تحریف: تحریف، مصدر باب تفعیل از ریشه «ح ـ ر ـ ف» است. معنای اصلی حرف را لبه، جانب، كناره و مرز دانستهاند.[۱]بر اساس این معنا، تحریف، به حاشیه بردن معنای لفظ و ایجاد نوعی دگرگونی
و انحراف در مقصود گوینده است. دگرگونی یاد شده میتواند با جابهجا كردن واژهها، اِعراب آنها، تغییر ساختار جملهها یا
تفسیر نادرست آنها باشد.[۲]برخی «تحریف» را به تغییر و تبدیل كه جامعتر است، معنا كردهاند؛[۳]با این تفاوت كه در تحریف، سعی بر القای خلاف مقصود است.[۴]تحریف، بر دگرگون ساختن سخنان شفاهی نیز اطلاق میشود و اختصاص به سخنان مكتوب ندارد.[۵]بنابراین تحریف در اصطلاح، به معنای دگرگون كردن و وارونهسازی است و مصادیق گوناگونی دارد.[۶]
به گفته شیخ طوسی، تحریف به دو شیوه محقق میشود: «یكی تأویل ناروا و بد (بدون تغییر در ساختار كلام) و دیگری تغییر و تبدیل آن».[۷]
آیتالله خویی، تحریف را ضمن اقسامش تعریف كرده است. ایشان اولین نوع تحریف را تحریف به معنا میداند و مینویسد: اگر چیزی یا كلمهای از مورد خود تغییر داده شود و در غیر مورد و معنای واقعیاش به كار برده شود، آن را تحریف به معنا گویند كه بدون تردید و اختلاف، در قرآن رخ داده است. نوع دیگر را تحریف در حروف و حركات و كلمات قرآن میدانند؛ به گونهایكه اگر حروف یا حركات یا كلمات قرآن تغییر داده شود, معنای قرآن هیچگونه تغییری پیدا نكند؛ به این عمل نیز تحریف میگویند. تحریف به این معنا نیز در صدر اسلام، بدون تردید، در قرآن راه یافته است. ایشان نوع دیگر را تحریف بالزیاده میدانند كه اگر زیادتی در قرآن پدید آید، به طوریكه حقیقت و ماهیت قرآن تغییر پیدا كند و گفته شود كه قسمتی از قرآن موجود، كلام خدا نیست، این نیز تحریف است كه این نوع، اصلاً به قرآن راه نیافته و بطلان آن میان تمام مسلمانان، مسلّم و از ضروریات است. نوع دیگر، تحریف به نقیصه و كاهش است؛ یعنی بگوییم قرآن موجود، تمام آنچه نازل شده است، نیست. درباره راه یافتن اینگونه تحریف به قرآن اختلاف است. آیت الله خویی نیز این مورد را به شدت مردود و خالی از حقیقت میدانند.[۸]
امامت: كلمه «امامت» از ماده «ام» گرفته شده و ریشه این واژه
«ا-م-م» و به معنای قصد است.[۹]همچنین به معنای مقتدا، قیم، مصلح، الگو، راه اصلی و راهنماست.[۱۰]نیز به معنای كسی است كه به او
اقتدا میشود و در كارها مقدم میگردد[۱۱]؛ به عبارت دیگر، كسی یا چیزی كه از او پیروی میشود، انسان باشد یا كتاب یا چیزی دیگر، به حق باشد یا بر باطل.[۱۲]
امام نیز كسی است كه همواره مقصود و هدف حركت و تلاش دیگران قرار گیرد؛ گرچه با اختلاف موارد و قصدكنندگان و دلایل و اعتبارات، گوناگون میشود؛ مانند امام جمعه و جماعت، امام هدایت و امام ضلالت. بر این اساس، دیگر معانی این واژه و مشتقات آن از لوازم معنای ریشه است.[۱۳]
در اصطلاح كلامی، معانی بسیاری از این واژه به دست داده شده كه شایعترین معنای آن، ریاست عمومی در امور دین و دنیاست.[۱۴]برخی جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حفظ دین و سیاست دنیا[۱۵]را در تعریف اصطلاحی آن آوردهاند. برخی كاملترین تعریف را ریاست بالاصاله عمومی، در امر دین و دنیا در دار تكلیف میدانند[۱۶]، كه عموم مردم را به حفظ مصالح دین و دنیایشان ترغیب سازد و از آنچه به حال آنان زیانبار است، منع كنند.[۱۷]
بنابراین امامت منصبی است الهی كه تمام شئون والا و فضایل را در بر دارد؛ جز نبوت و آنچه لازمه آن است.[۱۸]ازاینرو امامت، به معنای ریاست عمومی فردی خاص بر امور دین و دنیای مردم در دنیا، بالاصاله یا به جانشینی از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، است؛ زیرا امامت، شئونی همچون رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی و مرجعیت دینی و تبیین و تفسیر وحی و ولایت باطنی و معنوی دارد كه از این حیث، امام، حجت خدا در زمان، ولیالله، انسان كاملِ حامل معنویت كلی انسانیت و قطب است.[۱۹]
از آنجا كه امامت شئون والایی دارد، شیعه آن را، همانند نبوت، به نصّ و امر الهی[۲۰]و از اصول دین میداند.[۲۱]درحالیكه در دیدگاه
اهل سنت، از فروع دین شمرده میشود و از این حیث از افعال مكلفان به شمار میآید.[۲۲]
ضرورت و اهمیت موضوع
از مسائل مهم اعتقادی كه در علم كلام بحث میشود، موضوع امامت است. از آنجا كه امامت، از دیدگاه شیعه، جزء اصول دین و در امتداد رسالت به شمار میآید و امام، جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مرجعیت دینی، سیاسی و اجتماعی مردم است، موضوع امامت از اهمیت ویژه برخوردار است. ازاینرو دشمنان اهلبیت:، از دیرزمان، در پی وارد كردن خدشه به موضوع امامت ائمه اهل بیت: بودهاند. در این میان، فرقه وهابیت، با طرح شبهات واهی در صدد تضعیف جایگاه مهم امامت بر آمدهاند. آنها برای ضربه زدن به جایگاه مهم و رفیع امامت، شبهه اعتقاد به تحریف قرآن برای اثبات امامت را مطرح كردهاند. ازاینرو در اهمیت و ضرورت این موضوع، همین بس كه ضمن تبیین جایگاه امامت, از زوایای مختلف، بر این مطلب تأكید میشود كه نه تنها نسبت دادن چنین اعتقادی به شیعه واهی است، بلكه باور شیعه بر این امر استوار است كه قرآن، هرگز تحریف نشده است.
تبیین موضوع در اندیشه اسلامی
گفته شد امامت از اصول دین و دارای جایگاهی ارزشمند نزد شیعه است. پرسشی كه در اینجا مطرح میشود اینكه، آیا قرآن در باره امامان: سخن گفته؟ اگر سخن گفته، چرا از آنها با نام و مشخصاتشان یاد نكرده؟
برای اینكه به شبهه «اعتقاد به تحریف قرآن برای اثبات امامت»، پاسخ متقن و مستدلی داده شود، لازم است كه ابتدا به این سؤال پاسخ داده شود كه چرا نام امامان معصوم: در قرآن به صراحت ذكر نشده است، زمانی كه مشخص شود شیعه این مسأله را موجه و مدلل میداند. روشن میشود كه اتهام تحریف قرآن بهخاطر عدم ذكر نام امامان معصوم: شبهه و اتهامی بیپایه و اساس است.
دلایل نیامدن نام ائمه در قرآن
از ظاهر آیات و روایات استفاده میشود، كه همه چیز در قرآن آمده و خداوند از ذكر مطلبی در آن فروگذار نكرده است؛ چنانكه در قرآن میخوانیم: (وَ نَزَّلْنا عَلَیكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَیءٍ)[۲۳]و (ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَیءٍ).[۲۴]با این حال، ما احكام جزئی مختلفی را میبینیم كه در قرآن نیامده است؛ مثلاً تعداد ركعات نماز، اجناس و نصاب زكات، بسیاری از مناسك حج، عدد سعی صفا و مروه و دورهای طواف و مسائل دیگری در زمینه حدود و دیات و آداب قضاوت و شرایط معاملات و نام ائمه معصومین: و... .
برخی مخالفان شیعه امامیه اشكال میكنند كه اگر آن طوری كه شما میگویید امامت از اصول دین است و امامان پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دوازده نفر از ذریة آن حضرتاند و این موضوع از اهمیت فراوانی برخوردار است، چرا درباره نام ائمه اهل بیت: و مقام پیشوایی و امامت آنان در قرآن، به طور صریح سخنی به میان نیامده؟ برای پاسخ به این ادعا نكاتی یادآور میشود:
۱. معرفی جانشینان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قرآن
آنچه در بحث جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مهم است، معرفی او برای مسلمانان است؛ زیرا در جای خود به اثبات رسیده كه این مقام انتصابی است و این چنین فردی را باید خداوند برگزیند؛ حال چه اشكال دارد كه این معرفی در قرآن با ذكر اوصاف باشد، سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این فرد را با ذكر نام و نشاندادن مصداق به مردم بشناساند.
ما با رجوع به قرآن در مییابیم خداوند به دو روش افراد را معرفی كرده است: گاهی افراد را به نام معرفی كرده، مانند برخی پیامبران كه در سوره مریم از آنها نام برده، میگوید: (وَ اذْكُرْ فِی الْكِتابِ إِبْراهِیمَ...وَ اذْكُرْ فِی الْكِتابِ إِسْماعِیلَ... وَ اذْكُرْ فِی الْكِتابِ إِدْرِیسَ...).[۲۵]بعضی اوقات هم فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی كرده است؛ مانند داستان حضرت سلیمان(علیه السلام) كه میفرماید: (قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ...)؛ «كسی كه دانشی از كتاب [آسمانی] داشت، گفت...».[۲۶]
در عرف مردم نیز همین دو روش در مقام معرفی افراد جاری است و از روش دوم، چه بسا بیشتر هم استفاده میكنند. چه اینكه یكی از مفسران مینویسد: چه بسا معرفی افراد با ذكر فضایل و خصوصیات، راه بهتری برای معرفی آنها باشد؛ زیرا اسم افراد اختصاصی نیست و احتمال سوء استفاده از آن میرود؛ كما اینكه درباره حضرت مهدی[ برخی سوء استفاده كردند و نام فرزندان خود را مهدی یا محمد گذاشتند. «علی» هم فقط نام حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نبوده، همانگونه كه «ابوطالب» هم تنها كنیه پدر بزرگوارش نبوده، بلكه نام و كنیه افراد فراوانی میان اعراب بوده است. بنابراین اگر نام «علی»، به صراحت در قرآن ذكر میشد، شاید افرادی آن را بر «علی» دیگری تطبیق میكردند یا دستكم چنین احتمالی در این صورت میرود و حال آنكه در روش دیگر، چنین احتمالی نمیرود. ازاینرو بهتر همان است كه با بیان ویژگیها و صفات ممتاز حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) به معرفی او پرداخته شود تا قابل تطبیق بر هیچ كس، جز وجود مقدّس آن حضرت نباشد.
شاید بگویید شما كه معتقدید قرآن با بیان خصوصیات و صفات، ائمه: را معرفی كرده، این معرفی در كدام آیه و سوره است؟ میگوییم خداوند در چندین آیه به این مهم پرداخته است كه به برخی از آنها مانند آیه ولایت، آیه تطهیر، آیه تبلیغ، و... در تبیین موضوع پرداخته شد.
۲. قرآن و بیان كلیات
قرآن در طرح بسیاری از مطالب، به صورت كلی از آنها یاد كرده و از ورود به جزئیات آن صرف نظر كرده است؛ مثلاً میفرماید: «اقیموا الصلاة»، اما ركعات و شرایط و اعمال نماز را نگفته است. یا میگوید: «آتوا الزكاة» ولی موارد وجوب زكات و... را بیان نمیكند؛ البته گاهی قواعد كلیه و عمومات و اطلاقاتی را ذكر كرده است كه بسیاری از مسائل مورد نیاز را میتوان با مراجعه به آنها به دست آورد؛ مثلاً در فقه، علما از آیاتی همچون آیه (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ)[۲۷]در مبحث معاملات، و آیه (وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ)[۲۸]در ابواب عبادات، و آیه (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ)[۲۹]در حقوق والدین، استفادههای زیادی میكنند. اما بیشك با مراجعه به قرآن در مییابیم، بسیاری از جزئیات در قرآن نیامده است و از این قواعد كلی هم قابل برداشت نیست.
علت پرداختن قرآن به كلیات هم روشن است؛ زیرا قرآن به عنوان پیام هدایت الهی، برای همة انسانهاست و همه ساحتهای زندگی مادی و معنوی آدمی را در بر میگیرد. طبیعتاً همه این مطالب را نمیتوان در یك كتاب به طور تفصیلی بیان كرد. بلكه باید اصول كلی، محوری و راهگشا به شكل متنی تغییرناپذیر آورده شود. تفصیل شاخههای فرعی آن نیز به پیامبران، جانشینان او و عقل و درایت مردم هدایت شده واگذار میگردد.[۳۰]
چنانكه در روایات آمده است، دقیقاً همین سؤال را ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) پرسید و ایشان در پاسخ، به این سبك خاصّ قرآن اشاره كرد و فرمود:
وقتی برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) آیه نماز نازل شد، خدا در آن سه ركعت و چهار ركعت را نام نبرد؛ تا آنكه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را شرح داد. آیه زكات نازل شد، خدا نام نبرد كه باید از چهل درهم یك درهم داد؛ تا
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را شرح داد. آیه حج نازل شد و نفرمود به مردم كه هفت دور طواف كنید؛ تا آنكه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را برای مردم توضیح دادند. «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ»، درباره علی و حسن و حسین: نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره علی(علیه السلام) فرمود: «هر كه من مولا و آقای اویم، علی(علیه السلام) مولا و آقای اوست؛ و فرمود من به شما وصیت میكنم درباره كتاب خدا و خاندانم؛ زیرا من از خدای عزوجل خواستهام میانشان جدایی نیفكند تا آنها را كنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد...».[۳۱]
جالب اینكه در موضوع امامت و ولایت، خداوند غیر از بیان كلی مطلب كه در آنها بر ضرورت وجود امامت تصریح شده، به برخی جزئیات هم اشاره كرده است؛ مثلاً در آیه (لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)[۳۲]میگوید كه امام نباید سابقه ظلم داشته باشد یا در آیه دیگری مصداق آنها را با ذكر صفات، مشخص كرده است: (إِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ)[۳۳]كه در این آیه، به طور خاص حضرت علی(علیه السلام) را برای آنان كه در زمان رسول الله(صلی الله علیه و آله) بودند، مشخص كرده است كه با مراجعه به كتب حدیث و تاریخ مصداق آن را مییابیم.
با دقت در آیات گذشته و دیگر آیاتی كه درباره اهل بیت: آمده است، میتوان دریافت شیوه قرآن مجید در خصوص ائمه هدی:، به ویژه امیرمؤمنان(علیه السلام)، این است كه به معرفی «شخصیت» ممتاز و برجستگیهای آنان بپردازد، نه به معرفی «شخص»؛ مانند آیه (وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِیناً وَ یتِیماً وَ أَسِیراً).[۳۴]همچنین آیه تطهیر و آیه ولایت كه در آیه اول، اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوم، طهارت مطلق از هر كژی و كاستی و عیب و گناه و در آیه سوم، تلفیق دو عبادت بزرگ با یكدیگر، همراه با اوج اخلاص و خدادوستی، نمایان گردیده است.
این شیوه، حكمتهای فراوانی دارد:
یكـ معرفی شخصیت، معرفی الگوهاست. در نتیجه، جامعه به سمت تعقل و ژرفاندیشی و توجه به ملاكها و فضایل و امتیازات واقعی سوق داده میشود. معرفی شخصیت، زمینهساز پذیرش معقول است. درحالیكه معرفی شخص در مواردی موجب دافعه میشود. این روش، به ویژه در اوضاعی كه شخص از نظرهایی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است. این مسئله دقیقاً درباره امیرمؤمنان(علیه السلام) و اهل بیت: وجود داشت. واقعیت آن است به استثنای اندكی از مؤمنان برجسته، اكثریت جامعه صدر اسلام، موافق اهل بیت: به ویژه امیرمؤمنان(علیه السلام) نبودند و پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز در مقاطع مختلف با دشواریهای زیادی آن حضرت را مطرح میساختند و در هر مورد با نوعی واكنش منفی و مقاومت روبهرو میشدند؛ زیرا بسیاری از آنان كسانی بودند كه تا چند صباح قبل در صف معارضان اسلام قرار داشتند و رویاروی خود شمشیر امام علی(علیه السلام) را دیده و از همان جا كینه وی را به دل گرفته بودند؛ چنانكه حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) نیز یكی از علل رویگردانی مردم از آن حضرت را همین نكته بیان فرمودند.
دوـ تفكرات و سنن غلط جاهلی هنوز بر اندیشه مردم حاكم بود و اموری مانند سن و... را در امور سیاسی دخیل میدانستند و از همین رو به سبب جوان بودن حضرت علی(علیه السلام) وی را چندان شایسته رهبری جامعه نمیدانستند.
سهـ تفكری خطرناك در سطح جامعه رایج بود و عدهای آن را تبلیغ میكردند مبنی بر اینكه، پیامبر(صلی الله علیه و آله) در صدد است خویشان خود را برای همیشه بر مسند حكومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر میكردند كه برای چنگاندازی به حكومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مسئله چنان بالا گرفته بود كه روز غدیر، پس از معرفی علی(علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان، یكی از حاضران فریاد زد: «خدایا! محمد به ما گفت از سوی خدا آمدهام و كتاب الهی آوردهام ما پذیرفتیم، اكنون میخواهد داماد و پسر عمویش را بر ما حاكم و مستولی سازد. اگر او راست میگوید، سنگی از آسمان ببار و مرا بكش»! ناگهان سنگریزهای بر سرش فرود آمد و او را به هلاكت رساند. اكنون این سؤال پیش میآید كه در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است نام آن حضرت یا ائمه بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذكر شود؟
۳. سنت و بیان جزئیات
از آنجا كه بسیاری از جزئیات مسائل مختلف در قرآن بیان نشده است، این سؤال مطرح شود كه برای به دست آوردن جزئیات اینگونه مسائل چه كنیم؟ مرجع كیست؟ آیا قرآن برای این بخش از مسائل راهكاری به دست داده است؟
قرآن كریم از منابع اصلی دریافت احكام الهی و معارف اسلامی را «سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله)» شمرده، میفرماید: (أَنْزَلْنا إِلَیكَ الذِّكْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ). (نحل: ۴۴)
پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم طبق صریح «حدیث ثقلین»، اهل بیت: و عترت
خود را از منابع مطمئن احكام و معارف اسلامی معرفی فرموده است.
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند:
كِتابُ اللهِ فِیهِ نَبَأُ ما قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ ما بَعْدَكُمْ وَ فَصْلُ ما بَینَكُمْ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ.[۳۵]
در كتاب خدا اخبار پیشینیان و خبرهای آینده و آنچه سبب میشود كه اختلاف را میان شما برطرف كند، وجود دارد و ما همه آنها را میدانیم.
دیگر اینكه از روایات مختلف اسلامی، به خوبی استفاده میشود كه قرآن ظاهر و باطنی دارد: ظاهر آن، معانی و مفهوماتی است كه در دسترس همه قرار گرفته و از آن بهره مند میشوند؛ ولی باطن آن، معانی و مفاهیم دیگری است كه فقط در اختیار پیامبر(صلی الله علیه و آله) و پیشوایان معصوم: قرار دارد.
نكته دیگر اینكه خداوند در قرآن، اطاعت از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را اطاعت از خود میداند و بیش از بیست بار بر آن تأكید میورزد[۳۶]و میفرماید: «پیامبر برای شما اسوه است».[۳۷]
افزون بر آن، مگر ذكر تمام مسائل مربوط به هدایت انسانها، اعم از مهم و غیرمهم، در یك جلد كتاب چند صد برگی، شدنی است؟ حتماً لازم است برای تفسیر متن آسمانی، شخصی آسمانی معرفی شود و تا معرفی نشود، دین كامل نمیشود. ازاینرو با انزال آخرین آیه از قرآن، صحبت از (الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ) نشد؛ ولی وقتی كنار قرآن، مفسری آسمانی معرفی شد، اكمال دین و ناامیدی كفار مطرح گردید.[۳۸]
حال ببینیم آیا پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم درباره انتخاب وصی اقدامی كرده است؟ آنچه از مباحث امامت در سنت، در تبیین موضوع بحث شد، متكفل این بخش است.
۴. لازمه ذكر نكردن، نپذیرفتن نیست
اگر قرار باشد ملاك ما در رد یا اثبات چیزی، ذكر شدن یا نشدن آن در قرآن باشد، باید بسیاری از معتقدات مسلم و قطعی میان تمام مسلمانان را كنار بگذاریم. افزون بر آن، از آنچه گذشت، معلوم شد كه خود قرآن هم با این ملاك موافق نیست و ما را به كلام و عمل رسول الله[۳۹]ارجاع داده است. همچنین عبودیت افراد در اطاعت از اوامر الهی چگونه میتوانست آزموده شود! اگر قرار باشد در هر كاری كه خدا از ما خواسته است حكمت آن را از خدا بخواهیم، پس فرق خدا با غیر او در چیست؟ آیا در حكمت خدا و علم او و مصلحتسنجیاش درباره بندگان تردید ایجاد نمیشد؟
خداوند در قرآن از انبیا به سه صورت نام برده است: برخی را نام برده و سرگذشت آنها را هم آورده و برخی از آنها را فقط نام برده و سخن دیگری درباره آنها نفرموده و برخی از آنها را هم فقط یاد كرده، ولی نامی از آنها نبرده است. پس برخی از انبیا هم در قرآن فقط توصیف شدهاند و به نام آنها اشارهای نشده است كه عبارتاند از اشموئیل(علیه السلام) كه درباره ایشان میفرماید: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیهُم)[۴۰]و همچنین یوشع(علیه السلام) كه درباره ایشان میفرماید: (وَ اِذْ قالَ مُوْسى لِفَتهُ)[۴۱]كه به اعتقاد بسیاری از مفسّران[۴۲]، منظور در اینجا یوشع بن نون است و ارمیا(علیه السلام) كه در خصوص ایشان هم میفرماید: (اَوْ كَالَّذِی مَرَّ عَلى قَرْیة).[۴۳]
افزون بر آن، بسیاری از انبیا نه نامی از آنها در قرآن آمده و نه یادی از آنها شده است؛ ولی این دلیلی برای انكار آنها نیست؛ زیرا خداوند به طور كلی فرموده است: (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیكَ...).[۴۴]این قضیه مانند مسئله ذكر نام ائمه: در قرآن است كه با تأكید آیات به صورت كلی بر وجود آنها و همچنین توصیف آنها در قرآن، نمیتوان فقط به بهانه ذكرنشدن نامشان، آنها را انكار كرد. چه بسا در اینجا هم مانند نام انبیائی كه در قرآن ذكر نشده، لزومی بر ذكر آنها در قرآن نبوده، ازاینرو از ذكر آنها صرفنظر شده است.
۵. تدبیر خداوند در صیانت از قرآن
خداوند متعال وعده حفظ قرآن را با صراحت تمام اعلام كرده[۴۵]،
اما راه حفظ آن را نفرموده است: میتواند از راه غیب باشد كه دست و زبان هر تحریفگری را قطع كرده تا كسی چیزی از قرآن كم نكند
یا چیزی بر آن نیفزاید یا از راه علل و عوامل عادی باشد. اگر
نام علی(علیه السلام) و سایر ائمه: با صراحت تمام در قرآن میآمد، الفاظ قرآن را هم دستخوش تحریف میكردند و از پذیرش ولایت امری آن
امامان معصوم: سر باز میزدند. ازاینرو باید راهكاری اندیشه میشد تا قرآن از تحریف در امان بماند و این خود تدبیری در جهت صیانت از قرآن بود.
۶. تدبیر خداوند در صیانت از ائمه:
بدون شك كسانی كه برای غصب خلافت برنامه میریزند و برای خلع سلاح نهایی وارثان حقیقی آن، دست آنها را از اموال دنیایی كه حق آنها بوده است، به بهانههای واهی خالی میكنند، هیچ بعید نبود كه اگر نام آنها در قرآن تصریح میشد و هیچ راهی برای كنار زدن آنها اعم از تأویل آیه یا انطباق آن بر دیگری نداشتند، خود، آنها را از بین میبردند تا راه را برای رسیدن به هواهای نفسانی خود باز كنند.
ازاینرو در روایات میخوانیم كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون زمینه حسادتها را بین مردم میدیدند، به امیرمؤمنان(علیه السلام) توصیه كردند در برابر آنان مقاومتی تا سر حد مرگ از خود نشان ندهد؛ زیرا منافقان ثابت كردهاند كه در محو تمام آثار نبوت، همتی بس بلند دارند[۴۶]، و این امكان وجود داشت كه به كلی در اصل نبوت و قرآن تردید ایجاد كنند. ازاینرو خداوند به پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستور میدهد با معرفی امیرمؤمنان(علیه السلام) تبلیغ خود را كامل كرده، نگران باقی قضایا نباشد و این، خود تدبیر حكیمانه خداوند در حفاظت از این شجره مقدسه از گزند بدخواهان بوده است.
افزون بر آن، چه بسا ذكر نام ائمه سبب میشد كه آزمندان حكومت و ریاست به نسلكشی اهلبیت: بپردازند؛ همچنانكه درباره حضرت موسی(علیه السلام) رخ داد. ازاینرو درباره حضرت مهدی[ نیز كه در احادیث بر نسب و خاندان ایشان تأكید شده بود، میبینیم حساسیتهای فراوانی پدید آورد و خانه حضرت عسكری(علیه السلام) مدتها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند.
۷. ذكر نام و عدم جلوگیری از اختلاف
برخی میگویند اگر نام ایشان در قرآن ذكر میشد، از این همه اختلاف و خونریزی، كه به خاطر خلافت در طول تاریخ انجام شده است، جلوگیری میشد و اگر كسی حرفی میداشت، او را به قرآن ارجاع میدادند و او هم با مشاهده نام آنها، دیگر ادعایی نمیداشت!
در پاسخ باید گفت كه مسائل زیادی در طول تاریخ باعث خونریزی بین مردم شده، ولی خداوند آنها را به طور مشخص در قرآن بیان نكرده است؛ مانند اینكه آیا صفات خدا عین ذات اوست یا زائد بر ذات؟ حقیقت صفات خبری مانند استواری بر عرش، دست داشتن خدا و... چیست؟ حدوث یا قدم كلام خدا و... .
گذشته از آن، میبینیم گاهی صحابه از اوامر صریح رسول الله(صلی الله علیه و آله) كه خداوند دستور ایشان را به منزله دستور خود میداند، آن هم در ایام حضورش سرپیچی میكردند. مثل گروهی كه به خاطر جمعآوری غنیمت در جنگ احد، تنگه را رها كردند، و همین باعث شد دشمن، جنگ باخته را ببرد یا از این هم بالاتر، ماجرای سپاه اسامه است، كه پیامبر لشكری را به فرماندهی اسامة بن زید تجهیز كرد و فرمود: «خدا لعنت كند هركه از لشكر اسامه جا بماند»؛ اما عدهای اطاعت نكردند و لعنت پیامبر را به جان خریدند و ماندند.
با توجه به آیات و روایات یاد شده، به خوبی روشن میشود كه موضوع امامت و ولایت در قرآن و سنت، به صورت بسیار آشكار مطرح شده، و هرگز قرآن و سنت، چنین موضوع مهمی را ناگفته نگذاشته است. از سوی دیگر، هیچوقت شیعه ادعا نكرده كه اسم ائمه در قرآن آمده است. این، اتهام به شیعه است. تصریح نشدن به اسم امامان معصوم: دلایل خاص خود را دارد كه به برخی اشاره شد. بنابراین با وجود این آیات و روایات روشن و مبرهن، نیازی به اعتقاد به تحریف قرآن برای اثبات امامت نیست كه برخی وهابیون مغرض برای وارد كردن خدشه به جایگاه بیهمتای امامت، چنین شبهههای بیاساس را مطرح كردهاند. اما برای اینكه به صورت دقیق به شبهه پاسخ داده شود، شبهه آنها طرح و پاسخ داده میشود.
شبهه: تحریف قرآن برای اثبات امامت ائمه:
یكی از نویسندگان متعصب، تحریف قرآن را به شیعه نسبت داده است. به ادعای وی شیعیان برای اثبات امامت، همه حیلهها را به كار گرفتهاند، آنها قرآن را تحریف، به انبیا توهین كردهاند و امر امامت را به بداء نسبت دادهاند.[۴۷]
پاسخ شبهه
درباره این ادعا باید به نكاتی توجه كرد:
اولاً همانگونه كه در تبیین مسئله كاملاً بحث شد، موضوع امامت در نصوص دینی، یعنی قرآن و سنت، به طور بسیار روشن آمده است؛ زیرا بنا به نقل مفسران و مورخان عامه و خاصه، آیات زیادی (بیش از سیصد آیه) درباره ولایت علی(علیه السلام) و فضایل و مناقب آن حضرت در قرآن كریم آمده و در سنّت، اخبار متواتری از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) وجود دارد كه بر امامت علی(علیه السلام) دلالت دارد. این روایات شمارش شدنی نیستند و علمای عامّه و خاصه در این زمینه تألیفات بسیاری دارند، كه هم وجوب وجود امام را اثبات میكنند، هم انتصابی بودن آن را و هم اوصاف امام را. بلكه حتّی درباره مصداق امام بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز نصّ صریح وجود دارد. ازاینرو دیگر نیاز به تحریف آیات الهی نیست. بنابراین، اگر كسی با نگاه بیطرفانه و بیغرض، قضایا و روایات را بررسی كند، خواهد دید بالاترین و مهمترین موضوعی كه در حوزه اسلامی مطرح است، موضوع امامت است. از آنجا كه نبی مكرم(صلی الله علیه و آله)، خاتم انبیا و پایانبخش رسل است و شریعت او هم باید تا قیامت استوار بماند، برای پاسداری از رهاوردها و تلاشهای ۲۳ ساله ایشان، نیاز است كه افرادی معین شوند تا از انحراف شریعت جلوگیری كنند و به قیام برای اجرا كردن دستورات اسلامی بپردازند و در جامعه برای اجرای عدالت و جلوگیری از ستم بكوشند؛ ازاینرو میبینیم كه خداوند در قضیه امامت و معرفی امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، با تهدید خطاب به نبی مكرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید كه اگر امیرمؤمنان(علیه السلام) برای امامت، به مردم معرفی نشود، تلاش ۲۳ ساله رسالت به ثمر نخواهد نشست.[۴۸]همین آیه شریفه، جایگاه رفیع ولایت و امامت را از دیدگاه اسلام و قرآن نشان میدهد.
ثانیاً؛ تحریف نشدن قرآن از نگاه مسلمانان با توجه به نصوص آموزههای اسلامی، از ضروریات دین است و در طول تاریخ اسلامی چه در زمان ائمه: و چه بعد از آن تا كنون، تمام اندیشمندان شیعی، قرآن را مصون از تحریف میدانند. تا چه رسد به اینكه اعتقاد به چنین موضوعی داشته باشند.
قرآن كریم
آیاتی در قرآن هستند كه به صراحت، بر مصونیت قرآن از تحریف دلالت دارند و هرگونه تحریفی را از قرآن نفی میكنند: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ)؛ «ما قرآن را نازل كردیم و ما حافظ آن خواهیم بود». (حجر: ۹)
معنای اینكه خداوند حافظ قرآن است، چیست؟ آیا بدین معناست كه الفاظ و یا كاغذهایی كه روی آنها قرآن نوشته شود یا قرآنی را كه فلان شخص حافظ است یا قرآنی كه نزد فلانی است، حفظ و پا برجا میماند؟ یا مراد اینها نیست و آیه شریفه، معنای دیگری دارد. از آنجا كه طبعاً قرآن روی هر چیزی كه نوشته شود، آن چیز از بین رفتنی است، حافظان قرآن نیز از بین رفتنیاند، مراد حفظ و نگهداری آیاتی است كه بر قلب پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شده، آن هم تا آخرین آیه؛ یعنی همین قرآن كه اكنون نزد مردم است، محفوظ و باقی خواهد ماند و كلمه و حرفی از آن كم یا بر آن افزوده نخواهد شد.
دلیل آن هم همین است كه پس از چهارده قرن، هنوز كسی نتوانسته كوچكترین خدشهای به قرآن كریم وارد كند یا اسلوب و تعداد سورهها، آیات، كلمات و حتی حروف آن را تغییر دهد، خلاف تورات و انجیل كه پس از حضرت موسی و عیسی(علیهما السلام) در مدتزمانی اندك، هواپرستان شیطانصفت آنها را تحریف كردند.
آیة دیگری كه بر تحریف نشدن قرآن دلالت میكند، چنین است:
(إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِیزٌ*لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ) (فصلت: ۴۱ و ۴۲)
این كتابی است قطعاً شكستناپذیر كه هیچگونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغش نمیآید؛ زیرا او فرستاده شده از سوی خداوند حكیم و شایسته است.
در این آیه شریفه، حرف «لا» برای نفی است و دلالت بر عموم دارد. وقتی «لای نافیه» بر سر طبیعت و ماهیتی درآید و به آن متعلّق شود، افاده «نفی جنس» میكند. پس معنای آیه چنین میشود كه در قرآن، هیچ باطلی اعم از زیان، نقیصه، تغییر كلمات و... راه نیافته و نخواهد یافت. اگر قرآن كریم را ملحدان و ایادی منحرف و اجانب، تحریف كرده باشند، این تحریف بالاترین مصداق راه یافتن باطل به قرآن است.
اندیشمندان شیعه و عدم تحریف قرآن
عالمان شیعه بر این نكته تأكید كردهاند كه از نظر عقلی، پذیرفتنی نیست رسول الله(صلی الله علیه و آله) كتابی را كه معجزه دین و آییننامه سلوك فردی و اجتماعی و مستند و پایه و مایه دین اوست، رها كند و تدوین و جمع آن و حراست از تمامت آن را وانهد.[۴۹]
۱. شیخ صدوق
شیخ صدوق درباره تحریف قرآن چنین میفرماید:
به اعتقاد ما (شیعیان) قرآنی كه خداوند بر پیامبرش(صلی الله علیه و آله) نازل فرموده، بیشتر از قرآنی كه اكنون در دست مردم موجود است، نبوده و تعداد سورههای قرآن نزد مردم ۱۱۴ سوره میباشد و نزد ما سوره والضحی و الم نشرح روی هم یك سوره است و همچنین سوره «ایلاف» و «الم تر كیف» نیز یك سوره محسوب میشود. كسی كه به ما نسبت دهد و بگوید ما گفتهایم «قرآنی كه بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل گردیده، بیشتر از قرآنهای موجود است»، دروغگوست (و به ما طایفه امامیه، تهمت ناروا میزند).[۵۰]
۲. شیخ مفید
فقیه و متكلم نامدار شیعه، معروف به شیخ مفید=، در پاسخ به این سؤال كه: «اگر كسی بگوید: چطور صحیح است گفته شود این قرآنی كه اكنون بین مردم است، حقیقتاً همان كلام خداوند است بدون هیچ كم و زیاد، و حال اینكه شما از ائمه معصوم: خلاف این را نقل میكنید كه آنان [به جایكُنتُم خَیرَ اُمَّة...] خواندهاند: «كنتُم خیر ائمة اخرجت للناس» و همچنین [بهجای جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطاً] خواندهاند: «جَعَلناكم ائمه وسطا» و باز [به جاییسألونَكَ عَنِ الأنفالِ] خواندهاند: «یسألونك الأنفال» و اینها خلاف قرآن در دست مردم است، میفرماید:
اخباری كه از ائمه: نقل شده، همگی اخبار آحاد است و نمیتوان به صحت آنها قطع و یقین حاصل كرد و برای همین، ما در اینگونه مسائل توقف میكنیم و از دستوری كه به ما داده شده مبنی بر اینكه از همین قرآن بین مردم پیروی كنید، عدول نمیكنیم. چون خود معصومین: امر فرمودند هر روایتی كه با قرآن و عقل، مطابق نبود، علم آن را به خود ما واگذار كنید. افزون بر این، كسی منكر این معنا نیست كه ممكن است در قرآن كریم دو جور قرائت شده باشد كه یكی از آنها در قرآن و دیگری در روایت آمده باشد. همانطور كه مخالفان ما نیز صریحاً اعتراف میكنند كه نزول قرآن كریم بر وجوه متعدد بوده است.[۵۱]
۳. سید مرتضی
«سید مرتضی یا علمالهدی» برای تحریف نشدن قرآن، بسیار محكم و قوی استدلال میكند و میگوید:
علم به صحّتِ نقل قرآن مثل علم به شهرها و حوادث بزرگ و وقایع عظیم و مثل كتابهای مشهور و اشعار مدوّن عرب است؛ چون اهتمام و انگیزه شدیداً بر این بود كه قرآن را حفظ و حراست كنند. چون قرآن معجزه پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مآخذ علوم شرعی و احكام دینی است و علمای مسلمین در حفظ و حمایت از قرآن به حدّ اعلی رسیدند، نه به نحوی كه حتی اگر در اِعراب، قرائت، حروف و آیاتش اختلافی رخ میداد، كاملاً به موارد اختلاف آشنا بودند. پس با این شدتِ اهتمام و شناخت كامل، چگونه ممكن است در قرآن كریم تغییر یا نقصی وارد شده باشد؟ در عصر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرآن كریم به همین صورت كه در این زمان هست، جمعآوری و تدوین شده بود... . تمام اینها با اندك تأمّلی بر این معنا دلالت میكند كه قرآن در عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) متفرق و پراكنده نبوده، بلكه مدوّن و مرتّب بوده است. كسانی كه در این مسئله با ما مخالفت كردهاند، از امامیه یا حشویه، به قول و نظر آنان اعتنایی نمیشود.[۵۲]
۴. شیخ طوسی
شیخ طوسی میفرماید:
مقصود از این كتاب، علم معانی و اغراض مختلف قرآن كریم است؛ و اما سخن درباره زیادی و نقصان قرآن، سزاوار این كتاب نیست؛ چون در زیادی قرآن، اجماع بر بطلان آن است و نقصان در قرآن نیز ظاهر مذهب مسلمانان بر خلاف آن است و همین مطلب نزد مذهب ما به صحت نزدیكتر است؛ و سید مرتضی= نیز همین قول را تأكید كرده است و ظاهر روایات نیز همین است؛ مگر اینكه از طریق عامه و خاصه، روایات زیادی بر نقصان بسیاری از آیات قرآن و نقل دادن آیهای از جایی به جای دیگر نقل شده است. ولی اینها واحد است كه موجب علم و عمل نمیشود و بهتر است از اینگونه اخبار، اعراض شده و از اشتغال به آنها پرهیز شود.[۵۳]
۵. علامه حلی
علامه حلی= درباره تحریف نشدن قرآن كریم میفرماید:
حق این است كه در قرآن كریم نه تبدیلی رخ داده و نه تقدیم و تأخیری. همچنین قرآن كریم نه زیاد شده و نه كم و پناه میبریم به خداوند از كسی كه به امثال این تحریفها اعتقاد داشته باشد؛ چون اینگونه اعتقادها موجب میشود تا در معجزه پیغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله) كه با تواتر نقل شده است، تحریف راه پیدا كند.[۵۴]
۶. محقق كركی
محقق كركی، معروف به محقق ثانی= میفرماید:
در روایاتی كه دلالت دارند از قرآن كم شده [است] یا باید توجیه نمود و یا دور انداخت؛ زیرا اگر روایتی بر خلاف دلیل كتاب، سنت متواتر و اجماع باشد و نتوان آن را توجیه نمود یا بر وجهی حمل كرد، باید آن را از گردونه خارج كرد.[۵۵]
۷. امام خمینی
حضرت امام خمینی= ضمن تصریح و تأكید بر تحریف نشدن قرآن، موضوع استدلال نكردن حضرت علی و فاطمه زهرا و امامان معصوم: و همچنین یاران حقگوی آنان، چون سلمان، مقداد و ابوذر را در احتجاجهایشان به آیاتِ مفروضاً ساقط شده قرآن، مطرح كرده و به استناد آن، نظریه تحریف را رد كرده است.[۵۶]
۹. علامه طباطبائی
علامه در تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) میفرماید:
آیه «حفظ» دلالت بر این دارد كه كتاب خدا از حیث ذكر بودن،
از جمیع اقسام تحریف (تحریف به زیاده، نقصان و تغییر، و
تبدیل و جابهجایی) محفوظ است. پس قرآن، ذكری زنده و پابرجاست.[۵۷]
افزون بر آنچه ذكر شد، شیعه هیچ وقت به تحریف قرآن متهم نبوده و هیچ كسی هم چنین چیزی به شیعه نسبت نداده و این، ادعایی است بدون دلیل و مستند و درواقع از تهمتهای ناروایی است كه وهابیت برای بدنام كردن شیعه به كار برده.
این در حالی است كه وهابیون، شیعه را از جنبه دیگر نیز
متهم میكنند كه شیعیان معتقدند خلفا یعنی كسانی غیر از شیعه دست
به تحریف قرآن زدهاند. نه این اتهام، درست است و نه آن اتهام
اولی؛ بلكه قرآن كتاب آسمانی همه مسلمانان است و تمام مسلمانان
و همه فرقههای آن به تحریفنشدن آن معتقدند. این جریان وهابیت است كه در راستای اختلافانگیزی بین مسلمانان به چنین مسائلی میپردازند.
نكته مهم دیگر آن است كه قرآن نزد شیعه همان قرآن نزد اهل سنت است. اگر كسی شك دارد، بیاید و از نزدیك ببیند.
نتیجهگیری
با وجود تصریح و مشخص شدن مصداق امام پس از رسول الله(صلی الله علیه و آله) در قرآن كریم، آن هم به گونهایكه هرگونه شك و تردید را از بین میبرد، دیگر نیازی به ذكر نام ایشان در قرآن نبوده است و روش قرآن در بیان مطالب این نیست كه تمام مطالب را به نحو تمام و كمال بازگو كند؛ بلكه از سیر در آیات و روایات چنین به دست میآید كه خداوند عزوجل مردم را برای بیان یا حتی طرح اولیه بسیاری از مطالب به رسول خود ارجاع میدهد و ایشان نیز سوای از تصریح قرآن و بلكه به دستور آن، حضرت علی(علیه السلام) را در مواقع مختلف با نشان دادن و تصریح به نام و... برای جانشینی پس از خود معرفی كردهاند و برای پس از ایشان، فرزندانشان را یكی پس از دیگری با ذكر نام مشخص كردهاند. سوای این مطالب، اگر نام ائمه: در قرآن ذكر میشد، تبعاتی داشت كه به مصلحت جامعه اسلامی نبود. ازاینرو خداوند از این كار صرفنظر كرده است، و معتقدیم هر انسان باانصافی در صورت توجه و تعمق در این مطالب و رجوع به منابع تاریخی، با كنار گذاشتن تعصب، حقیقت را خواهد یافت.
البته افرادی كه مغرضانه به شیعیان تهمت تحریف با عناوین مختلف میزنند، دارای عقایدی بیاساس هستند؛ زیرا علمای شیعه اتفاقنظر دارند كه قرآن تحریف نشده و اهتمام فراوان علما بر این است كه نگذارند كسانی بر این امر دامن زنند و از طرفی بر حفظ و صیانت و حراست آن از هیچ تلاشی دریغ نمیورزند. این، جریان وهابیت است كه اتهاماتی همچون «اعتقاد به تحریف قرآن برای اثبات امامت» را برای تضعیف جایگاه رفیع امامت و در راستای اختلافانگیزی بین مسلمانان مطرح میكنند.
فهرست منابع
* قرآن كریم
۱. اجوبة المسائل المهنّائیه، حسن بن یوسف حلی، قم، مطبعة الخیام، بیتا.
۲. اجوبة مسائل جارالله، عبدالحسین شرف الدین، قم، چاپ عبدالزهراء یاسری، ۱۴۱۶ه .ق.
۳. احقاق الحق، قاضی سید نورالله حسینی مرعشی شوشتری، تعلیق: آیتالله مرعشی نجفی، قم، كتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۳۷۹ه .ش.
۴. الاحكام السلطانیه، ابوالحسن علی بن محمد ماوردی، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، بیتا.
۵. الاعتقادات فی دین الإمامیة، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی شیخ صدوق، قم، كنگره شیخ مفید، ۱۴۱۴ه .ق.
۶. انوار الهدایة فی التعلیقة علی الكفایة، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی=، ۱۴۱۵ه .ق.
۷. انیس الموحدین، ملا محمدمهدی نراقی، قم، پیام مهدی[، چاپ دوم، ۱۳۸۶ه .ق.
۸. البیان فی تفسیرالقرآن، ابوالقاسم خویی، بیروت، ۱۴۰۸ه .ق.
۹. تاج العروس من جواهر القاموس، محبالدین، سید محمد مرتضی حسینی زبیدی حنفی، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۴ه .ق.
۱۰. التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن طوسی، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، مكتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۰۹ه .ق.
۱۱. التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، حسن مصطفوی، مركز الكتاب للترجمة و النشر، تهران، چاپ اول، ۱۴۰۲ه .ق.
۱۲. التحقیق فی نفی التحریف، علی حسینی میلانی، قم، مركز حقایق الاسلامیه، بیتا.
۱۳. التعریفات، علیبن محمد جرجانی (میرسید شریف)، تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳ه .ش.
۱۴. تفسیر المیزان، سید محمدحسین طباطبایی، نشر بنیاد علمی و فكری علامه طباطبایی، چاپ پنجم، ۱۳۷۰ه .ش.
۱۵. التفسیرالكبیر، فخر رازی، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ه .ق.
۱۶. تلخیص المحصل، خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی، ۱۳۵۹ه .ش.
۱۷. جمهرة اللغه، ابن درید، به كوشش رمزی بعلبكی، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۷م.
۱۸. الحاشیة علی إلهیات الشرح الجدید للتجرید، مقدس اردبیلی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۹ه .ق.
۱۹. دائرةالمعارف الاسلامیه، ترجمه: احمد شنتاوی و دیگران، بیروت، دارالمعرفة، ۱۹۳۳م.
۲۰. دلائل الصدق، شیخ محمد حسن مظفر، قم، انتشارات بصیرتی، ۱۳۹۵ه .ق.
۲۱. شرح المقاصد، سعدالدین تفتازانی، قم، انتشارات رضی، بیتا.
۲۲. شرح المواقف، عبدالرحمن بن احمد قاضی عضدالدین ایجی، بیروت، دارالكتب العلمیه، ۱۴۱۹ه .ق.
۲۳. شیعه در اسلام، سید محمدحسین طباطبایی، دفتر نشر اسلامی، چاپ سیزدهم، قم، ۱۳۷۸ه .ش.
۲۴. صیانة القرآن من التحریف، محمد هادی معرفت، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۳ه .ق.
۲۵. عقاید جعفریه، مولانا محمدعلی، بینا، بیجا، بیتا.
۲۶. العقد الفرید، ابن عبد ربه اندلسی، دارالكتاب العربی، بیروت، بیتا.
۲۷. علوم قرآن، سعید روشن، مؤسسة آموزشی پژوهشی امام خمینی، قم، ۱۳۷۹ه .ش.
۲۸. قواعد العقائد، ضمیمه تلخیص المحصل، نصیرالدین طوسی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۹ه .ق.
۲۹. كافی، محمد بن یعقوب كلینی، دارالحدیث، قم، ۱۴۲۹ه .ق.
۳۰. لسان العرب، ابن منظور، به كوشش علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ه .ق.
۳۱. مجمع البیان، طبرسی، بیروت مؤسسة الاعلمی، ۱۴۱۵ه .ق.
۳۲. مصنّفات شیخ مفید، محمد بن محمد مفید، قم، كنگره شیخ مفید، بیتا.
۳۳. معجم المقاییس اللغه، احمد بن فارس، قم، كتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴ه .ق.
۳۴. مفردات ألفاظ القرآن، حسین بن محمد راغب اصفهانی، بیروت، دارالعلم، اول، ۱۴۱۲ه .ق.
۳۵. مقدمة ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، شرح و تحقیق: محمد اسكندرانی، بیروت، دارالكتب العربی، ۱۴۲۲ه .ق.
۳۶. النكت الاعتقادیه، شیخ مفید، قم، المجمع العالمی لاهلالبیت، ۱۳۷۱ه .ش.
پی نوشتها:
[۱]. جمهرة اللغه، ابن درید، ج۱، ص۵۱۷؛ لسانالعرب، ابن منظور، ج۴، ص۱۲۹.
[۲]. مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۲۸؛ التعاریف، المناوی، ج۱، ص۱۶۳؛ صیانة القرآن من التحریف، محمدهادی معرفت، صص۱۳ و ۱۴.
[۳]. تاج العروس، ج۱۲، ص۱۳۶؛ التفسیر الكبیر، فخر رازی، ج۳، ص۱۳۴.
[۴]. مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج۱۷، ص۶۶.
[۵]. دائرةالمعارف الاسلامیه، ترجمه احمد شنتاوی و دیگران، ج۴، صص۶۰۲ ـ ۶۰۸.
[۶]. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خویی، صص۱۹۷و ۱۹۸.
[۷]. التبیان، محمد بن حسن طوسی، ج۳، ص۴۷۰.
[۸]. البیان، ص۳۰۵.
[۹]. لسان العرب، ج۱، ص۲۱۲.
[۱۰]. همان، صص۲۱۳ ـ ۲۱۵.
[۱۱]. معجم المقایس اللغه، احمد بن فارس، ج۱، ص۲۸.
[۱۲]. مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷.
[۱۳]. التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، حسن مصطفوی، ج۱، صص۱۳۶ و ۱۳۷.
[۱۴]. شرح المواقف، عبدالرحمن بن احمد قاضی عضدالدین ایجی، ج۸، ص۳۴۵؛ شرح المقاصد، سعدالدین تفتازانی، ج۵، ص۲۳۲؛ التعریفات، علی بن محمد جرجانی (میرسید شریف)، ص۱۶.
[۱۵]. مقدمة ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، ص۱۹۱؛ الاحكام السلطانیه، ابوالحسن علی بن محمّد ماوردی، ص۵؛ النكت الاعتقادیه، شیخ مفید، ص۳۹.
[۱۶]. تلخیص المحصل، خواجه نصیرالدین طوسی، ص۴۲۶؛ الألفین، علامه حلی، ص۱۲؛ قواعد المرام، میثم بن علی بن میثم بحرانی، ص۱۷۴.
[۱۷]. تلخیص المحصل، ص۴۵۷.
[۱۸]. احقاق الحق، قاضی سید نورالله حسینی مرعشی شوشتری، تعلیق آیتالله مرعشی نجفی، ج۲، ص۳۰۰.
[۱۹]. شیعه در اسلام، سید محمد حسین طباطبایی، صص۱۰۹-۱۲۴؛ مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج۴، صص۸۴۱-۸۵۴.
[۲۰]. شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ شرحالمقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ الاحكام السلطانیه، ص۵.
[۲۱]. الحاشیة علی إلهیات، مقدس اردبیلی، ص۱۷۹؛ انیس الموحدین، ص۱۳۷.
[۲۲]. دلائل الصدق، محمد حسن مظفر، ج۲، ص۸؛ انیس الموحدین، ص۱۳۸.
[۲۳]. نحل: ۸۹.
[۲۴]. انعام: ۳۸.
[۲۵]. مریم: ۴۱، ۵۱، ۵۴ و ۵۶.
[۲۶]. نمل: ۴۰.
[۲۷]. مائده: ۱.
[۲۸]. حج: ۷۸.
[۲۹]. بقره: ۲۳۳.
[۳۰]. علوم قرآن، محمدباقر سعیدی روشن، ص۲۲۶.
[۳۱]. كافی، كلینی، ج۲، ص۸.
[۳۲]. بقره: ۱۲۴.
[۳۳]. مائده: ۵۵.
[۳۴]. انسان: ۹.
[۳۵]. كافی، ج۱، ص۶۱.
[۳۶]. آل عمران: ۳۲ و ۱۳۲؛ نساء: ۵۲؛ مائده: ۹۲؛ انفال: ۱ و... (أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول).
[۳۷]. (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ یرْجُوا اللَّهَ وَ الْیوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثیرا) (احزاب: ۲۱)
[۳۸]. اشاره به آیه سوم سوره مائده كه مربوط به واقعه غدیر خم است و پس از آنكه ولایت مشخص میشود، این آیه نازل میشود كه میفرماید: (الْیوْمَ یئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دینا).
[۳۹]. (لقَدْ كانَ لَكُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة) (احزاب: ۲۱)
[۴۰]. بقره: ۲۴۷.
[۴۱]. كهف: ۶۰.
[۴۲]. مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۴۷۸.
[۴۳]. بقره: ۲۵۹.
[۴۴]. غافر: ۷۸.
[۴۵]. (اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) (حجر: ۹)
[۴۶]. العقد الفرید، ابن عبد ربه اندلسی، ج۴، ص۳۶۰.
[۴۷]. «ان الشیعه لاستقرار مسأله الامامه لایدعون حیله و لاتزویرا الا عملوه، و لذلك حرفوا القرآن و اهانوا الانبیاء و نسبوا الى البداء؛ عقاید جعفریه، مولانا محمدعلی، ج۱، ص۷۹.
[۴۸]. (یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرِینَ) (مائده: ۶۷)
[۴۹]. اجوبة مسائل جارالله، عبدالحسین شرفالدین، ص۲۸.
[۵۰]. الاعتقادات فی دین الامامیه، شیخ صدوق، ص۵۹.
[۵۱]. مصنّفات شیخ مفید، ج۷، صص۸۲-۸۴.
[۵۲]. مجمع البیان، محمد بن حسن طبرسی، ج۱، ص۱۵.
[۵۳]. التبیان، محمد بن حسن طوسی، ج۱، صص۲۶۹ و ۲۷۰.
[۵۴]. اجوبة المسائل المهنّائیه، علامه حلی، ص۱۲۱.
[۵۵]. التحقیق فی نفی التحریف، علی حسینی میلانی، ص۶.
[۵۶]. انوار الهدایة فی التعلیقة علی الكفایة، امام خمینی=، ج۱، صص۲۴۵ـ ۲۴۷.
[۵۷]. تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبایی، ج۱۲، ص۱۰۱.
نویسنده: عبدالمؤمن حكیمی
منبع: حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت