آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

حقوق بشر در قرآن

خداوند متعال در چه سوره‌ها و در چه آیاتی به حقوق بشر اشاره فرموده است؟

قبل از ورود به بحث، یادآوری چند مطلب ضروری است.

۱- در اواخر قرن ششم میلادی با بعثت حضرت محمد بن عبد الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، رسالت آخرین پیامبر الهی در جوامع بشری آغاز می‌شود، این پیامبر عظیم الشأن از طرف خداوند متعال، اصول و مبادی كاملترین نظام اخلاقی، اقتصادی، سیاسی، هنری، فرهنگی، فقهی و حقوقی را برای مردم دنیا عرضه نمود كه در منابع اولیة اسلامی؛ یعنی قرآن، سنت، عقل فطری و اجماع موجود است.

۲- در تاریخ ۱۹ آذر ۱۳۲۷ شمسی، متنی با عنوان «اعلامیة حقوق بشر» در مجمع عمومی سازمان ملل‌متحد، با رأی اكثریت اعضاء، به‌تصویب رسید، این متن دارای یك مقدمه و ۳۰ ماده می‌باشد. كه می‌توان آن را در پنج حق اساسی خلاصه نمود.: الف- حق حیات، ب- حق كرامت، ج- حق آزادی، د- حق تعلیم و تربیت و ه‍- حق مساوات.

این حقوق پنجگانه به معنای حق در اصطلاح علم حقوق نیست، بلكه فراتر از آن است و شامل احكام نیز می‌شود. به عبارت دیگر: این حقوق به معنای امتیاز یا اختصاص نیست كه قابل نقل و انتقال و اسقاط باشد.

به عنوان مثال، از دیدگاه اسلام هیچ كس نباید و نمی‌تواند امتیازی را كه خداوند به عنوان كرامت و شرف و حیثیت ارزشی به او عنایت فرموده است به دیگری واگذا نموده و یا اسقاط نماید.

۳- لازم به یادآوری است كه، برخی از مواد اعلامیة حقوق بشر به دو دلیل، مورد پذیرش جهان اسلام واقع نشده است.

الف- خاستگاه اعلامیه حقوق بشر، مطابق با فرهنگ جامعه غرب است و نمودهای فرهنگ غربی با نمودهای فرهنگ جهان اسلام مختلف است.

ب- برخی از مواد این اعلامیه، با ایدئولوژی و جهان بینی اسلام سازگار نبود؛ مانند: آزادی به معنای مطلق و غربی آن.

۴- نظام حقوقی مطلوب باید دارای ویژگی‌هایی باشد كه مهمترین آنها عبارت است از:

الف- با توجه به همة ابعاد وجودی انسان و همة ویژگی‌های طبیعی و فطری وی وضع شده باشد؛ یعنی هماهنگ با آفرینش و فطرت انسان باشد.[۱]

ب- قانون فراگیر باید خالی از اشتباه باشد و این در صورتی است كه آن قانون، الهی باشد، ولی با توجه به این‌كه فكر بشر محدود است، قوانین بشری نیز، خالی از اشتباه نیست.

ج- هدف نهایی حقوق از دیدگاه اسلام، تأمین سعادت همه جانبه و قرب و رضای خداست؛ بنابراین قانون در عین حالی كه روابط اجتماعی و حقوق فردی را تنظیم می‌كند، باید انسان را در رسیدن به هدف نهائیش نیز كمك كند.

د- قانون باید جامع و گسترده باشد و همة نیازهای حقوقی جامعه را تأمین نماید.

ه‍- اجرای آن سخت و دشوار نباشد و به اصطلاح سمحه و سهله باشد.[۲]

و- نظام حقوقی مطلوب باید، هم از انسجام برخوردار باشد؛ یعنی با سایر نظامهای اجتماعی؛ مانند اخلاق، دین و مانند آن، هماهنگ‌باشد تا مجموعاً یك سیستم جامع،منسجم و هماهنگ را به‌ وجود آورد.

ز- حافظ منافع عموم باشد.
حقوق بشر از منظر آیات و روایات

از آنجا كه محور اساسی حقوق بشر، عبارت از حق حیات، آزادی، كرامت، تعلیم و تربیت و مساوات می‌باشد، به توضیح این حقوق می‌پردازیم.
الف- حق حیات

مهمترین اصلی كه در مجموعة حقوق بشر، مورد توجه قرار گرفته و هماهنگ با قوانین فطری و طبیعی است، حق حیات می‌باشد.

توضیح این‌كه، تا وقتی فرد مزاحم حیات اجتماعی مردم نباشد قانون باید از حق حیات او حمایت نماید و امنیت لازم را در این زمینه فراهم آورد. این مسأله ظاهراً در هیچ یك از مكاتب حقوقی مورد تردید نیست، جز در مكتب فاشیسم كه كمال انسانها را در تضاد و جنگ می‌بیند و تحمیل اراده بر دیگران، و استثمار آنها را از حقوق طبیعی افراد یا گروههای قدرتمند می‌داند؛ لذا حق حیات برای طبقة ضعیف، ضمانت قانونی ندارد.

