یکی از اموری که وهابیت در آن سرگردان شده و به علت برنتابیدن آن مسلمانان را متهم به کفر و شرک نموده مسئله تبرّک است.
تبرّک از ماده «برک» و «برکت» گرفته شده و برکت در لغت به معنای نماء و زیاد شدن است و تبریک به دعاکردن به برکت گفته میشود.[۱] در شرع مقدس اسلام برکت به ثبوت خیر الهی در چیزی را گوید و مبارک هم هر چیزی است که دارای چنین خیری باشد.[۲]
دیدگاه وهابی ها در باره تبرک
ابنباز مفتی اعظم وهابی ها به صورت مطلق تبرک را نفی نموده و آن را باعث شرک میداند. او علمای دین و طلاب علم و بزرگان اسلام را که به تساهل در این امر متهم نموده و مدعی است که این سهل انگاری آنان علت انتشار شرک در کشورهای اسلامی شده است. او در کنار دعا و استغاثه تبرک را یکی از موجبات شرک قرار داده و آن را به رفتار مشرکین تشبیه نموده و از دسیسههای شیطان دانسته است.[۳]
او در جای دیگرمیگوید تبرک جستن به قبور[که معمولا مسلمانان از قبر پیامبر اسلام (ص) و سایر اولیاء الهی تبرک میجویند] از دین اسلام نیست بلکه از اعمال جاهلیت و از اخلاق بتپرستی و سنت یهود و نصاری بوده و اجتناب از آن واجب است.[۴]
دیدگاه جدید وهابیت در باره تبرک
برخی از نویسندگان وهابی به علت عمل صحابه به تبرک و وجود امور مبارک برای تبرک در اسلام به ناچار تبرک را به تبرک مشروع و ممنوع تقسیم کردهاند. آنان به مسئله تبرک مشروع به نظام اسباب و مسببات اعتقاد شان را بیان کرده و میگوید چیزی که به آن تبرّک جسته میشود مثل برخی اعیان، اقوال، افعال، زمان و مکان که در شرع وارد شده اینها اسباب برکت است درست مانند دواها و رقی(تعویذ) که اسباب شفا بوده و کسی که شفا میدهد خدا است پس ما همانگونه که شفا را از داروها نمیخواهیم بلکه از خداوند میخواهیم، برکت را هم در هنگام تبرّک از خداوند متعال میخواهیم. پس خواستن برکت از اسباب آن یک امر شرعی است.[۵]
این نویسنده معاصر وهابی اعتراف نموده که روایات در صحیح بخاری و دیگر متون حدیثی دلالت بر این دارد که ذات رسول خدا(ص) و هر چیزی که از جسد او جدا شده باشد مثل مو، عرق، لباس و ظروفی که از آنها استفاده کردهاند همگی دارای برکت بوده و موجب شفا و فوائد دنیایی و اخروی میگردد. او میگوید این روایات عقیدۀ ناصرالدین البانی را در کتاب«التوسل انواعه و احکامه» و عقیدۀ محمدرشید رضا را در حاشیه کتاب«الاعتصام» که هردو منکر مطلق تبرک هستند، رد میکند.[۶]
این وهابی معاصر با دو مقدمه یکی اینکه برکت همهاش از طرف خدا است و آن را نمیتوان از غیر خدا درخواست نمود[۷] و دوم اینکه تبرّک عبادت است و مبنای عبادت بر متابعت و توقیف از صاحب شریعت است، تبرک ممنوع را مطرح کرده و در مورد قبر پیامبر اسلام(ص) و اولیای الهی همان نتیجه را گرفته که وهابیت به جهت آن مسلمانان را تکفیر نموده است. این نویسنده معاصر میگوید تبرک از اماکن و دیوار و خاک و امثال اینها تبرک اهل غلو است بنابراین تبرک به قبور صالحین و مکانهایی که در آنها حادثهای مبارکی اتفاق افتاده مثل مکان ولادت پیامبر، غار حراء، غارثور، منزل حضرت خدیجه، مکان ولادت علی بن ابیطالب، منزل ارقم بن ارقم [محل تبلیغ پنهانی رسول خدا(ص)] و... کار اهل بدعت بوده و تبرک ممنوع است.[۸]
دلایل جواز تبرک در قرآن
البته تردیدی در این نیست که برکت از طرف خداوند است اما خداوند این قدرت را دارد که برکت را در برخی مخلوقات مانند ذات پیامبران، و قبور آنان و یا آثار باقی مانده از آنان به صورت اسباب قرار دهد همانگونه که شفا را در برخی گیاهان و داروها قرار دادهاست. آیه «يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»[۹]؛ « از درون شكم آنها، نوشيدنى با رنگهاى مختلف خارج مىشود كه در آن، شفا براى مردم است به يقين در اين امر، نشانه روشنى است براى جمعيّتى كه مىانديشند» در مورد شفابخشی عسل هر نوع تردیدی را در این رابطه کنار میزند. بنابراین از این جهت در باره تبرک که باعث شرک و کفر و امثال اینها بشود هیچ مشکلی پیش نمیآید.
