آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

موانع تربیت

الف: موانع درونی

۱. هوای نفس: یكی از مهم‌ترین موانع بر سر راه رشد و كمال آدمی، هواهای نفسانی است كه هر آن بر بدی و نافرمانی فرا می‌خواند. «إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» [۱] و بر تیرگی عقل و دل انسان می‌افزاید تا به سقوط و انحطاط می‌كشاند. تا جایی كه به بت نفس بدل می‌شود و به خود پرستی می‌رسد كه خداوند می‌فرماید: «أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ...»[۲] پس آیا ندیدی كسی را كه هوای خویش را معبود خود گرفت و خدا او را از روی علم (به این كه پذیرای هدایت نبود) گم راه ساخته و بر گوش و دلش مهر زده و بر دیده‌اش پرده افكنده است.

از ویژگی‌های منافقان یاد كرده و می‌فرماید: این‌ها كسانی هستند كه خدا بردل‌های‌شان مهر زده و از هوس‌های خود پیروی می‌كنند. [۳] و به پیامبرش می‌فرماید: پس اگر تو را اجابت نكردند بدان كه فقط از هوس‌های خود پیروی می‌كنند، كیست گم راه‌تر از آن كه به غیر از هدایت خدا از هوای نفس خود پیروی كند؟ [۴] و پیروی از هوای نفس را از ویژگی‌های بت پرستان می‌خواند و می‌فرماید: آنان جز از گمان و هوای نفس خویش پیروی نمی‌كنند. [۵] و پیروی از هوای نفس را در پرتو آرایه‌های كردار ناشایست دانسته و می‌فرماید: «زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ» [۶] . مانند كسی كه زشتی كردارش بر او زینت یافته و از هوس‌های خویش پیروی كرده‌اند.

و نتیجه‌ی هوی پرستی نفس، انكار معجزات پیام بران الاهی و تكذیب حقایق است كه خداوند می‌فرماید: اگر معجزه ای ببینند جادو خوانند و حقیقت را دروغ انگارند و پیروی از هوس‌های خود نمایند[۷] . و این گروه (پیرو هوای نفس) به راستی بسیاری از هوس‌های خویش، بدون آگاهی (مردم را) گم راه می‌سازند[۸] . از این رو خداوند فرمان می‌دهد كه از این گروه كه قلبش را از یاد خویش غافل كرده‌ایم و از پس هوای نفس خویش می‌رود پیروی نكن. [۹]

از هوی و هوس گروهی كه بیش از این، هم خود گم راه شدند و هم بسیاری را گم راه كردند و از راه راست دور افتادند پیروی نكنید. [۱۰]

از هوی و هوس كسانی كه تكذیب كردند آیات ما را پیروی نكنید. [۱۱]

از هوا و هوس كسانی كه نمی‌دانند پیروی نكنید[۱۲] .

و در پندی به حضرت داوودg می‌فرماید: پس میان مردم به حق داوری كن و زنهار از هوی نفس پیروی مكن كه تو را از راه خدا به در كند و گم راه سازد. [۱۳] و پیروی از نفس را معادل عدول از حق معرّفی می‌كند: پس، از هوای نفس پیروی نكنید كه از حق عدول كنید[۱۴] .

و در داستان‌های پندآموز به قصّه‌ی زندگی بنده‌ی هوس، زلیخا اشاره می‌كند و اعترافات او را در به كام گیری طرح می‌كند[۱۵] تا هوشیاران بدانند، خصم نفس به كسی ترحّم نمی‌نماید و مقام و مرتبه‌ و شخصیت و جنسیت و... نمی‌شناسد.

و رفتار هوس مدارانه‌ی فرزندان یعقوب را از زبان پدرشان یاد آورد می‌شود كه گفتند: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ» [۱۶] بلكه نفس شما كار زشتی را بر شما آراسته است! پیامبر اسلام نیز در این باره می‌فرماید: «جاهِدوُا أهْواءَ كُمْ تَمْلِكُوا أنْفُسَكُم». با هوس‌های خود مبارزه كنید تا فرمان روای نفس خود باشید[۱۷] . و نیز می‌فرماید: از هوا و هوس بپرهیزید زیرا پیروی از خواهش‌های دل، انسان را كور و كر می‌سازد[۱۸] .

و در بیان دیگری می‌فرماید: از هوای نفس بر امّت خود می‌ترسم چرا كه هواس نفس مانع از حق می‌شود[۱۹] . «زیر آسمان كبود، نزد خدا منفورتر از بت نفس كه پرستش می‌شود وجود ندارد» [۲۰] . و خدای متعال در برابر هوس مداران و پیروان نفس به مقام ترسایان از مقام پروردگار و بازدارندگان خویشتن از هوای نفس اشاره دارد و بهشت برین را وعده می‌دهد: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوَى» [۲۱] .

۲. بردگی فكری: بسته بودن راه اندیشه و پیروی كوركورانه آفتی است كه دامان بسیاری از مردمان خود باخته را فرا گرفته است و از رشد وكمال بازداشته، كه از قول ایشان نقل شده كه می‌گفتند: «وَجَدْنَا آبَاءنَا لَها عابِدین» [۲۲] پدران مان را ملازم عبادت آن‌ها یافتیم. «وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ» [۲۳] و ما در پی آثار ایشان هدایت شده‌ایم. «وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ» [۲۴] و ما به آثار آن‌ها اقتدا می‌كنیم. و هرگاه به ایشان گفته می‌شد از چیزی كه خدا نازل كرد پیروی كنید می‌گفتند: «بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَینَا عَلَیهِ آبَاءنَا» (نه) بلكه از آن چه پدران خویش را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌كنیم[۲۵] ! اگرچه پدران شان چیزی نمی‌فهمدیدند و هدایت یافته نبودند!

۳. پندارگرایی: تكیه بر گمان و خیال خام خود از دیگر آفات و موانع رشد عقل و تربیت عقلانی و اخلاقی است. انسان پندارگرا هرگز خود را در محضر خدا نمی‌بیند، بلكه همیشه در پندارهای خود سرگردان است و غافل. خداوند درباره‌ی انسان پندارگرا می‌فرماید: «أَیحْسَبُ أَن لَّمْ یرَهُ أَحَدٌ» آیا می‌پندارد كه كسی او را نمی‌بیند!؟ [۲۶] آیا می‌پندارید كه با مرگ نابود می‌شوید و ما استخوان پوسیده‌ی او (شما) را دوباره زنده نمی‌كنیم!؟ [۲۷] می پندارد مال و دارایی‌اش او را جاودانه می‌سازد!؟ [۲۸] انسان‌های غافل كسانی هستند كه بر پایه‌ی گمان و پندار خویش زندگی می‌كنند و از معرفت صحیح و شناخت حق به دورند، چرا كه گمان به هیچ وجه (آدمی را) از حقیقت بی‌نیاز نمی‌گرداند: «إَنَّ الظَّنَّ لاَ یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئًا» [۲۹] .

و خداوند از پندار باطل قوم‌های پیام برانی چون نوح و هود و شعیب(ع) پرده بر می‌دارد كه گفتند: ما می‌پنداریم تو (شما) از دروغ گویانی[۳۰] ! «اِنّا لَنَظُنِّكَ مِنَ الْكاذِبینَ» و این گروه پیروی نكردند چز پندار خویش و آن چه كه هوای نفس‌شان بدان گرایش داشت «إِن یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَمَا یتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا» [۳۱] و بیش ترشان پیرو پندار و گمانند!

به نمونه‌هایی از پندارگرایی افراد در نقل قول‌های خداوند اشاره می‌كنیم:

قابیل با پندار نادرست خویش در پذیرش قربانی به حسادت و كینه رسید و سوگند خورد و مرتكب قتل برادر شد[۳۲] . پسر نوح، پنداشت اگر بر سر كوه و بلندی صعود كند از طوفان و غرق شدن نجات می‌یابد. [۳۳] جادوگران دربار فرعون كه برای تحدّی و هم آورد طلبی با حضرت موسیg گردهم آمده بودند پنداشتند هر آینه پیروز این میدان هستند و به عزّت فرعون سوگند یاد كردند که: «إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ» [۳۴] .

اهل كتاب می‌پنداشتند جز چند روزی گرفتار آتش نخواهند شد و می‌گفتند: «سَیغْفَرُ لَنَا» بخشیده خواهیم شد[۳۵] . و مشركان برای خدا آن چه از زراعت‌ها و دام آفریده سهمی گذاشتند و برای بت‌های خود نیز سهمی و به پندار خود گفتند: «هذَا لِلّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَكَآئِنا[۳۶] ». و نیز به پرستش چیزهایی جز خداوند می‌پرداختند كه نه سودی می‌رساند و نه زیانی و به خیال خود می‌گفتند: این‌ها شفیعان ما نزد خدایند «هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ» [۳۷] . خداوند در پاسخ به این پندار باطل می‌فرماید به ایشان بگو، آیا خدا را از چیزی خبر می‌دهید كه در آسمان‌ها و زمین سراغ ندارد!؟ و بسیاری از ناباوران و منكران نبوّت و رسالت، انبیای عظام الاهی را چون خود می‌پنداشتند و می‌گفتند: «مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا» [۳۸] .

۴. دنیاگرایی: دنیا اگرچه زیباست ولی نفس و شیطان می‌كوشند فریبایش گردانند و پر آرایه سازند در نظر مردمان و به آن سرگرم سازند آدمی را و در آموزه‌های الاهی به عنوان «لَهْوٌ لَعِبٌ» [۳۹] از آن یاد شده است.

