اشاره اجمالی به بعضی از احکام فطرت
حضرت امام خمینی در مقدمه این بحث به طور صریح اشاره مینمایند که طریقه بیان ایشان در کیفیت فطری بودن دین یا توحید همان روشی است که استاد اعظم ایشان شهید شاه آبادی پیشه نمودهاند:
بدان که مفسرین از عامه و خاصه، هریک به حسب طریقة خود طوری بیان کیفیت فطری بودن دین یا توحید را کردهاند؛ و ما در این اوراق بر طبق آراء آنها سخن نگوییم؛ بلکه در این مقام آنچه از محضر شریف شیخ عارف کامل، شاه آبادی دام ظلّه، که متفرد است در این میدان، استفاده نمودم بیان میکنم (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۱).
سپس ایشان مهمترین احکام و لوازم فطرت را که عبارتند از: اصل وجود مبدأ و توحید آن، مستجمع بودن تمام کمالات در آن ذات مطلق، معاد، نبوت و ملائکه... را نام میبرند و متذکر میشوند که بعضی از این امور از احکام فطرت بوده و بعضی دیگر از لوازم فطرت محسوب میشوند و بعد به توضیح هرکدام بر اساس گرایشهای فطری موجود در انسان می پردازند:
پس، باید دانست که از فطرتهای الهی یکی فطرت بر اصل وجود مبدأ، تعالی و تقدس، است؛ و دیگر فطرت بر توحید است؛ و دیگر فطرت بر استجماع آن ذات مقدس است جمیع کمالات را؛ و دیگر فطرت بر یوم معاد و روز رستخیز است؛ و دیگر فطرت بر نبوت است؛ و دیگر فطرت بر وجود ملائکه و روحانیین و انزال کتب و اعلام طرق هدایت است؛ که بعضی از اینها که ذکر شد از احکام فطرت، و برخی دیگر از لوازم فطرت است (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۲ـ۱۸۱) .
اکنون به شرح بعضی از این احکام که در کتب امام، سخنی از آن به میان آمده است میپردازیم.
مقام اول) اصل وجود مبدأ متعال
ایشان در اثبات «اصل وجود مبدأ» بر طبق گرایشات فطری، ابتدا توضیحاتی در مورد یکی از گرایشهای اساسی و مهم بشر «فطرت عشق به کمال» که در تمامی انسانها در طول تاریخ مشترک است بیان فرموده، سپس بر اساس این گرایش، که از نظر ایشان از بزرگترین و مهمترین گرایشهای انسانی است، به اثبات اصل وجود مبدأ متعال میپردازند:
یکی از فطرتهایی که جمیع سلسلة بنی الانسان مخمّر بر آن هستند و یک نفر در تمام عایلۀ بشر پیدا نشود که برخلاف آن باشد، و هیچیک از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالک و غیر آن آن را تغییر ندهد و در آن خلل وارد نیاورد، فطرت عشق به کمال است؛ که اگر در تمام دورههای زندگانی بشر قدم زنی و هر یک از افراد هر یک از طوایف و ملل را استنطاق کنی، این عشق و محبت را در خمیرۀ او مییابی و قلب او را متوجه کمال میبینی (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۲).
البته با توجه به رفتار انسان در احوالات و شرایط مختلف به این نتیجه دست میيابیم که انسانها در تشخیص کمال مطلق در گذر زمان دچار اشتباه شده و هر کس به تناسب احوال و زعم و توهم خویش، کمال مطلقی را چون تحصیل بیحد و حصر ثروت و گسترش نفوذ و ارادۀ مطلق، توهم کرده و در به دست آوردن آن تلاش و جد و جهد بسیاری انجام میدهد:
اگرچه در تشخیص کمال و آنکه کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست، مردم کمال اختلاف را دارند. هر یک معشوق خود را در چیزی يافته و گمان كرده و كعبة آمال خود را در چيزي توهم کرده و متوجه به آن شده از دل و جان آن را خواهان است. اهل دنیا و زخارف آن کمال را در دارایی آن گمان کردند و معشوق خود را در آن یافتند؛ از جان و دل در راه تحصیل آن خدمت عاشقانه کنند؛ و هر یک در هر رشته هستند و حب به هر چه دارند، چون آن را کمال دانند بدان متوجهاند. و همینطور اهل علوم و صنایع هر یک به سعۀ دِماغ خود چیزی را کمال دانند و معشوق خود را آن پندارند. و اهل آخرت و ذکر و فکر ، غیر آن را. بالجمله، تمام آنها متوجه به کمالاند، و چون آن را در موجودی یا موهومی تشخیص دادند، با آن عشقبازی کنند. ولی بباید دانست که با همه وصف، هیچیک از آنها عشقشان و محبتشان راجع به آنچه گمان کردند نیست (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۳-۱۸۲).
امام به دنبال بیان این مطلب که هر انسانی به دنبال کمال مطلق است، منتهی هر شخصی به زعم خود آن را میپندارد و میجوید، در ردّ این کمالات به ظاهر مطلق و موهومی، علت مطلق نبودن آنها را ناقص بودن این توهمات دانسته و توضیح میدهند که، از این جهت است که انسان به هر درجه از این کمالات مطلقه موهوم برسد اشتیاق به کاملتر و بالاتر از آن را مییابد، چنین میفرمایند:
و بالجمله، حال تمام سلسلۀ بشر در هر طریقه و رشتهای که داخلاند به هر مرتبه ای از آن که رسند، اشتیاق آنها به کاملتر از آن متعلق گردد و آتش شوق آنها فرو ننشیند و روز افزون گردد. پس این نور فطرت ما را هدایت کرد به اینکه تمام قلوب سلسلۀ بشر، از قارهنشینان اقصی بلاد افریقا تا اهل ممالک متمدنۀ عالم، و از طبیعیین و مادیین گرفته تا اهل ملل و نحل، بالفطره شطر قلوبشان متوجه به کمالی است که نقصی ندارد و عاشق جمال و کمالی هستند که عیب ندارد و علمی که جهل در او نباشد و قدرت و سلطنتی که عجز همراه آن نباشد ، حیاتی که موت نداشته باشد؛ و بالاخره کمال مطلق معشوق همه است (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۴- ۱۸۳).
تا اینجا مشخص شد که انسانها فطرتاً به دنبال کمال مطلق هستند و به آن عشق میورزند و از آنجایی که هر آنچه فطرت بدان تمایل و گرایش داشته باشد میبایست حقیقتی متناسب با آن موجود باشد، لذا چنین کمال مطلقی میبایست به صورت فعلی موجود باشد؛ چنانکه حضرت امام میفرمایند:
پس این عشق فعلی شما معشوق فعلی خواهد؛ و نتواند این موهوم و متخیل باشد، زیرا که هر موهوم ناقص است و فطرت متوجه به کامل است. پس، عاشق فعلی و عشق فعلی بیمعشوق نشود، و جز ذات کامل معشوقی نیست که متوجهٌ إلیه فطرت باشد. پس، لازمۀ عشق به کامل مطلق وجود کامل مطلق است. و پیشتر معلوم شد که احکام فطرت و لوازم آن از جمیع بدیهیات واضحتر و روشنتر است: أفِی الله شَکٌ فَاطِرِ السَّمواتِ وَ الْأرضِ (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۵-۱۸۴).
ایشان بدین ترتیب با بیان وجود گرایش و عشقی فطری (کمال گرایی مطلق) وجود مبدأ متعال را اثبات مینمایند.
مقام دوم) توحید ذات و صفات و استجماع جمیع کمالات
مرحوم امام در بیان این مطلب که چگونه توحید ذات و صفات و استجماع جمیع کمالات در آن کمال مطلق (خداوند متعال) از فطریات است به دو شیوه در توضیح این مسأله اشاره مینمایند که برای تنوع مطلب و شناسایی بیشتر گرایشهای موجود در آدم از طریق اول (عشق به کمالات) در توضیح مطلب استفاده نمینمایند و در این زمینه مینویسند:
در بیان آنکه توحید حقّ تعالی شأنه و استجماع آن ذات تمام کمالات را از فطریات است. و آن نیز به توجه به آنچه در مقام اوّل ذکر شد معلوم گردد؛ ولی ما اینجا به بیان دیگر اثبات آن کنیم (امام خميني ۱۳۸۳: ۱۸۵).
ایشان با اشاره به این خصوصیت از گرایشات فطری انسان که از «نقص» متنفر است به توضیح این مطلب میپردازند. بر این اساس توجه فطرت به موجودی خواهد بود که نقص در آن راه ندارد و مسلماً چنین موجودی میبایست از محدودۀ ماده خارج بوده تا دارای نواقص ماده نباشد، و هیچ نوع نیازی در او راه نداشته باشد تا بتواند به عنوان کمال مطلق، معشوق تمام موجودات دیگر باشد:
بدان که از فطرتهایی که فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها ، فطرت تنفر از نقص است؛ و انسان از هر چه متنفر است، چون در او نقصانی و عیبی یافته است از آن متنفر است. پس، عیب و نقص مورد تنفر فطرت است؛ چنانچه کمال مطلق مورد تعلق آن است. پس متوجهٌ إلیه فطرت باید «واحد» و «أحد» باشد؛ زیرا که هر کثیر و مرکبی ناقص است، و کثرت بی محدودیت نشود، و آنچه ناقص است مورد تنفر فطرت است، نه توجه آن؛ پس، از این دو فطرت، که فطرت تعلق به کمال و فطرت تنفر از نقص است، توحید نیز ثابت شد. بلکه استجماع حق جمیع کمالات را وخالی بودن ذات مقدّس از جمیع نقایص نیز ثابت گردید (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۵).
امام در ذیل اثبات این مدعا به زیبایی (با توجه به حسن مکانی مطلب) اشاره به نکته تفسیری از قول استاد معظم خویش شاهآبادی مینمایند و معتقدند که در سوره مبارکه توحید «هو» اشاره به آن ذات مطلقه است که مورد توجه فطرت است و شش صفتی که به دنبال آن ذکر میشود بیان کاملیت مطلق، و احدیت و استجماع او بر تمامی کمالات است:
از هویّت مطلقه که متوجهٌ إلیه فطرت است و در صدر سورة مبارکه به کلمۀ مبارکۀ «هو» اشاره به آن شده است، برهان بر شش صفتی است که در دنبالۀ آن مذکور است؛ زیرا که چون ذات مقدسش هویت مطلقه است و هویت مطلقه باید کامل مطلق باشد ، و إلا هویت محدوده است، پس مستجمع جمیع کمالات است، پس «الله» است. و در عین استجماع جمیع کمالات بسیط است، و إلا هویت مطلقه نخواهد شد، پس «أحد» است ، و لازمۀ احدیت واحدیت است. و چون هویت مطلقة مستجمعة همة کمالات ازجمیع نقایص، که منشأ همه برگشت به ماهیت نماید، مبراست، پس آن ذات مقدس «صمد» است و میان تهی نیست. و چون هویت مطلقه است، چیزی از او تولید و منفصل نشود و او نیز از چیزی منفصل نگردد؛ بلکه او مبدأ همه أشیاست و مرجع تمام موجودات است، بدون انفصال که مستلزم نقصان است. و هویت مطلقه نیز کفوی ندارد ، زیرا که در صرف کمال تکرار تصور نشود. پس ، سورۀ مبارکه از احکام فطرت، و نسبت حق تعالی است (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۵).
نکتهای که در مورد گریز فطرت از نقص قابل تأمل است این است که صفات سلبی کمال محض و جمال صرف، به سلب سلب برمیگردد که نتیجه آن ثبوت است. فطرت انسان همانگونه که به کمال گرایش دارد از نقص گریزان است و همانطور که به جمال میگرود از قبح میگریزد؛ لیکن بعد از تحلیل مرجع تمام گریزها گرایشها است. در حقیقت، دو فطرت در نهاد بشر تعبیه نشده، بلکه یک فطرت در او به ودیعه نهاده شده و آن عبارت از کمال خواهی او است و لازمه گرایش به کمال، گریز از نقص است. همان گونه که صفات سلبی ربوبی که کمال محض و جمال صرف است به سلب سلب برمیگردد و نتیجه آن ثبوت است. گریز از نقص فطرت نیز به سلب نقص و عیب، یعنی سلب سلب برمیگردد و بازگشت آن همان وجود اکید است (نادری نژاد ۱۳۸۶: ۱۲۱) .
نکته دیگری که باید متذکر شد آن است که مواردی را که امام در این دو مقام و مقامات دیگر به عنوان فطرت از آن یاد میکنند (اصل مبدأ وجود و توحید ذات وصفات آن) نمیتوان گفت اینها از امور فطری هستند زیرا فطرت (از دیدگاه ایشان) چیزی جز گرایشات نیست گرایشاتی که انسان بر اساس آن به اصل مبدأ و توحید ذات وصفات و استجماع جمیع کمالات میرسند و بنابراین میبایست عبارت ایشان را در این زمینه تأویل نمود، زیرا ایشان بعد از اثبات وجود اصل مبدأ و توحید میفرمایند:
پس، از این دو فطرت، که فطرت تعلق به کمال و فطرت تنفر از نقص است، توحید نیز ثابت شد (امام خمینی ۱۳۸۳ :۱۸۵).
مقام سوم) معاد
مرحوم امام معاد را با اشاره به سه گرایش موجود در انسان به اثبات میرسانند. هرچند که در اینجا نیز تعبیر کلامی ایشان چنانکه ذکر شد عبارت فطری بودن روز معاد و رستاخیز است؛ و در این مقام نیز متذکر میشوند که امر معاد را از طرق متفاوتی میتوان اثبات نمود:
در بیان آنکه وجود یوم معاد و روز رستخیز از فطریات است که تخمیر در خمیرۀ بشر گردیده. و آن نیز چون دو مقام سابق با طریقهای بسیار و فطرتهای عدیده ثابت شود؛ ولی ما در این مقام به بعضی از آنها اشاره مینماییم (امام خميني ۱۳۸۳: ۱۸۶).
سه گرایشی که امام در اثبات معاد استفاده مینمایند عبارتند از: گرایش به «عشق به راحت»، «فطرت حریت و نفوذ اراده» و «عشق به بقای ابدی».
البته با دقت نظر و توجه به این گرایشات مشخص میشود که بازگشت هر کدام از این گرایشها به نوعی بازگشت به آن گرایش اصلی و اساسی در انسان است و آن گرایش و عشق به کمالات و به تبع آن دوری و نفرت از نقص است. انسان انواع زحمات را نقص میشمرد و آنچه که مزاحم ارادۀ انسان است و خصوصاً موت را نقصی بزرگ می داند و مسلماً راحتی و نفوذ اراده و حیات را چون کمال میپندارد به آن گرایش دارد و از آنجا که فطرت در گرایش خود اشتباه نمیکند و به خطا نمیرود؛ و میبایست مانند عشق فعلی که به دنبال آن باید کمال فعلی نیز وجود داشته باشد آنچه فطرت به آن متمایل است «و خداوند حکیم آن را در نهاد بشر قرار داده است و با این توجه که خداوند متعال، فعل بیهوده انجام نمیدهد»، متوجه إلیه فطرت در این امور نیز باید موجود باشد و این چیزی نیست جز حیات ابدی در روز رستاخیز که از آن به معاد تعبیر میشود و فطرت به این حیات ابدی گرایش دارد و این گرایش او را به حقیقتی عظیم و واقعی میرساند.
۱) عشق به راحتی و آسایش
همانطور که گفته شد یکی از گرایشهایی که امام به عنوان فطرتهای الهی برای انسان برمیشمرد، عشق به راحتی و آسایش است که همه انسانها در نهاد خود بدان گرایش دارند و به دنبال آن هستند. اگر از همه انسانها در هر وضعیتی سؤال شود که این همه تحمل سختیها در دوران زندگی برای چیست؟ همه متفق الکلمه با یک زبان صریح فطری جواب میدهند که ما هرچه میخواهیم برای راحتی خود است در عین اینکه چنین راحتی مطلقی در این دنیا وجود ندارد و تنها این آسایش مطلق در دار آخرت یافت میشود. امام می فرمایند:
غایت مقصد و نهایت مرام و منتهای آرزو، راحتی مطلق و استراحت بیشوب به زحمت و مشقت است. و چون چنین راحت غیر مشوب به زحمت و استراحت غیر مختلط به رنج و نقمت معشوق همه است، و آن معشوق گمشده را هر کس در چیزی گمان میکند... در تمام عالم ملک و جمیع سرتاسر دنیا چنین راحتی مطلقی یافت نشود و چنین استراحت غیرمشوبی ممکن نیست. تمام نعمتهای این عالم مختلط با زحمتها و رنجهای طاقت فرساست؛ همۀ لذتهای دنیا محفوف به آلامی است کمرشکن؛ درد و رنج و تعب و حزن و اندوه و غصه سرتاسر این عالم را فراگرفته است... پس، معشوق بنی الانسان در این عالم یافت نشود؛ عشق فطری جبلی فعلی آن هم در تمام سلسلۀ بشر و عایلۀ انسان بی معشوق فعلی موجود ممکن نیست. پس، ناچار در دار تحقق و عالم وجود ، باید عالم باشد که راحتی او مشوب نباشد به رنج و تعب: استراحت مطلق بیآلایش به درد و زحمت داشته باشد، و خوشی خالص بی شوب به حزن و اندوه در آنجا میسر باشد؛ و آن دار نعیم حق وعالم کرامت ذات مقدس است (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۶).
به این ترتیب انسان با این گرایش فطری موجود در خود فریاد بر وجود چنین حیاتی میکشد و بر وجود آن شهادت میدهد.
۲)عشق به حریت و نفوذ اراده
از دیگر فطرتهای الهی که در بشر وجود دارد فطرت حریت و نفوذ اراده است که مطابق اين گرایش فطری، انسان خواهان آزادی مطلق بوده و دوست دارد هر کاری را که بخواهد انجام دهد و در این ارتباط هیچ مزاحمی در برابر او قرار نگیرد. حتی او تمایل دارد که بر هر آنچه میخواهد حاكم باشد در صورتیکه این دنیا با تنگی و ضیقی که داراست امکان برآورده ساختن چنین تمایل فطری را ندارد؛ ولی به اقتضای فطرت میبایست عالمی وجود داشته باشد که متناسب با این وجه از خواست و تمایل فطرت باشد که آن دار آخرت و بهشت اهل طاعت است. توضیحات امام در این خصوص چنین است:
و می توان آن عالم را به فطرت حریّت و نفوذ اراده، که در فطرت هر یک از سلسلۀ بشر است، اثبات کرد. چون مواد اين عالم و اوضاع این دنیا و مزاحمات آن و تنگی و ضیق آن تعصی دارد از حریت و نفوذ ارادۀ بشر، پس باید عالمی در دار وجود باشد که اراده در آن نافذ باشد و مواد آن عصیان از نفوذ اراده نداشته باشد، و انسان در آن عالم فعّال مایشاء و حاکم مایُرید باشد؛ چنانچه فطرت مقتضی است.
پس، جناح عشق به راحت، و عشق به حریّت، دو جناحی است که به حسب فطرة الله غیر متبدله در انسان ودیعه گذاشته شده که با آنها انسان طیران کند به عالم ملکوت اعلی و قرب الهی (امام خميني ۱۳۸۳: ۱۸۷).
۳)عشق به بقای ابدی
هر انسانی در ژرفای فطرت خویش به طور روشن درمییابد که به «زندگی جاوید» عشق میورزد و از هر گونه زوال و نابودی رنج ميبرد و از آن میگریزد؛ بلکه غیر از انسان سایر موجودات نیز عشق به هستی دارند و به طور غریزی برای پایداری خود میکوشند. از سوی دیگر، چون اشتیاق به زندگی جاوید وحیات مصون از مرگ در دنیا ناممکن است و هیچ فردی در این جهان برای همیشه نمیماند و آنچه به عنوان «آب زندگانی» نامیده میشود کنایه از معرفت کامل به معارف الهی است، در نتیجه باید مورد اشتیاق و متعلق آن که هستی جاودانه است وجود داشته باشد؛ یعنی جهانی مصون از زوال و محفوظ از پدیدۀ مرگ که همان قیامت است موجود باشد. آنجا مرگی نیست و سر تاسر حیات و زندگی است: «وَ إِنَّ الدَّارِ الأَخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ» (عنکبوت: ۶۴).
حاصل اینکه، محبت و عشق به هستی دائم و زندگی جاوید امری وجودی است. این امر وجودی رابط میان محب و محبوب «هستی جاوید» است و بدون وجود خارجی محبوب، چنین عشق و محبتی در نهاد انسان قرار نمیگیرد و از فطریات بشر به شمار نمیآید و میتوان گفت وجود چنین محبتی در نهاد انسان حتماً برای هدف و غایتی جاوید خواهد بود و آن هدف حتماً موجود است (جوادی آملی ۱۳۸۰: ۱۵۱ـ ۱۵۰).
مرحوم امام از عشق به بقای ابدی، در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل سخن به میان میآورند و در آنجا به توضیح این مطلب میپردازند که گرایش و عشق به حیات ابدی در فطرت همگان وجود دارد. با عنایت به این مسأله که دنیای مادی قابلیت بقای ابدی را ندارد پس باید عالمی وجود داشته باشد که فناپذیر نباشد و آن همان نشئۀ آخرت است. چون معشوقهای فطرت باید بالفعل باشد تا مورد توجه فطرت واقع شود، هم اکنون این عالم موجود است که فطرت به آن گرایش دارد. علت تنفر بشر از مرگ آن است كه آن را فنا ميپندارد و چون انسان از نقص متنفر است از مرگ نیز تنفر دارد. سخن امام در این مورد چنین است:
و نیز در فطرتِ جمیع عایلۀ بشری ثبت است عشق به بقای ابدی؛... و عمدة تنفُّر از موت از باب این است که، در قلب محجوبین، ایمان به عوالم بعدالموت و حیات و بقای ابدی وارد نشده و موت را فنا گمان میکنند، و چون فطرت از فنا منزجر و متنفّر است و به بقا عاشق است، تنفر از موت در محجوبان پیدا شده. با آن که فطرت اصلیه که عاشق بقای ابدی است، همین عشق پیوستگی به معاد و عالم مابعدالموت است؛ زیرا که حیات دنیاوی ممکن نیست ابدی باشد و چون زایل است فطرت از آن متنفّر است و نشئۀ ثانیة غیبّیه که نشئۀ باقیه است، معشوق فطرت است پس ایمان به یوم الآخره، یعنی نشئۀ ما بعد الدّنیا از فطریات است... و معلوم است که عشق فعلی و عاشق فعلي معشوق فعلی لازم دارد؛... پس باید معشوقهای فطرت، بالفعل باشد تا فطرت به آنها متوجه باشد. ... (امام خمینی ۱۳۸۲: ۱۰۳، ۱۰۱).
مقام چهارم) ولایت
مرحوم امام در کتاب چهل حدیث خود به مسأله فطری بودن ولایت اشاره نمیکنند ولی در کتاب شرح حديث جنود عقل و جهل در ذیل مبحث «ایمان بر طبق فطرت و کفر خارج از طریقۀ فطرت است» به این مطلب اشاره میفرمایند؛ و ما سابق بر این، فطری بودن ولایت را از قول علامه گرانقدر طباطبایی در ذیل آیه فطرت (روم: ۳۱) در مبحث «فطرت از نظر قرآن کریم» شرح دادیم.
مرحوم امام بعد از برشمردن دوبارة فطریات و تقسیم نمودن فطریات به اصلیه و فرعیه ولایت را از فرعیات متفرعه و از شعبات توحید میدانند (و شاید به همین دلیل باشد که ایشان در حین نام بردن و توضیح فطریات اصلی از ولایت نام نمیبرند). ایشان در توضیح فطری بودن ولایت بعد از تکرار مجدد گرایش عشق به کمال مطلق و به دنبال آن وجود مطلق (أصل مبدأ) و علی الاطلاق بودن آن و دارا بودن همۀ کمالات (و اشاره به سوره توحید که نسب حق را بیان میکند) به توضیح حقیقت ولایت میپردازند و میفرمایند فطرت اصالتاً و بالذات متوجه کمال مطلق است و در مرحله بعدی تعلق تبعی به حقیقت مستظله (همان ظل الله یا مشیت مطلقه یا حقیقت محمدیه و علویه) دارد که از خصوصیات این حقیقت (که همان فیض گسترده الهی است) خارج بودن از همه مراتب حدود و تعینات است. پس توجه فطرت به آن کمال مطلق در واقع توجه به آن فیض گسترده نیز میباشد. منتهی توجه به این فیض به تبع توجه به کمال مطلق است؛ و به همین خاطر است که در روایات ذیل آیۀ فطرت، از فطرت تعبیر به «معرفت»، «توحید»، «ولایت» و گاهی به «اسلام» شده است و سخن امام ــ رحمة الله علیه ــ اینچنین است:
و چون حقیقت ولایت به نزد اهل معرفت عبارت از فیض منبسط مطلق است، و آن فیض خارج از همۀ مراتب حدود و تعیّنات است، و از آن تعبیر به «وجود مطلق» شود ، فطرت به آن حقیقت متعلّق است اما تعلق تبعی؛ چنانچه خود آن حقیقت، حقیقت مُستظلّه است، و آن را تعبیر به «ظل الله» کنند، و آن را «مشیّت مطلقه» و «حقیقت محمدیّه و علویّه» دانند. و چون فطرت فنای در کمال مطلق را خواهد، حصول آن حقیقت ــ که حقیقت ولایت است ــ حصول فنای در کمال مطلق است (امام خمینی ۱۳۸۲: ۱۰۰ ـ ۹۹).
بعد از شناخت اجمالی در مورد فطرت و رسیدن به این نتیجه که در فطرت انسان «از دیدگاه امام» گرایشهایی وجود دارد که انسان را به مقاصدی اصیل و والا میرساند به چند نکته مهم دیگر نیز در مورد فطرت اشاره میشود که از خصوصیات و ویژگیهای فطرت محسوب میشود.
مطابقت دستورات الهی و انبیا با فطرت انسان در زمینة هدایت
از نظر مرحوم امام، خداوند متعال به عنایت ازلی و رحمت واسعه، انبیاي عظام ــ علیهم السلام ــ و کتب آسمانی را فرو فرستاد تا آنها از خارج، به فطرت انسان کمک کنند و نفس را از این غلاف غلیظ طبیعت برهانند. ایشان در توضیح، ابتدا اشاره به این حقیقت دارند که برای قلب انسان که مرکز حقیقت فطرت است، دو وجهه وجود دارد: یکی وجه عالم غیب و روحانیت، و دیگر وجه عالم شهادت و طبیعت.
چون انسان مولود عالم طبیعت است و در آغوش ماده به دنیا آمده و در غلاف طبیعت تربیت میشود و روحانیت و فطرت او نیز در این حجاب وارد میشوند، به طوریکه احکام طبیعت بر انسان احاطه دارند؛ هر چه آدمی در این عالم طبیعت رشد و نمو طبیعی کند این احکام بر او بیشتر چیره و غالب میگردد و چون به مرحلۀ طفولیت برسد قوای حیوانی او را سخت در آغوش میکشند و هنگامی که این احتجابات و ظلمات و کدورات بر نفس غلبه کنند کمتر اتفاق میافتد که کسی به خودی خود بتواند از این حجابها بیرون آید و با فطرت اصیل خود بتواند سیر نموده و به کمال مطلق و نور جمال و جلال مطلق برسد. خداوند متعال برای کمک به این فطرت كه در غلاف طبیعت قرار گرفته، پیامبران عظام و دستورات الهی را فرستاده است که همۀ آنها در راستای فطرت الهی انسان است. امام میفرمایند:
و از این جهت، احکام آسمانی و آیات باهرات الهی و دستورات انبیاء عظام و اولیاء کرام برطبق نقشه فطرت و طریقۀ جبلَّت بنا نهاده شده، و تمام احکام الهی به طریق کلّی به دو مقصد منقسم شود كه یکی، اصلی و استقلالی؛ و دیگر فرعی و تبعی است، و جمیع دستورات الهیه به این دو مقصد، یا بیواسطه یا با واسطه، رجوع کند (امام خمینی ۱۳۸۲: ۷۹).
این دو مقصد و هدف، که از نظر امام یکی از آنها استقلالی است به جهت توجه دادن فطرت به کمال مطلق و شئون ذاتیه و صفاتیه و افعالیه اوست و مباحث مبدأ و معاد و ایمان به خدا و کتب و رسل و ملائکه و معاد و أهم و عمده مراتب سلوک نفسانی و بسیاری از فروع احکام از قبیل نماز، حج بیواسطه یا باواسطه به این مقصد مربوط است.
مقصد دوم که عرضی و تبعی است، به منظور تنفر دادن فطرت از دنیا و طبیعت است که امالنقایص و امالامراض محسوب میشود؛ و بسیاری از دعوتهای قرآنی و مواعظ الهی و نبوی و ولایی، و بیشتر ریاضات و دستورات سیر و سلوک و فروعاتی چون صوم و صدقات واجب و مستحب و تقوا و ترک معاصی و فواحش برای رسیدن به این مقصد صادر شده است، که این دو مقصد مطابق نقشۀ فطرت است که فطرت انسانی گرایش به کمال مطلق دارد و از نقص بیزار است امام میفرمایند:
و این دو مقصد، مطابق نقشه فطرت است، چنانچه دانستی که در انسان دو فطرت است: فطرت عشق به کمال، و فطرت تنفر از نقص. پس جمیع احکام شرایع مربوط به فطرت است و برای تخلّص فطرت از حُجُب ظلمانیة طبیعت است (امام خمینی ۱۳۸۲: ۸۰ ـ۷۹).
قابلیت فطرت برای اظهار خیر و شر
از ویژگیهای دیگری که مرحوم امام برای فطرت در کتاب ارزشمند خود شرح حدیث جنود عقل و جهل مطرح میکنند، قابلیت فطرت برای اظهار خیر و شر است. امام در تشریح این مطلب از دوفطرت مخمر شده در انسان که یکی سمت اصلیت دارد (فطرت عشق به کمال) و دیگری که سمت فرعیت و تابعیت دارد (فطرت تنفر از نقص) نام میبرند و از این دو فطرت در حالتی که محکوم به احکام طبیعت نشده و وجهۀ روحانیت و نورانیت آنها باقی است به فطرت «مخمورۀ غیر محجوبه» یاد میکنند؛ و زمانی که این دو فطرت متوجه طبیعت باشند و محکوم به احکام طبیعت گردند و محجوب از روحانیت و عالم اصلی خود شده باشند از آن به «فطرت محجوبه» تعبیر میکنند؛ فطرت غیرمحجوبه منشأ خیر بوده بلکه خود خیر است و در این حالت وزیرعقل محسوب میشود و جمیع جنود عقلیه در ظل توجه و تصرف آن قرار میگیرد و در تشخیص مصداق کمال مطلق، که واجد توحید ذات و صفات است دچار اشتباه نمیشود؛ و چنین فطرت متوجه به عالم روحانیت و نورانیت، ملازم با جنود عقل یعنی: رجاء، خوف، رضا، شکر، توکل، رأفت، علم، فهم، زهد، رفق، مدارا، خوف و رهبت، تواضع، حلم، تأنی و تثبت، صمت، استسلام، تسلیم و صبر خواهد بود؛ و در شرایطی که محجوب به عالم طبیعت گردد ملازم جنود جهل یعنی: قنوط، سخط، حرص، قسوت، جهل، حمق، رغبت، خرق و عنف، جرئت، کبر، تسرع، سفه، هذر، استکبار، جنود و جزع خواهد شد.
رفع غفلت با رجوع به فطرت و شناخت آن
در انتها، با تذکر به این نکته که شناخت فطرت باعث خودشناسی میشود و مطالعة هموارة این کتاب خلقت انسان و پالایش آن منشأ اثرات خیر در زندگی خواهد شد، تذکر امام در این زمینه را یادآور میشویم:
ای سرگشتگان وادی حیرت و ای گمشدگان بیابان ضلالت، نه، بلکه ای پروانههای شمع جمال جمیل مطلق، و ای عاشقان محبوب بی عیب بیزوال، قدری به کتاب فطرت رجوع کنید و صحیفۀ کتاب ذات خود را ورق بزنید، ببينید با قلم قدرتِ فطرت اللّهی در آن مرقوم است: «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَوَاتِ وَ الأَرْضَ»(انعام:۷۹). آیا فِطْرَتَ اللهَ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا فطرت، توجه به محبوب مطلق است؟ آیا فطرت غیر متبدّله ـ لا تَبْدِیلَ لِخَلقِ الله ـ فطرت معرفت است؟ تا کی به خیالات باطله این عشق خداداد فطری و این ودیعۀ الهیه را صرف این و آن میکنید؟ اگر محبوب شما این جمالهای ناقص و این کمالهای محدود بود، چرا به وصول به آنها آتش اشتیاق شما فرو ننشست و شعلۀ شوق شما افزون گردید؟ هان، از خواب غفلت برخیزید و مژده دهید و سرور کنید که محبوبی دارید که زوال ندارد، معشوقی دارید که نقصی ندارد، مطلوبی دارید بیعیب، منظوری دارید که نور طلعتش «اللهُ نُورُ السَّمَواتِ وَ ألأَرْضِ» (نور: ۳۵) است؛ محبوبی دارید که سعۀ احاطهاش لَوْ دُلِّیْتُمْ بِحَبْلٍ إِلَی الأرضَینَ السُّفلَی لَهَبَطْتُم عَلَی الله است.
پس این عشق فعلی شما معشوق فعلی خواهد؛ و نتواند این موهوم و متخیل باشد، زیرا که هر موهوم ناقص است و فطرت، متوجه به کامل است (امام خمینی ۱۳۸۳: ۱۸۴).
منابع
- قرآن کریم.
- ابن منظور، محمدبن مکرم. (۱۴۱۴) لسان العرب، بیروت: دار صادر، چاپ سوم.
- امام خمینی، سید روح الله. (۱۳۸۲) شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (چاپ و نشر عروج)، چاپ هشتم.
- ــــــــــــــ . (۱۳۸۳) شرح چهل حدیث، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (چاپ و نشر عروج)، چاپ بیست و نهم.
- بحرانی، سید هاشم. (۱۴۱۶) البرهان فی تفسیر القرآن، قم: الدراسات الاسلامیه موسسة البعثه.
- بحرانی، کمال الدین میثم بن علی بن میثم. (۱۳۷۵) شرح نهج البلاغه، ترجمۀ قربانعلی و محمدی مقدم، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلام آستان قدس رضوی، چاپ اول.
- جوادی آملی، عبدالله. (۱۳۸۰) تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم: نشر اسراء، چاپ اول.
- حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد. (۱۳۶۳) تفسیر اثنا عشری، تهران: انتشارات میقات، چاپ اول.
- حویزی، عبد علی بن جمعه. (۱۴۱۵) تفسیر نور الثقلین، قم: انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم.
- دشتي، محمد. (۱۳۷۹) ترجمه نهج البلاغه، تهران: دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد. (۱۴۲۵) المفردات فی غریب القرآن، دمشق: دارالعلم، چاپ اول.
- زحیلی، وهبة بن مصطفی. (۱۴۱۸) التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج ، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم.
- زمخشري، محمود. (۱۴۰۷) الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت: دارالكتاب العربي، چاپ سوم.
- شاه آبادی، محمد علی. (۱۳۶۰) رشحات البحار، تهران: نهضت زنان مسلمان.
- شرتونی، سعید الخوری.(۱۹۹۲) اقرب الموارد فی فصح العربیة والشوارد، لبنان: مکتبة لبنان.
- شوکانی، محمدبن علی. (۱۴۱۴) فتح القدیر، دمشق، بیروت: دار ابن کثیر، چاپ اول.
- صافي، محمود بن عبدالرحيم. (۱۴۱۸) الجدول في اعراب القرآن الكريم، دمشق: دارالرشيد.
- طباطبایی، سید محمد حسین.(۱۴۱۷) المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۷) جوامع الجامع، تهران: انتشارات دانشگاه تهران و حوزه علمیه قم، چاپ اول.
- طريحي، فخرالدين. (۱۳۷۵) مجمع البحرين، تهران: كتابفروشي مرتضوي، چاپ سوم.
- فراهیدی، خلیل بن احمد. (۱۴۱۰) کتاب العين، قم: انتشارات هجرت، چاپ دوم.
- قرشی، سید علی اکبر. (۱۳۸۷) قاموس قرآن، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ ششم.
- قمي، علي بن ابراهيم. (۱۳۶۷) تفسير قمي، قم: دارالكتاب، چاپ چهارم.
- کاشانی، ملا فتح الله. (۱۳۳۶) تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران: کتابفروشی محمد حسن علمی.
- کلینی، محمد بن یعقوب. (۱۳۷۰) اصول کافی، تهران: انتشارات اسوه، چاپ اول.
- گنابادي، سلطان محمد. (۱۳۷۲) بيان السعادة في مقامات العباده، ترجمه محمدرضا خاني، تهران: دانشگاه پيام نور، چاپ اول.
- مطهری، مرتضی. (۱۳۷۲) فطرت، تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهارم.
- مکارم شیرازی، ناصر. (۱۳۸۷) تفسیر نمونه، تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول.
منبع: پژوهشنامه متين شماره ۴۴