اصل تثلیث از ارکان مسیحیت و ثنویت از اصول اعتقادی آیین زرتشت است. بطلان هر كدام از این دو اصل، ادله مخصوص به خود را می طلبد، سزاوار است هر یك از دو اصل تثلیث و ثنویت و ادله ابطال آنها مستقل و مجزا مورد ارزیابی قرار گیرد.
كلمه اقنوم به معنای شخص و كالبد و جمع آن اقانیم است، بنابراین اقانیم ثلاثه در اصطلاح مسیحیان عبارت است از پدر و پسر و روح القدوس.
معنای تثلیث به عقیده مسیحیان این است كه خدا را پدر عیسی و عیسی را پسر خدا می دانند، و می گویند: خدا در جسم عیسی حلول كرد و با عیسی یكی شد، و این دو نفر از روح القدوس به وجود آمدند، و در عین حال كه هر یك از این سه نفر عین دیگری هستند غیر یكدیگر هم می باشند.(۱)
حاصل گفتار مسیحیان این است كه ذات خدا جوهر واحدی دارد، و این حقیقت واحده سه اقنوم دارد، و اقنوم های سه گانه كه خدا با آنها جلوه و ظهور كرده عبارت است از اقنوم هستی و اقنوم علم كه همان كلمه است و اقنوم حیات كه همان روح القدوس است، یكی از این اقنوم های سه گانه را پدر دومی را پسر سومی را روح می گویند.
پدر را اقنوم وجود، پسر را اقنوم علم و كلمه، روح را اقنوم حیات می نامند.(۲)
بنابراین مسیحیان در عین این كه خدایان را حقیقتا سه گانه می دانند، یگانه حقیقی نیز می دانند و به اعتقاد آن ها سه واحد حقیقی یك واحد حقیقی را تشكیل می دهد.
قرآن كریم در آیات متعدد، تثلیث مسیحیت را ابطال نموده است كه به عنوان نمونه به دو آیه اشاره می شود:
«كسانی كه گفتند خداوند همان مسیح بن مریم است به طور مسلم كافر شدند (با این كه خود) مسیح گفت ای بنی اسرائیل خداوند یگانه را كه پروردگار من و شما است پرستش كنید، چه این كه هر كس شریكی برای خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده است و جایگاه او دوزخ است و ستمكاران یار و یاوری ندارند».(۳)
چه كفری از این بالاتر كه خداوند نامحدود از هر جهت را با مخلوقی كه از هر جهت محدود است یگانه و متحد بدانند و صفات مخلوق را برای خالق قرار دهند؟ در حالی كه خود مسیح ـ علیه السلام ـ با صراحت به بنی اسرائیل گفت: خداوند یگانه ای را پرستش كنید كه پروردگار من و شما است، و به این ترتیب بیزاری خود را از هر گونه شرك و غلو در مورد خویش نفی كرد و خود را همانند دیگران مخلوقی از مخلوقات خدا معرفی نمود، و نیز مسیح ـ علیه السلام ـ برای تأكید این مطلب و رفع هر گونه ابهام و اشتباه اضافه كرد:
«هر كس شریكی برای خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده و جایگاه او آتش است».(۴)
«جز معبود یگانه نیست، اگر از آنچه می گویند دست بر ندارند عذاب دردناك به كافران آنها (كه روی این عقیده ایستادگی كنند) خواهد رسید».(۵)
دلیل روایی بر بطلان تثلیث:
امیر مومنان، در پاسخ اعرابی كه در جنگ جمل از یگانگی خداوند از او سئوال كرد، فرمود: «ای اعرابی اینكه می گویم خداوند، واحد است چهار معنا می تواند داشته باشد كه دو معنای آن در باره خدا صحیح نیست و دو معنای آن صحیح است».
اما آن دو كه صحیح نیست: یكی وحدت عددی است كه برای خدا جایز نمی باشد و لذا اگر بگوییم او یكی است و دو تا نیست، مفهوم این سخن آن است كه دومی برای او تصور می شود ولی وجود ندارد، درحالی كه مسلما برای ذات بی نهایت خداوند دومی تصور نمی شود چرا كه چیزی كه دومی ندارد داخل در باب اعداد نمی شود آیا نمی بینی كه خداوند كسانی را كه گفتند: خدا سومی از سه نفر است تكفیر كرده است؟ دومین معنای واحد كه بر خدا روا نیست این است كه به معنای واحد نوعی باشد مثل این كه می گویم فلان كس یكی از مردم است، این نیز بر خدا روا نیست (چرا كه خداوند نوع و جنس ندارد) چون مفهوم این سخن تشبیه است و خدا از هر گونه تشبیه و تنظیر برتر و بالاتر است.
اما آن دو مفهومی كه درباره خدا صادق است یكی این كه گفته شود خداوند واحد است یعنی در اشیاء عالم تشبیهی برای او نیست، آری پروردگار ما چنین است. دیگر این كه گفته شود پروردگار ما احدی المعنی است یعنی ذات او تقسیم پذیر نیست، نه در خارج نه در عقل و نه در وهم، آری خداوند بزرگ چنین است.(۶)
دلیل عقلی بر بطلان تثلیث:
۱.در میان انحرافاتی كه جهان مسیحیت به آن گرفتار شده هیچ یك بدتر از انحراف تثلیث نیست، زیرا آنها با صراحت می گویند: خداوند سه گانه است و نیز با صراحت می گویند در عین حال یگانه است، یعنی هم وحدت را حقیقی می دانند و هم سه گانگی را واقعی می شمرند، این مطلب نامعقول یعنی معادله ۱ مساوی ۳ را هیچ كودك دبستانی هم نمی تواند بپذیرد،زیرا تثلیث در وحدت (سه گانگی در عین یگانگی) مطلبی است كاملاً نامعقول و بر خلاف بداهت عقل است چون سه گانگی در عین یگانگی عین تناقض است یعنی هم یكی هست و هم یكی نیست.
