كلمه ولایت از ماده ولی گرفته شده است و در لغت، به دو یا چند چیزی گفته میشود كه بین آنها چیزی دیگری غیر از خود آنها فاصله نباشد. این كلمه از حیثیتهای مختلفی مانند مكان، نسبت، دین، صداقت، نصرت و اعتقاد، به صورت استعاره، برای قرب و نزدیكی به كار برده میشود.[۱]
ولایت در اصطلاح شریعت اسلام، بنابر آنچه از ملاحظه و دقت در آیات به دست میآید، دارای معانی متعددی است و این جامعیت، به آن علت است كه در تمام این معانی، حقیقتی مشترك وجود دارد كه عبارت است از: تقرب و نزدیكی دو یا چند امر، به نحوی كه چیز دیگری میان آنها فاصله نباشد.[۲]
بنابراین ولایت، نوعی نزدیك شدن به چیزی است كه باعث برداشته شدن موانع و پردهها از میان آنها از همان حیثیتی كه به آن نزدیك شده، میشود. اگر این نزدیكی از حیث تقوا و انتصار باشد، ولی، همان ناصر است كه مانعی از یاری رساندن او به كسی كه به او نزدیك شده، وجود ندارد. اما اگر این نزدیك شدن به لحاظ التیام در معاشرت و محبت باشد كه نوعی جذب شدن روحی است، ولی، به معنای محبوبی است كه
اراده او مالك نفس محب میشود. اگر هم این تقرب به لحاظ طاعت باشد، ولی كسی است كه در كارهای او آنگونه كه بخواهد حكم میكند.[۳]گفتنی است كلمه ولی در آیه ولایت، به همین معنای اخیر لحاظ شده است.
اهمیت موضوع
از صدر اسلام، شیعه و اهل سنت، در مسئله امامت اختلافی بنیادین داشتهاند؛ چنانكه نویسنده مقدمه بر كتاب صواعق محرقه، وقتی حدیث قرطاس را از كتاب شرح مواقف نقل میكند، میگوید اختلاف بین رسول الله(صلی الله علیه و آله) و عمر، در مسئله امامت و منصب خلافت بوده است.[۴]
ازاینرو بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آثار جدی و شدید این اختلاف، در جامعه اسلامی پدیدار شد. همچنین «عبدالقاهر بغدادی»، عالم دیگر اهل سنت، در كتاب «الفرق بین الفرق» میگوید: «اختلاف مسلمانان برای بار اول، در مسئله امامت بوده است. انصار، به امامت سعد بن عباده معتقد بودند و قریش اعتقاد داشتند كه امامت برای قریش است».[۵]
بنابراین برای تحلیل و تبیین مسئله امامت، لازم است ابتدا دلایل و نشانههای درون دینی آن، مانند آیه ولایت، بررسی شود. گفتنی است شیعه امامیه، این آیه را با كمك شأن نزول، نص الهی بر امامت امام علی(علیه السلام) میداند. اما اهل سنت چنین دلالتی را برای آن قائل نیست و شبهاتی را بر نظر شیعه امامیه وارد میكند كه ضرورت دارد به آنها پاسخ گفته شود.
تبیین موضوع در اندیشه اسلامی
خداوند در قرآن میفرماید:
(إِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ) (مائده: ۵۵)
ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و كسانی كه ایمان آوردهاند؛ آنها كه نماز را برپا میدارند و در حال ركوع، زكات میدهند.
برای توضیح معنای این آیه شریفه كه به آیه ولایت مشهور است، لازم است به معنای برخی كلمات آن توجه بیشتری شود:
معنای كلمه «انّما»
كلمه «انّما» برای حصر است و به همین دلیل، مفسران اهل سنت نیز این لفظ را در آیات متعددی دلیل بر حصر گرفتهاند؛ برای مثال فخر رازی در آیه (إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء) با استناد به این كلمه میگوید: «فقط علما از خداوند میترسند». همچنین وی میگوید: «ظاهر آیه دلالت میكند كه اهل بهشت منحصر در علماست؛ زیرا به دلالت این آیه، برای غیر علما خشیت الهی حاصل نمیشود».[۶]
صاحب تفسیر «أضواء البیان» نیز میگوید: «این مطلب نزد جمهور علما ثابت است كه لفظ «انّما» برای حصر است و این نظر حقی است».[۷]حتی ابن تیمیه میگوید كه كلمه «انّما» نزد جمهور علما برای حصر است و این معنا به صورت اضطرار، مانند معنای حروف نفی، استفهام، شرط و امثال اینها از لغت عرب دانسته میشود و حصر آن هم به طریق منطوق است؛ نه به طریق مفهوم.[۸]
بنابراین كلمه «انّما» حكم را در موضوع معینی، ثابت میكند و ملازمه بین آن را از غیر آن موضوع نفی میكند.[۹]
پس كلمه «انّما» در آیه ولایت، معنای حصر را افاده میكند؛ یعنی «ولایت یا ولی بودن» منحصر است در خداوند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و كسانی كه ایمان آورده و در نماز در حال ركوع، زكات میدهند. طبق فرمایش علامه طباطبایی= ولایت بالاصاله برای خداست و از برای غیر خدا بالتبع است كه آن هم بر اساس این آیه شریفه، در رسول و كسی كه ایمان آورده و در حال ركوع، زكات میپردازد، منحصر شده است و نباید از آنان به دیگران تجاوز كند.[۱۰]
معنای كلمه «ولی» در آیه ولایت
در این آیه، معنای «ولی» از سه حالت خارج نیست كه عبارتاند از: ناصر، دوست و سرپرست. اگر ولی در این آیه، به معنای دوست یا ناصر باشد، با توجه به معنای «انّما» معنای آیه چنین میشود كه تنها، خدا و رسولش و آنهایی كه در حال ركوع، زكات میدهند، دوست یا ناصر مسلمانان (مخاطبان آیه) هستند و با توجه به معنای «انّما»، نباید دوستی و نصرت از آنان به دیگران تجاوز كند؛ یعنی تنها آنان دوست یا ناصر مسلماناناند و كس دیگری غیر از آنان این حق را ندارد كه دوست یا ناصر مؤمنان باشد. اما این دو معنا برای كلمه ولی در این آیه درست نیست؛ زیرا در واقع میبینیم كه افراد دیگری نیز میتوانند دوست و ناصر مؤمنان باشند.
افزون بر این، آیات متعددی در قرآن كریم وجود دارد كه دوستی و یاوری دیگران را برای مؤمنان و مسلمانان ثابت میكند؛ برای مثال خداوند میفرماید:
(إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلایتِهِمْ مِنْ شَیءٍ حَتَّى یهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَـرُوكُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیكُمُ النَّصْـرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَینَكُمْ وَ بَینَهُمْ میثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ) (انفال: ۷۲)
كسانی كه ایمان آوردند و هجرت نمودند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد كردند و كسانی كه [به مؤمنان مهاجر] پناه دادند و یاری نمودند، آنها پشتیبان یكدیگرند و آنها كه ایمان آوردند و مهاجرت نكردند، هیچگونه ولایتی [تعهّدی] در برابر آنها ندارید تا هجرت كنند! و [تنها] اگر در [حفظ] دین [خود] از شما یاری طلبند، بر شماست كه آنها را یاری كنید؛ جز بر ضدّ گروهی كه میان شما و آنها، پیمان [ترك مخاصمه] است و خداوند به آنچه عمل میكنید، بیناست.
در این آیه شریفه، هم بر یاری و نصرت دیگران تأكید شده و هم به دوستی مؤمنان بین خودشان توصیه شده است. بیتردید این دو مسئله در هیچكسی انحصار ندارد. بلكه خداوند از مؤمنان خواسته است كه همدیگر را دوست داشته باشند و یاری كنند.
حال كه از این دو معنای كلمه ولی، تناقض بیشتری درباره با آیه ولایت پدید میآید، به ناچار باید ولی را به معنای ولایتامری و سرپرستی بگیریم كه ملازم با تصرف در امور دیگران و از شئون خداوند است؛ زیرا به جز خدا هیچكس حق تصرف در امور دیگران را ندارد. بلكه خداست كه آن را به هر كه بخواهد عطا میكند.
آیه میگوید كه امر ولایت به معنای سرپرستی بعد از خدا و رسولش به عهده فرد یا افرادی است كه در حال ركوع زكات میدهند. اما این فرد یا افرادی كه در طول خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دارای ولایت انحصاری است، در آیه مشخص نیست و فقط نشانههایی در آیه برای او ذكر شده است كه تشخیص و تعیین آن با این نشانهها ممكن نیست. بنابراین برای شناختن آن به شأن نزول آیه نیازمندیم كه در متون معتبر شیعه و سنی نقل شده است.
شأن نزول آیه ولایت
روایات متعددی از كتابهای اسلامی و منابع اهل تسنن، نزول این آیه را در شأن علی(علیه السلام) دانسته و حتی در بعضی از آنها به مسئله بخشیدن انگشتر در حال ركوع نیز اشاره شده است. گفتنی است این روایت را «ابن عباس»، «عمار یاسر»، «عبدالله بن سلام»، «سلمة بن كهیل»، «انس بن مالك»، «عتبة بن حكیم»، «عبدالله ابی»، «عبدالله بن غالب»، «جابر بن عبدالله انصاری» و «ابوذر غفاری» نقل كردهاند و افزون بر آنان، از خود حضرت علی(علیه السلام) نیز در كتابهای اهل سنت نقل شده است.[۱۱]
سیوطی در تفسیر «الدر المنثور»، شأن نزول آیه ولایت را با سندهای متعددی نقل كرده است. او میگوید از ابن عباس نقل شده است كه علی(علیه السلام) انگشترش را در حال ركوع صدقه داد. سپس پیامبر(صلی الله علیه و آله) از سائل پرسید كه چه كسی این انگشتر را به تو عطا كرد؟ سائل گفت آن راكع [اشاره به علی(علیه السلام)]. پس خداوند آیه (إِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ...) را نازل كرد. او از طریق عبدالرزاق و ابن مردویه از ابن عباس نقل كرده كه این آیه درباره علی بن ابیطالب(علیه السلام) نازل شده است.
او میگوید طبرانی نیز در معجم اوسط خود با اسناد به عمار
یاسر نقل كرده است كه علی(علیه السلام) درحالیكه در ركوع بود، سائلی كنار
او ایستاد. علی(علیه السلام) انگشترش را درآورد و به او داد. سپس سائل
پیش پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفت و آن حضرت را از این كار علی(علیه السلام) آگاه كرد. در
این هنگام این آیه نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را بر اصحاب قرائت
كرد و سپس فرمود:«من كنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه».[۱۲]
او با سند دیگری از ابن مردویه و او از علی بن ابیطالب(علیه السلام) نقل كرده كه این آیه در خانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر آن حضرت نازل شد و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از منزل خارج شد و داخل مسجد گردید و مردم در حال نماز خواندن بودند؛ بعضی در حال قیام و برخی دیگر در حال سجده یا ركوع بودند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) سائلی را دید و از او پرسید: «كسی به تو چیزی داد؟» سائل گفت: «نه؛ مگر آن ركوعكننده (علی بن ابیطالب) كه انگشترش را به من عطا كرد».
سند دیگری را كه به آن اشاره میكند از طریق ابن عساكر است كه سلمة بن كهیل گفت: «علی(علیه السلام) در حال ركوع انگشترش را صدقه داد». سپس این آیه نازل گردید. همچنین جریر از مجاهد نقل كرده است كه آیه (إِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ...) در حق علی بن ابیطالب(علیه السلام) نازل شده است؛ زیرا او انگشترش را در حال ركوع صدقه داد.[۱۳]
این حدیث كه در شأن نزول آیه ولایت بیان و در كتابهای حدیثی و تفسیری نقل شده است، مصداق (الَّذِینَ آمَنُوا...) را از كلیت خارج میكند و آن را مشخص مینماید و تمام نشانههایی را كه در آیه آمده بر امام علی(علیه السلام) منطبق میكند و در نتیجه، ولایت به معنای سرپرستی را بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای امام علی(علیه السلام) ثابت میكند.
