دكتر محمدحسین برومند، دكتر امیر جودوی و مهرداد عباسی
مقدّمه
«صدق» و مفاهیم مرتبط با آن از مباحث اصلی علم اخلاق به شمار می آیند كه اهمیت و جایگاه آن در سلوك فردی و روابط اجتماعی بر هیچ كسی پوشیده نیست. صدق در لسان قرآن، از دو زاویه قابل بررسی است. از این رو، این مقاله نیز به دو بخش اصلی تقسیم گردیده است: در بخش اول، صدق خبر، مستقل از نیت و هدف گوینده آن مطرح است كه این معنی از صدق، قابل انطباق با مفهوم راستگویی و دروغگویی و نیز ارزش گذاری صحیح و غلط بر روی گزاره هاست. در این بخش، تطابق اخبار و اقوال با امر واقع و نیز حقیقت نزد خداوند سنجیده شده، در مورد اتصاف گزاره ها به صدق یا كذب سخن گفته شده است.
در بخش دوم، صدق معنای رفتاری به خود می گیرد; چنان كه به مفاهیمی نظیر ایمان، تقوا و وفای به عهد نزدیك می شود. به بیانی دیگر، صدق در این بخش پیش از آنكه به صدق و كذب گزاره ها از جهت تطابق با واقعیت بپردازد، به نیات و اهداف انسان ها در برخورد با یكدیگر مربوط می شود.
صدق خبری (تطابق با واقع)
معنای اصلی و متداول تر صدق در رابطه با خبر یا گفتار، قابل بررسی است. یك سخن وقتی می تواند صادق باشد كه با واقع تطبیق كند. به عبارت دیگر، هر گاه خبری مطابق با حقیقت باشد، صادق و چنان چه مطابق با آن نباشد، كاذب نامیده می شود. این همان معیاری است كه موجب اتصاف فرد به عنوان راستگو یا دروغگو در عرف رایج است.
بررسی آیات مربوط به صدق با توجه به قائل اخبار یعنی خدا و انسان ها صورت می گیرد. انسان ها نیز در میان خود به دو گروه پیامبران و انسان های عادی تقسیم می شوند; زیرا اهمیت مسئولیت خطیر گروه اول لوازمی از جمله صدق را به همراه دارد كه آنان را به كلی در این زمینه از دیگران متمایز می سازد.
الف. قول و اخبار خداوند
قول خداوند: گفتار خداوند صادق است، اما بدیهی است كه در ظاهر شباهتی بین گفتار خدا و انسان نیست; زیرا در مورد انسان تطابق یا عدم تطابق الفاظ و كلماتی كه از دهان او خارج می شود، ملاك صادق یا كاذب بودن وی قرار می گیرد. اما مراد از قول یا گفتار خداوند، هر آن چیزی است كه از جنس الفاظ و عبارات بوده، منسوب به او باشد. بنابراین، قول خداوند در دو قسمت مورد بررسی قرار می گیرد: اولا، آیاتی كه صدق گفتار را بدون هیچ واسطه ای به خداوند نسبت داده، او را صادق می نامد. ثانیاً، آیاتی كه دال بر صدق واسطه های الهی، اعم از فرشتگان و كتاب های آسمانی است.
قول بیواسطه: مسئله صدق در روابط بین دو موجود به قدری اهمیت دارد كه خداوند برای تأكید هر چه بیشتر بر روی تحقق نظام جزا و پاداش، خود را راستگوترین معرفی می كند: «الله كه هیچ خدایی جز او نیست، حتماً شما را در روز قیامت، كه تردیدی در آن نیست، جمع می كند و چه كسی از خدا راستگوتر است؟»۱ در این آیه، از جمع شدن همه انسان ها در روز قیامت با عبارت «تردیدی در آن نیست» خبر می دهد كه هرگونه شكی را از این مطلب می زداید. در پایان، با استفهامی كه متضمن معنای انكار است،۲ وجود موجودی صادق تر از خداوند را رد می كند، زیرا در اخبار او هیچ گونه كذبی راه ندارد; چرا كه لازمه آن نقص، و این امر بر خداوند محال است.۳
قول باواسطه: وحی راه ارتباط میان خداوند و انسان هاست كه در آیات متعددی به صدق و حقانیت آن اشاره شده است. اساساً وحی به علت صدور از جانب حق مطلق، از جنس حق و حقیقت است. چنان كه آیات و معجزاتی كه پیامبران به عنوان صدق ادعای خود ارائه كرده اند، حق نامیده شده است: «وقتی حق از جانب ما برای آن ها آمد گفتند: این سحری آشكار است.»۴
ملائكه نیز مأموران و كارگزاران خداوند هستند كه در بسیاری از موارد سنت و اراده الهی از طریق آنان در عالم جاری می گردد: «و بر آن ها فرشتگان سخت دلی هستند كه از اوامر خداوند سرپیچی نمی كنند و به هر چه امر می شوند انجام می دهند.»۵ این آیه و نظایر آن، دلالت بر اطاعت بدون عصیان و بی چون و چرای ملائكه در دنیا و در آخرت دارد.۶
كتاب های آسمانی نیز بهترین تجلی گفتار به حق خداوند در برابر مخلوقات است. چنان كه آیات قرآن، كه از جانب پروردگار جهانیان بر قلب مبارك رسول او نازل شده، حق است: «و آنچه از كتاب به تو وحی كردیم حق است.»۷ قرآن بیان حقایق عالم از دیدگاه پروردگار آن است و از وقایعی خبر می دهد كه یا رخ داده، یا در حال انجام است، یا به وقوع خواهد پیوست.
وعده خداوند: در مورد وعده الهی نیز آیاتی وجود دارد كه بیانگر حقانیت آن است.
حقانیت وعده خدا در دنیا: در جریان داستان موسی(علیه السلام)، كه مادر به امر خدا كودك را داخل صندوق گذاشته، در آب رودخانه رها نمود، تنها امید و دل خوشی او به وعده پروردگار بود كه خطاب به او فرمود: «ما او را به سوی تو باز می گردانیم.»۸ یعنی دنبال این عبارت، تمهیدات عمل به این وعده تشریح و در نهایت، تعلیل آن این گونه بیان گردید: «پس ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش به دیدار موسی روشن شود و غمگین نباشد و بداند كه وعده خداوند حق است.»۹ منظور از علم به حق بودن وعده الهی، علم از طریق مشاهده است.۱۰
حق بودن وعده به قیامت: تعداد قابل توجهی از آیاتی، كه عهده دار بیان حقانیت وعده الهی است، مرتبط با بازگشت انسان ها به سوی خداوند و برپایی قیامت به عنوان مهم ترین وعده خداوند می باشد: «بازگشت همه شما به سوی اوست كه وعده حق خداوند است.»۱۱ اما شیطان با تزیین ظواهر دنیا موجب سرگرمی و فراموشی مردم از این موضوع می شود: «ای مردم! وعده خداوند حق است. پس زندگانی دنیا شما را مغرور نكند و شیطان فریبنده مغرورتان نگرداند.»۱۲ بنابراین، تعجبی ندارد كه انسان وعده حق خداوند را جدی نگیرد و گاه نسبت به حق بودن آن آگاهی نداشته باشد و حتی مدعی شود كه قیامتی در كار نیست و آن را افسانه ای ساخته و پرداخته پیشینیان بداند.۱۳
ب. اخبار و اقوال انسان ها
در ابتدا بررسی این نكته لازم است كه آیا ملاك تعیین صادق و كاذب نزد خداوند همانند مردم است؟ آیا ممكن است سخن یك فرد با واقعیت مطابق باشد، اما او نزد خداوند كاذب محسوب گردد؟ ماجرای «افك» در سوره «نور» ضمن روشن كردن پاسخ این سؤالات، زاویه نگاه به مسئله صدق و كذب را گسترده تر و تاحدی متفاوت می نماید.
