد بر ماست و ما شاهدان بر مردم هستيم و حجت او در زمين مى باشيم و ما آنانى هستيم كه خداوند درباره ايشان فرمود: «و كذلك جعلناكم امةً وسطاً...۱۱»
اهل بيت(عليهم السلام)، اسلام و راه امان هستند
«يا أيهاالذين امنوا ادخلوا في السلم كافَّةً و لا تتّبعوا خطوات الشيطان إنَّه لكم عدوٌّ مبينٌ۱۲»؛ اى كسانى كه ايمان آورديد، همگى در سلم داخل شويد و گامهاى شيطان را متابعت نكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است.
مراد از «سلم» اهل بيت(عليهم السلام) هستند. «سلم» به معناى امان و راه نجات است۱۳. سلم و تسليم و اسلام به معناى واحد است۱۴. راه امان و نجات و اسلام حقيقى در ولايت اهل بيت(عليهم السلام) است. پس، اى ايمان آورندگان. آن گاه تسليم خداى متعال هستيد كه در انديشه و عمل، از اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پيروى نماييد.
از حضرت على(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: «مقصود از ورود در سلم، ولايت ما اهل بيت است.»
ازامام باقر(عليه السلام) روايت شده كه: «سلم، ولايت على(عليه السلام)و اوصياى بعد از آن حضرت است۱۵.»
اهل بيت(عليهم السلام) ريسمان الهى اند
«واعتصموا بحبل اللّه جميعاً ولا تفرقوا۱۶»؛ همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و متفرق نشويد.
امت اسلام بايد امتى واحده باشد. به اين معنا كه همگى در جاده صحيح اسلام حركت كنند. و آنچنانكه اسلام مى گويد، بينديشند و عمل كنند. اين مطلبى است كه مورد اتفاق تمام فرق اسلامى است. امّا مشكل، شناخت جاده صحيح اسلام است؛ مشكل، فهم صحيح داشتن از اسلام است. چنگ زدن به حبل الله فهم درست اسلام و معرفت حقيقى اسلام است. امّا فهم صحيح را چه كسى به امت اسلام مى دهد؟ مسلّم كسانى كه صراط مستقيم، راهنما به سوى حق و حقيقت، سلم و راه امان و همتاى قرآن هستند. كه همانا اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى باشند.
در برخى از احاديث كه راجع به ثقلين وارد شده، از قرآن به «حبل الله» تعبير شده است. و اهل بيت(عليهم السلام) عدل قرآن مى باشند و از اين رو حبل اللّه نيز هستند. چنانكه احاديث و رواياتى نيز بدان تصريح دارد.
سعيد بن جبير از ابن عباس ـ رضى اللّه عنهماـ نقل كرده كه گفت: در محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بوديم. شخص اعرابى وارد شد و از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) سؤال كرد: حبل اللّه در «واعتصموا بحبل اللّه» كه بايد بدان چنگ بزنيم چيست؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دست مبارك خود را بر دست اميرالمؤمنين، على(عليه السلام) زد و فرمود: به اين چنگ بزنيد كه او ريسمان محكم خداست۱۷.
از امام باقر(عليه السلام) روايت شده كه در تفسير آيه «واعتصموا...» فرمود: «ما ريسمان الهى هستيم۱۸».
«ألم تركيف ضرب الله مثلاً كلمةً طيبة كشجرة طيبة أصلها ثابت و فرعها في السّماء تؤتي أكلها كلَّ حين بإذن ربّها...۱۹»
آيا نمى نگرى كه خداوند چگونه مثل زده و فرموده است كه كلمه طيب و پاك مثل درخت طيب است كه اصلش ثابت و فرع آن در آسمان است...
عبدالرحمن بن عوف مى گويد: از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه فرمود: «درخت، من هستم و فاطمه(عليها السلام) فرع آن؛ و على(عليه السلام) بارور كننده آن؛ و حسن و حسين(عليهما السلام) ميوه آن و پيروان ما برگهاى آن مى باشند. و ريشه درخت در بهشت عدن و باقى مانده آن در بقيه بهشتهاست۲۰.»