بررسی شبهات وهابیت
گفتنی است وهابیها شبهات متعددی را در اینباره ایراد كردهاند كه در اینجا به این شبهات و پاسخ آنها میپردازیم.
شبهه اول: دروغ بودن شأن نزول آیه، به اجماع اهل علم
ابن تیمیه میگوید برخی دروغگویان، حدیثی را به افترا درباره شأن نزول آیه ولایت جعل كرده و گفتهاند كه چون علی(علیه السلام) انگشترش را در حال نماز صدقه داده، این آیه درباره او نازل شده است. درحالیكه به اجماع اهل علم، این مطلب دروغ محض است.[۱۴]
پاسخ
گفتنی است كه ابن تیمیه برای این ادعای خود هیچ دلیلی ندارد. بلكه وجود روایات بسیار در اینباره در كتابهای تفسیری اهل سنت، سخن او را بیپایه میكند؛ به ویژه كه مفسران و محدثان اهل سنت، این حدیث را مجعول ندانستهاند و تنها ابن تیمیه و همفكران او كه به تعداد انگشتان یك دست هم نمیرسند این حدیث را از جعلیات شیعه میدانند؛ برای مثال، شوكانی كه متأثر از تفكر وهابیت است، میگوید: «اینگونه احادیث از اكاذیب روافض (شیعه) است كه در تفاسیر خود آوردهاند و اینكه میگویند این آیه درباره علی[(علیه السلام)] نازل شده، بدون خلاف، جعلی است».[۱۵]این در حالی است كه شیعیان اینگونه احادیث را در تفاسیر اهل سنت ننوشتهاند. بلكه خود مفسران اهل سنت با اختیار خودشان این حدیث را در تفاسیرشان آوردهاند.
همچنین بطلان ادعای دوم ابن تیمیه، مبنی بر اجماع اهل علم بر كذب بودن این حدیث، با سخنی از سعدالدین تفتازانی به اثبات میرسد؛ زیرا تفتازانی گفته است كه این آیه به اتفاق مفسران، درباره علی بن ابیطالب در هنگامی نازل شد كه او انگشترش را در حال ركوع نماز به سائل داد.[۱۶]
با وجود این اتفاق مفسران، اجماع دانشمندان آنگونه كه ابن تیمیه ادعا كرده است، محقق نخواهد شد. حتی ابن تیمیه نمیتواند نام دو نفر از دانشمندان اسلامی را كه قبل از او یا در زمان او میزیستهاند، نام ببرد كه گفته باشند حدیث شأن نزول آیه ولایت، دروغ محض است.
همچنین ابن تیمیه برای تكذیب شأن نزول این آیه، ادعا میكند جمهور امت، این حدیث را نشنیدهاند و این حدیث، در هیچ كتابی از صحاح، مسانید، سنن، جوامع و مجمعات نیامده است.[۱۷]
گفتنی است كه این ادعای ابن تیمیه نیز مغایر با واقع است؛ زیرا این حدیث، افزون بر كتابهای شیعه و كتابهای تفسیری اهل سنت، در برخی كتابهای حدیثی اهل سنت نقل شده است. در واقع ابن تیمیه با این سخنش، بیاطلاعی خود را از كتابهای خودشان ثابت میكند. پس برای اثبات بطلان ادعای او كافی است كه این حدیث، در یكی از كتابهای اهل سنت نقل شده باشد؛ چنانكه میبینیم این حدیث، نه تنها در تفاسیر اهل سنت،[۱۸]بلكه در كتابهای دیگر مثل معرفة علوم الحدیث،[۱۹]كنز العمال،[۲۰]معجم الاوسط،[۲۱]توضیح المشتبه،[۲۲]تخریج الاحادیث و الآثار[۲۳]نیز آمده است.
شبهه دوم: جمع بودن كلمه «الذین»
از جمله اشكالات وهابیت بر روایتی كه در شأن نزول این آیه آمده، این است كه «الذین» صیغه جمع است. پس بر حضرت علی(علیه السلام) كه یك نفر است، صدق نمیكند.[۲۴]
پاسخ
در پاسخ این اشكال باید گفته شود كه فرق است بین اینكه لفظ جمع اطلاق شود و واحد از آن اراده شود و بین اینكه با لفظ جمع، قانون كلی و عمومی وضع گردد و از آن به طور عموم خبر داده شود؛ در صورتی كه ممكن است آن قانون شامل یك فرد شود و بر یك نفر منطبق گردد. آنچه در عرف استعمال نمیشود، استعمال جمع در مفرد است. اما استعمال نوع دوم، هیچ مانعی ندارد[۲۵]؛ به عبارت دیگر، میان استعمال لفظ جمع در مفرد و انطباق عنوان جمع بر یك فرد، تفاوت است. در آیه شریفه، (الَّذِینَ آمَنُوا) در مفرد به كار نرفته است. اما با توجه به اوصافی كه برای آن ذكر شده است، فقط بر علی بن ابیطالب(علیه السلام) منطبق میشود و یك مصداق بیشتر ندارد. در واقع در عرف، استعمال لفظ جمع و انطباق آن بر یك فرد، بسیار است.[۲۶]در قرآن كریم نیز، در موارد متعددی به چشم میخورد.[۲۷]