۲. افزون بر این اگر ذات خدا مركب از سه اقنوم باشد لازم می آید كه هر سه محدود باشند، نه نامحدود و نامتناهی، زیرا اگر سه بی نهایت از تمام جهات فرض شود، حتما بی نهایت اول، به مرز بی نهایت دوم كه می رسد تمام می گردد و بی نهایت دوم كه به مرز بی نهایت اول می رسد، آن هم تمام می گردد بنابراین هر سه محدود هستند و متناهی و این باز خلاف عقل است كه چیزی هم نامتناهی باشد و هم متناهی.
۳. به علاوه هر مركبی نیازمند به اجزای خویش است و وجودش معلول وجود آنها است و لازمه تركیب در ذات خدا این است كه او نیازمند و معلول باشد و چنین خدایی عاجز و ناتوان و محتاج خواهد بود كه فرقی با انسان ندارد.(۷)
درحالی كه خداوند عالم و قادر و توانا و بی نیاز نامحدود لایتناهی و بسیط است.
بطلان ثنویت در قرآن و احادیث
ثنویه به كسانی گفته می شود كه به دو خدا قائل هستند و می گویند مدبر عالم، دو مبدأ قدیم و مستقل هستند كه عبارتند از نور و ظلمت یا یزدان و اهریمن كه یزدان آفریدگار خیرات و خوبی ها، و اهریمن خالق شرور و بدی ها است.(۸)
قرآن كریم بطلان ثنویت را این گونه اعلام می كند: «اگر در زمین و آسمان خدایانی جز خداوند یگانه بود زمین و آسمان به فساد كشیده می شد، و نظام جهان به هم می خورد پس منزه است خداوندی كه پروردگار عرش است از آنچه آنها توصیف می كنند».(۹) و نیز می فرماید: «و هر كس معبود دیگری را با خدا بخواند، و مسلما هیچ دلیلی بر آن نخواهد داشت حساب او نزد پروردگارش خواهد بود».(۱۰)
روایت بر بطلان ثنویت:
۱. امیر المومنین به امام مجتبی ـ علیه السلام ـ می فرماید: بدان فرزندم اگر پروردگارت همتایی داشت فرستادگان او به سراغ تو می آمدند و آثار ملك و سلطان او را مشاهده می كردی. و به افعال و صفاتش آشنا می شدی ولی او معبود یكتا است، همان گونه كه خودش توصیف كرده است.(۱۱)
۲. فضل بن شاذان می گوید: من در حضور حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ بودم كه مرد ثنوی مذهب از او سئوال كرد، من می گویم آفریدگار عالم دو تا است، دلیل بر یگانگی واحد بودن او چیست؟ حضرت فرمود: همین گفته تو كه می گویی خدا دو تا است، دلیل بر یگانگی آفریدگار است، زیرا تو دو را ادعا نمی كنی مگر بعد از اثبات واحد، پس خدای واحد یگانه مجمع علیه است و بیشتر از واحد مورد اختلاف است.(۱۲)
دلیل عقلی بر بطلان ثنویت:
اگر با خداوند سبحان خداوند دیگری بوده باشد باید هركدام بتواند ضد چیزی را كه دیگری اراده كرده است اراده كند. مثلا یكی مرگ كسی و دیگری حیات او را اراده كند در این صورت یا مراد هر دو حاصل می شود كه محال است یا مراد هیچكدام حاصل نمی شود كه این با قادر بودن منافات دارد یا مراد یكی حاصل می شود و مراد دیگری حاصل نمی شود كه در این صورت یكی از آنها قادر نیست بنابراین جایز نیست كه خدا بیشتر از یكی باشد.(۱۳)
پی نوشتها:
۱. نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج۴، ص۲۳۰. انتشارات اسلامیه، تهران، ۱۳۹۸ق.
۲. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج۳، ص۴۵۲، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴ش.
۳. مائده : ۱۷.
۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۳۴، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش.
۵. مائده : ۷۳.
۶. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۷۱۰، انتشارات اسماعیلیان، قم، ۱۴۱۵ق.
۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۴، ص۲۲۷، دارالکتب الاسلامیه، طهران. ص۱۳۷۴ش.
۸. خانی رضا، ریاضی، حشمت الله، ترجمه بیان السعاده فی مقامات العباده، ج۵، ص۴۴۹. تهران، دانشگاه پیام نور، ۱۳۷۲ش.
۹. انبیاء : ۲۲.
۱۰. مومنون : ۱۱۷.
۱۱. فیض الاسلام، علی نقی، نهج البلاغه، ص۹۱۸، نامه ۳۱.
۱۲. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمة فی اصول الائمه، ص۱۳۵، موسسه معارف اسلامی امام رضا ـ علیه السلام ـ ۱۴۱۸ق.
۱۳. طبری، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه مترجمان، ج۱۶، ص۱۱۲، انتشارات فراهانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
منبع: نرم افزار پاسخ۲ مرکز مطالعات حوزه.