بی‌تردید در مكتب اسلام، اگر اصولی به عنوان حقوق طبیعی قابل اثبات باشد در رأس همة آنها حق حیات خواهد بود.

باید به این نكته توجه داشت كه حق حیات نیز مانند همة حقوق طبیعی و غیر طبیعی، مطلق نیست و همة طرفداران حقوق طبیعی نیز به این نكته معترفند كه، حق حیات برای افراد تا آنجا محترم است كه زندگی انسان دیگری را به خطر نیندازد؛ از این رو، كشتن شخصی كه به انسان حمله می‌كند و قصد جان او را دارد در منطق همه انسانها مجاز است؛ حتی تشریع حكم قصاص نیز به منظور حفظ حیات انسانهاست. قرآن مجید این نكته را با مختصر ترین جمله و زیباترین عبارت بیان فرموده است: «وَ لَكُمْ فىِ الْقِصَاصِ حَیَوةٌ یَأُوْلىِ الْأَلْبَابِ»، و برای شما در قصاص، حیات و زندگی است ای صاحبان عقل و خرد!(بقره/۱۷۹).

اینگونه كیفر و مجازات در واقع برای حفظ حیات افراد جامعه می‌باشد و در نقطه مقابل، چشم پوشی از قاتل در واقع ارزش حیات انسانها را از بین می‌برد.

همچنین در اسلام برای كسانی كه حیات معنوی انسانها را به خطر بیندازند مجازات اعدام تعیین شده است، كه تفصیل آن در حقوق جزا آمده است؛ بنابراین، حق حیات برای كسانی محفوظ است كه مرتكب چنین جرائمی نشده باشند.

در اینجا بعضی از آیات قرآن مجید و روایات معصومین (علیهم السّلام) را یادآور می‌شویم:

۱- «مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فىِ الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا»، هركس، انسانی را به‌دون ارتكاب قتل یا فساد در روی زمین، بكشد چنان است كه گویی همة انسانها را كشته و هركس انسانی را از مرگ رهایی بخشد چنان است كه گویی همة مردم را زنده كرده است(مائده/۳۲).

۲- «وَ إِذَا الْمَوْءُدَةُ سُئلَتْ * بِأَىّ‏ِ ذَنبٍ قُتِلَتْ»،و در آن هنگام كه [در ارتباط با] دختران زنده به گور شده سؤال شود، به كدامین گناه كشته شدند؟(تكویر/۹-۸). در این آیة شریفه، زنده به گور كردن دختران را، با شدیدترین لحن مزمت نموده است.

۳- «وَ لَا تَقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ بِكُمْ رَحِیمًا * وَ مَن یَفْعَلْ ذَالِكَ عُدْوَانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نَارًا وَ كَانَ ذَالِكَ عَلىَ اللَّهِ یَسِیرًا»، و خودرا مكشید، زیرا خداوند به شما مهربان است و هركس چنین كاری را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به زودی او را در آتش می‌اندازیم و این كار برای خدا آسان است(نساء/۲۹).

این آیه شریفه در رابطه با حرمت خودكشی می‌باشد؛ امام صادق(علیه السلام) به این آیه در تحریم خودكشی استناد نموده‌اند.[۳]

۴- «فَانظُرْ إِلىَ ءَاثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَیْفَ یحُْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتهَِا»، به آثار رحمت الهی بنگرید كه چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می‌كند(روم/۵۰).

حال كه زندگی گیاهان، رحمت خداوندی است قطعاً و به طریق اولی، حیات جانوران و مافوق آنها؛ یعنی حیات انسانها عالی ترین و ارزنده‌ترین رحمت الهی است؛ لذا همة انسانها حق برخورداری از این رحمت الهی را دارند و هیچ كس نباید مزاحم این حق باشد.

از موارد دیگری كه در رابطه با اهمیت حق حیات می‌توان به آن اشاره نمود عبارتند از:

الف- حرمت سقط جنین در اسلام.[۴]

‌ب- حق ارث بردن نطفه‌ای كه در رحم مادر به او روح دمیده شده است.

‌ج- ممنوعیت پناه دادن قاتل.[۵]

‌د- وارد ساختن كمترین ضربه به انسان، موجب مجازات و كیفر (دیه یا قصاص) است.

‌ه- در ریختن خون تقیه نیست.[۶]یعنی كسی نمی‌تواند برای این‌كه خون خودش حفظ شود دیگری را بكشد.

‌و- مذمت راضی بودن به ریخته شدن خون دیگران.

‌ز- تبدیل یا سقوط برخی از احكام و تكالیف دینی، از انسان مكلف، به هنگام ضرر جانی.

افزون بر موارد فوق، در اسلام شكار حیوانات و كشتن آنها برای خوشگذرانی حرام شده است. در روایات اهمیت زیادی به حقوق حیوانات داده شده است تا آنجا كه حدود ۳۲ حق در برخی از كتابها برشمرده شده است.

بنابراین، دین مقدس اسلام كه تا این اندازه به حق حیات حیوانات اهمیت می‌دهد به طریق اولی برای حق حیات انسان اهمیت و ارزش بیشتری قائل است.
ب- حق كرامت:

یكی از حقوق اساسی پنجگانه بشر، حق كرامت است؛ كرامت به معنای حیثیت، احترام و شرافت انسانی است و خود به دو قسم: كرامت ذاتی و كرامت ارزشی تقسیم می‌شود. دین مقدس اسلام و قانون اساسی و منشور هدایت آن، یعنی قرآن مجید، به هردو قسم از كرامت انسانی توجه نموده است.

۱- كرامت ذاتی: منظور از این نوع كرامت، این است كه خداوند نوع انسانی را در آفرینش برتر و گرامی‌تر از سایر موجودات قرار داده است. ادیان الهی، برخی از نظامهای حقوقی و مكتبهای اخلاقی در كرامت ذاتی انسان اتفاق نظر دارند.

خداوند متعال می‌فرماید: «و لقد كرمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی كثیر ممن خلقناكم تفضیلاً»، ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم و آنها را در خشكی و دریا [بر مركبهای راهوار] حمل كردیم و از انواع روزی‌های پاكیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی كه خلق كرده‌ایم برتری بخشیدیم(اسراء/۷۰).

در مورد كرامت ذاتی انسان، روایات زیادی نیز وجود دارد كه در كتب روائی آمده است.

منشأ كرامت ذاتی عبارت است از: ربطة با ارزش خداوند با انسان، كه از آیة شریفة «و نفخت فیه من روحی»، در انسان از روح خودم دمیدم»(ص/۷۲). استفاده می‌شود كه با این تكریم، او را مسجود فرشتگان قرار داد و نیز منشأ این كرامت، صفات، نیروها و استعدادهای بسیار با اهمیت است كه با به كار انداختن آنها در مسیر حیات معقول، به كرامت عالی ارزشی نائل می‌گردد.

۲- كرامت ارزشی: برتر از كرامت ذاتی انسانها، كرامت ارزشی است كه معیار این ارزش را قرآن كریم، تقوا معرفی می‌نماید.

چنانكه می‌فرماید: «ان اكرمكم عند الله اتقیكم»، گرامی‌ترین شما نزد خداوند، با تقواترین شما است(حجرات/۱۳).

لازم به یادآوری است، با كمال تأسف برخی از نظامهای حقوقی دنیا و از آن جمله، حقوق بشر از دیدگاه غرب، كرامت انسانی را منحصر به كرامت ذاتی نموده است و از كرامت و حیثیت بالاتر كه آن‌را كرامت ارزشی می‌نامند، سخنی به میان نیاورده‌اند. در نتیجه، حركت پویا و كمالی انسانها را در مسیر حیات معقول متوقف می‌سازند و این تخیل كه مسائل حقوقی غیر از مسائل اخلاقی (و ارزشی) است، اساس بلاتكلیفی بشریت را در دوران معاصر فراهم آورده است.
ج- حق تعلیم و تربیت

یكی دیگر از حقوق اساسی پنجگانه بشر، حق تعلیم و تربیت (حق آموزش و پرورش) می‌باشد.

آموزش، فراگیری، و پرورش، گرویدن است. گرویدن اگرچه به فراگیری نیازمند است، ولی عین آن نیست؛ بلكه عبارت از تحول و دگرگونی در «من» یا حداقل در عناصر فعال اساسی «من» است.

تعلیم و تربیت، مهمترین ضامن جدائی نیك از بد و پاكیزگی از آلودگی‌ها است. مسامحه و سهل انگاری در تعلیم و تربیت، موجب نابود شدن استعدادها و نیروهای سازنده‌ای است كه خداوند متعال در نهاد انسانها به ودیعت نهاده است.

قرآن كریم، و روایات معصومین (علیهم السلام)، توجه به‌سزائی به مسألة تعلیم و تربیت و علم و دانش نموده است كه در اینجا تنها به برخی از آیات قرآن اشاره می‌كنیم.

۱- «اقرء باسم ربك الذی خلق * خلق الانسان من علق * اقرء و ربك الاكرم * الذی علم بالقلم * علم الانسان ما لم یعلم»، بخوان به نام پروردگارت كه آفریده است، او كه انسان را از خون بسته خلق كرد! بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان كه به وسیلة قلم تعلیم فرمود و به انسان چیزی را كه نمی‌دانست آموخت(علق/۵-۱).

۲- «قل رب زدنی علماً»، (ای پیامبر!) بگو: پرودگارا ! دانش مرا زیاد كن(طه/۱۱۴). خداوند متعال به معلم بشر كه رسول‌خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، دستور می‌دهد: همواره از خداوند،فزونی دانش خویش را طلب ‌نما.

