حضرت علی(علیه السلام) درباره ی بلاغت قرآن می فرماید: کثرت تکرار و شنیدن پی درپی، هرگز آن را کهنه نمی کند.[۱]
اعجاز بیانی بیش تر به جنبه های لفظی و عبارات به کار رفته و ظرافت ها و نکته های بلاغی نظر دارد، گر چه در این نکته ها و ظرافت ها در معنا و محتوا نقش اصلی را ایفا می کند، اعجاز بیانی قرآن را می توان در دو بخش خلاصه نمود:
الف)گزینش کلمات
انتخاب کلمات و واژه های به کار رفته در جملات و عبارت های قرآنی کاملا حساب شده است. به گونه ای که اگر کلمه ای را از جای خود برداشته، خواسته باشیم کلمه دیگری را جای گزین آن کنیم که تمامی ویژگی های موضع کلمه اصل را ایفا کند، یافت نخواهد شد، زیرا گزینش واژه های قرآنی به گونه ای انجام شده که اولا، تناسب آوای حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده، آخرین حرف از هر کلمه پیشین با اولین حرف از کلمه پسین هم آوا و هم آهنگ شده است، تا بدین سبب تلاوت قرآن روان و آسان صورت گیرد. ثانیا، تناسب معنوی کلمات با یک دیگر رعایت شده تا از لحاظ مفهومی نیز بافت منسجمی به وجود آید. به علاوه، مساله فصاحت کلمات طبق شرایطی که در علم «معانی بیان » قید کرده اند کاملا لحاظ شده است. که این رعایت های سه گانه با ملاحظه و دقت در ویژگی های هر کلمه انجام گرفته است. در مجموع هر یک از واژه ها در جای گاه مخصوص خود به گونه ای قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود.
ابن عطیه در این باره گوید: «و کتاب الله سبحانه لو نزعت منه لفظة ثم ادیر بها لسان العرب علی لفظة فی ان یوجد احسن منها لم توجد [۲]، هر گاه واژه ای از قرآن را از جای خود برداشته و تمامی زبان عرب را گردیده تا واژه ای مناسب تر پیدا شود، یافت نمی شود». ابو سلیمان بستی گوید: «اعلم ان عمود هذه البلاغة التی تجمع له هذه الصفات،هو وضع کل نوع من الالفاظ التی تشتمل علیها فصول الکلام،موضعه الاخص الاشکل به،الذی اذا ابدل مکانه غیره جاء منه اما تبدل المعنی الذی یکون منه فساد الکلام،و اما ذهاب الرونق الذی یکون معه سقوط البلاغة... [۳]، بدان که پایه اصلی بلاغت قرآن که صفات یاد شده را در خود گرد آورده، بر این اساس است که هر نوع لفظی را که ویژگی های یاد شده در آن فراهم است درست به جای خود به کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده است به گونه ای که اگر به جای آن، کلمه دیگری را به کار برند، یا معنا به کلی تغییر می کند و موجب تباهی مقصود می گردد، یا آن که رونق و جلوه خود را از دست می دهد و از درجه بلاغت مطلوب ساقط می گردد». شیخ عبد القاهر جرجانی گوید: «فلم یجدوا فی الجمیع کلمة ینبو بها مکانها،و لفظة ینکر شانها او یری ان غیرها اصلح هناک او اشبه او احری او اخلق،بل وجدوا اتساقا بهر العقول و اعجز الجمهور [۴] ، ادباء و بلغاء از دقت در چینش و گزینش کلمات قرآنی، کاملا فریفته و مجذوب گردیدند، زیرا هرگز کلمه ای را نیافتند که متناسب جای خود نباشد، یا واژه ای را که در جایی بی گانه قرار گرفته باشد،یا کلمه دیگری شایسته تر یا مناسب تر یا سزاوارتر باشد.بلکه آن را با چنان انسجام و دقت نظمی یافتند که مایه حیرت صاحب خردان و عجز همگان گردیده است».
این گونه تصریحات از بزرگان ادب و بلاغت، که گزینش و چینش کلمات قرآن را در حد اعجاز ستوده اند، فراوان است. البته این دقت در انتخاب و گزینش کلمات، به دو شرط اصلی بستگی دارد که وجود آن ها در افراد عادی عادتا غیر ممکن است: اول، احاطه کامل بر ویژگی های لغت به طور گسترده و فراگیر، که ویژگی هر کلمه بخصوصی را در سر تا سر لغت بداند و بتواند به درستی در جای مناسب خود به کار برد.شرط دوم، حضور ذهنی بالفعل، تا در موقع کار برد واژه ها، آن کلمات مد نظر او باشند و در گزینش الفاظ دچار حیرت و سردرگمی نگردد،حصول این دو شرط در افراد معمولی غیر ممکن به نظر می رسد.