سلام الخثمعى مى گويد: بر امام باقر(عليه السلام) وارد شدم. و از آن حضرت، از «اصلها ثابت و فرعها في السماء» سؤال كردم، فرمود: اى سلام! شجره محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) است و فرع، على اميرالمؤمنين(عليه السلام) و ميوه، حسن و حسين(عليهما السلام) و شاخه، فاطمه(عليها السلام) است و شعب اين شاخه، ائمه از فرزندان فاطمه(عليها السلام) هستند و ورق و برگ آن، شيعيان ما و دوستداران ما اهل بيت مى باشند. آن هنگام كه فردى از پيروان ما مى ميرد، برگى از اين درخت ساقط مى شود و آن هنگام كه از محبين ما فرزندى متولد مى شود، مكان آن برگ، برگى سبز مى شود.
عرض كردم: اى پسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)! پس معناى «تؤتى أكلها كل حين بإذن ربّها» چيست؟
فرمود: «منظور، ائمه(عليهم السلام) هستند كه شيعيان خويش را در هر حج و عمره به حلال و حرام آگاه مى كنند۲۱.»
اسلام بر بنيان توحيد و خداپرستى گذاشته شده است. واين همان اصل ثابتى است كه اساس دعوت پيامبران(عليهم السلام) و دعوت رسول گرامى اسلام، حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را تشكيل مى دهد.
اصل وحدانيت اصلى ثابت بوده و هرگز زايل نمى شود. رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بر اين اصل ثابت نهاده شده است و درختى كه بر چنين ريشه اى ثابت و استوار باشد. محكوم زمان و مكان و تحولات نمى شود. آنانى كه به رسالت پيامبر ـ كه داراى عنوان شجره طيبه است، پناه مى آورندـ وقتى خواهند توانست در پناه آن به مقام آرامش و اطمينان راه يابند و از اين شجره پاك استفاده عالى بكنند كه به شاخه هاى آن بياويزند و خود برگى از آن شاخه ها شوند. و شاخه هاى رسالت، همان ولايت اهل بيت(عليهم السلام) است و برگ هميشه بر شاخه و فرع قرار دارد و اگر ما فرع را از شجره جدا كنيم، درخت بدون فرع و شاخه، نه برگى خواهد داشت و نه ميوه اى.
آيه فوق، بر اين نكته بسيار مهم تكيه دارد كه ولايت از رسالت جدانيست و بدون ولايت به رسالت نمى توان راه پيدا كرد. و در واقع، جدا شدن از فرع، نه تنها جدا شدن از شجره است، كه جدا شدن از ريشه و اصل ثابت يعنى توحيد و وحدانيت مى باشد.
«وإني لغفارٌ لمن تاب و امَنَ و عملَ صالحاً ثم اهتدى۲۲»
به راستى كه من بسيار آمرزنده كسى هستم كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد و سپس هدايت يابد.
از ابى ذر نقل شده است كه درباره آيه «إني لغفار...» گفت: منظوراز «لمن امنَ...» ايمان به آنچه پيامبر عظيم الشأن حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) آورده و نيز انجام واجبات مى باشد. و در مورد «ثم اهتدى» مى فرمايد: راه و هدايت به دوستى آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)پيدا كند (وارد شود)۲۳.
امام باقر(عليه السلام) راجع به آيه فوق فرمود: «ثم اهتدى» يعنى، به ولايت ما اهل بيت هدايت يابد۲۴.
امام باقر(عليه السلام) همچنين مى فرمايد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) روزى ازمنزل خارج شدند درحالى كه آيه «إني لغفار... ثم اهتدى» راقرائت مى كردند، سپس به على بن ابى طالب(عليه السلام) فرمودند: «هدايت با ولايت تواست۲۵.»
