زهرا رئیسی و عشرت فاطمه
چکیده:
قرآن کریم، به دفعات انسان را به استفاده از عقل فراخوانده و انسانهایی که از عقل خود استفاده نمی کنند، را بدترین جنبندگان روی زمین دانسته است. قرآن کریم با ایجاد ارتباط بین دیانت و عقلانیّت، کافران را انسانهایی نادان معرفی کرده است و ارتکاب برخی از گناهان را نیز به عدم استفاده از عقل نسبت می دهد از نظر قرآن کریم، یکی از عوامل استفاده نکردن از عقل، تقلید کورکورانه از گذشتگان است؛ قرآن کریم انسان ها را به خصوص به اندیشه و تعقل در برخی امور فراخوانده است که برخی از آنها عبارتند از: الف. تعقل در نشانه های خداوند در عالم هستی، از قبیل تعقل در زنده شدن زمین پس از مردن آن، اختلاف شب و روز، تنوع میوه ها و ... ب. تعقل در آفرینش انسان؛ ج. تعقل در آثار گذشتگان؛ د. تعقل در محال بودن شریک برای خدا؛ ه. تعقل در نزول قرآن کریم و تعقل در برتری آخرت بر دنیا. قرآن کریم،.
طرح مسئله
عقل در مبانی اندیشه اسلامی جایگاهی بس رفیع دارد، به گونهای که از آن به عنوان حجت باطنی در مقابل حجت ظاهری و انبیاء یاد شده است.
در اصول اعتقادات، عقل تنها منبع برای اثبات آموزههای کلی و زیربنایی اعتقادی و کلامی است و استفاده از غیر آن، کارگشا نبوده، بلکه در مواردی دور و باطل است. در فروع احکام نیز، عقل به عنوان یکی از ادله چهارگانه استنباط در مذهب شیعه شناخته میشود.
قرآن کریم به عنوان منشور اساسی مسلمانان در بسیاری از موارد انسان ها را به اندیشه و تعقل فراخوانده است و از عدم استفاده از آن مذمت کرده است.
آنچه در این نوشتار مورد تأکید قرار گرفته است، جایگاه عقل از منظر قرآن کریم با تأکید بر نظریات مفسر بزرگ شیعه مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان است.
مباحث راجع به عقل، بسیار گستردهتر از یک نوشتار چند صفحهای است، از این رو در این تحقیق، از مباحث فراوانی چشمپوشی کرده و تنها به برخی از مباحث به طور گذرا اشاره شده است.
تاکید قرآن بر استفاده از عقل
قرآن کریم به دفعات انسانها را به استفاده از عقل دعوت کرده است و در این راستا از اقوامی یاد میکند که به دلیل عدم استفاده از عقل مورد توبیخ پیامبران قرار گرفتهاند. انبیاء بزرگ الاهی در مواجهه با بتپرستان، همواره آنها را دعوت به مراجعه به عقل کردهاند. از باب نمونه میتوان به داستان حضرت ابراهیم علیه السلام اشاره کرد که وقتی بتپرستان گفتند که ابراهیم بتها را شکسته است؟ در جواب فرمود:
«بل فعلهم کبیرهم هذا فاسالوهم ان کانوا ینطقون فرجعوا الی انفسهم فقالوا انکم انتم الظالمون»[۱] یعنی بلکه بزرگ بتها آنها را شکسته است. اگر سخن می گویند، از آنها سوال کنید. بتپرستان به نفس خود مراجعه کرده پس گفتند که حقیقتا شما از ظالمان هستید.
ابراهیم علیه السلام با توبیخ آنها فرمود:
«أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ ... أَفَلَا تَعْقِلُونَ»[۲] «آیا غیر از خدا چیزی را که به شما نفع و ضرر نمی رساند، عبادت می کنید.... آیا نمی اندیشید؟»
قرآن کریم در آیات نورانی خود، کسانی که از عقل استفاده نکرده و در نتیجه کافر شدند را به گوسفندان تشبیه کرده و میفرماید:
«مثل الذين كفروا كمثل الذى ينعق بما لا يسمع الا دعاء و نداء صم بكم عمى فهم لا يعقلون»[۳]«مثل كسانى كه كافر شدند مثل آن چوپانى است كه بر گوسفندان خود نهيب مىزند و چيزهائى مىگويد كه گوسفندان نمىفهمند ندائى از او مىشنوند، كر و گنگ و كورند و در نتيجه راهى براى تعقل ندارند»
مرحوم علامه شباهت میان کافر و گوسفند را چنین تبیین میکند که آنها از فهم سخنان پیامبر(ص) که همگی به سود ايشان است، كر میباشند و چون حرف صحيحى كه معناى درستى را برساند، ندارند، پس لال هم هستند، و چون پيش پاى خود را نمىبينند، گوئى كور هم هستند، پس كفار هيچ چيزى را نميفهمند، چون همه راههاى فهم از طریق چشم، گوش و زبان، به روي آنها بسته شده است.
مرحوم علامه بر این باور است كه در كلام صنعت قلب بكار رفته يا نکته دقیقی كه باز برگشت آن به قلب است، چون مثل آن چوپانى كه نهيب مىزند به گوسفندانى كه به جز دعا و نداء نمى شنوند، مثل آن پيامبر است كه كفار را بسوى هدايت دعوت ميكند، نه مثل كفارى كه بسوى هدايت دعوت ميشوند، ولكن اوصاف سه گانهاى كه از مثل استخراج كرد و بعد از تمام شدن مثل ، نام آنها را برد، يعنى صم ، بكم، عمى، اوصاف كفار بود نه اوصاف كسي كه كفار را به حق دعوت مى كرد، و به همين جهت لازم بود مثال را براى كفار بزند و بفرمايد (مثل كفارى كه پيامبر، ايشان را بسوى هدايت ميخواند، مثل گوسفندانى است كه چوپان آنها را صدا ميزند و آنها كر و لال و كور بى عقلند) پس با اين بيان روشن شد كه در آيه شريفه چيزى نظير قلب (وارونه سخن گفتن ) بكار رفته است.[۴]
عدم استفاده از عقل، چنان امری ناپسند است که از نظر قرآن کریم، بدترین جنبندگان روز زمین افرادی هستند که از عقل خود استفاده نکرده، کر و لال شده و به گمراهی رفتهاند: «ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون»[۵]
مرحوم علامه طباطبایی در مواجهه با این آیه یادآور میشود که تعقل نكردن این افراد براى اين است كه راهى به سوى تلقى حق و قبول آن ندارند، چون زبان و گوش ندارند، پس در حقيقت كر و لال هستند.