ابو سلیمان بستی در این زمینه به خوبی سخن گفته و مساله گزینش الفاظ را در رساله خود به طور گسترده مطرح ساخته است. گوید:«دانش بشر، امکان احاطه به تمامی ویژگی های لغت را ندارد، علاوه که حضور ذهنی چیزی نیست که همیشه رفیق با وفای انسان باشد». در این باره مثال های چندی می آورد از جمله از«نضر بن شمیل » یکی از ادبای بزرگ عرب نقل می کند که در مجلس «مامون خلیفه عباسی » حضور یافت، مامون به او گفت: «اجلس،بنشین » نضر گفت:ای امیر مؤمنان!من نلمیده ام تا جلوس نمایم «ما انا بمضطجع فاجلس ». مامون پرسید چگونه است؟ گفت:به کسی که ایستاده است می گویند«اقعد» و به کسی که لمیده است می گویند«اجلس ». زیرا«قعود» در مقابل «قیام » است و «جلوس » در مقابل «اضطجاع ». مامون از این اشتباه و نا آگاهی خود خجل شد و دستور جایزه داد [۵].
معروف ترین شاهد مثال در این زمینه آیه قصاص است:
و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب لعلکم تتقون [۶]، در اجرای قانون قصاص، تضمین حیات شده است، ای صاحب خردان، باشد که[در رفتار خود] پروا را پیشه خود کنید».
عرب را عادت بر این بود که برای سهولت در حفظ قوانین مدنی و اجتماعی و کیفری خود، آن ها را در قالب جمله های کوتاه و ظریف و ادبی در می آوردند، زیرا در آن زمان کتابت و تدوین در میان آنان رایج نبود، آن چه داشتند در سینه ها نگاه می داشتند. از این رو برای تدوین قوانین و بهتر محفوظ ماندن، از شیوه های ادبی کمک می گرفتند و ادبا و فصحای عرب در کنار قانون دانان و حکمایشان گرد می آمدند.
برای تنظیم قانون قصاص از فصحای برجسته خود کمک گرفته تا کوتاه ترین و شیواترین جمله را بسازند و پس از کنکاش و نشست و برخواست ها بر تنظیم عبارت «القتل انفی للقتل » اتفاق نظر دادند. یعنی کشتن قاتل بهترین باز دارنده است از ارتکاب جنایت قتل. ولی در این انتخاب از چند نکته غفلت ورزیدند. اول، آن که هیچ چیزی خود را نفی نمی کند و از لحاظ ادبی اشتباه بزرگی مرتکب شدند که قتل را نافی قتل شمردند،زیرا قتل نافی را در عبارت یاد شده مطلق آورده اند،در صورتی که قتل اگر به عنوان قصاص انجام شود نافی قتل خواهد بود.عرب از این نکته غفلت ورزید با آن که خود واضع واژه «قصاص »که به همین معنا است بود.
ولی قرآن از این نکته دقیق غفلت نورزید و درست واژه مناسب را در جای خود به کار برد.
دوم، آن که در مقابله قصاص با حیات در آیه، فن «طباق » به کار رفته، که جمع بین ضدین و ائتلاف میان متنافرین است،زیرا قصاص که نوعی قتل به شمار می رود ضد حیات است، که در آیه موجب و خواهان حیات به شمار آمده است!
سوم، در عبارت یاد شده، «افعل التفضیل » به کار رفته، که از نظر ادبی دچار مشکل حذف «مفضل علیه » گردیده و موجب ابهام شده است، زیرا معلوم نیست که قتل از چه چیزی باز دارنده تر می باشد[۷]. در صورتی که در آیه این مشکل وجود ندارد، صرفا ضمانت حیات را در قصاص به عهده گرفته است.
چهارم، از نظر ادبی، آیه قرآن جنبه ایجابی دارد و عبارت یاد شده جنبه نفی، حال آن که در سخن سنجی عبارت اثباتی برتر از عبارت سلبی است،به ویژه در تدوین مواد قانونی و احکام.
پنجم،آن که در به کار بردن لفظ «قصاص » جنبه عدالت قانونی تداعی می شود که این قانون از منشا عدالت برخاسته است، در صورتی که به کار بردن لفظ قتل در عبارت یاد شده آن هم ابتدا و بی سابقه، فاقد این خاصیت است. علاوه که لفظ قتل ابتدا حالت تنفر و انزجار دارد، بر خلاف به کار بردن لفظ قصاص که حالت عدالت خواهی و انبساط خاطر و تشفی را ایجاب می کند.
جلال الدین سیوطی تا بیست وجه در ترجیح آیه بر عبارت یاد شده بر شمرده، و زمخشری عبارت یاد شده را به شدت نکوهش کرده و از غفلت عرب در ساختن یک چنین جمله پر اشکال تعجب کرده است، همان گونه که خود عرب در موقع نزول آیه قصاص و پی بردن به اشتباهات خود در ساختن جمله ای در همین معنا و این که قرآن هرگز غفلت نورزیده، در شگفت شدند و خاضعانه اعتراف نمودند که «ما هذا کلام البشر و انما هو کلام الله عز و جل،هرگز به سخن بشر نمی ماند و جز سخن خدا نخواهد بود» چنان که پیش از این گذشت. نمونه هایی از این قبیل بسیارند که به برخی از آن ها در«التمهید»اشاره شده است.[۸]
ب) سبک و شیوه بیان
اسلوب و شیوه بیان قرآنی -در عین حال که موجب جذب و کشش عرب گردید - با هیچ یک از اسلوب و شیوه های متداول عرب شباهت و قرابتی ندارد. قرآن سبکی نو و روشی تازه در بیان ارائه داد که برای عرب بی سابقه بود و بعدا هم نتوانستند در چنین سبکی سخنی بسرایند.
