يكي از انواع معجزات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ خبر دادن از آينده است. حال اين سؤال كلي در مورد معجزات پيامبر اكرم وجود دارد كه آيا معجزه، فعل خود پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است يا كار خداست كه به دست ايشان انجام مي گيرد.
در این موضوع دو نظريه ارائه شده است:
۱ـ معجزه فعل مستقيم خداست: عده اي قائلند كه معجزه فعل خداست و پيامبر در اين خصوص وسيله و واسطه است. به عنوان مثال، موسي عصاي خودش را مي اندازد و اژدها مي شود. و اژدها شدن عصا اصلا به موسي مربوط نبود و كار خدائي بوده. و اين اشخاص مي گويند دليلش هم اين است كه خود موسي ترسيد و فرار كرد و به او وحي شد كه نترس.
۲ـ معجزه فعل پيامبر است به اذن خدا: نقطه مقابل اين نظريّه، اين است كه اين امر با قدرت و اراده ي پيامبر پيدا مي شود. يعني او داراي يك قدرت خارق العاده و يك اراده ي فوق العاده مي شود كه آن قدرت و اراده ي او هر چه را كه بخواهد انجام مي دهد، البته به تعبير قرآن كريم (باذن الله) قدرت را خدا به او داده است.
ولي اين قدرت خارق العاده مال نفس پيغمبر و روح پيغمبر و مال شخص پيغمبر است. خداوند اين قدرت و چنين اراده اي را به او تفويض كرده است و در نتيجه او اراده مي كند كه بشود و مي شود.
عده اي قايل به نظر اول مي باشند و عده اي ديگر هم قول دوم را بر گزيده اند. اما شهيد مطهري بعد از بحث هاي زياد و آوردن ادله هر دو طرف، مي فرمايند: حق نه اين است و نه آن، بلكه چيزي است واسط بين اين دو. به اين صورت كه به هر پيغمبري يك معجزه كه داده شده بود، اين اجازه و اين استعداد در او بوده، اما نه به اين معنا كه هر كاري دلش بخواهد و هر اراده اي بكند انجام بشود.
مثلاً معجزه پيغمبر اسلام آيات قرآن كريم بوده نه اين كه هر لحظه پيغمبر اراده مي كرده اين آيات به او وحي مي شده كما اين كه مدت ها با كمال اشتياقي كه داشته وحي قطع مي شده، بلكه هر وقت خدا اراده مي كرد وحي نازل مي شد. پس معجزه، عنايت و موهبت الهي است كه به پيامبر عنايت و موهبت شده است، اما وقتي به وقوع مي پيوندد كه خدا بخواهد و در دست خود پيامبر نيست.(۱)
پس خبر دادن پيامبر از آينده معجزه اي است كه خداوند به ايشان عنايت و موهبت كرده است، ولي به دست خود پيامبر نيست، بلكه هر وقت خدا بخواهد پيامبر مي داند و اگر خدا نخواهد پيامبر نيز نمي داند.
يكي پرسيد از آن گم گشته فرزند كه اي روشن روان پير خردمند
زمصرش بوي پيراهن شنيدي چرا در چاه كنعانش نديدي
بگفتا حال ما برق جهان است دمي پيدا و ديگر دم نهان است
گهي بر طارم اعلي نشينيم گهي تا پشت پاي خود نبينيم
احوال انبيا اين چنين است. اگر خدا اذن دهد از همه چيز مطلع مي شوند و بوي پيراهن حضرت يوسف را از فاصله دور مي فهمد. ولي اگر اذن الهي نباشد از ساده ترين خبرها هم مطلع نمي شوند و يوسف را در چاه كنعان نمي بيند هر چند اين قدرت و استعداد در درونشان نهفته است.
خلاصه اين كه اين قدرت و استعداد را خداوند به ايشان عنايت كرده و اين ظرفيت در ايشان نهفته شده كه از آينده خبر بدهد و اين قدرت در روح ايشان وجود دارد، ولي بايد اذن الهي هم باشد و بدون اذن و مشيت الهي، پيامبر هم نمي تواند كاري انجام دهد و هر آن چه پيامبر مي گويد يا انجام مي دهد وصل به وحي و مستند به وحي است و از پيش خود هيچ قدرت و اختياري وحياني ندارد.
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي(۲) پيامبر از روي هوي و هوس حرف نمي زند. هر چه مي گويد، وحي است.
پی نوشت:
۱. مطهری، مرتضی، نبوت، صدرا، قم، ۱۳۸۱، هشتم، ص ۱۳۸.
۲. نجم : ۴.
منبع: نرم افزار پاسخ ۲ مرکز مطالعات حوزه.