آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

آیات و روایات دال بر حقانیت مذهب اهل بیت

شیعه و سنی دو فرقه ای اسلامی هستند كه مشتركات فراوانی در اصول و فروع دین دارند اما نقطه افتراق اساسی شیعه و سنی مساله امامت است كه منشاء خیلی از اختلافات دیگر شده است.

در مساله امامت اختلاف هم در اصل قضیه است كه اهل سنت آن را از فروع دین و شیعه از اصول دین می شمارند و هم در امور متفرع بر آن اختلاف وجود دارد از قبیل ضرورت وجود امام، عصمت امام و تنصیصی بودن مقام امامت و انحصار ائمه ـ علیهم السلام ـ در دوازده نفر.(۱)

مقام امامت به اعتقاد شیعه مقام جانشینی پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در توضیح، تبیین، بیان، حفظ، اجرای قوانین ا لهی و تربیت نفوس می باشد. زیرا امام به اعتقاد شیعه به جز وحی همه مقامات پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را دارا است و همان ادله ای كه بعثت انبیاء را ا لزامی می كند اصل امامت را نیز مستدل می نماید. و به عقیده ی شیعه جز مقام عصمت به آن نائل نمی شود زیرا قرآن از امامت به عهد ا لهی یاد می كند كه ابراهیم خلیل ـ علیه ا لسلام ـ بعد از امتحانات و بعد از طی مقام نبوت، رسالت و خلّت به آن منصب می رسد.(۲) و لذا خداوند چون كه معصومین را می شناسد آنان را برای امت معرفی نموده است.

اما اهل سنت امامت بعد از پیغمبر را صرف یك مسئولیت ظاهری در حد ریاست حكومت دینی از فروع دین می دانند و معتقدند مسا له جانشینی پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یك امر انتخابی و واگذار شده به مردم است.(۳)

آیاتی از قرآن كه دلیل حقانیت دعوای تشیع یعنی اثبات امامت است فراوان است كه به برخی از آنها اشاره می شود:

الف) آیه اطاعت:یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً. ای كسانی كه ایمان آورده اید! اطاعت كنید خدا را، و اطاعت كنید پیامبر و اولی الامر از خودتان را....(۴)

به طور اطلاق در این آیه خدا به اطاعت از خود و رسول و اولی الامر دستور داده و اطاعت از اولی الامر و اطاعت از خدا و رسول بدون قید و شرطی در كنار هم قرار گرفته و معلوم می شود اطاعت از اولی الامر با اطاعت از خدا و رسول خدا تفاوت ندارد و لازمه موافقت اوامر و نواهی اولی الامر با اوامر و نواهی خدا و رسول، آن است كه آنها از خطا و گناه باید معصوم باشند. و گرنه لازم می آید خدا به اطاعت از كسانی امر كرده باشد كه مصون از گناه نیستند و چنین فرمان مطلق از خدای حكیم عقلاً قبیح و منكر است. زیرا مستلزم عصیان خالق و اطاعت مخلوق است و چنین اطاعتی مطابق احادیث رسیده از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ جایز نیست.(۵)

و لذا كسانی دیگری كه اطاعت آنها لازم است مثل وا لدین با این كه اطاعت آنها در حدّ اهمیت اطاعت از اولی الامر نیست همواره محدود به حدودی است و مقید به این است كه از اطاعت آنان معصیت خدا لازم نیاید.(۶)

از آن چه گفته شد نتیجه می گیریم كه اولی الامر باید افراد معصوم و معینی باشند و خدا باید آنان را معرفی كرده باشد زیرا درك عصمت از حیطه عقل خارج است و معقول نیست خدا از یك طرف امر به اطاعت بدون چون و چرا از اولی الامر بكند و از طرفی تعریف آنها را به مردمی واگذار كرده باشد كه معصوم را نمی شناسند چون چنین فرمانی تكلیف به امر غیر مقدور است.