آیات ابتدایی سوره «نور» از نحوه اثبات وقوع زنا در مورد زنان سخن گفته و حكم كلی الهی را در این باب، احضار چهار شاهد و شهادت آنان بر رؤیت این امر می داند. سپس به ماجرای افك می پردازد. خلاصه ماجرای افك از این قرار است كه یكی از همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)متهم به اقدام به اعمال منافی عفت شده، خبر آن توسط گروهی از مردم در شهر مدینه منتشر می گردد.۱۴آنگاه قرآن موضع خود را در برابر این قضیه و افراد داخل در ماجرا را بیان می كند كه از این رهگذر چند نكته به دست می آید:
۱. قرآن به صراحت افرادی را كه چنین افترایی را متوجه همسر پیامبر خدا كرده اند، دروغگو می شمارد; زیرا آنان نتوانسته اند برای اثبات ادعای خود چهار شاهد حاضر كنند: «چرا آنان بر دعوی خود چهار شاهد نیاورده اند؟ حال كه شاهد نیاوردند، نزد خداوند دروغگو هستند.»۱۵ نكته مهم و نهفته در آیه آن است كه دروغگو بودن این عده به دلیل واقع شدن یا واقع نشدن این امر در عالم خارج نیست ـ گرچه مطمئن باشیم كه واقع نشده است ـ بلكه به این دلیل است كه آنان صدق ادعای خود را از طریق حكم الهی، یعنی احضار چهار شاهد اثبات ننموده اند. به عبارت دیگر، سخنی كه حجت شرعی بر آن اقامه نشده باشد، نزد خدا «كذب» نامیده می شود و این همان معنای كذب «عندالله» است. از این رو، بر شخص مرتكب به آن حد جاری می شود.۱۶ از این رو، چنین فردی كاذب است، خواه آن امر اتفاق افتاده باشد یا خیر.۱۷
۲. قرآن مؤمنان را امتی واحد می داند كه باید به یكدیگر گمان خیر داشته باشند و نباید به مجرد شنیدن خبری در مورد دیگران آن را باور كرده، برای همه بازگو نمایند: «آیا بهتر نبود وقتی مردان و زنان مؤمن این سخن را شنیدند، حسن ظنشان نسبت به یكدیگر بیشتر می شد و می گفتند: این افك و دروغی آشكار است؟»۱۸ «افك» دروغ بزرگی است كه مطلب را از صورت حقیقی آن منحرف می سازد.۱۹ مؤمنان باید در بین خودشان با شنیدن این اتهام ها، همچون فردی مطمئن و دارای یقین، خبر را دروغی بزرگ و آشكار قلمداد كنند;۲۰ به گونه ای كه گویی آن تهمت هرگز قابل تصور نیست: «چرا وقتی این سخن را شنیدید نگفتید كه تكلم به این كلمات هرگز برای ما روا نیست. سبحان اللّه! این تهمتی بزرگ است.»۲۱ و حتی سخن گفتن در مورد آن را بر خود جایزنشمارند، چه برسدبه اینكه آن را اشاعه دهند.
۳. قول بدون علم و گفتاری كه بدون آگاهی از دهان خارج می گردد، منشأ بسیاری از دروغ ها و مشكلات ناشی از آن هاست. در ماجرای افك، مردم امری را ساده انگاشتند كه نزد خدا بسیار عظیم و حایز اهمیت بود: «زیرا شما سخنان آنان را از زبان یكدیگر تلقّی می كنید و چیزهایی را می گویید كه نسبت به آن علمی ندارید و تصور می كنید این كار كوچك است، در حالی كه نزد خدا بزرگ است.»۲۲
با این نگرش به مسئله صدق و كذب، پیچیدگی ها و احیاناً تناقضات ظاهری موجود در برخی از آیات به خوبی روشن می گردد.
پیامبران: گفته شد كه گفتار خداوند عین حق است كه از طریق فرشتگان وحی و كتاب های آسمانی در اختیار بشر قرار می گیرد. در این میان، انسان های ویژه و برجسته ای هستند كه رسالت ابلاغ این سخنان را به مردم به عهده دارند. این گروه عظیم الشأن همان انبیای الهی هستند كه دین و تشریع خداوند بر پایه سخنان آن ها بنا نهاده شده است. از این رو، ضمن دارا بودن بسیاری از مكارم اخلاقی در حد كمال، صادق ترین انسان ها در میان مردم عصر خویش می باشند; زیرا كوچك ترین تغییر یا كوتاهی در امر تبلیغ دین الهی، پیام الهی ناقص به مردم خواهد رسید.
صدق پیامبران: جایگاه پیامبران در قیامت بالاتر از همه انسان ها، حتی صدیقان قرار دارد: «پس آنان با كسانی هستند كه خداوند به آن ها انعام نموده و عبارتند از: پیامبران و صدیقان و شهیدان»۲۳ و تقدم ذكر آنان بر سه گروه دیگر، ضمن اشاره به ارج و قرب آن ها، بیانگر فضل آنان در صداقت حتی بر صدیقان است. در صدق پیامبران همین بس كه همواره با بینه با قوم خود سخن گفته اند: «و ما پیش از تو رسولانی به جانب قومشان فرستادیم كه بینات برای آنان آوردند.»۲۴ بینه حجت آشكار و ظاهری است كه به وسیله آن، حق و باطل از یكدیگر متمایز می گردند.۲۵ و در این آیه منظور از بینات، معجزات و آیات روشنی است كه پیامبران برای ادعای نبوت به مردم ارائه می نمودند تا حجت را بر آنان تمام كنند.
همچنین وصف «صدیق» برای بعضی از پیامبران از جمله ابراهیم(علیه السلام)به كار رفته است: «و یاد كن در كتاب، ابراهیم را كه صدیق و پیامبر بود.»۲۶ صدیق به معنای فردی است كه حق را بسیار تصدیق می كند.۲۷ و چون صیغه مبالغه می باشد، وصف كسی است كه بسیار اهل صدق است و هیچ تناقض و تفاوتی بین قول و فعل او نیست.
از پیامبری با نام اسماعیل(علیه السلام) نیز با لقب «صادق الوعد» یاد شده است: «و یاد كن در كتاب، اسماعیل را كه هم صادق الوعد بود و هم رسول و نبی بود.»۲۸ بر سر اینكه مراد از «اسماعیل» در آیه كیست، بین مفسران اخلاف است. در روایتی از امام صادق(علیه السلام)آمده است: این پیامبر، غیر از اسماعیل بن ابراهیم می باشد، بلكه پیامبری با نام اسماعیل بن حزقیل است كه به سوی قومش فرستاده شد و آن ها پوست سر و صورت او را كندند. درباره وجه تسمیه او به «صادق الوعد» نیز گفته اند: او با مردی وعده ای كرد و در محل حاضر شد، اما آن مرد دچار فراموشی شد و اسماعیل مدت بسیار زیادی را تا آمدن او منتظر ماند تا كه او آمد.۲۹
شبهات مربوط به كذب پیامبران: ظاهر برخی آیات قرآن به شكلی است كه ممكن است برای برخی ایجاد شبهه كذب برای تنی چند از پیامبران نماید كه طبیعتاً بحث های فراوانی را ذیل این آیات، بخصوص از سوی معتقدان به عصمت انبیا به دنبال دارد.