این از شگفتی های سخن وری است که سخن ور سبکی بیافریند که مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد،با آن که از شیوه های سخن متعارف آنان بیرون است.
شگفت آورتر آن که از تمامی محاسن شیوه های کلامی متعارف بهره گرفته باشد،بی آن که از معایب آن ها چیزی در آن یافت شود.
در گذشته اشارت رفت که شیوه های سه گانه متعارف(شعر و نثر و سجع) هر یک محاسنی دارند و معایبی. سبک قرآنی،جاذبیت و ظرافت شعر، آزادی مطلق نثر،حسن و لطافت سجع را دارا است،بی آن که در تنگنای قافیه و وزن دچار گردد، یا پراکنده گویی کند یا تکلف و تحمل دشواری به خود راه دهد.همین امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید و خود را در مقابل سخنی یافتند که شگفت آفرین است و در عین غرابت و تازگی،جاذبیت و ظرافت خاصی دارد که در هیچ یک از انواع کلام متعارف آنان یافت نمی شود.
امام کاشف الغطاء-فقیه و دانش مند ادیب معروف-در این باره می گوید:«تلک صورة نظمه العجیب و اسلوبه الغریب،المخالف لاسالیب کلام العرب و مناهج نظمها و نثرها،و لم یوجد قبله و لا بعده نظیر،و لا استطاع احد مماثلة شی ء منه،بل حارت فیه عقولهم،و تدلهت دونه احلامهم،و لم یهتدوا الی مثله فی جنس کلامهم من نثر او نظم او سجع او رجز و او شعر...هکذا اعترف له افذاذ العرب و فصحاؤهم الاولون [۹]،چنان است صورت نظم عجیب و اسلوب غریب(شیوه و سبک تازه) قرآن،که بر خلاف سبک و شیوه های کلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود.نه پیش از آن و نه پس از آن نظیری ندارد و کسی را یارای هم آوردی با آن نباشد.بلکه در حیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با او مقابله کنند،چه در نثر و چه در نظم و چه در سجع یا رجز و شعر که سخن متداول آنان بود...این چنین زبدگان عرب و فصحای اولین آنان در مقابل قرآن به زانو در آمدند».
بزرگ مرد عرب و یگانه فرزانه آن عصر به ناچار اعتراف نمود:«یا عجبا لما یقول ابن ابی کبشة،فو الله ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذی جنون.و ان قوله لمن کلام الله [۱۰]، آن چه محمد صلی الله علیه و آله می گوید مایه شگفتی است، به خدا سوگند سخن او نه شعر است و نه سحر و نه به بیهوده گویی بی خردان می ماند. همانا سخن او کلام خدا است ».
سخنان شگفت انگیز دیگر فرهیختگان عرب آن روز را پیش از این آوردیم. آری، بیان رسا و دل پذیر قرآن گرچه شعر نیست ولی ویژگی شعر را دارد، حتی بر شیواترین آهنگ های وزین عرب تنظیم گردیده، بی آن که در تنگناهای شعری قرار گیرد. چنان که در بخش «نظم آهنگ » قرآن خواهیم آورد. متانت نثر و استواری کلام آزاد را نیز دارد می باشد، که در چینش و گزینش کلمات و واژه ها راه او فراخ و هرگز با دشواری بر خورد ندارد. هم چنین از زیبایی های سجع و کلام موزون -بی تکلف- به خوبی بهره مند می باشد. بدین سبب جامع محاسن انواع کلام و فاقد تمامی معایب آن ها گردیده است.[۱۱]
پی نوشتها
[۱] . نهج البلاغه، خطبه ی ۱۵۶
[۲] . مقدمه تفسر وی «المحرر الوجیز»،ص ۲۷۹.التمهید،ج ۵،ص ۲۱.
[۳] . ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص ۲۹.
[۴] . کتاب دلایل الاعجاز،ص ۲۸.
[۵] . ر.ک:ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص ۳۴-۲۹.
[۶] . بقره ۲:۱۷۹.
[۷] . اگر تقدیر«من کل شی ء»باشد،کاملا نادرست است و اگر«من بعض الاشیاء»باشد حالت ابهام دارد.که در متن قانون نباید هیچ گونه نقطه ابهامی وجود داشته باشد.
[۸] . ر.ک:التمهید فی علوم القرآن،ج ۵،ص ۱۳۰-۹.
[۹] . شیخ محمد حسین کاشف الغطاء،الدین و الاسلام،ج ۲،ص ۱۰۷.
[۱۰] . ر.ک:تفسیر ابن جریر طبری-جامع البیان-ج ۲۹،ص ۹۸.
[۱۱] . منابع مقاله:علوم قرآنی، معرفت ، محمد هادی؛
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه.