خداوند متعال در آیات ۱۱۷ و ۱۱۸ سوره ی توبه می فرمایند:
خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و (هم چنین) مهاجران و انصار كه در زمان عسرت و شدت (در جنگ تبوك) از او پیروی كردند، نمود، پس از آن كه نزدیك بود دل های گروهی از آن ها از حق منحرف شود (و از میدان جنگ باز گردند) سپس خدا توبه آن ها را پذیرفت كه او نسبت به آنان مهربان و رحیم است.
هم چنین آن سه نفر را كه (در مدینه) بازماندند و از شركت در جنگ تبوك خودداری كردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند تا آن حد كه زمین با همه وسعتش بر آن ها تنگ شد و (حتی) جائی در وجود خویش برای خود نمی یافتند و دانستند كه پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست در آن هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت و خداوند توبه ی آن ها را پذیرفت كه خداوند توبه پذیر و مهربان است.
شان نزول یك درس بزرگ!
مفسران گفته اند كه آیه ی نخست در مورد غزوه ی تبوك و مشكلات طاقت فرسائی كه به مسلمانان در این جنگ رسید نازل شده، این مشكلات به قدری بود كه گروهی تصمیم به بازگشت گرفتند، اما لطف و توفیق الهی شامل حال شان شد و هم چنان پا برجا ماندند. از جمله كسانی كه می گویند آیه در مورد او نازل شده، ابوحیثمه است كه از یاران پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ بود، نه از منافقان، ولی بر اثر سستی از حركت به سوی میدان تبوك به اتفاق پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ خودداری كرد. ده روز از این واقعه گذشت. هوا گرم و سوزان بود، روزی نزد همسران خود آمد، در حالی كه سایبان های او را مرتب و آماده و آب خنك مهیا و طعام خوبی فراهم ساخته بودند، او ناگهان در فكر فرو رفت و به یاد پیشوای خود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ افتاد و گفت: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ كه هیچ گناهی ندارد و خداوند گذشته و آینده او را تضمین فرموده، در میان بادهای سوزان بیابان اسلحه به دوش گرفته، و رنج این سفر دشوار را بر خود تحمل كرده، ابوحیثمه را ببین كه در سایه خنك و كنار غذای آماده و زنان زیبا قرار گرفته است، این انصاف نیست. سپس رو به همسران خود كرد و گفت: به خدا قسم با هیچ كدام از شما یك كلمه سخن نمی گویم و در زیر این سایبان قرار نمی گیرم، تا به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ ملحق شوم، این سخن را گفت و زاد و توشه برگرفت و بر شتر خود سوار شد و حركت كرد، هر قدر همسرانش خواستند با او سخن بگویند او كلمه ای بر زبان جاری نكرد و هم چنان به حركت ادامه داد تا به نزدیكی تبوك رسید. مسلمانان به یكدیگر می گفتند: این سواری است كه از كنار جاده می گذرد، اما پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: ای سوار! ابوحیثمه باشی بهتر است. هنگامی كه نزدیك شد و مردم او را شناختند گفتند: آری ابو حیثمه است، شتر خود را بر زمین خواباند و به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ سلام گفت، و ماجرای خویش را بازگو كرد، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ به او خوش آمد گفت و برای او دعا فرمود. به این ترتیب او از جمله كسانی بود كه قلبش متمایل به باطل شده بود، اما به خاطر آمادگی روحی، خداوند او را متوجه حق ساخت و ثابت قدم گردانید.
در مورد آیه ی دوم شان نزول دیگری نقل شده كه خلاصه اش چنین است: سه نفر از مسلمانان به نام كعب بن مالك و مرارة بن ربیع و هلال بن امیه از شركت در جنگ تبوك و حركت همراه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ سرباز زدند، ولی این به خاطر آن نبود كه جزء دار و دسته منافقان باشند، بلكه به خاطر سستی و تنبلی بود، چیزی نگذشت كه پشیمان شدند. هنگامی كه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ از صحنه ی تبوك به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهی كردند، اما پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ حتی یك جمله با آن ها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد كه احدی با آن ها سخن نگوید. آن ها در یك محاصره ی عجیب اجتماعی قرار گرفتند، تا آن جا كه حتی كودكان و زنان آنان نزد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ آمدند و اجازه خواستند كه از آن ها جدا شوند، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ اجازه جدائی نداد، ولی دستور داد كه به آن ها نزدیك نشوند.
