آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

تفسير القرآن الكريم(مصطفی خمینی)

 تفسير مرحوم حاج آقا مصطفى خمينى رحمة اللّه عليه دستاورد حوزه پر رونق درس تفسير ايشان در نجف اشرف است كه همراه با تدريس و مباحثه، مطالب را خود، به رشته تحرير درآورده ‏اند.
 ثبت بعضى تاريخها، حاكى از آن است كه اين دوره تدريس و تحرير تفسير از اواخر سال ۱۳۸۹ هجرى قمرى آغاز گرديده و تا اوائل سال ۱۳۹۷ هجرى قمرى ادامه داشته است. نام كتاب از سوى شاگردان وى انتخاب شده است و نويسنده در يك عبارت از آن به عنوان« مفتاح احسن الخزائن الالهية» ياد كرده است.( ج ۲ ص ۹۷)
 تفسير وى شامل سوره حمد و ۴۶ آيه از سوره بقره مى‏باشد، كه به زبان عربى و شيوه‏ اى استدلالى ارائه شده است.
 ايشان تفسير خود را طرح جامعى در نظر داشت كه دنبال تحقق آن بود، تفسيرى ترتيبى و در عين حال موضوعى، كه به تناسب آيات، موضوع مورد بحث در آن را بطور اجمال مطرح مى‏كند.
 مفسر در تفسير آيات مباحث و عناوين گسترده‏اى بدين شكل مطرح مى‏كند: لغت، صرف، نحو قرائت، رسم الخط، علم اسماء و حروف و اعداد و اوفاق، حكمت و فلسفه، عرفان، فصاحت، بلاغت، فقه، اصول، اخلاق و موعظه شأن نزول، كلام، مباحث اجتماعى و تفسير آيات از ديدگاههاى گوناگون.
تفسير در ديدگاه مؤلف
 مؤلف علم به مواد و مقصود نهفته در قرآن كريم را تفسير خوانده، و به تأسى از پدر و استاد بزرگوارشان چنين علمى را جز براى خداوند ممكن نمى‏داند.( جلد ۲ صفحه ۲۳۳ چاپ وزارت ارشاد)
 ايشان معتقدند:« هر مفسرى به قدر طاقت خويش مى‏تواند به اين مقصود دست يابد و نبايد از اين مقصود تجاوز كرده به بررسى علوم و فنون مختلف در ضمن كتاب تفسير بپردازد.»( جلد ۱ ص ۱۱ چاپ وزارت ارشاد)
 بنابراين كار عمده مفسر آن است كه مردمان را از گير و دار كلمات و تركيبات و كشاكش مفاهيم و تعبيرات، برهاند و راه سير و سفر به سوى روح و حقيقت كتاب را روياروى آنان هموار سازد، و به مقصد اصلى قرآن كريم نزديك گرداند.( جلد ۲ صفحه ۲۲۸ چاپ وزارت ارشاد)
مباحث تفسير
 مؤلف به روشهاى گوناگون به بررسى آيات قرآن پرداخته، و جامع بودن و روشمند بودن اين تفسير، موجب امتياز آن از ديگر تفاسير است.
 در مجموع وى از چهار ديدگاه به بررسى آيات پرداخته است:
۱) مباحثى كه موضوع آن قرآن است
 وى در هر آيه به بحث قرائت آيه مى‏پردازد و قراآت گوناگون را نقل مى‏كند، اگر چه با شدت به آن اعتراض مى‏كند، وى با تأسى به استاد و پدر بزرگوار خود، علم قرائت را يكى از توطئه‏هاى سلاطين جور مى‏داند كه به اين وسيله مسلمين را از دقت در معانى و مقاصد قرآن كريم منحرف كرده‏اند.
 ايشان تنها قرائت معتبر را، قرائت قرآن موجود مى‏داند و در جاهاى مختلف از جمله در ارتباط با اختلاف قرائت‏هاى كلمه« ربهم» در آيه ۵ سوره بقره مى‏گويد: اين اختلافات پايه و مايه‏اى ندارند. عدول كردن از قرائت قطعى و دقيق متن قرآن به اين قرائات، حتى قرائات مشهور كه از قاريان معروف روايت شده است، جايز نيست. گرچه مجرد موافقت قرائت با ادبيات عرب در صحت قرائت كافى است.( جلد ۲ صفحه ۳۴۷ چاپ وزارت ارشاد.)
