برای واژه حق كاربردهای گوناگونی در زبان تازی است. این واژه كه نقیض معنای باطل است در اصل به معنای وجود و ثبوت لسان العرب ج ۳ ص ۲۵۵) و مطابقت و موافقت است. از جمله كاربردهای آن می توان به معنای چهارگانه ای زیر اشاره كرد:
۱. به معنای ایجاد كننده چیزی بر اساس حكمت؛ ۲. شی ایجاد شده بر اساس حكمت ؛۳. اعتقاد به چیزی آن گونه كه هست؛ ۴. فعل و سخنی كه به اندازه و به موقع باشد. ( مفردات راغب ص ۲۴۶)
جمع آن حقوق نیز كاربردهای خاصی یافته است. این واژه كه به معنای درست(نقیض باطل) و راست(نقیض غی و زهق) و چیز شایسته و سزاوار نیز به كار می رود،(نثر طوبی ص ۱۸۱) به معنای ثبوت امری همراه با مطابقت با واقع است.
در كاربردهای امروزی گاه درمقابل تكلیف قرار می گیرد و میان آن ها نوعی تباین تصور می شود و از این رو گفته می شود كه امری حق وی نه تكلیفی بر عهده اوست. هر چند كه استاد مطهری در این بخش میان حق و تكلیفی نوعی
رابطه برقرار می كند و بر این باور است كه هر حقی همراه با تكلیفی است و هر تكلیفی حقی را ایجاد می كند.
اما در اصطلاح حقوق قدرتی است كه كه از طرف قانون به شخص داده می شود.(ترمینولوژی حقوق ، جعفری لنگرودی، ص ۲۱۶)
به هر حال قدرت و امتیازی كه كسی یا جمعی سزاوار برخورد از آن است ، به ویژه قدرت یا امتیازی كه به موجب قانون یا عرف مقرر شده باشد.
اساسا افراد جامعه بر اثر روابط و مناسبات خود یك رشته اختیارات و امتیازات به دست می آورند كه مجموعه ی آن را حقوق می نامند و مشتمل بر اختیارات مدنی ، اجتماعی ، سیاسی و همه مزایا و سلطه هایی است كه از قانون بر می خیزد.
قرآن برای انسان مقام و منزلتی بس بزرگ و شایسته به تصویر می كشد. در هستی شناسی و جهان بینی قرانی شاید هیچ موجودی پس از خداوند به مقام و منزلت انسان نباشد. این مقام و منزلت كه از آن به كرامت انسانی یاد می شود سبب آن می گردد تا انسان به غیر از خدا از هیچ كسی فروتر نباشد و بر همگان سلطه و چیرگی داشته باشد. سلطه و چیرگی انسان بر هستی و موجودات آن، سلطه تشریعی ساده نیست تا قبل نقض باشد بلكه سلطه و چیرگی تكوینی است. هر موجودی چه بخواهد وچه نخواهد تحت حاكمیت و سلطه انسان است و هر چند كه اگر خود بپذیرد و اطاعت و فرمان آدمی را ببرد از فواید و منافع فرمانبری نیز بهره خواهد بود. از این روست كه ابلیس نیز هر چند در مقام تشریع از فرمان اطاعت سر پیچید و با نافرمانی خویش به ظاهر از سلطه آدمی بیرون رفت ولی این انسان است كه به طور تكوینی بر وی چیره است.
این بدان معناست كه انسان در مقام و جایگاهی بلندی است و حقوق و امتیازات بسیاری به صورت جعل تكوینی برای وی ثابت می باشد كه كسی را نرسد آن ها را از وی سلب كند.
۱. حق حیات : به نظر می رسد كه حق حیات، نخستین حقی است كه برای انسان ها ثابت است و همین مبدا و خاستگاه تمامی حقوق دیگربشر می باشد. تنها با وجود آن می توان از حقوق دیگر سخن گفت و در صورت نبود و فقدان آن دیگر حقوق نیز جایی نخواهند داشت.
باید توجه داشت كه اگر چه حق حیات و زندگی در ظاهر به عنوان حق انسان قلمداد می شود ؛ اما در حقیقت از الطاف خاص خداوند بلكه نخستین لطف و فضل الهی او در حق انسان است و شخص انسان در پدیداری آن نقشی ندارد.
به هر حال از مهم ترین و اساسی ترین و نخستین حقوق بشر می بایست از حق حیات سخن گفت و كسی را نمی رسد كه به این حق تعدی و تجاوز كرده و حیات كسی را از وی سلب كند. از این روست كه قتل و كشتن انسان ها در حقوق اسلامی به عنوان جرم نابخشودنی قرار داده شده است و خداوند در كسی كه به این حق تجاوز كند عذابی سخت را وعده و مژده داده است.