علامه بزرگوار طباطبايى در تفسير پر ارزش الميزان مى فرمايد:
«مراد از ولايت در حديث، ولايت امر مردم در دين و دنيايشان است. و اين ولايت همان مرجعيت در گرفتن معارف دين و قوانين دينى و در اداره امور اجتماع مى باشد. و بر اساس نص قرآن در امثال اين آيه مباركه: «ألنبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» اين ولايت براى شخص رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است؛ سپس براى اهل بيت و عترت آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)، قرار داده شده است مثل آيه ولايت، حديث متواتر ثقلين، حديث منزلت و نظائر اين دو.
و آيه هر چند در ميان آياتى واقع شده است كه بنى اسرائيل را مخاطب قرار داده و ظاهر آيات چنين است، لكن آيه مقيد به چيزى نيست كه آن را اختصاص به بنى اسرائيل بدهد. و مانع جريانش در غير آنها باشد. پس آيه در غير اينها جارى است، آنچنانكه در مورد اينها جارى است.
امّا جريان آيه در مورد بنى اسرائيل بدان جهت است كه براى موسى(عليه السلام) امامتى از سنخ اين ولايت كه براى غير او از انبيا وجود داشته، ثابت بوده است. پس، بر امت اوست كه به او هدايت يابند وتحت ولايت او داخل شوند.
و امّا جريان آيه در غير بنى اسرائيل بدان جهت است كه آيه عام بوده واختصاص به گروهى دون گروه ديگر ندارد. پس اين آيه مردم را به ولايت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله وسلم)در زمان حيات آن حضرت دعوت مى كند. وبعد از ايشان به ولايت ائمه از اهل بيت وعترت او(عليهم السلام) هدايت مى كند...۲۶
اهل بيت اهل ذكر هستند
«فاسئلوا أهل الذكر ان كنتم لا تعلمون۲۷»
جابربن عبداللّه گفت: على بن ابى طالب(عليه السلام) فرمود: «ما اهل ذكر هستيم۲۸»
جابر جعفى گفت: وقتى كه آيه «فاسئلوا أهل الذكر...» نازل شد، على(عليه السلام) فرمود: «ما اهل ذكر هستيم»
بايد دانست كه مكرر در قرآن كريم، ذكر برخود قرآن نيز اطلاق شده است۲۹. بنابراين، مصداق اهل ذكر در اين امت، اهل قرآن است. بخصوص با قرينه ذيل آيه شريفه در سوره نحل: «و انزلنا إليك الذكر لتبيّن للناس ما نزل اليهم...» و لذا، از اين آيه ظاهر است كه اهل ذكر، اهل قرآن هستند. و اهل قرآن همان افرادى مى باشند كه حديث ثقلين آنها را عدل قرآن قرار داده است. و هم آنان اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) هستند. كه در سوره طلاق آيه ۱۰، ذكر بر آن بزرگوار على الظاهر اطلاق شده است. و بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آنها مرجع سؤال مردمند. پاسخ مطمئن و تضمين شده را كه مطابق با وحى باشد آنها به مردم مى دهند.
اهل ذكر در اين آيه شامل تمام مسلمانان نمى شود، زيرا مسؤول عنه كسى است كه عالم و عارف به قرآن و سنت باشد و تمام مسلمانان، عالم به معارف الهى و احكام دينى و آشنا به قرآن نيستند. به همين جهت، اهل ذكر در آيه كسانى هستند كه در حديث ثقلين از آنها به عترت و اهل بيت تعبير شده و عدل قرآن مى باشند و لذا اشخاص در گرفتن دين از اينها هدايت خواهند شد و هرگز گمراه نخواهند گشت.
حرث گفت: از على(عليه السلام) پيرامون اين آيه سؤال كردم، فرمود: «به خدا سوگند، به راستى ما اهل ذكر هستيم، ما اهل علم هستيم، ما معدن تأويل و تنزيل هستيم. به حقيقت از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه مى فرمود: من شهر عِلمم و على درِ آن است. پس، كسى كه خواهان علم است، بايد از درِ آن وارد شود۳۰.»
تمسّك آدم(عليه السلام) به اهل بيت(عليهم السلام)
«فتلقّى ادم من ربه كلمات فتاب عليه...۳۱»
آدم(عليه السلام) كلماتى را از پروردگارش دريافت نمود. (و به آن كلمات از خدا طلب بخشش نموده) پس، خداوند بر آدم بازگشت فرمود (و توبه او را پذيرفت). از سعيد بن جبير، از عبدالله بن عباس چنين رسيده كه گفت: از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در مورد اين آيه سؤال شد، حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: آدم(عليه السلام) خداوند را به حق محمد، على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام) سؤال كرد كه خدا او را مورد توجه قرار دهد. پس، خداوند به او بازگشت (و او را مورد توجه و رحمت خويش قرار داد)۳۲.
ابن عباس، از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل كرده است كه فرمود: «آن گاه كه خداوند آدم را امر كرد از بهشت خارج شود، آدم روى به آسمان كرد، برطرف راست عرش ۵ شبح ديد، گفت: خدايا! آيا پيش از من كسى را آفريدى؟ خداوند به وى وحى كرد: آيا آن پنج شبح را ديدى؟ گفت: بلى. فرمود: «اينان برگزيدگانى از نور من هستند، نام ايشان را از نام خودم برگرفتم. پس من خداى محمود و ستايش شده هستم و اين محمد است. من بلند مرتبه و عالى هستم و اين على است. من فاطر و آفريننده هستم و اين فاطمه است. من محسن و احسان كننده هستم و اين حسن است. براى من اسماى حسنايى است و اين حسين است.» آدم گفت: «پس، به حق آنان مرا ببخشاى» خداوند به وى وحى فرمود كه براستى ترا بخشيدم. و اين همان كلماتى است كه بر اساس آن خداى تعالى فرمود: «فتلقى ادم من ربه كلمات فتاب عليه...۳۳»
اهل بيت (عليهم السلام) در مباهله
«...فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءَكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الكاذبين۳۴»
آيه فوق «ندع أبناءنا...» مربوط به جريان مباهله است كه بين رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و نصاراى نجران واقع شده است.
وآن گاه كه نصاراى نجران پيشنهاد مباهله را به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) دادند، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پاسخ داد: «با شما با بهترين افراد اهل زمين و با گرامى ترين اشخاص در نزد خدا مباهله مى كنم.»
و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نصاراى نجران را به مباهله دعوت كردند. و سپس على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام) را براى شركت در مباهله فرا خواندند. پس نصارا قدرت بر مباهله پيدا نكردند، زيرا به باطل بودن مذهب خود عالم بودند و لذا براى باقى ماندن در دين خود حاضر به جزيه دادن شدند ۳۵.»
و چنين آمده است كه نصاراى نجران پس از امتناع گفتند: اين چهره هايى كه مى بينيم ـ مقصود اهل بيت (عليهم السلام) هستندـ اگر خدا را قسم بر نابودى كوه بدهند، كوه نيست و نابود مى شود.
و از ابى رياح مولى ام سلمه روايت شده كه گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اگر خداوند عالم، بندگانى گرامى تر از على و فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام)داشت، مرا امر مى فرمود تا با آنها با اهل نجران مباهله كنم؛ ولى مرا امر فرمود كه با آنها اقدام به مباهله كنم و اينان بهترين بندگان خدا هستند. پس، به واسطه اينها بر نصاراى نجران غالب شدم۳۶.»
ابن سعيد خدرى گفت: وقتى آيه «ندع ابناءنا...» نازل شد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) با على و فاطمه و حسن و حسين (براى مباهله) خارج شدند۳۷.
آيه فوق در مورد مباهله پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با نصاراى نجران به سرپرستى عاقب و سيد نازل شد كه پس از حضور حضرت با اهل بيت(عليهم السلام) قادر به مباهله نشدند.