ضمن اینکه اگر خداوند نعمت شنوائى و قبول را به كلى از ايشان گرفت، براى اين بود كه در ايشان خيرى سراغ نداشته، و قطعا اگر خيرى مىداشتند خداوند از آن خبر مىداشت، و چون چنين خيرى را در ايشان نديد، آنها را از شنيدن و پذيرفتن محروم ساخت، و اگر با علم به عدم وجود خیر در آنها، نعمت شنوایی را به آنها میداد، از آن استفاده نمیشد و در این صورت خداوند کاری عبث را انجام داده بود.[۶]
تقلید کورکورانه؛ مانع تفکر عقلانی
تقلید در مقابل تحقیق قرار دارد و مقلد زحمت اندیشه و تعقل را به خود نمیدهد.[۷] قرآن کریم یکی از عواملی را که مانع از تحقیق کفار و در نتیجه اعراض آنها از ایمان به خدا میشود، را تقلید کورکورانه آنها از پیشنیان خود معرفی میکند:
«و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آبائنا او لو كان آباؤ هم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون»[۸] یعنی و چون به ايشان گفته شود آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد مىـگويند: نه ، ما تنها آن را پيروى مى كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم آيا اگر پدران ايشان عقل نمى داشتند و هيچ چيز نمى فهميدند و راه به جائى نمى بردند باز هم پيروي شان مى كردند؟
از نظر مرحوم علامه، پاسخ کفار که گفتاری بدون علم و تحقیق است، مخالفت روشن و صريح با عقل دارد، چرا که گفتار آنها مطلق بوده و معنايش اين است كه ما از پدران خود به طور مطلق، چه صحيح و چه غلط، پيروى مى كنيم ، حتى اگر هيچ علمى هم نداشته اند و در گمراهی به سر میبردند، باز پيروي شان مى كنيم و سیره و روش آنها را حق میدانیم.
و اين حرف همان سخن بدون علم است و سر از مطلبى در مى آورد كه هيچ عاقلى پایبند به آنه نیست، بله اگر از پدران خود تنها در مسائلى پيروى مىكردند كه پدران در آن مسائل داراى علمى بودند، و اينها هم از علم و پدران اطلاع ميـداشتند، چنين پیرویای، پیروی بدون علم نميشد.
وی بر این اساس بر این باور میشود که جمله : (لا يعقلون شيئا و لا يهتدون ) تنها به منظور مبالغه نيامده است بلکه حقیقتا پدران ایشان چیزی نمیدانستند، از این رو تقلید فرزندان آنها از آنها مخالفت صریح با عقل دارد.[۹]
قرآن کریم در آیات دیگری نیز تقلید کورکورانه را تقبیح کرده و میفرماید:
«و اذا قيل لهم تعالوا الى ما انزل الله و الى الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا عليه آباءنا اولو كان آباوهم لا يعلمون شيا و لا يهتدون»[۱۰] «و زمانى كه به آنها گفته شد كه روى آوريد به آنچه خدا نازل كرده و به رسول ، گويند كافى است ما را روشى كه پدرانمان را بر آن يافتيم اگر چه پدرانشان چيزى نمى دانستند و هدايت نمى پذيرفتند.»
مرحوم علامه بر این عقیده است که اگر چه تقلید به معنای رجوع جاهل به عالم، امری عقلایی است که در تمام جوامع انسانی پذیرفته شده است، اما همانگونه که از این آیه استفاده میشود، عقل تجويز نمى كند كه انسان به كسى كه از علم بهرهاى ندارد مراجعه کرده و هدايت و راهنمائى او را كه همچون خودش، گمراه است، بپذيرد.[۱۱]
قرآن و دعوت به تعقل
قرآن کریم در موارد متعددی انسان را به تعقل در برخی امور دعوت میکند. برخی از آن امور عبارتند از:
۱. تفکر در نشانههای خداوند در عالم هستی
خداوند حکیم و متعال در آیات فراوانی مردم را به تعقل و اندیشیدن در چگونگی آفرینش آسمانها و زمین، اختلاف شب و روز فروفرستان باران از آسمان و ... دعوت میکند و در اغلب موارد در پی اثبات مسئله توحید است.
«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل اللّه من السماء من ماء فاءحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون»[۱۲]
«به درستى كه در خلقت آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز و كشتىها كه در دريا به سود مردم در جريان هستند و در آنچه كه خدا از آسمان نازل ميكند يعنى آن آبى كه با آن زمين را بعد از مردنش، زنده ميسازد و از هر نوع جنبنده در آن منتشر ميكند و گرداندن بادها و ابرهائي كه ميان آسمان و زمين مسخرند، نشانههایی است براى مردمى كه تعقل كنند»
به حسب ظاهر خداوند متعال در این آیه انسان را به تعقل و اندیشه در هفت مورد از نشانههای موجود در عالم هستی فراخوانده است که عبارتند از:
۱. آسمانها؛
۲. زمین؛
۳. اختلاف شب و روز؛
۴. حرکت کشتی در دریا؛
۵. زندگی دوباره زمین پس از مرگ آن به وسیله باران؛
۶. وجود انواع جنبندگان؛
۷. گرداندن بادها و ابرهای میان آسمان و زمین.
خداوند متعال پیش از این آیه مسئله توحید را بیان کرده و فرموده است:
«الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم»[۱۳]
خداوند متعال پس از مطرح کردن این ادعا، با نزول آیه ۱۶۴ سوره بقرة به اثبات این ادعا میپردازد.
