تکبر هم مثل بیشتر اخلاق های خوب و بد، تقسیم بندی دارد.
۱- تکبر مقابل خدا:
اگر تکبر در مقابل خداوند باشد، منجر به نافرمانی پروردگار می شود که مساوی با عدم تسلیم خواهد بود و این همان بی ایمانی است. کسی در مقابل خداوند تسلیم است که تکبر نداشته باشد. این موضوع در آیه ۶۰ سوره غافر مورد اشاره قرار گرفته است؛ «پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. در حقیقت کسانی که از پرستش من کبر می ورزند، به زودی خوار در دوزخ در می آیند.» اصلا همه این آتش ها از کنده بی نیازی بلند می شود. گاهی بنده نسبت به خدا دچار غرور می شود، یعنی وقتی انسان تصور کند که بی نیاز است به خودش مغرور می شود و فکر می کند از عالم و آدم برتر است.
قرآن کریم درباره این افراد می گوید: «کسانی که سرای دیگر را باور نمی کنند، دل هایشان انکار کننده است؛ ایشان تکبر کنندگان اند.» در آیات ۶ و ۷ سوره علق آمده : «آدمی همین که خود را بی نیاز ببیند سرکشی می کند»، همین حس خود برتربینی لعنتی است که انسان را به سقوط می کشاند. همین قضیه هم بود که باعث تکبر ابلیس رجیم شد. آیه ۱۲ سوره اعراف را بخوانید: «خداوند به ابلیس فرمود: چه چیزی تو را بازداشت از اینکه به آدم سجده کنی؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدی و او را از گل». یکی دیگر از متکبرانی که در قرآن مورد اشاره قرار گرفته، فرعون است که مقابل خدا تکبر کرد. در آیه ۲۴ سوره نازعات آمده است: «فرعون گفت که من پروردگار برتر شما هستم».
نقل شده که روزی ابوذر در حضور پیامبر اکرم(ص) به کسی گفت: «یابن السَّّوداء/ای فرزند زن سیاه!». پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ابوذر! آرام باش، آرام باش! کسی که مادرش سفیدپوست است، بر کسی که مادرش سیاه پوست است، هیچ برتری ندارد». ابوذر متوجه اشتباه خود شد. برای جبران، روی زمین دراز کشید و به آن مرد گفت: «برخیز و پایت را روی صورت من بگذار!»
۲- تکبر مقابل پیغمبر:
دومین نوع تکبر، مقابل پیامبر خدا شکل می گیرد. اتفاقا همین تکبر نوع دوم بود که باعث شد رسالت بسیاری از پیامبران الهی نتیجه مطلوب را نداشته باشد.
بیشتر پیامبران خداوند از افراد فقیر و متوسط جامعه بودند و به همین دلیل ثروتمندان خود را برتر از آنها می دانستند. آیه ۴۷ سوره مومنون به همین موضوع اشاره می کند. آنهایی که به موسی و هارون ایمان نمی آوردند، می گفتند: «أنوءمن لبشرین مثلنا / آیا ما به دو انسان که همانند خودمان هستند، ایمان بیاوریم؟».
قوم نوح(ع) هم با همین توجیه از ایمان سرباز می زدند. در قرآن کریم چنین آمده است:«قوم نوح به یکدیگر می گفتند اگر از بشری که مانند خودتان است، اطاعت کنید، به یقین زیانکارید». تکبر نسبت به پیامبران مانع از ایمان آوردن است، همان طور که کفار قریش در برابر پیامبر اسلام تکبر کردند. گروهی از آنها پیامبری ایشان را قبول داشتند ولی به خاطر تکبرشان نمی توانستند به آن اقرار کنند. افراد دیگر هم به دلیل تکبر بیش از اندازه، پیامبری ایشان را از پایه و اساس انکار کردند!
تکبر نوع سوم
این فقره در جامعه امروزی، نمود بیشتری دارد. یک موفقیت ساده، مقداری ثروت یا کمی شهرت کافی است که خلق الله را پایین تر از خودمان ببینیم.
استاد حسین انصاریان درباره این نوع تکبر می گوید: «تکبر به خلق خدا نیز مانند تکبر به پروردگار، هلاک کننده است. به هر حال کسی که خود را از مردم برتر می داند، به مرور زمان به خداوند نیز غره می شود».
مرحوم ملامحسن فیض کاشانی، عوامل ایجاد تکبر را در چند چیز بیان کرده است: «اولین عامل ایجاد تکبر، علم است. امام باقر(ع) درباره آفت علم فرموده اند: «آفه العلم الخیلاء / آفت بزرگ علم تکبر است».
دومین عامل تکبر و خود برتربینی، اعمال نیک است. تاریخ ثابت کرده که برخی از عابدان، به وسیله تکبر سقوط کرده اند. ثروت نیز می تواند عامل خود بزرگ بینی و حقیر دانستن مردم باشد. گروهی نیز به نسب و شجره خود فخر می فروشند، در حالی که اسلام همه این موارد را رد می کند. نقل شده که روزی ابوذر در حضور پیامبر اکرم(ص) به کسی گفت: «یابن السَّّوداء/ای فرزند زن سیاه!». پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ابوذر! آرام باش، آرام باش! کسی که مادرش سفیدپوست است، بر کسی که مادرش سیاه پوست است، هیچ برتری ندارد». ابوذر متوجه اشتباه خود شد. برای جبران، روی زمین دراز کشید و به آن مرد گفت: «برخیز و پایت را روی صورت من بگذار!»
خداوند در قرآن فرموده که با تقواترین شما، برترین بنده من است.» البته موارد دیگری هم در ایجاد تکبر موثر است، مثل زیبایی و زور بازو. اتفاقا قرآن می فرماید که قوم عاد به دلیل تکبر نابود شدند.
در آیه ۱۵ سوره فصلت می خوانیم: «قوم عاد روی زمین به ناحق تکبر ورزیدند و گفتند چه کسی از ما نیرومندتر است؟» گاهی هم زیادی همراهان و اطرافیان باعث ایجاد تکبر می شود. نقل است که نبی اکرم(ص) روزی به سوی بقیع می رفت و اصحاب هم به دنبال ایشان حرکت می کردند. ناگهان حضرت توقف کرد و به اطرافیان دستور داد که جلوتر حرکت کنند. دلیل این رفتار را از حضرت پرسیدند، فرمود: «صدای کفش های شما را شنیدم، ترسیدم که در روحم تکبر ایجاد شود؛ بهتر است شما جلوتر حرکت کنید».
به چه می نازی؟
تکبر شاخه هایی هم دارد؛ مثل خودبینی، خودپسندی، خودخواهی، خودبرتربینی و خودمحوری. آیت الله مکارم شیرازی در این باره می گوید: «آغاز تکبر این است که انسان فقط خودش را می بیند، برتری هایش را در نظر می گیرد و احساس می کند از اطرافیانش بالاتر است. بعد می گوید: «حال که از همه برتر و بالاترم، باید محور باشم و همه دور من بچرخند». این را خودمحوری می گویند. چنین صفتی سبب می شود که فرد برای خودش در جامعه، برترین و بالاترین مقام را قائل شود و دیگران را بنده و عبید خودش بخواهد».
منظور از «الذین یمشون علی الارض هونا» این نیست که فقط راه رفتن آنها متواضعانه است بلکه منظور نفی هر گونه کبر و خودخواهی است که در تمام اعمال انسان و حتی در کیفیت راه رفتن که ساده ترین کار است، آشکار می شود زیرا ملکات اخلاقی همیشه خود را لابه لای گفتار و حرکات انسان نشان می دهند تا آنجا که در بسیاری مواقع از چگونگی راه رفتن انسان می توان به بسیاری از صفات اخلاقی او راه برد».
ملا احمد نراقی هم در این باره می گوید: «تکبر ممکن است در دل باشد و در گفتار و کردار نیز ظاهر شود؛ دیگر آنکه به زبان نیاید اما در کردار معلوم باشد؛ این از مرتبه اول خفیف تر است. مرتبه سوم وقتی است که کبر در دل مستقر باشد و فرد نتواند خود را از این عیب خالی کند، با این حال سعی می کند تا در رفتار و گفتار، تکبر نکند. در چنین وضعی گناه او بسیار کمتر است و چه بسا همین مجاهده در دفع تکبر، منجر به رفع کامل آن شود».
تواضع؛ راه درمان
وقتی سخن از تکبر به میان می آید، ناخودآگاه صحبت از توضاع و فروتنی هم می شود. تواضع دقیقا نقطه مقابل تکبر است. در معراج السعاده آمده: «تواضع آن است که انسان خود را از کسانی که در جاه و مقام از او پایین ترند، برتر نداند و نیز به معنای شکسته نفسی و افتادگی آمده است که آدمی خود را از دیگران بالاتر نبیند و در واقع یکی از راه های درمان تکبر هم محسوب می شود». از حضرت علی(ع) در غرر الحکم نقل شده است: «ضادو الکبر بالتواضع به وسیله تواضع با تکبر مقابله کنید».
خدا در آیه ۶۳ سوره فرقان هم خصلت بندگان خاصش را این چنین بیان می کند: «بندگان خاص خداوند رحمان کسانی اند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه می روند». آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه در کتاب اخلاق در قرآن می گوید: «ناگفته پیداست که منظور از «الذین یمشون علی الارض هونا» این نیست که فقط راه رفتن آنها متواضعانه است بلکه منظور نفی هر گونه کبر و خودخواهی است که در تمام اعمال انسان و حتی در کیفیت راه رفتن که ساده ترین کار است، آشکار می شود زیرا ملکات اخلاقی همیشه خود را لابه لای گفتار و حرکات انسان نشان می دهند تا آنجا که در بسیاری مواقع از چگونگی راه رفتن انسان می توان به بسیاری از صفات اخلاقی او راه برد».
محبوبه شعاعی، مجله همشهری آیه