۳- «من یؤتی الحكمة فقد اوتی خیراً كثیراً»، به هركس دانش و حكمت داده شود، خیر فراوانی به او داده شده است(بقره/۲۶۹).

۴- «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذكر اولوا الالباب»، آیا كسانی كه می‌دانند با كسانی كه نمی‌دانند یكسانند؟ تنها خردمندان متذكر می‌شوند [و این تفاوت را می‌فهمند](زمر/۹).

۵- «یرفع الله الذین آمنوا منكم و الذین اوتوا العلم درجات»، خداوند به كسانی كه ایمان آورده‌اند و كسانی را كه علم به آنان داده شده، درجات عظیم می‌بخشد(مجادله/۱۱).

۶- «انما یخشی الله من عباده العلماء»، [از میان بندگان خدا] تنها دانشمندان از او می‌ترسند(فاطر/۲۸).

آیاتی نیز وجود دارد كه اهمیت تربیت و تزكیه را می‌رساند:

۷- خداوند می‌فرماید: «قد افلح من زكیها»، هركس نفس خودرا پاك و تربیت نمود، رستگار شد(شمس/۹).

۸- «قد افلح من تزكی»، به یقین كسی كه پاكی جست، و خود را تزكیه و تربیت نمود، رستگار شد(اعلی/۱۴).

از این آیات استفاده می‌شود كه تا چه اندازه، خداوند به تعلیم و تربیت افراد اهمیت داده و آن را از مهمترین رسالتهای انبیاء نیز برمی‌شمرد.
د- حق آزادی

یكی از اصولی كه در مجموعة حقوق بشر جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده است، اصل آزادی است. همة افراد نسبت به آن عشق می‌ورزند و امروزه همة فلاسفة حقوق، بر لزوم این اصل در قانونگذاری تأكید می‌ورزند، هرچند در حدود آن اختلاف دارند. حتی افرادی مانند «هایز» حقوق طبیعی را تنها در آزادی افراد خلاصه نموده‌اند.

دیدگاه اسلام نیز راجع به آزادی حقوقی، مثبت است.

قرآن كریم و احادیث معصومین (علیهم السّلام)، انسان را موجودی با اراده و انتخابگر معرفی نموده كه در افعال و عقاید خود، بر اساس شناخت و اراده تصمیم می‌گیرد. به همین جهت، تحمیل عقیده در زمینة شناخت و ایمان را غیر ممكن می‌داند و با جملاتی مانند «لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»، در قبول دین اكراهی نیست، راه درست از راه انحرافی روشن شده است» (بقره/۲۵۶). روشن می‌سازد كه عقیده و ایمان، از امور قلبی است و در امر قلبی اجبار معنا و مفهومی ندارد.
آزادی از دیدگاه اسلام و غرب:

در تمدن مغرب زمین، چه در جهان سرمایه‌داری (كاپیتالیست) و چه در دنیای كمونیستی (سوسیالیست) چون اصل، بهره‌برداری هرچه بیشتر از مادیات است؛ لذا افراد از قیود اخلاقی و عقاید دینی و مفاهیم متعالی انسانی آزادند. آنها انسان را در جنبه‌های مادی و شهوانی آزاد می‌دانند و از تكاملی كه ناموس آفرینش برای او برنامه‌ریزی كرده است، باز می‌دارند. در حالی كه هدف اسلام از آزادی، تعالی و ترقی روح و تكامل آن می‌باشد.

این معنا در سایة برداشتن موانعی مانند پرستش غیر خدا همچون بتها، شهوت رانی، پیروی از هوای نفس و زیر بار غیر خدا رفتن تحقق می‌یابد.

در نتیجه، آزادی به معنای غربی آن مساوی با بی‌بند و باری است، در حالی كه در منطق اسلام بی‌بندوباری و فرار از قوانین انسانی را نمی‌توان آزادی نامید، بلكه این بی‌بندوباری، دشمن بی امان آزادی و شخصیت انسان است كه به آزادی «اپیكوری» معروف شده است و جز خواسته‌های لذتی، چیزی را به رسمیت نمی‌شناسد.

این نوع از آزادی، از قدیمی‌ترین دوران‌های معرفت بشری، هم به وسیلة ادیان الهی و هم حكما و اخلاقیون، با بصیرت بشری مردود شناخته شده است. هدف قرار دادن اشباع غرایز حیوانی، وضع روانی انسان را به «نهیلیسم» (پوچ‌گرایی) می‌كشاند و این حقیقت تجربه شده است.