 ايشان به مفسران قرآن كريم پيشنهاد مى‏كند، همه مسائل اختلاف قرائات را درهم نياميزند، آن دسته از مسائل را كه به مفردات قرآنى مربوط مى‏شوند، تحت عنوان اختلاف قرائت بياورند، امّا دسته ديگر از مسائل را كه به تركيبات قرآنى مى‏شوند، تحت عنوان« اعراب» به بحث بگذارند. و بيهوده به اختلافاتى كه جنبه معنايى ندارند، نپردازند، بر قرائت جمهور تكيه كنند و قرائات ديگر را با آن يكسان نگيرند و متساويا در كنار هم قرار ندهند.( ج ۲ صفحه ۶۴- ۶۱ چاپ وزارت ارشاد)
 وى با دقت مباحثى از علوم قرآن را بررسى مى‏كند، مسائلى از قبيل قراءات، رسم الخط، علم وقف و ابتدا مكى، مدنى و ترتيب نزول، شأن نزول، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، وجوه و نظائر، تقسيمات قرآن، فواتح السور، خواص قرآن و فضائل سور.
 مصنف رسم الخط مربوط به كلمات قرآن را با مقايسه املاى عربى مطرح كرده، معتقد است دهها اشتباه در رسم الخط قرآن وجود دارد كه مسلمين براى جلوگيرى از تغيير و تحريف قرآن از آن تبعيت كرده‏اند.
 مفسر نگارش كلماتى از قبيل« ايّه الثقلان»« اللّيل»،« الذين»،« الملئكة»، و« الصلوة» را غلط مى‏داند، در عين حال معتقد است، التزام به ابقاى اين نگارشهاى غلط در كتابت نسخه‏هاى قرآن مجيد، نوعى سخت‏گيرى و انضباط شديد بوده كه قدماى مسلمين انجام مى‏داده‏اند، و رعايت اين انضباط را لازم مى‏دانسته‏اند تا راه براى هر گونه تحريف در قرآن بسته شود، اين التزام همواره لازم خواهد بود.( ج ۲ ص ۶۵ و ۱۳۷، ج ۴ ص ۴۲۲ چاپ وزارت ارشاد.)
 ايشان بعضى از مسائل فقهى مربوط به آيات را مانند حرمت مس كلمه اللّه و كلمه الرحمن، نامگذارى به اسم اللّه و اسم الرحمن، كتابت الرحمن، مورد بررسى قرار داده است، اما در طرح فقهى مباحث در تفسير، افراط نكرده است و براى تلفيق مباحث فقهى- تفسيرى حدّى محدود قائل است.
 مصنف گاه استدلال فقهى بعضى مفسرين به بخشى از آيات قرآن را مورد نقد قرار مى‏دهد بعنوان نمونه، استنباط بعضى فقها از عبارت« الحمد لله رب العالمين» مبنى بر اينكه ملاك شرعى جايز نبودن حمد و ستايش غير خداوند، آن است كه نوعى تصرّف در مال غير، بدون اذن وى است، را ردّ مى‏كند( ج ۱ ص ۲۴۷). يا مطرح كردن مباحثى از قبيل« سكنى»،« رقبى»« عمرى» و امثال اين مباحث، ذيل آيه ۳۵ سوره بقره‏و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنةتوسط قرطبى را مورد نقد قرار مى‏دهد.( جلد ۴ صفحه ۴۲۰)
 همچنين مؤلف، به عنوان نمونه‏اى ديگر از عملكرد مفسّران در مباحث فقهى- تفسيرى، يك سلسله فتاواى فقهى را كه امام فخر رازى و ديگران از آيات ۳ تا ۵ سوره بقره استنباط كرده‏اند، ذكر مى‏كند، و با تكيه بر نگرش دقيق فقهى، به دليل آنكه آيات مذكور در مقام ستايش و توصيف مؤمنانند و نه در مقام تشريع، انواع استدلالات فقهى از اين قبيل را به آيات قرآنى، مردود مى‏شمرد.( جلد ۲ صفحه ۳۱۹ چاپ وزارت ارشاد.)