فضای مدینه با تمام وسعتش چنان بر آن ها تنگ شد كه مجبور شدند برای نجات از این خواری و رسوائی بزرگ، شهر را ترك گویند و به قله ی كوه های اطراف مدینه پناه ببرند. از جمله مسائلی كه ضربه شدیدی بر روحیه ی آن ها وارد كرد این بود كه كعب بن مالك می گوید روزی در بازار مدینه با ناراحتی نشسته بودم دیدم یك نفر مسیحی شامی سراغ مرا می گیرد، هنگامی كه مرا شناخت نامه ای از پادشاه غسان به دست من داد كه در آن نوشته بود اگر صاحبت تو را از خود رانده به سوی ما بیا، حال من منقلب شد گفتم ای وای بر من، كارم به جائی رسیده است كه دشمنان در من طمع دارند! خلاصه بستگان آنها غذا می آوردند، اما حتی یك كلمه با آن ها سخن نمی گفتند. مدتی به این صورت گذشت و پیوسته انتظار می كشیدند كه توبه ی آن ها قبول شود و آیه ای كه دلیل بر قبولی توبه ی آن ها باشد نازل گردد، اما خبری نبود. در این هنگام فكری به نظر یكی از آنان رسید و به دیگران گفت: اكنون كه مردم با ما قطع رابطه كرده اند، چه بهتر كه ما هم از یكدیگر قطع رابطه كنیم (درست است كه ما گنه كاریم ولی باید از گنهكاری دیگری خشنود نباشیم). آن ها چنین كردند به طوری كه حتی یك كلمه با یكدیگر سخن نمی گفتند و دو نفر از آنان با هم نبودند و به این ترتیب سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه فوق در این زمینه نازل گردید.
زندان محاصره اجتماعی گناه كاراناین آیات نیز هم چنان از جنگ تبوك و مطالب گوناگونی كه پیرامون این رویداد بزرگ اسلامی به وقوع پیوست، سخن می گوید. در نخستین آیه، اشاره به شمول رحمت بی پایان پروردگار نسبت به پیامبر و مهاجرین و انصار در آن لحظات حساس كرده، می گوید: رحمت خدا شامل حال پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و مهاجران و انصار، همانها كه در موقع شدت و بحرانی از او پیروی كردند، شد (لقد تاب الله علی النبی و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فی ساعة العسرة). سپس اضافه می كند: این شمول رحمت الهی به هنگامی بود كه بر اثر شدت حوادث و فشار ناراحتی ها نزدیك بود گروهی از مسلمانان از جاده حق باز گردند (و تصمیم به مراجعت از تبوك بگیرند) (من بعد ما كاد یزیغ قلوب فریق منهم). دگر بار تاكید می كند كه بعد از این ماجرا، خداوند رحمت خود را شامل حال آن ها ساخت و توبه ی آن ها را پذیرفت، زیرا او نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم است (ثم تاب علیهم انه بهم رؤف رحیم). نه تنها این گروه عظیم را كه در جهاد شركت كرده بودند، مورد رحمت خویش قرار داد، بلكه آن سه نفر را كه از شركت در جهاد تخلف ورزیده بودند و جنگجویان آن ها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نیز مشمول لطف خود قرار داد (و علی الثلاثة الذین خلفوا). اما این لطف الهی به آسانی شامل حال آن ها نشد، بلكه آن به هنگامی بود كه این سه نفر (كعب بن مالك و مرارة بن ربیع و هلال بن امیة كه شرح حالشان در شان نزول گذشت) در محاصره شدید اجتماعی قرار گرفتند، و مردم همگی با آنها قطع رابطه كردند، و آنچنان كه زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد (حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت). و سینه آنها چنان از اندوه آكنده شد كه گوئی جائی در وجود خویش برای خود نمی یافتند تا آن جا كه خود آن ها نیز ازیكدیگر قطع رابطه كردند (و ضاقت علیهم انفسهم). و به این ترتیب همه ی راه ها به روی آن ها بسته شد و یقین پیدا كردند كه پناهگاهی از خشم خدا جز از طریق بازگشت به سوی او نیست. پس می توان گفت در این جا تنگی زمین فیزیكی نیست كه كره خاكی برای آن ها تنگ شود، بلكه حالت روحی و معنوی دارد و كنایه از تنهایی و گوشه گیری از دیگران و طرد از جامعه است. (و ظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه). بار دیگر رحمت خدا به سراغ آنان آمد و توبه و بازگشت حقیقی و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه كنند (ثم تاب علیهم لیتوبوا). چرا كه خداوند توبه پذیر و رحیم است (ان الله هو التواب الرحیم).