دنیا گرایی و وابستگی بدان و دنیا زدگی مانع رشد و فزونی محبّت خدا در دل می‌شود و مهر دنیا جای همه‌ی علقه‌ها و علاقه‌ها را می‌گیرد و آزمندی را به ارمغان می‌آورد تا جایی كه مهرورزی به آن بر مهر و محبّت خدا غلبه می‌كند «یحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ» [۴۰] و در قیامت نیز كسانی از عذاب الاهی در امان هستند كه با قلبی سلیم وارد شوند، قلب سلیم قلبی است پاك و سالم كه جز مهر ایزدی در آن نباشد و یا شیطان مخلصان را از فریب‌های خود خارج می‌سازد[۴۱] ، كسانی كه سرای دل را از هرچه جز اوست پاك كرده‌اند و خالص گردانیده‌اند! یعنی قطع علاقه از غیر خدا و حصر علاقه به خدا در تار و پود وجودشان تنیده است!

دنیا زدگان ندانسته‌اند، دنیا بر مدار حركت است و نظام آفرینش و حركت باید مقصد داشته باشد و با دوام سازگار نیست، جای جاودانگی نیست، اگر چیزی همیشه در حركت باشد، بی‌هوده و بی هدف خواهد بود! و این معنای دوام حركت است! در حالی كه كسی جاودانه نمانده و نظام آفرینش هدف مند است، پس به قرار گاهی خواهد رسید كه امام علیg می‌فرمایند: دنیا خانه‌ی گذر است نه جای ماندن و قرار[۴۲] . البتّه در آموزه‌های دینی، منظور از دنیا، زمین و آسمان و كوه و دشت و دریا و... نیست كه این‌ها آیات الاهی‌اند و به نیكویی و زیبایی آفریده شده‌اند. (الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ) [۴۳] .

و انسان به تدبّر در آن‌ها فرمان یافته تا به توانایی و علم و حكمت آفریدگار پی ببرد، بلكه منظور از آن همان جنبه‌ی اعتباری و قراردادی آن است كه دنیا زدگی است. تعلّق داشتن به آن است كه محبّت این چنین، سرآمد همه‌ی خطاها و لغزش‌ها معرّفی شده است. «حُبُّ الدُنیا رَأسُ كُلُّ خَطیئَهٍ» و امام علیg آن را سه طلاقه كرده است و «غُرّی غَیری» فرموده است. [۴۴]

بسیاری از مردمان با محسوسات مادّی زندگی دنیایی سر و كار دارند و همه‌ی همّت‌شان را رسیدن به آن قرار می‌دهند بلكه رنگ تقدّس بدان بخشیده و در نیایش‌های خود از خدا می‌خواهند: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیا» [۴۵] .

پروردگارا! به ما در همین دنیا عطا كن! و یا می‌خواهند چون قارون باشند در دارایی و ثروت: «قَالَ الَّذِینَ یرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنیا یا لَیتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِی قَارُونُ» [۴۶] . كسانی كه جویای زندگی دنیا بودند گفتند: ای كاش مثل آن چه به قارون داده شده به ما نیز داده می‌شد! و یا این گروه دنیا زده، به همه چیز با محوریت، دنیا می‌نگرد، اگر دنیا به آنان رو كرد اظهار می‌دارند: «رَبِّی أَكْرَمَنِ» [۴۷] پروردگارم مرا گرامی داشته و اگر مورد آزمون الاهی قرار گرفت و روزی‌اش را تنگ ساخت می‌گوید: «رَبِّی أَهَانَنِ» [۴۸] پروردگارم مرا خوار كرد! و اگر كم‌ترین انفاقی در راه خدا نمود آن را بزرگ شمرده و منّتی نهاده و اظهار داشت كه: «أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا» [۴۹] مال انبوهی را نابود كردم (و از دست دادم)!

و این روحیه‌ی دنیاگرایی، برخی را توان گر ساخته و طغیان گر و رفاه زدگان دنیا دوست با معیارهای ارزشی و سنجی خود همه چیز را می‌سنجند و از این روی اظهار می‌دارند: «لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ قَرْیتَینِ عَظِیمٍ» [۵۰] چرا این قرآن بر مردی بزرگ (ثروت مند) از دو قریه‌ی (مكّه و طایف) نازل نشده است!؟ و با این بهانه‌ی بی بها از دعوت پیام بر اسلام سرباز می‌زدند، چون نگاه شان به پیام‌بر، هم‌سان شخصیت و موقعیت اجتماعی و اقتصادی یك شخص دارا بود! رفاه زدگان هر قوم نیز با این روحیه به كفر و عناد رسیدند و در برابر فرستادگان مقاومت نشان دادند: «قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ» [۵۱] . ما به آن چه فرستاده شده اید كافریم. و قوم شعیب به جهت فزون خواهی و دنیا دوستی به كاستن از پیمانه وكیل روی آورد تا پاسخی به آزمندی خود در ثروت اندوزی داده باشد كه از سوی پیام برشان فساد در زمین یاد شده و بازداشت شدند: «أَوْفُواْ الْكَیلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ» [۵۲] .

و سرانجام حضرت موسی بر دارایی و آرایه‌های دنیایی فرعون و اشراف و كام روایان قوم او كه در گم راه سازی بندگان خدا می‌كوشیدند دست به دعا بر می‌دارد: تا خداوند آن‌ها را به عذاب گرفتار سازد و دارایی‌های شان را نابود سازد و قدرت اندیشه شان را بگیرد تا نتوانند توطئه نمایند. «رَبَّنَا إِنَّكَ آتَیتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِینَةً وَأَمْوَالاً فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنَا لِیضِلُّواْ عَن سَبِیلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ یؤْمِنُواْ حَتَّى یرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِیمَ» [۵۳] . جادوگران شوریده علیه خود به آیین و شریعت حضرت موسیg گرویدند و در برابر تهدیدهای فرعون كه همه‌ی محاسباتش پیرامون محسوسات مادّی و زندگی دنیایی دور می‌زد گفتند: «فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا» [۵۴] . تو تنها می‌توانی در زندگی دنیا حكم برانی، پس هر حكمی كه می‌خواهی بكن! یعنی ما را با دنیای تو كاری نیست ما از آن گریخته ایم، گرایشی بدان نداریم در جایی كه به خدای موسی گرویده‌ایم! چه بسا دنیا گرایانی كه منكر رستاخیز بودند؛ آن را بازگشتی بعید می‌پنداشتند و می‌گفتند: «وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ» [۵۵] .

۵. غفلت: سهو و لغزشی كه انسان را به خاطر كمی هشیاری و بیداری فرا می‌گیرد گویند، زمین غافل: زمین همواری كه بلندی ندارد. مرد غافل یعنی بی تجربه و ناآزموده را گویند[۵۶] . غلفت خاستگاه هر آفتی است بلكه هر آسیب و آفتی كه از بیرون دامن گیر ما می‌شود برخاسته از غفلت درون ماست، هر غفلتی زیان بزرگی وارد می‌سازد چه مادّی چه معنوی! بزرگ‌ترین غفلت آدمی، خود فراموشی است كه در پرتو آن به خدا فراموشی می‌رسد، غفلت از یاد خدا حتی برای نمازگزاران نیز بروز می‌كند و فریاد خدای را بر می‌انگیزد: وای بر نماز گزارانی كه در نمازشان غافل‌اند! [۵۷]

انسانی كه به غیر خدا توجّه دارد غافل است، خوابیده است و بسیاری از مردم در زندگی دنیایی در خواب و غفلت‌اند و مرگ سرآغاز بیداری شان است. «اَلنّاسُ نیامٌ فَاذا ماتُوا انتَبَهُوا» [۵۸] . و در تعابیر دینی كسی كه اهل سیر و سلوك نیست، خوابیده یا مست یاد می‌شود[۵۹] . از این رو به مراقبت از خود و یاد خدا تأكید شده و پیام آوران حق تعالی به عنوان مذّكّر هستند، كتاب خدا ذكر است، نمازهای شبانه روز از بهترین مصادیق و بالاترین ذكر خداست «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی» [۶۰] . همه‌ی تلاش‌ها در تربیت دینی برای تذكّر دادن و بیدارسازی غافلان است تا به مسیر فطرت خویش برگردند، خود را پیدا كنند، باور نمایند، بشناسند و برای مراقبت آن بكوشند و در پرتو یاد آفریدگار به آرامش برسند. امّا بسیاری از مردمان در غفلت و بی خبری زندگی سپری كردند و مورد سرزنش پندگویان و پیام رسانان الاهی قرار گرفتند: «اِِنِّی أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ» [۶۱] «بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» [۶۲]

و شماری از مشركان و ناباوران برای تضعیف پیام بر می‌گفتند: از سخنان تو چیزی نمی‌فهمیم. دل‌های ما در غلاف است «قَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ» [۶۳] . بلكه نمی‌دانند كه این نافهمی و بی توفیقی در پیروی از پیام‌بر به سبب كفرشان است كه خداوند نیز دل‌های ایشان را بدون این كه ایمان در آن ثبت شود واگذارده است «مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا» [۶۴] و از حقایق غافل گردانیده است[۶۵] و در آخرت به بیداری می‌رسند و اعتراف كافران گرفتار آمده و در دوزخ چنین است: «یا وَیلَنَا قَدْ كُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا» [۶۶] ای وای بر ما كه از این امر (قیامت) غافل بوده ایم!

و یا برخی فریاد بر می‌آورند كه كاش فلانی را برای دوستی بر نمی‌گزیدم. همانا مرا از ذكر (قرآن) پس از آن كه برای من آمده بود دور ساخت (و گم راه و غافل گردانید) [۶۷] «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی».