برای مثال، قهرمان توحید و ابوالانبیاء ابراهیم(علیه السلام) در مناظره ای با مشركان و غیر خداپرستان زمانه، به گونه ای سخن گفته كه گویی از دایره صدق خارج و به كذب متوسل گشته است. وی در مقابل مشركان ستاره، ماه و خورشیدپرست، با دیدن هر یك از این اجرام، آن ها را رب خود خواند.۳۰
آیا ابراهیم(علیه السلام) با وجود علم به ربوبیت خداوند واحد، می خواسته از این طریق زوال پذیر بودن غیر او را به رخ مشركان بكشاند یا اینكه واقعاً به چنین چیزی اعتقاد داشته است؟
در روایتی از معصوم(علیه السلام) آمده است: «ابراهیم(علیه السلام) به هنگام مشاهده ستاره به دنبال ربّ حقیقی خویش بود و هرگز به كفر نگرایید و هر كس در مورد او چنین اندیشه ای كند، خودش كافر است.»۳۱ از امام رضا(علیه السلام)نیز نقل شده است: «هنگامی كه ابراهیم(علیه السلام) از مخفیگاه خود خارج شد، با سه گروه از مردم زهره، ماه و خورشیدپرست روبه رو شد و به محض دیدن هر یك از این سه، آنان را ربّ خود خواند; اما بر سبیل انكار و استخبار، نه بر سبیل اخبار و اقرار. در واقع، ابراهیم(علیه السلام) از این طریق می خواست بطلان دین آن سه گروه را برایشان روشن سازد و به آنان بفهماند كه عبودیت تنها سزاوار خالق یكتا و آفریدگار آسمان ها و زمین است و این همان حجتی است كه خداوند به ابراهیم(علیه السلام)آموخت: "و این حجت ماست كه به ابراهیم در مقابل قومش دادیم."۳۲
بنابراین، ابراهیم(علیه السلام) حقیقت امر یعنی تدبیر همه امور توسط خداوند را به خوبی می دانست، اما در ظاهر خود را یكی از مشركان نشان داد. وی در واقع با فرض صحت عقاید خرافی خصم، گویی از زبان او سخن گفته و فساد عقل اهل شرك را نشان داده است. این روش، بهترین راه برای جلب انصاف طرف مقابل و آماده كرده او برای شنیدن حرف حق است.۳۳
نمونه دیگر یوسف(علیه السلام) است كه وقتی به عزیزی مصر رسید و برادران برای تهیه آذوقه، كنعان را به قصد مصر ترك كردند و نزد او حاضر شدند، یوسف(علیه السلام) برای نگه داشتن برادر مادری خود بنیامین در نزد خویش، نقشه ای ترتیب داد. قرآن كیفیت اجرای این نقشه را چنین بیان می كند: «چون بار آن قافله را مهیا ساخت، جام را در رحل برادرش نهاد. آنگاه یك نفر ندا داد: ای اهل قافله! شما دزدید. رو به مأموران كرده، گفتند: چه چیزی گم كردید؟ گفتند جام شاه گم شده است.»۳۴ این آیات ظاهراً شامل عباراتی منافی واقعیت است كه گرچه از سوی كارگزاران یوسف(علیه السلام) و نه خود او بیان شده، ولی تحت اشراف و دستور او بوده است.
سؤال این است كه چگونه اقدام به چنین عملی را، كه مستلزم افترا به عده ای بی گناه و قلب واقعیت است، می توان از سوی پیامبری كه قرآن با عنوان «صدیق» از او یاد می كند، پذیرفت؟
پاسخ به این اشكال با در نظر گرفتن روایات اهل بیت(علیهم السلام)چنین است: منظور از نسبت دادن سرقت به برادران، سرقت یوسف(علیه السلام) در زمان كودكی بوده است. از این رو، نه برادران مرتكب سرقت جام شدند و نه یوسف(علیه السلام)مرتكب كذب. ائمه(علیهم السلام)سخنان پیامبران را چند پهلو دانسته و گفتارهای خود را نیز از این جهت شبیه آنان شمرده اند. در روایتی از ابوبصیر به امام صادق(علیه السلام) عرض شد: «گفته می شود شما به گونه ای سخن می گویید كه گاهی كلام شما بر هفتاد وجه قابل انطباق است. امام(علیه السلام) در پاسخ فرمودند: ابراهیم گفت: من بیمارم، در حالی كه بیمار نبود و مرتكب دروغ نشد. همو گفت: بلكه بزرگ ترشان این كار را كرد، در حالی كه بت بزرگ این كار را نكرده بود و دروغ نگفت. یوسف(علیه السلام) گفت: ای كاروان! شما دزدید و به خدا سوگند نه آنان ]در آن هنگام[ دزدی كردند و نه یوسف(علیه السلام) دروغ گفت.»۳۵
انسان های عادی: اقوال صادر شده از انسان به دو نوع تقسیم می شود: نوع اول، سخنان و ادعاهایی است كه انسان یا در مورد مسائل معنوی و غیبی مانند خدا و معاد مطرح می كند، یا در برابر پروردگار مطلبی را در رابطه با مسائل اخروی بیان می نماید. در این نوع، هیچ گونه ارتباطی بین شخص و محیط خارج او، یعنی انسان های دیگر وجود ندارد و در نتیجه، سود و زیان مترتب بر صدق و كذب عبارات، فقط متوجه خود فرد می باشد. نوع دوم گفته های اشخاص در میان جامعه انسان ها و در مورد امور مادی و معنوی و دنیوی می باشد. به طوری كه صدق یا كذب آن ها در ارتباط های انسانی بسیار تأثیرگذار است.
