توسّل در لغت به معنای انتخاب وسیله است و وسیله به معنای چیزی است که انسان را به دیگری نزدیک کند، پس توسل جستن به سوی خدا این است که انسان وسیلهای انتخاب کند یا عملی انجام دهد که او را به خدا نزدیک کند، و وسیله به معنای چیزی است که انسان به کمک آن به چیزی دیگر نزدیک میشود.[۱] بنابراین وسیله هم به معنای تقرّب جستن است و هم به معنای چیزی است که باعث تقرب به دیگری میشود.
وهابیها بدون هیچ دلیلی توسل را موجب شرک و کفر دانسته در حالی که توسل از متن توحید گرفته شده است و کسی که پیامبر و یا ولی خدا و یا قرآن کریم را وسیلۀ تقرب به خدا قرارمیدهد؛ خود را به حدی در برابر خدا ضعیف احساس میکند تا خداوند به وسیله آنها به او نظر کرده و حاجاتش را برآورده سازد.
اشتباه بزرگ وهابیان این است که مفهوم توسّل به اولیاء الله را برطرف کننده زیانها و مشکلات تصوّر میکنند و آنها را مستقلاً سر چشمه قضای حاجات و دفع کربات میدانند، در حالیکه معنای توسّل این نیست و آیاتی که وهابیان به آنها تمسک جستهاند، آیاتی است که دربارۀ عبادت است در حالیکه هیچ مسلمانی اولیاءالله را عبادت نمیکند، ما وقتی به پیغمبر اکرم متوسل میشویم، او را مستقل در تأثیر و کاشفالضر نمیدانیم، تا او را عبادت کنیم، توسّلی که قرآن به آن دعوت کرده این است که به وسیلۀ او به خدا نزدیک شویم. یعنی او در پیشگاه خدا شفاعت میکند[۲] درست مثل این است که کسی میخواهد به در خانۀ شخص بزرگی برود که او را نمیشناسد، از شخصی که با آن شخص بزرگ آشنا است، خواهش کند که همراهش نزد او برود، تا او را به آن شخص بزرگ معرفی کند و از او برای این شخص کمک بگیرد، این کار نه عبودیّت است نه استقلال در تأثیر.[۳]
مراد از توسل و استغاثه به انبیاء و صالحین این است که آنان اسباب و وسایل برای رسیدن به مقصود اند و خداوند متعال بخاطر کرامت آنان دعای متوسل را به اجابت میرساند نه اینکه آنان خود اجابت کننده و انجام دهنده باشند. سبکی و قسطلانی در «المواهب اللدنیة» و سمهودی در «تاریخ المدینة» و ابن حجر در «الجوهر المنظم» گفتهاند که استغاثه به پیامبر اسلام(ص) به معنای این است که به جاه و مقام او به سوی خدا توسل جسته میشود و مستغیث از مستغاثبه میخواهد که از کسی که بالاتر از اوست به فریاد او برسد و در حقیقت مستغاثبه خداوند متعال است و پیامبر اسلام(ص) واسطه بین مستغیث و مستغاثبه، حقیقی است. پس فریادرسی خداوند خلق و ایجاد است و فریادرسی پیامبر اسلام(ص) تسبب و کسب است.[۴] بنابراین ادّعای شرک بودن توسّل ادّعای بدون دلیل است.
سبکی یکی از علماء اهلسنت گفتهاست که توسل و استعانت و تشفّع به نبی(ص) به سوی خدا امر پسندیده است و هیچ کسی از سلف و خلف آن را انکار نکرده تا اینکه ابنتیمیه آمد و آن را منکر شد و از صراط مستقیم عدول نمود و چیزی را بدعت کرد که هیچ عالمی آن را نگفتهاست و با این بدعت بین اهل اسلام شکاف ایجاد نمود.[۵]
دلایل قرآنی بر جواز توسل
۱. خداوند خطاب به مومنین میفرماید:«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسیلَۀ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[۶]؛ «اى كسانى كه ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیلهاى براى تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد كنید، باشد كه رستگار شوید!»
صاحب تفسیر مراغی میگوید: مراد از وسیله در این آیه شریفه چیزی است که برای جلب رضایت خدا و تقرب به او، به آن توسل جسته میشود. او حدیثی را از صحیح بخاری و سایر کتابهای سنن نقل میکند که رسول خدا(ص) در آن وسیله قرار داده شده است. در این حدیث پیامبر خدا (ص) فرموده است: «من قال حین یسمع النداء(الاذان) اللهم رب هذاه الدعوه التامه و الصلاة القائمة آت محمدا الوسیلة والفضیلة و ابعثه المقام المحمود الذی وعدته، حلت له شفاعتی یوم القیامه[۷] ؛ یعنی هر کسی در هنگام شنیدن اذان بگوید: خداوندا! ای پروردگار این دعوت کامل و نماز برپاشده، حضرت محمد(ص) را دستاویز و وسیله بگردان و به او فضیلت عطا کن و او را به جایگاه ستودهای که وعدهاش دادی برانگیز، در روز قیامت شفاعت من برای او حلال میگردد».
این حدیث به روشنی دلالت دارد که خود پیامبر خدا وسیلۀ تقرب به خداست و به همین علت به خواست خداوند دارای مقام محمود بوده تا در روز قیامت برای آمرزش گناهان مومنین شفیع قرار داده شود و او هم از آنان شفاعت کند. پس توسل هرگز موجب شرک و کفر نمیشود اگر چنین بود وسیله قرار گرفتن پیامبر اسلام(ص) موجب کفر و شرک میگردید.
۲. قرآن کریم با تمام شفافیت، وجود مبارک پیامبر اسلام(ص) در میان مردم را مایه مصونیت و حفظ آنان از عذاب الهی قرار داده و میگوید: «وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِیهِم[۸] ؛ «(اى پیامبر!) تا تو در میان آنها هستى، خداوند آنان را مجازات نخواهد كرد».
در این آیه شریفه وجود مقدس رسول خدا(ص) به خودی خود و بدون توسل مردم، وسیله مصونیت مردم از عذاب قرار داده شده تا چه رسد که مردم برای نجات از گرفتاریهای دنیوی و عذاب اخروی به او متوسل گردیده و او وسیله شود تا آنان نجات یابند.
دلایل روایی بر جواز توسل
روایات زیادی که بسیاری از آنها مربوط به توسّل به شخص پیغمبر اکرم است، دلالت بر جواز توسل دارد. در اینجا به برخی از این روایات پرداخته میشود.
۱. توسل آدم به پیغمبراکرم (ص) قبل از تولد آن حضرت:
پیغمبراکرم(ص) میفرماید: هنگامی که آدم متوجه خطای خود شد عرض کرد: خدایا من تو را به حق محمّد میخوانم که مرا ببخشی، خداوند فرمود: تو محمّد را از کجا شناختی در حالیکه هنوز او را نیافریدهام؟ آدم عرض کرد: پروردگارا این به سبب آن است که وقتی مرا با قدرت خود آفریدی و از روح خود در من دمیدی، سرم را بلند کردم و دیدم این جمله ها بر پایه های عرش نوشته شده است «لا اله الاالله، محمّد رسول الله» از این عبارت فهمیدم که تو نام محمّد را به نام خود اضافه نمیکنی مگر به این دلیل که محبوبترین خلایق نزد توست، خداوند خطاب کرد: آدم راست گفتی او محبوبترین خلق نزد من است به حق او مرا بخوان من تو را میآمرزم.[۹]
۲. توسّل ابوطالب به پیغمبر اکرم (ص) در کودکی:
هنگامی که خشکسالی در مکّه واقع شد، قریش نزد ابوطالب رفته و گفتند: تمام بیابانها خشک شده، قحطی همه جا را در هم کوبیده بیا برویم و از خدا طلب باران کنیم، ابوطالب حرکت کرد درحالیکه کودکی با او بود. چهرۀ این کودک مانند آفتاب درخشان بود، ابوطالب در حالیکه پیغمبر اکرم را بغل کرده بود، پشت خود را به کعبه چسبانید و به همین کودک متوسّل شد، در حالیکه در آسمان هیچ ابری نبود، ناگهان ابرها از این طرف و آن طرف در آسمان ظاهر شد و به هم پیوست و چنان بارانی بارید که بر اثر آن بیابانهای خشک سرسبز شد.[۱۰]
۳. توسل به پیغمبر اکرم(ص) بعد از وفات او؛ قحطی شدیدی در مدینه پیش آمد گروهی از مردم نزد عایشه رفته و چاره جویی خواستند، عایشه گفت: بروید کنار قبر پیغمبر(ص) ، سوراخی در بالای سقف در موازات قبر بکَنید به طوری که آسمان از آنجا دیده شود و منتظر نتیجه باشید، رفتند و آن سقف را سوراخ کردند به طوری که آسمان دیده میشد، باران فراوانی به باریدن گرفت به قدری که بعد از مدّتی بیابانها سرسبز شد و شتران چاق و فربه شدند.[۱۱]
۴. عمر بن خطّاب هنگامی که در مدینه قحطی شد به وسیلۀ عباس بن عبدالمطلب از خدا تقاضای باران کرد و عبارتش درموقع دعا این بود: خداوندا ما به پیامبر خود متوسّل میشدیم و تو باران برای ما میفرستادی، الآن به عموی پیغمبرمان متوسّل میشویم، برای ما باران بفرست، راوی میگوید: به دنبال آن باران فراوانی نازل شد.[۱۲]
ابن عثیمین یکی ا ز وهابی های معاصر این حدیث را صحیح میداند ولی آن را برخلاف ظاهرش دلیل بر جایز نبودن توسل به جاه و ذات رسول خدا(ص) گرفته است. اصل حدیث اینگونه است که «أَنَّ عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضی الله عنه كان إذا قَحَطُوا اسْتَسْقَى بِالْعَبَّاسِ بن عبد الْمُطَّلِبِ فقال اللهم إِنَّا كنا نَتَوَسَّلُ إِلَیكَ بِنَبِینَا فَتَسْقِینَا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیكَ بِعَمِّ نَبِینَا فَاسْقِنَا قال فَیسْقَوْنَ».[۱۳] ابن عثیمین در استدلال خود میگوید که اگر این سخن عمر بن خطاب از باب توسل بود بهتر بود عمر قبل از اینکه به جاه عباس عموی پیامبر متوسل میشد به جاه نبی(ص) متوسل میگردید؛ زیرا بیتردید جاه و مقام رسول خدا(ص) بزرگتر از عباس و دیگران است پس عمر بن خطاب به دعای عباس بن عبدالمطلب متوسل شده است نه به جاه و مقام او.[۱۴]
ملاحظه میشود که ابن عثیمین برای به کرسی نشاندن عقیده خود به صورت آشکار از مغالطه استفاده کرده است. در حالیکه عمر بن خطاب در پیشگاه خدا میگوید ما قبلا به رسول خدا متوسل میشدیم و حالا که رسول خدا از دنیا رحلت کرده ما به عموی آن حضرت متوسل میشویم و در سخن عمر هیچ نشانهای از این وجود ندارد که او به دعای عباس متوسل شده باشد و از او خواسته باشد که دعا کند تا باران ببارد بلکه عمر میگوید خدایا قبلا به پیامبرت متوسل میشدیم باران نازل میکردی و حالا به عموی پیامبرت متوسل میشویم پس برای ما باران بفرست. در این جمله، عمر به عباس متوسل شده و از خدا باران خواسته است و او به عباس نگفتهاست که از خدا طلب باران کند. هنگامی که توسل به زنده موجب کفر و شرک نباشد توسل به مرده و روح بزرگ رسول خدا(ص) نیز شرک نمیآفریند چه اینکه زنده بودن و مرده بودن پیامبران و هر کسی دیگری در پیشگاه خدا یک سان است اگر نه گوییم وجود آنان بعد از مرگ در پیش خدا عزیزتر و گرامیتر خواهد بود.
۵. حدیث معروف به حدیث اعمی صراحت بر جواز توسل دارد. در این حدیث بیان شده که مردی نابینا نزد پیامبر خدا(ص) آمد و از او خواست در حقش دعا کند تا چشمانش شفا یابد. پیامبر اسلام به او دستور داد که وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند و سپس اینگونه دعا کند: «اللهم إنی أسألك وأتوجه إلیك بنبیك محمد نبی الرحمۀ یا محمد إنی توجهت بك إلى ربی فی حاجتی هذه فتقضى لی اللهم شفعه فی وشفعنی فیه». حاکم نیشابوری میگوید این حدیث بر شرط شیخین صحیح است.[۱۵] ابن عثیمین در مورد این حدیث موضع روشنی از خود نشان نمیدهد و تنها میگوید که برخی این حدیث را ضعیف دانسته و برخی حسن؛[۱۶] اما ابنتیمیه که در تضعیف اینگونه احادیث به صورت افراط آمیز عمل میکند این حدیث را نتوانسته تضعیف کند و صحت آن را تأیید کرده است.[۱۷]
طبق این حدیث صحیح پیامبر خدا(ص) برای شفای او دعا نمیکند بلکه راهی را به او نشان میدهد که خودش برای شفای خود دعا کند و آن این است که اول متوسل به ذات و جاه پیامبر گرامی اسلام(ص) شود و سپس از خدا حاجتش را بخواهد. فرق اساسی شفاعت با توسل در این است که در شفاعت دعا به شفیع واگذار میشود اما در توسل خود شخص با توسل جستن به پیامبر یا یکی از اولیای خدا دعا میکند.
۶. حدیث دیگری که در متون اهلسنت بر جواز توسل دلالت دارد حدیثی است که ابو سعید خدری نقل کرده که رسول خدا(ص) فرمود: «من خَرَجَ من بَیتِهِ إلى الصَّلَاۀ فقال اللهم إنی أَسْأَلُكَ بِحَقِّ السَّائِلِینَ عَلَیكَ وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَمْشَای هذا فَإِنِّی لم أَخْرُجْ أَشَرًا ولا بَطَرًا ولا رِیاءً ولا سُمْعَۀ وَخَرَجْتُ اتِّقَاءَ سُخْطِكَ وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِكَ فأسالك أَنْ تُعِیذَنِی من النَّارِ وَأَنْ تَغْفِرَ لی ذُنُوبِی إنه لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إلا أنت أَقْبَلَ الله علیه بِوَجْهِهِ وَاسْتَغْفَرَ له سَبْعُونَ أَلْفِ مَلَكٍ».[۱۸] در این حدیث رسول خدا(ص) امتش را به توسل به حق سائلین که بر خدا دارند و به حق رفتن خودش به سوی نماز دعوت میکند و سپس میفرماید از خدا بخواهد که او را از آتش جهنم پناه داده و گناهانش را بیامرزد.
نویسنده: حمیدالله رفیعی.
[۱]. ابن منظور محمّد بن مکرم، لسانالعرب، ج۸ص۶۹.
[۲]. مکارم شیرازی، ناصر، شیعه پاسخ می گوید، ص۲۳۳.
[۳]. همان ص۲۳۴.
[۴] . جمیل صدقى الزهاوی، الفجر الصادق، صص۵۴و ۵۵.
[۵] . مناوی، عبدالرؤوف، فیضالقدیر شرح جامعالصغیر، ج۲ص۱۳۵.
[۶] . مائده،۳۵.
[۷] . مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیرالمراغی، ج۶ ص۱۰۹.
[۸] . انفال،۳۳.
[۹]. حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۲ص۶۱۵.
[۱۰]. ابن حجر عسقلانی، شهابالدین، ج۲ص۴۱۱.
[۱۱]. دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن دارمی، ج۱ص۴۴،
[۱۲] . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲ص۱۶.
[۱۳] . صحیح بخاری، ج۱ص۳۴۲.
[۱۴] . سایت شریطالاسلام،«محمد بن صالح العثیمین» بخش نور علی الدرب، شاخه التوحید والعقیده، http://www.islamtape.com/binothimin.php
[۱۵] . المستدرک علی الصحیحین، ج۱ص۴۵۸.
[۱۶] . ابن عثیمین، مجموعالفتاوی ...، ج۲ص۳۴۸.
[۱۷] . ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم ، قاعدۀ جلیلۀ فی التوسل و الوسیلۀ، ص۱۰۷.
[۱۸] . قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج۱ص۲۵۶ ؛ و أحمد بن حنبل ابوعبدالله الشیبانی، مسند احمد بن حنبل.