قرآن برای حفظ حق حیات انسان ها قوانین سختی را در نظر گرفته است و از این روست كه مساله قصاص را به عنوان سازوكاری برای جلوگیری دیگران از تجاوز و تعدی به این حق قرار داده است. كشتن هر كسی حتی كودكان در زهدان جرم است كه می بایست در دنیا و آخرت پاسخ گو بود.
از نظر قرآن كشتن دیگری به عنوان رفتار نابهنجار دانسته شده ( كهف آیه ۷۴) كه نه تنها می بایست بر او سرزنش بلكه مواخذه(تكویر آیه ۸ و ۹) و مجازات شود واین مجازات به قصاص است تا كسی اقدام به تجاوز به حق حیات دیگری پیدا نكند.(مائده آیه ۳۲ و ۴۵ و نیز كهف آیه ۷۴ و اسراء ایه ۳۱ و ۳۳ و آیات دیگر)
۲. حق تساوی : از مهم ترین مصادیقی كه قرآن برای حقوق انسان بر می شمارد، تساوی حقوقی میان همه انسان هاست و این كه كسی را بر كسی دیگر برتری و امتیازی نیست تا بدان بر دیگر چیره شود و فرمان راند. اگر قرآن امتیازی به عنوان تقوا بیان داشته امری نیست كه كسی بتواند از ان در دنیا برای امتیازگری بهره برد؛ زیرا تقوا امری باطنی است و اگر كسی بخواهد مدعی آن شود ادعای بی مدرك و مستند خواهد بود و اعمال و رفتار وی كه بر تقوا دلالت می كند به گونه ای می بایست باشد كه فروتنی خویش حفظ كند و اموری چون اعمال صالح و نیكو و پسندیده مخالف قدرت و اعمال چیرگی و زور خواهد بود.
حق تساوی بدان معنا خواهد بود كه هیچ شخصی در هیچ موقعیتی نمی تواند خود را بر دیگری برتر دانسته و بخواهد اعمال قدرت و یا نفوذ كند. از این روست كه كسی را بر كسی به طور طبیعی ولایتی نیست. اما ولایت پدر و مادر بر فرزند در محدوده منافع آنان انجام می شود و همین كه به مقام كامل و رشد رسیده اند ولایت ایشان نیز بسیار محدود می گردد. بنابراین برای ولایت بر دیگری دلایل و مستندات محكم و استواری لازم است و نمی توان به سادگی از اصل عدم ولایت بر دیگر دست شست.
۳. حق امنیت: از دیگر مصادیقی كه می توان برای حقوق بشر بر شمرد، حق امنیت در همه حوزه هاست. كسی نمی تواند این حق را از آدمی بگیرد و او را در حالتی از ناامنی روانی و اجتماعی و دیگر امور قرار دهد.
۴. حق آزادی: یكی از مهم ترین حقوقی است كه قرآن برای انسان ها ثابت می داند، حق آزادی است. از آن جایی كه انسان در بینش و نگرش قرآنی موجودی مختار و تنها در برابر خداوند به عنوان مالك و خالق و پروردگاروی مكلف می باشد، از آزادی همه جانبه ای برخوردار می باشد. خداوند به عنوان آفریدگار و پروردگار وی این اجازه را به وی داده است كه میان بندگی و طغیان و حق و باطل هر یك را خود به اختیار برگزیند. این بدان معنا خواهد بود كه اصل نخستین حكم می كند كه هیچ كس را نمی توان مجبور به كاری كرد. اگر نتوان انسانی را مجبور به بندگی خدا كرد به طریق اولویت نمی توان وی را بركارهای كم اهمیت تر و ساده تری مجبور ساخت. خداوند به صراحت و روشنی می فرماید كه نمی خواهد كسی را مجبور كند تا ایمان آورند و یا پرسش و عبودیت خدا را در پیش گیرند و تنها كاری را انجام می دهد نشان دادن راه حق و باطل و هدایت و ضلالت است. او كه خود تنها كسی است كه نسبت به انسان حق دارد از حق خویش این گونه فرو می گذارد بنابراین نمی توان حقی را برای دیگری به اثبات رساند و گفت كه موجودی دیگر حتی انسان دیگری این حق را دارا می باشد كه شخص دیگری را مجبور به پذیرش ایمان و یا اعمال خلاف اختیار وی نماید.