فخر رازی در آیه ولایت معتقد است كه مراد از كلمه «الذین»، به دلیل اینكه جمع است، نمیتواند علی(علیه السلام) باشد. او با وجود اینكه حمل الفاظ جمع را بر مفرد، به صورت مجاز صحیح میداند، ولی آن را در آیه ولایت بر حقیقت حمل كرده است تا كلمه «الذین» بر علی(علیه السلام) منطبق نشود.[۲۸]جالب است كه وی در شأن نزول آیه (الَّذینَ ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُون)[۲۹]،
بدون هیچ اشكالی میگوید كه مراد از «الذین» در این آیه، بنابر یك حدیث، علی(علیه السلام) است و بنابر حدیث دیگر، ابوبكر است.[۳۰]
گفتنی است در موارد دیگری از قرآن كریم نیز كلمه جمع در مفرد به كار برده شده است؛ برای مثال آیه (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ... إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فی سَبیلی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتی تُسِـرُّونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ)[۳۱]، به اتفاق مفسران اهل سنت، درباره «حاطب ابن ابی بلتعه» نازل شده و مراد از ضمیر جمع در «إلیهم»، همین شخص است كه در مكه ساكن بوده است.[۳۲]همچنین گوینده در آیه (یقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدینَةِ لَیخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ)[۳۳]، «عبدالله بن أبی» است كه یك نفر است.[۳۴]
زمخشری از مفسران بزرگ اهل سنت به این مسئله توجه داشته است كه انطباق كلمه جمع بر مفرد، اشكال ادبی و عرفی ندارد. ازاینرو در پاسخ به این اشكال كه چگونه ممكن است لفظ جمع برای حضرت علی(علیه السلام) صحیح باشد میگوید:
هرچند سبب نزول آیه یك مرد است، اما لفظ جمع آمده است تا مردم به سوی مثل كار علی(علیه السلام) ترغیب شوند و به ثواب مثل او برسند و حتی از احسان به فقرا در حال نماز هم فروگزار نكنند و آن را به تأخیر نیندازند.[۳۵]
افزون بر اینها اگر مراد از كلمه «الذین» همه مؤمنان باشد، معنای آیه این میشود كه همه مؤمنان، ولی شمایند! در نتیجه مصداقی برای كلمه «شما» در آیه نمیماند؛ به عبارت دیگر، ولایت در آیه برای هر سه مورد با توجه به مخاطبان تحقق مییابد و اگر مراد از مورد سوم، همه مؤمنان باشد، مخاطب خداوند چه كسانیاند؟!
از طرف دیگر، ممكن نیست مؤمنان را در این آیه، هم ولی بگیریم و هم مخاطب بدانیم؛ زیرا در این صورت، گویا خداوند فرموده است كه شما ولی شما هستند!
از سوی دیگر، اگر مقصود خداوند این بوده است كه مسلمانان با یهودیان و مسیحیان دوستی نكنند، بلكه بین خودشان دوست و یاور باشند، نیازی نبود كه با قید «انما» بر دوستی خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) و كسانی كه ایمان آوردهاند و هنگام ركوع زكات میپردازند، تأكید كند. بلكه برای بیان این مطلب، كافی بود درباره مؤمنان بفرماید شما مؤمنان دوست همدیگرید؛ چنانكه در آیات دیگر فرموده است. بنابراین ذكر این قیدها در كلام، لغو و بیهوده است و این قیدها در صورتی از لغویت خارج میشود كه منظور خداوند، فرد خاصی باشد.
ممكن است كسی ادعای ابن تیمیه را در اینجا مطرح كند كه این آیه درباره نهی از دوستی با كفار و امر به دوستی با مؤمنان نازل شده است؛ زیرا برخی از منافقان مثل «عبدالله بن أبی» با یهود رابطه دوستانه برقرار كرده بودند. بنابراین او و امثال او مخاطب آیهاند.[۳۶]اما در پاسخ گفته خواهد شد كه روی خطاب آیه به مؤمنان است؛ نه منافقان؛ یعنی خداوند به مؤمنان خطاب كرده است كه خدا، پیامبر و كسی كه ایمان آورده و در حال ركوع زكات میدهد، ولی شمایند. پس كسانی كه با یهودیان دوست شدهاند، نمیتوانند مخاطب این آیه باشند.
شبهه سوم: بطلان نماز با دادن صدقه
اشكال دیگر وهابیت این است كه صدقه دادن در حال نماز موجب ابطال نماز میشود؛ هرچند بدون سخن و با اشاره باشد.[۳۷]پس علی(علیه السلام) در حال ركوع، صدقه نداده است.
پاسخ
گفتنی است از نظر وهابیها عمل صحابه حجت است و حضرت علی(علیه السلام) هم از صحابه بوده است. پس باید به عملكرد حضرت علی(علیه السلام) اقتدا كرد و نباید فعل قلیلی مثل خارج كردن انگشتر را موجب بطلان نماز دانست؛ همانگونه كه برخی از مفسران اهل سنت گفتهاند؛ برای نمونه «ابی سعود» بعد از ذكر شأن نزول این آیه میگوید كه در اعطای انگشتر علی(علیه السلام) نیازی به عمل زیاد نبوده است تا موجب بطلان نماز شود.[۳۸]بیضاوی نیز عمل حضرت علی(علیه السلام) را دلیل بر این گرفته است كه فعل قلیل در نماز، موجب بطلان نماز نمیشود.[۳۹]قرطبی از مفسران دیگر اهل سنت به صورت مفصلتری به این مطلب پرداخته و بعد از بیان شأن نزول آیه، با سندهای متعدد، عمل علی(علیه السلام) را دلیل بر این گرفته است كه صدقه دادن انگشتر در حال ركوع، موجب بطلان نماز نمیشود. بلكه بر جواز فعل كم در حال نماز دلالت دارد و اگر كسی این عمل را در نماز فرض، مكروه بداند، ممكن است علی در نماز تطوع، انگشتر را به فقیر داده باشد.[۴۰]
از آنچه بیان شد، نه تنها دادن انگشتر در حال نماز موجب بطلان نماز نمیشود، بلكه این عمل حضرت علی(علیه السلام) میتواند دلیل بر جواز عمل كم در حال نماز باشد. افزون بر آن، انجام دادن كارهایی در نماز جایز است كه به مراتب از اشاره و خارج كردن انگشتر بیشتر است و در عین حال، ضرری برای نماز ندارد؛ تا آنجا كه فقیهان، كشتن حشراتی مانند مار و عقرب یا برداشتن و گذاشتن كودك و حتی شیر دادن بچه شیرخوار را جزء فعل كثیر ندانستهاند.[۴۱]
شبهه چهارم: واجب نبودن زكات بر علی(علیه السلام)
شبهه دیگر وهابیها این است كه در زمان پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) زكاتی بر علی(علیه السلام) واجب نبود تا در حال ركوع آن را ادا كند؛ زیرا در آن زمان، او فقیر بوده و زكات نقره هم بر كسی واجب است كه به حد نصاب برسد.[۴۲]
پاسخ
اولاً: به گواهی تاریخ، علی(علیه السلام) از دسترنج خود، اموال فراوانی تحصیل كرد و در راه خدا داد؛ تا آنجا كه مینویسند هزار برده را از دسترنج خود آزاد[۴۳]كرد. در ضمن سهم او از غنائم جنگی نیز درخور توجه بود. بنابراین اندوخته مختصری كه زكات به آن تعلق گیرد، چیز مهمی نبوده است كه علی(علیه السلام) فاقد آن باشد.[۴۴]
ثانیاً: اطلاق زكات بر «زكات مستحب» در قرآن مجید فراوان است. در بسیاری از سورههای مكی، كلمه «زكات» آمده است كه منظور از آن، همان زكات مستحب است؛ زیرا بیتردید وجوب زكات، بعد از هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مدینه، تشریع شده است.[۴۵]با توجه به این مطلب، هیچكس نگفته است كه امام علی(علیه السلام) انگشتر را به عنوان زكات واجب پرداخته است. بلكه او انگشترش را هنگام نماز و در حال ركوع به فقیری داده است كه در همین هنگام از نمازگزاران درخواست كمك كرده بود.
ازاینرو مفسران اهل سنت گفتهاند: انگشتری را كه علی(علیه السلام) به فقیر داد، صدقه یا زكات مستحب بوده است؛ نه زكات یا صدقه واجب. حتی ابی سعود از این عمل امام علی(علیه السلام) نتیجه گرفته است كه بر صدقه مستحبی، زكات اطلاق میشود.[۴۶]بیضاوی نیز گفته است این حدیث، دلالت بر این دارد كه به صدقه نیز زكات گفته میشود.[۴۷]
قرطبی میگوید از اینكه علی(علیه السلام) انگشترش را در حال ركوع صدقه داد، به دست میآید كه صدقه مستحبی، زكات نامیده میشود و این مطلب را به آیه (وَ ما آتَیتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُون)[۴۸]تشبیه كرده و نتیجه گرفته است كه اسم زكات، هم فرض و هم نفل را شامل میشود.[۴۹]
شبهه پنجم: مجزی نبودن انگشتر به عنوان زكات
اشكال دیگر وهابیان این است كه دادن انگشتر به عنوان زكات، نزد بسیاری از فقها مجزی نیست؛ مگر اینكه در زیورآلات، زكات واجب باشد.[۵۰]
پاسخ
باید توجه داشت تمام شبهات مبتنی بر كلمه زكات، در صورتی قابل طرح است كه حضرت علی(علیه السلام) انگشترش را به عنوان زكات واجب پرداخته باشد. درحالیكه آن حضرت انگشترش را به سائلی فقیر، صدقه داده است.
برخی معاندان برای انكار و خدشه بر شأن نزول آیه ولایت میگویند كه علی(علیه السلام) اصلاً انگشتر نداشته است؛ زیرا در آن زمان، كسی انگشتر به دست نمیكرد تا اینكه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نامهای برای كسری نوشت و برای مهر زدن بر آن، انگشتری ساختند و كلمه «محمد رسول الله» را بر آن نقش زدند.[۵۱]
در این اشكال، بدون ارائه هیچ دلیلی، با قاطعیت ادعا شده كه امام علی(علیه السلام) انگشتری نداشته است و تنها دلیلی كه به آن تمسك شده، مهر نداشتن پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) برای مهر زدن نامههاست. درحالیكه خاتم به معنای انگشتر كه از زیورآلات است و خاتم به معنای مهر كه نامه را با آن مهر میزنند، دو چیز است و مهر نداشتن پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) برای مهر زدن نامه، هیچ دلالتی ندارد كه در آن زمان به دست كردن انگشتر رایج نبوده است؛ زیرا خاتم به معنای مهر، از زیورآلات به شمار نمیآید و معمولاً آن را در انگشت قرار نمیدهند. افزون بر این، خود حدیث مربوط به شأن نزول آیه ولایت، دلیلی روشن بر این است كه امام علی(علیه السلام) انگشتر داشته است؛ هرچند از نظر ابن تیمیه و پیروان او، این حدیث پذیرفته نشود.
شبهه ششم: غیر مشروع بودن دادن صدقه در حال نماز
شبهه دیگر این است كه اگر دادن صدقه یا زكات در حال نماز مشروع بود یا از اعمال نیكو به شمار میآمد، به حالت ركوع اختصاص نداشت و حال قیام و قعود را هم شامل میشد. از طرف دیگر، ستایش خداوند، به كار واجب یا مستحب تعلق میگیرد درحالیكه صدقه دادن، عتق، هدیه، هبه، اجاره، نكاح، طلاق و مانند اینها كه از عقودند، در حال نماز به اتفاق مسلمانان نه واجب است و نه مستحب و برخی میگویند به دلیل نبود ایجاب شرعی در حال نماز، ملكیت حاصل نمیشود. افزون بر اینها اگر صدقه دادن در حال نماز، مستحب بود پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) اصحاب را بر این كار ترغیب میكرد. پس صدقه دادن در حال نماز از اعمال صالح نیست.[۵۲]
پاسخ
هیچ كسی نه ادعا كرده است و نه در شأن نزول آیه آمده كه صدقه دادن در حال نماز، واجب است یا استحباب جداگانهای دارد تا
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قضیهای كلیه آن را تشریع و همگان را بر این كار ترغیب كند. بلكه انفاق امام علی(علیه السلام) در حال ركوع، یك عمل خارجی است كه با درخواست سائلی در این حالت اتفاق افتاده است و اگر سائل، در حال قیام و قعود یا بعد از اتمام نماز، طلب كمك میكرد، باز هم مانعی از پرداخت صدقه وجود نداشت. پس زكات دادن امام علی(علیه السلام) در ركوع، به این لحاظ ستایش نشده است كه انفاق در این حالت، ستایش ویژهای را دربردارد و نسبت به زكات دادن در غیر حالت ركوع یا در غیر حالت نماز فضیلت بیشتری دارد. بلكه به این لحاظ است كه درخواست سائل، در حالت ركوع آن حضرت اتفاق افتاده است.
اما اینكه صدقه، عقدی است كه نیاز به ایجاب و قبول و قبض دارد و یكی از شرایط آن قربت است و بدون اذن مالك به ملكیت فقیر درنمیآید،[۵۳]صحیح است. ولی باید بدانیم صدقهای مثل هبه بدون لفظ هم تحقق مییابد و فقیر میتواند به مجرد اقباض مالك، در آن تصرف كند[۵۴]؛ به عبارت دیگر، چیزی كه صدقه داده میشود، با اقباض و برداشتن حظر و قبول كردن فقیر، از ملك صدقه دهنده، خارج و در ملك فقیر داخل میشود.[۵۵]
استحباب صدقه نیز اطلاق دارد و این استحباب در حال نماز هم به حال خودش باقی است. بنابراین همانگونه كه در غیر حال نماز از اعمال صالح است، در حال نماز هم از اعمال صالح به شمار میآید و ستایش به آن تعلق میگیرد.
شبهه هفتم: حالیه نبودن «واو» در آیه شریفه
حرف «واو» در آیه شریفه نمیتواند حالیه باشد؛ زیرا اگر حالیه باشد، لازمهاش این میشود كه زكات دادن در حال ركوع شرط دوستی باشد. بنابراین نباید افراد دیگری مثل امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) و سایر بنیهاشم و صحابهای كه در حال ركوع زكات ندادهاند، دوست گرفته شوند. درحالیكه دوست نداشتن آنان، خلاف اجماع مسلمانان است.[۵۶]
پاسخ
شبههكنندگان تلاش دارند آیه شریفه را به گونهای معنا كنند كه ربطی به امام علی(علیه السلام) پیدا نكند. ازاینرو ظواهر كلمات این آیه را تغییر میدهند؛ برای مثال میگویند «واو» در آیه، حالیه نیست. پس ركوع هم در آیه به معنای ركوع در نماز نخواهد بود. بلكه به معنای مطلق خشوع است تا از آن نتیجه بگیرند كه امام علی(علیه السلام) در حال ركوع، انگشتر به فقیر نداده است.
از طرف دیگر از میان معناهای «ولی» كه در لغت برای آن گفته شده، دوستی را برمیگزینند تا این محذورات را به وجود آورند. این در حالی است كه جمهور مفسران اهل سنت اتفاق نظر دارند[۵۷]كه ركوع در آیه شریفه، همان ركوع نماز است و میگویند خداوند ركوع را به این دلیل كه بزرگترین اركان نماز است در آیه ذكر كرده است. آنان میگویند كه این آیه شامل همه مؤمنان میشود، اما نزول آیه بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) هنگامی بود كه علی بن ابیطالب(علیه السلام) در حال ركوع، انگشترش را به فقیر داد.[۵۸]
مشكل دوست نداشتن سایر صحابه نیز در صورتی اتفاق میافتد كه ما ولی را به معنای دوستی بگیریم. اما اگر ولی به معنای ولایت گرفته شود، هیچ مشكلی پیش نمیآید و نیازی هم نیست كه ظواهر كلمات آیه را تغییر دهیم و آنها را از معانی اصلیشان دور كنیم. بنابراین صدقه دادن در حال ركوع، شرط دوستی نمیباشد و با هیچ معیاری قابل قبول نیست. بلكه اگر واو، حالیه هم نباشد باز صدقه و زكات دادن در غیر ركوع و نماز و با حالت خشوع، شرط دوستی نیست. در واقع دوستی، معیارهای خاص خودش را دارد كه خداوند آن معیارها را در قرآن چنین بیان میفرماید:
(وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ یطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَیرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَكیمٌ) (توبه: ۷۱)
مردان و زنان باایمان، ولی [و یار و یاور] یكدیگرند؛ امر به معروف و نهی از منكر میكنند. نماز را برپا میدارند و زكات میپردازند و خدا و رسولش را اطاعت میكنند. به زودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار میدهد و خداوند توانا و حكیم است!.
نتیجهگیری
از آنچه بیان شد به دست میآید كه آیه ولایت با كمك حدیثی كه در شأن نزول آن نقل شده است، بر این مطلب دلالت روشن دارد كه ولایت در اصل اختصاص به خداوند دارد و بالتبع به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و در طول آن به حضرت علی(علیه السلام) داده شده است. شبهات و اشكالات وهابیت نیز بر اساس اعتقادات نادرست آنان از امامت و ولایت است و چون این آیه شریفه، مبانی آنان را زیر سؤال میبرد، به ناچار باید آیه را به گونهای معنا كنند كه آسیبی به اصول اعتقادی آنان وارد نشود.
فهرست منابع
۱. الاحسان فی تقریب صحیح ابن حبان، ابن حبان سبتی، مؤسسة الرسالة، بیروت، اول، ۱۴۰۸ه .ق.
۲. اصول الفقه، محمدرضا المظفر، نشر دانش، ۱۴۰۵ه .ق.
۳. اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن، محمد الامین بن محمد بن المختار الجكنی الشنقیطی، تحقیق: مكتب البحوث والدراسات، بیروت، دار الفكر للطباعة والنشر، ۱۴۱۵ه .ق.
۴. انوار العرفان فی تفسیر القرآن، ابوالفضل داورپناه، چاپ پانزدهم، تهران، انتشارات صدر، ۱۳۷۵ه .ش.
۵. تحریر الاحكام الشرعیه، جمالالدین ابیمنصور حسن بن یوسف بن المطهّر (علامه حلی)، اشراف: آیةالله جعفر السبحانی، المحقق: الشیخ ابراهیم البهادری، اول، قم، مؤسسة الامام الصادق(علیه السلام)، ۱۴۲۰ه .ق.
۶. تخریج الاحادیث و الآثار الواقعة فی تفسیر الكشاف للزمخشری، جمال الدین عبدالله بن یوسف بن محمد الزیلعی، تحقیق: عبدالله بن عبدالرحمن السعد، چاپ اول، الریاض، دار ابن خزیمه، ۱۴۱۴ه .ق.
۷. تفسیر ابنكثیر(تفسیر القرآن العظیم)، اسماعیل بن عمر الدمشقی ابنكثیر، بیروت، دارالفكر، ۱۴۰۱ه .ق.
۸. تفسیر ابی سعود (ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الكریم)، ابی سعود محمد بن محمد العمادی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
۹. تفسیر البیضاوی، ناصرالدین البیضاوی، بیروت، دار الفكر، بیتا.
۱۰. تفسیر القرطبی (الجامع لاحكام القرآن)، ابوعبدالله محمد بن احمد الانصاری القرطبی، قاهره، دارالشعب، بیتا.
۱۱. التفسیر الكبیر (مفاتیح الغیب)، محمد بن عمر التمیمی الفخر الرازی، چاپ اول، بیروت، دار الكتب العلمیه، ۱۴۲۱ه .ق.
۱۲. تفسیر سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد السمرقندی، بیروت، دارالفكر، [بیتا].
۱۳. تفسیر نمونه، ناصر مكارم شیرازی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ه .ش.
۱۴. توضیح المشتبه فی ضبط أسماء الرواة وأنسابهم وألقابهم وكناهم، ابن ناصرالدین شمسالدین محمد بن عبدالله بن محمد القیسی الدمشقی، تحقیق: محمد نعیم العرقسوسی، چاپ اول، بیروت، مؤسسة الرساله، ۱۹۹۳م.
۱۵. الجامع للشرائع، یحیی بن سعید الحلی، تحقیق وتخریج: جمع من الفضلاء، إشراف: شیخ جعفر السبحانی، قم، مؤسسه سیدالشهداء، ۱۴۰۵ه .ق.
۱۶. الدر المنثور، جلالالدین السیوطی، قم، كتابخانه آیتالله نجفی، ۱۴۰۴ه .ق.
۱۷. روح المعانی، شهابالدین سید محمود البغدادی الآلوسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، [بیتا].
۱۸. شرائع الإسلام، محقق حلی، چاپ دوم، تهران، انتشارات استقلال، ۱۴۰۹ه .ق.
۱۹. شرح المقاصد فی علم الكلام، سعدالدین مسعود بن عمر بن عبدالله التفتازانی، چاپ اول، باكستان، دار المعارف النعمانیة، ۱۴۰۱ه .ق.
۲۰. الصواعق المحرقه، احمد بن حجر الهیتمی، مصر، مكتبة القاهره، بیتا.
۲۱. علوم الحدیث (كتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه)، احمد عبدالحلیم بن تیمیة الحرانی، تحقیق: عبدالرحمان بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، مكتبة
ابن تیمیه، چاپ دوم، بیتا.
۲۲. الفرق بین الفرق، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر البغدادی، چاپ دوم، بیروت، دارالوفاق الجدیده، ۱۹۷۷م.
۲۳. الفوائد المجموعة فی الأحادیث الموضوعه، محمد بن علی بن محمد الشوكانی، تحقیق: عبدالرحمان یحیی المعلمی، چاپ دوم، بیروت، المكتب الاسلامی، ۱۴۰۷ه .ق.
۲۴. الكشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ابوالقاسم محمود بن عمر الخوارزمی الزمخشری، چاپ اول، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۴ه .ق.
۲۵. الكافی فی الفقه، ابوالصلاح حلبی، تحقیق: رضا الأستادی، اصفهان، مكتبة الإمام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) العامه، بیتا.
۲۶. كنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، علاءالدین علی بن حسامالدین المتقی الهندی، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، چاپ اول، بیروت، دار الكتب العلمیه، ۱۴۱۹ه .ق.
۲۷. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، ناصر خسرو، تهران، سوم، ۱۳۷۲ه .ش.
۲۸. مجموع الفتاوی، كتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، ابن تیمیه، تحقیق: عبدالرحمان بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، مكتبة ابن تیمیه، چاپ دوم.
۲۹. المحرز الوجیز فی تفسیر الكتاب العزیز، ابومحمد عبدالحق بن غالب بن عطیه الاندلسی، تحقیق: عبدالسلام عبدالشافی محمد، چاپ اول، لبنان، دار الكتب العلمیه، ۱۴۱۳ه .ق.
۳۰. المعجم الاوسط، ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، تحقیق: طارق بن عوض
الله بن محمد، عبدالمحسن بن إبراهیم الحسینی، القاهره، دار الحرمین، ۱۴۱۵ه .ق.
۳۱. معرفة علوم الحدیث، ابوعبدالله محمد بن عبدالله الحاكم النیشابوری، تحقیق: السید معظم حسین، دار الكتب العلمیه، بیروت، دوم، ۱۳۹۷ه .ق.
۳۲. المفردات فی غریب القران، حسین بن محمد الراغب الاصفهانی، اول، بیروت، دارالعلم الدار الشامیه، ۱۴۱۲ه .ق.
۳۳. منهاج السنة النبویة، ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم الحرانی ابن تیمیه، تحقیق: محمد رشاد سالم، چاپ اول، مؤسسة قرطبه، ۱۴۰۶ه .ق.
۳۴. المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین الطباطبایی، قم، دفتر نشر اسلامی، بیتا.
پی نوشتها:
[۱]. المفردات فی غریب القرآن، ص۸۸۵.
[۲]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۱.
[۳]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۶۸.
[۴]. الصواعق المحرقه، مقدمه، ص(ه).
[۵]. الفرق بین الفرق، عبدالقادر بغدادی، ص۱۳.
[۶]. التفسیر الكبیر (مفاتیح الغیب)، ج۲، ص۱۷۲.
[۷]. أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، محمدامین شنقیطی، ج۱، ص۵۱۷.
[۸]. علوم الحدیث (كتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة)، ج۱۸، ص۲۶۴.
[۹]. اصول الفقه، مظفر، ج۱، ص۱۱۸.
[۱۰]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۴.
[۱۱]. تفسیر نمونه، مكارم شیرازی، ج۴، ص۴۲۵.
[۱۲]. المعجم الاوسط، ج۶، ص۲۱۸.
[۱۳]. الدر المنثور، ج۳، صص۱۰و ۱۰۵.
[۱۴]. منهاج السنه، ج۲، ص۳۰.
[۱۵]. الفوائد المجموعة فی الأحادیث الموضوعه، شوكانی، ج۱، ص۳۱۶.
[۱۶]. شرح المقاصد فی علم الكلام، تفتازانی، ج۲، ص۲۸۸.
[۱۷]. منهاج السنة، ج۷، ص۱۷.
[۱۸]. ر.ك: تفاسیر اهل سنت، ذیل آیه ۵۵ سوره مائده؛ مانند روح المعانی، ج۶، ص۱۶۷؛ التفسیر الكبیر، ج۱۲، ص۲۳؛ الكشاف، ج۱، ص۶۴۹؛ تفسیر ابن كثیر، ج۲، ص۷۱؛ تفسیر السمرقندی، ج۱، ص۴۲۴.
[۱۹]. معرفة علوم الحدیث، ص۱۰۲.
[۲۰]. كنز العمال، ج۱۳، ص۴۸.
[۲۱]. المعجم الاوسط، ج۶، ص۲۱۸.
[۲۲]. توضیح المشتبه فی ضبط أسماء الرواة وأنسابهم وألقابهم وكناهم، شمسالدین دمشقی، ج۲، ص۴۴۸.
[۲۳]. تخریج الاحادیث و الآثار الواقعة فی تفسیر الكشاف للزمخشری، ج۱، ص۴۱۰ و ج۲، ص۲۳۸.
[۲۴]. منهاج السنة، ج۲، ص۳۰ و ج۷، ص۱۶.
[۲۵]. ترجمه تفسیر المیزان، ج۶، صص۱۰ و ۱۱.
[۲۶]. ترجمه المیزان، ج۶، ص۱۰.
[۲۷]. ممتحنه: ۱؛ منافقون: ۸؛ بقره: ۲۱۵ و ۲۷۴؛ آل عمران: ۶۱.
[۲۸]. تفسیر كبیر، ج۱۲، ص۲۵.
[۲۹]. بقره: ۲۷۴.
[۳۰]. تفسیر كبیر، ج۷، ص۷۳.
[۳۱]. ممتحنه: ۱.
[۳۲]. تفسیر كبیر، ج۲، صص۹ و ۲۵۷؛ أضواء البیان، ج۸، ص۸۰.
[۳۳]. منافقون: ۸.
[۳۴]. تفسیر كبیر، ج۱۶، ص۱۰۸؛ الدر المنثور، ج۸، ص۱۷۸؛ روح المعانی، ج۴، ص۹۵.
[۳۵]. الكشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۶۴۹.
[۳۶]. منهاج السنة، ج۷، ص۱۶.
[۳۷]. همان.
[۳۸]. تفسیر ابی سعود (إرشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الكریم)، ج۲، ص۵۲.
[۳۹]. تفسیر بیضاوی، ج۲، ص۳۳۹.
[۴۰]. تفسیر القرطبی (الجامع لأحكام القرآن)، ج۶، صص۲۲۱ و ۲۲۲.
[۴۱]. تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۲۸؛ الاحسان فی تقریب صحیح ابن حبان، ج۶، ص۱۱۶.
[۴۲]. منهاج السنة، ج۲، ص۳۱ و ج۷، ص۱۶.
[۴۳]. مجمع البیان، ج۹، ص۱۳۴.
[۴۴]. تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۳۰.
[۴۵]. همان.
[۴۶]. تفسیر ابی سعود، ج۲، ص۵۲.
[۴۷]. تفسیر البیضاوی، ج۲، ص۳۳۹.
[۴۸]. روم: ۳۹.
[۴۹]. تفسیر القرطبی، ج۶، ص۲۲۱.
[۵۰]. منهاج السنة، ج۲، ص۳۱ و ج۷، ص۱۶.
[۵۱]. منهاج السنة، ج۲، ص۳۱.
[۵۲]. منهاج السنة، ج۲، ص۳۱ و ج۷، ص۱۶.
[۵۳]. شرائع الإسلام، ج۲، ص۴۵۴؛ تحریر الأحكام الشرعیة، علامه حلی، ج۳، ص۳۲۵.
[۵۴]. الجامع للشرائع، یحیی بن سعید حلی، ص۳۶۷.
[۵۵]. الكافی فی الفقه، ابوصلاح حلبی، ص۳۲۴.
[۵۶]. منهاج السنة، ج۲، ص۳۰ و ج۷، ص۱۵.
[۵۷]. انوار العرفان فی تفسیر القرآن، ابوالفضل داورپناه، ج۱۰، ص۴۳۷.
حمیدالله رفیعی زابلی
منبع: حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت