يکي از علوم بسيار مهم و مفيد قرآن، علم«اسباب نزول»يا«شأن نزول» آيات قرآن است. اين علم ارتباط کاملي با نزول تدريجي قرآن دارد و در حقيقت يکي از دلائل نزول تدريجي قرآن است.
آيات قرآن در يک تقسيم بندي کلي به دو دسته تقسيم ميشود:
۱/ آياتي که بدون سبب خاص و براي ارشاد و هدايت عموم مردم نازل شده است. آيات بسياري در قرآن وجود دارد که ظاهراً شأن نزول خاصي ندارد.
۲/ آياتي که نزول آنها به دنبال واقعهاي خاص و يا براي پاسخ به سؤالات و مشکلاتي بوده است. واقعه و ماجرايي که در پي آن آيه و يا آياتي از قرآن نازل شده است، «سبب نزول» و جمع آن «اسباب نزول» نام دارد. بنابراين اسباب نزول زمينههايي است که در تحت آن آيات نازل شده است. مثلاً سبب نزول آيه ۱۰۰ به بعد سوره آل عمران آن بوده است که به تحريک و توطئه يهوديان ميان دو قبيله مسلمانان «أوس» و «خزرج» در مدينه اختلاف افتاد و فرياد «اسلحه»«اسلحه» در بين آنها بالا گرفت. خداوند متعال آيات صد به بعد سوره آل عمران را بر پيامبر (ص) نازل کرد و مسلمانان را به يگانگي و دوستي تشويق نمود.
نمونه ديگر آنکه در باره ذوالقرنين از پيامبر (ص) سؤال شد و به دنبال آن آيات ۸۳ تا ۹۸ سوره کهف نازل گرديد. يا از آن حضرت در باره روح سؤال کردند و آيه ۸۵ سوره اسراء نازل شد.
در باره اسباب نزول آيات کتابهاي زيادي نوشته شده است. معروفترين آنها «اسباب النزول» واحدي نيشابوري متوفاي ۴۶۸ است. بسياري از مفسرين نيز در ضمن تفسير آيات معمولاً به سبب نزول آنها- در صورت وجود سبب نزول- اشاره ميکنند.
اهميت و فايده اسباب نزول
هر سخني در مواقع مختلف معاني گوناگوني دارد. براي درک درست هر گفتاري، محيط خارجي و قرائن همراه آن بسيار بايسته است. از اين رو در علم معاني و بيان که از علوم مهم بلاغي است دانستن «مقتضاي حال» در فهم مراد گوينده بسيار مهم است.
قرآن کريم کلام خداست که بصورت نوشتار پس از گذشت بيش از ۱۴۰۰ سال به دست ما رسيده است. دانستن مناسبتهايي که باعث نزول آيات آن شده در فهم صحيح آيات بسيار موثر است. علاوه بر اين قرآن بر خلاف تورات و انجيل بر اساس مسير تاريخي تدوين نشده است. چه بسا آيهاي در مدينه نازل شده ولي به امر پيامبر (ص) در بين سورهاي که مکي است قرار داده شده است.۱ مانند آيه ۲۰ سوره مزمل. حتي گاه اول و آخر آيهاي که اکنون در کنار يکديگرند در دو زمان و در ارتباط با دو واقعه مختلف نازل شدهاند. دانستن شأن نزول در فهم و تفکيک آنها از يکديگر بسيار مهم است. مانند آيه سوم سوره مائده و يا آيه ۳۳ سوره احزاب. بنابراين آگاهي از محيط خارجي و اسباب نزول آيه در فهم صحيح آن بسيار راهگشاست.
در ذيل به چند نمونه قرآني براي دانستن اهميت سبب نزول در فهم صحيح آيه اشاره ميشود.
۱/ خداوند متعال در آيه ۱۱۵ سوره بقره ميفرمايد:" وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ". مدلول ظاهر اين آيه نشان ميدهد که بر نمازگزاران ايستادن به جانب قبله واجب نيست.به هر کجا روي کنند به سوي خداوند هستند و نماز آنها صحيح است. حال آنکه توجه به قبله از نظر مسلمانان شرط واجب است.
توجه به شأن نزولهايي که در باره آيه فوق وارد شده است مانع برداشت غلط از آيه ميشود. ابن عباس ميگويد: اين آيه مربوط به تغيير قبله است، هنگامي که قبله مسلمانان از بيتالمقدس به کعبه تغيير يافت يهود در مقام انکار بر آمدند و به مسلمانان ايراد کردند که مگر ميشود قبله را تغيير داد؟ آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد که شرق و غرب جهان از آن خداست.
در روايت ديگري ميخوانيم که اين آيه در مورد نماز مستحبي نازل شده است که هرگاه انسان سوار بر مرکب باشد به هر سو که برود (هر چند پشت به قبله باشد) ميتواند نماز مستحبي بخواند.
۲/ خداوند متعال در آيه ۹۳ سوره مائده ميفرمايد:" لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ..." در سبب نزول اين آيه گفته شده است: هنگامي که آيه ۹۰ سوره مائده در مورد حرمت شرابخواري نازل شد برخي از ياران پيامبر (ص) خدمت ايشان رسيده و عرض کردند: حال ياران ما که روزي در بدر و احد شرکت کردهاند و به خدا و رسول و قيامت نيز ايمان دارند، ولي پيش از اين حرمت، شراب نوشيدهاند چون است.اين بود که آيه فوق نازل شد و اعلام نمود که حکم تحريم عطف به ما سبق نميشود (مجمع البيان: )
۳/ خداوند متعال در آيه ۱۴۵ سوره انعام ميفرمايد:" قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَّسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ". تعبير «لا...الاّ» براي حصر است لذا معناي انحصار موارد حرمت خوردنيها در ميته، خون ريخته شده و گوشت خوک است يا آنکه نام الله براي موقع ذبح برده نشده است. حال آنکه قطعاً ميدانيم موارد خوراکيهاي حرام منحصر به اين چهار مورد نيست. مثلاً گوشت حيوانات درنده حرام است و ماهيان بدون فلس نيز (به نظر شيعه) حرام است. در شأن نزول آن گفتهاند کافران چهار مورد فوق را حلال ميدانستند و خداوند در بيان مخالفت با آنها ميفرمايد:هيچ حرامي جز مردار، خون، گوشت خوک و ذبيحه غير شرعي که شما آنها را حلال ميدانيد.وجود ندارد. لذا حصر در آيه حصر اضافي است نه حقيقي.
عدم توجه به سبب نزول آيه باعث شده برخي از مذاهب اهل سنت مانند امام مالک خوردنيهاي حرام را منحصر به چهار مورد مذکور در آيه کند.
۴/ خداوند متعال در آيه ۹۶ سوره مائده ميفرمايد:" أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعاً لَّكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً". در شأن نزول اين آيه آمده است: هنگامي که پيامبر اسلام (ص) و مسلمانان در سال حديبيه براي عمره با حال احرام حرکت ميکردند. در وسط راه با حيوانات وحشي فراواني روبرو شدند بطوريکه ميتوانستند آنها را با دست و نيزه شکار کنند. آيه فوق بخشي از آياتي است که در آنجا نازل شد و مسلمانان را ازصيد آنها بر حذر داشت (بحراني، البرهان، ۲/۵۲۵).
بنابراين مراد از حليت صيد حيوانات دريايي در آيه تنها بيان جواز صيد حيوانات دريايي در حال احرام است و آيه در مقام بيان اينکه چه حيوانات دريايي حلال هستند و چه حيواناتي حرام نيست نميباشد. عدم توجه به مفاد و شأن نزول آيه باعث شده فقهاي اهل سنت همه حيوانات دريايي را حلال بدانند.
عموميت لفظ نه خصوصيت سبب
در علم اصول فقه بحثي است که معمولاً در فهم احکام فقهي توجه به عموميت لفظ است نه خصوصيت موردي که آيه يا حديثي در باره آن نازل شده است. مثلاً آيه ظهار (آيات ۱ تا ۴ سوره مجادله) در مورد يکي از زنان انصار (بنام خوله) که شوهرش (اوس) از روي عصبانيت او را به رسم جاهليت طلاق داده بود نازل شده است " قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ...".
همچنين آيه لعان (آيات ۶-۹ سوره نور) در مورد سعدبن عباده و هلالبن اميه نازل شده است که هر کدام زنان خود را با مردي در حال زنا ديده بودند و به دنبال آن آيات ۶ تا ۹ سوره نور به عنوان راه حل دقيقي براي اثبات جرم نازل شد. همچنين آيه ۴ سوره نور مربوط به تهمت زنان به عايشه در حديث افک است.
در اين موارد و دهها مورد ديگر گرچه آيات در مورد اشخاص بخصوصي نازل شده است اما احکام آيات عمومي است و شامل همه مسلماناني که در شرايط مشابهي قرار گيرند ميشود. از اين رو در هيچ يک از اين موارد خداوند متعال نام اشخاص را ذکر نکرده است. و با اسم موصول «التي» يا «الذين» يا «الذي» و امثال آن که الفاظي عمومي هستند حکم را ذکر کرده است.
ازاين رو سبب نزول شأن هميشه باعث تخصيص حکم به افراد خاص نميباشد. اين است معناي اصطلاح، «آنچه مهم است عموميت لفظ است نه مورد خاص.». البته تشخيص موارد اين اصطلاح نياز به مهارت و آشنايي با قرآن دارد. مثلاً خداوند متعال در آيه ۱۷۳ سوره آل عمران ميفرمايد:« الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً...» بديهي است مراد از «الناس» در اين آيه «همه مردم» نميتواند باشد و الاّ معنا ندارد بگوييم. همه مردم گفتند که «همه مردم» بر عليه شما جمع شدهاند! لذا گرچه لفظ «الناس» عام است اما عموميت آن مراد نيست.
در شأن نزول آيه آمده است که اين آيه در مورد جنگ حمراءالاسد (تعقيب مشرکين پس از جنگ احد) نازل شد. ابوسفيان از گروهي از قبيله عبدالقيس که براي خريد گندم عازم مدينه بودند در خواست کرد وقتي به مدينه رسيدند به پيامبر (ص) اطلاع دهند که ابوسفيان لشکر بزرگي بر عليه مسلمانان بسيج کرده است تا بدينوسيله مسلمانان ترسيده و از تعقيب سپاه قريش منصرف شوند.
مشکلات تعيين سبب نزول
علم اسباب نزول به همان اندازه که از اهميت والايي در فهم بسياري از آيات قرآن برخوردار است، داراي مشکلات فراواني در تشخيص آن ميباشد.
اولين و مهمترين مشکل اسباب نزول آن است که اکثر نقلهاي آن مرسل۱است. دليل اين امر دستور منع نوشتن حديث توسط خلفاي اوليه (ابوبکر و عمر و عثمان) بوده است. دومين مشکل اسباب نزول قرآن اين است که در موارد زيادي نقلهاي اسباب نزول با يکديگر متفاوت و چه بسا متهاتف است. بويژه در مورد آياتي که مربوط به مباحث امامت و خلافت پس از پيامبر (ص) ميباشد.
سومين مشکل، جرح و تعديل راويان اسباب نزول است. در موارد زيادي راوياني که سبب نزول آيهاي را نقل کردهاند به جرم تشيع و يا تمايل به تشيع جرح شده و نقل آنها از اعتبار ساقط شده است.
آخرين مشکل آن است که راويان اسباب نزول در مواردي تطبيق آيه را با شأن نزول آن اشتباه کردهاند. مثلاً ترمذي به سندي که آن را صحيح دانسته از ابن عباس نقل ميکند:«يک يهودي با پيامبر (ص) برخورد کرد و از او پرسيد: اي ابوالقاسم آيا اگر خداوند آسمانها را اينگونه زمينها را آن گونه، آب را چنين و کوهها را چنان و ساير مخلوقات را به اين صورت آفريده بود بهتر نبود؟ پس خداوند اين آيه را نازل کرد: « وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِه»(انعام(۶):۹۱). سيوطي پس از ذکر اين نمونه ميگويد: «در واقع داستان اينگونه است که پيامبر اين آيه را در پاسخ مرد يهودي تلاوت کرد (نه آنکه آيه در آن زمان نازل شد) زيرا اين آيه مکي است» (الاتقان ۱/۱۲۳).