خلاصه این شبهه آن است که اگر فصاحت و بلاغت و علوم ادبی از ذوق بشر جاری شده و ساخته خود اوست، چگونه بشر نمیتواند کلامی فصیح و بلیغ مانند قرآن بیاورد؟
در رد این شبهه مرحوم سید مرتضی رضوان الله علیه از علمای امامیه و نیز برخی از علمای عامه قائل به نظریه «صرفه» شدهاند. آنها میگویند آوردن کتابی فصیح و بلیغ مانند قرآن و یا سورهای مانند سورههای قرآن عادتا امر محالی نیست و بشر میتواند مانند آن را بیاورد، ولی خدای سبحان در مقام اعجاز، دیگران را از آوردن مثل آن منصرف میسازد و برای آنان مانعی ایجاد میکند تا توانایی مثل آوری را نداشته باشند.
این نظر ناتمام است؛ زیرا قرآن را کلامی عادی و فاقد عظمت و فوق العاده بودن میداند، در حالی که قرآن کریم تجلی ذات اقدس اله است و مبدأ نزول آن اسمای حسنای الهی است. اگر مردم عادی توان آوردن مثل قرآن را ندارند برای آن است که خود قرآن مثلپذیر نیست نه اینکه مثلپذیر و کلامی عادی باشد اما خداوند از باب ضرورت مانع منکران گردد.
افزون بر این، معجزه بودن یک چیز، در صورتی است که نه تنها در همان زمان و در آینده، مثل بر آن نباشد، بلکه در گذشته نیز چنین مثلی برای او نبوده باشد. برای مثال معجزه بودن عصای موسی(علیهالسلام) فقط به این نیست که در زمان خودش معجزه بوده، بلکه معجزه بودنش به این است که تا روز قیامت مثل نداشته باشد، بلکه از آغاز خلقت انسان نیز لازم است که کسی مثل آن را نیاورده باشد.
اگر چنین است، پس قول به صرفه نمیتواند راهگشا باشد؛ زیرا نهایت کاری که صورت گیرد آن است که در همان حال و در آینده خداوند مانع دیگران بشود ولی نسبت به گذشته چنین چیزی نیست و نمیتوان به آن ملتزم شد. پس پذیرش این نظریه، اگر بطلانش در مورد سوره و آیه واضح نباشد، در مورد اصل قرآن واضح البطلان است، مگر آنکه کسی ملتزم شود که چون خداوند میدانست که در فلان مقطع تاریخ چنین چیزی را به عنوان معجزه به پیامبری از پیامبران خود عطا میکند، از آغاز تاریخ کسی را به آوردن همانند آن قادر نکرد و همگان را از آن منصرف نمود.[۱]
پاسخ شبهه
تا بدینجا روشن شد كه شبهه یادشده را نمیتوان با نظریه «صرفه» پاسخ داد.
اما در مقام پاسخ به شبهه یادشده باید گفت که فصاحت و بلاغت سه رکن دارد: اول آنکه باید انسان به آنچه در جهان موجود است، آگاهی نسبی داشته باشد. دوم آنکه توانایی ساختن الفاظ و قرار دادن آنها برای معانی را داشته باشد. سوم اینکه بتواند آن معانی دانسته شده را با الفاظ مناسب آن به کار برد و به مخاطب خود برساند؛ البته منظور از تناسب، همان انسجام بین واقعیتهای موجود در عالم است.
آنچه از این سه رکن در اختیار بشر است و بدان احاطه دارد، تولید الفاظ و قرار دادن آنهاست اما نسبت به دو رکن دیگر توانایی و احاطه لازم را ندارد؛ زیرا معانی و دانستههای بشری دارای گسترش بسیار زیادی است و برخی از افراد، تنها به اندکی از آن احاطه دارند و برخی به بیشتر.
تنها معصومین علیهم السلام هستند كه به همه آن معانی احاطه دارند و اما اینکه از کدام معنا به کدام لفظ و در چه موقعیت باید تعبیر شود، این از ذوق و فطرت انسان سرچشمه میگیرد و در همگان پدید نمیآید، چون از شئون عقل عملی است و انسانها از این جهت بسیار متفاوتند، نظیر استعداد شعر گفتن که در برخی وجود دارد و در برخی اصلا وجود ندارد. البته کسانی که ذاتا استعداد دارند میتوانند با پرورش و تحصیل علم مربوط استعداد خود را شکوفا کنند، لکن مرتبه بالای آن که به حد اعجاز میرسد برای غیر معصوم مقدور نمیباشد. حتی در کلام معصومین، سخنی همتای قرآن کریم یافت نمیشود، چه اینکه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نه قبل از بعثت و نه بعد از آن کلامی همتای قرآن کریم ارائه نکرد و آنچه از کلمات جامعه آن حضرت رسیده است هرگز هم وزن ادبی قرآن کریم نیست.
نظیر شبهه فوق آن است که شخصی بگوید چرا بشری که شمشیر را ساخته نمیتواند در صحنه پیکار پیروز گردد؟ این سخن نادرست است؛ زیرا شمشیر ابزاری است که میتوان به وسیله آن پیروز گردید، اما اینکه پیروزی به وسیله آن حاصل شود، بستگی به شجاعت مجاهدان صحنه جنگ و بسیاری از عوام دیگر دارد.
نتیجه بحث اینکه بشر، گرچه مواد خام و سرمایههای اولیه فصاحت و بلاغت را خودش ساخته ولی توانایی ساختن کلام فصیح و بلیغی در حد قرآن کریم را ندارد.[۲]
پی نوشتها:
[۱]. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم( قرآن در قرآن)، ج۱، ص۱۶۵.
[۲]. همان، ص۱۶۵-۱۶۶.
بخشی از مقاله جواهر محمدی
منبع: http://intjz.net/maqalat/t-shobate-quran.htm