مرحوم علامه طباطبایی بر این باور است که آیه مذکور دربردارنده سه دلیل بر اثبات توحید است:
۱. وجود آسمانها بر بالاى ما همراه با شگفتیهای فراوان آن، وجود زمين كه ما را در آغوش گرفته و بر پشت خود سوار كرده، همراه با نشانههای زیبا در تحولات آن از قبيل اختلاف شب و روز و جريان كشتیها در دريا و نازل شدن بارانها و وزيدن بادهاى گردنده و گردش ابرهاى تسخير شده، نمیتواند بدون آفرینندهای وجود داشته باشند؛
۲. نظام شگفتانگیز این عالم دلیل دیگری بر مسئله توحید است، چرا که اين اجرام زمينى و آسمانى كه از نظر حجم و كوچك و بزرگى و هم دورى و نزديكى مختلفند، به طورى كه بر اساس تحقیقات علمى بدست آورده كوچكترين حجم يكى از آنها ۰۰۰۳۳، ۰۰۰، ۰۰۰، ۰۰۰، ۰۰۰، ۰۰۰، ۰۰۰، ۰۰۰ / ۰ سانتى متر مكعب است و بزرگترين آنها كه حجمش ميليونها برابر حجم زمين است ، كره اى است كه قطرش تقريبا معادل ۹۰۰۰ مايل است و فاصله ميان دو ستاره و دو جرم آسمانى، نزدیک به سه میليون سال نورى است و سال نورى تقريبا برابر است با رقم زير (۳۶۵ + ۲۴ + ۶۰ + ۶۰ + ۳۰۰۰۰۰ كيلومتر)
این نظام متاثر از قانونى ثابت است و حتى قانون نسبيت عمومى هم كه قوانين حركت عمومى در عالم جسمانى را محكوم به دگرگونى ميداند، نميتواند از اعتراف به اينكه خودش هم محكوم قانون ديگرى است، خوددارى كند.
از سوى ديگر اين حركت و تحول عمومى، در هر جزء از اجزاء عالم به صورتى خاص به خود ديده ميشود، در بين آفتاب و ساير كراتى كه جزء خانواده اين منظومهاند، به يك صورت است ، در کره زمین به صورتی دیگر است که بر اساس آن، شب و روز و وزش بادها و حركت ابرها، و ريزش بارانها، در تحت آن نظام اداره ميشود.
دایره منظومی شمسی در مراتب پائین تر معادن، و نباتات و حیوانات را دارد، عناصر غیر مرکب و پس از آن ذرات و اجزاء ذرات از قبیل الکترون و پروتون وجود دارند که هر یک نظامی مخصوص به خود دارند.
انسان در هر نقطه از نقاط اين عالم بايستد و نظام هر يك از اين عوالم را زير نظر بگيرد، نظامی دقیق و عجیب و دارای دگرگونیهای مخصوص به خود را مییابد که اگر آن دگرگونیها نبود، اصل آن عالم پاى بر جا نمىماند.
نظامى كه در جريانش حتى به يك نقطه استثناء برنميخوريم، و هيچ تصادفى هر چند به ندرت، در آن رخ نميدهد، نظامى كه نه تاكنون و نه هيچوقت ، عقل بشر به كرانه اش نمى رسد و مراحلش را طى نمىكند.
اگر از خردترين موجودش چون مولكول شروع كنى و بطرف اجزائى كه از آن تركيب يافته ، بالا بيائى، تا برسى به منظومه شمسى و كهكشانهايى كه تاكنون به چشم مسلح ديده شده، بيش از عالم و يك نظام نمى بينى، و اگر از بالا شروع كنى و كهكشانها را يكى پس از ديگرى از هم جدا نموده ، منظومهها را از ببینی و تك تك كرات را و سپس كره زمين و در آخر ذره اى از آنرا تجزيه كنى تا به مولكول برسى، باز مى بينى از آن عالم واحد و آن نظام واحد و آن تدبير متصل چيزى كم نشده ، با اينكه هيچيك از اين موجودات را مثل هم نمى بينى؛ دو نفر انسان، دو راس گوسفند، دو شاخه توت ، دو برگ گردو، دو تا مگس، و بالاخره هر جفت جفت موجودات را در نظر بگيرى، خواهى ديد كه با یکدیگر اختلاف دارند.
پس مجموع عالم يك چيز است، و تدبير حاكم بر سراپاى آن متصل است و تمامى اجزائش مسخر براى يك نظام است ، هر چند كه اجزائش بسيار و احكامش مختلف است.
حال که نظام عالم واحد است پس خدای آن عالم كه پديد آورنده آن و مدبر امر آن است، نيز يكى است.
۳. برهان سومى كه در آيه اقامه شده از راه احتياج انسان است ، بدین بیان که اين انسان كه يكى از پديدههاى زمينى است، در زمين زنده ميشود، و زندگى مىكند و سپس مىميرد و دوباره جزء زمين ميشود، در پديد آمدنش، و بقائش، به غير اين نظام كلى كه در سراسر عالم حكمفرما است، و با تدبيرى متصل سراپاى عالم را اداره مى كند، به نظام ديگرى احتياج ندارد.
اين اجرام آسمانى در درخشندگىاش و حرارت دادنش ، اين زمين در شب و روزش و بادها و ابرها و بارانهايش و منافع و كالاهائى كه از هر قاره به قاره ديگرش منتقل ميشود، همه اينها مورد احتياج آدمى است ، و زندگى انسان و پيدايش و بقائش بدون آن تدبير نميشود، خدا از ماوراى همه اينها بر انسان احاطه دارد - پس وقتى نظام هستى انسان و همه عالم يكى است ، نتيجه مى گيريم كه اله و پديد آورنده و مدبر آن ، همان اله و پديد آرنده و مدبر امر انسان است.[۱۴]
شاید بتوان آیه مذکور را یکی از آیاتی دانست که اغلب نشانههای موجود در نظام هستی را معرفی کرده و انسان را به اندیشه و تعقل در آن، فراخوانده است. با وجود این خداوند متعال در دیگر آیات به طور جزئی نیز به برخی آیات و نشانههای خود در عالم هستی اشاره کرده و انسانها را به تعقل در آنها دعوت کرده است:
تعقل در زنده شدن زمین پس از مردن آن
مدبر حکیم در قرآن کریم مسئله حیات زمین پس از مردن آن را با قاطعیت به خود نسبت میدهد و آن را نشانهای برای اندیشه و تعقل عاقلان دانسته است:
«اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها قد بین لکم الایات لعلکم تعقلون»[۱۵]
«بدانید که همانا خداوند است که زمین را پس از مردنش، زنده میکند، خداوند نشانهها را برای شما روشن ساخت شاید شما اندیشه کنید»
همچنین خداوند متعال به دفعات مسئله زنده شدن زمین پس از مردن را به فروفرستادن باران از طرف خود، منتسب کرده [۱۶]و آن را چنان بدیهی دانسته که مشرکان نیز به آن اذعان دارند. پروردگار حکیم بقاء مشرکان پس از اذعان و اقرار آنها را نشانهای از بیعقلی آنها معرفی میکند:
«و لئن سئلتهم من نزل من السماء ماء فاحيا به الارض من بعد موتها ليقولن الله قل الحمد لله بل اكثرهم لا يعقلون»[۱۷]
«و اگر از ايشان بپرسى چه كسى از آسمان آبى چنان مى فرستد و زمين را بعد از مردنش زنده مى كند حتما خواهند گفت الله ، تو بگو الحمد لله ، اما بيشترشان تعقل نمى كنند»
اما به راستی مقصود از احياى زمين بعد از مردن آن چیست؟
مرحوم علامه در آیه مورد بحث، مقصود از احياى زمين بعد از مردن آن، را همان روياندن گياهان در بهار، بعد از مردن آنها در زمستان دانسته است.[۱۸]
تعقل در تنوع میوهها
از دیگر موارد موجود در عالم هستی که خداوند متعال، عقلای عالم را به اندیشیدن راجع به آنها توصیه کرده است، تنوع میوههای موجود در عالم و مسائل راجع به آن است.
خدای یگانه در برخی از آیات راجع به میوهها اصل رویش میوهها به وسیله آب را به خود نسبت داده و انسان را به تفکر در این مسئله توصیه کرده است:
«ينبت لكم به الزرع و الزيتون و النخيل و الاَعنب و من كل الثمرت اِن فى ذلك لاية لقوم يتفكرون»[۱۹]
«با آن (آب ) براى شما كشت و زيتون و نخل و انگور و همه گونه ميوه ها روياند كه در اين ، براى گروهى كه انديشه كنند عبرتها است»
خداوند متعال در برخی از آیات انسان را به این مسئله توجه داده است که همین میوهها مانند خرما و انگور که از آن شیره میگیرید، روزی شما بوده، پس در آن تدبر و اندیشه کنید:
«و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا اِن فى ذلك لاية لقوم يعقلون»[۲۰]
«از ميوه نخلها و انگورها به شما دادهايم كه از آن شراب گرفته و روزى نيكو گيريد كه در اين براى گروهى كه خردورزى كنند عبرتهاست»
اما همین میوههای متنوع و گوناگون در یک زمین و با یک آب آفریده شدهاند:
«و فى الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقى بماء واحد و نفضل بعضها على بعض فى الاكل ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون»[۲۱]
»در زمين ، قطعه هاى پهلوى هم هست و با باغهائى از انگور و كشت و نخل ، از يك بن و غير يك بن ، كه از يك آب سيراب مى شوند، و ما ميوه هاى بعضى از آنها را بر بعضى ديگر مزيت داده ايم ، كه در اينها براى گروهى كه تعقل كنند عبرتهاست.»
مرحوم علامه معتقد است که آیه کریمه با برهان عقلی وجود یک مدبر واحد را ثابت میکند، چرا که بر اساس این آیه وجود اختلاف، تنوع و تمايز در خلقت مستند به اختلاف اراده مسبب الاسباب عزوجل است.
ایشان در پاسخ این شبهه که بر اساس پیشرفتهای علمی، تنوع میوهها به جهت اختلاف در طبیعت آنها و نیز معلول عوامل خارجی است كه در كيفيت تكوين آنها و آثار و خواص آنها دخالت دارند، اینگونه جواب میدهد که چه کسی سبب اختلاف در عوامل داخلى و خارجى موثر بر تنوع و اختلاف میوهها شده است؟ و اگر علّت اين اختلاف را هم به علت دیگری ارجاع دهند، باز از علّت اختلاف آن علت مى پرسيم، تا سرانجام به مادهاى كه مشترك ميان تمامى موجودات جسمانى بوده و يك، يك اجزاى آن ماده با هم شبيه هستند، برسیم و روشن است كه چنين مادهاى كه در تمامى موجودات يكى است، نمىتواند علت اين اختلافات كه مى بينيم بوده باشد، پس گریزی از اذعان به وجود مسبب الاسباب كه هم ماده عالم را ايجاد كرده و هم در آن ، صورتها و آثار گوناگون و بى شمارى به كاربرده، نیست. و به عبارت ديگر، در اين ميان سبب واحدى است داراى شعور و اراده كه اين اختلافات ، مستند به اراده هاى مختلف اوست كه اگر اختلاف ارادههاى او نمىبود هيچ چيزى از هيچ چيز ديگر متمايز نمى شد.