وقتی كه می‌گوئیم «آزادی بلی، بی‌بندوباری نه» نمی‌خواهیم جلو برخورداری از لذت آزادی را بگیریم و مردم را از خلاقیتهای فكری و هنری و نتایج آنها محروم سازیم، بلكه برعكس می‌خواهیم انسانها را از لذت صوری بی‌بند و باری، به برخورداری از لذایذ حقیقی تحریك و تشویق كنیم.
انواع آزادی حقوقی

در یك نظام حقوقی، آزادی‌انواع و اقسامی دارد. در اینجا به بعضی از این انواع و دیدگاه اسلام درباره آنها اشاره می‌كنیم.
۱- آزادی عقیده و مذهب

به‌دون شك اسلام مكتب جهانی و دارای جهان‌بینی ویژه‌ای است كه در بر دارندة تمام امتیازات انسانی در دیگر ادیان الهی است؛ لذا آزادی عقیده را به مفهومی كه در غرب از آن سخن می‌گویند نمی‌پذیرد؛ یعنی نمی‌گوید: هركس آزاد است هر عقیده‌ای را داشته باشد، مگر آن كه زیانی به دیگران رساند؛ ولی در عین حال تحمیل عقیده، اجبار و اكراه در زمینة شناخت و عقیده و ایمان را غیر ممكن می‌داند، قرآن كریم می‌فرماید: «لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»، در قبول دین اكراهی نیست، راه درست از راه انحرافی، روشن شده است(بقره/۲۵۶).

در جای دیگر می‌فرماید:‌ «قل الحق من ربكم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیكفر»، بگو: این حق است از سوی پروردگارتان، هركس می‌خواهد ایمان بیاورد و هركس می‌خواهد كافر گردد(كهف/۲۹).
شواهد اجباری نبودن عقیده:

۱- ممنوعیت تفتیش عقاید: اسلام هرگز اجازة تفتیش عقاید را نمی‌دهد و اگر كسی لفظاً اظهار قبول اسلام كرد این اظهار را محترم می‌شمارد. می‌فرماید: «و لا تقولوا لمن القی الیكم السلام لست مؤمناً»، به كسی كه اظهار صلح و اسلام می‌كند، نگویید مسلمان نیستی(نساء/۹۴).

۲- پذیرش عذر: هرگاه كسی به قدر كافی تحقیق كند و در عین حال موفق به یافتن آیین حق نشود، نزد خداوند معذور است و در پیشگاه او مستحق مجازات نیست، بلكه به خاطر تلاش در راه تحقیق پاداش می‌یابد.

۳- زندگی مسالمت آمیز با اقلیتهای دینی: پیروان ادیان آسمانی حق دارند به عنوان یك اقلیت مذهبی (طبق شرائط ذمه) در كشورهای اسلامی زندگی كنند و تحت حمایت حكومت و قوانین اسلامی باشند، نمی‌توان آنها را به ترك عقیده یا حتی ترك مراسم مذهبی خودشان مجبور ساخت، مگر آن كه اقدامی بر علیه مسلمانان و انحراف آنان داشته باشند.

۴- پناه داده به مشركین برای شناخت حق: دین اسلام به همگان حتی مشركان اجازه تحقیق در مذهب می‌دهد و می‌فرماید: «و ان احد من المشركین استجارك فاجره حتی یسمع كلام الله ثم ابلغه مأمنه ذلك بانهم قوم لا یعلمون»، و اگر یكی از مشركان از تو پناهندگی بخواهد به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود، سپس او را به محل امنش برسان چرا كه آنها گروهی ناآگاهند(توبه/۶).
۲- آزادی اندیشه

آزادی اندیشه نیز از افتخارات دین مقدس اسلام است، دلیل بسیار روشن این مدعا، آیات فراوانی از قرآن مجید است كه دستور به تفكر و تعقل و به جریان انداختن شعور و فهم می‌دهد، بسیاری از این آیات تعقل نكردن را توبیخ نموده، می‌فرماید: «افلا تعقلون»، «لعلكم تعقلون»، «افلم تكونوا تعقلون»، چرا اندیشه نمی‌كنید. (بقره/۴۴، ۷۳، ۷۶، ۲۴۲ و آل عمران/۶۵ و ۱۱۸ و انعام/۳۲ و ۱۵۱ و اعراف/۱۶۹ و...).

البته آنچه مورد نظر است اندیشة مفید است كه عبارت است از: فعالیت مثبت ذهنی كه متفكر را به كشف واقعیات می‌رساند.
۳- آزادی بیان و تبلیغ

یكی دیگر از اقسام آزادی حقوقی كه در مجموعة حقوق بشر، مورد توجه قرار گرفته است، آزادی بیان است. به‌این معنا كه تمام افراد بشر، گذشته از این‌كه به‌خاطر داشتن عقیدة مخالف چه در امور دینی و چه در امور سیاسی نباید مورد تعقیب قرار گیرند، باید بتوانند عملاً عقیدة خود را ابراز نمایند، پایة چنین نظری آن است كه تعارض افكار از نظر علمی و سیاسی موجب رشد علم و افكار مردم است، باید توجه داشت كه آزادی بیان به این معنی نیست كه هركس هرچه را صلاح دید در جامعه مطرح كند اعم از این‌كه به حال جامعه مفید باشد یا مضر، و یا سبب گمراهی و فساد اخلاق و فتنه و آشوب شود.