۶. رفاه زدگی: بهره مندی از مواهب و نعمت‌های دنیایی درباره‌ی بسیاری از آدمیان به پرورش روح سركش و طغیان گری می‌انجامد و غرق شدن در لذّت‌های مادّی، تجمّل گرایی، رفاه زدگی، مصرف زدگی، پرخوری و كام رانی، از پرداختن به امور سخت و رنج آور باز می‌دارد، به عیش و نوش می‌پردازد و از اندیشه، خودسازی و پرورش قابلیت‌ها باز می‌ماند. لقمان در پندی به فرزندش می‌گوید: «ای فرزندم هرگاه معده پر شود، خرد آدمی می‌خوابد و اعضا و جوارح از عبادت باز می‌ماند» [۶۸] . و نمونه‌های بارز این آفت، ملأ، مترفین و نازپروردگان قوم‌های پیشین هستند كه در كفر و الحاد و انكار خویش پافشاری داشتند و در تكذیب، تهدید، شایعه سازی، گم راه سازی و تحقیر و تمسخر پیام آوران، مصلحان، و مربّیان الاهی و پیروان ایشان به نهایت توان و تجهیزات كوشیدند كه در بحث‌های ذی‌ربط و جای گاه خود گذشت.

۷. عقل متعارف (فطری) : عقل به معنای امساك و نگه داری است و اهل معرفت در مراحل ابتدایی، آن را مایه‌ی شرافت و كرامت آدمی شمرده و لازم می‌دانند ولی در بسیاری از مراحل زندگی همین عقل، عقال می‌شود كه با آن زانوی شترسركش را می‌بندند! عقل را از این جهت عقل می‌گویند كه چون جلوی غرایز و خواسته‌های نفس را می‌گیرد و زانوی شهوت و غضب را می‌بندد و ضبط نفس به عهده‌ی آن است.

ولی بسیاری از مردم در همه‌ی امور، همین عقل متعارف را ملاك و معیار عملی خویش بر می‌گزینند، عقلی كه به مصلحت می‌اندیشد، سرش كلاه می‌رود، دچار خطا و لغزش می‌شود، فریب می‌خورد و توجیه وجیه می‌كند و چه بسا شیطنت می‌كند كه با هركس و هر چیزی می‌سازد! به عنوان یك گواه بحث به رفتار حضرت ابراهیمg در ذبح اسماعیلg در پی رؤیای خویش اشاره می‌كنیم. اگر آن حضرت عقل عادی را معیار عمل خویش قرار می‌دادند، نمی‌توانستند با همه‌ی دشواری هایش، عاطفه‌ی پدری را با مهر پیام بری، خود را با خدا، حقیقت را با مصلحت، رفتن و زندگی را برای اهداف متعالی، پیوند خونی را با پیام (الهام) ارزیابی نماید و سرانجام آن چه بر می‌گزیند ماندنی‌تر باشد! یگانه فرزندش را، میوه‌ی دلش را، بهانه‌ی ماندنش را، ثمره‌ی عمرش را و همه‌ی پیوندش را قربانی كند! چگونه ممكن است در حالی كه همه‌ی تار و پودش فریاد شوق بر آورده اند: اسماعیل، نجوای حق در گوش جانش زمزمه‌ی ذبح دارد! منفعتی بسته به جان، حقیقتی بسته به ایمان!

ایمان می‌كشاند، جان و دل هم راه نیست، شمشیر عقل و سپر شرع به دست گرفتن و تردید و توجیه و تكیه بر حقیقت تا حقیقت دگری پای مال شود. الهام بر ذبح است. معنای واژه از نظر لغوی و اصطلاحی چیست؟ شاید كشتن نفس است؟ هواست! معنای حقیقی دارد یا مجازی؟ خطاب عام است یا خاص؟ صبری پیشه باید تا نسخی رسد! ضمیر مخاطبش كیست؟

اسماعیل علَم است یا صفت و لفظ مشتق...! از همه‌ی دانش‌هایی چون: فلسفه، كلام، منطق، فقه و اصول، تفسیر، جبر و احتمالات و... بهره می‌گیرد تا ...!؟ راهی برای ماندن و نگه داشتن بیابد، سرزنش‌های نفس لوّامه را نشنود، راه تحریف بیابد، هم ساز شود با دنیا! ان‌شاء الله كه گربه است و بگذرد!

با فرض صحّت و درستی همه‌ی احتمالات، به زمان تكلیف، اجرای آن می‌رسیم، باز انشایی و مولوی بودن یا ارشادی پیش می‌آید، گذشته از این‌ها كرداری است خلاف شرع! متناقض با آیات وارده بر حفظ جان و كرامت انسان «وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» [۶۹] ، تازه خواب است. صادقه است یا نه؟ تعبیرش چیست؟ از كجا معلوم القای شیطان نباشد!؟ گناهش چیست؟ «بِأَی ذَنبٍ قُتِلَتْ» [۷۰] و چرا!؟

آفرینش توجیه از عقل آفریده ای چون انسان آسان است[۷۱] ! امّا عقل اكتسابی، برهانی و مفتاحی و مصباحی در گوش جانش می‌خواند كه:

یقین می‌دان كه جان در نزد جانان           نیـابد قرب تا قـربان نگــردد!

و هم چنین اگر با عقل عادی می‌اندیشید هرگز حاضر نمی‌شد تن به آتش و شعله‌های شرر آن بسپارد! چون تلاش عقل متعارف همه و همه برای حفظ حیات ظاهری و زندگی دنیایی است و در مراحل بالاتر و آزمون‌های سخت تر، عقال است، دست و پاگیر است و برای رشد و كمال مانع!

اعتراف به بی عقلی زیان كاران در قیامت گواه این مصلحت اندیشی عقل است، چرا كه آن‌ها عقل فطری را داشتند، به تدبیر زندگی دنیایی پرداخته و به بهره‌هایی هم رسیده بودند، تنها در مراحل گزینش راه درست بندگی و صراط حق به عقال تبدیل شده و مانع گرایش و ایمان كه می‌گویند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ» [۷۲] اگر می‌شنیدیم و تعقّل می‌نمودیم در زمره‌ی دوزخیان نبودیم. از این رو گفته‌اند، عقل ابزار شناخت و پرستش خداست و كیفر و پاداش مردمان به روز جزا به میزان آن بستگی دارد: «ألْعَقْلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمن وَ اكْتُسِبَ بِه الْجَنان» [۷۳] .

۸ . غرور و خودبینی: هركه اسیر نفس و پیرو هوی شد، به جای خدا، خود را می‌بیند! و خودبینی و خودپسندی مانع كمال است، خدابینی شرط كمال است. هركه خود را دید، برتر پنداشت، هرچه را برای خود خواست، هوای خویش را معبود خود قرار می‌دهد و خود پرست می‌گردد مقابل بت پرست و خداپرست!

و قبله‌ی چنین آدم‌هایی سود و زیان خودشان است، هركه ایستادگی كند، به خطر اندازد، تهدیدی باشد، اصلاح و تربیتی باشد، ستیزه و پیكار و تحدّی باشد، می‌ایستد، می‌جنگد، از هر ابزاری بهره می‌گیرد، با شایعه، تحریف، جعل، خرافه، زور، زر، تزویر، تطمیع، تهمت، افترا، دروغ، تمسخر و تحقیر می‌كوشند رقیب از عرصه‌ی پیكار به در كنند تا همه‌ی حكم و فرمان از آن آنان باشد! (ن. ك به نابایسته‌های رفتاری و الگوهای رفتاری منفی).

به نمونه‌هایی از این صفت نكوهیده درباره‌ی خود برتر بنیان تاریخ اشاره می‌كنیم:

عاد به نیروی خود می‌نازد و رجز می‌خواند: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» [۷۴] چه كسی نیرومندتر از ماست؟ فرعون با همه‌ی كبر و غرور و نخوت سر می‌دهد: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» [۷۵] من پروردگار برتر شمایم. نمرود در جدالی چنین ادّعا می‌كند: «أَنَا أُحْیی وَأُمِیتُ» [۷۶] من نیز (چون خدای ابراهیم) می‌میرانم و زنده می‌كنم. و طاغوتی در جهت استحمار و تحمیق اطرافیان و پیروان كوردل می‌جوید: «وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ» [۷۷] . پروردگار جهانیان چیست؟ «مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَیرِی» [۷۸] برای شما جز خود، خدایی نمی‌شناسم! برای اغفال و در نهایت استبداد و خودرأیی می‌گوید: «مَا أُرِیكُمْ إِلَّا مَا أَرَى» [۷۹] جز آن چه (مصلحت) می‌بینم به شما ارایه نمی‌دهم! و در پیام تهدید به كشتن فرزندان و زنده نگه داشتن زنان بنی اسراییل می‌گوید: «وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ» [۸۰] . ما بر ایشان تسلّط داریم.

این‌ها، هم راه دست یاران خود از جمله‌ی حزب شیطان‌اند كه نخست با خود برتر بینی به كبر و غرور رسید و شعار «انَا خَیرٌ منهُ» را سر داد و از فرمان خدا بر سجده به آدم استكبار و استنكاف ورزید. این ویژگی پیروان راستین شیطان است كه می‌خواهند هیچ چیزی جلودارشان نباشد. [۸۱] نه تنها خود تربیت پذیر و قابل اصلاح نیستند بلكه دیگران را نیز از هدایت و تربیت باز می‌دارند.

ب: موانع برونی

۱. شیطان: از مهم‌ترین موانع آدمی در مسیر تربیت، دشمن دیرین و سوگند خورده‌ای است كه پس از روی تافتن از فرمان خداوند مبنی بر سجده بر آدم بر اساس قیاس و غرور[۸۲] و خود بزرگ بینی رانده شد و در پی پذیرش دعایش برای مهلت یابی تا روز رستاخیز، جرأت، و جسارت یافت و به عزّت خداوند سوگند یاد كرد كه آدمیان را بفریبد جز‌اند كی از آنان را[۸۳] . و گفت: «حتماً از میان بندگانت سهم معینی خواهم گرفت و به یقین گم راه شان می‌كنم.»[۸۴] بر سر راه راست تو خواهم نشست، آن گاه از پیش رو و پشت سرشان و از طرف راست و چپ شان به سراغ شان می‌آیم».[۸۵] «قطعاً نسل او را (كه بر من برتری دادی) افسار می‌زنم جز اندكی را» [۸۶] .