امور معنوی:
۱. سوگند بیش از حد: برخی از افراد در امور مختلف، اعم از دین و غیردین، چه حق و چه باطل به سوگند پناه می برند و توجهی به صدق یا كذب امر ندارند: «و اطاعت نكن از فردی كه حلاف و مهین است.»۳۶ «حلاف» كسی است كه به دلیل كم اهمیت دادن به مسئله كذب، بسیار بر باطل قسم می خورد و «مهین» فردی است كه در رأی و تشخیص حق و باطل ضعیف است. گفته اند: مقصود از «مهین» كذاب و بسیار دروغگوست; چرا كه شخص معروف به كذب در بین مردم، فردی ذلیل و حقیر می باشد.۳۷ و لازمه كثرت قَسَم در هر امر كوچك و بزرگ یا حق و باطلی، آن است كه فرد هیچ گونه حرمتی برای آنچه كه به آن قسم می خورد، قایل نباشد. از سویی اگر فرد قَسَم هایش را به خداوند یاد كند، عظمت او را نادیده گرفته و همین به تنهایی برای رذالت او كافی است.۳۸
۲. كذب در اعتقادات: تعداد قابل توجهی از آیات قرآن، عهده دار تبیین صدق و كذب اقوال، ادعاها و عقاید انسان ها، به ویژه كفار و مشركان در رابطه با مسائلی است كه اعتقادات بشر در زمینه امور معنوی و ماوراءالطبیعی را تشكیل می دهد. این مهم به اشكال گوناگون نظیر طرح سخنان آنان و به دنبال آن، موضع گیری دقیق قرآن یا به صورت خطاب نهی به همراه توبیخ معتقدان به برخی عقاید صورت می پذیرد. دروغ بستن به خدا یكی از این موارد است كه همواره مورد مذمت شدید قرآن واقع شده و عواقب سنگینی برای آن مطرح گردیده است. فردی كه مرتكب چنین دروغ پردازی می شود، ظالم ترین شخص است: «پس چه كسی ظالم تر است از كسی كه بر خدا دروغ می بندد یا آیاتش را تكذیب می كند. خداوند بدكاران را رستگار نمی كند.»۳۹
گفتارهای كذب انسان ها در مورد معاد نیز نمونه دیگری است كه خود به دو دسته تقسیم می گردد: دسته اول، افرادی كه در موضع گیری نسبت به تحقق معاد دچار گفتار خلاف حق می شوند و دسته دوم، افرادی كه در مورد اتفاقات قیامت نظیر تعیین جایگاه خود در آن عالم ادعاهایی دارند. نمونه گروه اول، كفاری هستند كه بر عدم وقوع قسم می خورند: «با تأكید زیاد به خدا سوگند یاد كردند كه هرگز كسی را كه بمیرد زنده نخواهد كرد. بله البته قیامت وعده حق خداست ولیكن بیشتر مردم نمی دانند. تا آنچه را كه در آن اختلاف داشتند روشن كند و تا اینكه كافران بدانند كه دروغگو بودند.»۴۰ و نمونه گروه دوم، افرادی از یهود و نصارا هستند كه مدعی بودند از اولیا و مقربان درگاه الهی هستند. اما هدف غایی آنان از طرح چنین دعاوی باطلی، اثبات برخورداری از جایگاهی خوب در آخرت و دخول در بهشت و عذاب نشدن در جهنم بوده است: «و یهود و نصارا گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم. بگو پس چرا شما را به خاطر گناهانتان عذاب می كند؟ بلكه شما بشری هستید.»۴۱
امور مادی:
۱. موضع گیری در برابر خبرهای دیگران: صدق و كذب اخبار و اقوالی كه از منابع گوناگون به گوش انسان می رسد، اهمیت بسزایی در اخذ تصمیمات در زندگی عادی و روزمره انسان ها دارد. چه بسا با یك سخن كذب، فردی بی گناه سال ها در زندان بماند. یا حتی به قتل برسد، یا اینكه در میان مردم بی آبرو گردد. قرآن مجید برای پیشگیری از چنین پیشامدهایی راه حل هایی دارد. مثلا برای تشخیص خبر صدق از كذب به هنگام صدور آن از سوی شخص فاسق، می فرماید: «ای مؤمنان! اگر فاسقی خبری برای شما آورد تحقیق كنید. مبادا ندانسته رنجی به عده ای برسانید و سپس به خاطر این كارتان پشیمان شوید.»۴۲ امام صادق(علیه السلام)با توجه به همین آیه، «فسوق» را به «كذب» معنی كردند.۴۳توقف و درنگ به محض شنیدن اخبار، امر طبیعی به نظر می آید كه بنای عقلا و مدار عمل نیز بر آن قرار دارد.۴۴ اگر چه طرف مقابل فاسق هم نباشد.
یكی از مصادیق جالب در این زمینه، نحوه برخورد سلیمان(علیه السلام) با یكی از كارگزارانش یعنی هدهد می باشد. وقتی سلیمان(علیه السلام) به لشكریان خود نظر انداخت و هدهد را در بین آن ها ندید، تهدید كرد كه چنان چه او باز گردد، از سه حال خارج نیست: «یا به شدت او را مجازات خواهم كرد، یا او را از بین خواهم برد، مگر اینكه ]در حالت سوم[ دلیلی قانع كننده برای غیبت خود بیاورد.»۴۵ این پرنده، پس از مدتی به حضور سلیمان(علیه السلام)رسید و دلیل غیبتش را رفتن به سرزمین سبأ و جریانات آنجا بیان كرد، سلیمان(علیه السلام) پس از شنیدن تمام حرف های او، هر چند كه از مجازات و ذبح او صرف نظر كرد، اما در پاسخ فرمود: «دقت می كنم كه آیا راست گفتی یا از دروغگویان بودی.»۴۶ به عبارت دیگر، قبول صدق اخبار او در مورد غیبت و دیدارش از قوم سبأ را موكول به تحقیق و بررسی نمود; چرا كه هدهد در موضع متهم قرار داشت. او محل خدمت خود را ترك گفته و بدون اذن سلیمان(علیه السلام) به سرزمین دیگر رفته بود.۴۷
۲. اخفای گناه، انگیزه اصلی برخی دروغ ها: از مهم ترین انگیزه ها برای دروغگویی، سرپوش گذاشتن بر عملی است كه شخص از روی هوی و هوس انجام داده و خود نیز از زشتی فعلش آگاه است و از آنجا كه نمی خواهد دیگران از خطای او مطلع گردند، اقدام به دروغگویی می نماید. نمونه چنین افرادی برادران یوسف(علیه السلام) هستند كه پس از نهادن یوسف(علیه السلام) در چاه، گریه كنان به حضور پدر رسیدند و با بیان عباراتی شروع به توجیه عمل خود نمودند: «و شبانه گریه كنان نزد پدر بازگشتند. گفتند: ای پدر! ما برای مسابقه رفتیم و یوسف را كنار متاع خود گذاشتیم و گرگ او را خورد و هر چند ما راست بگوییم ولی تو باور نمی كنی.»۴۸ آن ها گریه را پیش گرفتند تا همگان مخصوصاً پدر را متقاعد سازند كه در گفته خود صادقند. سپس سخنان كذب خود را، كه هدفی جز مخفی كردن عمل زشتشان نداشتند، آغاز كردند.