یادكرد چند نكته در این خصوص ضروری است:
۱. منظور از توبه ی خدا بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ : در نخستین آیه مورد بحث خواندیم كه خداوند بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و مهاجران و انصار توبه كرد و توبه ی آن ها را پذیرا شد.
بدون شك پیامبر معصوم گناهی نداشته كه بخواهد از آن توبه كند و خدا توبه او را بپذیرد (هر چند پاره ای از مفسران اهل تسنن تعبیر فوق را دلیل بر صدور لغزشی از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ در ماجرای تبوك گرفته اند). ولی دقت در خود آیه و سایر آیات قرآن كریم به نادرست بودن این تفسیر گواهی می دهد، زیرا:
اولاً: توبه پروردگار به معنای بازگشت او به رحمت و توجه به بندگان است و در مفهوم آن، گناه و یا لغزش نیست، چنان كه در سوره ی نساء بعد از ذكر قسمتی از احكام اسلام، می فرماید: یرید الله لیبین لكم و یهدیكم سنن الذین من قبلكم و یتوب علیكم و الله علیم حكیم: (خداوند می خواهد احكام خود را برای شما تبیین كند و به روش شایسته كه قبل از شما بودند شما را هدایت كند و بر شما توبه كند و خداوند عالم و حكیم است).
در این آیه و پیش از آن سخن از گناه و لغزشی به میان نیامده، بلكه طبق تصریح همین آیه سخن از تبیین احكام و هدایت به سنت های ارزنده پیشین در میان است و این خود نشان می دهد كه توبه در این جا به معنای شمول رحمت الهی نسبت به بندگان است.
ثانیاً: در كتب لغت نیز یكی از معانی توبه همین موضوع ذكر شده است، در كتاب معروف قاموس یكی از معانی توبه چنین ذكر شده رجع علیه بفضله و قبوله.
و ثالثاً: در آیه مورد بحث، تخلف و انحراف از حق را تنها به گروهی از مؤمنان نسبت می دهد با این كه توبه ی الهی را شامل حال همه می داند و این خود نشان می دهد كه توبه ی خدای تبارك و تعالی در این جا به معنای پذیرش عذر بندگان از گناه نیست، بلكه همان رحمت خاص الهی است كه در این لحظات سخت به یاری پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و همه مؤمنان بدون استثناء از مهاجران و انصار آمد و آن ها را در امر جهاد ثابت قدم ساخت.
۲. چرا از جنگ تبوك به ساعة العسرة تعبیر شده است؟!: ساعت از نظر لغت به معنای بخشی از زمان است، خواه كوتاه باشد یا طولانی، البته به زمان های خیلی طولانی، ساعت گفته نمی شود و عسرت به معنای مشقت و سختی است.
تاریخ اسلام نشان می دهد كه مسلمانان هیچگاه به اندازه ی جریان تبوك در فشار و زحمت نبودند. زیرا از طرفی حركت به سوی تبوك در موقع شدت گرمای تابستان بود. و از سوی دیگر خشكسالی مردم را به ستوه درآورده بود. و از سوی سوم فصلی بود كه می بایست مردم همان مقدار محصولی كه بر درختان بود جمع آوری و برای طول سال خود آماده كنند. از همه اینها گذشته فاصله میان مدینه و تبوك بسیار طولانی بود. و دشمنی كه می خواستند با او روبرو شوند، امپراطوری روم شرقی، یكی از نیرومندترین قدرتهای جهان روز بود.
اضافه بر این ها، مركب و آذوقه در میان مسلمانان به اندازه ای كم بود كه گاه ده نفر مجبور می شدند به نوبت از یك مركب استفاده كنند، بعضی از پیاده ها حتی كفش بپانداشتند و مجبور بودند با پای برهنه از ریگ های سوزان بیابان بگذرند، از نظر غذا و آب به قدری در مضیقه بودند كه گاهی یك دانه خرما را چند نفر به نوبت، در دهان گرفته و می مكیدند تا موقعی كه تنها هسته آن باقی می ماند و یك جرعه آب را چند نفر می نوشیدند. ولی با تمام این اوصاف مسلمانان غالباً روحیه ی قوی و محكم داشتند و علی رغم تمام این مشكلات به سوی دشمن همراه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ حركت كردند و با این استقامت و پایمردی عجیب، درس بزرگی برای همه ی مسلمین جهان در تمام قرون و اعصار به یادگار گذاشتند، درسی كه برای همه ی نسل ها كافی بود و وسیله ی پیروزی و غلبه بر دشمنان بزرگ و مجهز و خطرناك.
شك نیست در میان مسلمانان افرادی بودند كه روحیه ضعیف تری داشتند و همان ها بودند كه فكر بازگشت را در سر می پروراندند كه قرآن كریم از آن تعبیر به من بعد ما كاد یزیغ قلوب فریق منهم كرده است. (زیرا یزیغ از ماده زیغ به معنای تمایل و انحراف از حق به سوی باطل است). ولی همان گونه كه دیدیم، روحیه ی عالی اكثریت و لطف پروردگار آن ها را نیز از این فكر منصرف ساخت و به جمع مجاهدان راه حق پیوستند.
۳. سهل انگاری آن سه نفر: در آیات فوق در باره ی آن سه نفر از مسلمانان سست و سهل انگار تعبیر به «خلفوا» شده است، یعنی: پشت سر گذارده شده اند. این تعبیر یا به خاطر آن است كه مسلمانان هنگامی كه این گونه اشخاص سستی می كردند آ نها را پشت سر گذارده و بی اعتنا به وضع شان به سوی میدان جهاد پیش می رفتند و یا به خاطر آن است كه هنگامی كه برای عذرخواهی نزد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ آمدند، عذر آن ها را نپذیرفت و قبول توبه ی آن ها را به عقب انداخت.
۴. یك درس بزرگ برای همیشه: از مسائل مهمی كه از آیات فوق استفاده می شود، مساله ی مجازات مجرمان و فاسدان از طریق محاصره ی اجتماعی و قطع رابطه ها و پیوندها است. ما به خوبی می بینیم كه این قطع رابطه در مورد سه نفر از متخلفان تبوك به قدری آن ها را تحت فشار قرار داد كه از هر زندانی برای آن ها سخت تر بود، آن چنان كه جان آن ها از فشار این محاصره ی اجتماعی به لب رسید و از همه جا قطع امید كردند. این موضوع آن چنان انعكاس وسیعی در جامعه ی مسلمانان آن روز از خود به جای گذاشت كه بعد از آن كمتر كسی جرأت می كرد مرتكب این گونه گناهان شود. این نوع مجازات نه دردسر و هزینه زندان ها را دارد و نه خاصیت تنبل پروری و بدآموزی های آن ها را، ولی تأثیر آن از هر زندانی بیشتر و دردناكتر است.
این روش برخورد، در واقع یك نوع اعتصاب و مبارزه منفی جامعه در برابر افراد فاسد است. اگر مسلمانان در برابر متخلفان از وظائف حساس اجتماعی دست به چنین مبارزه ای بزنند، به طور قطع در هر عصر و زمانی پیروزی با آن ها خواهد بود، و براحتی می توانند جامعه ی خود را پاكسازی كنند. اما روح سازشكاری كه بدبختانه امروز در بسیاری از جوامع اسلامی به صورت یك بیماری تقریبا همه گیر درآمده است، نه تنها جلو این گونه اشخاص را نمی گیرد، بلكه آنان را در اعمال زشت شان تشجیع می كند.(۱)
پی نوشتها
۱. برگرفته از: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج۸، ذیل آیه فوق.