بنابراین، آزادی بیان حدودی دارد كه باید قانون آن را تعیین كند. در اسلام ادلة عدم جواز امر به بدیها و منكرات، و نهی از خوبی و معروف و حرمت فساد در زمین شاهد این مدعا است.

همچنین این نكته را به‌خاطر داشته باشیم كه آزادی بیان، مطرح شده در مجموعة حقوق بشر، كمتر به مسألة تبلیغات مخالفان عقیده و فكر پذیرفته شده در یك جامعه نظر دارد.

این در حالی است كه آزادی بیان و تبلیغ در مكتب اسلام محترم شمرده شده است. تا جایی كه بیان حقایق، امری واجب و لازم است، بلكه سكوت و محروم نمودن مردم از دریافت حقایق و واقعیات مادی و معنوی، جرم و گناه بزرگی است كه هم در دنیا و هم در آخرت مورد بازخواست قرار می‌گیرد.

آیات و روایات فراوانی بر آزادی بیان و نیز تبلیغ آن دلالت می‌كند كه در اینجا به چند نمونه از آنها اشارت می‌رود.
آیات:

۱- «فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئك الذین هداهم الله و اولئك هم اولوا الالباب»، بشارت ده به آنان كه سخن را می‌شنوند، و از بهترین آن پیروی می‌نمایند؛ اینان كسانی هستندكه خداوند هدایتشان فرموده و اینان همان خردمندانند (زمر/۱۷و۱۸).

روشن است كه انتخاب و پیروی از بهترین گفتار در جایی ممكن است كه آزادی گفتار وجود داشته باشد تا در مقایسه با یكدیگر بهترین سخنان روشن گردد.

۲- «یا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون»، ای اهل كتاب! چرا حق را با باطل می‌پوشانید و حق را كتمان می‌كنید مخفی‌می‌دارید درحالی‌كه شما می‌دانید(آل عمران/۷۱).

۳- «ان الذین یكتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الكتاب اولئك یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون»، كسانی كه مخفی می‌دارند آن دلایل آشكار و هدایت را كه فرستادیم، پس از آنكه آنها را برای مردم آشكار كردیم، آنان هستند كه خداوند بر آنان لعنت می‌كند و لعنت كنندگان [نیز بر آنان لعنت می‌فرستند](بقره/۱۵۹).
روایات:

۱- هركس خیری را تعلیم دهد، برای اوست پاداش كسی كه به آن خیر عمل كرده است.[۷]

۲- عالمی كه علم خود را كتمان كند، روز قیامت مبعوث می‌شود در حالی كه متعفن‌ترین مردم در روز قیامت است.[۸]
۴- آزادی احزاب و جمعیتها

یكی دیگر از آزادی‌های حقوقی، آزادی احزاب و جمعیتها است؛ آزادی احزاب مكمل آزادی بیان است زیرا، بیان عقیده و نشر فكر در صورتی در جامعه به صورت صحیح می‌تواند صورت گیرد كه تشكیل حزب، جمعیت، هیئت و... و همكاری صمیمانة افراد در ضمن یك مجموعه آزاد باشد. همچنین در مسائل سیاسی، آنگاه یك فكر می‌تواند منشأ اثر باشد كه از پشتیبانی و حمایت گروهی از مردم برخوردار گردد.

از آنجا كه اسلام طرفدار تبادل هرچه بیشتر افكار و رشد فكر و اندیشه در جامعه و همكاری و تعاون عمومی است و می‌خواهد مردم در سرنوشت خودشان دخالت داشته باشند، نه تنها در مورد تشكیل احزاب مانعی ایجاد نكرده است، بلكه با تشویق بر تعاون و همكاری در امور خیر و محكم كننده تقوای فردی و اجتماعی كه شامل تعاون حزبی می‌شود، برای این امر پایه ریزی نیز نموده است.

«تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان»، در راه نیكی و پرهیزكاری با هم تعاون كنید و در راه گناه و تعدی همكاری ننمائید(مائده/۲).

از این آیة شریف استفاده می‌شود كه همكاری و تعاون برای شیوع فساد، فحشا و ستم كردن، ممنوع و حرام است.

سیرة پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز نشان می‌دهد كه به گروه هایی كه برای انجام مقاصد اجتماعی و سیاسی مثبت با هم همكاری داشته‌اند علاقمند بوده است از جمله این ابراز علاقه، داستان «حلف الفضول» است كه در دوران جوانی پیامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گروهی از جوانان غیرتمند گرد هم آمدند تا از محرومان و مظلومان در برابر متجاوزان دفاع و حمایت كنند. از آنجا پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) كه خود در این جمعیت عضو بود، بعد از بعثت می‌فرمود: در خانة «عبدالله بن جدعان»، در پیمانی حضور داشتم كه دوست ندارم آن را با شتران سرخ موی، معاوضه كنم و اگر اكنون هم در اسلام مرا به آن (چنان پیمانی) بخوانند حتماً اجابت خواهم كرد.[۹]

گفتار فوق، دلیل روشنی بر جواز و آزادی جمعیت و احزاب از دیدگاه اسلام، بلكه بر استحباب و ارجحیت آن است.
۵- آزادی سیاسی

آزادی سیاسی در نظر غرب عبارت است از: آزادی افراد در قانون گذاری و انتخابات. به‌این معنا كه قانونگذاری باید تابع ارادة افراد جامعه باشد و شركت در انتخابات، حق مشروع هریك از آنها است، بر این اساس تنها ملاك مشروعیت دولت و قدرت حاكم، رأی اكثریت افراد خواهد بود، اما دیدگاه مكتب اسلام در این زمینه با دیگر مكاتب حقوقی تفاوت اساسی دارد.

اجمال مطلب این است كه، شریعت اسلام دارای حقوق و احكامی است كه از طریق وحی مقرر شده و به وسیلة پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تبیین گردیده است، بنابراین بحثی به عنوان قانونگذاری به دست دولت یا مردم نمی‌تواند در آن مطرح باشد، وجود مجلس شورا و دستگاه مقننه در حكومت اسلامی نیز تنها به معنای نهاد تفسیر كننده، یا بیان كنندة نحوة اجرای قوانین اسلامی است.

حاكمیت در اسلام، نه به صورت «تئوكراسی» است كه مردم هیچ‌گونه حقی در انتخاب زمامدار و دولت نداشته باشند و نه آن‌گونه است كه، مردم در انتخابات به هرگونه كه دلخواه آنان باشد بتوانند صحیح یا ناصحیح، افرادی صالح یا ناصالح را انتخاب نمایند، بلكه حاكمیت در اسلام به معنای حاكمیت «الله» و در عین حال حاكمیت مردم است؛ به‌این معنی كه از ناحیة شرع مقدس دربارة رهبر و اوصاف و شرایط او، حدودی مشخص گردیده و مردم باید در انتخاب رهبر این حدود را رعایت كنند، از جملة این شرایط پس از شرط عدالت و آگاهی سیاسی، مسأله فقاهت است. روشن است كه شرط اجتهاد و مسئولیت نیابت امام عصر (عج) تنها در مورد مقام والای رهبری است، امادر انتخاب مسئولان اجرایی یا نمایندگان قوة مقننه، مردم موظفند فقط به سراغ افرادی بروند كه علاوه بر وثاقت و لیاقت كافی، از تعهد دینی نیز بهره‌مند باشند.
۶- آزادی اقتصادی و مالكیت خصوصی

یكی دیگر از اقسام آزادی حقوقی، آزادی اقتصادی است. به‌این معنا كه افراد در انتخاب شغل و مسكن و به دست آوردن ثروت و مصرف آن آزادند؛ آزادی همة مردم به‌دون تفاوت از تمام اقشار، در احیاء موات و حیازت مباحات و بهره‌گیری از انفال و معادن، خود دلیل روشنی بر گستردگی آزادی اقتصادی و مالكیت در مكتب اسلام برای مردان و زنان است.

البته این آزادی منافاتی با تعیین ضوابط از ناحیة حكومت اسلامی برای جلوگیری از هرج و مرج ندارد، قابل توجه است كه، در اسلام هیچ تفاوتی میان مردان و زنان در آزادی اقتصادی وجود ندارد، زنان همچون مردان، حق فعالیت آزاد اقتصادی و مالكیت دسترنج خویش را دارند و همسران آنها به‌دون اجازة آنان، حق دخالت در اموال آنان را ندارند، خداوند متعال می‌فرماید: «للرجال نصیب مما اكتسبوا و للنساء نصیب مما اكتسبن»، برای مردان از آنچه كسب كرده‌اند، بهره‌ای است، و برای زنان نیز از آنچه كسب كرده‌اند بهره‌ای است(نساء/۳۲).

زنان، مالك اموال متعلق به خود هستند، هرچند مهریه‌ای باشد كه حق مسلم آنان بوده است و از جانب شوهرانشان دریافت نموده‌اند، قرآن كریم می‌فرماید:‌«و ان... و آتیتم احداهن قنطاراً فلا تأخذوا منه شیئاً اتأخذونه بهتاناً و اثماً مبیناً»، چنانچه به یكی از آنان (به همسران خود) مال فراوانی [به عنوان مهر] دادید، چیزی از آن بازپس نگیرید آیا برای پس گرفتن آن به تهمت و گناه آشكار، متوسل می‌شوید.

بخش قابل توجهی از احكام مالی و اقتصادی از قبیل خمس (سوره انفال/۴۱)، زكات، سایر صدقات مستحبه، كفارات، دیات، وقف و تجارات، بر مالكیت خصوصی مبتنی است، به گونه‌ای كه اگر مالكیت خصوصی را از قوانین اسلام حذف نماییم موضوعی برای این احكام باقی نمی‌ماند.
۷- آزادی اختیار وطن

آیات متعددی از قرآن كریم و احادیث معصومین (علیهم السّلام) بر این مطلب دلالت دارد كه، جهان ملك خدا است و مردم همگی مخلوق اویند، و می‌توانند از خوان گستردة خداوند استفاده نمایند. شرق و غرب و هر نقطه دیگر از این جهت تفاوتی ندارد و هركس هرجا بخواهد می‌تواند مسكن گزیند. قرآن كریم می‌فرماید:

۱- «هو الذی جعل لكم الأرض ذلولاً فامشوا فی مناكبها و كلوا من رزقه والیه النشور»، او كسی است كه زمین را برای شما رام قرار داد، پس در پستی و بلندهای آن حركت كنید و از نعمتهای او بهره‌مند گردید(ملك/۱۵).

۲- «ان الذین توفاهم الملائكة ظالمی انفسهم قالوا فیم كنتم قالوا كنا مستضعفین فی الأرض قالوا ألم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها»، آنان را كه فرشتگان [در هنگام قبض روح] در می‌یابند، در حالی كه به خویشتن ستم كرده‌اند، می‌پرسند در چه [كاری] بودید؟ می‌گویند: ما در زمین مستضعف بودیم [و چاره‌ای نداشتیم]، فرشتگان در پاسخ می‌گویند: مگر زمین خداوند گسترده نبود كه در آن مهاجرت كنید(نساء/۹۷).

این گونه آیات نه‌تنها بیانگر آزادی انتخاب وطن در هرجای زمین است، بلكه در شرایط خاصی بر وجوب هجرت تأكید می‌كند.

۳- پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: شهرها (همگی) شهر خداست و مردم نیز (همگی) بندة خداوندند بنابراین، هرجا كه مورد پسند توست (همانجا برای تو) خوب است (در همانجا) اقامت نمای.[۱۰]

۴- امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می‌فرماید: «خیر البلاد ما حملك و الفقیر غریب فی وطنه»: بهترین شهرها جایی است كه تو را بردارد (یعنی بتوانی در آنجا تأمین نیاز خود كنی) انسان محتاج در وطن خود نیز غریب است.[۱۱]
ه‍- حق مساوات

همة انسانها به‌دون كمترین تفاوت از نظر رنگ، زبان، جنس، نژاد‌، مذهب، ملیت، عقیدة سیاسی، وضع اجتماعی، ثروت و... در برابر قانون و دادگاه و بهره‌مندی از تمامی حقوق و آزادی‌های مذكور در اعلامیة حقوق بشر مساوی می‌باشند، واین حق از حقوق پذیرفته شده در اعلامیة حقوق بشر می‌باشد. قرآن مجید این حق مساوات را پذیرفته و تفاخرهای فامیلی، قومی، اجتماعی و ملی را درهم كوبیده است.

خداوند متعال می‌فرماید: «یا ایها الناس انا خلقناكم من ذكر وانثی و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقاكم»، ای مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید [اینها ملاك امتیاز نیست] گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است.

در روایتی آمده است: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ كُلُّكُمْ‏ لِآدَمَ‏ وَ آدَمُ‏ مِنْ‏ تُرَابٍ‏ - إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ‏ - وَ لَیْسَ لِعَرَبِیٍّ عَلَى عَجَمِیٍّ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى»، همة شما از حضرت آدم (علیه السلام) هستید و آدم از خاك است، عرب بر عجم و عجم بر عرب و سرخ بر سیاه و سیاه بر سرخ فضیلتی نیست مگر به تقوا.

از این آیه و روایت استفاده می‌شود كه همه انسانها با هم برابر و مساوی هستند و معیار امتیاز و فضیلت، تنها به تقوای الهی است.

پی نوشتها:

[۱]- «فاقم وجهك للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها»، روی خود را متوجه آئین خالص [پروردگار] كن و از همان فطرت الهی كه خداوند مردم را بر آن آفریده، متابعت نما(روم/۳۰).

[۲]- ر.ك: سوره‌های بقره/۱۸۵، نساء/۲۸، مائده/۶، حج/۷۸، اعراف/۱۵۷، انعام/۱۵۲، طلاق/۷.

[۳]- وسائل الشیعه، باب تحریمقتل الانسان نفسه، ص۱۳

[۴] - وسائل الشیعه، ج۱۹، ابواب القصاص فی النفس، ص۶. حدیث ۱۳.

[۵]- همان، از ص۱۵ الی ۱۸.

[۶]- همان، ص۴۸۳.

[۷]- وسائل الشیعه، ج۶، ص۵۱۰.

[۸] - همان.

[۹]- سیره النبویه، ابن هشام، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۱۴۲-۱۴۱.

[۱۰]- مسند احمد بن حنبل ج۱ ص۱۶۶.

[۱۱]- نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره ۴.

منبع: دفتر پاسخ به پرسشهای قرآنی مرکز آموزش تخصصی تفسیر و علوم قرآن حوزه علمیه قم

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center