«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»[۱]
مقدمه
بعثت پیامبران الهی از سوی خداوند امری اجتنابناپذیر است؛ اینان مأموریت یافتهاند انسان را از تاریکیها خارج، و به نور و سعادت رهنمون سازند.»[۲]
از سوی دیگر پیامبر اکرم امری مسلم و ضروری است که قرآن به آن تصریح کرده است: «محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست؛ ولیکن فرستاده خدا و خاتم ـ سرآمد و پایانبخش ـ پیامبران است.»[۳]
بنابراین پس از ارتحال رسول خاتم(ص)، پیامبر دیگری نیامده و نخواهد آمد؛ ولی آیا با پایان یافتن
نبوت، بشر بدون پیشوای معصوم میتواند به سرمنزل مقصود برسد؟ این سؤال نیز مطرح میشود: آیا دین اسلام به زمان پیامبر(ص) و مکان خاص اختصاص دارد و یا فرا زمانی و فرا مکانی است؟
نوشتار پیشرو به این دو پرسش جواب میدهد که نتیجه آن، بایستگی وجود امام معصوم بعد از رحلت رسول اعظم(ص) است. این بحث در محورهای ذیل، سامان یافته است:
الف) تعریف عصمت
«عصمت» در لغت به معنای محافظت و ممانعت است. از کاربردهای این واژه به دست میآید که مراد، محافظت و ممانعت از شر، امور ناگوار و ناپسند است.[۴] در قرآن مشتقات واژه عصمت سیزده بار به کار رفته که در بیشتر موارد به معنای لغوى است.[۵] درباره معنای اصطلاحی عصمت اختلاف نظر وجود دارد؛ اما برخی مانند محقق طوسی «عصمت» را ملکهای نفسانی تعریف کردهاند که معصوم با برخورداری از آن، مرتکب گناه نمیشود: «إنَّها مَلَکَةٌ لایَصْدُرُ عَنْ صاحِبِها مَعَها الْمَعاصِیَ،[۶] عصمت ملکهای است که از دارنده آن معصیت سر نمیزند.» علامه طباطبایى نیز مىفرماید: منظور از «عصمت» وجود امرى است در انسان معصوم که باعث حفظ او از وقوع در آنچه که جایز نیست (مثل خطا و معصیت) مىشود.[۷]
ب) اقسام عصمت
عصمت که از ویژگیهای عام پیامبران است، به معنای پیراسته بودن از گناه صغیره و کبیره و مصونیت از خطا و نسیان است. بنابراین تعریف، عصمت به دو بخش عصمت علمی و عصمت عملی تقسیم میشود. عصمت علمی یعنی مصونیت از هرگونه خطا و اشتباه در فکر و اندیشه. این عصمت دارای مراتب و ابعادی به شرح ذیل است:
ـ عصمت در شناخت احکام الهی؛
ـ عصمت در شناخت موضوعات احکام شرعی؛
ـ عصمت در تشخیص مصالح و مفاسد امور مربوط به رهبری جامعه اسلامی؛
ـ عصمت در امور مربوط به زندگی عادی، اعم از مسائل فردی و اجتماعی؛
ـ عصمت عملی یعنی پاکی از گناه و معصیت، در عمل و کردار.[۸]
ج) عقیده شیعه درباره عصمت امام
عصمت، اصلیترین وجه تمایز مذهب تشیع با دیگر مذاهب اسلامی است. شیعه معتقد است؛ بشر پس از رسول اکرم(ص) برای هدایت به پیشوای معصوم نیازمند است و وجود امام معصوم ضروری است. شیخ مفید مینویسد: امامانی که در اجرای احکام و اقامه حدود الهی و حفظ شرایع و تربیت بشر، جانشینان پیامبراناند، همچون پیامبران، معصوم هستند... آنان در مسائل مربوط به دین و احکام الهی دچار لهو و نسیان نخواهند شد. این مطلب مورد قبول همه امامیه است... .[۹] علامه حلّی نیز بر این عقیده است که امامان، همچون پیامبران، باید در تمام دوران زندگی از همه گناهان و پلیدیها، عمداً و سهواً، معصوم باشند؛ زیرا آنان همانند پیامبران، حافظان شرع الهی هستند... .[۱۰]
د) دلایل لزوم وجود معصوم پس از پیامبر خاتم
با توجه به ضرورت ، این پرسش مطرح میشود که آیا پس از و صیانت قرآن از تحریف،[۱۱] انسان برای هدایت و تأمین سعادتش به پیشوای معصوم نیاز دارد؟
برای اثبات این اعتقاد، ادله گوناگونی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
دلیل نخست: دلایل ضرورت بعثت پیامبران
دلایل اثبات ضرورت بعثت پیامبران، ضرورت وجود معصوم بعد از پیامبر خاتم(ص) را نیز شامل میشود؛ یکی از دلایل لزوم بعثت پیامبران آن است که انسان باید به کمال برسد، اما عقل و فطرت انسان به تنهایی نمیتواند او را به این کمال برساند و هدایت و سعادت بشر را تضمین کند. از اینرو حکمت خداوند اقتضا میکند، افرادی را برای ابلاغ پیام آسمانی و هدایت بشر برگزیند. با نگاهی به زندگی پیامبران درمییابیم که نقش آنان تنها دریافت و ابلاغ وحی نیست؛ بلکه آنان وظیفه تفسیر وحی، صیانت وحی از تحریف؛ و ایجاد بستر لازم برای پذیرش دستورات الهی و عمل به آنها را نیز بر عهده دارند.
از نکات اساسی در ضرورت بعثت پیامبران، آن است که نیاز به پیامبران، شامل همه انسانها میشود؛ یعنی این امر فرازمانی و فرا مکانی است. بر این اساس، لازم است همه انسانها از هدایت آسمانی برخوردار باشند: «وَ لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ؛[۱۲] و هر گروهى را راهنمایى است» «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیر؛[۱۳] و هیچ امتى نبود مگر آنکه در میانشان بیم دهنده اى گذشت.»
این آیات که مؤید حکم عقل هستند، اثبات میکنند که نیاز به هدایتگر، دائمی است.
در زمان پیامبر اسلام، ایشان هدایتگری را بر عهده داشتند و حضرت، افزون بر تفسیر وحی و صیانت آن از تحریف، برای پذیرش رسالت و رفع موانع، اقدامات لازم را انجام میدادند.
با ارتحال پیامبر اکرم(ص) با این پرسش روبهرو میشویم که آیا بعد از پیامبر اکرم(ص) مردم از حضور معصوم، محروماند و وظیفه تفسیر وحی و صیانت وحی از تحریف ـ که در عصر پیامبر، وظیفه معصوم بود ـ به غیر معصوم واگذار گردیده است؟
در پاسخ باید گفت مسئولیت پیامبر شامل تلقی وحی، حفظ و ابلاغ آن، تفسیر و تبیین وحی، و برطرف ساختن موانع تحقق یافتن عقاید، اخلاق و احکام الهی میشود. تلقی وحی و حفظ و ابلاغ آن، از شئون اختصاصی پیامبران الهی است که با رحلت پیامبر، این دو شأن پایان میپذیرد؛ اما دیگر وظایف، اختصاص به شخص پیامبر ندارد، بلکه وظیفه تفسیر شریعت، پاسداری از دین و شریعت بعد از پیامبر نیز ادامه دارد...[۱۴] و این بدان معنا است که امامت، ادامه رسالت است.
دلیل دوم: تبیین و اجرای احکام الهی
حقیقت این است که برنامه آسمانی، دستورالعمل زندگی است و انسان با عمل به آن میتواند سعادت دنیا وآخرت خود را تأمین کند. لذا بایسته است برنامههای اسلام در هر زمانی اجرا شود. از سوی دیگر توقف پیامبر در بین مردم، محدود و کوتاه است. پس لطف خداوند اقتضا دارد افرادى را که براى رهبرى مردم شایسته مىداند و به درستى و پاکدامنى آنان اعتماد دارد، به ملت معرفى، و مسئولیت نگهدارى و اجراى احکام را به آنان واگذار کند. در این مورد در صورتى منظور حقتعالى تأمین مىشود که اجرا کنندگان احکام، از گناه و تخلف از احکام معصوم باشند و در یاد گرفتن احکام، حفظ، ابلاغ و اجراى آنها از خطا و اشتباه و فراموشى و عصیان، مصونیت داشته باشند تا احکام و قوانین دین را بدون کم و زیاد اجرا کنند. در غیر این صورت، اگر حتی در یکى از این مراحل یا حتی یکی از آنها معصوم نباشند، ممکن است عمداً مرتکب خلاف شوند یا حکم آسمانى را خوب یاد نگیرند یا فراموش کنند یا در روش اجراى آنها به اشتباه بیفتند. در نتیجه احکام واقعى اجرا نشود و منظور خداى بزرگ که تکمیل انسانها است، تأمین نگردد. پس مجریان قوانین که از جانب خدا معرفى مىشوند، باید از گناه و خطا معصوم و مورد اعتماد باشند.[۱۵]
در تأیید مطلب بالا باید بدانیم که خلفا، هم در تبیین احکام و هم در اجرای آن اشتباه میکردند و به علی(ص) رو میآوردند و ایشان را مرجع علمی میدانستند.
ابن عبدالبر مینویسد: روزی عمر در ایام خلافت خویش تصمیم گرفت زن دیوانهای را که زنا کرده بود، به همراه زن دیگری که در مدت شش ماه بچهای آورده بود، سنگسار کند. علی(ع) از ماجرا خبر یافت و به عمر فرمود: زن دیوانه گناهی ندارد؛ زیرا خداوند قلم تکلیف را از او برداشته است و در مورد پاکدامنی زن دیگر این آیه را قرائت کرد: «وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَ ثُونَ شَهْراً؛[۱۶] دوران حاملگی و از شیر باز گرفتن کودک سی ماه است». عمر با شنیدن این استدلال، فرمان خود را پس گرفت و گفت: «لولا علی لهلک عمر![۱۷] اگر علی نبود، عمر بدون شک هلاک میشد.»
دلیل سوم: بایستگی وحدت اسلامی
تاریخ پرفراز و نشیب اسلام، از اختلافهای ریشهداری میان مسلمانان حکایت دارد.[۱۸] بیتردید، منشأ بسیاری از این چالشها، باورهای دینی و اعتقادی است. اختلافاتی که بیشتر بر اساسِ «خود حقانگاری» مذاهب ایجاد شده است.[۱۹] همه مذاهب اسلامی، باورهای خود را اسلام ناب و تفسیری صحیح و برخاسته از قرآن و سنت نبوی میدانند و بر حقانیت خود اصرار دارند. برخی از مکتبهای افراطی، تا مرز تکفیر و مرتد دانستن پیروان دیگر مذاهب پیش رفتهاند.[۲۰] هیچیک از مذاهب اسلامی، جز به حقانیت باورهای خویش و برداشت خود قانع نمیشوند و فهم و تفسیر دیگران از دین را تفسیری باطل میدانند.[۲۱]
بر اساس اصلی پذیرفته شده و خِرَدپذیر نزد همه مسلمانان، اصلیترین مبنای وحدت جوامع، باورهای اساسیِ مشترک است و با توجه به همین اصل؛ در قرآن، خداباوری، معیار وحدت ادیان توحیدی قرار گرفته و خداوند اهل کتاب را با توجه به توحید، به اتحاد با مسلمانان فرامیخواند: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ؛[۲۲] بگو: اى اهل کتاب! بیایید بر سخنى که میان ما و شما مشترک است پیروی کنیم؛ اینکه جز خدا را نپرستیم و کسى را با او شریک قرار ندهیم...»
همچنین قرآن مسلمانان را به چنگ زدن به ریسمان الهی فرامیخواند: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا؛[۲۳] و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.» در تفاسیر، حبل الهی، بر قرآن، توحید و ولایت تطبیق شده است.[۲۴]
بدیهی است که اتحاد را باید در معارف قرآن جستوجو کرد. توحید هر چند روح حاکم بر قرآن است و از منظر اعتقادی میتواند تأمین کننده وحدت نظری مسلمانان باشد، در آیه مورد بحث عامل وحدت مسلمانان نیست. تجربه تاریخی حیات مسلمانان به وضوح نشان میدهد که دو عنصر یاد شده، نقش چندانی در تحقق وحدت اسلامی نداشته و تضمین کننده وحدت مورد نظر در آیه نیستند؛ افزون بر این، تفسیرهای متفاوت و فهمهای متعارض از دو عنصر قرآن و توحید، خود بهانهای برای خصومت و ستیز مذاهب اسلامی بوده است. اما امامت از منظر تشیع، عنصری برای ایجاد وحدت اسلامی است. نظریه امامت، با استناد به براهین عقلی و الهام از قرآن و روایات مطرح شده است. بر اساس مبانی شیعه، وحدتبخشی توحید و قرآن در گرو پذیرش نظریه امامت است و جز پذیرش امامت معصوم، راهی برای اتحاد اسلامی وجود ندارد. مفسران شیعه، حبلالله در آیه مورد بحث را امامان معصوم دانستهاند. امام صادق(ع) فرمود: «نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ الَّذِی قَالَ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا؛[۲۵] ما حبل الهی هستیم که مسلمانان برای وحدت اسلامی باید به آن تمسک جویند.» یکی از جهاتی که رسول اعظم(ص) مایه وحدت است، بُعد رهبری ایشان میباشد:
نیست از روم و عرب پیوند ما
نیست پابند نسب پیوند ما
دل به محبوب حجازی بستهایم
زین جهت با یکدگر پیوستهایم
امت او مثل او نور حق است
هستی ما از وجودش مشتق است[۲۶]
دلیل چهارم: آیات و روایات
آیات و روایات فراوانی بر لزوم عصمت جانشینان پیامبر اکرم(ص) دلالت دارند. در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱. آیه امامت
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ؛[۲۷] و [به یاد آر] آنگاه که ابراهیم را پروردگار وى به امورى چند بیازمود و او آنها را به انجام رسانید. [خداوند] فرمود: تو را پیشواى مردم خواهم کرد. [ابراهیم] گفت: و از فرزندان من [نیز پیشوایانی قرار ده]. فرمود: پیمان من به ستمکاران نرسد.»
امامت معانى مختلفى دارد: از قبیل: ۱. ریاست و زعامت در امور دنیاى مردم؛ ۲. ریاست در
امور دین؛ ۳. تحقق بخشیدن برنامه هاى دینى، اعم از حکومت و اجرای احکام الهی و تربیت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن.
امامت در آیه به معنای سوم است؛ زیرا از آیات متعدد قرآن استفاده مىشود که در مفهوم امامت، مفهوم هدایت نهفته است: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون؛[۲۸] و از آنان پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما راهنمایی مىکردند، از آنرو که شکیبایى ورزیدند و آیات ما را بىگمان باور مىداشتند.» امامت به این معنا از رسالت و نبوت بالاتر است؛ چون نبوت و رسالت، تنها گرفتن پیام آسمانی و ابلاغ آن و بشارت و انذار است؛ اما در امامت، اجراى احکام و تربیت نفوس در ظاهر و باطن، نهفته است که هدف و نتیجه، گرفتن پیام آسمانی و ابلاغ آن و تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنى ایصال به مطلوب است، نه فقط نشان دادن راه؛ و نیز هدایت تکوینى را شامل مىشود، یعنى تأثیر باطنى و نفوذ روحانى امام در انسانهاى آماده و هدایت معنوى آنها و تابش شعاع وجودش بر قلب آنها. نقش امام در حیات معنوى، به خورشید مىماند که با اشعه زندگىبخش خود، گیاهان را پرورش مىدهد و به موجودات زنده، حیات مىبخشد.
امام صادق(ع) درباره این آیه میفرماید: خداوند ابراهیم را پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد؛ بنده خاص خود قرار داد. خداوند او را به عنوان نبى انتخاب کرد پیش از آنکه او را رسول خود سازد؛ او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آنکه او را به عنوان خلیل خود برگزیند؛ و او را خلیل خود قرار داد پیش از آنکه او را امام قرار دهد. هنگامى که همه این مقامات را جمع کرد، فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم. این مقام به قدرى در نظر ابراهیم(ع)بزرگ جلوه کرد که عرض کرد: خداوندا! از دودمان من نیز امامانى انتخاب کن. فرمود: پیمان من به ستمکاران نمىرسد ... یعنى شخص سفیه، هرگز امام افراد باتقوا نخواهد شد.[۲۹] بنابراین مقام امامتى که بعد از پیروزى در همه آزمونها به ابراهیم بخشیده شد، برتر از مقام نبوت و رسالت بود.
مراد از ظلم در جمله «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» به معناى وسیع کلمه و در برابر عدالت (گذاردن هر چیز به جاى خویش) است. بنابراین ظلم، آن است که شخص یا کار یا چیزى را در موقعیتى که شایسته آن نیست، قرار دهند.
از آنجا که مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى، مقامی فوقالعاده پرمسئولیت است، یک لحظه گناه، نافرمانى و سوءپیشینه، سبب مىگردد که لیاقت این مقام سلب گردد.[۳۰] لذا در احادیث آمده که ائمه(ع) براى اثبات انحصار خلافت بلافصل پیامبر اکرم(ص) به على(ع)، به این آیه استدلال مىکردند؛ چون دیگر مدعیان خلافت، در دوران جاهلیت بتپرست بودند و چه ظلمی بالاتر از بتپرستی: «یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیم؛[۳۱] اى فرزندم، شریک براى خدا قرار مده که شرک، ظلم عظیمى است.» کاوشهای انجام شده در منابع تاریخی اسلام گواه این حقیقت است که در میان همراهان پیامبر(ص) تنها علی بن ابیطالب(ع) از ویژگی عصمت برخوردار بود.[۳۲]
۲. آیه اولیالامر
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ، وَ الْیَوْمِ الآخِرِ؛[۳۳] اى کسانى که ایمان آوردهاید، خداى را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر را که از شمایند فرمان برید. پس اگر درباره چیزى ستیزه و کشمکش کردید، آن را به خدا ـ کتاب خدا ـ و پیامبر بازگردانید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید،.»
خدای متعال در این آیه، اولاً اطاعت از اولیالامر را در کنار اطاعت از خود و رسول قرار داده است؛ ثانیاً اطاعت از اولیالامر را به صورت مطلق ذکر کرده است. بنابراین دو نکته، اولیالامر معصوماند. به گواهی منابع اسلامی در میان اصحاب پیامبر اکرم(ص) تنها حضرت علی(ع) معصوم بود.[۳۴]
بعد از نزول این آیه، جابر بن عبدالله انصاری به پیامبر اکرم عرض میکند: اولیالامر چه کسانی هستند که خداوند اطاعت آنان را در کنار اطاعت رسول قرار داده است؟ پیامبر اکرم میفرماید: آنان جانشینان من و پیشوای مسلمانان هستند. بعد پیامبر نام دوازده امام را ذکر میکند و چون به نام امام محمد باقر میرسد، به جابر مژده میدهد که تا آن زمان زنده خواهی بود؛ سلام مرا به ایشان برسان.[۳۵]
سلیم بن قیس مىگوید: از حضرت امیرالمؤمنین شنیدم که مىفرمود: اطاعت از هیچکس واجب نیست، جز خدا و رسول و اولوالامر. اطاعت از اولوالامر بدان جهت واجب شد که از گناه و معصیت، معصوم و پاکاند و برخلاف احکام خدا دستور نمىدهند.[۳۶]
۳. آیه تطهیر
«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا؛[۳۷] همانا خداوند مىخواهد از شما خاندان پیامبر، پلیدى را ببرد و شما را پاک کند، پاکى کامل.»
بر اساس روایات فراوانی که اهل سنت و شیعه نقل کردهاند، مراد از «اهلالبیت» پنج تن آل عبا است.[۳۸] شیعه معتقد است که امامان اهل بیت(ع) از هر گونه خطا و گناه معصوم هستند؛ همانگونه که در قرآن آمده است: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».
با توجه به اینکه مقصود از طهارت در این آیه، پاکیزگى از آلودگىهاى ظاهرى بدن و لباس نیست، بلکه پاکیزگى روح از آلودگى به هر گونه گناه و دروغ و شرک است و نیز مقصود از اراده الهى، اراده تکوینى و قطعى ذات الهى است که تخلف پذیر نیست، زیرا اراده تشریعى خداوند مبتنى بر تطهیرِ از گناهان، شامل همه انسانها است، قطعاً مقصود از اراده تطهیر در این آیه همان پاکیزگى اهل بیت از هر گونه گناه است که مفهوم «عصمت» مىباشد.[۳۹]
ام سلمه نقل میکند: فاطمه(س) نزد پیامبر(ص) آمد و حریرهاى[۴۰] براى آن حضرت آورد. پیامبر(ص) فرمود: شوهرت و دو پسرت را بخوان. پس فاطمه(س) آنها را آورد و از آن حریره خوردند. آنگاه پیغمبر(ص) کسای خیبرى را بر سر آنان انداخت و گفت: اللَّهُمَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ عِتْرَتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً؛ بار خدایا، اینان خاندان و خویشان هستند، پس از ایشان پلیدى را ببر و ایشان را پاک کن، پاک کردنى. ام سلمه گوید: پس گفتم: یا رسول اللَّه، و من با ایشانم؟ فرمود: تو به خیر و سعادتى.[۴۱]
۴. حدیث «ثقلین»
حدیث ثقلین[۴۲] از احادیث قطعیالصدور و متواتر است که با بیانی گویا، پیوند و ملازمه «عترت» و «قرآن» را بیان میکند و بقا و تداوم دستاورد رسالت را در همراهی قرآن و عترت میداند. این حدیث، یکی از دلایل و شواهد لزوم حضور معصوم بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) است.[۴۳]
در توضیح این پیوند میان عترت و قرآن، باید گفت آموزههای وحیانی، متنی صامت است که تفسیرهای متنوع و متعددی را برمیتابد؛ چنانکه بعد از رحلت رسول اکرم(ص) و غفلت مسلمانان از عترت آن حضرت، شاهد تفسیرهای گوناگون و نزاعهای بیپایان در حوزه تفسیر و فهم قرآن هستیم.[۴۴] به عقیده شیعه مراد از عترت در حدیث ثقلین، امامان معصوم و جانشینان پیامبر اسلام هستند. على(ع) فرمود: چرا در پیدا کردن راه حق سرگردانید؟ در صورتى که عترت پیغمبر در بین شما هستند. آنان پیشوایان حق و پرچمهاى دیانت و زبانهاى راستى هستند. عترت را به منزله قرآن حساب کنید و مانند تشنگان به سویشان بشتابید.
ابن ابىالحدید مىنویسد: در کلام امیرالمؤمنین(ع): «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ» راز بزرگى نهفته است؛ زیرا به مردم مىفرماید: عترت را در ردیف قرآن قرار دهید و چنانکه احکام و دستورهاى قرآن را بدون چون و چرا به کار مىبندید، از احکام و دستورهاى عترت هم باید بدون استثنا پیروى کنید. از این کلام استفاده مىشود که عترت پیامبر(ص) از گناه، معصوم و بیمه شدهاند.[۴۵]
پی نوشتها:
[۱]. احزاب، آیه۳۳.
[۲]. «این کتابى است که آن را به سوى تو فرو فرستادیم تا مردم را به خواست و فرمان پروردگارشان از تاریکیهاى گمراهى به روشنایى هدایت بیرون آرى، به راه آن تواناى بىهمتا و ستوده.» (ابراهیم، آیه۱)
[۳]. «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّین» (احزاب، آیه۴۰)
[۴]. فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج ۱، ص ۳۱۳؛ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۲۴۴.
[۵]. مائده، آیه ۶۷؛ احزاب، آیه ۱۷؛ هود، آیه ۴۳؛ یونس، آیه ۲۷؛ غافر، آیه ۳۳.
[۶]. محقق طوسی، تلخیص المحصل، ص ۳۶۹.
[۷]. «و هو أن الله سبحانه خلق بعض عباده هؤلاء على استقامة الفطرة و اعتدال الخلقة....» (طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۱۱، ص ۱۶۲.)
[۸]. ر.ک: نصرى، عبدالله، مبانى رسالت انبیا در قرآن، ص ۲۲۶.
[۹]. شیخ مفید، اوائل المقالات، ج ۴، ص ۶۵.
[۱۰]. علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص ۱۶۴.
[۱۱] . «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (حجر، آیه ۹)
[۱۲]. رعد، آیه ۷.
[۱۳]. فاطر، آیه ۲۴.
[۱۴]. ر.ک: خرازی، محسن، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج ۲، ص ۱۸.
[۱۵]. امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، ص ۱۲۶.
[۱۶]. احقاف، آیه ۱۵.
[۱۷]. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۳، ص ۱۱۰۳.
[۱۸]. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج ۱، ص ۴۱ به بعد.
[۱۹]. «کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» (روم، آیه ۳۲).
[۲۰]. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ص۲۰۳؛ محمد بن عبدالوهاب، فصل الخطاب، ص ۶۵.
[۲۱]. خراز قمی، علی، کفایةالاثر، ص ۱۵۵؛ بیهقی، السنن الکبری، ج ۱۰، ص ۲۰۸.
[۲۲].آل عمران، آیه ۶۴.
[۲۳]. آلعمران، آیه ۱۰۳.
[۲۴]. طبرسی، فضل، مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۰۵.
[۲۵]. همان.
[۲۶]. قائمی، پروین، کلیات اقبال، ص ۸۹.
[۲۷]. بقره، آیه ۱۲۴.
[۲۸]. سجده، آیه ۲۴.
[۲۹]. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۰؛ مکارم شیرازی، ناصر، برگزیده تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۲۰)
[۳۰]. ر.ک: طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۲۷۴.
[۳۱]. لقمان، آیه ۱۳.
[۳۲]. ر.ک: طبا طبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۲۷۴.
[۳۳]. نساء، آیه ۵۹.
[۳۴]. ر.ک: طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۲۷۴.
[۳۵]. فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج ۱، ص ۴۶۴.
[۳۶]. حر عاملی، اثبات الهداة، ج ۱، ص ۲۳۲.
[۳۷]. احزاب، آیه ۳۳.
[۳۸]. طباطبا یی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۱۶، ص ۳۱۷.
[۳۹]. مکارم شیرازی، ناصر و نویسندگان، دایرة المعارف فقه مقارن، ص ۳۳۵.
[۴۰]. نوعی غذا است که باغلات و شیر تهیه میشود.
[۴۱]. طبرسی، فضل، مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۵۹.
[۴۲]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، ج ۳، ص ۸۷، ۳۵۹؛ شیخ حر عاملی، إثبات الهداة، ج ۲، ص ۶۱؛ طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج ۱۲، ص ۱۰۷ و ج ۳، ص ۸۶.
[۴۳]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۳، ص ۸۷، ۳۵۹.
[۴۴]. ر.ک: حر عاملی، إثبات الهداة، ج ۲، ص ۵۵۳ و ج ۳، ص ۱۲۷، مازندرانی حائری، محمدمهدی، کوکب الدُّری، ص ۲۳۵؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳.
[۴۵]. ابن أبیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۳۷۳.
نویسنده: سید رضا جباری