 وى مباحث كلامى مهمى مربوط به قرآن را مانند تحدّى قرآن، و وجوه اعجاز قرآن، با ابتكار زيادى تحقيق مى‏كند، به نظر ايشان، آوردن آياتى مثل قرآن از محالات نيست بلكه از ممكناتى است كه فقط قرآن قادر به انجام آن است، و تكرار آيات مشابه براى نقل يك حادثه در قرآن، شاهد اين مدعاست. وى معتقد است كه اعجاز قرآن را بايد با توجه به پيامبرى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و خاتميت او تبيين كرد و همه اين امور مستند به كمال ذات رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و منشأ حقيقى دارد، خاتميت همانا اخبار به نيامدن پيامبر است نه آنكه، محال باشد.( ج ۴ ص ۵۳- ۶۹)
 وى به احاديثى كه در شرح آيات قرآن كريم مربوط مى‏شود، اشاره كرده، بعضى از آنها را توضيح مى‏دهد و در اين باب از تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام، تفسير قمى، عياشى و در المنثور و ديگر منابع روائى خاصه و عامه نقل مى‏نمايد و معتقدند بخشى از روايات مرسله و ضعيفند، و بخش عمده‏اى نيز در صدد بيان مصداقى از معانى آيه هستند و قصد تبيين كامل و حصر معنا نمى‏باشند.( بطور نمونه ذيل« هدى للمتقين»)
۲) استفاده از علوم گوناگون در تفسير
 نويسنده با استفاده از قواعدى كه در علوم گوناگون به اثبات رسيده است، به آيات قرآنى پرداخته و آن را تفسير مى‏كند. با استفاده از لغت و صرف به شرح كلمات و با كمك قواعد نحو، معانى و بيان به شرح جملات و با استفاده از علم كلام، فلسفه، عرفان، فقه، اصول، حروف و اعداد به بيان مقاصد قرآن مى‏پردازد. تفسير قرآن كه كشف مقاصد آن با كمك دانش بشرى است، از مرسوم‏ترين روشهاى تفسير است، و نويسنده با جامعيت علمى خويش و مراجعه به كتب علمى و تفسيرى مختلف به اين مهم پرداخته است. در اين قسمت، تسلط نويسنده بر علوم گوناگون و توان وى در ايجاد ارتباط ميان آيات و علوم به خوبى مشهود است. وى در انتهاى تفسير هر آيه بار ديگر به طور خلاصه، تفسير آيه را با استفاده از مشربهاى گوناگون تكرار مى‏كند.
۳- استفاده از قرآن در علوم مختلف
 در علوم گوناگون مسائلى مطرح است كه دانشمندان با قطع نظر از قرآن كريم به نقد و بررسى آن مسائل پرداخته‏اند، و گاهى نيز از بعضى آيات جهت اثبات يا نفى آن بهره برده‏اند، شهيد سيد مصطفى خمينى با دقتى بى‏نظير اين مسئله را دنبال كرده و در ذيل هر آيه به مسأله‏هاى علمى مربوط به آن اشاره، دخالت آيه در آن مسأله بررسى مى‏كند، وى از آيات مورد بحث خود در مسائلى مانند مشروعيت عبادت مميز، و جواز تربيت انسانها، جواز استعانت از غير خدا، واسطه در عبادت، وجوب تكرار نماز و دهها مسأله فقهى ديگر، استفاده كرده است. در علم اصول فقه به مسائلى مانند شمول خطابات بر معدومين، دلالت امر بر مرة، و وجوب، استصحاب احكام شرائع سابق، استعمال لفظ در پيش از يك معنى، احتياج علوم به مقدمات حكمت و چندين مسئله ديگر اشاره كرده است.
 در علوم ادبى نيز چند مسأله مانند جواز رجوع ضمير به محذوف و دخول عامل بر عامل را مورد توجه قرار داده است.
 ايشان همچنين در فلسفه و كلام به اين مهم پرداخته است. براى مثال، وى ميان تركيب« رب العالمين» و هشت بحث فلسفى، ارتباط برقرار كرده كه عبارتند از: تدريجى بودن عالم، حصر ربوبيت در خدا، علّت مبقيه، ربوبيت بلا واسطه، استدلال بر وحدت خدا به وسيله وحدت عالم، قبول تربيت در مجردات و نفى عليت اعدادى، و در آيه‏الرحمن الرحيم‏به مسأله فعليّت روز قيامت، حشر موجودات، فعليت جزاء و عدالت خدا، اشاره مى‏كند.