از این رو پا به عرصه‌ی فریب و نیرنگ گذاشت، به آرزوهای دور و دراز دام نهاد، نیروی وهم و پندار را به جای علم و عقل و وحی نشاند، با وسوسه هایش (فكری، اعتقادی، عبادی و غیرعبادی) حق را باطل و باطل را حق جلوه گر ساخت، كوشید تا سرمایه‌ی خدا خواهی بشر را كم رنگ نماید، پیروان را به غفلت از یاد خود و خدا برد[۸۷] ! و با آراستن كردار زشت و زیبا جلوه دادن آن، انسان را به ادامه‌ی آن ترغیب می‌كند. با وعده‌های دروغ و آرزوهای موهوم و دور و دراز فریب می‌دهد[۸۸] . به فقر و فحشا وعده می‌دهد[۸۹] و می‌ترساند تا از مبادرت آدمی به انفاق باز دارد و به گناه وا دارد. وعده‌ی اصلاح و توبه در آینده می‌دهد، چاره‌ی كار را در آمرزش خواهی می‌داند و به امروز و فردا كردن وا می‌دارد و به تأخیر می‌اندازد.

پندهای فریب كارانه می‌دهد. سوگندهای دروغ یاد می‌كند تا پندهایش بهتر شود باور! محاصره‌ی كامل می‌كند و همه‌ی راه‌ها را می‌بندد، راه‌زنی می‌كند می‌جوید «فَأَینَ تَذْهَبُونَ» به كجا می‌روید[۹۰] !؟ و فرمان می‌دهد تا آفرینش خدا دگرگون سازند. و هر را كه فراخور حالش دام و دانه‌ ای دارد، شیوه‌های گونه گون داند، نیروهای سواره و پیاده‌ی پر شمار دارد و در دارایی و فرزند شركت می‌كند[۹۱] . و میدان عملش، تاخت و تازش، ادراك انسانی و ابزارش عواطف، و احساسات بشری است. و راه نفوذش دل است. [۹۲] و سزاوار است از شرّ وسوسه‌های شیطان به خدا پناه برد كه پروردگار مهربان به رسولش چنین فرموده تا امّت اسلام در سایه سار لطف و رحمت الاهی امان یابند[۹۳] .

۲. حكومت فاسد و ستم پیشه: نقش بازدارندگی حكومت و زمام داران هر جامعه‌ای با برنامه‌های جاری و سیاست‌های اعمالی، از دیرباز اثر گذارترین عامل در بازداشت مردمان از اصلاح و تربیت بوده و هست.

تلاش‌های سردم داران در گام نخست با مصلحان و مربّیان بوده و با تهمت، افترا، تحقیر، تمسخر، تكذیب، مجادله، تهدید، به قتل، شكنجه و زار و تبعید می‌كوشند تا از صحنه‌ی اصلاح و تربیت بیرون نمایند و در صورت عدم توفیق و ناكارآمدی شیوه‌های مبارزاتی یاد شده رو به سوی پیروان و گردآورندگان نموده و هم راه با ناز پروردگان، سران و زعمای قوم، اشراف و دست یاران و پیروان خودشان می‌كوشند و با ابزار فریب، تحریف، شایعه سازی، استفاده ابزاری از مقدّسات، جهالت توده‌ها، عوام فریبی، كتمان حقایق، تطمیع، استحمار، تحمیق ساده لوحان و دنیا خواهان و مقلّدان نیاكان و سنّت‌های جاهلی، در باور و گرایش مردم شبهه ایجاد كنند و از وارد شدن در مكتب و فراگیری آموزه‌های مصلحان جلوگیری نمایند.

خود را در حالی كه فساد انگیزترند، مصلح می‌خوانند، با چهره‌ی تزویر ظاهر می‌شوند، بلكه برترین خدا می‌دانند، راه شان را بهترین راه رشد و هدایت! با استبداد و روح خودكامگی كه دارند می‌كوشند هرآوایی را علیه خود دانسته و در گلو خاموش كنند و هر مربّی و هدایت گر و اصلاح گر را به انزوا بكشانند، تبعید نمایند یا به قتل برسانند تا سود و زیان دنیای ایشان از سوی احیاگران حق و عدل آسیبی نبیند! و پیروان و توده‌های سنّت گرا و ناآگاهان، برای سپری ساختن عمر كم بهای خود، نان از دست این دونان می‌طلبند و یاری گر این‌ها هستند و مقابل رسولان و مصلحان صف آرایی می‌كنند و مانع رشد و تربیت مردمان كمال جو می‌شوند[۹۴] .

و اعتراف و متّهم سازی ناباوران زیان دیده در آخرت، گواه این نقش ره‌بران حكومت هاست: «رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا» [۹۵] «كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا» [۹۶] ما پیرو شما بودیم! و چه بسا تقاضای عذاب مضاعف برایشان می‌نمایند و می‌خواهند تا زیر پای‌شان قرار گیرند و پای مال كنند[۹۷] .

۳. پندگویان ریاكار: نصیحت گران و خیرخواهان اندرزگو، به همان اندازه كه نقش مؤثّر در تربیت بشر دارند در صورت تناقض گفتار و كردارشان، نقش منفی و بازدارندگی خواهند داشت، چون دعوت عملی و فراخوان به كردار و عملی نشد واژگان از دلالت ناباوری آنان پرده بر می‌دارند و نهان ناپاك و چهره‌ی نفاق و تزویرشان را هویدا می‌سازند، در فضای بی اعتمادی كسی را شوق شنیدن به نصایح ایشان نخواهد بود، بلكه مردمان به انزوا می‌گرایند، و رفتار دوگانه برمی‌گزینند. امروزه این خصیصیه‌ی انحصاری در جامعه‌های مدنی بیش از هر زمانی رخ عیان ساخته و نا به سامانی اخلاق و رفتار مردمان را رقم زده است.

در كنار این گروه، رسانه‌ها و تبلیغات، شبكه‌ها، و پای گاه‌های اطّلاع رسانی و خبری، آموزشی، با هر گرایشی و جریان فكری، مددكارند تا دوغ و دوشاب را تشخیص نباشد نزد مردمان! هر كه با آواز ناخوش خود، ساز خود می‌نوازد و مددجویان مُد مدار خود را به تكاپو وا می‌دارد، به رشد و تعالی نگاهی نیست، هرچه هست مصرف گرایی، تجمّل گرایی، رفاه جویی و دنیا دوستی و عیش و نوش و طرَب است!

۴. خانواده‌ لااُبالی: هر پدر و مادری در صورت قصور و تقصیر در تكلیف تربیتی خود و تناقض در گفتار، كردار، باور، اندیشه و آرمان خود، فرزندان را به ورطه‌ی هلاكت می‌كشاند و راه رشد و تربیت را مسدود می‌سازد و این آموزه‌ها به صورت فرهنگ ریشه دار، چون سنگ نبشته ای تا پایان عمر در تار و پود وجود فرزند ساری و جاری خواهد بود و نقش فاكتورهای مؤثّر دیگر را نیز (در مسأله‌ی تربیت) بسی دشوارتر بلكه برای همیشه خنثی می‌سازد و از این رو پیام بر فرمودند: «اِیاكُم خَضراءُ الدَّمَنَ، قیلَ یا رَسوُل اللهَ وَ ما خَضراءُ الدَّمَن؟ قالَ: المِرْأهُ الحَسَناءُ فِی بَیتِ السُّوء» [۹۸] ! بپرهیز از زن زیبایی كه در خانواده‌ی بد و پلید بار آمده باشد.

و یا امام سجاد(ع) می‌فرماید: خوشا به حال كسی كه مادرش پاك دامن باشد. «طوبی لِمَن كانَتْ اُمَّه عَفیفَهٌ» [۹۹] كه به این نقش خانواده توجّه دارد. و در صورت بر هم خوردن این معادلات اخلاقی، تربیت در خانواده محقّق نخواهد شد. بلكه به بزرگ‌ترین مانع بدل خواهد شد. همان كه در دعا و نفرین حضرت نوحg می‌بینیم و آن حضرت به این نقش ناكارآمد خانواده‌های گم راه و فاجر اشاره دارد كه «إِن تَذَرْهُمْ یضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا یلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا» [۱۰۰] . به قول شاعری: در باغ لاله روید و در شوره زار خَس!

۵. دوستان ناباب: یاران و هم سالان در صورت گرایش‌های نامطلوب و رفتارهای نابه هنجار می‌توانند روی رفتار و مَنِش دوستان خود اثرگذار باشند به جهت مناسبت‌ها و هم گونی و هم اندیشی و هم ذات پنداری با كسانی كه بخش زیادی از فرصت‌ها و لحظات را در مراكز آموزشی، علمی، تفریحی و كوچه و بازار پر می‌كنند و نقش الگوی رفتاری قابل اعتمادی دارند تا جایی كه نقش عوامل مؤثّری مانند مربّیان، خانواده و جامعه و... كم رنگ جلوه می‌كنند و بهترین گواه بر نقش دوستان و باز دارندگی آنان بر امر تربیت، تجلّی گفتار زیان دیدگان در آخرت و متّهم سازی دیگران است كه اقرار می‌كنند: «هَؤُلاء أَضَلُّونَا» [۱۰۱] .

و از روی پشیمانی اعتراف می‌نمایند كه ای كاش فلانی را به دوستی بر نمی‌گزیدم: «یا لَیتَنِی لَم أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی» [۱۰۲] . و آن روز شماری از یاران با هم به دشمنی می‌پردازند (دوستی‌های دنیا به دشمنی‌های در آخرت می‌انجامد) آن هم به خاطر زیان و خسرانی كه از سوی دوستان دیده و احساس شكست می‌كنند و فرصت جبران هم نیست! «الْأَخِلَّاء یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» [۱۰۳] پیامبر اسلام فرمودند: «انسان بر دین و روش دوستش پرورش خواهد یافت. پس دقّت كنید با چه كسی دوست می‌شوید[۱۰۴] » و برای دوست یابی و یا فاصله گیری از برخی یاران به آیات و احادیث وارده در بحث دوستان در بخش عوامل مؤثّر در تربیت بنگرید.