مرحوم علامه در پایان بحث از این آیه یادآور میشود که اگر چه اين آيات كه اختلاف خلقت را مستند به اختلاف اراده خداوند مى داند، اما در عين حال قانون علت و معلول را هم انكار نمى كند. از این رو قرآن كريم از آنجايى كه برهانش مبنى بر مقدماتى عقلى است، در آخر آیه میفرماید: (ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون ).[۲۲]
تفکر در اختلاف شب و روز
از دیگر اجزای نظام هستی که خداوند، انسانها را به اندیشیدن در آنها دعوت کرده است، مسئله شب و روز است. خداوند متعال در آیاتی اصل وجود شب و روز را از مصادیق رحمت و فضل خود دانسته است:
«و من رحمته جعل لكم الليل و النهار لتسكنوا فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون»[۲۳]
«او از رحمت خود براى شما شب و روز را قرار داد تا در يكى آرامش گرفته در ديگرى به جستجوى فضل خدا برخيزيد، چنين كرد تا شايد شكر بگذاريد»
خداوند متعال دستکم در یک جا توصیه به تعقل در شب و روز کرده[۲۴] و در مواردی نیز تسخیر شب و روز به قدرت خداوند را مایه عبرت عقلا دانسته است:
«و سخر لکم اللیل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون»[۲۵]
«و شب و روز را به خدمت شما گذاشت و خورشيد و ماه و ستارگان به فرمان وى در خدمت شما هستند كه در اين براى گروهى كه عقل خود را به كار برند عبرتهاست»
مرحوم علامه در تفسیر شریف المیزان راجع به تسخیر بر این باور است که تسخیر به معناى آن است
كه چيزى را در عملش مقهور و ذليل كنى ، به گونهای که عمل او به اراده تسخیر کننده باشد.[۲۶]
همچنین خداوند متعال در هشت مورد ما را به اندیشیدن راجع به اختلاف شب و روز کرده است[۲۷]
«هو الذی یحیی و یمیت و له اختلاف اللیل و النهار افلا تعقلون»[۲۸]
«خداوند کسی است که زنده کرده و می میراند و اختلاف شب و روز برای اوست، آیا اندیشه نمی کنید؟»
مرحوم علامه طباطبایی بر این باور است که منظور از اختلاف شب و روز يا اين است كه شب و روز يكى پس از ديگرى وارد بر زمين مى شوند، که در این صورت مترتب بر ماقبل خود است، و معنا این میشود که زندگی و مرگ با مرور زمان است.
يا اینکه منظور، اختلاف ساعت شب و روز در اغلب مناطق مسکونی زمين است، که منظور همان فصول چهاگانه سال است که میزان ساعت شب و روز در این فصول با یکدیگر متفاوت است که بر اساس آن خداوند متعال امر آذوقه و ارزاق را تدبير مىكند همچنانكه قرآن كريم می فرمايد:
«و قدر فيها اقواتها فى اربعة ايام سواء للسائلين»[۲۹]
«و روزی آن را در چهار فصل تقدير کرد که براى درخواست کنندگان یکسان و مساوی است.»
مرحوم علامه در پایان خاطر نشان میسازد که آيه شريفه دلالت روشنی بر توحید ربوبی خداوند دارد؛ چرا که شب و روز و آنچه در آسمانها و زمين آفريده همه در یک نظام واحد هستند، و نظام واحد نیازمند به مدبر واحد و یگانه دارد.[۳۰]
۲. تفکر در آفرینش انسان
خداوند متعال در آیاتی انسان را به تفکر در آفرینش خود دعوت کرده است؛ اما هر بار به بهانهای انسان را به چنین کاری فرخوانده است:
اثبات شایستگی خداوند برای عبادت
«هو الّذى خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشدكم ثم لتكونوا شيوخا و منكم من يتوفى من قبل و لتبلغوا اجلا مسمى و لعلكم تعقلون»[۳۱]
«خدا همو است كه شما را از خاك و سـپس از نطفه و آنگاه از علقه بيافريد و آنگاه به صورت طفل شما را بيرون مى كند تا به حد بلوغ برسيد و بعد از آن پير و سالخورده گـرديد، ولى بعضى از شما قبل از رسيدن به پيرى مى ميريد و نيز بيرون مى كند تا به اجل معين خود برسيد و شايد تعقل كنيد»
خداوند متعال پس از آنکه در آیات پیش از این آیه، مردم را به یکتاپرستی دعوت میکند، در این آیه، مردم را به تدبر و تعقل در خلقت خودشان و عظمت این کار فرا میخواند.
به بیان دیگر خداوند در این آیات از انسان میخواهد میان معبودهای ساختگی و خداوند مقایسه کرده و آنگاه اندیشه کند که کدام یک حق و شایسته پرستش است.
اثبات قدرت خداوند در امکان مسخ کفار
«و من نعمره ننکسه فی الخلق افلا یعقلون»[۳۲]«و هر كه را عمر طولانى دهيم خلقتش را دگرگون مى كنيم آيا هنوز هم تعقل نمى كنند»
كلمه (نعمّره ) از مصدر تعمير است كه به معناى طولانى كردن عمر است و كلمه (ننكسه ) از مصدر (تنكيس ) است كه به معناى برگرداندن چيزى است به صورتى كه بالايش پايين قرار گرفته و قدرت و توان او تبدیل به ضعف شود. انسان در روزگار پيرى همينگونه مىشود: قدرت او تبدیل به ضعف ، و علم او تبدیل به جهل، و حافظه او از کار میافتد.
خداوند قادر و توانا در آیات پیش از این آیه مسئله امکان کور کردن و مسخ کفار را مطرح کرده است. در این آیه نیز برای اثبات امکان چنین کاری برای خداوند به این مسئله استشهاد میکند که آن خدايى كه خلقت انسان را در روزگار پيرى اش تغيير مى دهد، و هر چه داده مى گيرد، قادر است بر اينكه چشم كفار را از آنها بگيرد و ايشان را در همان جايى كه هستند مسخ كند.[۳۳]
۳. تعقل در آثار گذشتگان
سیر و مسافرت در دنیا از اموری است که در قرآن کریم مورد سفارش قرار گرفته است. خداوند متعال در آیات نورانی قرآن کریم اغلب انسان را به سیر در زمین و تامل در وضعیت زندگی برخی افراد و سرنوشت آنها بر اثر گناهان فرامیخواند. کسانی که خداوند ما را تامل در عاقبت آنها دعوت کرده است، عبارتند از:
۱. مجرمان؛
«و امطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبه المجرمين»[۳۴]
«و بارانى عجيب بر آنان ببارانديم ، بنگر تا عاقبت بدكاران چسان بود»
۲. مفسدان؛
خداوند متعال پس از اشاره به سرنوشت فرعون می فرماید:
«فانظر کیف کان عاقبة المفسدین»[۳۵]
«و تامل کن عاقبت مفسدان چه شد»
۴. ظالمان؛
«فانظر کیف کان عاقبة الظالمین»[۳۶]
۴. انکارکنندگان آیات الاهی؛
«فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین»[۳۷]
«پس در زمین سیر کنید، پس تامل کنید که عاقبت انکارکنندگان چه شد»
آنچه که به روشنی از این آیات به دست میآید این نکته است که تامل در این آیات در زندگی عملی انسان تاثیر فراوانی دارد، چرا که برای گرفتار نشدن به سرنوشت این افراد، بر خود لازم میبیند که از ظلم و فساد در زمین پرهیز کند.
«و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحى اليهم من اهل القرى افلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم و لدار الاخرة خير للذين اتقوا افلا تعقلون»[۳۸]
«پيش از تو نفرستاده ايم مگر مردانى از اهل دهكده ها را كه به آنها وحى مى كرده ايم چرا در اين سرزمين نمى گردند تا بنگرند سرانجام كسانى كه پيش از آنان بوده اند، چسان بوده است ؟ و سراى آخرت براى كسانى كه پرهيزگارى كرده اند بهتر است ، چرا تعقل نمى كنند؟»
مرحوم علامه در تبیین این آیه چنین توضیح میدهد که اگر انسانهای لجوج در زمین سیر کنند، خواهند ديد كه شهرهای گذشتگان به صورت مخروبه ها درآمده ، خانه هايشان خالى و ويران گشته است ، و آن آثار به خوبى و با زبان بى زبانى از سرانجام كار آن اقوام خبر داده ، اثر كفر و لجاجت و تكذيب آيات خدا را نشان مى دهد.[۳۹]
۴. تعقل در محال بودن شریک برای خداوند
خداوند حکیم، در مواردی برای تحریک مشرکان و واداشتن آنها به تعقل و اندیشه، از راه تمثیل وارد شده است. در آیه زیر خداوند متعال به تشریح وضعیت یک برده و مملوک در قیاس با مالک و مقایسه آن با وضیعت بندگان نسبت به خداوند میپردازد:
«ضرب لكم مثلا من انفسكم هل لكم من مما ملكت ايمانكم من شركاء فى ما رزقناكم فانتم فيه سواء تخافونهم كخيفتكم انفسكم كذلك نفصل الايات لقوم يعقلون»[۴۰]
«براى شما از خود شما مثلى زده، آيا بردگان شما در آنچه كه از اموال به شما روزى كرده ايم هيچ فردى شريك شما هست بطورى كه آن برده و شما با هم برابر باشيد و احيانا شما از آن بردگان بترسيد كه مبادا در شركت تجاوز كنند آن طور كه از يك شريك آزاد مى ترسيد؟ اینگونه آيات را براى مردمى كه تعقل كنند توضيح مى دهيم»
مرحوم علامه راجع به تمثیل به کاررفته در آیه کریمه چنین توضیح میدهد که خداوند به صورت استفهام انکاری سوال میکند که آيا در بين غلامها و كنيرهاى شما مشرکان، غلام و كنيزى يافت مى شود كه در اموال شما كه خدا روزيتان كرده، شريك شما باشند؟ و آيا هيچ تصور دارد كه مملوك شما آن چنان شريك شما شود كه بترسيد بدون اجازه و رضايت شما در اموال شما تصرف كند؟ همان طور كه مى ترسيد شريكهايى كه مثل شما آزادند در اموالتان تصرف كنند؟ آيا چنين چيزى ممكن است ؟
هرگز چنین چیزی قابل تصور نیست. حال وقتی که چنین است، پس چطور ممکن است كه بعضى از مخلوقات خدا چون جن يا ملك با اينكه مملوك او هستند، شريك او در ملك او باشند و اله و رب جداگانهاى باشند؟![۴۱]
۵. تعقل در نزول قرآن کریم
خداوند متعال در قرآن کریم، تاکید فراوانی بر تفهیم این مطلب داشته که آیات کریمه قرآن کریم، همگی از سوی خداوند متعال بوده و پیامبر اکرم(ص) در آن نقشی نداشته است.
در عصر رسالت بتپرستانی بوده چون آیات نورانی قرآن را مخالف با عقاید و کردار خود میدیدند، بهانهگیری کرده و تقاضای قرآنی دیگر یا تبدیل قرآن کنونی را داشتند. پیامبر اکرم(ص) به دستور خداوند به آنها پاسخ میدهد که من تنها مأمور ابلاغ آن چیزی هستم که خدا وحی کرده است و اجاز تغییر و تبدیل آن را ندارم:
«و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات قال الذين لا يرجون لقاءنا ائت بقرآن غير هذا او بدله قل ما يكون لى ان ابدله من تلقاء نفسى ان اتبع الا ما يوحى الى انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم»[۴۲]
«و چون آيات ما بر ايشان تلاوت مى شود با اينكه آياتى است روشن ، كسانى كه اميد ديدار ما را ندارند مى گويند: قرآنى ديگر براى ما بياور، و يا آن را عوض كن . بگو: اين به اختيار من نيست كه از پيش خود آن را عوض كنم، من پيروى نمى كنم مگر چيزى را كه به من وحى شده ، من مى ترسم كه اگر پروردگارم را نافرمانى كنم به عذاب روز عظيم قيامت گرفتار شوم»
پس از آن قرآن کریم، بتپرستان را این چنین دعوت به تعقل میکند که اگر قرآن کریم از جانب خود پیامبر بوده، چرا با وجود آنکه عمری میان شما بوده است، پیش از این، چنین آیاتی را بر شما عرضه نمیکرد؟
«قل لو شاء اللّه ما تلوته عليكم و لا ادريكم به فقد لبثت فيكم عمرا من قبله افلا تعقلون»[۴۳]
.«بگو اگر خدا مى خواست من اين آيات را بر شما تلاوت نمى كردم ، و شما را به مضامين آن آگاه نمى نمودم، چرا که پیش از این مدتی طولانی میان شما بودهام. با اين حال چرا تعقل نمى كنيد؟»
همچنین خداوند حکیم، در آیاتی بر این مطلب اصرار دارد که اصل قرآن کریم، قبل از نزول آن وجود داشته است:
«انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا علی حکیم»[۴۴]
«همانا ما این کتاب را خواندنى عربى كرديم ، شايد تعقل كنيد و سوگـند كه اين قرآن قبلا در ام الكتاب نزد ما بود، كه مقامى بلند و فرزانه دارد»
مرحوم علامه طباطبایی در تبیین این آیات معتقد است که قرآن کریم قبل از نزول، در مرتبهای از هستی بوده که عقول بشر از دستیابی به آن عاجز بودهاند و پس از نزول عربی آن، امید فهم انسانها نسبت به قرآن وجود دارد.[۴۵]
افزون بر آن، خداوند حکیم در آیاتی بر نزول عربی قرآن تاکید کرده[۴۶] و انسان را به تعقل و اندیشه در این مسئله نیز دعوت کرده است:
«انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون»[۴۷]
«همانا ما قرآن را به صورت عربی نازل کردیم، شاید شما اندیشه کنید.»
مرحوم علامه بر این باور است که بر اساس این آیه، در حفظ و ضبط آيات الهى دو چيز دخالت دارد، يكى اينكه وحى از مقوله لفظ است ، و اگر معانى الفاظ وحى مى شد و الفاظ حاكى از آن معانى ، الفاظ رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى بود، آن اسرار محفوظ نمى ماند. دوم اينكه اگر به زبان عربى نازل نمى شد و يا اگر مى شد، ولى رسول خدا آن را به زبان ديگرى ترجمه مى كرد، پارهاى از آن اسرار بر عقول مردم مخفى مى ماند، و دست تعقل و فهم بشر به آنها نمى رسيد.[۴۸]
۵. تعقل در برتری آخرت بر دنیا
انسان خاکی و مادی از آنجا که بیشتر با این دنیا مأنوس است و از آن دنیا اطلاعی ندارد، طبعا دل در گرو همین دنیا مینهد، اما چنین دلدادگی با غرض خداوند از آفرینش انسان، منافات دارد. از این رو خداوند متعال در آیات فراوانی به موضوع معاد پرداخته و انسان را از سرنوشت خود در آن دنیا آگاه ساخته، تا خود را از قید و بند دنیا رها سازد.
آفریدگار جهانیان در آیات فراوانی با یادآوری برخی از نعمتهای مورد علاقه انسان، خاطر نشان میسازد که آنچه که در نزد خداست، از این نعمتها برتر است:
«زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوة الدنيا و اللّه عنده حسن الماب»[۴۹]
«علاقه به شهوات يعنى زنان و فرزندان و گنجينه هاى پر از طلا و نقره و اسبان نشان دار و چارپايان و مزرعه ها علاقه اى است كه به وسوسه شيطان بيش از آن مقدار كه لازم است در دل مردم سر مى كشد با اينكه همه اينها وسيله زندگى موقت دنيا است ، و سرانجام نيك نزد خدا است»
همچنین قرآن کریم زندگانی دنیا را وسیله فریب انسانها معرفی کرده است:
«و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور»[۵۰]«زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست»
خداوند در دیگر آیات، کسانی که به زندگی این دنیا رضایت داده و دست از آخرت کشیدهاند را سرزنش میکند:
«ارضيتم بالحيوه الدنيا من الاخره فما متع الحيوه الدنيا فى الاخره الا قليل»[۵۱]
«آیا در مقابل آخرت به زندگی این دنیا راضی شدید، کالای زندگی این دنیا در مقابل آخرت اندک است».
خداوند حکیم در مواردی به مقایسه میان دنیا و آخرت اشاره دارد و انسان را به اندیشه و تعقل دعوت میکند:
«و ما الحيوة الدنيا الا لعب و لهو و للدار الآخرة خير للّذين يتّقون افلا تعقلون»[۵۲]
«و زندگى دنيا جز لهو و لعب چيزى نيست و هر آينه خانه آخرت بهتر است براى كسانى كه تقوا را پيشه خود مى سازند آيا باز هم تعقل نمى كنيد»
مرحوم علامه طباطبایی در تبیین چگونگی بازیچه بودن دنیا چنین توضیح میدهد که لعب به معنای سرگرم شدن به موهومات است و زندگى دنیوی نیز چيزى جز يك سلسله عقايد اعتبارى و آرزوهای موهوم نيست.
همچنین لهو چيزى است كه آدمى را از کارهای مهم بازمى دارد و از آنجا كه خاصیت دنیا چنین است که آدمى را از رسیدن به امور اخروی كه حيات حقيقى و دائمى است بازمى دارد، به آن لهو گفته میشود.[۵۳]
خداوند متعال در آخر این آیه زندگی اخروی متقین را بهتر از زندگی دنیوی معرفی میکند. مراجعهای کوتاه به آیات مربوط به بهشت و مقایسه نعمتهای بهشتی با نعمتهای این دنیا مدعای مطرح شده در این آیه را به روشنی ثابت میکند،[۵۴] از این روست که خداوند متعال در آخرین فراز این آیه انسانها را به تعقل و اندیشه دعوت میکند.
تلازم عدم استفاده از عقل با ارتکاب گناهان
ارتکاب گناهان از سوی انسان، امری است که با هدف آفرینش او ناسازگار است، از این رو خداوند متعال برای این منظور، شرایع آسمانی را برای هدایت بشر فرستاده است. قرآن کریم به دفعات ضمن بر شمردن محرمات و محللات، انسان را به اندیشه در آنها نیز فراخوانده است که تنها به یک مورد از این موارد اشاره میشود:
«قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الا تشركوا به شيا و بالولدين احسنا و لا تقتلوا اولادكم من املاق نحن نرزقكم و اياهم و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق ذلكم وصيكم به لعلكم تعقلون»[۵۵]
«بگو بياييد تا برايتان آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرد، بخوانم: هرگز به خدا شرک نورزید و با پدر و مادر به نيكى رفتار كنيد و فرزندان خويش را از بيم فقر مكشيد كه ما شما و ايشان را روزى مى دهيم و به كارهاى زشت آنچه عيان است و آنچه نهان است نزديك مشويد و نفسى را كه خدا كشتن آنرا حرام كرده جز به حق مكشيد، اينها است كه خدا شما را بدان سفارش كرده است شايد تعقل كنيد»
آنچه که در توضیح این آیه می توان گفت این است که اگر چه شرایع آسمانی در ادوار مختلف تاریخ و بنابر مقتضیات زمان و مکان، در برخی احکام جزئی با یکدیگر اختلافات داشته اند، اما افزون بر توافق بر اصول اعتقادی، در بسیاری از احکام رفتاری نیز وحدت نظر دارند.
از نظر مرحوم علامه، این آیه به بیان محرماتی پرداخته است که در مختص به شریعی خاص نبوده است. گناهانی همچون، شرک به خدا، بی احترامی به والدین، کشتن فرزندان از روی ترس، ارتکاب گناهان زشت و کشتن افراد بی گناه در همه ادیان و شرایع حرام بوده است.
اساسا اين چند عمل از امورى است كه فطرت بشر نیز حكم به حرمت آن مى كند و هيچ انسانى كه فطرت و عقلش سالم باشد حاضر به ارتكاب آنها نيست، مگر اينكه عقل را كه عامل تميز انسان و ساير حيوانات است با پيروى اهواء و عواطف غلط در پس پرده ظلمت قرار داده باشد، و گر نه ، تنها داشتن عقل و دور بودن از هواهاى شيطانى كافى است كه هر انسانى به حرمت اينگونه امور اذعان کند و به همين جهت در پایان آيه (لعلكم تعقلون ) قرار داده شده است.[۵۶]
بر اساس این تبیین، آنچه که موجب ارتکاب چنین گناهانی می شود، همان عدم استفاده از عقل است.
[۱] . انبیاء/۶۳و۶۴.
[۲] . انبیاء/۶۶و۶۷.
[۳] . بقرة/۱۷۱.
[۴] . المیزان، ج۱،ص۴۲۰.
[۵] . انفال/۲۲.
[۶] . المیزان،ج۹،ص۴۲.
[۷] . البته مقصود ما در اینجا نفی شرعیت عمل تقلید در فروع دین نیست.
[۸] . بقرة/۱۷۰.
[۹] . المیزان، ج۱، ص۴۱۹.
[۱۰] . مائده/۱۰۴. و نیزر.ک. اعراف/۲۸، انبیاء/۵۳، شعراء/۷۴، لقمان/۲۱، زخرف/۲۲ و ... .
[۱۱] . المیزان، ج۶،ص۱۵۸و۱۵۹.
[۱۲] . بقرة/۱۶۴.
[۱۳] . بقرة/۱۶۳.
[۱۴] . المیزان،ج۱،ص۱۹۶-۱۹۸.
[۱۵] . حدید/۱۷.
[۱۶] . مانند این آیات: نحل/۶۵، روم/۲۴، فاطر/۹ و جاثیة/۵.
[۱۷] . عنکبوت/۶۳.
[۱۸] . المیزان،ج۱۶،ص۱۴۹.
[۱۹] . نحل/۱۱.
[۲۰] . نحل/۶۷.
[۲۱] . رعد/۴.
[۲۲] . المیزان، ج۱۱،ص۲۹۳و۲۹۴.
[۲۳] . قصص/۷۳.
[۲۴] . فصلت/۳۷.
[۲۵] . نحل/۱۲.
[۲۶] . المیزان، ج۱۴، ص۳۱۲.
[۲۷] . یونس/۶، بقره/۱۸۴، آل عمران/۱۹۰، مومنون/۸۰، نحل/۱۲، اسراء/۱۲، جاثیه/۵.
[۲۸] . مومنون/۸۰.
[۲۹] . فصلت/۱۰.
[۳۰] . المیزان، ج۱۵،ص۵۴و۵۵.
[۳۱] . غافر/۶۷.
[۳۲] . یس/۶۸.
[۳۳] . المیزان، ج۱۷،ص۱۰۸.
[۳۴] . اعراف/۸۴ و نیز ر.ک. نمل/۶۹
[۳۵] . اعراف/۱۰۳ و نیز ر.ک.اعراف/۸۶، نمل/۱۴
[۳۶] . یونس/۳۹ و نیز ر.ک. قصص/۴۰
[۳۷] . آل عمران/۱۳۷. همچنین ر.ک. انعام/۱۱، نحل/۳۶
[۳۸] . یوسف/۱۰۹.
[۳۹] . ترجمه المیزان، ج۱۱، ذیل آیه کریمه.
[۴۰] . روم/۲۸
[۴۱] . المیزان،ج۱۶،ص۱۷۶و۱۷۷.
[۴۲] . یونس/۱۵.
[۴۳] . یونس/۱۶.
[۴۴] . زخرف/۳.
[۴۵] . المیزان،ج۱۸،ص۸۳.
[۴۶] . فصلت/۳، شوری/۷، احقاف/۱۲، طه/۱۱۳.
[۴۷] . یوسف/۲.
[۴۸] . المیزان، ج۱۱،ص۷۵.
[۴۹] . آل عمران/۱۴.
[۵۰] . آل عمران/۱۸۵.
[۵۱] . توبه/۳۸.
[۵۲] . انعام/۳۲.
[۵۳] . المیزان، ج۷،ص۵۷.
[۵۴] . برای نمونه ر.ک. سوره واقعه.
[۵۵] . انعام/۱۵۱.
[۵۶] . المیزان،ج۷،ص۳۷۹.