وجود عنصر اختیار در انسان به معنا و مفهوم آزادی وی در اعمال و رفتار خواهد بود. هر چند كه این اعمال به جهت تضاد منافع و اموری دیگر به خواست انسانی محدود می شود و قوانینی انسان مانند عرف و یا شرعی آن را تحدید می كند ولی این تحدید به معنای اجبار و اكراه نیست و هر كسی در اصل از اختیار و آزادی كامل برخوردار خواهد بود.(بقره آیه ۲۵۶ و یونس آیه ۹۹ و آل عمران آیه ۲۰ و هود آیه ۵۷ و كهف آیه ۲۹ و انسان آیه ۳ و ده ها آیه دیگر)
از جمله مصادیق جزیی آزادی انسان ، مساله آزادی اندیشه و تفكربه عنوان حق طبیعی همه انسان هاست.(بقره آیه ۲۱۹) بنابراین نمی بایست جامعه و یا هر شخص و یا نیروی دیگری این حق را از وی سلب كند؛ بلكه به طور طبیعی می بایست زمینه ها و بسترهای تفكر و اندیشه آزاد فراهم باشد و یا ایجاد شود و از موانع و سازوكارهایی كه جلوی آزادی تفكر و اندیشه را می گیرد جلوگیری كرد و از میان برداشت.
قرآن برای آزادی تفكر و اندیشه مقام و ارزشی والا قایل می باشد و حتی كسانی كه از آزادی تفكر و اندیشه بهره مند نمی شوند سرزنش می كند كه چرا از این حق الهی خویش بهره نمی گیرند. از مردمان می خواهد تا از آن سود جسته و بهترین شكل از آن استفاده كنند.(روم آیه ۸ و انعام آیه ۵۰ و زمر آیات ۱۷ و ۱۸)
۵. حق تصمیم گیری: انسان همان طور كه دارای حق اختیار و انتخاب و آزادی هستند از این حق نیز برخوردار می باشند كه در باره مسایل خویش تصمیم گیری كنند و كسی را نمی رسد كه در سرنوشت آنان دخالت كند و آنان را به زور و اجبار به امری وادار سازد. بنابراین هر كسی می تواند برای زندگی خویش تصمیم بگیرد و راه خویش را برگزیند و بر تصمیم خویش عمل نماید و كسی را نرسد كه سرنوشت او را تغییردهد و یا او را به امری مجبور سازد و بخواهد مانع در تصمیم و اجرای آن شود. این حق فردی هر شخصی است كه از درباره خود تصمیم بگیرد.(آل عمران ایه ۱۵۹ و انفال آیه ۵۳ و رعد آیه ۱۱)
۶. بهره مندی از طبیعت : از حقوق طبیعی همه انسان ها، بهره مندی آنان از طبیعت و مواهب آن است؛ از این رو كسی نمی تواند آنان را از این حق محروم سازد. خداوند طبیعت و نعمت های آن را خاص شخص و یا گروه و یا جامعه ای قرار نداده است بلكه حقی برای همه انسان ها بی هیچ تفاوتی است. (بقره آیه ۲۲ و ۲۹ و اعراف آیه ۱۰ و ۳۲ و ده های آیه دیگر)
۷. مالکیت: هر کسی مالک دستاوردهای خویش است. تلاشی که انسان در بهره وری و تولید منابع و ثروت می کند برای وی حقی ویژه ای را ایجاد می کند که از آن به حق مالکیت یاد می کنند. از این رو انسان بر دام های خویش و یا زمین هایی که احیا و زنده کرده است مالک می شود و حق بهره برداری خاص از آن را دارا می شود.(نازعات آیه ۳۳ و بقره آیه ۱۸۸ و ۲۶۱ و ۲۷۹) البته برخورداری از این حق چنان که بیان شد تنها در محدوده مالکیت خویش است و این گونه نیست که بر همه چیز مالکیت یابد. به سخنی دیگر هر چیزی در دنیا و طبیعت حق عمومی و همگانی است ولی اگر کسی در هریک از منابع عمومی تصرفی تولیدی و افزایش انجام دهد و یا آن را با تلاش خویش به شکلی خاص در آورد از حق خاصی برخوردار می شود که این حق مالکیت خصوصی است.( مائده آیه ۱)
از نظر قرآن حق مالکیت خصوصی افزون بر حق مالکیت عمومی برای همگان ثابت است و حتی افراد نابالغ نیز از آن بهره می باشند.(نساء آیه ۲ و ۶ و اسراء آیه ۳۴) در تفسیر قرآنی میان حق مالکیت و حق تصرف این امکان وجود دارد که از هم تفکیک شود و شخصی دارای حق مالکیت باشد ولی به جهاتی حق تصرف را در محدوده زمانی به عنوان نمونه نداشته باشد. از این روست که کودکان و افراد نابالغ با آن که مالک می باشند و می توانند از این حق برخوردار باشند ولی حق تصرف را نخواهند داشت تا زمانی که به رشد و بلوغ برسند.(نساء آیه ۶ و اسراء آیه ۳۴)
۷. حق مسکن : از دیگر حقوق طبیعی بشر، حق مسکن و توطن است و هر کس می تواند هرجایی از زمین را برای توطن و مسکن خویش برگزیند و بیرون راندن از میهن شخص جرم و گناه محسوب می شود. به این معنا که هم از نظر حقوقی جرم و
هم از نظر شرعی راندن شخص از مسکن و منزل و میهن وی گناه به شمار می آید.
مراد از حق مسکن در تعبیر قرآنی همه اقسام از مسکن و منزل و توطن را شامل می شود. از این روست راندن اشخاص از سرزمین و موطن ایشان جرم و گناه شمرده شده است.(بقره آیه ۲۴۶ و حج آیه ۴۰)
۸. حق پناهندگی : انسان ها به جهاتی در محیط و سرزمین خویش ممکن است که مورد تعرض و شکنجه قرار گیرند و از رو اگر بخواهند از آن جا کوچ و هجرت کنند می توانند به هر جایی دیگر بروند و از این حق برخوردار می باشند که در جای دیگر از زمین سکونت یابند. از این روست که حق پناهندگی برای همه انسان ها به عنوان حقوق بشر ثابت است. ( نساء آیه ۱۰۰ و انفال آیه ۲۶ و ۷۲ و ۷۴)
از سوی دیگر پذیرش پناهندگی به عنوان یک واجب دینی بر دولت و امت اسلام واجب است تا کسانی که می خواهند در حوزه دین و اعتقادات تحقیق کنند در امنیت کامل به این کار بپردازند.(توبه آیه ۶)
۹. حق تجارت: حق تجارت و بازرگانی برای همگان از زن و مرد از حقوق طبیعی بشر شمرده شده است. از این رو هر کسی می تواند برای دست یابی به مال و ثروت مشروع تلاش کند و از تجارت وبازرگانی و فواید آن بهره مند شود.(نساء آیه ۳۲) تنها کسب های نامشروع که در حقیقت ظلم و ستم به دیگری است نادرست و ممنوع شمرده شده است که امری طبیعی است.(بقره آیه ۱۸۸ و ۲۷۵ و ۲۷۸)
۱۰. حق ازدواج و انتخاب همسر: از حقوق هر انسانی انتخاب همسر و تشکیل خانواده است و هر مرد و زنی می تواند با هرکسی که می خواهد و با رضایت دو طرف ازدواج کند.(نساء آیه ۳ و ۱۲۹ و آیات دیگر ) حتی خداوند کسانی را این حق را نادیده می گیرند و نمی گذارند تا اشخاص با یک دیگر ازداوج کنند سرزنش و نکوهش می کند .(نساء آیه ۱۲۷)
۱۱. دانش و شناخت: هر کسی از این حق برخوردار است که نسبت به خود و محیط دانش و آگاهی یابد و راه حق و باطل را بشناسد. از این رو جلوگیری از علم و دانش به معنای نادیده گرفتن حقوق طبیعی بشر به شمار می آید. جامعه نمی تواند ابزارهای شناختی و دانشی و امکانات تولید علم و دانش را از کسی سلب کند بلکه می بایست زمینه و بستر لازم را برای کسب دانش و علم فراهم آورد.
این مساله درهمه حوزه ها می بایست مورد توجه و تاکید قرار گیرد و تنها به مساله دانش خدا شناسی و توحید ارتباط ندارد هر چند که این حوزه به جهت ارزش و مقام مهم در زندگی و سرنوشت بشر از اهمیت بسیار بالایی برخوردار می باشد.(نساء آیه ۱۶۵ و اسراء آیه ۱۵)
این ها نمونه هایی از حقوق بشر و مصادیق عینی آن بود که درقرآن مورد تاکید قرار گرفته است. این بدان معنا نیست که حقوق بشر تنها در همین مجموعه باشد و مصداقی دیگر نداشته باشد. اگر به مصادیق یاد شده توجه و دقت شود دانسته می شود که مهم ترین واساسی ترین حقوق بشر در آن یاد شده است و موارد و مصادیق دیگر را نیز می توان حتی در همین موارد جست و اثبات
کرد.
خلیل منصوری
منبع: معارف قرآن