فخر رازی از علمای برجسته اهل سنت با اذعان به این كه لازمه امر به اطاعت مطلقه از اولی الامر عصمت آنها است، ضرورت عصمت آنان را پذیرفته و می گوید: اگر امام معصوم نباشد تضاد در حكم ا لهی لازم می آید زیرا از یك طرف اطاعت آنها را واجب كرده و از طرفی دیگر آن جا كه آنان به خطا فرمان می دهند ارتكاب آن عمل ممنوع است. لكن فخر رازی به بهانه این كه شخص معصوم در میان امت قابل تشخیص نمی باشد و نیز به دلیل این كه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده است: «امت من هرگز به خطا اتفاق نمی كند»، اهل حل و عقد را مصداق اولی الامر قرار داده و رأی آنها را معصوم پنداشته است.(۷)

به فخر رازی و كسانی دیگری كه به این مطلب قائلند باید گفت اولاً هیچ گاه اجماع امت به عنوان اهل حل و عقد در میان مسلمانان تحقق پیدا نكرده است. ثانیاً با فرض تحقق، به علت عدم معصوم بودن افراد حل و عقد ممكن نیست، با جمع شدن آنان وصف عصمت برای این جمع به وجود آید. ثا لثاً امت اسلامی در مسا له امامت و حكومت از شخص خلیفه پیروی می كند نه از شورای حل و عقد زیرا در خارج اولی الامر فقط یك نفر بوده است و شورای حل و عقد هیچ گاه خلافت را به عهده نداشته است.

رابعاً مضمون كلام پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ این نیست كه رأی هیأت حاكمه به خطا نمی رود زیرا گذشته و حال، شهادت به خطای رأی نمایندگان امت می دهد بلكه معنای حدیث این است كه امت بر خطا اجماع نمی كند و هیچ گاه وضعیت به حدی نمی رسد كه حتی یك نفر هم از حق پیروی نكند، هر چند آن یك نفر معصوم باشد و هیچ دلیلی بر این وجود ندارد كه كلمه «امت» به اهل حل و عقد معنی شود.(۸)

خامساً راه شناخت فرمانروایان مفترض الطاعه، قرآن و روایاتی است كه در منابع معتبر اهل سنت نیز آمده است. آیات ولایت، مودت، تطهیر، مباهله و آیه تبلیغ و روایات وارده در تفسیر آنها و نیز روایات ثقلین، منزلت، غدیر، سفینه و اولی الامر را معرفی نموده است و روایاتی مربوط به آیه اطاعت به این مضمون كه اولی الامر كیانند زیاد است در اینجا به سه نمونه اكتفا می كنیم:

۱. سلیمان حنفی نقل نموده كه از امام علی ـ علیه السلام ـ سئوال شد : كوچك ترین امری كه موجب گمراهی انسان می شود چیست؟ حضرت فرمود: «نشناختن ولی الله مفترض الطاعه كه حجت خدا و شاهد بر خلق است و خدا به اطاعت او دستور داده است». وقتی سائل از حضرت درخواست توضیح بیشتری می كند می فرماید: «منظور كسانی است كه خدا در قرآن آنها را قرین خود و رسولش قرار داده و فرموده است: (ای مؤمنان، خدا و رسول و اولی الامر را اطاعت كنید)». و سپس ادامه می دهد: منظور از اولی الامر كسانی است كه پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مواضع متعدد و حتی در خطبه ای كه هنگام رحلت خود آنها را معرفی نموده و فرموده است: دو چیز نفیس را میان شما می گذارم یكی كتاب الله و دیگری عترت و اهل بیتم ـ علیهم السلام ـ ».(۹)

۲. و نیز در تفسیر همین آیه از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل شده كه حضرت اسامی دوازده امام را به ترتیب برده و آنها را معرفی كرده است.(۱۰)

۳ـ جابر بن عبدالله انصاری می گوید: وقتی آیه «اولوالامر» نازل شد از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پرسیدم مراد چه كسانی هستند؟ فرمود: «آنهایی كه خدا اطاعت شان را قرین اطاعت خود و رسولش قرار داده و آنها خلفاء من و ائمه مسلمین بعد از من هستند، اول آنها علی ـ علیه السلام ـ است بعد امام حسن ـ علیه السلام ـ و بعد...».(۱۱)

ب) آیه تطهیر:إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنكُمُ ا لرِّجْسَ أَهْلَ ا لْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا. «همانا خدا می خواهد كه هر گونه رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور كند و شما را پاك و طاهر قرار دهد».(۱۲)

آیه دلالت بر عصمت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ دارد زیرا زدودن هر نوع رجس و پلیدی شامل گناهان صغیره و كبیره می شود به خصوص كه تطهیر به اراده تكوینی خداست.

اما به بهانه این كه جملات قبل و بعد آیه تطهیر مربوط زنان پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است نمی توان گفت مراد از «اهل بیت» زن های حضرت است. زیرا اولاً برگرداندن ضمیر مردان (عنكم = از شما) به زنان صحیح نیست.

ثانیاً روایات فراوانی از طریق فریقین وارد شده كه این آیه اختصاص به پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و علی ـ علیه السلام ـ و فاطمه ـ علیها السلام ـ و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ دارد و احدی در این فضیلت با آنان شركت ندارد. در بعضی از این روایات آمده كه پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فاطمه و علی و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ را زیر عبا جمع كرد و فرمود: «خدایا اینها خاندان من هستند رجس و پلیدی را از آنها دور كن». در این هنگام آیه تطهیر نازل شد. فخر رازی می گوید در صحت این روایت جای مناقشه نیست زیرا مورد اتفاق علمای تفسیر و حدیث است.(۱۳)

سیوطی در حدود ۱۸ روایت ذكر نموده است كه دلالت بر نزول آیه تطهیر در شأن پنج تن دارند و در دسته ای از آنها خود زنان پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و پیشاپیش آنها ام سلمه و عایشه اعتراف نموده اند به این كه آیه ویژه پنج تن است و خودشان از جمله اهل بیت ـ علیهم ا لسلام ـ نیستند.(۱۴)

ثا لثاً پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پیشاپیش زمینه ی هر گونه شبهه را از بین برده زیرا می دانسته كه ممكن است مسلمان ها قرآن را بخوانند و «اهل بیت» را بر طبق آیات ما قبل و ما بعد این آیه حمل كنند همان آیاتی كه به بانوان پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هشدار می دهد و لذا پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برای آموزش مردم طبق برخی از روایات تا نه ماه پس از نزول آیه تطهیر پیش از اقامه نماز صبح همواره از در خانه علی ـ علیه ا لسلام ـ و فاطمه ـ علیها السلام ـ و حسنین ـ علیهم السلام ـ ردّ می شد و صدا می زد كه: «الصلوة یا اهل البیت» و آن گاه آیه تطهیر را تلاوت می نمود.(۱۵)

ج) آیه ولایت:إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ. «كلمه «إنّما» دلالت می كند كه ولایت در این آیه منحصراً برای خدا و رسول و آن كسانی است كه ایمان آوردند آنان كه به پای می دارند نماز را و می دهند زكات را و حال آن كه در ركوع باشند».(۱۶)

فخر رازی نقل می كند كه ابوذر گفت: نماز ظهر را با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مسجد خواندم، سائلی سئوا لی كرد و كسی به او چیزی نداد و علی ـ علیه السلام ـ در حال ركوع بود اشاره كرد به سائل كه انگشتر حضرت را بگیرد...

آن گاه پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دعا كرد و گفت «خدایا برادرم موسی از تو شرح صدر خواست... اجابت كردی بارا لها به من هم شرح صدر بده و كارم را آسان كن و برای من وزیری از اهلم قرار بده». كلمه حضرت تمام نشده بود كه خدا این آیه را نازل كرد.(۱۷)

نزول آیه بعد از دعای حضرت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اجابت آن است به این كه هر مقامی كه هارون نسبت به موسی داشت، همان مقام را خدا به علی ـ علیه السلام ـ نسبت به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ عطا كرده است. همان طوری كه هارون خلیفه بلافصل موسی ـ علیه السلام ـ بود علی ـ علیه السلام ـ نیز خلیفه پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است و حدیث منزلت نیز شاهد بر این مطلب است.

از سنت احادیث فراوانی را شیعه و سنی نقل كرده اند كه جایگاه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را در مسا له خلافت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مشخص می نماید. به بعضی از آنها اشاره می كنیم:

 

الف) حدیث ثقلین:این حدیث كه به مناسبت های مختلف و در جاهای مختلف از وجود مبارك پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ صادر شده یك حدیث نیست كه راویان متعدد داشته باشد بلكه چندین روایت است و در هر مناسبتی كه بیان شده ناقلان متعدد آن را به طور مستقیم از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل كرده اند به طوری كه جای تردیدی در صدور هیچ یكی از آنها از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باقی نمی گذارد.(۱۸)

بعلاوه منابع معتبر شیعه، و سنی این احادیث را ضبط كرده(۱۹) وما این حدیث را از مستدرك حاكم نیشابوری می آوریم ایشان می گوید كه این حدیث طبق شرط بخاری و مسلم صحیح و سند متصل به پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دارد و راویان آن معتبر و بیش از بیست نفر آن را به طور مستقیم از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت كرده است و بنابر نقل زید بن ارقم پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اینگونه می فرماید: «كأنی قد دعیت فاجبت إنی قد تركت فیكم ا لثقلین احدهما اكبر من الآخر كتاب الله تعا لی و عترتی فانظروا كیف تخلفونی فیهما فانهما لن یتفرقاً حتی یردا علی ا لحوض.. من به زودی از میان شما می روم و دعوت حق را لبیك می گویم. دو چیز گرانبها كه یكی بزرگتر از دیگری است در میان شما می گذارم كتاب خدای بزرگ و عترتم پس بنگرید چگونه پس از من با این دو رفتار می كنید همانا آن دو از همدیگر جدا نمی شود تا بر من در حوض كوثر وارد شوند».(۲۰)

بین قرآن و عترت چنان همراهی و هم سنخی است كه دست زدن به دامان هر یك سر نهادن به دامان دیگری و انكار یكی كفر به دیگری است و حدیث ثقلین بهترین بیان و حجت بر این همتایی می باشد و در این كلام حضرت چنان پیوند میان قرآن و خاندان عصمت ترسیم می كند كه گسستی در آن تصور نمی شود و هر دو در كنار هم چراغ هدایتند.

اولین نكته ای كه این حدیث بر آن دلالت دارد عصمت عترت است چون توصیف قرآن و عترت به یك وصف و عدل بودن قرآن و عترت برای همدیگر و توصیه پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به لزوم تمسك و إتّباع و اعتصام به آن دو بدون چون و چرا و عاری از هر قیدی دلیل روشنی است بر معصوم بودن اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و چنان كه قرآن كتاب هدایت و نور مقدس از ظلمات است به قاعده تناسب، معلم آن نیز باید معصوم از خطا و گناه باشد تا با تمسك به این هدایت و هادی معصوم ـ علیه السلام ـ ، بشر از ضلالت های فكری، اخلاقی، و عملی بیمه شود و گرنه قرآن بدون چنین مفسر و معلمی ناقص است و نقض غرض از نزول آن لازم می آید و هدایت بشر را نتیجه نمی دهد.

در حدیث ثقلین پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در بیانات خویش كه از نظر ا لفاظ متفاوت است روی جدایی ناپذیر بودن قرآن و عترت تأكید می نماید و آن را با كلمه «لن یعنی هرگز» كه دلالت بر ابدیت دارد بیان می نماید و نیز با همین كلمه «لن» هدایت امت را در فرض پیروی از عترت و قرآن تضمین می نماید زیرا می فرماید: «... لن تضلوا إن اتبعتموهما، هرگز گمراه نمی شوید اگر از آن دو پیروی كنید»(۲۱) و معنای آن این است كه اگر از یكی پیروی شود و دیگری رها گردد قطعاً گمراهی را به دنبال خواهد داشت.

درباره تمسك به عترت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یكی از متعصب ترین علماء اهل سنت می گوید: آنانی كه به كتاب خدا و سنت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ علم دارند عترت رسول خدا هستند كه از بقیه علما به خاطر زیادی علم شان و به خاطر آن كه خدا آنها را از هر رجسی تطهیر كرده است، ممتازند و كسی كه به او تمسك باید بشود علی بن ابی طالب است به جهت استنباطات دقیقش. لذا ابوبكر گفت علی از عترت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یعنی از همان كسانی است كه پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بر تمسك به آنان تأكید كرده است.(۲۲)

ب) حدیث دوازده خلیفه، امیر، نقیب و دوازده امام:«انا سید ا لنبیین و علی سید ا لوصیین و إنّ اوصیائی بعدی اثنی عشر اولهم علی و آخرهم ا لقائم ا لمهدی. پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می فرماید: اوصیاء بعد از من دوازده نفرند كه اول آنها علی ـ علیه السلام ـ و آخر آنها مهدی(عج) است».(۲۳)

در بعضی از روایات كلمه «نُقبا» دوازده خلیفه و دوازده امیر آمده است كه همگی اشاره به مساله ولایت امر دارد و نیز در این احادیث بیان شده كه این دوازده جانشین پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از قریش اند. تفسیر شیعه از این حدیث بسیار روشن و منظور از آنها دوازده امام معصوم ـ علیهم السلام ـ است ولی این حدیث برای سایر مذاهب به صورت یك مساله پیچیده درآمده است و تفسیر روشنی نتوانسته اند ارائه كنند زیرا بر هیچ یك از خلفاء نخستین و بنی امیه و بنی عباس تطبیق نمی كند.

سلیمان قندوزی می گوید بعضی از اهل تحقیق گفته احادیثی كه دلالت می كند خلفاء بعد از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دوازده نفرند. از طرق مشهور نقل شده و با گذشت زمان دانسته می شود كه مقصود رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از این حدیث امامان دوازده گانه از اهل بیت و عترت او هستند زیرا این حدیث بر خلفاء نخستین بعد از او تطبیق نمی كند چون عددشان كمتر از ۱۲ است و نیز نمی توان آن را بر ملوك بنی امیه منطبق دانست زیرا از یك سو بیش از ۱۲ نفرند و از سوی دیگر همه آنها به جز عمر بن عبدا لعزیز مرتكب ستم های آشكاری شدند و از سوی سوم آنها از بنی هاشم نیستند. در حا لی كه در بعضی از طرق این حدیث آمده كه همه آنها از بنی هاشم اند. و نیز نمی توان آنها را بر ملوك بنی عباس تطبیق كرد چرا كه تعدادشان بیش از ۱۲ نفر نفرند و نیز آنها رعایت حدیث كساء و آیه مودت (سوره شوری آیه ۲۳) را نسبت به عترت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن طوری كه باید نكردند. بنابراین راهی جز این نمی ماند كه حدیث را منطبق بر امامان دوازده گانه اهل بیت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بدانیم زیرا آنها آگاه ترین، با تقواترین و بزرگوارترین مردم زمان خود بودند و حسب و نسب آنها از همه برتر بودند و علوم آنها از طریق آباءشان به جدّشان متصل بوده است.

بعد می گوید آنها را اهل كشف و تحقیق و توفیق همین گونه شناخته اند و مؤید گفتار این بعض حدیث ثقلین و احادیث دیگری است.(۲۴)

 

ج) حدیث غدیر:«من كنت مولاه فعلی مولا» از احادیث متواتری است كه علاوه بر شیعه، اهل سنت نیز آن را نقل كرده است و این همان بیان پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است در غدیر خم كه فرمود هر كس من مولای او هستم علی ـ علیه السلام ـ مولای او است.(۲۵)

محمد بن جریر طبری صاحب تاریخ در كتاب «الولایة» آن را از ۷۵ طریق روایت كرده و متواتر دانسته و نیز ابوا لعباس احمد بن محمد بن سعید بن عقده در كتاب «الموالاة» طرق این خبر را از ۱۰۵ طریق ذكر كرده است.(۲۶)

دلالت روایت بر ولایت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ روشن است زیرا لفظ «مولی و ولی» گرچه در معانی مختلف و از جمله به معنی دوست، یاور و سرپرست و اولای به تصرف استعمال شده ولی با وجود قرائنی معین می شود كه مراد از آن در این حدیث ولایت امر است، زیرا: اولاً قبل از این بیان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از رحلت خود خبر داده و سفارش به كتاب خدا و عترت خویش كرده و بعد از آن علی ـ علیه السلام ـ را به عنوان «مولی» معرفی نموده است و این مبین آن است كه مقصود شناساندن كسی است كه بعد از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مرجع است و امت با تمسك به او و قرآن از گمراهی خود را باید نجات دهد.

ثانیاً حضرت خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از حاضرین اقرار به این معنی گرفته است كه نبی نسبت به مؤمنین سزاوارتر از خود آنهاست یعنی همان اولویتی كه در قرآن برای پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ثابت است (سوره احزاب آیه ۶) بعد فرموده «من كنت مولاه فعلی مولاه» و با تقدیم جمله (آیا من نسبت به شما سزاوارتر نیستم؟!) هر گونه شبهه را در معنی مولا دفع فرموده و همان اولویت ثابت برای خود را برای علی ـ علیه السلام ـ اثبات نموده است.

ثا لثاً اعلان این كه علی ـ علیه السلام ـ دوست و یاور اهل ایمان است نیاز به این همه مقدمات و خطبه خوانی و معطل كردن آن جمعیت عظیم از حج برگشته در آن هوای گرم و گرفتن اعترافات پی در پی نداشت و چنین كاری برای چنان هدفی با مقام خاتمیت نمی سازد و از سوی دیگر دوستی مسلمانان نسبت به همدیگر از بدیهی ترین مسائل اسلامی است. زیرا پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ وقتی وارد مدینه شد بین اصحاب اخوت برقرار كرد.

رابعاً یك دوستی ساده جای آن را نداشت كه مردم و شخص عمر با جمله (بخٍ بخٍ یابن ابیطالب... مبارك باد ترا كه مولای من و مولای مرد و زن مؤمن گردیدی).(۲۷) به علی ـ علیه السلام ـ تبریك بگویند و آن را موفقیت تازه بشمرند و آیه اكمال دین (سوره مائده آیه ۳) نازل شود بلكه این تهنیت به خاطر یك امر اختصاصی ولایت امر بوده است.

خامساً پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بعد از توصیه به قرآن و عترت با بلند كردن دست علی ـ علیه السلام ـ خواسته است جلو هر گونه شبهه را بگیرد و بفرماید این همان ثقل اصغری است كه از قرآن جدا شدنی نیست و عصمت او ضامن هدایت امت است و هم چنان كه پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مولای جمیع مؤمنین است همان مولویت برای علی ـ علیه السلام ـ ثابت است.

گذشته از این آیات و روایاتی كه بیان شد آیات و روایات متعدد دیگر بر حقانیت مذهب تشیع وجود دارند كه مجا لی برای توضیح آنها نیست و فقط به ذكر عناوین آنها اكتفاء می شود: آیه مباهله، مودت، هاد ،اهل ذكر و آیه نام گذاری اهل بیت به اسم مسلمان توسط حضرت ابراهیم (ع) از آیاتی است كه در این مساله می توان به آنها استدلال نمود. و نیز حدیث منزلت دار و سفینه از احادیث دیگری است كه در این باره از ﭘیامبر (ص) صادر شده است.

پی نوشتها

۱. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، اوائل المقالات، دارالمفید، بی تا، ص۷۱.

۲. بقره : ۱۲۴.

۳. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ چهارم، بی تا، ج۱، ص۱۹۱.

۴. نساء : ۵۹.

۵. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، قم، دفتر نشر اسلامی، بی تا، ج۴، ص۶۲۰.

۶. عنکبوت : ۸.

۷. فخر رازی، محمد، تفسیر کبیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۴۴.

۸. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، قم، دفتر نشر اسلامی، بی تا، ج۴، ص۶۲۶.

۹. سلیمان بن ابراهیم حنفی قندوزی، ینابیع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۵۱.

۱۰. سلیمان بن ابراهیم حنفی قندوزی، ینابیع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۵۱.

۱۱. المیرزا محمد المشهدی، تفسیبر کنز الدقائق، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۹۲.

۱۲. احزاب : ۳۳.

۱۳. فخر رازی، محمد، تفسیر کبیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۸، ص۹۰.

۱۴. سیوطی، الدرالمنثور، دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۳۶۵، ج۵، ص۱۹۶. سنن ترمذی، ج۵، ص۳۱.

۱۵. محمد بن عیسی الترمذی، سنن الترمذی، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج۵، ص۳۱.

۱۶. مائده : ۵۵.

۱۷. فخر رازی، محمد، تفسیر کبیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۱۲، ص۲۸.

۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ش، ج۹، ص۶۴.

۱۹. تعدادی از منابع معتبر اهل سنت که این حدیث را نقل کرده است عبارتنداز: سنن دارمی، ص۴۳۲. مسند احمد، ج۵، ص۱۸۲. ینابیع الموده قندوزی، ج۱، ص۱۱۴. السنن الکبری بیهقی، ص۳۰.

۲۰. حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۱۰۹.

۲۱. حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۱۱۰.

۲۲. ابن حجر، الصواعق المحرقه، بی تا، بی نا، ص۱۵۱.

۲۳. سلیمان بن ابراهیم حنفی قندوزی، ینابیع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۲۹۱.

۲۴. سلیمان بن ابراهیم حنفی قندوزی، ینابیع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۲۹۲.

۲۵. حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۱۱۰. شهاب الدین احمد بن حجر الهیثمی، الصواعق، بی تا، بی ناشر، ص۷۳.

۲۶. سلیمان بن ابراهیم حنفی قندوزی، ینابیع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۳۶۳ و ص۱۵۵.

۲۷. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۸، ص۲۸۴.

 

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center