واژه شناسی: جمال به معنای، زیبایی(۱) و آراستگی زیاد و كامل، خوش منظری و زینت(۲) است. كلمه ی «جمیل» نیز برای مزید زیبایی به كار میرود(۳) فَصَبْرٌ جَمِیلٌ(۴) (یعقوب گفت) صبر و خویشتنداری من جمیل و زیباست. واژة زینت به معنای آن چه را كه انسان در تمام احوال، چه در دنیا و چه در آخرت آن را زشت نداند و از آن خوشش آید (زیبا) در تمام احوال میباشد.(۵) هر سه واژه در قرآن كریم، به كار رفته است.(۶)
انواع جمال: در یك تقسیم جمال دو نوع است:
۱. زیبایی كه به بدن یا فعل و كار انسان مربوط است ... خُذُوا زِینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ...(۷) زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید... .»
۲. زیبایی كه به سایر پدیدهها، غیر از انسان مربوط میشود. مانند ... وَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ(۸) و از هر نوع گیاه به جهت انگیزه در آن رویاندیم.» و جمال و زیبایی كه در آیة «و لكم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون. (و در آن ها برای شما زینت و شكوه است هنگامی كه به استراحتگاهشان باز میگردانید و هنگامی كه (صبحگاهان) به صحرا میفرستید).»آمده است، از نوع دوّم(۹) است.
و در واقع جمال استغناء و خودكفائی جامعه است، جمال تولید و تأمین فرآوردههای مورد نیاز یك ملّت است، و به تعبیر گویاتر جمال استقلال اقتصادی و ترك هرگونه وابستگی و حركت دسته جمعی گوسفندان و چهارپایان به سوی بیابان و چراگاه، سپس بازگشتشان با پستانهای پر از شیر(۱۰) دو منظرة خوش و زیبایی است(۱۱) كه قرآن از آن به جمال تعبیر كرده است.
اهمیت جمال و زیبایی از دیدگاه اسلام: به گواه روانشناسان، حس زیبایی، یكی از چهار بعد روح انسانی است،كه به ضمیمه ی حسّ نیكی، و حس دانایی، و حسّ مذهبی، ابعاد اصلی روان آدمی را تشكیل میدهند آن ها معتقدند تمام زیبائیهای ادبی، شعری، صنایع ظریفه، و هنر به معنی واقعی، همه مولود این حسّ است، با وجود این چگونه ممكن است، یك قانون صحیح، این حسّ اصیل را در روح انسان خفه كند، و عواقب سوء عدم اشباع صحیح آن را نادیده بگیرد، از این روی در اسلام استفاده كردن از زیباییهای طبیعت، لباسهای زیبا و متناسب، به كار بردن انواع عطرها، و امثال آن، هم مجاز شمرده شده است و هم به آن توصیه و سفارش شده است. روایات زیادی در این زمینه از پیشوایان مذهبی در كتب معتبر نقل شده است. به عنوان نمونه در تاریخ زندگی امام حسن مجتبی ـ علیهالسّلام ـ میخوانیم هنگامی كه به نماز برمیخواست، بهترین لباسهای خود را میپوشید. سؤال كردند چرا بهترین لباسِ خود را میپوشید؟ فرمود: « اِنَّ اللهَ جمیلَ یحبّ الجمال، فَاَتجمَّلُ لربّی و هو یقول اخذوا زینَتَكم عند كلِّ مسجدِ فَاُحِبُّ اَن البَس اَجمل ثیابی. خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد و به همین جهت، من لباسِ زیبا برای راز و نیاز با پروردگارم میپوشم و هم او دستور داده است كه زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید پس من دوست دارم زیباترین لباسم را بپوشم.» (۱۲) امیرمؤمنان علی ـ علیهالسّلام ـ فرمود:« ما لی اَراكُم قَلَحاً ما لَكُم لا تَستاكُونَ؟. چرا دندانهای شما را زرد و كثیف میبینم، چرا مسواك نمیكنید؟»(۱۳) و یا امام كاظم ـ علیهالسّلام ـ میفرماید: « العَطرُ مِنْ سُنَنِ المُرسلینَ . بهرهوری از عطر، از شیوة همه رسولان خدا است. »(۱۴)
رسول گرامی اسلام فرمود: « بِئس العَبدُ القاذُرَةُ» بنده ی نامرتّب و كثیف، بنده ی بدی است.(۱۵) شخص از امام صادق ـ علیهالسّلام ـ پرسید: آشكار نمودن نعمت كه در آیه ی قرآن كریم، به آن دستور داده شده است چگونه است؟ آن حضرت در حواب فرمود: « ینَظِّفُ ثَوبَهُ، وَ یطَیب ریحَهُ، وَ یجَصِّصُ دارَهُ، وَ یكَنِّسُ اَفییتَهُ.» لباسش را پاكیزه سازد، خویش را خوشبو كند،خانهاش را گچكاری پاكیزه نماید، و آستانة خانهاش را جارو و تمیز كند»(۱۶) در حدیث دیگری علی ـ علیهالسّلام ـ فرمود: « جَمالُ الرَّجُلِ الوَقارِ» وقار، زیبایی انسان است و نیز فرمود: « وَقارُ الرَّجُلِ نورٌ و زینَةٌ» وقار انسان، نور و آراستگی است.(۱۷)
جمال و زیبایی پسندیده و ناپسند از دیدگاه اسلام: اسلام مانند تمام موارد، حدّ اعتدال را انتخاب كرده است، نه مانند بعضی كه میپندارند استفاده از زینتها و تجملات هرچند به صورت معتدل «و حلال» بوده باشد، مخالف زهد و پارسائی است، و نه مانند تجملپرستانی كه غرق در زینت و تجمّل میشوند، و تن به هر گونه عمل نادرستی برای رسیدن به این هدف نامقدّس میدهند و اگر ساختمان روح و جسم انسان را در نظر بگیریم میبینیم كه تعلیمات اسلام در این زمینه درست هماهنگِ ویژگیهای روح انسان و ساختمان جسم او است.(۱۸) خدای سبحان در قرآن كریم كسانی را كه زینتهای حلال و معتدل را ممنوع و حرام میكنند مورد نكوهش قرار داده میفرماید: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ(۱۹) چه كسی حرام كرده است زینتهایی را كه خداوند برای بندگانش آفریده است... . البتّه در آیه قبلش ضمن دستور به استفاده از زینت میفرماید: یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْرِفِینَ(۲۰) بخورید و بیاشامید و اسراف نكنید كه خداوند مسرفان را دوست نمیدارد.» بنابراین استفادة از زیباییها در حد اعتدال و معتدل آن پسندیده و اگر سر از اسراف و افراط درآورد كه نامش تجمُلپرستی است ناپسند خواهد بود.
پی نوشتها
۱. ابن منظور، لسان العرب، دارالاحیاء التراث العربی، ج۲، ص ۳۶۳.
۲. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، ج ۱۲، ص ۳۱۱.
۳. راغب اصفهانی، المفردات، المكتبة المرتضویه، تهران، ص ۹۷ و شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، ج۱، ص ۳۸۶.
۴. یوسف: ۱۲: ۱۸.
۵. راغب اصفهانی، المفردات، تهران، المكتبة المرتضویه، ص ۲۱۸.
۶. برای اطلاعات بیشتر به المعجم المفهرس رجوع شود.
۷. اعراف: ۷: ۳۱.
۸. ق: ۵۰: ۷ و همچنین ما آسمان نزدیك (=پایین) را با ستارگان آراستم. صافات: ۳۷: ۶.
۹. راغب اصفهانی، المفردات، تهران، المكتبة المرتضویه، ص ۹۷.
۱۰. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ مروی، دارالكتب الاسلامیه، چاپ سیزدهم، ۱۳۷۳، ج۱۱، ص ۱۶۰ و ۱۵۹ با كمی تغییر در عبارت.
۱۱. ترجمه تفسیر المیزان، همان، ج ۱۲، ص ۳۱۱.
۱۲. مكارم شیرازی، ناصر تفسیر نمونه، دارالكتب الاسلامیه، چاپخانة مروی، چاپ هفدهم، ۱۳۷۴، ج۶، ص ۱۵۱، حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۳، ابواب احكام الملابس، ص ۳۳۱، ح۵۷۰۵.
۱۳. كلینی، محمد بن یعقوب، فروع كافی، با تصحیح محمد آخوندی، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۵۰ ه ش، ج ۶، ص ۴۹۶.
۱۴. فروع كافی، همان، ص ۵۱۱.
۱۵. فروع كافی، كلینی، داراكتب اسلامیه، ۱۳۵۰ ه ش، با تصحیح محمد آخوندی، ج ۶، ص ۴۳۹.
۱۶. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، تحقیق شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، داراحیاء التراث العربی، چاپ ششم، ج ۳، ص ۳۴۱.
۱۷. میزان الحكمه، محمدی ریشهری، طبع و نشر مكتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۵ ه ق، نشر مكتب الاعلام الاسلامی، ج ۱۰، ص ۶۰۷ و ۶۰۶.
۱۸. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالكتب الاسلامیه، چاپخانة مروی، چاپ هفدهم، ۱۳۷۴ ه ش، ج ۶، ص ۱۵۰.
۱۹. اعراف: ۷: ۳۲.
۲۰. اعراف: ۷: ۳۱.
۲۱. عبدوس محمد محمدی اشتهاردی، محمدتقی، بیست و پنج اصل از اصول اخلاقی امامان، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵، ص ۲۹۲ـ۲۶۹.
۲۲. محمدی ریشهری، میزان الحكمه، چاپ و نشر مكتب الاعلام الاسلامی، چاپ سوّم، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۸۱ـ۷۶.