به این مطلب از دو زاویه میتوان نگاه كرد:
۱. نخست از زاویه رفتار آنها با اسلام است، ولو در برههی خاصی از زمان قرآن كریم هم از همین زاویه به رفتار آنها مینگرد و مسیحیت را به اسلام نزدیكتر معرفی مینماید و عداوت و دشمنی یهود را هم با اسلام و مسلمین در شدیدترین وجه آن میداند.
«و هر آینه دشمنترین مردم نسبت به مسلمین را یهودیان و مشركین خواهی یافت و با محبّتترین از همه كس با اهل ایمان را آنانی خواهی یافت كه میگویند ما نصرانی هستیم و ]این[ بدین سبب است كه عدهای از آنها دانشمند و پارسا هستند و آنها تكبر و گردنكشی بر حكم خدا نمیكنند.»
و هنگامی كه آیاتی كه بر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل شده را میشنوند اشك از دیدگان آنها جاری میشود. زیرا حقانیت آن را شناخته. میگویند بار الها ما ایمان آوردیم نام ما را در زمره گواهان صدق بنویس.(۱)
در تفسیر آیات فوق مرحوم علامه محمد حسین طباطبایی میفرمایند: در جواب این سؤال كه چرا خداوند در قرآن كریم نصاری را نزدیكترین ملّتها معرفی نمود باید گفت: از این ملّت عدهی بیشتری به اسلام گرویده و به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ ایمان آوردند. كما اینكه آیه ۸۳ هم دلالت بر همین معنا دارد. ممكن است باز بپرسید اگر ایمان و اسلام چند نفر از یك ملت مجوز این باشد كه همه آنها دوست اسلام و مسلمین خوانده شوند لازم بود كه آن دو ملّت دیگر هم (یهود و مشركین) دوست شناخته شوند چرا كه از آن دو ملّت هم عدهی زیادی مانند عبدالله بن سلام با اصحابش از یهود و عدهی قابل ملاحظهای از مشركین كه مجموعاً ملّت مسلمان امروز را تشكیل میدهند به رسول الله ایمان آوردند. بنابراین چگونه در بین این سه ملّت تنها نصاری مورد مهر قرار گرفته و آیه مزبور تنها آنها را ستوده است؟!.
جواب این است كه نحوهی اسلام آوردن این چند ملت مختلف بوده است. بعنوان مثال نصاری بدون مبارزه، بلكه پس از تشخیص حقانیت با كمال شیفتگی و شوق به اسلام گرویدهاند و در حالی كه هیچ اجبار و اكراهی در كارشان نبوده و میتوانستند با جزیه دادن به دین خود باقی مانده و نسبت به آن پایداری و وفاداری كنند ... بر خلاف مشركین زیرا رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ جزیه از ایشان را نمیپذیرفت و جز اسلام آوردن از ایشان قبول نمیكرد و آن عده از مشركین كه ایمان آوردند دلالت بر حسن ایمانشان ندارد ... مسلمان شدند ولی آزار و شكنجهی بسیاری پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از ایشان تحمل كرد و چه جفا و قساوتی كه با مسلمین نكردند و چه نخوتی كه در برابر مسلمین نورزیدند و همچنین یهود ... به آسانی اسلام را قبول نكردند. مدّتها در نخوت و تصلب پافشاری كردند. مكر و خدعه به كار بردند. عهد شكنیها كردند. خواهان بلا و مصیبت مسلمین بودند و بالاخره صفحات تاریخ از خاطرات تلخی كه مسلمین آن روز از یهود دیدند پر است. خاطراتی كه تلختر و دردناكتر از آن تصور ندارد. آن رفتار نصاری بوده و این رفتار یهود و مشركین.»(۲)
علامه طباطبایی روند لجاجت و عناد مشركین و یهود را حتی بعد از اسلام آوردن عدهای از آنها همچنان مداوم میدانند و معتقد است كه نصاری بعد از ایمان آوردن بدل به مؤمنینی فداكار و راستین شدند. وی در ادامه تعداد گروندگان به اسلام از میان نصاری را زیاد و بیشمار میداند كه ایمانشان با رغبت بوده و برعكس از یهود و مشركین در قرون متمادی كم و انگشت شمار بوده است.
علامه با استفاده از آیه شریفه علت قرب مسیحیان به مسلمین را در سه مطلب میبیند كه عبارتند از: ۱. علمای زیادی كه دارند ۲. زاهد و پارسا در میان آنها فراوان است. ۳. ملّت نصاری متكبر نیستند.(۳)
نكتهای كه در این میان حائز اهمیت است این است كه آیا مسیحیتی كه قرآن كریم آن را نزدیكتر به اسلام معرفی مینماید آیا افراد مسیحی زمان پیامبرند، یا آنكه كلّ افراد مسیحی از بعثت عیسی ـ علیه السّلام ـ تا امروز را شامل میشود؟ با توجّه به برخی احادیث صادره از معصومین ـ علیهم السّلام ـ از جمله حدیث شریفی كه در تفسیر عیاشی آمده است كه مروان از بعضی از اصحاب خود از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت میكند كه گفت: وقتی در حضور امام صادق ـ علیه السّلام ـ گفتگو از نصاری و عداوتشان به میان آمد حضرت فرمود: ستایشی كه خدای تعالی در آیهی «ذلك بان منهم قسّیسین و رهباناً و انهم لا یستكبرون» از آنان كرده راجع به مردمی است كه مابین غیبت مسیح و بعثت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ میزیستهاند و در انتظار بعثت آن جناب روزشماری میكردند.
مرحوم علامه میفرماید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ عموم آیه را كه در مورد ملت نصاری است میپذیرند ولی نه عموم اعصار بلكه عموم ملت نصاری را كه در آن زمان میزیستهاند و تا وقتی آیه شریفه در مدح آنان است كه رفتار خود را تغییر ندهند.(۴)
و نیز توجّه به رفتاری كه از سوی مقامات و ملّت مسیحی در طول تاریخ كه با مسلمین داشتهاند از جمله جنگهای صلیبی در قرون وسطی، و فعالیت مسیونرهای مسیحی از قرون هفدهم تا امروز از اینكه مسیحیت فعلی هم همان شخصیت مسیحیت زمان صدر اسلام را دارد منصرف شده و مسیحیت فعلی به احتمال بسیار از شمول آیه خارج است.
۲. اگر از زاویهی مشابهت دینی به مسیحیت و یهودیت نگاه كنیم، اسلام به یهودیت شبیهتر به نظر میرسد. آن گونه كه اسلام مجموعهای است از اعتقادات، اخلاق و احكام شرعی.
یهودیت دینی توصیهای است و معتقد است كه به جز خدای یكتا هیچ خدایی وجود ندارد، همه چیز بنا برخواست او انجام میگیرد، با مردم سخن میگوید و به نیایش و دعای آنها پاسخ میدهد و وجود او برای انسانها پوشیده و درك ناشدنی است.(۵) در حالی كه مسیحیت آیینی است كه پیروانش را به خدای پسر و روح القدس هم علاوه بر خدای بزرگ و پدر آسمانی فرا میخواند و البته اصرار دارد كه خود را موحد بخواند شائبه شركی كه در عقیده تثلیث موجود است را به نحوی توجیه نماید كه واقعاً غیر ممكن است و مسیحیان را چاره جز اینكه تثلیث را یك راز معرفی نمایند نمانده است. یهودیت حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ را اگر چه وجودی برتر میداند امّا هرگز این پیامبر بزرگ را خدا نمیداند بلكه او را عبدی از عباد صالح خدا میشمارد كه شایستگی نبوت و پیامبری از سوی خدا به بنی اسرائیل را یافته است كه وحی الهی بر او نازل میشود. امّا مسیحیت نبوت عیسی را به نحوی انكار میكنند چرا كه معتقدند كه این گفتهی بیمعنایی است كه كتابی بر آن حضرت نازل شده باشد، چون كتاب وحی است و در وحی خدا خود را بر انسان كشف میكند در مسیح خدا خود را مكشوف ساخته، پس مسیح خودش وحی است.(۶)
یهودیت مثل اسلام حاوی شعائر و احكام و حدود شرعی است، احكام ۶۱۳ گانهی تورات كه اوامر آن ۳۶۵ فرمان و نواهی آن ۲۴۸ فرمان است. مورد عمل و اجرای اكثریت یهودیان جهان است. و علما و فقهای یهود با تمام توان در حفظ و ترویج آن میان قوم خود میكوشند. امّا در مسیحیت مسئلهای به نام حدود و احكام شرعی را بند اسارت میدانند. پولس(۷) رسول شریعت یهود را یكسره محكوم و ملعون میداند. وی میگوید مسیح ما را از لعنت شریعت خرید به این وسیله كه خود برای ما ملعون شد. زیرا در كتاب آمده است كه آنكه به دار آویخته است ملعون است. عیسی مسیح ما را از لعنت آزاد ساخت ... اوست كه ظهورش پایان دوران اعتبار شریعت را اعلام میكند و همه مؤمنین را فرزندان ابراهیم و شریك در بركت موعود مینماید. یهودیان تابع شریعت همه بنده و برده و در بند شریعت بودند و با ایمان به مسیح از این بند آزاد خواهند شد.(۸)
تنها شعائری كه فعلاً در كلیسا معمول است در كلیسای كاتولیك عبارتند از: ۱. غسل تعمید، ۲. تأیید ۳. شام مقدس ۴. توبه ۵. آمرزش بیماران و محتضرین. ۶. ازدواج و در كلیسای پروستانت فقط غسل تعمید و شام مقدس معتبر است كه این شعائر را ساكرامنت میخوانند.(۹)
و در سراسر انجیلها نقطههایی كه عیسی ـ علیه السّلام ـ به نسخ آیین و شریعت موسی و تورات پرداخته است در تضادی اشكار با این جمله از انجیل متی است كه نیامدهام تا منسوخ كنم، بلكه تا به كمال رسانم. به یقین تا آسمان و زمین برجای هستند هیچ حرف و نقطهای از تورات از بین نخواهد رفت تا همه آن تحقق یابد.(۱۰)
پی نوشتها
۱. قرآن كریم، سوره مائده آیات ۸۲ و ۸۳.
۲. علامه محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان،ج ۶، انتشارات اسلامی، قم، ترجمه موسوی همدانی، ۶۳، ص ۱۱۴ و ۱۱۵.
۳. منبع پیشین، ص ۱۱۶.
۴. منبع پیشین، ص ۱۲۳.
۵. كدارناث تیواری، دین شناسی تطبیقی، سید ابوطالب فنایی، ابراهیمیان، انتشارات محسن، تهران، ۱۳۷۸، ص ۱۲۳.
۶. قرآن كریم و بشارتهای پیامبران، عبدالرحیم سلیمانی، فصلنامه هفت آسمان، شماره ۱۶، زمستان ۸۱، ص ۵۵.
۷. پاولوس یا پلس رسول كسی است كه در مورد شخصیت وی گفته شده است كه او در واقع بنیانگذار مسیحیت فعلی است و تعدادی از نامههای وی در كتاب اناجیل به عنوان كتاب مقدس حائز اهمیت است.
۸. جلال الدین آشتیانی، تحقیقی در دین مسیح، نشر نگارش تهران، زمستان ۶۸، نوبت اول، ص ۳۶۸.
۹. پیشین، ص ۳۶۹.
۱۰. پیشین، ص ۳۶۴.