اما اینکه تبرک عبادت باشد پذیرفتنی نیست. همانگونه که شفایابی از عسل و سایر داروها به عنوان سبب عبادت نیست، شفا یابی با تبرک از آثار پیامبران از جمله قبرهای مطهر آنان نمیتواند عبادت باشد. اگر تبرک عبادت باشد پس هیچ تبرکی نباید جایز باشد در حالیکه به اعتراف این وهابی معاصر ذات پیامبر، عرق، مو و ظروفی که مورد استفاده رسول خدا(ص) قرار گرفته، تبرک با آنها شفا آور است. پس اگر این موارد عبادت نیست در سایر موارد هم تبرک، عبادت نخواهد بود و اگر عبادت این موارد با تبرک قابل توجیه باشد در سایر موارد نیز قابل توجیه خواهد بود. بنابراین با تبرک معقول و در قالب نظام اسباب و مسببات هرگز شرک و کفری به وجود نخواهد آمد. این سخن که عبادت توقیفی است و باید در شریعت آمده باشد مورد قبول است؛ اما در شریعت نیامده است که تبرک جستن به برخی موضوعات مثل ذات رسول خدا(ص)، عرق، مو و لباس آن حضرت عبادت است.
از آیاتی که بر تبرک و جواز آن دلالت دارد تبرک جستن حضرت یعقوب(ع) به پیراهن حضرت یوسف(ع) است. در داستان حضرت یوسف (ع) وقتی که برادرانش او را می شناسند، حضرت یوسف به آنان می گوید: «اذْهَبُواْ بِقَمِيصىِ هَاذَا فَأَلْقُوهُ عَلىَ وَجْهِ أَبىِ يَأْتِ بَصِيرًا وَ أْتُونىِ بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ، وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنىِّ لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لَا أَن تُفَنِّدُونِ، قَالُواْ تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِى ضَلَالِكَ الْقَدِيمِ، فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَئهُ عَلىَ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنىِّ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ، قَالُواْ يَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئينَ، قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبىِّ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»[۱۰] یعنی یوسف گفت اين پيراهن مرا ببريد، و بر صورت پدرم بيندازيد، بينا مىشود! و همه نزديكان خود را نزد من بياوريد!، هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) جدا شد، پدرشان [يعقوب] گفت: «من بوى يوسف را احساس مىكنم، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبت ندهيد!، گفتند: «به خدا تو در همان گمراهى سابقت هستى!»، امّا هنگامى كه بشارت دهنده فرا رسيد، آن (پيراهن) را بر صورت او افكند؛ ناگهان بينا شد! گفت: «آيا به شما نگفتم من از خدا چيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد؟!»گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بوديم!»گفت: «بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مىطلبم، كه او آمرزنده و مهربان است!».
در این آیات هم به جواز تبرک و اثر آن پرداخته شده و هم به مسئله جواز شفاعت. زیرا چشمان حضرت یعقوب با تبرک به پیراهن حضرت یوسف بینا شد این در حالی است که حضرت یعقوب می توانست دعا کند و از خداوند مستقیما شفای چشمانش را بخواهد ولی به جای آن به پیراهن چشمانش را متبرک می کند تا شفا یابد و حضرت یوسف (ع) نیر بر این عقیده بوده است که با تبرک جستن به پیراهن چشمان پدرش بینا می شود. و در ذیل آیه اسغفار حضرت یعقوب برای فرزندانش عین شفاعت است زیرا به جای اینکه فرزندان حضرت یعقوب خود شان از خداوند بخشش بخواهند به پدرش متوسل شده و پدرش هم پیامبر خدا بود به آنان نمی گوید که این کار شرک است خود تان از خداوند مغفرت بخواهید بلکه می گوید به زودی از خداوند برای شما طلب مغفرت خواهم نمود.
در داستان بینا شدن چشمهای حضرت یعقوب(ع) با تبرک جستن به پیراهن حضرت یوسف(ع) نمیتوان جایگاه عبادت خدا را در آن نشان داد. اگر تبرک بنابر آنچه که وهابیان می گویند عبادت باشد پس العیاز بالله حضرت یوسف و حضرت یعقوب علیهماالسلام هردو پیراهن را عبادت کرده اند!
روایات جواز تبرک به قبور انبیاء و اولیاء
روایات بسیار زیادی در متون اهل سنت بر تبرک و جواز آن وجود دارد. در اینجا به ذکر دو مورد برای اثبات اینکه تبرک نه شرک است و نه عبادت چیزی که انسان به آن تبرک می جوید، بسنده می کنیم:
۱. یکی از روایات روایتی است که در شفا یابی چشمهای امام علی(ع) با آب دهان مبارک پیامبر گرامی اسلام(ص) در داستان جنگ خیبر آمده است. این حدی در صحیح بخاری و سایر متون اهل سنت نقل شده است.در صحیح بخاری و دیگ رمتون حدیثی اهل سنت آمده است: «... سَمِعَ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: يَوْمَ خَيْبَرَلَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ»، فَقَامُوا يَرْجُونَ لِذَلِكَ أَيُّهُمْ يُعْطَى، فَغَدَوْا وَكُلُّهُمْ يَرْجُو أَنْ يُعْطَى، فَقَالَ: «أَيْنَ عَلِيٌّ؟»، فَقِيلَ: يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ، فَأَمَرَ، فَدُعِيَ لَهُ، فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ، فَبَرَأَ مَكَانَهُ حَتَّى كَأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ بِهِ شَيْءٌ...» یعنی پیامبر اسلام در روز جنگ خیبر فرمود : « همانا این پرچم را به دست کسی می دهم که خداوند بر دستان وی فتح را میسر می کند. صحابه به امید آن برخاستند که پرچم به کدام یکی شان داده می شود و هر یک بدین امید شب را صبح کردند که برای شان پرچم داده شود. آن حضرت فمرود «علی کجاست؟» گفته شد چشمانش درد می کند. آن حضرت امر کرد و او فرا خوانده شد. از آب دهان خویش بر چشمان او افکند، چشمانش جا به جا بهبود یافت که گویی هرگز چشمانش درد نمی کرد».[۱۱] در این حدیث به روشنی بیان شده که چشمان امام علی (ع) به برکت آب دهن پیامبر اسلام شفا یافته است. اگر تبرک عبادت باشد و منجر به شرک می شود ، پیامبر اسلام(ص) باید به جای مالیدن آب دهن بر چشمان امام علی (ع)، به علی می فرمود که از خدا بخواهد چشمانش را شفا بدهد.
۲. بر طبق روایاتی که در متون حدیثی از جمله صحیح بخاری آمده، اماکن منحوس و متبرک از برخی حوادث مقدس و غیر مقدس ناشی میشود. ابنعمر نقل کرده هنگامی که مردم با رسول خدا(ص) بر حجر در سرزمین ثمود فرود آمدند و از چاههای آن، آب تهیه کردند و مقداری خمیر برای پختن نان با این آب درست کردند. پیامبر خدا(ص) فرمود از آب این چاهها ننوشید و آبی را که تهیه کردید بریزند و خمیر را هم به شتران بدهید و به آنان دستور داد که از چاهی آب تهیه کنند که ناقه صالح(ع) از آن نوشیده است. و نیز بر طبق روایت ابنعمر در این واقعه پیامبر خدا(ص) به مردم فرمود:«لا تدخلوا مساكن الذين ظلموا أنفسهم إلا أن تكونوا باكين حذرا أن يصيبكم مثل ما أصابهم» یعنی داخل خانههای کسانی نشوید که بر خود ظلم کردند مگر اینکه گریان باشید و از مصیبتی که بر آنان وارد شد بر شما وارد نشود.[۱۲]
قرطبی این احادیث را در تفسیر خود نقل کرده و یکی از نتایجی را که از آن گرفته این است که این سخن رسول خدا(ص) که فرمود از چاهی آب تهیه کنید که شتر حضرت صالح(ص) از آن نوشیده است دلیل بر تبرک به آثار انبیاء و صالحین است هرچند قرنها بر آن گذشته و پنهان شده باشد چنانچه که سخن اول رسول الله (ص) دلیل بر بغض اهل فساد و مذمت سرزمین و آثار آنها است. بنابراین هرچند جمادات مورد مؤاخذه نیست لکن چیزی که مقرون به محبوب باشد محبوب است و چیزی که مقرون به مکروه باشد مبغوض است.[۱۳]
چاهی که ناقه حضرت صالح از آن آب نوشیده است برای تبرک جستن مشکلی ندارد پس قبر مطهر رسول خدا(ص) که پیکر آن حضرت را در برگرفته است چرا باید محبوب مسلمانان نباشد و چرا باید به قبر آن حضرت تبرک جسته نشود؟ در حالیکه قبر مطهر پیامبر گرامی اسلام(ص) از لباس و کفش و ظروف مورد استفاده آن حضرت در کرامت و گرامی بودنش در پیش خداوند به مراتب بالاتر است. و چرا نباید قبر آن حضرت دارای برکت نباشد در حالیکه کفش و لباس و موی آن حضرت دارای برکت بوده و موضوع برای تبرک است.
بنابراین اگر تبرک به قبر رسول خدا(ص) و نیز سایر انبیاء و اولیای الهی با این عقیده صورت بگیرد که این قبور از طرف خداوند متعال برکت داده شده و در پیشگاه او عزیز و گرامی است با هیچ دلیلی شرک آور و بدعت نیست و وهابیها در این امر سلیقه شخصی خود را اعمال کرده تا مسلمانان را که قبور انبیاء را مبارک میدانند و به آنها تبرک میجویند، تکفیر نموده و از اهل بدعت بشمارند.
نویسنده: حمیدالله رفیعی.
[۱] . ابن منظور، محمد بن مكرم، لسانالعرب، ج۱۰ ص ۳۹۵.
[۲] . راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات في غريبالقرآن، ص۱۱۹.
[۳] . ابنباز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعة، ج۱ص۲۵۴.
[۴]. همان، ج۱ص۴۰۲.
[۵] . علیانی، التبرک المشروع و التبرک الممنوع، ص۱۸-۲۰.
[۶] . همان، ص۳۰.
[۷] . همان، ص۱۷.
[۸] . همان، صص۶۱ و ۶۲.
[۹] . نحل،۶۹.
[۱۰] . یوسف: ۹۳-۹۸.
[۱۱] . بخاری، محمد بن اسماعیل الجعفی، صحیح بخاری، ج۳ص ۱۰۷۷.
[۱۲] . همان، ج۳ص۱۲۳۶- ۱۲۳۷.
[۱۳] . قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد انصاری، الجامع لأحكامالقرآن، ج۱۰ص۴۷.