عامربن سعد از پدرش نقل كرده كه گفت: وقتى كه آيه «ندع أبناءَنا» نازل شد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، اميرالمؤمنين، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام) را (به نزد خويش) خوانده و فرمودند: «خدايا اينها اهل من هستند۳۸.»
۱. سوره فصلت، آيه ۴۲؛ «لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه»
۲. روى الجمهور عن ابن مسعود قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم): «فإنتهت الدعوة إلىّ و الى علىّ لم يسجد أحدنا لصنم قطّ فاتخذنى نبياً و اتخذ علياً وصياً»؛ مناقب على بن ابى طالب، تأليف ابى الحسن على بن محمد بن محمد الواسطى الجلابى الشافعى الشهير بابن المغازلي، المتوفى ۴۸۳، صص ۲۷۷-۲۷۶، روايت ۳۲۲، طبع تهران؛ دلائل الصدق، ج ۲، ص ۱۳۹
۳. سوره اعراف، آيه ۱۸۱
۴. شواهد التنزيل، ج ۱، ص ۲۰۴؛ عن ابن عباس في قوله -عزوجل- «و ممن خلقنا امة... قال: يعنى من امة محّمد «امة»، يعنى على بن ابى طالب، «يهدون بالحق» يعنى يدعون بعدك يا محمد إلى الحق «و به يعدلون» في الخلافة بعدك...» در غاية المرام، صص ۴۲۸-۴۲۷، دو حديث از اهل سنت، دوازده حديث از شيعه در اين مورد وارد شده است.
۵. تفسير فى ظلال القرآن، ج۳، ص۱۲۰
۶. تفسير الرازى، ج ۱۵، ص ۷۲
۷. شواهد التنزيل، ج ۱، صص ۵۸ـ۵۷؛ عن بريده في قول اللّه: «إهدناالصراط المستقيم» قال: صراط محمد و اله. كتاب ارجح المطالب، الشيخ عبيداللّه الحنفى، صص ۳۱۹ـ۵۸؛ غاية المرام درباره اين كه صراط مستقيم، محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) و آلش(عليهم السلام) هستند، از طريق عامه، سه حديث و از طريق شيعه ۲۴ حديث نقل كرده است. در ص ۲۴۶ و ۲۴۷
۸ - شواهد التنزيل، ج ۱ ص ۵۷ و ۵۸
۹. إحقاق الحق، ج ۱۳، ص ۸۳ـ به نقل از فرائد السمطين (نوشته علامه الشيخ ابراهيم بن محمد بن ابى بكر بن حمويه الحموينى، متوفى سال ۷۲۲)
۱۰. سوره بقره، آيه ۱۴۳
۱۱. ...عن ابان بن عياش عن سليم بن قيس عن على(عليه السلام) قال: «إن اللّه إيانا عنى» بقوله تعالى: «لتكونوا شهداء على الناس» فرسول الله شاهدٌ علينا و نحن شهداء على الناس و حجته في ارضه و نحن الذين قال اللّه جل اسمه (فيهم) «و كذلك جعلناكم اُمةً وسطاً...»؛ شواهد التنزيل، ج ۱، ص ۹۲
۱۲. سوره بقره، آيه ۲۰۸
۱۳. معجم الفاظ القرآن (مجمع اللغة العربية) ج ۱ ص ۶۰۸ (فى السلم) اى فى طريق الامان و النجاة
۱۴. الميزان، ج ۲، ص ۱۰۳
۱۵. رواه القوم، منهم العلامة ابن المغازلى الشافعى في المناقب، روى عن على(عليه السلام) في قوله تعالى: «ادخلوا فى السلم كافة» قال: ولايتنا أهل البيت.
منهم العلامة الشيخ سليمان البلخى القندوزى، المتوفى سنة ۱۲۹۳، فى ينابيع المودة ص ۲۵۰، طبع ايران، قم؛ عن ابى جعفر الباقر فى قوله تعالى «يا ايهاالذين آمنوا ادخلوا في السلم كافة» يعنى ولاية على(عليه السلام) و الاوصياء بعده. احقاق الحق، ج ۱۴، ص ۳۸۲
۱۶. سوره آل عمران، آيه ۱۰۳
۱۷. و اخرج صاحب كتاب المناقب عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس (رضى اللّه عنهما) قال: كنّا عند النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) إذ جاء أعرابي فقال: يا رسول الله سمعتك تقول: و اعتصموا بحبل اللّه فما حبل الله الذي نعتصم به؟
فضرب النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) يده في يد علىّ و قال «تمسكوا بهذا هو حبل الله المتين»؛ احقاق الحق؛ ج ۳، ص ۵۴۰
اين حديث به طور مفصل از جمال الدين محمد بن احمد الحنفى الموصلى معروف به ابن حسنويه در بحر المناقب، ص ۶۳ نقل شده است.
۱۸. شواهد التنزيل، ج ۱، ص ۱۳۱، روايت ۱۸۰ ...عن جعفر بن محمد(عليه السلام) فى قوله: واعتصموا بحبل الله... قال: نحن حبل اللّه. ينابيع الموده، ص ۲۷۴، طبع ايران، قم؛ احقاق الحق، ج ۱۴، صص ۳۸۶ـ۳۸۴ و ج ۳، صص ۵۳۹ و ۵۴۰ و ج ۱۸ صص ۵۴۱ و ۵۳۵.
امام شافعى در تفسير آيه «واعتصموا» شعرى سروده است:
و لمّا رأيت الناس قد ذهب بهم *** مذاهبهم في أبحر الغىّ و الجهل
ركبتُ على اسم الله في سفن النجا *** و هم اهل بيت المصطفى خاتم الرسل
و أمسكت حبل الله و هو ولاء هم *** كما قد أمرنا بالتمسك بالحبل
احقاق الحق، ج ۳، ص ۵۳۹ ***
۱۹. سوره ابراهيم، آيه ۲۵ و ۲۴
۲۰. عن مينا مولى عبدالرحمن بن عوف، عن ابيه يقول: سمعت عبدالرحمن بن عوف يقول: خذوا منى حديثاً قبل أن تشاب الاحاديث بالاباطيل. سمعت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) يقول: «انا الشجرة و فاطمة فرعها و علىّ لقاحها و حسن و حسين ثمرها و شيعتنا ورقها، و أصل الشجره في جنة عدن و سائر ذلك في سائر الجنة»؛ شواهد التنزل، ج۱، ص ۳۱۲
۲۱. شواهد التنزيل، ج ۱، صص ۳۱۱ و ۳۱۲
۲۲. سوره طه، آيه ۸۲
۲۳. عن ابى ذر في قوله تعالى: «و إني لغفار...» الايه، قال: لمن امن بما جاء به محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)و أدّى الفرائض «ثم اهتدى» قال: إهتدى قال: إهتدى إلى حب ال محمد(صلى الله عليه وآله وسلم).
شواهد التنزيل، للحافظ الحسكانى، ج ۱، ص ۳۷۷. نيز در احقاق الحق، ج ۱۴، ص ۴۰۵، بياناتى در اين مورد از عون بن ابى جحيفه عن أبيه و ثابت البنانى ذكر شده است.
جمال الدين محمد بن يوسف الزرندى الحنفى في «نظم درر السمطين»، ص ۸۶، طبع مطبعة القضاء، روى عن ثابت بن البنانى في قوله -عزوجل- «و إنى لغفار لمن تاب... ثم اهتدى» الى ولاية اهل بيته(صلى الله عليه وآله وسلم) قال: و كذا جاء عن ابى جعفر إنه قال: «ثم اهتدى إلى ولايتنا اهل البيت»
۲۴. عن جابر، عن ابى جعفر(عليه السلام) فى قوله تعالى: «و اني لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحاً ثم اهتدى» قال: «إلى ولايتنا اهل البيت.»
۲۵. عن ابى جعفر محمد بن على الباقر(عليه السلام)، عن ابيه، عن جده قال: خرج رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)ذات يوم، فقال: «إن اللّه تعالى يقول: و اني لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحاً ثم اهتدى»؛ ثم قال لعلى بن ابى طالب: «إلى ولايتك»؛ شواهد التنزيل، ج ۱، صص ۳۷۷ـ۳۷۶
۲۶. الميزان، ج ۱۴، ص ۲۱۵
۲۷. سوره نحل، آيه ۴۳
۲۸. أخرج الثعلبى عن جابر بن عبداللّه قال: قال على بن ابى طالب(عليه السلام): نحن اهل الذكر ينابيع الموده، ص ۱۱۹
۲۹. آل عمران، ۵۸؛ حجر، ۶ و ۹؛ نحل، ۴۴؛ انبيا، ۵۰؛ يس، ۱۱ و ۶۹؛ ص، ۸ و ۸۷؛ فصلت، ۴۱؛ زخرف، ۵؛ قلم، ۵۱ و...
۳۰. عَن الحرث: قال: سألت علياً عن هذه الاية «فاسئلوا أهل الذكر...» قال: واللّه إنّا لنحن أهل الذكر، نحن اهل العلم و نحن معدن التأويل و التنزيل. و لقد سمعت رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) يقول: «انا مدينة العلم و علىّ بابها فمن اراد العلم فليأته من بابه»؛ شواهد التنزيل، ج۱، ص ۳۳۴
۳۱. سوره بقره آيه ۳۷
۳۲. ...عن سعيد بن جبير، عن عبداللّه بن عباس، قال: سئل النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) عن الكلمات الّتى تلقّى ادم من ربه فتاب عليه، قال: سأله «بحق محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسين الاّتبت علىّ» فتاب عليه. مناقب على بن ابى طالب، لابن المغازلى، ص ۶۳؛ ينابيع المودة، صص ۹۷
۳۳. ...عن ابن عباس(رض) عن النبى(صلى الله عليه وآله وسلم): «لما امراللّه ادم بالخروج من الجنة رفع طرفه نحو السماء فراى خمسة أشباح على يمين العرش فقال: الهى خلقت خلقاً من قبلى؟ فأوحى اللّه إليه أما تنظر إلى هذه الاشباح؟ قال: بلى قال: هؤلاء الصفوة من نورى اشتفقت اسماء هم من اسمى: فاناالله المحمود و هذا محمد و اناالعالى و هذا على و اناالفاطر و هذه فاطمه؛ و انا المحسن و هذا حسن؛ ولى الاسماء الحسنى و هذا الحسين؛ فقال آدم:
«فبحقهم اغفرلى» فأوحى اللّه إليه قد غفرت و هي الكلمات التي قال اللّه تعالى: «فتلقى ادم من ربه كلمات فتاب عليه». احقاق الحق، ج ۹، ص ۱۰۴ و در ينابيع الموده، ص ۹۷ شبيه به اين حديث وارد شده است.
۳۴. سوره آل عمران، آيه ۶۱
۳۵. احقاق الحق، ج ۱۴، ص ۱۳۴
۳۶. احقاق الحق، ج ۱۴، ص ۱۴۵
۳۷. عن ابى سعيد الخدرى، لما نزلت هذه الاية «تعالوا...» قال: فخرج رسول اللّه بعلى و فاطمة و الحسن و الحسين. (احقاق الحق ج ۱۴ ص ۱۳۴)
۳۸. عن عامر بن سعد، عن ابيه قال: لما نزلت هذه الاية، دعا رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) علياً و فاطمة و حسناً و حسيناً، فقال: «اللهم هؤلاء اهلي»؛ احقاق الحق، ج ۱۴، صص ۱۴۸ـ ۱۳۱؛ شواهد التنزيل، ج ۱، ص ۱۲۴
منبع: هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق؛دوره دوازدهم؛ شماره سه