در قرآن کریم آیهای داریم که اطاعت از اولوالامر را مانند اطاعت از خدا و رسول خدا واجب دانسته است. بر مسلمانان است که باید مصداق اولوالامر را بیابند تا در امر دین از او اطاعن کنند. این آیه می فرماید:
«یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُول وَأُولی الأمرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیء فَرُدُّوهُ إِلی اللّهِ وَالرَّسُول إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخر ذلِکَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْویلاً.»(سوره نساء آیه ۵۹)
درباره اينكه منظور از اولو الامر در این آیه شریفه چیست ؛ بین شیعه امامیه و اهل سنت اختلاف است. از نظر اهل سنت مراد از اولوالامر زمامداران و حکام مصادر امور و زمامداران معنوى و فكرى يعنى علما و دانشمندان اند، كه عادل باشند و به محتويات كتاب و سنت آگاهى كامل داشته باشند.[۱] و برخی از آنان به این باور اند مراد از آن خلفاى چهارگانه نخستين اند، و غير آنها را شامل نمى شود؛ و بنابراين در اعصار ديگر اولوا الامر وجود خارجى نخواهد داشت.[۲] بعضى ديگر ، اولوا الامر را به معنى صحابه و ياران پيامبر مى دانند.[۳] از برخی اهل سنت فرماندهان لشکر اولوالامر می باشند.[۴]
به هر حال اهل سنت به اولوالامر بودن اهل بیت (ع) اعتقاد ندارند.
اما از نظر شیعه امامیه مراد از اولوالامر در این آیه شریفه اهل بیت رسول خدا(ص) است و رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پيامبر به آنها سپرده شده است، و غير آنها را شامل نمى شود. هر چند فخر رازی از مفسرین بنام اهل سنت در تفسیر این آیه به این نتجه رسیده است که اولوالامر باید معصوم باشد. او می گوید خداوند متعال به طور جزم و قطع، امر به اطاعت از اولی الامر نموده است و هر کس که اینچنین امری برای او شده، باید از هر خطا و اشتباهی معصوم باشد؛ زیرا در غیر این صورت بر فرض اشتباه کردن یا خطا کردن او، لازم می آید که خداوند امر به اطاعت او کرده باشد که همان کار خطاست و خطا از آن جهت که خطاست مورد نهی است. در صورت عدم عصمت اولی الامر در آیه فوق، لازم می آید که امر و نهی در یک فعل و به یک اعتبار با یکدیگر جمع شود که این به طور حتم محال است. پس باید مقصود از اولی الامر در آیه، افراد معصوم از خطا و اشتباه باشند.[۵]
ولی فخر رازی در مصداق معصوم به خطا می رود و میگوید اين معصوم، يا مجموع امت است و يا بعضى از امت اسلام، احتمال دوم قابل قبول نيست، زيرا ما بايد اين بعض را بشناسيم و به او دسترسى داشته باشيم، در حالى كه ما به آن دسترسی نداشته و آنانرانمی شناسیم و چون اين احتمال از بين برود، تنها احتمال اول باقى مى ماند كه معصوم مجموع اين امت است، و اين خود دليلى است بر اينكه اجماع و اتفاق امت حجت و قابل قبول است، و از دلائل معتبر محسوب مى شود. [۶]
همانطور كه مى بينيم فخر این که اولوا الامر بايد افراد معصومى باشند پذيرفته است، منتها از آنجا كه آشنائى به مكتب اهل بيت (عليهم السلام) و امامان و رهبران اين مكتب نداشته اين احتمال را كه اولوا الامر اشخاص معينى از امت بوده باشند ناديده گرفته است، و ناچار شده كه اولوا الامر را به معنى مجموع امت (يا نمايندگان عموم طبقات مسلمانان) تفسير كند، در حالى كه اين احتمال قابل قبول نيست، زيرا همانطور كه گفتيم اولوا الامر بايد رهبر جامعه اسلامى باشد و حكومت اسلامى و حل و فصل مشكلات مسلمين به وسيله او انجام شود و مى دانيم حكومت دسته جمعى عموم و حتى نمايندگان آنها به صورت اتفاق آراء عملاً امكان پذير نيست، زيرا در مسائل مختلف اجتماعى و سياسى و فرهنگى و اخلاقى و اقتصادى كه مسلمانان با آن روبرو هستند، به دست آوردن اتفاق آراء همه امت يا نمايندگان آنها غالباً ممكن نيست، و پيروى از اكثريت نيز پيروى از اولوا الامر محسوب نمى شود، بنابراين لازمه سخن فخر رازى و كسانى كه از دانشمندان معاصر عقيده او را تعقيب كرده اند اين مى شود كه عملاً اطاعت از اولواالامر تعطيل گردد، و يا به صورت يك موضوع بسيار نادر و استثنائى درآيد.
در منابع روایی و تفسیری اهل سنت در مورد آیه اولوا الامر مطالب خوبی در مورد خلافت امیرالمومنین (علیه السلام ) و ائمه معصومین به دست می آید که به برخی از آنها اشاره می شود:
۱ - ابو حيان اندلسى مغربى در تفسير بحر المحيط مىنويسد: «اين آيه در حق على (کرم الله وجه) و ائمه اهل بيت نازل گرديده است.[۷]
۲ - ابو بکر بن مؤمن الشيرازى در رساله اعتقاد از ابن عباس نقل مىکند که آيه فوق درباره على (ع) نازل شده است. هنگامى که رسول اعظم او را در غزوه تبوک در مدينه به جاى خود گماشت، حضرت على (ع) عرض کرد: يا رسول الله! آيا مرا همانند زنان و کودکان در شهر قرار مى دهى؟ پيامبر فرمود: «اما ترضى ان تکون منّى بمنزلة هارون من موسى حين قال اخلفنى فى قومى و اصلح فقال عز وجل: و اولى الامر منکم؛ آيا دوست ندارى نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى، آن هنگام که موسى به او گفت: در ميان بنى اسرائيل جانشين من باش و اصلاح کن. سپس خداوند عز وجل فرمود: «و اولى الامر منکم»[۸]
۳ - شيخ سليمان حنفى قندوزى از دانشمندان اهل سنّت نيز در کتاب ينابيع المودّه از کتاب مناقب «سليم بن قيس هلالى» نقل مى کند: روزى مردى به خدمت على (ع) آمد و پرسيد: کمترين چيزى که انسان در پرتو آن جزء مؤمنان خواهد شد چه چيز است؟ امام فرمود: اما کمترين چيزى که انسان به سبب آن در زمره گمراهان در مى آيد اين است که حجّت و نماينده خدا و شاهد و گواه او را که اطاعت و ولايت او لازم است نشناسد. آن مرد گفت: يا اميرالمؤمنين آنها را به من معرفى کن. على (ع) فرمود: همانها که خداوند اطاعت آنان را در رديف پيروى خود و پيامبر قرار داده و فرموده: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منکم. آن مرد گفت: فدايت شوم روشنتر بيان فرماييد. حضرت فرمود: آنان که رسول خدا در موارد مختلف و در خطبه روز آخر عمرش از آنها ياد کرد و فرمود: انى ترکت فيکم امرين لن تضلّوا بعدى ان تمسکتم بهما کتاب الله و عترتى و اهل بيتى؛ من در ميان شما دو چيز به يادگار گذاشتم که اگر دست به دامن آنها بزنيد هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد: کتاب خدا و خاندانم.[۹]
۴. حاکم حسکانی با سند خود از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و اله) نقل کرده که فرمود:
شریکان من کسانی هستند که خداوند اطاعت آنان را با اطاعت خویش و من مقرون ساخت و درباره آنان چنین نازل کرد: اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم. من گفتم: ای پیامبر خدا! آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: تو نخستین آنان هستی.[۱۰]
۵. جوینی نیز به سند خود در ضمن حدیثی طولانی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل کرده که خطاب به برخی از صحابه فرمود: « شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید هنگامی که آیه: یا ایّها الّذین امنوا اطیعوا الله... نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا! آیا اولی الامر افراد خاصّ یا برخی از مؤمنانند یا شامل همه آنان می شود؟ پس خداوند به پیامبرش دستور داد والیان امر را به مردم بیاموزد و برای ایشان همانگونه که نماز و زکات و حجّ را تفسیر کرده است، ولایت را تفسیر کند. پس رسول خدا(صلی الله علیه و اله) من را در غدیر خم برای مردم منصوب کرد.»[۱۱]
۶. حاکم حسکانی به نقل از مجاهد ابن جبر تابعی، می نویسد: اولی الامر درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شد، هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و اله)ایشان را در مدینه به جای خود نشاند و علی(علیه السلام) عرض کرد: آیا مرا در میان زنان و کودکان وا می گذاری؟ پیامبر(صلی الله علیه و اله) فرمود: آیا خشنود نیستی که برای من به منزله هارون برای موسی باشی؟[۱۲]
۴. ابوالحسن شیخ الاسلام حموینی ابراهیم بن محمد گوید: آنچه از رسول خدا (ص) به ما رسیده مراد از اولوا الامر در آیه شریفه، علیبن ابیطالب (ع) و اهل بیت رسول خدا هستند.
۵. عیسی بن یوسف همدانی از ابیالحسن و از سلیم بن قیس از امیرالمؤمنین علی (ع) روایت کرده که رسول اکرم (ص) فرمود شریکان من کسانی هستند که خدای تعالی اطاعت ایشان را مقرون به اطاعت خود نموده و در حق ایشان اولوالامر تنزیل فرموده باید از کلام ایشان بیرون نروید و فرمان برادر ایشان باشید و انقیاد از احکام و اوامر ایشان نمایید ـ من چون این سخن را شنیدم عرض کردم یا رسول الله خبر ده مرا از اولوالامر که آنها چه کسانی هستند فرمود: یا علی(ع) انت اولهم[۱۳]
۶. محمد بن مؤمن شیرازی که از اعاظم علما عامه و اهل تسنن بوده است در رسالة اعتقادات روایت میکند که وقتی رسول اکرم (ص) امیرالمؤمنین (ع) را در مدینه خلیفه قرار داد آیه شریفه «اولوالامر منکم» در شأن علیبن ابی طالب نازل گردید.
۷.حدیث جابر بهترین و رساترین سند بر مدعا
جابر بن یزید جعفی می گوید: از جابر ابن عبدالله انصاری شنیدم که می گفت:
هنگامی که خداوند عزّوجلّ بر پیامبر خود نازل فرمود: « یا ایّها الّذین ءامنوا اطیعو الله و اطیعو الرّسول و اولی الامر منکم: » گفتم: یا رسول الله! خدا و رسول خدا را شناختیم، اولو الأمری که خدا اطاعت آنها را قرین اطاعت خود و رسول نموده، کیانند؟
پس پیامبر(صلی الله علیه و اله) فرمود: هُم خلفائی یا جابر، آنها جانشینان منند ای جابر. آنها پس از من ائمّه و پیشوایان مسلمانان می باشند
اوّل آنها علیّ ابن ابیطالب است و بعد از او حسن و بعد از او حسین و بعد از او علیّ ابن الحسین و سپس محمّد ابن علی که در تورات مشهور و معروف به باقر است و عمرت دراز می شود تا او را درک نمایی. پس هنگامی که او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان و بعد از او صادق جعفر ابن محمّد است و بعد از او موسی ابن جعفر و بعد از او علیّ ابن موسی است و سپسمحمّد ابن علی و بعد از او علیّ ابن محمّد و بعد از او حسن ابن علی و سپس هم نام من که کنیه او نیز کنیه من است حجّت پرورگار در روی زمین و بقیّة الله در میان بندگانش فرزند حسن بن علی است.
اوست که خداوند متعال مشرق زمینها ومغرب زمینها را به دست او فتح می نماید (او صاحب مشارق و مغارب می گردد.) اوست که از پیروان و دوستانش غایب شده، غیبتی که جز کسی که امتحان الهی را قلباً انجام داده باشد بر امامتش ثابت نمی ماند. (یعنی شیعه واقعی)
جابر می گوید: گفتم: یا رسول الله! آیا شیعیان در زمان غیبت او از او استفاده می کنند (نفعی می برند)؟
حضرت(صلی الله علیه و اله) فرمود: آری به حقّ آن خدایی که مرا به رسالت و نبوّت مبعوث نموده، شیعیان از نور وجود او منوّر شده واز ولایت او بهره مند می گردند، مانند بهره مند شدن مردم از خورشید، اگر چه چهره خورشید را ابر پنهان کرده باشد.
ای جابر! این مطالبی را که به تو گفتم، از اسرار پنهانی است و از خزائن علم پروردگار است. این مطالب را از غیر اهلش پنهان نما و به هر کس و ناکس نگو. (یعنی به افرادی بگو که سرّ نگه دارند.)[۱۴]
کتاب «موسوعه الامامه فی نصوص اهل السنه» که چهل جلدی می باشد در دسترس ما هم قرار ندارد و لذا مطلبی از این کتاب نتوانستیم برای تان ارسال کنیم. البته روایاتی زیادی در متون اهل سنت در باره اهل بیت و دوازده امیر و خلیفه و مقام امام علی (ع) و اهل بیت(ع) نقل شده که مجالی برای ذکر آنها در این مقاله نیست.
نویسنده: عبدالله لطفی
[۱] - قرطبي، محمد، الجامع الحكام القرآن، القاهره، دارالكتاب العربي، ج۵، ص ۲۶۰. و ابن كثير، اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، بيروت. ج۱، ص ۵۱۸.
[۲] - نيشابوري، حاكم، المستدرك علي الصحيحين، تحقيق يوسف عبدالرحمن المرعشلي، بيروت، كتاب العلم ، ج۱، ص ۱۲۳.و طبري، ابن جرير، همان، ج۴، ص ۱۴۹؛ قرطبي، محمد، همان، ج۵، ص ۲۵۹؛ سيوطي، جلال الدين، همان، ج۴، ص ۵۷۵.
[۳] - طبري، ابن جرير، همان، ج۴، ص ۱۴۹؛ قرطبي، محمد، همان، ج۵، ص ۲۵۹؛ سيوطي، جلال الدين، همان، ج۴، ص ۵۷۵.
[۴] - سيوطي، جلا الدين، الدر المنثور، بيروت، دارالفكر، ج۲، ص ۵۷۳، و نيز ر.ك: طبري، ابن جرير، جامع البيان، بيروت، ج۴، ص ۱۴۷ و ابن حنبل، احمد، همان، ج۵، ص ۲۳۰، ح ۳۱۲۴.
[۵] - تفسیر فخر رازی ج ۱ ص ۱۴۴
[۶] - رازي، فخرالدين. التفسير الكبير، ج۱۰، ص ۱۴۴.
[۷] - بحر المحيط، ج ۳، ص ۲۷۸.
[۸] - مائده (۵) آيه ۵۵.
[۹] - ينابيع الموده، ص ۱۱۶ و صحيح بخارىباب غزوه تبوک.
[۱۰] . (شواهد التّنزیل ج۱ ص۱۹۱ ح۲۰۴) - رازي، فخرالدين. التفسير الكبير، ج۱۰، ص ۱۴۴. و حسكاني، عبيدالله، همان، ج۱، ص ۱۹۱، ح۲۰۴.
[۱۱] . (فرائد السّمطین ج۱ ص۳۱۳، باب ۵۸ ح۲۵۰) - جوينى، ابراهيم، همان، ج ۱، ص ۳۱۳، باب ۵۸، ح ۲۵۰. جوينى اين حديث را از طريق ابى بكر بن ابى عياش ازسليم بن قيس نقل مىكند. مسلم بن حجاج در مقدمه صحيحش از ابو بكر بن عياش حديث نقل كرده است. محققان مسند احمد وى را « صدوق حسن الحديث» مىشناسند. ر.ك: ابن حنبل، احمد، مسند الامام احمد بن حنبل، تحقيقشعيب الأرنووط، ج ۲۸، ص ۸۹، ذيل حديث ۱۶۸۷۶
[۱۲] . (شواهد التّنزیل ج۱ ص۱۹۲ ح۲۰۵)
[۱۳] - رازي، فخرالدين. التفسير الكبير، ج۱۰، ص ۱۴۴. و حسكاني، عبيدالله، همان، ج۱، ص ۱۹۱، ح۲۰۴.
[۱۴] . ( آخر باب ۹۴ کتاب ینابیع المودّة صفحات ۴۹۴ و ۴۹۵ ؛ فرائد السّمطین جوینی صفحات ۱۳۳ و ۱۳۴ ؛ و از کتب شیعه: کمال الدّن صدوق که متن حدیث بالا از این کتاب است ؛ تفسیر کنز الدّقائق محمّد مشهدی ج۲ ص۴۹۳ ؛ کفایة الاثر چاپ انتشارات بیدار ص۵۳ غ الزام النّاصب ج۱ ص۵۵)