۶. جامعه‌ی ناسالم: محیط زندگی و مجموعه عواملی كه فرد در آن رشد و زندگی می‌كند اثرگذار است. علامه طباطباییe می‌فرماید: «در اعمال آدمی مساعدت میحط هم دخالت عظیمی دارد. محیط هم باید اجازه دهد...»[۱۰۵] .

و ترك محیط‌های نامناسب و مسأله‌ی هجرت از سوی شماری از مربیان و مصلحان مانند حضرت ابراهیم، موسی، لوط و پیام بر اسلامb نشان از شرایط نا به سامان محیط است و پرسش فرشتگان در روز رستاخیز از زیان كاران گرفتار آمده به كردار خویش، توجیه وجیه ایشان بر شرایط نامساعد محیط و تأثیر آن بر انحطاط ایشان سودی ندارد گویند: آیا زمین خدا گسترده نبود؟ مهاجرت می‌كردید[۱۰۶] !

و امام علی(ع) در این باره می‌فرماید: «از جامعه‌هایی كه (مردمانش) اهل غفلت و ستم كاری هستند و پیروان خدا در آن كم ترند بپرهیز[۱۰۷] » و شرایط تقیه و پنهان سازی باور از سوی زن فرعون، مؤمن آل فرعون و آل یاسین، گریز اصحاب كهف و تهدیدهای فرعون علیه باورمندی جادوگران و شرایط خفقان جامعه‌ها نشان از نقش بازدارندگی آن در تربیت دارد.

۷. آموزگاران و مراكز آموزشی ناسالم

در اهمیت نقش تعلیمی مربیان همین بس كه پروردگار جهانیان برای تربیت بشر شایسته‌ترین‌ها را گسیل داشته تا به تهذیب و تزكیه‌ی روح و جان آدمی بپردازد، دعوت به كردار نمایند با تمام اخلاص و در مقام علم و حكمت و عصمت. از اینجا روشن می‌شود كه اگر معلّم و مربّی در مقام تعلیم و تربیت، شایستگی اخلاقی و پای بندی به اصول ارزشی، سنّت‌ها و معیارهای اخلاقی رایج منطبق بر اصول فطری و آموزه‌های دینی را نداشته باشد، فراگیران و فرهیختگان مكتب او سر از كجا آباد در می‌آورند!

نقش بازدارندگی مدرسه و معلم در تربیت به اندازه ای است كه نقش مطلوب خانواده جامعه و دوستان را نیز می‌تواند خنثی سازد و به نمونه‌ی دانش آموختگان و غرب زدگان و دین فروشان و دنیا خواهان در قرون اخیر می‌توان اشاره كرد كه چه آسان از جوامع دینی و سنّت‌های اصیل و فرهنگ‌های ریشه دار ملّی، بومی و تربیت موفّق خانواده و تأثیرات محیط‌های انسانی و شرایط اثرگذار زندگی و دوستان و مربیان وارسته فاصله گرفته‌اند و به ناباوری و انكار و دین ستیزی رسیده اند!

۸. سنت‌های كهن خرافی

از جمله عوامل بازدارنده در امر تربیت پذیری صحیح مردمان، وجود سنّت‌های رایج خرافی و باطل كهن در جامعه‌های بشری است. كسانی كه سود و مصلحت، مقام و سیاست خویش را در ترویج این سنّت‌ها می‌دانند دامن می‌زنند و پر آرایه می‌سازند و كور دلان و پیروان ساده لوح را به پذیرش، اجرا و اشاعه‌ی آن وا می‌دارند[۱۰۸] . و در برابر هر اندیشه و باور درست و آموزه‌های سازنده و مصلحان و مربّیان واكنش نشان می‌دهند و پای تقلید و قدمت و كثرت را پیش می‌كشند كه ما و نیاكان ما، از دیرباز به چنین آداب و سنّتی عامل بوده‌ایم[۱۰۹] ! ریشه در تاریخ، فرهنگ، تمدّن و باور ما دارد! و با پافشاری برخی نازپروردگان متنعّم و خوش گذران امّت‌ها بر این سنّت‌های خرافی نیاكان، رسولی آمده از سوی حق ایشان را گفت: اگر من آیینی برای شما بیاورم كه از آن چه پدران خود را بر آن یافته اید بهتر و هدایت كننده‌تر باشد باز هم از آن‌ها پیروی می‌كنید[۱۱۰] !؟

۹. تغذیه‌ی حرام: تغذیه‌ از ضروری‌ترین اركان زندگی است و حیات هر جنبنده ای بسته به قُوت آن است. و اهمیت‌اش بر همگان روشن! و آفریدگار روزی ده، فرمان داده تا از آن چه كه حلال و پاكیزه است تغذیه شود[۱۱۱] . و انسان به غذایی خود بنگرد كه چه می‌خورد؟ چه گونه می‌خورد؟ از چه راهی است؟ از كجاست؟ و چیست كه خورده می‌شود!؟ «فَلْینظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» [۱۱۲] فرمان حق است كه انسان باید به غذای (روح و جسم) خودش بنگرد و از چیزهای مجاز و بدون اثرگذار زیان بار تغذیه نماید. و از چیزهای حرام نخورد!

چون یكی از پیش نیازهای بسیار مهم برای تهذیب اخلاق و كارآمدی برنامه‌های تربیتی و باورمندی تغذیه است تغذیه ای حلال و پرهیز از خوراكی‌های آلوده، ناپاك و نامشروع است و خدای سبحان زمینه‌ی دعوت به بندگی را سیر كردن بندگان و نجات از گرسنگی می‌داند: «رَبَّ هَذَا الْبَیتِ الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ» [۱۱۳] .

عدم رعایت این حكم الاهی، امر تربیت دشوار می‌گردد. چه بسا فلسفه‌ی نهی پروردگار از خوردنی‌های حرام، شاید این بُعد از تغذیه باشد! و علّت حرمت شیر دایگان به نوزاد (موسی) در دربار فرعون اثرهای نافرجام و زیان بار تغذیه از دامان ناپاك ناباوران باشد. «وَحَرَّمْنَا عَلَیهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ» [۱۱۴] و ما شیر دایگان را از پیش بر او حرام كرده بودیم. و تأکید اصحاب کهف برای تهیّه‌ی غذای پاکیزه از این روست: «فَلیَنظُر اَیُّها أزکی طَعاماً».

چرا كه تغذیه‌ شماری از مردمان را، خوردن آتش می‌داند و می‌فرماید: «مَا یأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ» [۱۱۵] . جز آتش در شكم‌های خود فرو نمی‌برند! پیامبر اسلام می‌فرماید: «مال حرام مانع پذیرش حج، عمره، و صله‌ی رحم است و حتّی در نطفه اثرگذار است» [۱۱۶] . و نیز می‌فرمایند: «یك لقمه‌ی حرام مانع پذیرش چهل شب نماز می‌شود» [۱۱۷] . «ترك یك دانگ حرام نزد خدا از یك صد حج با مال حلال بهتر است» [۱۱۸] . كسی كه چهل روز غذای حلال خورد، خداوند قلبش را به نور خود روشن گرداند و چشمه‌های حكمت را از دلش به زبانش جاری سازد».[۱۱۹]

و در اثرگذاری سوء تغذیه‌ی حرام، روز عاشورا امام حسینg به لشكریان یزید فرمودند: «دلیل بی تأثیر ماندن نهی از منكر من در شما این است كه شكم‌های تان را از مال حرام پر كرده اید. «قَدْ مَلِئَتْ بُطُونَكُم مِن الحَرام» [۱۲۰] .

ناكارآمدی برنامه‌های تربیتی و اخلاقی را در جوامع امروز، می‌توان در اوج گیری صنعت و زندگی شهری گری و روح رفاه جویی، آسایش طلبی، مصرف گرایی و تجمّلات و هزینه‌های گزاف و عدم برابری درآمدها با سطح هزینه‌های خانواده‌ها از سویی و تورّم اقتصادی و افزایش لحظه ای قیمت كالاهای مصرفی دید، كه موجب شده بسیاری از مردم به راه‌های درآمدی باز دیگر و خارج از حوزه‌ی شرع و قانون رو كنند تا از قافله‌ی عصر تمدّن و مصرف بی هوده و دور از شأن عقب نمانند. این گونه تغذیه‌ها، مایه‌ی سركشی نسل‌ها از ارزش‌ها و گریز از پندهای خیرخواهانه و سرانجام ناباوری است!

۱۰. پیروی از ناشایستگان و هم نشینی با بدان

ـ از آن جایی كه انسان، خوی دعوت گران، ره بران، مقتدایان خویش را می‌پذیرد و فردای روز با روش و خوی ایشان پا به عرصه‌ی ظهور حضور می‌گذارد، و در سایه سار تأثیر گفتار، كردار، اندیشه و روش هم نشینیان قرار می‌گیرد. آفریدگار بزرگ و حكیم می‌فرماید: هرگز پیرو، دروغ گویان، عیب جویان، سخن چین‌ها، تجاوز گران به حدود الاهی، بدكاران، سوگند یادكنندگان به دروغ، بازدارندگان خیر و مسخره كنندگان مباشید. «فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِینَ، وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ، هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِیمٍ، مَنَّاعٍ لِّلْخَیرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ» [۱۲۱] .

ـ از كسی كه دلش را ما از یاد خود غافل كرده‌ایم و تابع هواهای نفس خود شده، پیروی مكن. «وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ» [۱۲۲] .

ـ از كفّار و مشركان اطاعت نكن. «فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِینَ» [۱۲۳] .

ـ از منافقان و دو رویان پیروی مكن «وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ» [۱۲۴] .

ـ از گناه كاران و ناسپاسان تبعیت و اطاعت مكن «وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا» [۱۲۵] .

ـ از فرمان و رفتار اسراف كنندگان، (ستم كاران) پیروی مكن. «وَلَا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ» [۱۲۶] . فقط باید تقوا پیشه كرد و از خدا و رسولش پیروی كرد. «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ». تا به سر منزل مقصود رسید[۱۲۷] !

ـ پس آن‌چه كه قابل پیروی است، خدا، پیام بر، كتاب خدا، سنّت پای دار نبوی، پیشوایان معصوم و جانشینان شایسته و صالح آنهاست.

گاهی بسیاری از آدمیان از سوز سرمای زمان و نیرنگ یاران و بی وفایی خویشان و بی توجّهی فرزندان و بی كفایتی دولت مردان و تنگ شدن عرصه‌های زمین و زمان، آخرین گزیر را گریز، به دامن غدّاران و جبّاران می‌بینند. بد را از بدتر بهتر می‌دانند. از مار به افعی پناه می‌برند، از چاله به چاه افتادن را می‌پسندند، پناهنده‌ی دربار ستم پیشگان می‌شوند، هم دست و هم پیمان آن‌ها می‌شوند تا گذران نمایند زندگی گذرا را.

ـ و امروزه پناهندگی‌های بی شمار در سطوح مختلف، به ویژه با عنوان سیاسی در جای جای جهان به چشم می‌خورد و به گوش می‌رسد و خدای سبحان، ایمانیان را از پیوستن به آغوش ستم كاران بر حذر می‌دارد تا گرفتار پی آمدهای هم سویی، هم اندیشی و هم نشینی با ایشان نگردند. می‌فرماید: «وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ» [۱۲۸] . ای مؤمنان! هرگز نباید به ستم گران پناهنده شوید. (و هم دست و هم راز و...) كه آتش كیفر آنان شما را نیز فرا خواهد گرفت. و در آن حال جز خدای مهربان دوستی نخواهید یافت، و یاری گری بر شما نخواهد بود.

آن‌هایی كه از ولایت الاهی سرباز می‌زنند، ناخودآگاه زیر بیرق ولایت طاغوت (و شیطان) سینه می‌زنند. ایشان ره به ضلالت پیموده و گمان می‌كنند هدایت یافته‌اند و گم راهی، حقّ مسلّم ایشان است. «وَفَرِیقًا حَقَّ عَلَیهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاء مِن دُونِ اللّهِ وَیحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ» [۱۲۹] .از نور به ظلمت هجرت می‌كنند و پایان كارشان سیاهی است و جهنّم «وَالَّذینَ كَفَرُواْ أَوْلِیآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» [۱۳۰] . چرا كه شیطان كردار زشت ایشان را، آراسته و می‌فریبد، و او یارشان است روز حشر و گرفتار عذابی دردناك هستند: «فَزَینَ لَهُمُ الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیهُمُ الْیوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» [۱۳۱] .

و این كیفر ره آورد گزینش شیطان است به یاری و سرپرستی: «وَمَن یتَّخِذِ الشَّیطَانَ وَلِیا مِّن دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا» [۱۳۲] . این كنش، بازتاب همان نافرمانی و توجّه به غیر خداست، كه شیطان را یار همه‌ی كسانی قرار داده است كه ره كفر پیشه می‌كنند (و ایمانی به مبدأ و معاد و كتاب و رسالت پیام بران و... ندارند). «جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاء لِلَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ» [۱۳۳] .

ـ علاوه بر طاغوت، شیطان و پیروان این‌ها نیز حق ولایت بر مؤمنان ندارند و خدای حكیم نهی فرموده:

۱. كافران را به یاری نگیرید و ولی خود قرار ندهید؛ ای ایمان آورندگان! «لاَ تَتَّخِذُواْ الْكَافِرِینَ أَوْلِیاء» [۱۳۴] .

۲. منافقان را به دوستی برنگزینید تا هجرت نمایند به سوی خدا (قلباً) : «تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِیا وَلاَ نَصِیرًا» [۱۳۵] .

۳. یهود و نصاری را نیز پیرو نگردید و محبّت و ولایت شان را نپذیرید: «لاَ تَتَّخِذُواْ الْیهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیاء» [۱۳۶] .

۴. كسانی كه دین و باور شما را بازی می‌گیرند، (بر شما حقّ ولایت ندارند، از دوستی ایشان نیز بپرهیزید) اولیای خود قرار ندهید: «لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا» [۱۳۷] .

۵. خویشان بی ایمان و بی اعتقاد به ذات احدیت و مبدأ و معاد و... «لاَ تَتَّخِذُواْ آبائِكُم وَ اِخْوانكُم أَوْلِیاء» را دوست نداشته باشید اگر كفر را بر ایمان برگزیده‌اید. «إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلَى الإِیمَانِ» [۱۳۸] .

۶. دشمنان خدا و مؤمنان را اولیای خود قرار ندهید: «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِیاء» [۱۳۹] .

۷. ستم كاران نیز یار و مددكار یك دیگرند، ایشان را هم جزء اولیای خود قرار ندهید: «وإِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاء بَعْضٍ» [۱۴۰] .

و در احادیثی چند امام علیg در این باره می‌فرمایند:

«مُقارِنَةُ السُّفَهاءِ تُفسِدُ الخُلقَ» [۱۴۱] هم نشینی با كم خردان، اخلاق را فاسد می‌سازد.

«اِحذِر مُجالِسَةِ قَرینِ السُّوءَ فَإنَّه یهلِكُ مُقارِنَة وَ یردی مُصاحِبَه» [۱۴۲] از هم نشینی با بدان بپرهیز چرا كه همواره دوست خود را به هلاكت می‌اندازد و هم نشینی خویش را تباه و پست می‌سازد.

و از قول حضرت موسیg می‌فرماید: «مَن قَطَع قرینَ السُّوءِ فَكَأنّما عَمِلَ بِالتَّوریةِ» [۱۴۳] هركه از هم نشینی بد جدا گردد، گویا به (آموزه های) تورات عمل كرده است.

و آرزوهای نشدنی فریب خوردگان دوست در آخرت، بهترین گواه از سوی حق تعالی، به تأثیرات سوء رفتار، گفتار و اندیشه و باور نااهلان و حكم فرمایان ناشایست است[۱۴۴] .

 

منابع و مأخذ: کتاب شناسی

قرآن کریم، ترجمه‌ی بهرام پور، ابوالفضل.

نهج البلاغه، سیّد رضی محمّدبن حسین، ترجمه ی: علی نقی فیض الاسلام و محمّد دشتی.

صحیفه‌ی سجّادیّه، ترجمه‌ی صدر بلاغی.

آذرتاش – آذرنوش–فرهنگ معاصر (عربی – فارسی).تهران، نشرنی، ۷۹.

آلوسی – ابوالفضل شهاب الدّین انسیه، سیّد محمود، فی تفسیر قرآن العظیم ـ روح المعانی- دارالفکر- بیروت – ۱۴۰۸ ق.

آمدی ـ عبدالواحد ـ غرر الحكم ـ ترجمه ـ انصاری ـ محمّد علی ـ تهران ـ بی تا.

الأبشهی، شهاب الدّین محمّد بن احمد، المستطرف فی کل فن مستظرف، دارومکتبه الهلال، لبنان ۲۰۰۰ م.

ابن اثیر ـ محمّد ابن عبدالكریم ـ الكامل فی التاریخ ـ دارالبیروت و دار صادر ـ بیروت ـ ۸۵ هـ.

ابن کثیر الدّمشقی، الحافظ، قصص الأنبیاء -ابوالفداء دارالفکر – بیروت – چاپ سوم،۱۴۱۸.

ابن لطف دیلمی ـ عبدالوهّاب - معالم الدّعوة فی قصص القرآن الكریم ـ دارالجمع ـ جدّه ـ ۱۴۰۶ هـ.

 ابن منظور-ابوالفضل جمال الدّین محمّد بن کرم، لسان العرب- چ ۳- بیروت، دارالأحیاء التّراث العربی،۸۷ .

ابی الحدید-عزالدّین عبدالحمید بن محمّد بن حسین، شرح نهج البلاغه –تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم – دار احیاء التّراث الاسلامی- چ ۲- بیروت، ۸۵.

ازدی، ابومخنف لوط بن یحیی– مقتل الحسین – مؤسّسه وفا – قم – ۶۸.

ازهری، ابومنصور محمد بن احمد. تهذیب اللّغه، بی تا، بی جا.

افتخاری – احمد علی –سفر به وادی وحی –انتشارات آوای مطهر- قم -۹۱

امینی – ابراهیم – اسلام وتعلیم وتربیت –دفتر نشر تبلیغات اسلامی قم – ۹۰.

بهرام‌پور- ابوالفضل- تفسیر مبین- ج ۱- چ ۳- قم- آوای قرآن،۹۰.

بهشتی، محمّد، مبانی تربیت از دیدگاه قرآن، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، ۸۷.

پایدار، حبیب الله، حیات ومرگ تمدّن‌ها، انتشارات قلم، تهران، ۵۶.

التهامی- نقره، سیكولوجیه القصّه قی القرآن، الشركة التونسیه، ۱۴۰۸ هـ.

 ثعلبی- احمدبن محمّد بن ابراهیم نیشابوری، قصص الأنبیاء- دارالفکر- بیروت، ۱۴۲۰.

جواد ـ محمّد علی ـ خط الانبیاء والمواجهه ـ مركز النشر التابع للمكتب الاعلام الاسلامی ـ قم ـ ۱۴۱۸ هـ

حجّتی ـ سید محمّدباقر ـ پژوهشی در تاریخ قرآن كریم ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامی ـ تهران ـ ۶۰.

---------------، اسلام وتعلیم وتربیت، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۵۸

خسروی- غلامرضا- ترجمه وتحقیق مفردات الفاظ قرآن (راغب) نشر مرتضوی – تهران، ۸۵

خطیب، عبدالكریم، القصص القرآن فی مفهومه و منطوقه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

خلف الله- محمّداحمد- الفنّ القصص فی القرآن الكریم-مکتبه انجلو المصریّه، ۱۹۶۵ م.

دخیّل- علی محمّد – ائمتنا(سیره الائمه الاثنی عشر) دارالکتب الاسلامی – قم – ۸۹

دشتی، محمّد، المعجم المفهرس(لالفاظ نهج البلاغه) انتشارات مؤسّسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنینg، قم.

دشتی، محمّد، نهج البلاغه، انتشارات رسالت یعقوبی، قم، ۹۰.

دنیس بی لچر، تدنیکولز وجو آن سی می، ارتباط با کودکان از طریق داستان – مترجمان منیژه بهبودی، سید جلیل شاهری لنگرودی، پژوهکده علوم انسانی مطالعات فرهنگی، تهران، ۸۹.

رازی – ابوالفتوح – حسین بن علی، تفسیر روح الجنان- کتاب خانه‌ی آیت الله مرعشی – ۱۴۰۴ ه. قم.

رازی ـ فخر الدّین ـ التفسیر الكبیر(مفاتیح الغیب) ـ دار احیاء التراث العربی ـ بیروت ـ چ ۲ ـ بی تا.

راغب اصفهانی-محمّد- المفردات فی غریب القرآن- - چ ۱، تهران- مؤسّسه فرهنگی آرایه،۸۷.

زركشی ـ محمّدبن عبدالله، بدرالدّین ـ البرهان فی علوم القرآن ـ تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم ـ دارالمعرفه ـ بیروت ۱۴۱۰ هـ.

زمخشری –محمود بن عمر – الکشّاف، عن حقائق غوامض التّنزیل–دارالکتاب العربی – بیروت – ۱۴۰۷ ق.

سبحانی، جعفر، منشور جاوید، مؤسسه‌ی امام صادقg، قم، ۷۰.

سیّد بن طاووس، لهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه‌ی سیّد محمّد صحفی، ۱۳۵۲.

سیوطی – جلال الدّین عبدالرّحمان - الدّرالمنثورفی تفسیر بالمأثور–دارالکتب العلمیّه – بیروت – ۱۴۲۱ ق.

------------------------– الاتقان- دکترطیّب حسینی، سیّد محمود- دانشکده‌ی اصول الدّین – قم- ۱۳۸۶.

شاوارده – موریس - استادان بزرگ تعلیم وتربیتاحمد قاسمی – یونسکو، فرانکلین، تهران، ۱۳۵۱.

شوقی- ابوخلیل- اطلس قرآن- محمّدکرمانی- چ ۳- مشهد- به نشر،۱۳۸۹.

صدرالدّین شیرازی، محمّد (ملاصدرا)، مفاتیح الغیب.

طباطبایی- محمّدحسین- تفسیر المیزان- دوره‌ی کامل- ترجمه؛ موسوی همدانی- چ ۸- قم- دفتر تبلیغات، ۸۸.

طبرِسی – ابوعلی فضل ابن حسن – مجمع البیان – دارالمعرفه – بیروت – ۱۴۰۶ ق.

طبری ـ ابوجعفرمحمّد بن جریر ـ جامع البیان عن تأویل آیه القرآن ـ دارالاحیاء التراث العربی ـ بیروت ـ ۱۴۲۱.

---------------- قصص الأنبیاء –دارالفکر- بیروت – ۱۴۰۹ ق.

طوسی – محمّد ابن حسن – التبیان –دار احیاء التراث العربی – بیروت – بی تا.

طیّب حسینی- سیّدمحمود - درآمدی بر معنا شناسی قرآن –دانشکده تفسیرومعارف قم - ۸۹

عاملی – محمّد بن الحسن الحرّ – وسایل الشّیعه الی تحصیل مسائل الشّریعه –چ ۵- داراحیاء التراث العربیّه – بیروت،۱۴۰۳ ه.

عبدالعظیم- سعید- عظات وعبرفی قصص القرآن –– دارالایمان – مصر – ۲۰۰۲ م.

عبداللّهیان- اسامه - نوح در مثنوی معنوی –ده سرا- رشت- ۸۹.

عدوی – محمّد احمد- دعوت الرّسل الی الله –دارالمعرفه – بیروت – ۱۳۹۹ ه.

العروسی الحویزی- عبدعلی ابن الجمعه ـ تفسیر نورالثقلین ـ انتشارات علمیه ـ قم ـ ج ۲ ـ ونشرنوید اسلام-۹۰

عمید- حسن، فرهنگ عمید- ۲ جلدی- چ ۱، تهران- اشجع،۸۹.

---------- فرهنگ عمید- ۲ جلدی- چ ۱، تهران- امیر کبیر،۱۳۸۵.

عیّاشی – محمّد –تفسیر عیّاشی –تصحیح هاشم رسولی محلّاتی – مکتبه الاسلامیّه – تهران – بی تا.

فضل الله ـ محمّد حسین ـ تفسیر من وحی القرآن ـ دارالزّهراء للنشر ـ بیروت ـ ۱۴۰۵ ـ هـ ـ

فلسفی – محمّد تقی – گفتار فلسفی (کودک) –چ ۱۵- هیات نشر معارف اسلامی – تهران ۵۳.

فیض کاشانی – ملّامحسن – علم الیقین –انتشارات بیدار – تقم – ۷۷.

قرشی– سیّد علی اکبر، احسن الحدیث –بنیاد بعثت – تهران -۶۶ ش.

  ----------------– قاموس قرآن –چ ۱۵ -دارالکتب الاسلامیّه، تهران ۱۳۸۶.

قرطبی، محمدبن احمد انصاری-تفسیر قرطبی (الجامع الاحكام القرآن) ـ دارالكتب العلمیّه ـ بیروت ـ ۱۴۰۸ هـ.

قطب، سیّد محمّد، تفسیر فی ظلال القرآن، دارالشروق، چ ۱۰، ۱۴۰۲ هـ.

 --------- روش‌های تربیتی دراسلام –ترجمه سیّد محمّد مهدی جعفری – انتشارات مؤسّسه انجام کتاب

قمی شیخ عباس ابن محمّد رضا، مفاتح الجنان، کتاب فروشی علمی، تهران، ۵۵.

----------------- –، سفینه البحار ومدینه الحکم والاثار- بنیاد پژوهش‌های اسلامی – مشهد ۷۵.

قمی – علی ابن ابراهیم –تفسیر القمی- دارالسّرور – بیروت – ۱۴۱۱ ق.

قمی، شیخ عبّاس، تتمه المنتهی، بی تا. بی جا.

قمی، شیخ عبّاس، نفس المهموم، ترجمه ابوالحسن شعرانی وکمره ای، نشربصیرتی، قم، ۱۴۰۵ ق. و انتشارات قائم آل محمد، قم،۱۳۸۴.

کاتب واقدی، محمّد بن سعد، طبقات، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، ج ۱، معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، تهران، ۷۴.

کارل، آلکسیس، انسان موجود ناشناخته، ترجمه‌ی عنایت، دنیای کتاب، تهران، ۹۱.

کلینی، ابی جعفر، محمّدبن یعقوب– اصول کافی –ترجمه سیّد مهدی آیت اللّهی- نشر جهان آرا- تهران ۸۵.

مجلسی – محمّد باقر -بحارالانوار –داراحیاءالتّراث الاسلامی – بیروت – ۱۴۱۳ ه.

مدرّسی ـ سیدمحمّد تقی ـ تفسیر هدایت ـ چ ۱، مشهد ـ بنیاد پژوهش‌های آستان قدس،۹۱.

مطهّری – مرتضی – علل گرایش به مادّی گری – انتشارات صدرا- قم ۷۶.

-------------- – ده گفتار – انتشارات صدرا – قم ۶۷.

---------------، جامعه و تاریخ، انتشارات صدرا، چ ۱۵، قم، ۷۵.

معلوف، لوئیس، – المنجد- ترجمه احمدسیّاح، انتشارات اسلام – چ ۱۷ – تهران ۸۵.

معین، محمّد - فرهنگ معین –امیرکبیر- تهران -۷۱

مغنیه- محمّد جواد ـ تفسیر الكاشف ـ دارالعلم ـ بیروت ۱۹۱۸ م (الطبعه الثالثه).

 مکارم شیرازی، ناصر و دیگران ـ تفسیر نمونه ـ مدرسه امیرالمومنینg ـ قم ـ چ ۱۰ ـ ۶۷.

 ----------------وهمکاران، پیام قرآن، چ ششم، دارالکتب الاسلامیّه – تهران -۱۳۸۶، قم.

ملكی، حسن، تعلیم و تربیت اسلامی با رویکرد كلان نگر، انتشارات عابد، تهران، ۸۹.

موسوی خمینی، روح الله، تفسیر قرآن مجید (برگرفته از آثار)، محمّدعلی ایازی، نشرعروج، تهران، ۸۸.

------------------، آداب الصّلاه، نشر عروج، تهران ۸۸

نجاح طائی، عطاعبدمحمّد، سیره النبویّه، ج ۱، دارالهدی الاحیاء التراث، قم، ۸۹.

نجّارزادگان، فتح الله، رهیافتی براخلاق وتربیت اسلامی – دفتر نشر معارف –قم -۸۸.

النّحلاوی – عبدالرّحمان اصول التربیّه الاسلامیّه واسالبیها-– دمشق، ۱۹۷۹.

نصری، عبدالله، بیانات انبیاء درقرآن، انتشارات سروش، تهران،۵۶.

نوری – میرزا حسین – مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل – مؤسّسه آل البیت – قم – ۱۴۰۸ ق.

نیشابوری، ابواسحاق، قصص الانبیاء، ج ۲، بنگاه نشر و ترجمه‌ی کتاب، تهران، ۵۹.

ویلیام- مدلین – تاریخ آرای تربیتی در غرب – ترجمه فریدون دیلمقانی – دانشگاه تهران ۵۳.

هیثمی، علی ابن ابی بکر، مجمع الزّواید، بیروت، دارالکتب العربیه، ۱۴۰۳ ه.

پی نوشتها:

۱. یوسف، ۵۳.

۲. جاثیه، ۲۳ و فرقان، ۴۲.

۳. محمد، ۱۶.

۴. قصص، ۵۰.

۵. نجم، ۲۳.

۶. محمد، ۱۴.

۷. قمر، ۳.

۸. انعام، ۱۱۹.

۹. كهف، ۲۸.

۱۰. مائده، ۷۷.

۱۱. انعام، ۱۵۰.

۱۲. جاثیه، ۱۸.

۱۳. ص، ۲۶.

۱۴. نساء، ۱۳۵.

۱۵. ن. ك به آیه‌ی ۵۱ سوره‌ی یوسف.

۱۶. یوسف، ۱۸ و ۸۳.

۱۷. نهج الفصاحه، ص ۳۶۴، حدیث ۱۲۹۵.

۱۸. همان، ص ۲۶۶، حدیث ۹۹۴.

۱۹. تفسیر یك جلدی مبین، ص ۵۸۴ و ۵۰۱.

۲۰. همان.

۲۱. نازعات، ۴۰ و ۴۱.

۲۲. شعراء، ۷۴، انبیاء، ۵۳.

۲۳. زخرف، ۲۲.

۲۴. زخرف، ۲۳.

۲۵. بقره، ۱۷۰.

۲۶. بلد، ۷.

۲۷. قیامت، ۳.

۲۸. همزه، ۳.

۲۹. یونس، ۳۶.

۳۰. ن. ك به آیات: اعراف ۶۶، شعراء ۱۸۶ و هود، ۳۷.

۳۱. نجم، ۲۳.

۳۲. ن. ك به آیه‌ی ۳۷ مائده.

۳۳. ن. ك به آیه‌ی ۳۱ مائده.

۳۴. شعراء، ۴۴.

۳۵. ن. ك به آیات آل عمران ۷۳ و اعراف، ۱۶۹.

۳۶. انعام، ۱۳۶.

۳۷. یونس، ۱۸.

۳۸. یس، ۱۵ و ن. ك به آیات ۵. تغابن، ۱۲ هود و ۹۱ انعام.

۳۹. محمد، ۳۶.

۴۰. بقره، ۱۶۵.

۴۱. ص، ۸۳.

۴۲. نهج البلاغه، فیض الاسلام، حكمت، ۱۲۸.

۴۳. سجده، ۷.

۴۴. نهج البلاغه، حكمت ۷۷.

۴۵. بقره، ۲۰۰.

۴۶. قصص، ۷۹.

۴۷. فجر، ۱۵.

۴۸. فجر، ۱۶.

۴۹. بلد، ۶.

۵۰. زخرف، ۳۱.

۵۱. سباء، ۳۴ و زخرف، ۲۴ و ابراهیم، ۹.

۵۲. اعراف، ۸۴ و ۸۵.

۵۳. یونس، ۸۸.

۵۴. طه، ۷۲.

۵۵. ق. ۳ و ن. ك به انعام ۲۹، اسراء ۴۹ و ۹۸، مؤمنون ۸۱ و ۸۳.

۵۶. ترجمه و تحقیق مفردات راغب، ج ۲، ص ۷۰۴.

۵۷. ماعون، ۴ و ۵.

۵۸. بحار، ج ۵، ص ۱۳۴.

۵۹. مجموعه رسایل فارسی خواجه عبدالله انصاری، ص ۶۵۵، سرور مولایی، محمد.

۶۰. طه، ۱۴.

۶۱. هود، ۲۹.

۶۲. نمل، ۵۵.

۶۳. بقره، ۸۸ و نساء ۱۵۵.

۶۴. كهف، ۲۸.

۶۵. ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ـ دكتر سید غلام رضا خسروی حسینی، ص ۷۰۵، چ ۳، ج ۲، مرتضوی ـ تهران ـ ۸۳.

۶۶. انبیاء، ۹۷.

۶۷. فرقان، ۲۸ و ۲۹.

۶۸. محجّه البیضاء، فیض كاشانی، ج ۵، ص ۱۵۱.

۶۹. بقره، ۱۹۵.

۷۰. تكویر، ۹.

۷۱. تلخیصی از كتاب سفر به وادی وحی ـ افتخاری، احمدعلی، ص ۱۲۲-۱۲۱، قائن ـ تهران، ۹۱.

۷۲. ملك، ۱۰.

۷۳. اصول كافی، ج ۱، باب عقل، ص ۲۹.

۷۴. فصّلت، ۱۵.

۷۷. نازعات، ۲۳ و ۲۴.

۷۸. بقره، ۲۵۸.

۷۹. شعراء، ۲۳.

۸۰. قصص، ۳۸.

۸۱. غافر، ۲۹.

۸۲. اعراف، ۱۲۷.

۸۳. بَلْ یرِیدُ الْإِنسَانُ لِیفْجُرَ أَمَامَهُ، قیامت ۵.

۸۴. «أَنَاْ خَیرٌ مِّنْهُ» : اعراف: ۱۲ و ص ۷۶.

۸۵. اسراء، ۶۳، ص ۸۳، حجر، ۴۰.

۸۶. نساء، ۱۱۸ و ۱۱۹.

۸۷. اعراف، ۱۷.

۸۸. اسراء، ۶۲.

۸۹. نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ، حشر، ۱۹.

۹۰. نساء، ۱۲۰ و اسرا، ۶۴.

۹۱. بقره، ۲۶۸.

۹۲. تكویر، ۲۶.

۹۳. اسراء، ۶۴.

۹۴. ر. ك به آیات و مباحث شیطان در فصل دوم.

۹۵. ر. ك به سوره‌ی ناس و بحار ج ۷۲، ص ۱۲۳ به بعد و میزان الحكمه درباره‌ی وسوسه و حدیث نفس

۹۶. ن. ك به رفتارهای نابایست، الگوهای رفتاری منفی در همین فصل.

۹۷. اعراف، ۶۷.

۹۸. ابراهیم، ۲۱، غافر، ۴۷ و ۴۸.

۹۹. ن. ك به آیات بحث گفته‌های ناشایستگان در آخرت و دوزخیان.

۱۰۰. بحار، ج ۲۳، ص ۵۴.

۱۰۱. بحار، ج ۲۳، ص ۷۹.

۱۰۲. نوح، ۲۶ و ۲۷.

۱۰۳. اعراف، ۳۸.

۱۰۴. فرقان، ۲۹ و ۲۸.

۱۰۵. زخرف، ۶۷.

۱۰۶. كافی، ج ۲، ص ۳۷۵ و همان، ص ۱۹۲.

۱۰۷. المیزان، ج ۶، ص ۱۱۷.

۱۰۸. نساء، ۹۷.

۱۰۹. نهج البلاغه، نامه‌ی ۹ و ۱۰ و ۶۹.

۱۱۰. ن. ك به آیات: ۲۲ و ۳۳ زخرف، ۲۸ اعراف، ۷۴ شعراء، ۲۱ لقمان، ۱۰ ابراهیم و ۱۰۴ مائده.

۱۱۱. انبیاء، ۵۳، شعراء، ۷۴.

۱۱۲. زخرف، ۲۴.

۱۱۳. ن. ك به آیات: بقره ۵۷ و ۱۷۲ و ۱۶۸ اعراف، ۱۶۰، مائده ۱۴ و ۸۸، نحل ۱۴۴، طه، ۸۱، مؤمنون، ۵۱.

۱۱۴. عبس، ۲۴.

۱۱۵. قریش، ۳ و ۴.

۱۱۶. قصص، ۱۲.

۱۱۷. بقره، ۱۷۴.

۱۱۸. میزان الحكمه، حدیث، ۳۶۶۶.

۱۱۹. همان، حدیث، ۳۶۶۰.

۱۲۰. همان، حدیث ۳۶۶۹.

۱۲۱. سفینه البحار، ص ۲۹۹.

۱۲۲. بحار، ج ۴۵، ص ۸.

۱۲۳. قلم، ۱۲-۱۰ و ۸

۱۲۴. كهف، ۲۸.

۱۲۵. فرقان، ۵۲.

۱۲۶. احزاب، ۴۸.

۱۲۷. انسان، ۲۴.

۱۲۸. شعراء، ۱۵۱.

۱۲۹. شعراء، ۱۰۸ و پیش از هفت مورد دیگر این فرمان با همین واژه و مضمون آمده و نوزده مورد واژه‌ی (اَطِیعُوا) آمده و دیگر مشتقات اطاعت نیز فراوان آمده است.

۱۳۰. هود، ۱۱۳.

۱۳۱. اعراف، ۳۰.

۱۳۲. بقره، ۲۵۷.

۱۳۳. نحل، ۶۳.

۱۳۴. نساء، ۱۱۹.

۱۳۵. اعراف، ۲۷.

۱۳۶. نساء، ۱۴۴.

۱۳۷. نساء، ۸۹.

۱۳۸. مائده، ۵۱.

۱۳۹. مائده، ۵۷.

۱۴۰. توبه، ۲۳.

۱۴۲. ممتحنه، ۱.

۱۴۳. جاثیه، ۱۹.

۱۴۴. غرر الحكم، ص ۳۰۷.

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان (مهر)

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center