 به اين ترتيب تعداد بسيار زيادى از بحثهاى فلسفى، كلامى و عرفانى در اين كتاب مورد توجه قرار گرفته است.
 تذكّر يك نكته لازم است كه در تمام اين موارد نگارنده با اعتقاد راسخ به هدف تفسير هرگز به بحث كامل اين مسائل نپرداخته، بلكه فقط جهتى از بحث را كه با آيه تناسب دارد مورد توجه قرار داده است.
 در اين راستا مصنف برخى مصطلحات قرآنى را مطرح و معنا و تفسير مى‏نمايد مانند« قلب»( ج ۲ ص ۳۹۷)« لا يشعرون»( ج ۳ ص ۱۱۶)،« ان كنتم صادقين».( ج ۴ ص ۳۶۲)
 همچنين ايشان در مقام بررسى كاربرد كلمات و تعيين حوزه‏هاى معنايى واژگان زبان قرآن، دقت نظرهايى اعمال مى‏كند، كه مبناى همه آنها حاكم ساختن كاربرد قرآنى، و حكم قرار دادن آن، و زدودن تاريكى‏ها و غفلت و ترديدها از كاربرد آن واژگان در زبان و ادبيات عربى، در پرتو ساز و كار كلام خداست. براى نمونه ذيل آيه ۳۵ سوره بقره( جلد ۴ ص ۳۹۷- ۴۰۱)، ده نمونه ياد شده است. رغد- اكل- شجر- زلل، هبوط توبه و... و نيز كلمه شياطين( در ج ۳ ص ۱۸۵ و ۱۷۱) ذيل آيه ۱۴ سوره بقره.
۴- اخلاق و موعظه( جنبه عملى تفسير)
 نويسنده در راستاى هدف والاى تفسير كه رسيدن به مقصود قرآن است، رسالت قرآن را كه همانا هدايت انسانها است، از ياد نبرده و در ذيل همه آيات به موعظه و نصيحت متناسب با آن پرداخته است. به نظر مى‏رسد كه به عقيده وى تفسير اگر بخواهد قرآن را به درستى بشناساند، لازم است، هدايت اجمالى قرآن را تفصيل داد. و خود كتابى هدايتگر باشد. ايشان معتقدند مفسر نيز مانند پيامبر( ص) بايد به انذار و تبشير مردمان بپردازد، انذار از اينكه مبادا به سير و سياحت در مفاهيم و تركيبات و خصوصيات كلام بسنده كنند و تشويق و ترغيب، نسبت به سفرى سالكانه و خالصانه در حقيقت و روح كتاب خدا و دقائق و شئون كلام الهى و تنها به اين وسيله است كه مفسران مى‏توانند بندگان خدا را به منظور و مقصود از فرود آمدن كتاب كريم، از جانب خداوند رحمان و رحيم، نائل سازند.( ج ۲ ص ۲۲۸)
 به اين دليل وى در پى معارفى كه از آيات به دست مى‏آورد، آنچه را در اخلاق و رفتار بشر مى‏تواند مؤثر باشد، انتخاب كرده و با شرح و بسط بيشترى،( با آگاه كردن خواننده نسبت به آن معارف و ارتباط آن با رفتار فردى و اجتماعى) به تربيت و هدايت مى‏پردازد، به اين ترتيب، به دنبال آيات مربوط به منافقين، به تذكرات لازم درباره خوددارى از نفاق و خصلتهاى منافقين و به دنبال آيه مربوط به سجده ملائكه، به مقامات انسان و لزوم حفظ و رسيدن به غايت بشرى اشاره مى‏كند. وى در اين قسمت از ادعيه پر مضمون ائمه اطهار« عليهم السلام» استفاده بسيار كرده است.
برخى مبانى تفسيرى مؤلف
تحقيق و اجتهاد
 تحقيق و اجتهاد، يكى از مبانى مؤلف در تفسير قرآن است. وى با همان توان قاطع اجتهادى كه در فقه و اصول حركت كرده به وادى تفسير پاى نهاده است. و به كمتر از آن رضايت نداده است. وجه تمايز اين مبنا با شيوه معهود و معمول ديگر مفسران، اين است كه ديگران، غالبا، حتى اگر فقيه نيز بوده باشند، همينكه از حوزه فقه بيرون مى‏آيند، گويى آن شيوه‏هاى دقيق استناد و استنباط را به دست فراموشى مى‏سپارند.
 ايشان در سراسر تفسير خويش، بنا را بر اجتهاد مطلق نهاده است، راجع به هر چيز و هر كس و هر سخنى، همينكه در ارتباط با قسمتى از الفاظ قرآن مطرح شده باشد، وظيفه مفسر اجتهاد در آن است. به همين جهت هر گاه مطلبى خلاف تحقيق، شهرت يافته باشد، متعرض آن مى‏گردد و با دلائل قطعى، مطلب را روشن مى‏سازد. چنانكه در تفاسير خاصه و عامه يكى بودن معناى« شكر» با« حمد»، مشهور شده است. امّا ايشان، اين مطلب را« غريب» عنوان مى‏دهد، و به بررسى آن از زواياى مختلف، مى‏پردازد( ج ۱ ص ۲۱۶) در وادى اجتهاد، مصنف، على رغم احترام فراوانى كه براى شيخ طوسى« ره» و شيخ طبرسى« ره»، قائل است، همينكه به رأيى مخالف تحقيق در آثار شيخ الطائفه مى‏رسد، بى‏درنگ با استدلال آن را رد مى‏كند( ج ۲ صفحه ۲۱۵)، همچنين، امين الاسلام طبرسى در چندين موضع، و به احتمال آنكه خلاف تحقيق نظر داده باشد، بى محابا مورد انتقاد قرار مى‏گيرد.( ج ۱ ص ۳۲۳)
 حتى در مورد پدر، كه آنهمه به وى ارادت مى‏ورزد، بمحض آنكه اختلاف نظر علمى پيش مى‏آيد، بدور از هر گونه تقليد، دلائل عقلى و نقلى را بر مسئله حاكم مى‏گرداند. تكيه كلام او اين است:« الحقّ احق ان يتبّع من عقول الرجال» حق و حقيقت براى پيروى كردن، بسى سزاوارتر از افكار و آراء بزرگان است.( ج ۱ ص ۱۵۹)
تعميم و توسعه
 مرحوم حاج آقا مصطفى« ره» بر پايه شناختى كه از قرآن دارد، در روش تفسيرى نيز اين مبنا را پذيرفته است كه انواع معانى مختلفى كه درباره هر يك از عبارات يا آيات شريفه قرآن مطرح شود، همه درست و راست است، شأن قرآن كريم همين است كه از يك آيه با عبارت آن همه اين معانى مختلف برآيد، حتى اگر ميزان اختلاف اقوال در تفسير عبارت يا آيه‏اى از قرآن به دهها بلكه صدها برسد. ايشان هيچگونه تضييق و ايجاد محدوديت را در دايره معانى الفاظ قرآنى روا نمى‏دارد، و هيچگونه توجيهى را مجوز محدود كردن حكمرو معانى عبارات و تعبيرات قرآنى نمى‏داند.( ج ۲ ص ۴۴۷- ۴۴۸) بيان الگويى ايشان ذيل« اهدنا الصراط المستقيم» يك نمونه روشنگر از اين مبناى تفسيرى مى‏باشد.( ج ۲ ص ۵۰- ۵۱)
 همچنين ذيل معانى« أنعمت عليهم» تحت عنوان مطلب سوم.( ج ۲ ص ۷۶- ۷۸) و نيز ذيل آيه ۳ سوره بقره‏الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلوة و مما رزقناهم ينفقون‏تحت عنوان« نكته هفتم».( ج ۲ ص ۲۶۰)
 بر اين مبنا مصنف خطابهاى قرآنى را عام مى‏داند بطور نمونه، خطابهاى« يا بنى اسرائيل» را خطاب به همگان مى‏داند، و رهنمودهاى هدايتى اين آيات را متوجه همگى جوامع بشرى مى‏داند.( ج ۴ ص ۴۸۷- ۴۸۸)
 مصنف در بيان معانى احتمالى از« استظهار» و« استحسان» گامى فراتر نهاده و باب« استشمام» را نيز در تفسير قرآن كريم مفتوح اعلام كرده است. براى نمونه، ذيل آيه ۱۸ سوره بقره‏صم بكم عمى فهم لا يرجعون‏تحت عنوان نكته سوم از يك بحث مستقل فلسفى، ج ۳ صفحه ۲۹۶- ۲۹۷) علاوه بر اين تعبير« ابداع» نيز در عبارت ايشان مشاهده شده است.( ج ۴ صفحه ۴۲۵.
جامع و مانع
 ايشان مى‏فرمايد:« وظيفه اصحاب تفسير و ارباب تأويل عبارت است از انديشيدن پيرامون« مفاد» آيات شريفه و امورى كه به آنها مرتبط است، تصديقا و دلالة نه تصورا و خيالا و خطورا، و دقت در اين مرحله، به هر اندازه كه ممكن باشد، لازم است، زيرا كلام الهى دربردارنده مسائل گوناگون و وفور بسيار، در زمينه‏هاى مختلف و علوم و ادبيات ظاهرى و باطنى و نقلى و عقلى و لبّى و قشرى است، و بطون قرآن بر خلاف روايات از ائمه وحى و تنزيل« عليهم السلام» بر ۷ يا ۷۰ بطن بالغ است.»( ج ۴ ص ۳۳۷)
 در جاى ديگر مى‏فرمايد:« روش ما بر اين است كه به حدود مطالب و مسائل كه آيه بواسطه يكى از دلالتهاى وضعيه( مطابقت، تضمن و التزام) بر آنها دلالت دارد، اكتفا كنيم، و گرنه كتاب( تفسير) از پذيرش و تحمّل انام و انعام( خواص و عوام) خارج خواهد گرديد».( ج ۲ ص ۳۲۶)
 ايشان دامنه استنتاج و استفاده مطالب و مسائل را از آيات قرآنى، به عقلانى بودن استناد و استفاده و استنتاج از آيات، موكول و محدود مى‏گرداند. يك سوى اين توصيه و تأكيد همان تكيه بر دلالات وضعى الفاظ آيات و خارج نشدن از آنهاست، و سوى ديگر آن، تأكيد بر لزوم حاكميت موازين عقلى و تصديق عقلانى بر حركت فكرى( تدبرى) مفسران در مقام دست يافتن به مفاد آيات شريفه است، و پرهيز دادن مفسران از گرايش به تصور و تخيّل و خطورات گوناگون ذهنى تحت تأثير عوامل گوناگون كه ناگزير منجر به صدور تفسير جسمانى و شيطانى از آيات روحانى و رحمانى قرآن خواهد گرديد.
 در جاى ديگر، ايشان از بعضى مفسران كه غافل از زمينه مطلب و روح سخن، هر چه در چنته دارند، به عنوان تفسير مى‏آورند، بطور ضمنى انتقاد مى‏كند.( ج ۲ ص ۳۴۳ و ۲۵۱ ج ۴ ص ۸۸- ۸۹)
 به همين جهت ايشان در بسيارى از موارد بعد از مطرح كردن خلاصه‏اى از بحثى كه به آيه مرتبط مى‏باشد، تفصيل آن را به كتب ديگر ارجاع مى‏دهد.( ج ۴ ص ۴۱۷).
تفكيك مباحث
 ايشان معتقدند، به آنكه قرآن بنا به طبيعت عرش- انفسى‏اش( آسمانى و آفاقى)، بر انواع علوم و فنون محيط است. و طبيعى است كه در مفاهيم و معارف آن همه مطالب و مسائل در هم مى‏آميزند، مفسران در مقام تفسير قرآن براى رعايت حال مردمان و مخاطبان، هرگز نبايد بحثهاى تفسيرى را كه هر يك به رشته‏اى از علوم و متون و ادب و هنر مربوط است، با يكديگر خلط كند.( ج ۴ ص ۲۷۲). در يك بحث واحد نيز مفسر معتقد است كه بايد حيثيات و جهات مسئله( زاويه‏هاى ديد مختلف در بحث) را از يكديگر تفكيك كنند.( ج ۴ ص ۲۹۹) و ج ۱ ص ۱۵۷، ج ۴ ص ۲۵۲- ۲۵۱)( ه)
حذف اسرائيليات
 از مشخصه‏هاى ديگر تفسير ايشان پيشنهاد حذف اسرائيليات مى‏باشد. على رغم آنكه در تفسير عملا به سرفصل موضوعى اسرائيليات نرسيده است، در يكى دو مناسبت كه به اسرائيليات اشاره كرده است، حذف اسرائيليات را پيشنهاد كرده است. ايشان در مسئله تحريف قرآن تصريح مى‏كنند كه اينان از آغاز بناى تحريف قران را داشته‏اند و مى‏خواسته‏اند تجربه كتابهاى آسمانى پيشين را در مورد قرآن كريم تكرار كنند.( ج ۳ ص ۲۲۱)
 در مورد« رعد» و« برق» ذيل آيه ۱۹ سوره بقره نيز چنين مى‏نويسد:« به نظر من، اين به هم بافته‏ها از دو حال خارج نيستند: يا روايات ساختگى اسرائيليات‏اند و بدعتهاى ناشايست آنان، كه در احكام و حقايق پيشرو اسلامى كشت داده شده‏اند و هدف عمده آنان همين است كه با اين تازيانه‏هاى سياه، بنام قرآن، ملتها را از اين ديانت راستين و استوار دور گردانند، يا اينكه يك سلسله اجتهادات شخصى‏اند كه در اطراف كلمات نورانى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و احاديث شريف نبوى مطرح شده و به آنها ملحق شده‏اند و ناپديد شدن و پنهان گرديدن آن كلمات و احاديث، و از دست رفتن آنها و مشتبه شدن امر بر صاحبان عقول پيراسته، و فهم‏هاى آراسته را باعث گرديده است.
 در مورد اسرائيليات و امثال آن نيز، ناگزير بايد ابتدا اسناد اينگونه اخبار و روايات مورد فحص و بررسى قرار گيرند، آنگاه اين نكته لحاظ شود كه حجيّت خبر واحد در غير احكام شرعى و مسائل وابسته به آن نزد محققان ثابت نيست. بنابراين، بديهى است كه محض وجود يك روايت در يك كتاب تفسير يا مجرد وجود يك رأى و نظر در يك كتاب چاپى براى اثبات حجيت آن كافى نيست. گذشته از اينكه اغلب اين اخبار، در اينگونه موضوعات، از نظر سند و دلالت هر دو ضعيف و عليل‏اند و معمولا مسند و صحيح نيستند.( ج ۳ ص ۳۲۹- ۳۳۰)
تتبع آراء و اقوال و نقادى آن
 نقد تفسيرى بخش عمده‏اى از كار تفسيرى ايشان را تشكيل مى‏دهد، در اين ميان عنايت خاصى به تفسير كبير فخر رازى از حيث طراحى، تبويب و ساختار آن دارد، وى از تفاسير متعددى نقل مطلب مى‏نمايد، امّا همواره ابزار نقد را به كار مى‏گيرد، به همين جهت نقدهاى ايشان بر تفسير فخر رازى، المنار، جامع الاحكام قرطبى، البحر المحيط ابو حيان و حتى مجمع البيان و تبيان، كم و بيش نمايان است.
 وى نظم و دقت را شالوده كار خويش نموده از هيچ نكته مثبت يا منفى، ناسنجيده و شتابزده نمى‏گذرد.
تبيين قرآن با قرآن
 تاريخ تفسير، در هيچيك از دورانهايش، از تفسير قرآن به قرآن، بيگانه نبوده است، و در هر دوران، كسانى كه از اين مقوله سخن گفته‏اند، پيشينه آن را به عهد رسالت و شخص رسول اكرم،« صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» مى‏رسانده‏اند. در عصر حاضر( قرن چهاردهم و پانزدهم) مى‏توان گفت به مراتب بيش از آنچه در مجموع سيزده قرن پيش از آن، ذيل اين عنوان كار كرده بودند و سخن گفته بودند، در باب تفسير قرآن به قرآن گفته‏اند و نوشته‏اند و طرح داده‏اند و كار كرده‏اند. ايشان نيز تفسير قرآن به قرآن را به عنوان يك مبنا در مجموعه مبانى نظرى و عملى روش خود در تفسير قرآن پذيرفته و تعريف دقيق خود از اين اصطلاح را نيز بيان كرده است.
 مفاد سخن ايشان در اين باب اين است كه:
 ۱- درك صحيح تفسير قرآن به نظر، از حيث نظرى و عملى، يكى از شروط لازم براى احراز اهليّت تفسير قرآن كريم است.
 ۲- طبيعت اين تفسير در حقيقت« تبيين» است.
 ۳- كارآيى و كارسازى قاعده« القرآن تفسير بعضه بعضا» تنها در مواردى است كه مفسر با عبارتى مجمل در قرآن مواجه باشد.
 ۴- در جاهايى كه آيه شريفه قرآنى مورد نظر، خود واضح است و معناى ظاهر دارد، على الحساب حمل آيات قرآنى بر يكديگر، كارى نادرست و با شيوه‏هاى متعارف در تخاطب و داد و ستدهاى كلامى و عرف اهل زبان و ادب در تناقض است.
 ۵- بسيارى از مطالب موجود در كتب تفسيرى، كه مستند ادعائى آنها تفسير قرآن به قرآن است و عبارتند از اينكه مفسر آن آيه با آيات ديگرى را از ديگر جاهاى قرآن آورده‏اند تا يك معناى غير ظاهر را بر معناى ظاهر آيه ترجيح نهند، ناشايست و نارواست.( ج ۴ ص ۴۰)
 نمونه‏هايى از تفسير قرآن به قرآن يا نقد آن را مى‏توانيد در ج ۲ ص ۵۱- ۵۰- ص ۳۱۸، ۲۲۱، ۲۴۵، ۳۸۲، ج ۴ ص ۴۰ مى‏توانيد مشاهده نمائيد.
نسخ و چاپهاى تفسير
 اين كتاب به قلم مصنف نوشته شده و نسخه اصل آن در ۴ مجلد در گنجينه كتب خطى كتابخانه آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى« ره» نگهدارى مى‏شود. از اين كتاب تاكنون ۳ چاپ منتشر شده است. ولى اضافاتى كه نويسنده پس از اتمام مطالب به آن ضميمه كرده، نظم كتاب را مختل كرده است.
 چاپ انتشارات وزارت ارشاد اسلامى در سال ۱۳۶۲ شمسى در چهار جلد با تصحيح و تحقيق شاگرد ايشان آقاى محمد سجادى اصفهانى انجام گرفته است.
 آخرين چاپ كتاب كه در بيستمين سالگرد شهادت وى از سوى مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خمينى« قدس سره» منتشر شده، فاقد اشتباهاتى است كه در چاپهاى قبل از آن مشاهده مى‏شود.
 چاپ اول آن در آبان ۱۳۷۶ شمسى ۱۴۱۸ قمرى با تحقيق مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام« قدس سره» در ۵ جلد، عرضه شده است.
 امورى كه در تحقيق اين چاپ انجام گرفته عبارتند از:
 ۱- تصحيح كتاب با مقابله آن با نسخه خطى
 ۲- عنوان‏گذارى در مواردى كه در چاپ وزارت ارشاد عنوان نداشته‏اند.
 ۳- تصحيح موارد ضرورى عبارتها( در واقع يادداشتهاى ايشان چرك نويس را داشته‏اند و از طرف ايشان اصلاح نهايى نگرديده بود.)
 ۴- استخراج منابع اقوال، آيات و احاديث به نظر مى‏آيد متن انتخابى در چاپ مؤسسه نشر حضرت امام، همان چاپ وزارت ارشاد مى‏باشد كه تحقيق اين مؤسسه، بر آن نسخه مى‏باشد. بنابراين تفاوتهاى جزيى بين نسخه مؤسسه با نسخه وزارت ارشاد وجود دارد، از قبيل اينكه، عنوانها در چاپ مؤسسه بيشتر از چاپ قبل است،
- منابع استخراج شده كه در پاورقى هر دو چاپ ذكر شده در چاپ مؤسسه بيشتر مى‏باشد.

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center