صدق رفتاری
تطابق یا عدم تطابق گفتار یك فرد با حقیقت و در نتیجه، اطلاق وصف صادق یا كاذب به او، تنها موضوع بخشی از آیات مرتبط با صدق است; چرا كه صدق مفهوم گسترده تری دارد، معنای صدق در اینجا، در ارتباط مستقیم با فاعل فعل و تحلیل نیست، بلكه چگونگی عملكرد اوست. بنابراین، این معنی از یك سو، در كنار مفاهیمی همچون: وفا، امانتداری، پایداری بر پیمان و اخلاص می باشد و از سوی دیگر، در تقابل با مفاهیمی نظیر: نقض عهد، خیانت، فریب و نفاق قرار می گیرد. برای فهم بهتر ارتباط موجود بین صدق و این مفاهیم باید توجه داشت كه با لحاظ كردن گوینده و نیت او، سه حالت زیر قابل تصور است:
۱. گفتار یك شخص ممكن است از جهتی صدق و از جهت دیگر كذب باشد; زیرا صدق به معنای مطابقت گفتار شخص با درون او و با واقعیت، هر دو با هم است و چنان چه یكی از این دو شرط نقض شود، گفته به طور كامل صادق نخواهد بود، بلكه از یك نظر صدق و از نظر دیگر كذب می باشد.۴۹ بنابراین، ممكن است یك فرد با وجود تطابق گفته اش با حقیقت، كاذب خوانده شود، به این دلیل كه چیزی را كه می گوید با درونش مطابقت ندارد و تنها آن را بر زبان جاری ساخته است. بارزترین نمونه در این مورد، شهادت منافقان به رسالت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) است: «وقتی منافقان نزد تو آمدند، گفتند: شهادت می دهیم كه تو رسول خدا هستی و خداوند می داند كه تو رسول او هستی و خداوند شهادت می دهد كه منافقان دروغگویند.»۵۰
رسالت پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) امری است كه سراسر قرآن آن را فریاد می زند و هیچ شك و شبهه ای در آن نیست، اما وقتی نوبت به منافقان و شهادت آن ها بر این امر حق فرا می رسد، خداوند پس از تأكید بر شهادت خود در مورد حقانیت رسالت ایشان از جانب خود، بر كاذب بودن منافقان شهادت می دهد. در واقع خداوند آنان را در اینكه می گویند به رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)اعتقاد دارند، كاذب به شمار می آورد.۵۱ امام باقر(علیه السلام)منافقان مذكور در آیه را قومی معرفی كردند كه شهادت حق دادند، در حالی كه دروغگو بودند.۵۲
۲. برای دستیابی به ویژگی هایی چون وفا، امانتداری و اخلاص، سخن حق گفتن و ادعایی مطابق با واقع نمودن، در ابتدای كار، شرط لازم است، اما كافی نیست. چه بسا ممكن است فردی به هنگام سوگند، در گفتار خود هم صادق به معنای اول باشد، یعنی بر مطلب حقی سوگند بخورد و هم اینكه به آن اعتقاد داشته باشد، اما به علت سختی ها و مشكلات یا وسوسه های شیاطین نتواند بر سوگند یا قول خود پایدار بماند و در نتیجه، عهد خود را بشكند، یا در امانت خیانت نماید. چنین فردی نیز در عرف قرآن كاذب نامیده می شود: «آیا مردم تصور می كنند كه وقتی بگویند ایمان آوردیم، رها می شوند و امتحان نمی شوند؟ ما گذشتگان آنان را امتحان كردیم تا خداوند راستگویان و دروغگویان را معلوم گرداند.»۵۳ انسان های مورد نظر در این آیات با منافقان تفاوت دارند; زیرا اهل نفاق از همان ابتدا به دروغ اظهار ایمان كرده، تنها قصد استهزاء دارند و خود نیز بر كذب و عدم ایمانشان به خدا و رسول واقفند. در حالی كه، با توجه به سبب نزول آیه۵۴ این افراد در ابتدا بدون هیچ غرض نادرستی به زبان اظهار ایمان نموده اند و اینك باید دید آیا پس از مبتلا شدن به فتنه های دنیا باز هم بر ایمان خود باقی می مانند یا خیر؟ كه در حالت اول، صادق و در حالت دوم، كاذب خواهند بود.
۳. در دو حالت قبل، با وجود صدق مخبر، به دلیل تفاوت بین گفته و اعتقاد، یا عدم توانایی بر عملی كردن ادعا، از سوی قرآن كاذب نامیده شد. اما گاهی هم خبر كاذب و غیر مطابق با واقع است و هم مخبر در نیت خود غیرصادق. به این معنی كه فاعل فعل در این حالت قصد دارد امری باطل را به گونه ای جلوه دهد كه دیگران آن را حق تصور كنند. نمونه بارز این قسم، فریب شیطان است. شیطان با توسل به كذب، اغواگری و تزیین اعمال، همواره در صدد گمراه كردن انسان ها برمی آید و امر را چنان مشتبه می سازد كه هر انسانی به هنگام پذیرش آن، گویی به صدق او اعتقاد پیدا می كند. چنان كه آمده است: «و برای آن ها قسم یاد كرد كه من برای شما ناصح هستم.»۵۵ او بر خیرخواهی و دلسوزی خود نسبت به آدم(علیه السلام) و حوا سوگند یاد كرد، در حالی كه این سوگند تنها ابرازی برای فریب و وارونه جلوه دادن حقیقت درخت ممنوعه بود. او از طریق همین فعل غیرصادقانه، موجبات هبوط آدم(علیه السلام) را فراهم ساخت.
از نمونه های بارز افرادی كه صدق رفتاری دارند، افرادی هستند كه در این آیه معرفی شده اند: «نیكوكاری به این نیست كه روی به جانب مشرق و مغرب كنید و لیكن نیكوكار كسی است كه به خدا، روز قیامت، ملائكه، كتاب و پیامبران ایمان داشته باشد و مال را با وجود علاقه مندی و نیاز به آن، به خویشاوندان، یتیمان، بیچارگان، در راه ماندگان و فقیران و نیز در راه آزاد كردن بندگان انفاق نماید، و نماز به پا دارد و زكات بپردازد و نیز وفا كنندگان به عهد، هرگاه عهد ببندند و صبر كنندگان در هنگام گرسنگی و ترس و بیماری می باشند. اینان كسانی هستند كه راست گفتند و همین ها متقیان هستند.»۵۶ آیه، ضمن بیان ویژگی های ابرار و افراد نیكوكار، آنان را صادق و متقی می خواند. به عبارت دیگر، انسانی صادق است كه نیكوكار و دارای اعمال فوق باشد; یعنی بین گفتار و اعتقاد او با اعمالش هماهنگی كامل برقرار باشد.
چنین فردی با ویژگی های زیر تعریف شده است:
۱. از نظر اعتقادی به خدا، روز قیامت، فرشتگان، كتاب های آسمانی و پیامبران ایمان قلبی دارد. این جامع جمیع معارف حق است كه از بندگان خواسته شده است. منظور از «ایمان» هم در اینجا ایمانی است كه هیچ گونه اشكال و ایرادی در قلب، اخلاق و عمل بر آن وارد نیست.۵۷
۲. از نظر عملی این كارها را انجام می دهد: انفاق مال به افراد مذكور در آیه، اقامه نماز و پرداخت زكات. این سه عمل عبادی موجب تزكیه انسان می گردد; زیرا نماز تزكیه نفس، روزه تزكیه بدن و زكات تزكیه مال است.۵۸
۳. از نظر اخلاقی این گونه رفتار می نماید: اولا، چنان چه پیمانی ببندد به آن وفا می كند. عهدی كه وفای به آن بر انسان واجب است، بر دو قسم می باشد: یكی، آنچه بین بنده و پروردگار است. مانند سوگند، نذر و سایر عهدهای فقهی و دیگری، عهدی است كه در بین مردم جریان دارد. نظیر بیع و اجاره و دین. فرد صادق به هر دو قسم این عهدها، چه در برابر خدا و چه در برابر مردم، پای بند و ملتزم است. ثانیاً، به هنگام بروز گرسنگی و تشنگی و وقوع ترس، بیماری و مرگ، صبر پیشه می كند.۵۹ كه منظور از صبر، صرف رضایت دادن به آن ها نیست، بلكه استقامت در برابر شداید و سختی هایی است كه بر انسان عارض می گردد.۶۰ گرچه وفای به عهد و صبر همه اخلاق نیست، ولی با تحقق این دو، صفات دیگر نیز محقق خواهد شد.
پس از این ویژگی ها، در انتها می فرماید: «این ها همان كسانی هستند كه راست گفتند»; یعنی كسانی كه چنین اعمالی دارند، صادق هستند و عالی ترین مصادیق آن ها طبق بسیاری از روایات ائمّه معصومان(علیهم السلام)هستند.۶۱ صدق رفتاری در قرآن، خود به دو قسم قابل تقسیم است: «صدق شخصیتی» و «صدق در هدف».
صدق شخصیتی
منظور از صدق شخصیتی آن است كه فرد دارای شخصیتی معروف به صدق باشد، به نحوی كه هر آنچه می گوید، عمل كند و به آن اعتقاد داشته باشد. تحقق آن منوط به رعایت دو اصل مهم است:
۱. پایداری بر وعده و پیمان: فرد صادق قبل از هر چیز باید به آنچه می گوید وفادار باشد و ادعای خود را در عمل به اثبات رساند، اگر مدعی ایمان به خدا باشد، لوازم آن را بپذیرد. چنان چه عهدی بست، به آن وفا كند، در امانت خیانت ننماید، در میان مردم نیز به پیمان ها و سوگندهای خود مقید بوده، هرگز عهدشكنی نكند.
وفای به عهد و صدق وعده خداوند: گفته شد كه خداوند معیار سنجش حق است. در زمینه صدق وعده و وفاداری نیز او خود همان گونه است كه از انسان ها می خواهد كه باشند. گاهی آیات از تحقق وعده خدا در قبال پیامبران(علیهم السلام) سخن می گویند و گاهی در قبال مؤمنان و زمانی در ارتباط با كافران.
خداوند سرگذشت انبیای گذشته را برای پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)این گونه خلاصه می كند: قبل از تو نیز به پیامبران زیادی وحی شد و در نهایت، وعده ای را كه به آن ها داده بودیم وفا كردیم.۶۲منظور از وعده در اینجا، یاری دین آنان و اعتلای كلمه حق و نجات آنان در برابر مشركان است.۶۳ قریب به همین معنی در سوره «صافات» هم بیان شده است. در این سوره، از پیامبران بزرگ خدا نظیر نوح، ابراهیم، اسماعیل و موسی(علیهم السلام) به همراه سرگذشت اجمالی آنان، با تأكید بر نجات و غلبه آنان بر دشمنانشان یاد شده است. پس از اتمام ذكر این عده، به عنوان جمع بندی و گویی نتیجه گیری از مطالب سوره، در انتها می فرماید: «كلمه خداوند برای بندگان فرستاده اش یعنی پیامبران از پیش قطعی و مسلم شده است. این كلمه خداوند عبارت است از وعده خدا به پیامبران مبنی بر اینكه همواره از سوی خدا نصرت می شوند و فقط همان ها هستند كه همیشه پیروزند.»۶۴
مؤمنان نیز در جای جای قرآن مورد تكریم قرار گرفته، به سبب اعمال صالح در دنیا مستحق جزای دنیوی و اخروی دانسته شده اند. یكی از زیباترین نمونه های صدق وعده های الهی نسبت به مؤمنان، بازگرداندن موسی(علیه السلام) به مادر، با وجود موانع و مشكلات زیاد در مسیر تحقق آن بود. از آنجا كه امكان داشت عاطفه مادری بر امر خداوند فایق آمده، مانع از سپردن كودك به امواج دریا گردد، پروردگار به او این گونه بشارت داد: «ما او را به سوی تو باز می گردانیم و از پیامبران قرار می دهیم.»۶۵ از این دو وعده الهی، یعنی بازگرداندن فرزند و به نبوت رسیدن او، اولی در فاصله ای بسیار نزدیك، در حالی كه موسی(علیه السلام) در سلامت كامل به سر می برد، به وقوع پیوست.۶۶ و دومی سال ها بعد با بعثت او محقق گردید.
وعده خداوند به اهل كفر، چیزی جز ذلت و مصیبت در دنیا و عذاب در آخرت نیست. همان آیاتی كه نشان دهنده تحقق وعده خداوند نسبت به مؤمنان است، خود به خود، بیانگر تحقق وعده الهی نسبت به كافران نیز می باشد; زیرا جنگ بین مؤمنان و كافران سكه ای دو روست كه یك روی آن، تحقق وعده الهی برای مؤمنان و پیروزی آنان و روی دیگر آن، تحقق وعده الهی در مورد كافران و شكست آنان است.
وفای به عهد انسان ها: وفای به عهد انسان عبارت است از اینكه چنانچه ادعایی نمود، آن را عملی سازد و اگر بر سر انجام كاری با دیگری پیمان بست، تا پایان بر سر عهد خود ایستاده، آن را به انجام رساند. بنابراین، این موضوع از دو جنبه قابل بررسی است: اولا، وفای به عهد انسان در برابر خدا و رسول در مورد بندگی و اطاعت; ثانیاً، در برابر انسان های دیگر در مورد امور دنیوی و پیمان های رایج بین مردم. گفتنی است تصدیق و تكذیب گفته شخص، به هنگام بستن عهد و پیمان معنایی ندارد و نحوه عملكرد افراد است كه می تواند بهترین ملاك برای تعیین صدق افراد در عمل محسوب شود.
یكی از صحنه هایی كه این مفهوم را در ارتباط با خداوند ملموس تر می گرداند، صحنه گرفتار شدن انسان در میان امواج سهمگین دریاست. گروهی از مردم به هنگام مصیبت و آنجا كه یقین به هلاك خود پیدا می كنند، خدا را به خلاف گذشته، مخلصانه می خوانند و از او تقاضای كمك نموده، خطاب به او چنین می گویند: «اگر ما از این واقعه نجات یابیم از شاكران خواهیم بود.»۶۷ یعنی آنان به سركشی و ظلم در زمین پرداخته، عهد خود را با خدا فراموش می كنند.
هماهنگی ظاهر و باطن
معیار دوم در تعیین صادق یا كاذب بودن شخص، آن است كه در رفتار با دیگران به گونه ای عمل كند كه تفاوتی بین قول او در ظاهر و اعتقادش در باطن وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر، سعی در كتمان درون خود نكند. بررسی حالات منافقان بهترین راه برای درك این جنبه از مفهوم صدق می باشد. ضمن اینكه تقابل بین صادقان و منافقان تأییدی برای این مدعاست: «تا اینكه خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد و منافقان را عذاب نماید.»۶۸ اما پیش از پرداختن به بحث «نفاق»، به موضوع «تقیه»، كه ارتباط مستقیم با عنوان این بحث دارد، می پردازیم.
تقیه: این كلمه در لغت به معنای ترس است و در اصطلاح، گفتار یا عملی است كه در حالتی خاص مانند اضطرار از شخص مؤمن به خلاف اعتقاد او سر بزند به شكلی كه به دلیل خوف از جان یا هر چیز دیگر، آنچه در درون به آن معتقد است آشكار نكرده، مخالف آن رفتار نماید. بنابراین، در نگاه اول ممكن است تقیه مشابه با نفاق به نظر برسد، اما از این نكته نباید غافل ماند كه نفاق، كفر درون و تظاهر به ایمان است. در حالی كه، در تقیه امر كاملا برعكس می شود; یعنی ایمان در قلب جای گرفته، اما اقتضای شرایط و ترجیح حق، فرد را بر آن می دارد كه ایمان خود را مخفی نماید.
نمونه ای از افرادی كه تقیه آنان در قرآن نقل شده، مؤمن آل فرعون است. هنگامی كه فرعون خطاب به اطرافیانش، از كشتن موسی(علیه السلام)سخن می گفت، این فرد به سخن درآمده، مطالبی را در دفاع از حق و موسی(علیه السلام) به زبان آورد. قرآن از حالت او در میان آل فرعون این گونه خبر می دهد: «مرد مؤمنی از آل فرعون، كه ایمانش را مخفی كرده بود، گفت...»۶۹ این آیه نشان می دهد كه او از خاصان فرعون بود، اما بر اساس تقیه، ایمان خود به موسی(علیه السلام) را اظهار نمی كرد. روایات متعددی از ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) عمل وی را تقیه شمرده، دلالت بر تأیید و مدح وی دارند. از جمله امام صادق(علیه السلام)فرمودند: «تقیه قسمتی از دین من و پدرانم است و كسی كه تقیه نكند، دین ندارد. آن سپر خدا در زمین است; چرا كه مؤمن آل فرعون اگر ایمانش را اظهار می كرد، به قتل می رسید.»۷۰ همچنین از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) روایت شده است: «صدیقان سه نفرند: حبیب نجار، كه همان مؤمن آل یس است و حزقیل، كه همان مؤمن آل فرعون است و علی بن ابیطالب(علیه السلام) كه افضل از آن هاست.»۷۱
نفاق: نفاق یعنی ادعای ایمان در عین كفر. وجود دوگانگی میان اعمال و اقوال (به عنوان نماینده ظاهر) و درون و قلب (به عنوان نماینده باطن). قرآن در اولین وضع ذكر گروه منافقان، ویژگی آنان را این گونه بیان می كند: «بعضی از مردم می گویند: به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم در حالی كه مؤمن نیستند.»۷۲ آیه با اینكه از لفظ منافقان استفاده نكرده، در مورد برخی از آنان; یعنی عبدالله بن ابی و امثال او نازل شده است.۷۳ آنان در گفتار و ادعا مؤمن به خدا و روز قیامت هستند، اما قرآن آنان را تكذیب می كند; زیرا این گفته ها مخالف با اعتقاد قلبی آنان است. قصد آن ها از اظهار ایمان چیزی نیست جز اینكه با نزدیك شدن به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان، علاوه بر برخورداری از جایگاهی مناسب، اسرار آنان را به كفار انتقال دهند.
صدق در هدف
یكی دیگر از معیارهای فعل صادقانه، آن است كه هدف فاعل آن، فریب و به اشتباه انداختن طرف مقابل نباشد. با توجه به این معیار، لازمه غیرصادق دانستن یك عمل آن است كه علاوه بر كذب فاعل، یعنی پنهان كردن حقیقت از دیگری، خبر او نیز كاذب یعنی غیرمطابق با واقع باشد. به عبارت دیگر، چنانچه شخص خبری نادرست را برای فردی دیگر به گونه ای جلوه دهد كه او تصور كند آن خبر صادق است و در نتیجه آن را بپذیرد، آن شخص از «صدق در هدف» برخوردار نیست. چنان كه فریب ها و نیرنگ های شیاطین و بسیاری از فریب های موجود در بین انسان ها دارای این دو ویژگی است.
فریب و حیله گری:
۱. فریب شیطان: شیطان به طور عام، و ابلیس به طور خاص، در رأس موجودات اهل فریب قرار دارند; زیرا او به هنگام خلقت آدم(علیه السلام) با سوگند به عزت خداوند، بر فریب دادن و گمراه ساختن ذریه او قسم یاد نموده و خدا نیز این مهلت را به او داده و مخالفتی نكرده است. او در روز قیامت نیز صریحاً به روش فریفتن خود، كه همانا وعده دادن و عمل نكردن به آن است، اعتراف می نماید: «چون امر به پایان رسد، شیطان گوید: خدا به شما وعده حق داد و من به خلاف حق وعده دادم و هیچ حجت و دلیل قاطعی برای شما نیاوردم. فقط شما را دعوت كردم و شما هم اجابت كردید. پس مرا سرزنش نكنید، بلكه خودتان را سرزنش كنید.»۷۴ رمز موفقیت او در دنیا، با اغفال بندگان و زینت دادن مظاهر مختلف دنیا در چشم های آنان است، به گونه ای كه تمام اسباب دنیوی و از جمله خودشان را طوری جلوه می دهند كه در نظر اهل غفلت، مستقل در تأثیر محسوب می گردند و بدین ترتیب، خدا به فراموشی سپرده می شود.۷۵
۲. فریب در میان انسان ها: فریب های انسان ها، گاهی متوجه خداوند است و گاهی نسبت به انسان ها دیگر. نمونه گروه اول، در قرآن مجید، «اصحاب السبت»، یعنی گروهی از یهودیان هستند كه در كنار دریا زندگی می كردند و به سبب اعمالشان، به فتنه و بلای الهی دچار شدند. خداوند آنان را از این گونه امتحان كرد كه ماهی های موجود در ساحل شهر آن ها در روزهای شنبه به روی آب آمده، خود را ظاهر می كردند; به خلاف روزهای دیگر كه حتی یك ماهی نیز نمی توانستند صید كنند. اما از آنجا كه یهودیان در روز شنبه مجاز به صید نبودند، همین امر موجب لغزش عده ای از آنان گردید.۷۶ قرآن عمل آنان را تجاوز به حرمت روز شنبه می نامد.۷۷ حرص به صید ماهی موجب شد كه آنان حفره ها و جوی هایی در كنار دریا ایجاد كردند كه ماهی های روز شنبه از طریق آب به داخل آن ها می افتادند و این گروه فردای آن روز، یعنی یكشنبه به سراغ ماهی ها رفته، صیدشان می كردند و می گفتند: ما در روز یكشنبه ـ و نه شنبه ـ به صید مشغولیم.۷۸
از مصادیق فریبكاری در میان مردم، حیله گری در خرید و فروش، به ویژه كم فروشی است: «وای بر كم فروشان. آنان كه چون چیزی به پیمانه از مردم بگیرند تمام بگیرند و چون چیزی به پیمانه یا وزن به مردم بدهند، كم بدهند.»۷۹ آنان پیمانه را به طور كامل ستانده، اما در برگرداندن معادل آن به مردم، آن ها را فریب داده، كمتر از مقداری كه باید، به آنان می پردازند. در میان اقوام پیشین، قوم حضرت شعیب(علیه السلام)معروف به رعایت نكردن حقوق مردم و كم فروشی بوده اند. آنان با وجود بهره مندی فراوان از نعم الهی و موعظه های مكرر پیامبرشان، همچنان این عمل را ادامه می دادند.۸۰
دو واژه مرتبط با فریب:
۱. كید: كید گونه ای از چاره جویی است۸۱ كه معمولا بعد از تفكر و تدبر صورت می پذیرد.۸۲ این كلمه به خودی خود دارای بار ارزش معنایی نیست، بلكه با توجه به عملی كه این نام را به خود می گیرد، می توان در مورد حسن و قبح آن سخن گفت. چنان كه این كلمه هم درباره یكی از اعمال ابراهیم(علیه السلام)به كار رفته است: «به خدا سوگند نسبت به بت هایتان كید میورزم بعد از اینكه برگشتید»۸۳ و هم درباره به آتش انداختن آن حضرت توسط بت پرستان: «قصد كید نسبت به او داشتند پس ما آنان را زیان كارترین قرار دادیم.»۸۴
۲. مكر: مكر نیز مانند كید، پس از تدبیر و تفكر، بدون اینكه طرف مقابل بفهمد، علیه او انجام می گیرد.۸۵ نیز گفته شده: به معنای جلوگیری از رسیدن طرف مقابل به مقصودش است.۸۶بسیاری از كاربردهای مكر، در قرآن مشابه كید است.
از مصادیق این كلمه در قرآن، گروهی از قوم ثمود هستند كه تصمیم به قتل مخفیانه صالح(علیه السلام) و خانواده او در شب گرفتند و برای تبرئه خود، به دروغ نیز متوسل شدند: «گفتند: هم قسم شوید كه به خدا سوگند به او و خانواده اش شبیخون می زنیم و سپس به وارثش می گوییم كه ما در محل قتل حاضر نبودیم و ما راستگو هستیم و مكر زدند و ما هم ]در مقابل[ مكر زدیم، به طوری كه آنان نمی فهمیدند.»۸۷ توطئه آنان در مورد شبیخون زدن به خانه صالح(علیه السلام) و به عهده نگرفتن این جرم پس از اتمام آن، مكر نام گرفته است.
پینوشتها
۱ـ نساء: ۸۷.
۲ـ مولى محسن فیض كاشانى، الصافى فى تفسیر كلام اللّه، مشهد، دارالمرتضى النشر، ج ۱، ص ۴۴۳.
۳ـ محمدبن محمدرضا قمى مشهدى، (تفسیر) كنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۶۶، ج ۳، ص ۴۹۳.
۴ـ یونس: ۷۶.
۵ـ تحریم: ۶.
۶ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، چ سوم، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۹۷ ق، ج ۱۹، ص ۳۸۷.
۷ـ فاطر: ۳۱.
۸ـ قصص: ۷.
۹ـ قصص: ۱۳.
۱۰ـ قمى مشهدى، پیشین، ج ۱۰، ص ۴۲.
۱۱ـ یونس: ۴.
۱۲ـ فاطر: ۵.
۱۳ـ احقاف: ۱۷.
۱۴ـ این زن در منابع اهل سنت عایشه و در منابع شیعه ماریه قبطیه معرفى شده است. (فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۴، ص ۱۳۰ / مولى محسن فیض كاشانى، پیشین، ج ۳، ص ۴۲۳ / على بن جمعه العروسى حویزى، نورالثقلین، چ دوم، قم، مطبعه العلمیة، ج ۳، ص ۵۸۱ / قمى مشهدى، پیشین، ج ۹، ص ۲۵۹ / سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۵، ص ۱۰۴.)
۱۵ـ نور: ۱۳.
۱۶ـ مولى محسن فیض كاشانى، پیشین، ج ۳، ص ۴۲۵.
۱۷ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۱۵، ص ۹۸.
۱۸ـ نور: ۱۲.
۱۹ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۴، ص ۱۳۱.
۲۰ـ مولى محسن فیض كاشانى، پیشین، ج ۳، ص ۴۲۴.
۲۱ـ نور: ۱۶.
۲۲ـ نور: ۱۵.
۲۳ـ نساء: ۶۹.
۲۴ـ روم: ۴۷.
۲۵ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۵، ص ۵۲۲.
۲۶ـ مریم: ۴۱.
۲۷ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۳، ص ۵۱۶.
۲۸ـ مریم: ۵۴.
۲۹ـ على بن جمعه العروسى حویزى، پیشین، ج ۳، ص ۳۴۱.
۳۰ـ انعام: ۷۶.
۳۱ـ على بن جمعه العروسى حویزى، پیشین، ج ۱، ص ۷۳۸ / السید هاشم الحسینى بحرانى، البرهان فى تفسیرالقرآن، تهران، بعثت، ۱۴۱۵ق، ج ۲، ص ۴۳۹.
۳۲ـ انعام: ۸۳ / قمى مشهدى، پیشین، ج ۴، ص ۳۷۱.
۳۳ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۷، ص ۱۸۷.
۳۴ـ یوسف: ۷۰ـ۷۲.
۳۵ـ مولى محسن فیض كاشانى، پیشین، ج ۳، ص ۳۳ / قمى مشهدى، پیشین، ج ۶، ص ۳۴۱ / سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۱۱، ص ۲۶۳.
۳۶ـ قلم: ۱۰.
۳۷ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۵، ص ۳۲۲ / قمى مشهدى، پیشین، ج ۱۳، ص ۳۸۰.
۳۸ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۲۰، ص ۲۹.
۳۹ـ یونس: ۱۷.
۴۰ـ نحل: ۳۸ـ۳۹.
۴۱ـ مائده: ۱۸.
۴۲ـ حجرات: ۶.
۴۳ـ سیدالهاشم الحسینى بحرانى، پیشین، ج ۵، ص ۲۰۵.
۴۴ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۱۸، ص ۳۳۸.
۴۵ـ نمل: ۲۱.
۴۶ـ نمل: ۲۷.
۴۷ـ محمّدحسین فضل الله، من وحى القرآن، چ سوم، بیروت، دارالزهرا للطباعة و النشر والتوزیع، ۱۴۰۵ ق، ج ۱۷، ص ۲۲۳.
۴۸ـ یوسف: ۱۶ـ۱۷.
۴۹ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ قرآن، بیروت، دارالقلم، ۱۴۱۶ ق، ص ۴۷۸.
۵۰ـ منافقون: ۱.
۵۱ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۵، ص ۲۹۱.
۵۲ـ مولى محسن فیض كاشانى، پیشین، ج ۵، ص ۱۷۷ / سیدهاشم حسینى بحرانى، پیشین، ج ۵، ص ۳۳۷.
۵۳ـ عنكبوت: ۲ـ۳.
۵۴ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۴، ص ۲۷۲.
۵۵ـ اعراف: ۲۱.
۵۶ـ بقره: ۱۷۷.
۵۷ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۱، ص ۴۶۳.
۵۸ـ محمدجواد مغنیه، الكاشف، چ سوم، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۱ م، ج ۱، ص ۲۶۹.
۵۹ـ على بن ابراهیم بن هشام قمى، تفسیر القمى، چ سوم، قم، مؤسسه دارالكتاب للطباعة و النشر، ج ۱، ص ۲۴.
۶۰ـ محمدجواد مغنیه، پیشین، ج ۱، ص ۲۶۹.
۶۱ـ على بن ابراهیم قمى، پیشین، ج ۱، ص ۳۷ / مسعودبن عیاش السلمى، تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۱۱۶ / فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۳، ص ۸۰ / مولى محسن فیض كاشانى، پیشین، ج ۲، ص ۳۸۷ / على بن جمعه العروسى حویزى، پیشین، ج ۲، ص ۲۸۰ / قمى مشهدى، پیشین، ج ۵، ص ۵۶۸.
۶۲ـ انبیاء: ۷ـ۹.
۶۳ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۴، ص ۳۹ / سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۱۴، ص ۲۷۷.
۶۴ـ صافات: ۱۷۱ـ۱۷۳.
۶۵ـ قصص: ۷.
۶۶ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۴، ص ۲۱۵.
۶۷ـ یونس: ۲۲.
۶۸ـ احزاب: ۲۴.
۶۹ـ غافر: ۲۸.
۷۰ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۴، ص ۵۲۰.
۷۱ـ السیدهاشم الحسینى بحرانى، پیشین، ج ۵، ص ۹۵.
۷۲ـ بقره: ۸.
۷۳ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج ۱، ص ۴۵.
۷۴ـ ابراهیم: ۲۲.
۷۵ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۱۲، ص ۴۳.
۷۶ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۸، ص ۳۰۸.
۷۷ـ اعراف: ۱۶۳.
۷۸ـ محمدجواد مغنیه، پیشین، ج ۳، ص ۴۱۰.
۷۹ـ مصطفین: ۱ـ۳.
۸۰ـ شعراء: ۱۸۱ـ۱۸۳.
۸۱ـ راغب اصفهانى، پیشین، ص ۷۲۸.
۸۲ـ الحسن بن عبداللّه العسكرى ابوهلال، الفروق اللغویه، بیروت، دارالكتب العلمیه، ۱۴۲۱ ق، ص ۲۸۹.
۸۳ـ انبیاء: ۵۷.
۸۴ـ انبیاء: ۷۰.
۸۵ـ الحسن بن عبداللّه العسكرى ابوهلال، پیشین، ص ۲۹۰.
۸۶ـ راغب اصفهانى، پیشین، ص ۷۷۲.
۸۷ـ نمل: ۴۹ـ۵۰.
منبع: سامانه نشریات (موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره))